رابطه علم و دین در پارادایم نظریه تکامل / جيمز كلارك - ترجمه مریم سعدی

1395/7/26 ۰۹:۴۵

رابطه علم و دین در پارادایم نظریه تکامل / جيمز كلارك - ترجمه مریم سعدی

دکتر کلی جیمز کلارک1 دارای دکترای فلسفه از دانشگاه نوتردام و از شاگردان پروفسور آلوین پلانتینگا2 مشهور است. وی اینک در دانشگاه‌های نوتردام و آکسفورد به تدریس اشتغال دارد. حیطه فعالیت‌های کلارک عموما در حوزه فلسفه دین و فلسفه اخلاق است؛ هرچند به تازگی در مطالعات و نظریه‌پردازی، بر علوم شناختی متمرکز گردیده است. مقاله حاضر تلخیصی از ترجمه دو فصل از کتاب ایشان با نام Religion and sciences of origins است، که در سال 2014 منتشر شده است.3در قسمتی از این فصل، کلارک به بررسی آیات قرآن و نسبت آن با آغاز جهان خلقت و نظریه تکامل (فرگشت) در باب آفرینش انسان پرداخته است و رویکرد قرآن و نحوه مواجهه مسلمانان را در باب این دو نظریه یعنی خلقت جهان و آفرینش انسان در دو پارادایم علم و دین مورد بازبینی قرار می‎دهد. کلارک در قسمتی دیگر از کتاب تلاش نموده است تا به تبیین و توصیف رابطه علم و دین بپردازد. وی از میان روابط متداول تعریف شده میان علم و دین؛ رابطه یکپارچگی را به‎عنوان نگره مختار برمی‌گزیند.

 

با تکیه بر آراء جیمز کلارک

دکتر کلی جیمز کلارک1 دارای دکترای فلسفه از دانشگاه نوتردام و از شاگردان پروفسور آلوین پلانتینگا2 مشهور است. وی اینک در دانشگاه‌های نوتردام و آکسفورد به تدریس اشتغال دارد. حیطه  فعالیت‌های کلارک عموما در حوزه  فلسفه دین و فلسفه اخلاق است؛ هرچند به تازگی در مطالعات و نظریه‌پردازی، بر علوم شناختی متمرکز گردیده است. مقاله حاضر تلخیصی از ترجمه دو فصل از کتاب ایشان با نام Religion and sciences of origins است، که در سال 2014 منتشر شده است.3در قسمتی از این فصل، کلارک به بررسی آیات قرآن و نسبت آن با آغاز جهان خلقت و نظریه تکامل (فرگشت) در باب آفرینش انسان پرداخته است و رویکرد قرآن و نحوه مواجهه مسلمانان را در باب این دو نظریه یعنی خلقت جهان و آفرینش انسان در دو پارادایم علم و دین  مورد بازبینی قرار میدهد. کلارک در قسمتی دیگر از کتاب تلاش نموده است تا به تبیین و توصیف رابطه علم و دین بپردازد. وی از میان روابط متداول تعریف شده میان علم و دین؛ رابطه یکپارچگی را بهعنوان نگره مختار برمی‌گزیند.

***

قرآن و نظریه تکامل4

اهمیت فراوان قرآن، در مناقشه میان اسلام و نظریه تکامل، اغراق آمیز نیست؛ به این دلیل که (قرآن) در میان مسلمانان به عنوان آخرین وحی و سخن کامل و جامع خداوند در نظر گرفته میشود ؛ بنابراین در دیدگاه مسلمانان (این کتاب مقدس) بر تمام مسائل و جنبه‌های گوناگون ایمان و زندگی، اشراف و اطلاعات کامل دارد. قرآن خلاف کتاب مقدس یهودیان و کتاب عهد جدید مسیحیان، دارای روایتهایی خطی و ترتیب تاریخی نیست؛ و مباحث مربوط به آفرینش در آن مختصر، پراکنده و اغلب پیچیده در ابهام هستند. افزون بر این اشارات قرآن به آفرینش معمولا تابع و زیرمجموعهای از مباحث گسترده‌تر و عمیق‌تر نظیر جهانشمول بودن و سیطره خداوند است؛ کل موضوع مطرح شده در اینگونه عبارات دارای ماهیتی خداگونه است و با بیان جزئیات به چگونگی آفرینش نمی‏پردازند. هدف این گونه عبارات و جمله‌ها، تمرکز بر چگونگی آفرینش نیست.

برای مثال چهاردهمین سوره قرآن، غافر (بخشاینده) نامگذاری شده است5 و خدا به عنوان "بخشاینده خطاها و پذیرنده توبه" توصیف شده است. آیه‌های بسیاری در این سوره از جزای شدید خدا برای کسانی که به او باور ندارند صحبت میکنند (" آن‌ها ساکنان آتش دوزخ هستند"). با این حال تمرکز سوره بر بخشش خدا بر کسانی که باور دارند است، کسانی که از آتش دوزخ در امان خواهند بود. بنابراین بخشایش خدا به شکل مقایسه نشان داده شده است. کسانی که آمرزیده شده‌اند میتوانند نگاه بهتری به بخشایش خدا داشته باشند و ببینند که خدا آنان را به دلیل پرهیزکاریشان از چه چیزی در امان نگه داشته است؛ به جای آتش، پرهیزکاران وارد بهشت جاویدان خواهند شد6(غافر : ۸). براساس دیدگاه قرآنی، بخشش خدا از زمانی که او به انسان‌ها اجازه زندگی میدهد آغاز میشود و این بخشش با حیاتی ابدی و بدون مرز پس از مرگ ادامه مییابد. " خداست که زمین را برای شما جایگاهی امن و آسوده آفرید و آسمان را سقفی مستحکم قرار داد، و شما را صورتگری کرد، و از چیزهای پاکیزه به شما روزی داد. خدا و پرودگار شما اینگونه است، او بلند مرتبه و پروردگار جهانیان است7 "(غافر : ۶۴).

آیهای در زمینه آفرینش انسان، توسط خداوند به صورت زیر در قرآن یافت میشود: " اوست که شما را از خاک آفرید، سپس از آب، نطفه و آنگاه از خون بسته، علقه، و سپس به صورت طفلی شما را بیرون آورد، تا به کمال رشد و نیرومندی برسید، آن گاه پیر و سالخورده شوید، و برخی از شما پیش از رسیدن به این مرحله می‌میرید، تا به آن مدتی که معین و مقرر است برسید، و امید است که در اندیشه فرو روید8 (سوره غافر : ۶۷).

نکته اصلی این سوره «چگونگی» آفرینش توسط خدا نیست، و تنها به «حقیقت» آفرینش توسط خدا اشاره میشود. (بنابراین) تمرکز بر جزئیات آفرینش انسان توسط خدا (از خاک) نقطه تمرکز این سوره نیست. بلکه در این است که الله اجازه جاری شدن زندگی را داده است و به همراه آن مرگ را نیز قرار داده است و همه چیز به او وابسته است{"او همان کسی است که زنده میکند و میمیراند، و چون به کاری حکم کند، همین که به آن میگوید: «باش» بی درنگ موجود میشود9"(غافر : ۶۸)}. چیزی که از سوره غافر بر می‏آید این است که خدا هر چیزی که برای زندگی مادی و معنوی نیاز داشته باشیم را در اختیارمان قرار داده است. زندگی، دوام این زندگی، شب (برای استراحت)، پیامبران، خرد، و تمامی بخشش‌ها و موهبت‌های دیگر خدا، همگی نشانه‏هایی از یگانه بودن او هستند. از این آیات بر می‏آید که پس از درک درست این نشانه‏ها، پاسخ مناسب، زانو زدن (و تسلیم) از سر فروتنی و ستایش او خواهد بود. با در نظر گرفتن موضوع اصلی این سوره، جزئیات آفرینش انسان به نظر ناکافی و در عین حال غیردقیق می آید. این مبهم و نامعلوم بودن (جزییات آفرینش) گاه تبدیل به دلیلی برای پشتیبانی از دیدگاه خلقت‌گرایی و آفرینش غیرتکاملی (غیرفرگشتی) می شود. در سوره اعراف، آیه پنجاه و چهار10 میخوانیم "پرودگار شما همان خدایی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر آن حکمرانی کرد؛ او باعث میشود که شب به آرامی جای روز را بگیرد؛ او خورشید و ماه و ستارگان را آفرید تا فرمانبردار پروردگار باشند؛ تمام آفرینش فرمانبردار او هستند، خدای بلند مرتبه، پروردگار تمام جهان."

در اینجا دیده میشود که قرآن نیز همانند کتاب مقدس یهودیان آفرینش را محدود به شش روز (ایام) کرده است. اما در قرآن ایام گاهی اوقات به معنای دوران، عصر و یا گسترهای از زمان نیز به کار رفته است. برای مثال: "اوست که امور جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند، و سپس همه چیز در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما میشمرید، به سوی او بالا میرود11" (سجده : ۵.)

"... در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما میشمرید". (بنابراین) برای ترجمه آیه پنجاه و چهار سوره اعراف، برخی مترجمان عبارت "دورهای طولانی از زمان" را برای ترجمه ایام ترجیح می‌دهند. درست است که ایام میتواند به معنای یک بازه زمانی بیست و چهار ساعته باشد، اما همانگونه که بیشتر پژوهشگران مسلمان دوره کنونی اعتقاد دارند، ایام در این سوره به معنای بازه گستردهای از زمان به کار رفته است، بنابراین پشتیبانی قرآن از آفرینش در طی شش روز، از بین می‏رود.

مسلمانان به طور گسترده در نظر گرفتن قدمت بسیار بالا برای زمین را پذیرفته‌اند و برخی حتی نظریه امروزی انفجار بزرگ (بیگ بنگ) را به عنوان یک معجزه علمی در نظر می‏گیرند. اما مشکل به جای مانده، سن زمین نیست، بلکه فرگشت و تکامل انسان است. به دلیل در نظر گرفتن جایگاه ویژه12 برای انسان‌ها در قرآن، فرگشت انسان‌ها همواره دلیل کشمکش‌های فراوانی بوده است. در قرآن عنوان شده است؛ همگی انسان‌ها از آدم که از گل آفریده شده است به وجود آمده‌اند، و نه از میمون ها.

مسلمانان به طور گسترده باور دارند که قرآن به صورت آشکار آموزههایی مبنی بر آغاز انسان‌ها از آدم دارد، که خود او بر اساس سوره‌های گوناگون از خاک، گل و یا آب آفریده شده است. آیات زیر را از نظر بگذرانید:

ما انسان را از عصارهای از گل آفریدیم13."(مومنون: ۱۲)

او همان کسی است که همه چیز را نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.14" (سجده: ۷)

ای پیامبر از آنان بپرس که : آیا آفرینش ایشان سختتر است یا چیزهای دیگری که خلق کرده‌ایم؟ ما آنان را از گلی چسبنده آفریدیم.15" (صافات: ۱۱)

او انسان را از گل خشکیدهای همچون سفال آفرید.16" (الرحمن: ۱۴(

همانا ما آدمی از چکیده گل آفریدیم. سپس او را به صورت نطفه‌ای در جایگاهی استوار قرار دادیم، سپس از نطفه، لخته خونى آفریدیم، آن گاه لخته خون را پاره‏گوشتى ساختیم و پاره گوشت را به صورت استخوان‏هایى در آوردیم، و استخوان‏ها را با گوشت پوشاندیم، سپس آن را به اشکال گوناگون آفرینش درآوردیم، پس شایسته‏ ستایش است خداوندى که بهترین آفرینندگان است17" (مومنون: ۱۲- ۱۴(.

طبق عقاید مسلمان، همگی انسان‌ها، نوادگان آدم و حوا هستند. براساس این باور، برتر بودن انسان‌ها در برابر حیوانات به دلیل دمیده شدن روح خدا در درون جان آدم است18(که این روح خدایی پس از آن به فرزندان آدم نیز منتقل شده است). دمیده شدن روح خدا در درون کالبد انسان‌ها دلیل برتری آن‌ها نسبت به حیوانات است و باعث شده است بتوانند به طور آزادانه خدا را بشناسند و از او فرمانبرداری داشته باشند. بنابراین آدم از گونه‌های پیشین موجود بر روی زمین به وجود نیامده است، بلکه خدا مستقیما آدم را از گل آفریده و سپس زندگی و روح را در درون آن دمیده است.19

با این حال با در نظر گرفتن مواد گوناگون برای به وجود آوردن انسان که در قرآن مطرح شده‌اند نظیر خاک (سوره حج آیه 5)20، آب (سوره فرقان، آیه ۵۴)21، گل (سوره حجر، آیه ۲۶)22، لخته خون (سوره علق، آیه ۲)23 و هیچ چیز (سوره آل عمران، آیه ۴۷)24؛ سوره مریم، آیه ۶۷)، ممکن است تفکری که پیش میآید این باشد که قصد این آیات آگاهی دادن در مورد چگونگی آفرینش انسان نباشد؛ بلکه قصد آن‌ها اشاره به ریشه‌های فروتنانه انسانیت و وابستگی انسان به خداوند جهانشمول باشد.

آیه زیر را در نظر بگیرید:

"و خدا هر جنبنده‌ای را از آبی آفرید: برخی از آنان بر روی شکم راه میروند، برخی بر روی دو پا و پارهای دیگر نیز بر روی چهار پا. خدا هر چه را بخواهد میآفریند. خدا بر هر چیزی تواناست.25"(نور: ۴۵). «شیوه» آفرینش (در آیات قرآن) همراه با ادبیاتی شاعرانه و بدون ذکر جزییات بیان شده است، اما «حقیقت» آفرینش اینگونه مطرح نشده است.

 

اسلام و نظریه تکامل26

نسبت مسلمانانی که در سراسر جهان فرگشت را میپذیرند و یا آن را رد میکنند از نظر آماری شبیه شهروندان آمریکایی است (که تحت تأثیر مسیحیان معتقد به خلقت‌گرایی و نظریه‌های طراحی هوشمند27  قرار داشته‌اند). این بدان معنی است که در سطح جهانی، اکثریت مسلمانان فرگشت را نمی‌پذیرند (و با تأکید بیشتر به رد فرگشت و تکامل انسان‌ها از گونه‌های پیشین میپردازند). پژوهشی که به تازگی انجام گرفته نشان میدهد که افکار مسلمانان نسبت به آنچه که در گذشته تصور می‌شد در پذیرش فرگشت بازتر است. در یک گزارش تازه منتشر شده توسط مرکز تحقیقات پیو28 به نام، "مسلمانان جهان: دین، سیاست و جامعه" باور یا عدم باور مسلمانان به اینکه " انسان‌ها و موجودات دیگر در طول زمان تکامل یافته‌اند" یا اینکه "همیشه به شکل کنونی وجود داشته‌اند" مورد بررسی قرار گرفت. از سیزده کشور از بیست و دو کشور مورد بررسی، بیش از نیمی از پرسش شوندگان پاسخ دادند که "انسان‌ها و دیگر موجودات در طول زمان تکامل یافته‌اند." البته که بین این تفکر که انسان‌ها و موجودات دیگر در طول زمان تکامل یافته‌اند (باهوشتر شده‌اند، توانایی گفتار پیدا کرده‌اند و یا بلندتر شده‌اند) و این تفکر که انسان‌ها از موجودات پیشین و راسته نخستیان29 تکامل یافته‌اند، تفاوت آشکاری وجود دارد. پرسشی که به ذهن متبادر میشود، این است که اگر در پرسش‌ها تاکید بیشتری بر ریشه‌های نخستین انسان‌ها می‌شد، آیا باز هم نتایج به دست آمده از نظرسنجی، پشتیبانی مسلمانان از فرگشت را نشان میداد؟

مسئله رابطه میان اسلام و فرگشت و نحوه برخورد توسط پژوهشگران مسلمان در سراسر جهان مورد بررسی قرار گرفته است. پژوهشگران برجسته مسلمان30 مانند امام اسامه حسن31، برونو گویدرودونی32، نیدال گوسوم33، و رعنا داجانی34، با حرارت و اشتیاق فراوان و به شیوه متقاعدکننده‏ای به استدلال در حمایت از فرگشت پرداخته‌اند. بنیاد دین،35 که یک سازمان اسلامی است به تازگی کنفرانسی برگزار کرد که در آن تعدادی دانشمند مسلمان و یک خلقت‌گرا در کنار یکدیگر جمع شدند تا به گفتگو در مورد فرگشت و اسلام بپردازند. عنوان کنفرانس، "آیا مسلمانان فرگشت را اشتباه درک کرده‌اند؟" بود و هدف آن پاسخگویی به این پرسش بود که: آیا مسلمانان میتوانند فرگشت را با نگرش جهانی اسلامی مطابقت دهند؟ برای پاسخ به این پرسش، دانشمندان و دینشناسان از ابتدا تلاش کردند تا برخی از مطالب دارای بار منفی، که به اشتباه به مباحث مربوط به فرگشت گره خورده‌اند را حذف کنند نظیر؛ خداناباوری، مادهگرایی (ماتریالیسم)، و غیره. به جز تنها سخنران خلقتگرای حاضر در کنفرانس، تمامی حاضران نتیجهگیری کردند که میتوان فرگشت را در نگرش جهانی اسلامی جای داد.

داجانی پروفسور زیستشناسی در دانشگاه هاشمیه اردن است...36. او استدلال میکند که هیچگونه ناسازگاری میان اسلام و فرگشت وجود ندارد. داجانی با این موضوع که برای رد فرگشت توسط مسلمانان دلایل گوناگون دینی وجود دارد مخالفت میکند: این حقیقت که یک نظریه علمی بر پایه و اساس بسیار مستحکم، توسط غیرمتخصصان و حتی دانشمندان،  نه بر پایه منطق، بلکه صرفا بر پایه باور و اعتقاد محض به شدت انکار میشود، بسیار ترسناک است به این دلیل که ممکن است برای افراد این سوال پیش بیاید که چه حقیقت‌های دیگری به نام دین انکار میشوند و بنابراین تبدیل به ابزاری برای کسانی می‌شود که میخواهند با سوار شدن بر ناآگاهی و احساسات دیگران، به کنترل آن‌ها بپردازند. این رفتار سبب میشود که مسلمانان نتوانند به طور کامل از ذهن و تفکر خود استفاده کنند. افزون بر این باعث میشود که دین اسلام به شکل بسیار نادرستی به افراد غیرمسلمان معرفی شود و در نتیجه (این کذب را) که اسلام دینی است که آزادی تفکر را نمیپذیرد رواج دهد. در شرایطی که حقیقت کاملا عکس این موضوع است. دین اسلام، انسان‌ها را به تفکر، اندیشه و بهرهگیری از منطق برای دستیابی به حقیقت فرا میخواند:

"به راستى در آفرینش آسمان‏ها و زمین و آمد و شد شب و روز براى خردمندان نشانه‏هایى است."(آل عمران : ۱۹۰). در اسلام هیچ محدوده و مرزی برای پرسیدن وجود ندارد مگر آن که آن پرسش وجود خدا را زیر سوال ببرد که این موضوع هیچ ارتباطی با فرگشت ندارد (داجانی، ۲۰۱۲؛: ۳۴۷-۳۴۸).37

داجانی مدعی است که رد فرگشت تنها به دلیل سوءتفاهم و عدم درک کامل موضوع است. برای مثال، واژه عربی برای آفرینش، «خَلَقَ» است، که خلاف باور گسترده‏ای که در بین منتقدان اسلامی فرگشت رایج است به معنای "آفرینش یکباره" نیست. او بیان میکند که بسیار طعنهآمیز است که پژوهشگران قرآنی پذیرفته‌اند که آفرینش کهکشان‌ها توسط قدرت الهی میلیاردها سال طول کشیده است، اما نمیتوانند بپذیرند که آفرینش موجودات زنده توسط خدا نیز ممکن است به همین شکل زمان بسیار زیادی طول کشیده باشد. بنابراین آفرینش موجودات زنده نیز ممکن است با روندی طبیعی، تکاملی و در بازه زمانی بسیار طولانی شکل گرفته باشد (همانند آفرینش کهکشانها.(

داجانی همچنین با استناد به آیات قرآن بیان میکند که خدا آنچه را که بیشتر از هر چیز مناسب و ایدهآل زندگی در جهان بود را آفریده است، بنابراین استدلال میکند که قرآن نه تنها با فرگشت هماهنگ است بلکه از آن پشتیبانی نیز میکند.

او همان کسی است که هر چه را آفرید (احسن) شایسته آفرید: او آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.38 " (سوره سجده: ۷(

به راستى ما انسان را به (احسن) شایستهترین ساختار آفریدیم.39 " (سوره تین: ۴(

 

علم و دین40

بی گمان نظریات متعددی در باب نوع رابطه مابین علم و دین وجود دارد. برخی معتقدند؛ علم و دین از اساس در تضاد و تعارض با یکدیگرند. برخی میگویند؛ قلمرو و محدوده علم و دین جدا از یکدیگر است و بنابراین هیچگونه تعارضی نمیتوانند با هم داشته باشند. بعضی افراد دیگر نظیر کپلر و نیوتن باور داشتند که علم و دین از طریق ارتباطی دو جانبه، میتوانند با هم یکپارچگی داشته باشند. این سه دیدگاه کلی شامل تعارض، جدایی و یکپارچگی سه نمونه اصلی برای تشریح رابطه پیچیده بین علم و دین هستند.

تعارض/تضاد: علم و دین به لحاظ تاریخی و از اساس و بنیان، پیوسته در ستیز با یکدیگر هستند.

جدایی/توازی: علم و دین کاملا از هم مستقل و جدا هستند، و در قلمروها و محدوده‌های مستقلی فعالیت میکنند.

یکپارچگی/مکمل بودن: علم و دین اساسا با هم مرتبط هستند و میتوانند به اصلاح و پیشرفت یکدیگر کمک کنند.

اجازه دهید به طور مختصر به بررسی انواع ارتباط بین علم و دین بپردازیم.

 

تعارض41

اگر رنج‌های گالیله و واکنش‌ها در برابر داروین را مدنظر قرار دهیم، به راحتی میتوانیم ادعا کنیم که علم و دین در نبردی مرگبار با یکدیگر هستند. این نمونه‌های شاخص در کتاب‏هایی نظیر تاریخ کشمکش بین دین و علم (۱۸۷۴) نوشته جان ویلیام دریپر و تاریخچه‏ای از ستیز علم و الهیات در مسیحیت (۱۸۹۶) نوشته اندرو دیکسون وایت، برجسته شده‌اند. این کتاب‌ها از نظر تاریخی تاثیرگذار اما پر ایراد و گمراه کننده هستند.

دریپر در مورد گالیله نوشته است:

گالیله به ارتداد، کفر و خداناباوری متهم شده بود. او به اتهام داشتن این تفکر که زمین به دور خورشید میگردد که باوری کاملا در تضاد با متون مقدس است، برای تفتیش عقاید توسط کلیسا فراخوانده شده بود. به او دستور داده شده بود که این کفرگوبی را انکار کند وگرنه به زندان انداخته خواهد شد. تاکید کرده بودند که اجازه آموزش دادن و طرفداری از نظریه کپرنیک را ندارد و از او سوگندنامه خواسته بودند که در آینده نیز این نظریه را منتشر نکند و به دفاع از آن نپردازد. گالیله با آگاهی کامل از این نکته که حقیقت نیازی به شهادت ندارد، انکارنامه مورد نظر را پذیرفت و سوگندهای طلب شده را نیز یاد کرد.

برای شانزده سال کلیسا از این ادعا رها شد. اما در سال ۱۶۳۲ گالیله با شجاعت و جسارت اقدام به انتشار کار خود با عنوان سامانه جهان نمود که موضوع آن در باب حمایت از دکترین کپرنیک بود. دوباره او را برای تفتیش عقاید در رم احضار کردند. اتهام او، ادعای گردش زمین به دور خورشید بود. برای او اظهار داشته بودند که مجازات کفرگویی انتظار او را میکشد. در حالی که زانو زده بود و دستش بر روی انجیل بود، او را مجبور به سوگند برای انکار تفکر گردش زمین کردند. عجب صحنه‏ای! این مرد شایسته احترام، برجستهترین متفکر زمان خود، با تهدید به مرگ مجبور به انکار واقعیتهایی شد که هم قاضی‌ها و هم خود او می‌دانستند حقیقت دارند. او سپس به زندان محکوم شد و در ده سال باقی مانده از عمرش رفتار بسیار سختگیرانهای با او شد، و اجازه دفن او در زمین‌های مقدس نیز داده نشد. (دریپر، ۱۸۹۸: ۱۷۱-۷۲)

این مورد، نشانه خوبی برای امکان مصالحه بین علم و دین نیست.

وایت در مورد داروین نوشته است:

کتاب خاستگاه گونه‌های داروین همانند گاوآهنی که زمینی پر از لانه مورچه را شخم میزند وارد دنیای الهیات و آموزه‌های دینی شد. آن‌ها در هر جایی که اینگونه جسورانه از خواب آرام و دیرین خود بیدار شدند،  برآشفته و سراسیمه به آن سمت هجوم آوردند. بررسیها، موعظه‌های مذهبی، اشاره به کتاب‌های کوچک و بزرگ دینی، از هر سو به سمت تفکر جدید به پرواز درآمدند.

نت کلیدی اما در فصلنامه بررسی توسط ویلبرفروس، اسقف اکسفورد نواخته شد. او اظهار داشت که “اصل انتخاب طبیعی به طور قطع در تضاد با کلام خداست” و اینکه “با ارتباطات آشکار خالق و مخلوق در تناقض است” اما تلاش این اسقف برای مخالفت با این کتاب همین جا خاتمه پیدا نکرد؛ در جلسه انجمن پیشرفت علوم بریتانیا، دوباره سوار بر موج تحسین عموم شد. وی در سخنرانی عمومی خود با اشاره به ایده‌های داروین، که به دلیل بیماری در جلسه حضور نداشت، به این خاطر که از نسل یک میمون نیست به خود تبریک گفت. در جواب او هاکسلی بیان داشت: “اگر میتوانستم انتخاب کنم، ترجیح میدادم از نسل یک میمون فروتن باشم تا این که از نسل مردی باشم که از دانش و هنر سخنوری خود برای بد جلوه دادن کسانی استفاده میکند، که زندگی خود را در راه یافتن حقیقت گذاشته‌اند.” (وایت، ۱۹۰۸: ۷۰).

چنین ادبیات جنگطلبانه و ستیزهجویانهای، به طور گسترده به عنوان حقیقت راستین خدا پذیرفته شده است. فرض کنیم این اغراق‌گویی‌ها و حقایق ناقص را به عنوان کل حقیقت در نظر بگیریم. دو نمونه نادر، نشاندهنده ستیز و کشمکش پیوسته و بنیانی بین علم و دین نیست. موارد ستیز واقعی بین علم و دین، بسیار اندک و کمیاب است. نظریات حامی وجود تضاد و ستیز بین علم و دین از طریق تاکید بیش از حد و دراماتیزه کردن وقایع تاریخی اغلب اغراق شده، قدرت میگیرند.

اما با این حال به طور قطع برخی اوقات بین علم و دین ستیز و تضاد وجود دارد. برای مثال دیدگاه دینی آفرینش زمین و در نظر گرفتن قدمت کم برای آن با دیدگاه علمی در مورد پیدایش و سن زمین در تضاد کامل است. اجماع علمی بر سر اینکه انسان‌ها از گونه‌های پیشین روی زمین تکامل یافته‌اند با باور گسترده قدیمی مبنی بر اینکه انسان به طور مستقیم توسط خدا با دمیدن حیات در خاک آفریده شده است، ناسازگار است. اما افسانه وجود تفاوت‌های دائمی و غیرقابل تلفیق باید به نقطه آسایش پایانی خود برسد.

 

جدایی42

محمد علی کلی و جو فریزر را در مسابقه  بوکس قرن تصور کنید. علی، همانند پروانه در حال خرامیدن است و مانند زنبور مشغول زهر ریختن. مشت خود را هوشمندانه مدام بر سر و صورت رقیب فرود میآورد. جو، دور تا دور رینگ با مهارت حرکات پا را اداره میکند و مشتی را پس از مشت قدرتمند دیگری روانه میسازد. اما بسیاری از آن مشت‌ها تنها به هوا ضربه میزنند. در پایان راند آخر، صدای زنگ به صدا در میآید و هم علی و هم جو به عنوان برنده اعلام میشوند. چطور چنین چیزی امکان دارد؟ مشخص میشود که آن‌ها در کنار یکدیگر میجنگیدند اما در دو رینگ کاملا جدا. شاید علم در برابر دین نیز، مانند این مسابقه خیالی بوکس باشد. شاید علم و دین با هم در نبرد نباشند به این دلیل که اصلا در یک رینگ یکسان حضور ندارند. شاید علم و دین به طور کامل مستقل از یکدیگر باشند. شاید با هم در ستیز نباشند به این خاطر که نمیتوانند با هم ستیز داشته باشند. طبق نظریه جدایی، علم و دین نمیتوانند با یکدیگر تعارض پیدا کنند به این دلیل که در قلمروهای کاملا جدا گام برمیدارند. علم و دین، موضوعاتی متفاوت از یکدیگر را نشانه میگیرند و به سوالاتی متفاوت از یکدیگر، و با روش‌ها و ادبیاتی متفاوت از هم، پاسخ میدهند.

در یکی از دیدگاه‌های مبنی بر جدایی علم از دین، مطرح میشود که علم و دین بنیان یکسانی ندارند. علم بر پایه مشاهدات انسانی و دلیل و منطق است، دین بر پایه وحی و الهام الهی است. در یکی از نسخه‌های مجله National Geographic که حاوی مطلبی در مورد تکامل حیات (فرگشت) بود، نویسنده دیدگاه خود را در مورد علم و دین مطرح کرده بود: ایمان و علم دستکم در یک چیز با هم اشتراک دارند: هر دوی آن‌ها از دیرباز در جست و جوی حقیقت بوده‌اند. اما این در حالی است که دین اعتقادی خدشهناپذیر به نادیده‏هاست، اما علم مطالعه موضوعات قابل آزمایش و پدیده‌های قابل مشاهده است. هر دو با یکدیگر همزیستی دارند، و گاهی نیز ممکن است کامل کننده یکدیگر باشند. اما از هیچ یک از آن دو نباید خواست که دیگری را تایید و یا رد کند. همان طور که دانشمندان حق زیر سوال بردن خدا را ندارند، خداشناسان و دینشناسان نیز حق ندارند به گالیله بگویند زمین مرکز جهان است. بیل الن، نشنال جیوگرافیک، مارچ ۱۹۹۸

نویسنده بر این باور است که علم و دین روش‌های متفاوتی دارند و اساس شروع کارشان نیز متفاوت از یکدیگر است، بنابراین باورهای آن‌ها نیز نمیتواند با یکدیگر در ستیز باشند (حتی ممکن است مکمل هم باشند.)

استفن جی گولد، زیستشناس دانشگاه هاروارد ، این پیشنهاد را مطرح کرد که علم و دین به دامنه‌های جداگانهای تعلق دارند که وی “دامنه ناهمپوش” می‏نامید. دامنه ناهمپوش “اصل عدم تداخل همراه با احترام” است. گولد نوشته است: “نبود تضاد و تعارض بین علم و دین از آنجایی حاصل میشود که هیچ تداخلی بین گستره فعالیت این دو حوزه وجود ندارد. علم در گستره نظام تجربی در جهان فعالیت میکند، و دین در گستره جستجو برای ارزش‌های اخلاقی مناسب و معارف روحانی زندگی. دستیابی به خرد و دانایی در کل زندگی نیازمند توجه مناسب به هر دو گستره است” (۱۹۹۷). به این دلیل که علم و دین در میدان‌های فکری متفاوتی سکنی گزیده‌اند، هر کدام نقش متفاوتی در زندگی انسان ایفا میکنند. علم در گستره چگونگی‌ها نقش ایفا میکند؛ و یافتن راه و روش و چگونگی همه چیز را هدف قرار داده است- علم به کاوش در چیستی میپردازد. اما در سوی دیگر، دین در گستره چرایی و یافتن پاسخ برای معنا و هدف زندگی فعالیت میکند- دین بایدها و نبایدها را کاوش میکند. نظریه جدایی از تعارض علم و دین اجتناب میکند و اهداف مختص علم و دین را در خود جای داده است.

دین، یا همان گستره ارزش‌ها و معناها، میتواند در راه تغییر برای بهتر شدن به ما یاری رساند. قدرت مطلق دین، کنترل کننده خودشناسی، ترسها، انتخاب‏ها، تصمیمات، بحران‌های شخصی، معانی و مفاهیم، ارتباطات، اخلاقیات و فضیلت‏هاست.

علم، یا گستره حقایق طبیعی، نمیتواند در مورد معجزات، اخلاقیات و خدایان سخنی داشته باشد. علم نه میتواند وجود آفریننده‏ای فراطبیعی را رد کند و نه میتواند آن را تایید نماید. علم با اینکه ممکن است بر زندگی برخی افراد و بینششان نسبت به زندگی تاثیر بگذارد،‌ اما الزاما بر جهانبینی آن‌ها تاثیری نمیگذارد. علم به ما کمک میکند که چه در مقیاس کیهانی و چه در مقیاس مولکولی درک عینی از حقیقت داشته باشیم. پاسخ‌های علمی قابل مشاهده و قابل تکرار هستند. و در نهایت علم محدود به آنچه قابل مشاهده، قابل اندازه‏گیری و ملموس است، میشود.

با محدود کردن علم و دین به گستره‌های مختص به خود،‌ از ستیز و تعارض اجتناب میشود. گولد بیان میکند که “اگر دین دیگر نمیتواند ماهیت و چیستی حقایق علمی در گستره علم را به آن تحمیل کند، بنابراین دانشمندان نیز نمیتوانند ادعای بینش عمیق تر در فضیلت‌های اخلاقی با کمک دانش تجربی را داشته باشند. این فروتنی دو جانبه تاثیر شگرفی بر دنیایی از علایق و باورهای متنوع گذاشته است” (گولد، ۱۹۹۷). برای مثال نظریه جدایی بیان میکند که کیهان‏شناسی خارج از گستره دین است،‌ بنابراین انجیل حق آموزش دیدگاهی مرتبط با این علم را ندارد. با اتخاذ نظریه جدایی،‌ یان باربور اظهار میکند که باید “ فصل‌های آغازین کتاب پیدایش را به صورت تصویری نمادین از ارتباط پایه‏ای بین انسان، جهان و خدا در نظر گرفت. تنها به عنوان پیغامی در مورد آفرینش انسان و خوبی نظم طبیعی. این تعاریف دینی را می‏توان از کیهانشناسی باستان که ابتدا در آن مطرح شده بودند، جدا کرد”(باربور، ۱۹۹۷:۸۵). همانگونه که کانال هواشناسی را برای راهنمایی گرفتن در مورد چگونگی گذر از یک رابطه پرآشوب و توفانی نگاه نمیکنیم، کتاب پیدایش را نیز نباید به قصد یافتن حقایق علمی در مورد زمین بخوانیم.

اما یک حقیقت ساده همچنان پابرجاست- برخی دانشمندان و برخی از مسیحیان در مورد هرگونه موضوع و موردی به اظهار نظر میپردازند. همانگونه که در آغاز فصل خواندیم، ریچارد داوکینز مدعی است که دین نیز به صورت یک علم است: “ نمیتوان از دلالت‌های علمی دین گریخت. یک جهان همراه با خدا، با یک جهان بدون خدا متفاوت خواهد بود. با وجود خدا، فیزیک و زیست‏شناسی محکوم به متفاوت بودن هستند. بنابراین پایه‏ای‏ترین ادعاهای دین، علمی است. دین خود، یک نظریه علمی است” (داوکینز، ۱۹۹۴). در حالی که نظر داوکینز به نوعی اغراق شده است، اما برقرار نگهداشتن این وضعیت نیز، که باورهای مذهبی هیچوقت از اساس با باورهای علمی تضاد پیدا نکنند، کار دشواری است. درست است که دین بیشتر در مورد گناه و رستگاری و آمرزش است اما ادعاهایی را نیز مطرح کرده است که باعث ورود به قلمرو مشخص شده علم شده است. برای درک کامل ارتباط بین علم و دین، نیاز به بررسی‌های بیشتری داریم.

 

یکپارچگی

در نظریه یکپارچگی، علم و دین هر دو در شکل‏دهی مجموعه باورهای ما نقش دارند. خلاف نظریه جدایی، نظریه یکپارچگی مشوق ارتباط بین علم و دین است. و خلاف نظریه ستیز و تعارض، پشتیبان یک بده بستان منطقی بین علم و دین است. چرا در مورد این نظریه به تفکر بنشینیم؟

این یک حقیقت آشکار است که دین، در موضوعات مختلف، میتواند و باید که از علم کمک بگیرد. برای مثال،‌ تعریف دیرینه ادیان از آفرینش، تکیه بیش از حد بر افسانه‌ها و تکیه کمی بر ریاضیات دارد. یاری جستن از روان‏شناسی و عصبشناسی میتواند به تعاریف دین از انسان کمک کند. در حالی که همگی ما میدانیم که زمین به دور خورشید در گردش است، نویسندگان برخی از متون مقدس اطلاعی از این موضوع نداشتند. علم، متفکران دینی را تحریک میکند که در برخی مسايل مورد نیاز بازنگری انجام دهند. علم چگونه میتواند به تفسیر یک متن مقدس یاری رساند (که تقریبا به طور قطع مربوط به دوره قبل از علوم جدید و با ادبیاتی قدیمی و مربوط به زمانی دیرین است)؟

اما در سمت مقابل چطور؟ آیا دین چیزی برای ارائه دادن به علم دارد؟ در جواب این سوال به طور معمول میتوان گفت که الهیات و دینشناسی، نوعی جهان‏بینی به علم ارائه میکند که باعث شکلگیری پیش ذهنیت‌ها و فرضیه‌های غیر عینی در دانشمندان میشود. دانشمندان فرضیه‌ها و پنداشت‌های بسیاری  از قبل در ذهن خود ایجاد میکنند که علم در توجیه آن‌ها ناتوان است. برای مثال دانشمندان این پنداشت و پیشفرض را دارند که حواس پنجگانه و قدرت پردازش منطق مان در راه درک بهتر جهان میتوانند به ما کمک کنند. با اینکه علم کار خود را بر مبنای اطمینان به حواس و منطق آغاز میکند، اما توانایی اثبات این اطمینان را ندارد. اما اگر همانطور که معتقدین به آن باور دارند، خدا با تصور خود ما را آفریده باشد، دلیل مناسبی برای اعتماد به این قوای شناخت و ادراک انسانی در اختیار داریم. دانشمندان همچنین به فرضیه یکسانی طبیعت باور دارند-فرضیه ای بر این مبنا که جهان طبیعی در همه جا و در همه زمان‌ها یکسان است (مانند قوانین فیزیک). اصل یکسانی طبیعت، همانند اصل اطمینان به قوای ادراک ما، ریشه در جهان‏بینی دینی دارند.

دین همچنین ممکن است از منظر و دیدگاه خود، پندهایی را به علم گوشزد کند و یا در موردی به آن هشدار دهد. دانشمندان گاهی ادعاهایی را مطرح میکنند که بسیار فراتر از مبانی مشاهدات و مدارک است و اغلب از فیزیک و روانشناسی به مباحث متافیزیک و اخلاقیات کوچ میکنند. برای مثال ب.ف.اسکینر که یک روانشناس رفتاری (رفتارشناس) است، یک دیدگاه روانشناسی انسانی شبه علمی ارائه داده است که در آن مسئولیت‌های اخلاقی و شان و مقام انسانی جایی ندارند (اسکینر، ۱۹۷۱). مقصود دیدگاه اغراقانه اسکینر، اشاره به معتقدان دینی با پایبندی بسیار به مسئولیت‌ها و شان و منزلت انسانی است.

برخی از دانشمندان به گفته‌های انتقادی خود مبنی بر عدم وجود خدا، لباس علمی بر تن میکنند. برای مثال، استفان هاوکینگ، که شاید معروفترین فیزیکدان در حال حیات باشد، به‌تازگی استدلال کرده است که اگر انفجار بزرگ (بیگ بنگ) به درستی درک شود، دیگر جایی برای خدا به عنوان آفریننده جهان باقی نخواهد ماند: “آفرینش خود به خود، دلیل وجود همه چیز به جای عدم وجود است، دلیل وجود جهان، دلیل وجود ما” هاوکینگ ادعا میکند: “به این دلیل که قوانینی مانند قانون جاذبه وجود دارد، جهان خود را از هیچ میتواند به وجود بیاورد و این کار را نیز میکند” (۲۰۱۰: ۱۸۰). هاوکینگ با استفاده از سخن علمی دست و پا شکسته یک نتیجهگیری الهیاتی ارائه میدهد. معتقدان دینی نباید در برابر یک دانشمند، هر چقدر هم که تحسین شده باشد، هنگامی که ادعایی نامرتبط در مورد آفریننده را مطرح میکند، وحشت زده شوند. با اینکه نظریه کوانتومی جاذبه، امکان ارائه احتمال جهانی نامنتهایی را میدهد، اما با هر دیدگاهی که بنگریم، در حقیقت متناهی و دارای نقطه مبدا در آغاز است. با اینکه زیر سوال بردن نظر استفان هاوکینگ نیازمند شجاعت زیادی است، اما متفکران دینی باید به نظریه‌های علمی با پایه و بنیان ضعیف، که با باورهای عمیق دینی در تضاد هستند، واکنش نشان دهند.

در نهایت باید بگویم؛ میتوان گفت علم، نیازمند راهنمایی اخلاقی است که معتقدان دینی میتوانند آن را ارائه دهند. ادعای آينشتاين مبنی بر اینکه علم به دین نیاز دارد، تا حدی به دلیل ترس او از شروع جنگ اتمی بود. با اینکه نظریه‌های او پایه‌های تئوری ساخت بمب اتم را تشکیل دادند، اما خود او به شدت با گسترش و استفاده از آن به مخالفت پرداخت. ما میتوانیم بمب هایی را بسازیم که صدها هزار انسان را بکشند و یا یک کشور را نابود کنند، اما باید این کار را انجام بدهیم؟ ممکن است بتوانیم به شبیه‏سازی انسان بپردازیم، اما باید این کار انجام بدهیم؟ علم با تعریف امروزی، به چیستی میپردازد؛ اخلاقیات به باید‌ها و نباید‌ها می‏پردازد. بنابراین در تعبیری بهتر باید گفت، علم چیزی برای ارائه در مورد اخلاقیات ندارد. همراه با تغییری کوچک در جمله آينشتاين می‏گویم: علم بدون اخلاقیات، کور و نابیناست.

 

جمعبندی

نظریه یکپارچگی راههایی را مطرح میکند که ممکن است با کمک آن بتوان علم و دانش بنیاندار را، در درون دین پیوند داد. همچنین پذیرای روشهایی است که ممکن است بتوان با کمک آن‌ها دین را با جهان‏بینی علمی در هم آمیخت. روشهایی مانند تعیین پایه و بنیان و تعریفشناسی علم، زیر سوال بردن شجاعانه مباحث علمی عجولانه و بدون پایه و اساس مستحکم، هشدار دادن به علم هنگامی که از قلمرو خود خارج شده است و یا افزودن هشیاری اخلاقی به علم. دین نیز مطمئنا گاهی به طور ناصحیح وارد قلمروی مباحث علمی با بنیان مستحکم میشود. همگی ما نسبت به وجود خداباوران و دینداران نادانی که در مقابل مباحث علمی ثابت شده به مخالفت مینشنید (حتی گاهی در دادگاه)، آگاه هستیم.

 

پينوشتها

1. Kelly James Clark //  2. Alvin Plantinga.

3. اصل کتاب توسط مترجم این مقاله ترجمه گردیده و به زودی منتشر خواهد گردید. // 4. The QURAN And Evolution؛  ترجمه قسمتی از فصل 14 کتاب  //  5. * نکته: ترجمه آیات در این مقاله مطابق با برداشت نویسنده، درج شده است.  //  6. رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي‏ وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ  //  7. اللَّهُ الَّذي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ  //  8. هُوَ الَّذي خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ يُتَوَفَّي مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّي وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ //  9. هُوَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ فَإِذا قَضي‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ  //  10. إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي‏ عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ  //  11. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ  //  12. اشاره به مقام خلیفه اللهی انسان بروی زمین؛ و اذقالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً (بقره:30)  //  13. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ  //  14. الَّذي أَحْسَنَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ  //  15. فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ  //  16. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ  //  17. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ12ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في‏ قَرارٍ مَکينٍ13ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ14  //  18. فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ (الحجر: 29) ؛ چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.  //  19. اندیشمندانی همچون شهید مطهری معتقدند،در باب خلقت انسان(آدم و حوا)، زبان قرآن یک زبان سمبولیک است که در آن ثبوتی و تبدلی بودن خلقت قابل اثبات نیست؛ بلکه مهم، بیانِ جنبه‏هایِ اخلاقی آن است.  //  20. فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ  //  21. وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَديراً  //  22. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ  //  23. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ //  24. قالَتْ رَبِّ أَنَّي يَکُونُ لي‏ وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني‏ بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضي‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ  //  25. وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلي‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلي‏ رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلي‏ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ.

26. Islam and Evoloution .

27.. Intelligent design طراحی هوشمند ایده‌ای است مبتنی بر این که بهترین توضیح برای جهان و موجودات زنده با فرضِ وجود علتی هوشمند محقق میشود و جهان آن‌چنان ساده نیست که توسط طبیعت ساخته شود. طرفداران این مدل میگویند باید وجودی هوشمند بر این جهان احاطه داشته باشد. آفرینش هوشمند بیانگر آن است که جهان تنها با تکامل شکل نگرفته است.

28.Pew Forum.

29.Primates: راسته نخستیان كه انسان و گوريل و ميمون هم جزو آن هستند. نخستی‌ها یا نخستیسانان، به خاطر ساختارهای اجتماعی پیچیده و میزان هوششان شناخته شده هستند. این فاکتور به آن‌ها امکان می‌دهد تا تجربه به دست بیاورند و آن را به نسل پس از خود منتقل کنند. همه  آن‌ها دوره‌ای طولانی از نگهداری از فرزند دارند که در طی آن مادر، تجربه‌های خود را به فرزندان خود آموزش می‌دهد. انتقال نسل به نسل آموخته‌ها و تجربه‌ها باعث پدید آمدن فرهنگ شده است؛ چیزی که در بعضی اعضای این گروه همچون انسان‌ها بیشتر دیده میشود.  //  30. پروفسور کلارک در این قسمت صرفا به رای پژوهشگران و اندیشمندانی که برای او نام آشنا بودند استناد نموده است.

31. Imam Hasan  //  32. Bruno Guiderdoni  //  33. Nidhal Guessoum  //  34. Rana Dajani  //  35. Deen Institute.

36. او دارای تخصص در زمینه بیولوژی مولکولی، مطالعات ژنوم، یاخته‌های بنیادی، و بیوانفورماتیک است. او معمولا نوشته‌های علمی خود را با عناوین ممنوعه و برانگیزاننده ارائه میدهد مانند “آنالیز ساختاری- عملکردی HsiF، یک عضو شبیه gp25 از سیستم تراوش نوع ۵ درسودوموناس آئروژینوزا (یک باکتری گرم منفی)”. او همچنین در زمینه بهبود آموزش علمی جوانان و زنان خاورمیانهای نیز فعال است.

37. Dajani, Rana (2012). “Evolution and Islam’s Quantum Question.” Zygon 47(2) :343–353.

38. الَّذي أَحْسَنَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ  //  39. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ  //  40. ترجمه بخشی از فصل دوم کتاب.

41. Confilict   //  42. Separation    //  43. Integration.

 

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: