روابط علمای بحرین با ایران در دوره صفوی / رسول جعفریان

1395/7/18 ۰۹:۵۹

روابط علمای بحرین با ایران در دوره صفوی / رسول جعفریان

پس از بیرون راندن پرتغالی ها از منطقه توسط شاه عباس، برای مدتی نسبتا طولانی، بحرین در سایه حکومت صفوی، آرام و رو به رشد بود، اما به دنبال حمله خوارج عمان به آن، بحرین آسیب جدی دید. بسیاری از ساکنان آن از جمله علما به منطقه قطیف و شماری به ایران رفتند.

 

پس از بیرون راندن پرتغالی ها از منطقه توسط شاه عباس، برای مدتی نسبتا طولانی، بحرین در سایه حکومت صفوی، آرام و رو به رشد بود، اما به دنبال حمله خوارج عمان به آن، بحرین آسیب جدی دید. بسیاری از ساکنان آن از جمله علما به منطقه قطیف و شماری به ایران رفتند.

 

مقدمه

زمانی که ما تاریخ سیاسی خلیج فارس، یا تاریخ اقوام این نواحی، یا تاریخ عمومی اسلام در آن ناحیه و یا جغرافیای سیاسی و تاریخی این محدوده را می نویسم، برای هر کدام می بایست ملاحظات خاص خود را داشته باشیم. برای مثال، نوشتن تاریخ اقوام و قبایل عرب و عجم در این نواحی، مبتنی بر نگاهی نسب شناسانه است، قبایلی که یک سر در عراق دارند، و سر دیگر در سعودی و حتی گاه بخشی در ایران هستند. در اینجا باید شناخت دقیق از مناسبات قبیله ای و تاریخ مهاجرت آنها داشته باشیم. در باره تاریخ اقتصادی خلیج فارس، به همین نسبت باید ملاحظات عمومی خاص خود را از لحاظ بنادر، راه های کشتی رانی و تجاری، و مراکز قدرت سیاسی در این نواحی در طول قرون داشته باشیم. اکنون نکته این نوشتار کوتاه در این است که نگارش تاریخ مذهبی در این نواحی و در ارتباط با ایران و عراق و هند، خود معیارها و ملاک های خاص خود را دارد. در اینجا ما باید از نقشه دقیق جغرافیای مذهبی این ناحیه و ارتباط آنها با یکدیگر آشنا باشیم.

در اینجا، نخستین نکته، فهم تاریخ مذهبی، جدای از تاریخ سیاسی به عنوان یک عامل موثر در تحولات است. مذهب، در شرایط حساس می تواند حتی دو دشمن سیاسی یا جغرافیایی را به هم وصل کند. عکس آن هم صادق است. و اما مذهب، از لحاظ تمدنی هم می تواند موجد روابط خاصی باشد که ممکن است از زاویه سیاست یا اقتصاد، قابل تصور نباشد. نقش مذهب، در ایجاد نوعی همگرایی یا واگرایی محور اصلی این بحث است.

این نکته را به این سبب عرض کردم که وقتی از مناسبات میان چند شهر در یک دوره معین سخن می گوییم، الزاما می بایست مراقب پیوندهای مذهبی باشیم. بسیاری ممکن است از زاویه همکاری های سیاسی یا اقتصادی، به روابط بنگرند، در حالی که نقش مذهب اهمیت زیادی دارد. ممکن است میان عرب و عجم، تعارض منافع نژادی باشد، اما نقش مذهب در همپوشانی این دو گروه با یکدیگر نکته ای است که با توجه به ماهیت اندیشه و عواطف دینی، بسیار طبیعی به نظر می رسد.

 

تشکیل دولت صفوی و جمع کردن شیعیان

اگر بخواهیم بدون مقدمه وارد این بحث شویم، و فرض کنیم که از تاریخ مذهبی نواحی مختلف خلیج فارس آگاهیم و بناست فعلا به موضوع اصلی مورد بحث بپردازیم، باید بگوییم تشکیل دولت صفوی در ایران، در یک بعد، ایجاد یک منطقه شیعی مهم بود که می توانست، جوامع اقلیت شیعی مناطق مختلف را، حلقه وار و به عنوان قمرهای منعطف به خود در اطرافش جمع کند. به همین دلیل، بلافاصله پس از تشکیل دولت صفوی، سیل شیعیان بود که از مناطق مختلف به سوی ایران روانه شد. در این باره، و در درجه نخست، این عالمان بودند که در اطراف این حکومت که طبعا به همدیگر هم نیاز متقابل داشتند، گرد می آمدند و حلقه وصل این نواحی در یک جغرافیای مذهبی مشترک می شدند.

«منافع مشترک مذهبی» عنوانی است که می توانست این جوامع شیعی تحت فشار را در مناطق مختلف، هم متحد کند، و هم گرد دولت صفوی گرد آورد. در این زمینه، می توان از مهاجرت علمای شیعه از عراق و لبنان و بحرین به ایران در طول حکومت صفوی یاد کرد. ممکن بود کسانی در این باره حساس باشند، و احیانا مشارکت نکنند، اما به طور کلی، حرکت غالب، همین انضمام بود. همین انضمام مذهبی بود که بر اساس اهداف مذهبی، علمی (علوم شیعی) می توانست روی سیاست و اقتصاد هم تاثیر بگذارد. جالب است بسیاری از این افراد، در دولت صفوی، به مناصب عالی دست یافتند و نسل های آنها تا سالها بلکه قرنها در ایران باقی ماندند.

 

مرکزیت علمی ایران صفوی

مرکزیت علمی ایران در قرن یازدهم و دوازدهم، اصفهان است، اما شهرهایی چون هرات، مشهد به خاطر جاذبه زیارتی، تبریز و قزوین به دلیل سال ها پایتختی، پیش از اصفهان، شهرهایی هستند که مهاجران عالم عرب در آنها حضور داشتند. با این حال، شیراز و در کل جنوب ایران نیز به دلیل ارتباط مداوم با سواحل شمالی خلیج فارس و از آنجا با سواحل جنوبی، محل اقامت عالمان عرب مهاجر از مناطق عربی جنوب به شمال بود. در این باره به خصوص شیراز اهمیتی ویژه داشت. چون با نواحی جنوبی کاملا نزدیک بود و از قرنها بلکه هزاران سال پیش، مهاجرت های طرفینی میان نواحی مختلف بلاد فارس با نواحی جنوبی خلیج فارس وجود داشت. اکنون انگیزه و منافع مشترک مذهبی، توجیه تازه ای برای این رفت و آمدها بود.

 

بحرین، شیراز، حیدرآباد

در باره بحرین، هیچ گاه نباید این نص و عبارت صریح یاقوت حموی را از یاد ببریم که در باره «عمان» نوشته است: اکثر اهلها فی ایامنا خوارج اباضیة، لیس بها غیر هذا المذهب الا طاریء غریب، و هم لایخفون ذلک، و اهل البحرین بالقرب منهم کلهم روافض سبائیون لایکتمونه و لایتحاشون و لیس عندهم من یخالف هذا المذهب الا أن یکون غریبا. (معجم البلدان: 4/150). این یعنی این که در قرن ششم و هفتم، حتی یک سنی مگر غریب در بحرین نبوده است. طبعا اهمیت بحرین را از لحاظ مذهبی می توان از این عبارت دریافت.

قرار گرفتن این شهرهای مهم در حاشیه سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند، این مهاجرات را به صورت دریایی در می آورد. آن وقت، استفاده از مسیرهای دریایی از بصره تا سواحل شبه قاره، با همه بنادری که در این میانه بود، محلی برای رفت و آمد و گاه اقامت این عالمان بود. از نگاه مذهبی باید حج را هم بیفزاییم و به همین دلیل، انتقال عالمان شیعه به مکه و مدینه و از آنجا به حیدرآباد و شیراز هم در دستور کار قرار داشت. از همین مسیر است که شماری از عالمان عرب قطیف و احساء و بحرین به هند رفته و در شهرهای مختلف، از جمله حیدرآباد ساکن شدند. خط ارتباطی میان شیراز و هند که تجاری و سیاحتی بود، برای استفاده این عالمان نیز بود. ما عالمان بحرینی و مدینه ای و قطیفی را در میان بحرین، شیراز، و حیدرآباد در رفت و آمد می بینیم. تشیع حیدرآباد در آن دوره، این ارتباط را در چهارچوب همان ارتباط و پیوند مذهبی قرار می داد که پیش از این، از آن سخن گفتیم.

 

جایگاه اصفهان

و اما اصفهان در این زمینه جایگاه ویژه ای دارد. به خصوص، از وقتی که جریان اخباری گری در میانه قرن یازدهم هجری تقویت شد، اصفهان برای بحرینی ها جذاب تر گردید. آنها نزد عالمان این شهر به خصوص علامه مجلسی می آمدند، اجازه حدیث می گرفتند، و خود نیز در درس و تدریس مشارکت داشتند. اصفهان در دوره صفوی، یک بعد بین المللی دارد و به طور خاص عربی دارد. از زاویه تاریخ مذهبی، شهر اصفهان این دوره، برای شیعیان عراق و قطیف و بحرین و افغانستان و هند و جزیرة العرب یک مرکزیت مذهبی ویژه دارد. در واقع، اصفهان بعد از یک قرن از تأسیس دولت صفوی، رونق علمی خود را در حوزه تشیع آغاز کرد و همه را جذب خویش نمود. همزمان دارالسلطنه هم بود و بنابرین ثروت هم داشت. بنابرین هر کسی می آمد با حکومت هم ارتباط داشت. هزینه های حوزه ها را هم حکومت یا حکومتی ها از طریق موقوفه یا جز آن می پرداختند. بحرینی ها در این میان، جایگاه ویژه ای داشتند.

 

زندگی خود نوشت شیخ یوسف بحرانی در باره مهاجرتش به ایران

اطلاعات ما در این زمینه، به منابع رجالی چندی مربوط است که دو مورد مهم آن، یکی کتاب لؤلؤة البحرین [فی الاجازات و تراجم رجال الحدیث] از شیخ یوسف بحرانی (1107 ـ 1189) است، کسی که خود از همین خاندان های بحرانی مقیم در ایران است. وی با این که تولدش در دوره صفوی است، اما حیات علمی او پس از صفوی است. آگاهی های ارائه شده توسط وی در باره بحرانی هایی که به ایران رفت و آمد داشته اند، بسیار با ارزش است. بحرانی خود در قریه ماحوز به دنیا آمد و چنان که می گوید برادرش در سال 1112 متولد شده است. وی شرح حال خود را در اواخر کتاب آورده که یک اتوبیوگرافی بسیار جالب است. وی می گوید پنج ساله بودم که اوضاع بحرین بهم ریخت و بین اعراب هوله و عتوب جنگ شد تا این که عتوب شکست خورد. من نزد جدم ابراهیم که تجارت مروارید داشته بودم، همان وقت تحصیل کتب ادبی را شروع کرده تا آنکه خوارج به بحرین یورش آوردند. مرتبه اول شکست خوردند، اما مرتبه دوم بر بحرین غلبه کرده و قتل و غارت فراوان رخ داد و خون ها ریخته شد. بیشتر مردم از جمله پدرم به قطیف گریختند. اما من در بحرین ماندم. یک بار برای دیدن پدر به قطیف رفتم. زندگی سخت پدرم در آنجا، سبب شد تا مجبور به بازگشت به بحرین شود، و این در حالی بود که بحرین در اشغال خوارج بود. در این وقت سپاه عجم با گروهی اعراب برای نجات بحرین آمدند، اما آنها محاصره و قتل عام شدند، و بحرین در آتش سوخت. در این شرایط سخت پدرم خیلی اذیت شد و درگذشت. من برای نگهداری بچه های پدرم که از مادر دیگر بودند، و آنها را به من سپرده بود، به قطیف برگشتم، و دو سال در آنجا ماندم. آن وقت بین قطیف و بحرین در رفت و آمد بودم تا این که بالاخره با پرداخت مبلغی پول هنگفت، امام خوارج را راضی به رفتن از بحرین کردند. این زمان عجم نتوانستند کاری بکنند: لعجز ملک العجم، و ضعفه، و ادبار دولته بسوء تدبیره. من به بحرین برگشتم و پنج یا شش سال آنجا ماندم. در تمام این مدت درس را ادامه می دادم. در قطیف نزد شیخ حسین ماحوزی که به بحرین برنگشت، درس حدیث خواندم. در بحرین هم نزد اساتید دیگر تحصیل می کردم. در یکی از این سال ها به زیارت بیت الله الحرام رفتم و حج انجام دادم. وقتی ایران دست افاغنه افتاد، اعراب هوله هم بر بحرین مسلط شدند. «حتی صاروا حکّامها.. بعد استیلاء الافاغنة علی ملک الشاه سلطان حسین و قتله، من هم به بلاد عجم گریختم. مدتی در کرمان بودم، بعد به شیراز رفتم که آنجا مورد احترام حاکم آنجا که میرزا محمد تقی بود، و بعد تقی خان شد، قرار گرفتم. کارم تدریس و اقامه جمعه و جماعت بود. شماری از رسائل و اجوبه مسائل را آنجا نوشتم. تا این که وضع شیراز هم بهم ریخت و همه چیز از میان رفت. من به سمت برخی قُری رفتم تا این که در فسا ساکن شدم، و این بعد از آن بود که عیالم را به بحرین فرستادم، و در فسا عیال تازه ای گرفتم. مشغول مطالعه شدم و بخشی از حدائق الناظره را آنجا نوشتم (تا باب الاغسال). در همان جا برای تحصیل معاش، کار زراعت می کردم و هدفم این بود برای این که محتاج مردم نباشم. حاکم فسا، میرزا محمد علی بود که با من محبت داشت و هیچ وقت خراج از من نگرفت. مدتی بعد آن جا هم وضع به هم ریخت و این میرزا محمد علی کشته شد. در این وقایع، بیشتر کتاب ها و اموالم از دست رفت. آن وقت به سمت اصطهبانات گریختم، و مدتها در آنجا ماندم. در این وقت، در پی تشرّف و اقامت در عتبات بودم که فرصت پیش آمد و در کربلا مقیم شدم. در آنجا به تدریس و تألیف مشغول شدم تا این که کار حدائق را ادامه دادم. (لؤلؤة البحرین: 442 ـ 446). همین نمونه می تواند تصویری بسیار زیبا از وضع بحرین و علمای آن و آمدن به ایران به دلیل بحران های ایجاد شده در بحرین بدست بدهد.

در کتاب لؤلؤة البحرین، آگاهی های زیادی در باره بحرینی های مقیم ایران و شهرهای مختلف هست. برای مثال می گویم. یکی از آثار شیخ یوسف که خودش در شرح حالش آورده : اجوبة المسائل الکازرونیه الواردة من الشیخ ابراهیم بن شیخ عبدالنبی البحرانی است. (لولوه، ص 449). این نشانگر اقامت شیخ ابراهیم بحرانی در کازرون در مقام شیخ مورد مراجعه مردم است.

 

آبادی اصفهان و خرابی بحرین

منبع دوم، کتاب انوار البدرین فی تراجم علماء القطیف و الاحساء و البحرین از علی بن حسن بلادی بحرانی (1274 ـ 1340) است که آن هم آگاهی های مفصلی در این باره در اختیار ما گذاشته است. نویسنده در مقدمه کتاب، پس از شرحی در باره بحرین و جزایر آن، از فراوانی عالمان و اتقیاء و شاعران و نیز فراوانی مدارس و مساجد و عالمان بزرگ و همین طوری نخلستان ها و آبادی فراوان با چشمه های زیاد یاد کرده است. سپس با تأسف از ویرانی آن در ادوار اخیر یاد کرده و این که مردمان آن پراکنده شدند، نظام زندگی مردم از هم پاشید، و هر کدام به جایی رفتند و چه مصیبت ها از ظالمان و ستمگران چشیدند. در این وقت، همه رسم و رسوم از میان رفت و خانه ها تهی گشت، مساجد و محلات از جمعیت خالی شد، مدارس و معابد، مندرس گشت. بیشتر قریه ها رو به ویرانی گذاشت، و مردمان بحرین، مناطق دیگر را آباد کردند و اسلام و ایمان را منتشر نمودند. بیشتر عالمانِ منطقه قطیف و بوشهر و اطراف فارس و لنگه و مسقط و میناب و محمره و نواحی آن، بصره و شیراز و حتی بسیاری از مناطق عراق و عجم از قدیم و جدید، از میان بحرینی ها بودند: «و قد عمرت اهلها اكثر الاطراف و البلدان و نشروا فيها شعائر الاسلام و الايمان فاكثر العلماء الموجودين و من سلف في البلدان القريبة كالقطيف و ابي شهر و اطراف فارس و لنجة و مسقط و ميناء و المحمرة و اطرافها و البصرة و شيراز و كثير من اطراف العراق و العجم منهم حديثون و منهم قديمون». در این وقت بود که ضرب المثل بر آمد که «خرّب الله البحرين و عمر اصفهان».تفسیر این سخن آن است که خرابی بحرین، سبب آبادی اصفهان با کمک اهالی بحرین شده است. (انوار البدرین: 1/49 ـ 50)

از اینها که بگذریم، کتاب ریاض العلماء، امل الامل [و مستدرکات آن] و سپس روضات الجنات، و منابع متعدد رجالی دیگر این دوره مانند الاجازة الکبیره جزائری و جز اینها هم حاوی اطلاعات فراوان است. به اینها باید برخی از تواریخ محلی مانند فارسنامه ناصری و آثار دیگر را هم ضمیمه کرد. در مرحله اخیر، طبقات اعلام الشیعه از قرن دهم تا چهاردهم، سرشار از این اطلاعات است. طبیعی است که برای یافتن مهاجران بحرانی به ایران، منابع فراوان محلی دیگر به خصوص در جنوب و منطقه دشتستان وجود دارد، جایی که بیشتر شمار مهاجران بحرانی به آن ناحیه بود.

 

ارتباط برخی از عالمان بحرانی با سلاطین صفوی

رفت و آمد عالمان بحرانی به ایران صفوی، به خصوص در دهه های پایانی، و پس از آن که اوضاع بحرین با حمله خوارج عمان رو به وخامت گذاشت، بیشتر شد. برخی از آنان عالمان بزرگی بودند و با وساطت شخصیت های اصفهان، می توانستند دیدارهایی با سلاطین صفوی و اعتماد الدوله های وقت داشته باشند. گاهی هم ارتباطی از نظر دیداری نبود، و آنان از روی اهمیتی که این سلاطین برای شیعه داشتند، آثاری به نام آنان می نوشتند. در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم.

سید ماجد بحرانی کتاب التحفة السلیمانیه را در ترجمه فارسی عهدنامه مالک اشتر به نام شاه سلیمان صفوی نوشت (ذریعه: 3/442). همو کتابی با عنوان «فصوص سلیمانیه» نوشت که نسخه اش در کتابخانه سپهسالار است (ذریعه: 16/236).

شیخ ابوالحسن سلیمان بن عبدالله ماحوزی که او هم در وقت خود ریاست علمی امامیه را در بحرین داشت و مع الاسف در 44 سالگی درگذشت، رساله ای با نام الاربعین در امامت نوشت و آن را به شاه سلطان حسین تقدیم کرد. شاه هم بیست تومان مساوی دوهزار درهم به وی داد. این همان زمانی است که بحرین مورد تجاوز خوارج عمان قرار گرفت و ویران شد. (بنگرید: انوار البدرین، 1/151 ـ 152). وی در اصفهان، خدمت مجلسی هم رسیده بود.

الروضة الصفویه فی فقه الصلاة الیومیة محمد ماجد بن مسعود بحرانی ماحوزی م 1105. (کشف الاستار: 6/202). ظاهرا به اسم شاه نبوده اما کلمه صفویه جالب است. (در باره وی بنگرید: نجوم السماء، ص 166)

بیفزاییم که برخی از بحرانیها به قدری طولانی در ایران ماندند یا رفت و آمد داشتند که فارسی می نوشتند. چنان که گاهی القاب شهری آنها ترکیبی از بحرانی شیرازی بود، چنان که مثلا در باره یکی از آنان آمده است: صالح بن عبدالکریم کرزکانی البحرانی ثم الشیرازی. ... کان قد انتقل الی شیراز بعد ان کابد الفقر فی بلاده، و اظبّ علی التدریس و نشر العلم هناک، و ارتفعت مکانته عند العام و الخاص، و ولاّه سلیمان الصفوی القضاء. وقتی برای وی خلعت قضاء فرستادند، حاضر نشد بپوشد که با تهدید شاه سلیمان صفوی، پوشید. (انوار البدرین، 1/127). نوشته اند که شیخ جعفر بن کمال رویسی بحرانی که در 1092 در حیدر آباد درگذشت با عبدالکریم کرزکانی به خاطر ضیق معاش از بحرین بیرون آمدند و به شیراز رفتند. جعفر به حیدرآباد رفت و عبدالکریم در شیراز ماند. (الدرة البهیة فی بیان وفاة و ولادة اصحاب الاجازة من علمائنا بعد الثلاثمأة الی الان، (از شیخ مرزوق بن محمد، چاپ شده در تراثنا، ص 56 شماره شرح حال 75). نمونه دیگر از بحرانی های مقیم ایران که در ایران صفوی منصب گرفت «شیخ علی قدمی» بود که در باره او گفته شده است: شیخ علی بن جعفر بن علی قدمی، عالم فاضل، تولی الامور الحسبیه فی بلاد البحرین، و قد توفی بکازرون، سال 1131 (رساله الدره البهیه، چاپ نصار در تراثنا، سال 24، 1429، شماره 1، 2، شرح حال، 85).

شیخ محمد بن حسن رجب المقابی البحرانی از شاگردان شیخ ماجد بحرانی، فاضل و فقیه و اول من صلی صلاة الجمعه فی البحرین بعد فتحها علی یدی السلاطین الصفویة و کان علی غایة من التقوی و الورع و الانصاف. (روضات، 7/80، تکملة امل الامل، 4/449، اعیان الشیعه: 9/172)

 

شیخ بهایی در اصفهان میزبان بحرانی ها

وجود شیخ بهایی در اصفهان، و البته بسیاری بزرگان دیگر عرب، زمینه حضور بیشتر بحرانی ها را فراهم می کرد. یکی از قدیمی ترین نمونه های مهاجر و مرتبط با شیخ بهایی، شیخ علی بن سلیمان قدمی بحرینی ملقب به ام الحدیث است که از علمای عصر شاه صفی بوده «انتهت الیه رئاسة الامامیة فی دیار بحرین». وی مدت ها در اصفهان نزد شیخ بهایی تحصیل کرد و به بحرین برگشت (تکملة امل الامل: 4/10).

سید عبدالله آل ابی شبانه البحرانی شاعر برجسته بحرین، دو قصیده در باره میرزا محمد طاهر تبریزی وقایع نگار دوره صفوی (م 1086) دارد که در سلافة العصر آمده است. (ذریعه: 3/65).

پدر شیخ بهایی که اصلا جبل عاملی بود، سال ها در هرات و مشهد و قزوین بود، و در نهایت، به بحرین رفت و همانجا درگذشت. این مدل، یعنی وصل کردن این سه نقطه به هم، نشانگر، تعلق خاطر به جغرافیای شیعه است که همه جا را وطن خود می داند. در واقع، وطن شیعی اصطلاحی است که از حیث مذهبی در مورد شیعه کاملا سازگار است و شاید در مقایسه، چیزی مشابه آن نباشد.

سید محسن امین (اعیان الشيعة: 9/241) از آمد و شد عالمان و شاعران بحرینی به اصفهان نزد شیخ بهایی یاد کرده است. توجه داریم که به هر حال، افرادی که ریشه عربی داشتند، رفاقت جدی تر با هم داشتند و با توجه به موقعیت شیخ بهایی، این امکان وجود داشت که آنان راهنمای افراد دیگر برای آمدن به ایران باشند. وی می نویسد: در سال 1016شیخ ابوجعفر خطی عبدی از طایفه عبدالقیس بحرین که شاعر معروفی بود، به اصفهان آمد. نزد شیخ آمد و اشعاری خواند و قصیده ای که به وی اجازه انشاد آن را داد و در رجب همان سال، در منزل شیخ در اصفهان توسط حسن بن محمد غنوی هذلی خوانده شد.

وی می افزاید آن وقت جماعتی از شخصیت های بحرین نزد شیخ بهایی بودند: «و کان عند الشیخ البهایی جماعة من اعیان البحرین و ساداتهم». وی هدایایی از جمله لباس های با رنگ یشمی «الملابس الخضر» فرستاده است.

این شاعر یعنی شیخ جعفر خطی، در سال های آغازین قرن یازدهم هجری، 1002 و 1004، اشعار بلندی هم در ستایش رکن الدین محمود بن نور الدین بن شرف الدین حاکم بحرین دارد که از طرف صفویه در آنجا به اقطاع حکمرانی می کرد. تفصیل این اشعار را سید محسن امین آورده است (اعیان: 10/111).

 

علی بن محمد بن عبدالله بن احمد بحرانی و شاه سلیمان صفوی

میرزا عبدالله افندی از شاگردان علامه مجلسی (و به احتمال درگذشته در 1137) صاحب ریاض از دانشمندی بحرانی با نام شیخ علی بن محمد بن عبدالله بن احمد بحرانی با تعبیر «فاضل عالم متکلم معاصر» یاد کرده و نوشته است وی در حالی که سن زیادی داشت در همین روزگار ما درگذشت. این تعبیر او می تواند درگذشت وی را تا اواخر قرن یازدهم هجری و حتی شاید اندکی پس از آغاز قرن دوازدهم امتداد دهد. وی سالهای نخست سلطنت شاه سلیمان صفوی یعنی حوالی 1079 ـ 1080 به ایران آمده است.

او مؤلفاتی دارد از آن جمله «منار السعادات فی اصول الاعتقادات» که به نام سلطان زمان ما، شاه سلیمان صفوی حسینی تألیف کرده و یکی از علما، آن را به دستور شاه به فارسی ترجمه کرده است. کتاب بزرگی هم در فقه دارد که استدلالی است. (ریاض: 5/211).

آقابزرگ ذیل مدخل «منار السعادات» از این کتاب یاد کرده و پس از اشاره به عبارت صاحب ریاض، نوشته است که نسخه‌ای از آن را در کتابخانه مدرسه بروجردی نجف دیده است . ایشان نام کتاب را بر حسب آنچه در مقدمه آن بوده «منار السعادات‏ الدائمة في أصول الاعتقادات و اللآلي المنثورة و الدرر و الغرر المنظومة و التواريخ المأثورة» آورده است. سپس عبارت نخست آن را هم آورده است. (ذریعه: 22/243).

مبنای نوشته حاضر نسخه دیگری از این کتاب است که به شماره 8313 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می‌شود. این کتاب شامل همان رساله منار السعادات، و چندین رساله و متن ادبی دیگر در قالب نظم و نثر از این دانشمند است که به دلیل اهمیت آن برای ارتباط میان ایران و بحرین در آن روزگار بر آن مرور تفصیلی خواهیم داشت.

این نسخه کتابت شده در همان روزگار و همان است که وارد کتابخانه شاهی شده است. نسخه با ارزش مزبور از نسخه‌های اهدایی مرحوم محمد عبده بروجردی به دانشگاه تهران است.

 

بحرانی و تقدیم کتابش به شاه سلیمان صفوی

نسخه دانشگاه از این رسائل، که شامل رساله کلامی بحرانی همراه با رسائل ستایشی وی از شاه صفوی است، جهت تقدیم به شاه سلیمان نوشته شده و ضمن آن دهها بار از شاه ضمن رسائل متعدد اشاره شده است. علاوه بر نام شاه، در چند مورد نام وزیر وی، شیخ علیخان زنگنه نیز آمده است. نسخه یاد شده، ویژه اهداء نوشته شده و در پشت آخرین صفحه آن آمده است: «بتاریخ شهر جمادی الثانی سنه 1084 از بابت دولتخانه مبارکه در روزنامچه کتابخانه ابوابجمع شد».

تاریخ وارد شدن این نسخه به کتابخانه سلطنتی 1084 است. از سوی دیگر ماده تاریخ های موجود در این کتاب، از 1079 تا 1082 است و معلوم می‌شود که طی این سالها، علی بن محمد بحرانی به ایران آمده و به احتمال زیاد با شاه و وزیر او شیخ علی خان زنگنه دیدار کرده است.

منبع: بساتین

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: