1395/8/8 ۰۹:۴۳
حسین ابوالحسن تنهایی، جامعهشناس و متخصص روانشناسی اجتماعی، در مسائل فلسفی، روانشناسی، عرفانی و... فعالیت داشته و آثاری را نیز به رشته تحریر درآورده است اما در حوزه آكادمیك، بیشتر به خاطر تخصصش در «كنش متقابل» در جامعهشناسی شناخته میشود. او پرورش یافته مكتب پروفسور هربرت بلومر امریكایی است و سابقه بیش از سه دهه تدریس در دانشگاههای مختلف ایران و انجام كارهای پژوهشی و تالیف كتابهای متعدد را دارد. تنهایی، در كارهای اجرایی نیز فعالیتهای متعددی را به انجام رسانده است و اكنون به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد تهران مركزی فعالیت میكند
«قشربندی اجتماعی از نگاه پارادایم تفسیرگرایی» در گفتار حسین ابوالحسن تنهایی واقعیت؛ برآیند تداخل مداوم دیالكتیك عین و ذهن است عاطفه شمس: حسین ابوالحسن تنهایی، جامعهشناس و متخصص روانشناسی اجتماعی، در مسائل فلسفی، روانشناسی، عرفانی و... فعالیت داشته و آثاری را نیز به رشته تحریر درآورده است اما در حوزه آكادمیك، بیشتر به خاطر تخصصش در «كنش متقابل» در جامعهشناسی شناخته میشود. او پرورش یافته مكتب پروفسور هربرت بلومر امریكایی است و سابقه بیش از سه دهه تدریس در دانشگاههای مختلف ایران و انجام كارهای پژوهشی و تالیف كتابهای متعدد را دارد. تنهایی، در كارهای اجرایی نیز فعالیتهای متعددی را به انجام رسانده است و اكنون به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد تهران مركزی فعالیت میكند. وی، در سال ١٣٩٤ گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی تفسیری را در انجمن جامعهشناسی ایران بنیان نهاد و به عنوان مدیر گروه جامعهشناسی تفسیری ایران و عضو هیاتمدیره این گروه علمی- تخصصی منصوب شد. گروهی كه طی روزهای اخیر، نشست تخصصی «قشربندی اجتماعی از دیدگاه پارادایم تفسیرگرایی» را با سخنرانی این استاد جامعهشناسی برگزار كرد. ابوالحسن تنهایی، به عنوان تنها سخنران این مراسم كه با استقبال خوبی از سوی دانشجویان نیز مواجه شده بود، ضمن تقسیمبندی سه گونه دیدگاههای مختلف تفسیرگرایی به آلمانی، اروپایی و امریكایی، تاكید كرد كه مبنای تقسیمبندی او، اپیستمولوژی (معرفت شناختی) است و نه جغرافیایی. او، سپس به تفاوت نگاه هر یك از این دیدگاهها به واقعیت اجتماعی پرداخت، برای هر یك نمایندهای معرفی كرد و در نهایت، درباره اینكه هر یك از این سه گونه تفسیرگرایی نسبت به قشربندی اجتماعی چه تعبیر و تفسیری دارند، توضیحاتی را به تفصیل ارایه كرد. در ادامه، بخشهایی از سخنان این استاد جامعهشناسی را میخوانید. جهش تاریخی ماركس در ابتدا سه موضع را نسبت به بحث قشربندی، تعریف میكنم. بهطور متعارف، قشربندی را با دو رویكرد مقابله میكنند؛ یكی رویكرد عینگراها است و دیگری رویكرد ذهنگراها. عینگراها معتقد هستند كه نظام قشربندی چیزی است بیرون از تفسیر و معنایابی انسان؛ چیزی كه در واقعیت اقتصادی- اجتماعی وجود دارد. بهطور مثال ساختاری كه وارنر، جامعهشناس امریكایی معرفی میكند كه مدل قشربندی او بسیار معروف است و در ایران نیز سازمانهای اجرایی مثل سازمان برنامه و بودجه آن را به كار میبرد یعنی بر اساس درآمد سرانه خانواده یا هر چیزی كه مربوط به درآمد خانواده میشود بحث قشربندی یا ساختار آن را تعریف میكنند. به لحاظ تاریخی، خیلی پیشتر از وارنر و نزدیك به دو هزار سال پیش، این ساختار را ارسطو در یونان مطرح كرد منتها به جای شش طبقه، سه طبقه بالا، متوسط و پایین را معرفی كرد. به تعبیر البته عینگراها از نظریه ماركس -كه من قایل به آن نیستم- ماركس، كمی مساله را پیش برد و به جای محاسبه درآمد، Means of production را به كار برد. ترجمه ناقص این اصطلاح، ابزار تولیدی است. زیرا ما هیچ كجا Means را ابزار ترجمه نمیكنیم و اگر میخواستند ابزار را به كار ببرند از instrument استفاده میكردند. بنابراین، Means of production راههایی است كه انسانها در تولید تجربه میكنند و ابزار تولیدی بخشی از این راههای تولیدی به شمار میرود. ماركس در اینجا جهش تاریخی بزرگی دارد؛ او ساختار قشربندی را فقط بر اساس عین مطلق یعنی دارایی محاسبه نمیكند كه البته به معنای ثروت و درآمد خانوادگی نیست بلكه دارایی چیزهایی است كه باعث خرید یا اجاره نیروی كار میشود. عینگرایی و ذهنگرایی در تعریف قشربندی ذهنگراها، قشر یا طبقه را بر اساس تفسیر و تعبیر خود افرادی كه در جامعه هستند تعیین میكنند. یعنی بر اساس تصوری كه افراد از طبقه خویش دارند. اینجا تا حدی تلقی انسانها از واقعیت ملاك قرار میگیرد اما این نمیتواند صورت جامعه شناختی مورد نظر تفسیرگراها باشد. به نظر من، بحث عینگرایی و ذهنگرایی در تعریف قشربندی، دو سنخ آرمانی است كه در هر نظریهای بهطور خاص پیدا نمیشود. برخی به ناروا وبر را اینجا قرار میدهند. درست است كه وبر منزلت را به تعبیری، تعریف میكند اما منظور او تلقی افراد از پایگاه خود نیست و این بزرگترین شبههای است كه به كار وبر وارد میشود. بنابراین، ذهنگرایی عملا با موضع تفسیرگرایی وبر بحث كاملا متفاوتی است. در مجموع، جامعه شناسان بزرگ، اساسا به شیوه دیالكتیك چند اسلوبی اعتقاد دارند. این مستلزم این است كه دیالكتیك تك اسلوبی كه هگل معتقد بود و در برخی كارهای ماركس یا انگلس نیز دیده میشد، كنار گذاشته شود و شیوه چند اسلوبی كه الزاما تناقض، رابطه دو عنصر یا چند عنصر را تعریف نمیكند، جایگزین آن شود. این دیالكتیك چند اسلوبی كه میتواند صورتهای متفاوتی داشته باشد را همه تاریخ تفكر آدمی تجربه كرده است اما كسی كه آن را نامگذاری كرد ژرژ گورویچ فرانسوی است. بنابراین، اغلب جامعهشناسان به ویژه تفسیرگراها، به شكلی با اسلوب دیالكتیك به واقعیت اجتماعی نگاه میكنند و بنابراین، روش دیالكتیكی نه میتواند ذهنگرایانه باشد و نه میتواند عینگرایانه باشد بلكه همیشه بر اساس اسلوب دوم گورویچی، حتما عین و ذهن با یكدیگر تداخل دارند. بنابراین، ما –تفسیرگراها- معتقد هستیم كه قشر، نه پدیدهای كاملا عینی است و نه پدیدهای كاملا ذهنی و بنابراین، نه فقط ساخت است و نه فقط تفسیر انسان. این مطلب، مطلبی نیست كه فقط آنتونی گیدنز، در دهههای بعد از ٦٠ مطرح كرده باشد. این مطلب، در ابتدا در بنیان جامعهشناسی، از خود ماركس تا كارهای جرج هربرت مید به عنوان بنیانگذار رسمی جامعهشناسی امریكایی دیده میشود. از این دو رویكرد عینگرایی و ذهنگرایی به سراغ رویكرد سوم یعنی رویكرد دیالكتیكی -نه دیالكتیك هگلی، به معنای دیالكتیك تك اسلوبی قطبی- میروم. یكی از شبهات مهم كه متاسفانه در ایران هرگز حل نشده این است كه تصور میشود وقتی از دیالكتیك سخن میگوییم یعنی آنچه هگل، تمام و كمال به عنوان تك اسلوبی قطبی گفته است؛ همه جهان به دو قسمت یا دو عنصر تقسیم میشود یك عنصر تز است و یك عنصر آنتی تز و بنابراین، حاصل تناقض این دو عنصر توسعه اجتماعی و توسعه تاریخی میشود. در صورتی كه این، یك تعبیر كوچك از فرآیند واقعیت دیالكتیكی است. دیالكتیك عین و ذهن اما بحث بعدی، تقسیمبندی من از تفسیرگرایی است. تفسیرگرایی كه در ایران به اشتباه تعریف شده است قصد دارد بگوید واقعیت اجتماعی عبارت است از یك تفسیر مشترك كه در تبلور رفتار جمعی یا ساختاری یا سازمانی قابل مطالعه است. بهطور مثال، تفسیر مشترك شما از اینكه قشربندی از نظر تفسیرگرایی چیست، منجر به یك تبلور ساختاری نهادی شد یعنی تشكیل این پنل. بنابراین، تفسیرگرایی مدعی این نیست كه جامعه شناس حق دارد جامعه را مورد تفسیر قرار دهد. این رویكرد ایدهآلیستی است و اساسا با رویكرد روششناسی ما كه naturalistic است تناقض دارد. كسانی كه پارادایم تفسیرگرایی را شبیه به پارادایمهای ایده آلیستیك تلقی كردهاند كه ریشههای آن به ریتزر و تا حدی ترنر در دهه ٦٠ برمیگردد، جوهره پارادایم تفسیرگرایی را نفهمیدهاند. اساس رویكرد ما naturalistic است، یعنی به همان شیوهای كه داروین به جهان نگاه میكند، طبق نظریه هربرت بلومر، استاد من و همچنین طبق نظریه ماركس به عنوان یكی از انواع تفسیرگرایی. بنابراین، تفسیرگرایی یعنی پارادیم یا هر دستگاه نظری كه واقعیت را تفسیر، تلقی و فهم مشترك مردم بداند كه خود، برایندی است از دیالكتیك عین و ذهن. تمام كار بهطور مثال، پیتربرگر را در ساخت اجتماعی واقعیت بخوانید جز این نیست. تفسیرگرایی به این معنا بیان میدارد كه واقعیت اجتماعی، نه برساخته از ذهن انسان است و نه برخاسته از عین بیرونی، بلكه یك دیالكتیك و كنش-ساختار است. با این تعاریف، سه گونه از تفسیرگرایی را نه از نظر جغرافیایی بلكه به لحاظ معرفتشناسی (اپیستمولوژی) از یكدیگر جدا میكنم؛ اروپایی، آلمانی و امریكایی. در ادامه بحث، خواهم گفت كه هر یك از این سه گونه تفسیرگرایی نسبت به قشربندی اجتماعی چه تعبیر و تفسیری دارند. تقسیمبندی گونههای تفسیرگرایی هر سه گونه این تفسیرگراییها، واقعیت اجتماعی را برایند و برساخته عین و ذهن میدانند اما اینكه چگونه این برایند كار میكند یا تغییر مییابد یا توسعه پیدا میكند، در این سه دیدگاه با یكدیگر متفاوت است. به عنوان مثال برای هر یك، ماركس را برای تفسیرگرایی آلمانی، وبر را برای نوع اروپایی و بلومر را نیز جزو امریكاییها حساب میكنم و بهطور مثال، كسی مثل كولی را كه امریكایی است من جزو اروپاییها میآورم. تفاوت این سه گونه در این است كه برخورد متقابل یا رابطه متقابل بین عناصر یك دیالكتیك را چگونه تبیین میكنند؟ وزن كنش-ساختار در چه كیفیتی است و چه تفاوتی با یكدیگر دارند؟ تفسیرگرایی اروپایی مثل وبر، معتقد است آن چیزی كه ماركس نام آن را طبقه اجتماعی میگذارد و بر اساس have و haven't means of production تبیین میشود، مصادیق واقعی اجتماعی ندارد و علاوه بر آن، دو مفهوم دستهبندی دیگر تحت عنوان منزلت یا پایگاه اجتماعی (Social Status) و حزب (Party) نیز وجود دارد. بنابراین، واقعیت قشربندی اجتماعی از نظر وبر، یكی احزاب است كه بر اساس تلقی انسانها در فهم مشتركی كه از رویكرد رابطه با قدرت دارند. اما مهمترین ویژگی اروپایی بودن این تلقی، این است كه منزلت یا ارزیابی را بیرون از ما تعریف میكند. یعنی جمع ما تعریف میكند و به ما میدهد و ما منفعلانه میپذیریم. بنابراین، ما در نظریه وبر نمیبینیم كه افراد اعتراض كنند یا اصلا اعتراض تعریف شده باشد. تصور وبر این است كه اساسا این پایگاه ساخته میشود و ما آن را میپذیریم و این، نظم كلان اجتماعی را در آن دوره میسازد. در نتیجه، یك نوع ویژگی انفعالی در رویكرد تفسیری اروپایی وجود دارد. اما در آلمانیها به این شكل نیست. در آلمانیها، دورهای است یعنی در یك دوره انفعال وجود دارد اما در دوره دیگری تغییر پیدا میكند. بهطور مثال، ماركس میخواهد طبقه را تعریف كند، یكی از ویژگیهای طبقه داشتن یا نداشتن means of production است اما افرادی كه در داخل یك طبقه -بهطور مثال بورژوا یا پرولتاریا- قرار میگیرند در واقع، بر اساس اینكه تا چه اندازه به وضعیت و موقعیت طبقاتی خود آگاه هستند یا نیستند، تعریف میشوند. بنابراین، ما یك طبقه در خود داریم و یك طبقه برای خود. اما ماركس، فقط صرف ابزار و عینیات را در نظر نمیگیرد بلكه میسنجد كه چقدر آگاهی در افراد نسبت به وضعیت طبقاتی آنها وجود دارد. در زمان درخود، انفعال اروپایی دیده میشود اما نظم و انسجام اروپایی اولیه نیز دیده میشود. نقطه عزیمت ماركس و تا حدی سیمل، همین جا است؛ اینكه انسانها میتوانند این تعریف عام در جامعه را قبول نكنند و علیه آن بشورند و انقلاب كنند یا حداقل حزب تشكیل دهند، اعتراض كنند و مقاله بنویسند. این كنش جمعی كه تحت عنوان آگاهی طبقاتی تعریف میشود، در حقیقت، ساختار اجتماعی جامعه را عوض میكند. احتساب عملگرایانه آدمی تغییر اساسی كه در تفسیرگرایی اروپایی دیده نشد اما در تفسیرگرایی آلمانی دیده میشود این است كه تغییر یك امر الزاما درونی نیست، امری نیست كه الزاما به كنش انسانی بازگردد و بیشتر از بیرون بر انسان حاكم است. بنابراین، از اسپینوزا تا ماركس و بعد در مكتب فرانكفورت همه منتظر هستند قشری به وجود بیاید كه بتواند آگاهی تولید كند. یعنی دیالكتیك تاریخی افراد، خود به خود كفایت امر آگاهی را نمیكند. ویژگی تفسیرگرایی آلمانی این است كه reflection (انعكاس) را از گوهر آدمی نمیگیرد بلكه آن را برایندی میداند از رفاه نسبی روشنفكران. نقطه عزیمت تفسیرگرایی امریكایی اینجا است كه این انعكاسی را كه میتواند تولید آگاهی كند در گوهر آدمی میشناسد. بنابراین، این reflection در هر كجای تاریخ و در هر قشری میتواند اتفاق بیفتد. پس، متوجه میشویم كه بیعملی یا موضع نگرفتن بسیاری از انبوه، نه ناشی از ناآگاهی یا نادانستن آنها است بلكه ناشی از احتساب عملگرایی است كه یك كنش تفسیری است. عملا همان كاری را میكنند كه فلاسفه انجام میدهند، منتها فلاسفه در یك وضع دیگری كنش تفسیری میكند و كارگر كارخانه در یك وضعیت دیگر. به این معنا، ساخت اجتماعی هر چه كه هست مورد تفسیر انسانها واقع میشود، چه قشر پیشرو طبقه كارگر باشد و چه نباشد. بنابراین، ویژگی تفسیرگرایی امریكایی این است كه برسازی واقعیت فقط از واقعیت بیرونی آدمی نیست كه بگوییم اقتصاد و مذهب با یكدیگر تاثیر متقابل دارند. بهطور مثال ایرادی كه به ماركس گرفته میشود و انگلس پاسخ آن را میدهد، باز از موضعگیری تفسیرگرایی اروپایی است. یعنی میگوید ما هیچ كجا نگفتهایم كه اقتصاد تنها عامل تعیینكننده است بلكه مذهب نیز میتواند باشد و چه بسا تاثیر آن بیشتر هم باشد. تفسیرگرایی امریكایی میگوید تاثیر عوامل بر یكدیگر نیست، تاثیر نگاه بازنگرانه انسان از واقعیت است كه این، به خاطر گوهر آدمی اتفاق میافتد و همیشگی است و اگر میبینید برخی میگویند ما نمیفهمیم یا نظری نداریم، حساب سود و زیان كردهاند. به همین دلیل، ما در مكتب تفسیرگرایی كه مبنای اصلی آن نیز پراگماتیسم است، معتقد هستیم كه همه انسانها احتساب عملگرایانه دارند. اما این كنش، خاصیت جمعی باید داشته باشد تا موضوع مورد بحث جامعهشناسی باشد، یعنی به نظر بلومر، كنش پیوسته باشد. بنابراین، همانطور كه در ذهنگراها گفتیم كه بحث تعبیری از ذهنگرایی منفعلانهای وجود ندارد و در بحث وبر نیز اشاره كردیم كه ارزیابی اجتماعی، یك امر جمعی است و نه فردی، در بحث تفسیرگراها نیز به همین شكل است. تفسیر مشترك یك تفسیر جمعی است كه دو ویژگی از میان پنج ویژگی آن، یكی، داشتن سازمان، تقسیم كار و نظم و تكرار و دوم، تاریخ داشتن است. بنابراین، قشربندی اجتماعی، واقعیتهایی از گردهماییهای انسانها است كه بر اساس برآیند دیالكتیكی فهم و تفسیر آدمی و موقعیت اقتصادی-اجتماعی است كه از یك گذار بازنگری از خود به احتساب عملگرایانه، انتخاب و كنش پدید میآید. اینها زمینههای مختلفی است كه پارادایم تفسیرگرایی در هر حوزهای، چه اروپایی، چه آلمانی و چه امریكایی اینگونه به قشربندی نگاه میكنند.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید