1395/6/16 ۰۷:۵۵
علیآبادنامه یا سفرنامۀ ذهابیۀ قم نوشتۀ محمدکاظمخانکاشانی به کوشش جناب حسین مدرسیطباطبایی در ملحقات چاپ دوم تاریخ دارالایمان قم، نوشتۀ محمدتقی بیک ارباب (قمی) بدون ذکر نام ناشر و تاریخ همراه با چند رساله دیگر مربوط به قم در سالهای نخستین دهۀ پنجاه نشر گردیده است. تعداد صفحات این رساله در چاپ مذکور 63 صفحه میباشد. کوشندۀ محترم مقدمهای کوتاه اما پرمغز نیز در حدود 5 صفحه بر متن چاپی افزوده است که جمعاً صفحات 207 تا 274 مجموعۀ مذکور را دربرمیگیرد. این رساله از زمره رسائلی است که در توجیه ساختن راه جدید تهران_قم در زمان میرزا علیاصغر خان امینالسلطان وزیر مشهور ناصرالدین شاه نگاشته شده است، آن را محمدکاظمخانکاشانی به قلم آورده است. ما از احوال نویسنده اطلاعی نداریم، لیکن توصیف دقیقی که از ساختمانها و تأسیسات بین راه که بعضاً هماینک وجود خارجی ندارد، به دست داده است، رساله مذکور را درخور توجه میسازد. وی در این جایگاه از واژهها و عباراتی استفاده مینماید که خوانندۀ آشنا با ادوار نثر فارسی و متنهای مرسوم این روزگار
مقدمه
علیآبادنامه یا سفرنامۀ ذهابیۀ قم نوشتۀ محمدکاظمخانکاشانی به کوشش جناب حسین مدرسیطباطبایی در ملحقات چاپ دوم تاریخ دارالایمان قم، نوشتۀ محمدتقی بیک ارباب (قمی) بدون ذکر نام ناشر و تاریخ همراه با چند رساله دیگر مربوط به قم در سالهای نخستین دهۀ پنجاه نشر گردیده است. تعداد صفحات این رساله در چاپ مذکور 63 صفحه میباشد. کوشندۀ محترم مقدمهای کوتاه اما پرمغز نیز در حدود 5 صفحه بر متن چاپی افزوده است که جمعاً صفحات 207 تا 274 مجموعۀ مذکور را دربرمیگیرد.
این رساله از زمره رسائلی است که در توجیه ساختن راه جدید تهران_قم در زمان میرزا علیاصغر خان امینالسلطان وزیر مشهور ناصرالدین شاه نگاشته شده است، آن را محمدکاظمخانکاشانی به قلم آورده است. ما از احوال نویسنده اطلاعی نداریم، لیکن توصیف دقیقی که از ساختمانها و تأسیسات بین راه که بعضاً هماینک وجود خارجی ندارد، به دست داده است، رساله مذکور را درخور توجه میسازد. وی در این جایگاه از واژهها و عباراتی استفاده مینماید که خوانندۀ آشنا با ادوار نثر فارسی و متنهای مرسوم این روزگار
و حتی زمان نگارش پارهای از آنها را کمتر دیده یا اصلاً ندیده است. این امر، استخراج این لغات و ترکیبات را خاطرنشان میسازد. از اینرو نوشتار حاضر به این مهم اختصاص دارد.
خلاصهای از ماجرای ایجاد راه مذکور در مقدمۀ کتابچۀ زرینقلم آمده و در شمـارۀ 71 (بهار1392) مجلۀ حاضر با عنوان کوتاه «گزارش راه جدید تهران_قم» و تفصیلی «کتابچه در تعریف/گزارش راه جدید از دارالخلافه تهران تا آستان ملک پاسبان حضرت معصومه؟عها؟» به چاپ رسیده است و فعلاً به همین اندازه بسنده میگردد. اما کوشندۀ محترم از رویداد ناگواری نیز یاد میکند که خواندن آن عبرت آموز است:
اقدام اسفآور دیگری که در اجرای طرح تغییر جاده معمول گردید و آن را در حد خود باید جنایتی بزرگ خواند ویران ساختن بنای باستانی و بسیار مهم »دیر گچین» برای استفاده از مصالح ساختمانی آن در بنای مهمانخانۀ علیآباد متعلق به امینالسلطان بود که به گفتۀ حاجی نجمالملک (در سفرنامۀ خوزستان، ص181) مانند مدرسه اصفهان و دو برج ری از دست رفت. (مقدمه صص 210- 209)
ایشان در ادامه میافزاید:
میرزا اصغرخان امینالسلطان به سابقۀ مدفون بودن مادر خود در قم، سالی یکبار به این شهر سفر مینمود. رسالۀ حاضر وصف یکی از سفرنامههای او به قم است که متضمن وصف دقیق همین راه احداثی و منازل میان آن و در جهت و مسیر تبلیغاتی است که به منظور پنهان داشتن و توجیه و «لوث» زورگویی و تعدّی آشکار او در این مورد انجام پذیرفته است. این رساله سرگذشت و شرح وقایع چهار روز آغاز سفر مزبور است که از شنبه 17 صفر 1304 تا یکشنبه دوم ربیع الاول به طول انجامیده و آن را یکی از وقایعنگاران دستگاه او که در این سفر همراه وی بوده نگاشته و «علیآباد نامه یا سفرنامۀ ذهابیه قم» نام داده است. این اثر به خاطر وصف تفصیلی راه جدید و منازل آن بههرحال از مآخذ تحقیقی پیرامون وضع جغرافیایی و تحولات قم در دورۀ قاجار شمرده میشود و ازاینرو با آنکه سراسر آن آمیخته به خوشآمد گویی نسبت به امینالسلطان با قلمپردازیهایی سست بود به نشر آن بر اساس نسخۀ اصل (ش 2315 کتابخانۀ مجلس شورای ملی_تهران) مبادرت رفت. (مقدمه صص 211-210)
علیرغم این، همانگونه که گفته شد نحوۀ توصیف بناها، کاروانسراها، حمامها، قهوهخانهها، پلها، مهمانخانهها، برجها، قناتها، آسیاها، باغها و حتی مناظر و عوارض طبیعی بین راه
و استفاده از لغات و اصطلاحات کمیاب و بعضاً نایاب در این مقام، توجه و التفات هر خوانندۀ علاقمندی را جلب مینماید. برای نمونه او بالغ بر دو صفحه از رساله را به توصیف پل رودخانه شور _که در هنگام بازدید در حال ساخت بوده_ اختصاص داده است و دقتی که در این مورد به خرج داده _فارغ از مقصودش_ ستودنی است. (صص 226-224)
توصیف ساختمانها
وی جایی در چگونگی بنای کاروانسرای حسن آباد میگوید:
1. وصف کاروانسرای حسن آباد
اما بنای کاروانسرا از سه طرف که شمـال و جنوب و مغرب باشد، تماماً با سنگهای بسیار صاف خوب لبهدار و کج ساخته شده، پنج ذرع ارتفاع عمارت و جدران دارد. به طوری سنگکاری شده که اگر با آجر ساخته میشد به این صافی و مستقیم نمیبود. ولی بقدر پنج رک با آجر و گچ چیده و ساخته شده برای حفظ از آب باران که پشت سنگچین نیفتد. لیکن از طرف شرقی که جلو در و سردر کاروانسرا است، تماماً از گچ و آجر ساخته شده.وارد دالان کاروانسرا که میشوند طرفین دالان دو اطاق مقابل یکدیگر است. داخل صحن دور تا دور یعنی چهار ضلع مشتمل است به اطاقهای یک دری، و دو زوایۀ ضلع غربی مقابل در کاروانسرا دو خلوت است که میتوان در آنها منزل کرد. کلیه سی باب اطاق دارد. طول کاروانسرا سی ذرع، عرض بیست و چهار ذرع، دور تمام کاروانسرا پشت اطاقها سرتاسر طویلههای عریض و طویل مسقف است، مشتمل بر طاقنماها برای بارانداز، و همچنین در چهار زاویه بر در هر دو طویله سکویی بسته شده، مشتمل بر چهار ستون برای منزل و بارانداز کاروانیان و زوّار. (صص 219- 218 )
در جایی دیگر در تعریف ناودانی در عمارت علی آباد بیان میدارد:
2. وصف ناودان
بین این دو راه پله در وسط ارتفاع کرسی ذیل عمارت در دیوارۀ زیر خرند لبۀ دریاچه ناودانی سه ذرع طول، نیم ذرع عرض و یک چارک گردیِ میان، از یک پارچه سنگ حجاری شده، در عرض آن دیواره قرار دادهاند که بالاتصال آب مذکور از دریاچه در آن ناودان ریخته و از آنجا زیر جاده راهآبی ساخته شده که آن آب به حوض قهوهخانه میرود. این ناودان برای آن است که تمام حیوانات از آن ناودان به سهولت بدون آنکه سر را به زیر آورده مخالف طبیعت و به کلال و ملال آب خورند، بلااشکال آب آشامند و همچنین اناس عابرین به غیر آنکه داخل عمارت شوند از آنجا به آسانی و سهولت آب بردارند. (ص 234)
در خصوص قهوهخانه علیآباد مینویسد:
3. قهوهخانه علیآباد
اما برون قهوهخانه یعنی در قهوهخانه و جلو آن و دو اطاق طرفین صفۀ شمال غربی که جزو جلو و طرفین در قهوهخانه است، اولاً دری عالی آنجا گذارده شده مقابل و محاذی ایوان صدر عمارت، و طرفین در سکوی باریکی به عرض سه چارک بستهاند، برای هر که بخواهد وارد نشود، میتواند همانجا نشسته چاهی (چایی) بخورد و قلیان بکشد در حالی که عنان مال سواری خود را در دست داشته و معجلاً خواسته باشد برود در هر وقت از اوقات، یا آنکه مسافر چنان خسته باشد که نتواند داخل قهوهخانه شود پیاده یا سواره همانجا چاهی (چایی) خورده و تدخین سیگار و قلیان کرده به کاروانسرا برود. یا آنکه به کلی از این منزل بخواهد رد شود. (ص 236)
نگارندۀ سفرنامه
گفته شد که از محمدکاظمخانکاشانی نویسندۀ رساله که از ستایندگان و وقایع نگاران امینالسطان دوم بوده است، جز نام و رساله مورد بحث آگاهی بیشتر فعلاً در دست ما نیست. لیکن همین رساله نشان میدهد که او مردی آگاه بر هنر معماری و ساخت و ساز
و به تعبیر خودش در «تهندس» ماهر و چه بسا خود معمار بوده است. متن نشان میدهد که او ریاضی و هندسه میدانسته و از این دانشها در وصف ساختمانها به خوبی استفاده نموده است. البته کوشندۀ محترم در قسمتی از مجموعۀ مورد بحث از محمدکاظمخان فرزند محمد حسین خان کاشانی یاد نموده که متصرف یک دانگ و نیم قریۀ علیآباد از قراء سراجۀ قم بوده است و رسالهای مشتمل بر چند فرد و حکم شرعی در باب موقوفه بودن قریۀ مذکور در سال 1281 یا اندکی پس از آن نگاشته و در آن سه نسخۀ جمع و خرج آستانه مربوط به سال 1139، 1147 و 1148 را عیناً درج و ثبت نموده است. ایشان میافزایند، محمدحسینخانکاشانی پدر نگارندۀ این رساله باید همان حاکم قم در روزگار فتحعلی شاه مالک قریۀ زعفرانی سراجه باشد. در احکام و ارقامی از فتحعلی شاه _مربوط به دورۀ حکمرانی همین محمد حسین خان در قم_ علیالرسم از او نام آمده است. (صص282- 281)
رسالۀ مورد بحث آکنده از واژهها و اصطلاحات ارزشمند معماری است، که قاعدتاً یک فرد عادی اطلاعی از آن ندارد و تنها یک شخص کاردان و باتجربه از آنها آگاه است. پس درمییابیم که امین السلطان به درستی او را جهت نگارش سفرنامه و به منظور مورد بحث انتخاب نموده است. همین امر رساله را به عنوان گنجینهای ارزشمند و کمنظیر در حوزۀ معماری سنتی قاجار درخور توجه و عنایت میکند. نوشتۀ مورد بحث راجع به وقایع چهار روزۀ آغاز سفر وی
و شماری دیگر به قم همراه با وزیر مزبور است. او همراهان خود را اینگونه معرفی مینماید:
اشخاصی که در این سفر میهمان جناب اجل هستند: جناب وزیر علوم، آقای ناظم خلوت، آقای میرزا محمدخان، حاجی محمدحسن امینالضرب، حاجی میرزا حسین ممیز، آقا میرزا احمد منشی باشی، حاجی کربلایی، آقا میرزا حسین مداح کرمانی. (ص 213)
دقتی که نویسنده در وصف موضوعات و بیان جزئیات در شرایط آن زمان و آن هم در مدت چهار روز مصروف داشته _هرچند رساله را پس از پایان مسافرت نگاشته_ است، خوانندۀ امروزی را به آگاهیهایی رهنمون میکند که اگر رساله حاضر نبود، آنها را در دسترس نداشت. به هر حال نویسنده شخصی دقیق و پرحوصله بوده است.
حکایات بین راه
حکایاتی نیز که ذکر کرده، خواندنش خالی از لطف نیست. یکی «تظلّم دراویش در منزل منظریه» که پیش از این در مجلۀ راهنمای کتاب سال دوازدهم، صفحات693- 691 چاپ شده است. (مقدمه، ص 211)
دیگری مربوط به قراسوران (محافظان) خاک تهران است، که به ذکر آنها مبادرت میرود. پیش از اینها تکهای در خصوص« وضع و هیأت» آقا باقر سعدالسلطنه مدیر راه مذکور نگاشته که نمکین است، و در پی میآید:
1. وضع و هیتص آقا باقر مدیر راه
ناگاه آقا باقر از سر پل معجلاً مستقبلاً وارد. وضع و هیأت ظاهر و چگونگی برزخ و صورت آقا باقر:
موی سر و ریش از بیحمامی و بیخضابی سفید، رنگ روی از تابشات و حرارت آفتابی سیاه همچون عبید، از بیاصلاحی و بیاعتنایی مانند کیخاهای الوار کهکیلویه و خوانین اتراک قشقائی، شلوار شلختۀ سرداری کهنه، گیوۀ بغل دریده و یخۀ پیراهن پاره و چرک و چکنه، از عرق و گرد و غبار صحاری و برار از بیسامانی و پریشانی اگر او را کسی نمیشناخت، میپنداشت عملۀ قمی است یا بنّای کاشانی. به وضع و هیئتی و به ترکیب و صورتی که به تحریر و تقریر نمیآید. (ص 264)
2. حکایت محافظان راه تهران
قریب به میهمانخانۀ کهریزک کاروانسرایی با دکان بقالی دیده شد که پنج نفر قراسوران خاک تهران آنجا بودند با لباسهای مندرس که به وصف نمیآید. اسبهاشان به طوری لاغر که قوۀ حرکت نداشتند. از آنها سئوال شد که این چه حالتی است؟ گفتند ما مأخذ معیشتی نداریم به جز جیره و مواجب و به ما نه جیره میرسد و نه مواجب. گفتیم چرا تفنگ ندارید؟ گفتند تفنگها نزد بقال گرو است! نه ما را میگذارند بر سر خانۀ خود رویم و نه نان و آب و نه علیق به ما میدهند.در این صورت چگونه می توانیم حافظ راه باشیم. باز گفتیم پس چگونه معیشت میکنید؟ گفتند اینجاها مرغابی و بعضی طیور دیگر هستند، حضرات فرنگی اینجا به شکار آمده، ما آنها را خدمت میکنیم آنها گاهی معیشت ما را متحمل میشوند.
حاجی امینالضرب حاضر بود به ایشان گفتند بنابراین خوب است دزدی کنید!
یکی از آنها به رسم ترکان _که هر وقت فارسی میگویند ضمیر متکلّم را به طور خطاب ادا میکنند_ گفت اگر دزدی کنیم پدرت را می سوزانند!
همراهان همه خندیدند که حاجی را من غیر مقصود شخص قراسوران فحش داد. (ص 215)
3. واقعۀ دراویش:
بعد از ختم کلام احضار شام شد. ناگاه متظلماً از خارج مهمانخانه گفتگویی و در آبدارخانه هیاهویی مسموع که کسی به دادخواهی و پناهجوییآمده و از حضرات قراسورانها ممنوع است. جناب اجل امر به احضارش فرمودند.
چون وارد شد دیدیم جوان مردی یزدی به شیوه و شیمۀ درویشان، در اقوال و احوال سراسیمه و پریشان، با اضطراب و التهاب بسیار از روی عجز و انکسار اظهار داشت که امروز در عرض راه کوشک نصرت و منظریه بعد از آمدن شما که هر یک از فقرا را اطعام به طعامی و مستفیض به فیض و انعامی فرمودید پنج شش نفر از قلندران اوباش و بیپا و سراننبّاش و نرهگدایان کلاش و رندان پابند گسستۀ قلاش و غولان از کار گریختۀ ناتراشیدۀ ناخراش، که الحال به صورت و کسوت درویش و بالمآل و حقیقت کلاهبر و کیسهبر و شارب حشیش، الدنگان بیشرم و حیا و بنگان سراپا خطا، ...، بنگیان به بنگ مفتون، وافوریان مبهوت از افیون، ملبس به لباس و کسوت درویشان بیخبر از طریقه و حالت ایشان، و مصوّر به صورت سیاحان، بی اثر از سیر و سیاحت آنان، این لاتان بیباک و لوطیان سینه چاک، این قماربازان پاک باخته و ... خراب به لباس اولیاء خود را ساخته پناه به این دو کسوت و عنوان آورده تا اینکه حامل هر ممنوع و منکری که باشند و فاعل هر خطیئه و سیئهای که گردندهم از تحذیر شرعی امام مصون و هم از تأدیب عرفی حاکم عرف مأمون بوده. از حضرت عبدالعظیم با این گدامنشان لئیم و تبعۀ شیطان رجیم و منحرفان از طریقۀ مستقم همراه و هم قدم و هم صحبت و همدم شدیم.
در ضمن مصاحبت و مرافقت در این طی زمان و مدت و قطع مسافت از حضرت عبدالعظیم تا کوشکنصرت از بعضی مکالمات و علامات و برخی حکایات و روایاتِ من استنباط و درایت کردند که پول دارم و دارای درهم و دینارم. اما آقاجان چه درهمی و چه دیناری؟ در مدت مدیدی و عهد بعیدی که از یزد تا طهران با حالت پریشان فلوس فلوس از افراد نفوس و یک پول یک پول از هر ظلوم و جهول، اما در طهران قران قران از هر یاور و سلطان و شاهی شاهی در سر هر خیابان و راهی به تکدی و اصرار و به تعدی و خرگدایی، به بیآزرمی و بیحیایی جمع و خود را از خرج و خوردنش منع کردم تا آنکه مبلغ و مقدار و شمار درهم و دینار بعد از تعب و رنج بسیار هشتاد قران یعنی هشت تومان شد. این وجه را برای سفر زیارت کربلا گذاشته و خود را از خرج کردنش به زحمت و ریاضت واداشته، زیر وصلۀ خرقه پنهان و وصلات دیگر برآن دوخته، در دل بر ازدیادش لیلاً و نهاراً آتش افروخته و برای صیانت و حراستش خفاءً و جهاراً دلق تن را سوخته.
این وجهی را که به وجه مذکور و به وصف مسطور بدست آورده بودم این ظالمان بیمروت و این کافران بیایمان بیملت امروز از چنگم در آوردند به این وضع که یک نفر مرشد و مطلوب و بقیه مریدو طالب، یک نفر آمر و حاکم و بقیه مأمور و محکوم، پس از آن مرا گرفتند و در این وادی دور از آبادی نزد مرشد به پا داشتند و در موقف پیر مانند اسیر رشتهای بر گردنم گذاشتند. یکی به نادرویشی به گواهیم ایستاد- دیگری شهادت بر بیپیری و بیراهیم داده، یکی گفت دزد راه درویشان است- دیگری گفت به ناحق خورندۀ لقمۀ ایشان است، یکی گفت غول است دست درویش بر سرش نرسیده_دیگری گفت مجهول است پیر و مرشد ندیده، یکی گفت باید چست و برهنهاش نمود_دیگری گفت باید داغ آهنش فرمود، یکی گفت منافق است سنگ بر سرش سوار باید کرد_دیگری گفت خطارکار است به گیسو آویخته بایدش به دار زد. عاقبتالامر مرشد متمسک به حدیث نبوی شده که «قتل الموذی قبل اذائه»، مریدان متشبث به شعر خواجه شیرازی شده که:
پیش درویشان بود خونت مباح گر نسازی مال خود در ره سبیل
پس از آن مرشد با مریدان متفق بر کشتن من شدند. کاردی را صیقل زده آماده و بندی بر دست و پایم نهاده، من چون مرغ بسمل دل به کشته شدن در داده، یکی از آن میان وساطت کرده که آنچه مال فقرا نزد اوست تسیلم میکند. چون گذشت شیوۀ فقرا است و عفو و بخشش شیمۀ آنها است، مرشد از او گذشت کند.
من از بیم جان و ایمنی ازدست آن ظالمان وجه را به ایشان نشان داده پول را از خرقه بیرون آورده، مرا رها کردند. اینک هر پنج_شش نفر در کاروان حاضر و شمـا در گرفتن حق من از آنها قادر.
فیالفور جناب اجل امر به احضار آن طراران فرمودند. بزودی چهار نفر از آنها را حاضر نمودند. یکی از آنها در قدیمالایام قاطرچی بوده، همان وقت که فهمیده بود درویش یزدی خدمت جناب اجل برای عرضحال رفته فرار نموده، هر چه تفحص و تجسس کردند او را نیافتند. از قراری که نشانی دادند شخص قاطرچی از راندههای قاطرخانه بوده که چند سنۀ قبل جناب اجل او را اخراج از قاطرخانه فرموده بودند ولی چون جناب اجل از شرارت و طراری و دزدی او مطلع بودند، بسیار مبالغه در تجسس او کردند، که شاید پیدا شود و او را به کیفر و سزا برسانند.
4. محاکمۀ دراویش:
باری در استنطاق، آن چهار نفر به حدی عجز و زبانبازی کردند که از برای حضار شبهه پیدا شد که شایددرویش عارض کاذب باشد در ادعا. جناب اجل که مظهر اسم«یا ستار» و مصداق حدیث قدسی «یا غوث الاعظم! کن رائفاً علی البریه» اند و از رحمت رحمانی که جبلی و غریزی ایشان است مصمم شدند که دراویش را رها نمایند و ترحمی در حق جوان عارض فرموده، قصه را کوتاه کنند، جناب مستطاب وزیر علوم که مظهر اسم«یا جبار» که به معنی تلافی کننده است و متحقق به مصداق «و لتعرفنهم فی لحن القول» بودند فرمودند: درویش عارض مظلوم و صادق در ادعا و آن نادرویشان خاطی ظالم و عامل مدعا. آقا باقر که مظهر اسم «یا قاهر» و در شناسایی غولان بیابانی و طراران و عیاران صحرایی و کوهستانی ماهر، از جناب اجل استدعا نمود که رفع غائله را به من واگذار فرمایند تا صدق و کذب را معلوم و احقاق حق را از ظالم برای مظلوم نمایم. جناب اجل به او واگذار فرموده، شام حاضر شد.
بعد از صرف شام هنوز قهوه صرف نشده، که آمدندو گفتند پول درویش از پیش آن نادرویشان درآمد. کیفیت حال را از آقا باقر سئوال نمودند. عرض کرد: حضرات را بدست قراسورانها دادم و درضمن آنها را به اندک تعذیب و زجر امر کردم. قراسورانها به اندک فشار آنها را به اقرار آوردند که پول زیر تل سرگینی که در فلان طویلۀ کارونسرا است مخفی کردهایم. قراسورانها پول را به عینه بیرون آورده، اینک پول را حاضر هر چه امر فرمایند عملی شود.
درویش صاحب پول را حاضر کردند، وجه وی را به او رد کرده، جناب مستطاب وزیر علوم دو تومان بر مبلغ پول درویش افزودند و جناب اجل مأموری همراه این بیچاره فرمودند که او را به قم رساند و به زیارت عتبات مشرف شود. آقا باقر خواست آن نادرویشان را به کیفر و سزا رساند، چون آنها پناه به کسوت درویشان برده بودند اذیت آنها را شوم و مذموم دانستند. چند سوار مأمور شد که آنها را از خاک قم اخراج نمایند.
بعد از صرف قهوه در بسترهای راحت غنودیم. (صص 268-265 )
مواضع انتقادی
علیرغم روش ستایشگرانۀ نویسنده، او در چند موضع از زبان امینالسلطان یا خود، دیدگاههای انتقادی نیز ارائه داده است در خصوص میهمانخانۀ کهریزک میگویند:
1. مهمانخانه کهریزک
لیکن وضع حالی عمارت: سقفی یا درگاهی دیده نشد مگر خراب و شکست خورده، آبانبار وسط حیاط فقط زمین را گود کردهاند و روی آنرا با نیمهآجر طاقی زدهاند یک لایی، هیچ آهک و ساروجی بکار نرفته که آب بندی شود. یا دوامی کند. تصور کنید میهمانخانۀ دولتی به این طور میشود بنا کرد و دایر داشت؟
خلاصه ما پس از تجسس و تماشا دیگر جرات مکث نکردیم ترسان و لرزان بیرون آمدیم. تعجب است که چرا باید به این تقلبات خلاف تهندس، مهندس و سرکار به سزای خود نرسد. در نفسالامر در این مهمانخانه هر که بیتوته کند کمال جرأت و جسارت نموده. (ص 216)
در خصوص پل تازهساز که نزدیک کاروانسرایحسنآباد و کار مهندس الممالک بوده است، میگوید:
2. پل حسنآباد
نزدیک کاروانسرا پلی است که نیز تازه ساخته شده از بناهای میرزا نظام که الحال شکست خورده، خراب است. باید بکلی منهدم نموده و مجدداً بسازند چون وقت عبور خطرناک است. (ص 217)
دربارۀ علیآباد و کاروانسرایش از زبان امینالسلطان اظهار می دارد:
3. کاروانسرای علیآباد
کاروانسرا به سرکاری و تهندس مهندس الممالک الحق برای مسافران طرفه جایی
و برای کاروانیان نیکوسرایی است. لیکن جناب اجل بعد از اتمام خلاف تهندس
در این بنا یافتند و با زحمات زیاد و اخرجات بسیار رفع نقص و خلاف تهندس را فرمودند. خلاف تهندس این که مهندس الممالک بنا را در مسیل نهاده بود، بعد از حفر خندق و سیل برگردان و خرج فراوان کاروانسرا را از رهگذر بلا نجات دادند. (ص 229)
4. انتقاد از تخریب دیر گچین
دیگر آنکه در طرف غربی کاروانسرا به مسافت شصت قدم معدن سنگی قابل و به مسافت صد قدم معدن گچ بوده، ایشان بیتفقهی و بیتوجهی نموده سنگ و گچ بنای کاروانسرا از کاروان [سرا] سنگی که در یک میدانی آنجا است آن بنای قدیم که از ابنیۀ عتیقۀ عجیبه و برپا بودنش به جهت عوام و خواص صد هزاران نفع و خواص و برای هر مجاور و مسافری منزلگاه و مناص، این بنای محکم متقن را با صد هزار مشقت و عذاب خراب کرده و گچ و سنگ آنجا را حمل و نقل از آنجا نموده و گچ مرده را دوباره طبخ کرده در بنای این کاروانسرا به کار برده. زهی تهندس و معماری، خهی تفقه و سرکاری!. (صص 230- 229)
برای تفصیل انتقاد او به تخریب کاروانسرا سنگی باید صص 250- 244 رساله دیده شود.
دیگر مواضع انتقادی او در صص 223، 224 ، 226، 252 ،257، 272 آمده است.
جلوههای معماری
همانگونه که گفته شد، دقت و نحوۀ توصیف بیان جزئیات راه مورد نظر و شرح و طبیعت و محیط مسافرت و وقایع بین راه و ابنیه و تأسیسات آن، خوانندۀ علاقمند را بخود جلب مینماید.تنوع ساختمانهای توصیفی و بیان چگونگی عوارض طبیعی و غیر طبیعی بین راه نیز توجه برانگیز است. او در این رساله جاده و آنچه خود «خط جاده» نامیده و به عبارتی ابتدا و طول و مسیر جاده است، کاروانسراها، میهمانخانهها، پلها، سدها، قلعهها، چشمهها، قناتها، آبانبارها، قهوهخانهها، انبارها، حمامها، دکاکین، آسیاها، باغات، باغچهها، مزارع، معدنها، کوهها، کویر و دریاچه بین راه،برجها و ... را با دقتی تحسین برانگیز توصیف وشرح نموده است و در این مقام «فراز و شیب» راه، معمار، بنّا، سرکار، میرزا،محاسب، عمله، کورهپز، حجار، مقنی، گچپز، سنگکش، شنکش، نوعسنگها و نحوه حجاری آنها، تعداد دهنهها و چشمهها، پایهها، پیها، پلهها، مصالح ساخت، طول و عرض و ارتفاع عمارات _که به ذرع بیان کرده_ سردر و درگاه، ایوانها، صفهها، میلها، سکوها، ستونها، کرسی عمارات، نحوۀ درختکاری، باغچهبندی، نوع درختها و گلها، آب و کیفیت و میزان آن، مسیلها، نهرها، کوهها، درهها، آب نماها، ترکیب ملات، ملزومات و اسباب میهمانخانهها...را نیز از نظر دور نگذاشته است.
در مقدمه توصیف پل رودخانه شور میگوید:
1. پل رودخانه شور
بعد از تماشای آثار و علامات پل خراب هباء آمدیم بر سر پل جدید البنا.
اولاً آنجا آبادی دیده شد وافی و کافی مشتمل بر قهوهخانه و دکاکین نانوایی و بقالی و علافی، جمیع و وسایل معیشت عمله و بنّا با نهایت آراستگی و پیراستگی حاضر و مهیا، قریب به سیصد نفر بنّا و عمله و کارگر از کوره پز و سرکار و میرزای محاسب و معمار همگی مستعد و مهیا در کار، ثانیاً پل را ساخته و پرداخته، با نهایت استحکام قریب به فراغت و اتمام یافتیم. بنّاها مشغول به دستانداز و لبهسازی و آجرکاری مبتدا و منتهای پل، و عملهها اشتغال داشتند به شنریزی و سنگکشی برای سنگ بست روی پل، حجاران در حجاری میلهای سنگی و ازارههای مثنایه پل نهایت صنعت خود را به ظهور می رسانند. کورهپزان از دود کوره هوا را تیره و تار ... و جفت این نه طاق و هم طاقی نگونسار کرده، معماران بنّاها را به کار وا داشته، سرکاران عملهجات را بیکار نگذاشته.
بر سر کوی صدق بازاری است و اندر او هر کسی پی کاری است. (ص224)
در خصوص پل تازهساز نزدیک منظریه و وضعیت آن چنین میگوید:
2. پل منظریه
تا آنکه به سر پل جدیدالبنا رسیدیم. دیدیم تقریباً سیصد نفر عمله و بنا و سنگکش و شنکش و گچپز و معمار و سرکار، میرزا و محاسب از مغایر و مناسب، هر یک بر سرکار خود استوار. دکاکین نانوایی و بقالی و علافی و قهوهخانه، بیدکان داری و غل و غش بهانه، امتعۀ لازمۀ این جمعیت مذکور را از داد وصاف به منصۀ ظهور آورده و هیچ یک را برای معیشت مهمل و معطل و مهجور نگذاشته. چندین چادر قلندری برای بنّا و سرکار و چندین آفتابگردان و نهارخوری برای محاسب و معمار. دستگاه آقا باقر مشتمل به چادرهای فاخر و پیشگاه قاهر باهرش برای هر
بنای دغل و عملۀ تنبل و معمار باغش و سرکار مشوش عذاب الیم و نار جحیم.
وضع منظمی و عظم محکمی در آن بیابان مشاهده شد که کمتر در آبادی و شهرستان دیده میشود. خلاصه پل را قریب الاتمام یافتیم. دو ثلث روی پل شنریزی شده مشغول به ثلث دیگر بودند. نصف دست انداز پل از طرفین تمام کرده، بناها و حجارها اشتغال به نصف دیگر داشتند. (صص 270-269)
پیشنهاد
با التفات به فوق و اینکه تعدادی از وضعیتها و شمـاری از عمارات و تأسیسات هم اینک وجود خارجی ندارد، دانشجویان و پژوهشگران دوستدار معماری سنتی میتوانند با استناد و عنایت و به متن رساله و عکسهای احتمالی موجود از جمله عکسهای هوایی _که از سال 1334 موجود است_ این وضعیتها و ساختمانها و مستحدثات را با رایانه بازآفرینی نمایند.
نوشتنی است که فاضل محترم جناب صادق حسینیاشکوری مدیر محترم مجمع ذخایر اسلامی تصحیح رساله حاضر را براساس نسخۀ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی در دستورکار داشتند، لیکن بعد از آنکه ایشان را از چاپ جناب مدرسی مطلع کرد، کار را متوقف نمودند. البته نویسنده این مختصر پیشنهاد داد در صورتی که بر این امر اصرار دارند، چاپ جدید براساس تطبیق با وضعیت موجود و همراه با حواشی و عکسها و فهرستهای لازم باشد.جدا از این، با وجود دقّت نظر و زحمات و تلاشهای ستایشبرانگیز حضرت مدرسی طباطبایی
در خصوص تحقیقات راجع به شهر قم که بیتردید پایدار و جاودان خواهد ماند، و متأسفانه دیر زمانی است که از زمینههای کاری ایشان خارج شده است.
بااینهمه چاپ موجود که در شرایط آن روزگار عرضه شده است، نیاز به حروفچینی و نشانهگذاری مجدد و افزودن فهرست و به تعبیر امروز بازچاپ دارد.
همانطور که از عنوان این گفتار برمیآید، لغات و ترکیبات کمیاب و نادری در رساله وجود دارد که لزوم استخراج آنها را نشان میدهد. عمدۀ این واژهها و اصطلاحات ناظر بر حوزه معماری سنتی است. اما خارج از این حوزه نیز نو و کمیاب و نادیده واژههایی وجود دارد که در فهرست حاضر از نظر دور گذاشته نشده است. امید دارد این فهرستک برای فرهنگنگاران و واژهپردازان و لغتمداران به ویژه در حوزۀ معماری سنتی به کار آید و البته نظرات انتقادی و توضیحی و ارشادی خویش را جهت بهتر شدن کار به نشانی مجله ارسال دارند.
توضیح
شواهد داخل دو کمانک «» خواهد آمد. عدد پس از شاهد، شمارۀ صفحهای است که شاهد از آن نقل گردیده است. بقیۀ اعداد شمارۀ صفحههایی است، که مدخل مورد نظر در آنها تکرار شده است. توضیحات مختصر نگارنده را داخل کمان ( ) میبینید. با التفات به قلماندازهای مکرر و حذف فعلها غالباً بدون قرینه، در نثر نویسنده، افعال مناسب مقام در داخل قلاب [ ] اضافه گردید.
فهرستک لغات و ترکیبات کمیاب
آب بر: « از جلو که آب بر است به وضع مثلث مخروط کم شده تا منتهی به نقطهای میشود» 225
«به منزله دو مثنایه است که آب بر جلو و معین و پشتبند پایههاست» 225
آب بُرد:«این دو سکوی پش بند آب برد و پس بند معنب تا جایی است که سنگ کار شده» 270
آببندی: «هچک آهک و ساروجی به کار نرفته که آببندی شود» 216
آبنما: «روبروی آب نما محاذی دو زاویه باغچه تختی از دو پارچه سنگ ... قرار داده شده [است]» 233، 231، 232، 233، 235
آبدارخانه: «اسباب قهوهخانه و آبدارخانه ... مهاه و آماده [است]» 263 ، 265
آجر سفدن قالب بزرگ: «یک آب انبار بسیار بزرگی ... تماماً از آجر سفدس قالب بزرگ با آهک و ساروج ساخته شده [است]» 218
آجر قالب بزرگ حجم[: «اما آنچه آجر کاری شده از آجر قالب بزرگ حجم. است» 225
آجر قالب بزرگ: «سقفها با آجر قالب بزرگ و گچ بنا شده [است]» 270، 218
آجرکاری: «آنچه آجرکاری شده از آجر قالب بزرگ حجمد است» 225، 224
آفتابهلگن برنجی: «تمام اسباب ملزومات مهمانخانه مثل ... آفتابه لگن برنجی و سماور با ظروف متعلقه و اسباب چراغ ... همه موجود و مهار [است]» 215
آفتابگردان: «چندین ... آفتابگردان و ناهارخوری برای محاسب و معمار ... مشاهده شد» 269، (فهرست عکسهای تاریخی، ص 18، آفتابگردانچی هم داشتهایم، همانجا، ص 19)
آفتابی شدن: «از ابتدای پشته های قنات تا آنجا که آب آفتابی میشود» 263
آهککاری: «پس از دقت معلوم شد که آهککاری در ظاهر بندکشی شده وسط کار با گل ساخته شده [است]» 224
آهک و ساروج: «تماماًٌ از آجر سفید قالب بزرگ با آهک و ساروج ساخته شده [است] » 218
اخراجات: «اما این جاده اخراجات زیاد دارد تا رفع صعوبتش بشود» 215، 247، 254، 259
اخوه گرفتن: «مانند شونخ جبل در اخوه گرفتن از حجاج مسلمانان مثل بوده اند» 239
ارباب حوائج: «پس از آن تمام ارباب حوائج را ... با نهایت مهربانی ... حوائج و مآرب هریک را برآوردند» 221
ارباب خبره: «ارباب خبره و مقنیان از این دو خط احتمال کلی و امید آب فراوان دارند» 263
ارباب رجوع: «از ایلات و بلوک فشافویه و غار ارباب رجوع بسیار پد3ا شدند» 220
اربابی: «آنجا را اعم از خالصه و اربابی منضبط نمایید» 214
ازاره: «حجاران در حجاری میلهای سنگی و ازارههای مثنایه دو مهار پل غایت صنعت خود را به ظهور میرسانند» 224، 232
اسباب آبدارخانه: «اسباب قهوهخانه و آبدارخانه ... منظم و مهار و آماده [است]» 263
اسباب آشپزخانه: «از حثس ملزومات و آمادگی اسباب اطاقهای مسکن.. و اسباب آشپزخانه ... بعنهب مانند مهما ن خانه کهریزک [است]» 216، 219
اسباب اصطبل: «از حثز اسباب مهما ن خانه بالتمام از فروش ... و آبدارخانه و اسباب اصطبل و کالسکه خانه و غرره منظم و مهاا و آماده [است]» 216،219
اسباب جراثقال: «لکن به واسطه اسباب جراثقال و بعضی ملزومات حمل و نقل نمیتوان ... نمود» 243
اسباب چراغ: «در تهها و ملزومات و آمادگی اسباب اطاقهای مسکن و اسباب چراغ بعنها مانند مهمادن خانه کهریزک [است]» 219«اسباب چراغ از لاله و لامپا از نمرههای اعلی همه موجود و مها«[است]» 216
اسباب قهوهخانه: «از حثد اسباب مهما ن خانه بالتمام ... از ظروف و اسباب قهوهخانه... و غربه منظم و مها و آماده [است]» 263،219
اسباب مهمانخانه: «اسباب مهمانخانه بالتمام از فروش و مزا و صندلی و تخت خواب .. منظم و مهاب و آماده [است]» 263، 274
اسباب مزز تحریر: «در تههظ و ملزومات و آمادگی اسباب اطاقهای مسکن و اسباب مزا تحریز و ... بعنه مانند مهما ن خانه کهریزک [است]» 219
اسباب مزه خوراک: «اسباب مز] خوراک با ظرفها و کارد و چنگال ها [است]» 258
اسباب مز خوراکی: «در تهه و ملزومات و آمادگی اسباب اطاقها مسکن و اسباب مزا تحریر و اسباب مزم خوراکی ... همه موجود و مها [است]» 216، 219
اشجار سفیدار: «به اشجار کبوده و سفیدار مشحون [است]» 240
اشجار کبوده: «حواشی جداول خیابان هاش به اشجار کبوده ... مشحون [است] » 240
اشجار زبان گنجشک: «حواشی جداول خیابانهاش و اشجار کبوده و سفیدار و زبان گنجشک مشحون [است]» 240
اصطبل: «اصطبل که سی رأس اسب گنجایش بستن داشت»217، 215، 216، 249، 262، 274
اطاق ستارهای: «مشتمل بر اطاق تحتانی و فوقانی و ستارهای... [است]» 232
اطاق سهدری: «هر یک مشتمل بر نه اطاق که یک اطاق سه دری در وسط و چهار اطاق در طرفی... [است]» 230، 260
بارانداز: «این کاروانسرایی است که منزلگاه و بارانداز قوافل و مکاریان است» 245، 219، 230، 240، 245، 246
باروت: «به باروت و دیلم و بعضی آلات دیگر قطعات و پارچههای سنگ ... بیرون آمده [است]» 243
باژمانلو: «بقال قتال باژمانلوی قمرودی پرزور [است]» 264 («رعتو (قمرود) با جمالو و علیاللهی هستند طهارت نمیگر ند و ضو نمیسازند» تاریخ دارالایمان قم، محمد تقی بکن ارباب، ص 114 «هر شب تارو طنبور و سور و سرود دارند. طایفه بُژمانلو هستند» کتابچه تفصلر احوالات دارالایمان قم، محمدتقی بک ارباب، ص 120« با جمالو : آدم تودار و سرنگهدار» فارسی قمی، علی اشرف صادقی. ص 29 «در لهجه قمی به معنای آدم موذی و زیرک و آب زیرکاه است.»)
باغچهبندی: «جناب مستطاب وزیر علوم القای تهندس باغچهبندی و طراحی گلکاری به باغبانان فرمودند» 241، 226
باغچهبندی غر مشجر: «اطراف حوض باغچه بندی غر2 مشجر و منظم ولی گلکاری و سبز و خرم [است]» 263
باغستان: «این قلعه مشتمل است به چهل خانوار شاهسون و باغستانی مشجر به اشجار انار [است]» 227
بالا آوردن: «با سنگهای عریض و طویل و شفته آهک چیده و بالا آورده [است]» 225
بالاخانه: «اما عمارت فوقانی مشتمل بر شش اطاق بالاخانه [است]»274
بایر: «در ذیل آن اراضی دیگر است که اکنون بایر ولی قابل دایر شدن و جزو باغ میتوان گردد» 240، 242
بذرافشانی: «کدخدا و سایر رعایا را خواستند و سفارش در امر بذر افشانی آنجا شده» 214«با کمال اهتمام امر به تخم کاری و بذر افشانی نمودند» 221، 245
بر: «برزخ بنی جبال و بر و تلال و بحر است» 248، 249
بنّای کاشانی: «از بی سامانی و پریشانی اگر او را کسی نمی شناخت میپنداشت عملۀ قمی یا بنّّای کاشانی [است]» 264
بندکشی: « پس از دقت معلوم شده که آهک کاری در ظاهر بندکشی شده وسط کار با گل ساخته شده [است]» 224
بنگی: «بنگیان به بنگ مفتون [اند]» 264
بهاربند: «انبار بزرگی و اصطبل که سی رأس اسب گنجایش بستن داشت با بهاربند بزرگی» 217
بهرۀ زراعتی: «لکنگ هنوز از این آب بهره زراعی برده نشده [است]» 229
بی پا و سر نبّاش: «از بی پا سران نباش [است]» 265
بیفتک سیب زمینی: «از بیفتک سیب زمینیش فرنگی مآبی کردیم» 241
ایرانی منشی:؟ «از چغندر باغ لب به لبوی ایرانی منشی آلودیم» 241
بنهد: «بیست نفر در بنها به استراحت رخت میکنند و درگرم خانه به آسودگی مینشینند» 238
پارچهپارچه: «لابد تمام سنگی که بر»ون میآید پارچهپارچه و قطعهقطعه ... میکنند» 243
پارچه سنگ: «این مرتبه هم نزی مفروش به پارچههای سنگ طویل و عریض حجاری شدۀصاف [است]» 232 «تختی از دو پارچه سنگ یک ذرع و نمف طول هر یک بر دو پایه سنگی قرار داده شده [است]» 233، 234، 236، 238
پارچه: «پل را دو چشمه و دو دهنه ساخته که یک پارچه در وسط رودخانه و اتکای دو طرف دو سقف دو دهنه روی آن یک پایه بوده [است]» 223 «سنگهای حجاری شده صاف که هر پارچه از آن سنگها دو ذرع و نما و سه ذرع طول و نم ذرع و سه چارک و یک ذرع عرض [دارد]» 225 « از یک پارچه سنگ حجاری شده [است]» 234«تمام سنگی که بیرون میآید می کنند و پارچه پارچه و قطعه قطعه ... حمل و نقل میکنند» 243 «پس از این دو پارچه کوه، دیگر پستی و بلندی نیست» 244 «دو پارچه کوه محاذی قلعه سنگی مجرای سیلی است» 245، 232، 236، 237، 238
پای کار: «سنگهای قوی از یک فرسنگ و نمی بار کرده و همان جا مهاری پای کار نموده [است]» 269
پرداختن: «پل را ساخته و پرداخته با نهایت استحکام قریب به فراغت و اتمام یافتیم» 224
پس کار: «تا زیر سقفهای اطاقها و طویلهها از پس کار، ولی پشن کار و سقفها تمام با آجر و گچ در کمال استحکام [است] » 262
پستو: «بجای اصطبل شش اطاق پستوی اطاقهای طرفنا دالان ... ودر خروج و دخول است» 249
پشتبند: «به منزله دو مثنایهای است که آب بر جلو و معنس و پشتبند پایههاست» 225
پشته چاه: «در حال مقنیان را امر میفرمایند به حفر چند پشته چاه که بر آب اولی آن افزوده گردد» 260 «این چند پشته چاه قدیمی است» 263
پناهخواهی: «کسی به دادخواهی و پناه خواهی آمده [است]» 265
پی: «پی دهنهها و پایهها از پنج ذرع کف رودخانه حفر شده است» 226، 225، 235، 237
پشهبند: «اما پشابند که جلوآب است» 270
پیشکار: «ولی پشپ کار و سقف ها تمام با آجر و گچ در کمال استحکام [است]» 262
پیمان: «مدعی است که مساحت کردهام این راه به دو فرسخ شمـارۀ ذرع و پیمان نزدیکتر است» 247
تختهسنگ: «از تختهسنگهای هزارۀ سه ذرعی ...حجاریشده صاف ساخته شده [است]» 270
تخمکاری: «با کمال اهتمام امر به تخمکاری و بذرافشانی نمودند» 221، 214
تعارف باغبانی: «قدری کاهو و پا4ز و چغندر به رسم تعارف باغبانی آوردند» 227 «گاهی ممزدی اثمار اشجار را گوش زد باغبانان کرده تا تعارفات انجرا و انار آتها حاجی از نظرشان محو نشود»247
تلال و وهاد: «آنچه تلال و وهاد ملکالموت دره و غراه آنجا آنچه به نظر میآید از سر این برج دیده میشود» 250، 226، 227، 228، 230، 231، 234، 245، 246، 250، 251، 257، 261، 272«پس از آن وارد تلال و وهاد کوه کناره گرد شدیم» 217
تنگ بزرگ بلور: «از آینههای بزرگ و تنگهای بزرگ بلور [است]» 258
تنورۀ آسان: «مجرای آب که متصل به تنوره آساش است با سنگ و آهک ساخته شده [است]» 240
تهندس: «چرا باید به این تقلب و خلاف تهندس مهندس و سرکار به سزای خود نرسند» 216 « بعضی ایردات علمی و عملی بر تهندسات خط جاده و راه و تقلبات معماری ... داشتند» 221، 229، 230، 247
جامهگاه: «جامهگاه از یک پارچه سنگ مشبک مانند یک کاسه منعکس [است]» 237
جدول: «قبل از آنکه آب در آساا و عمارت داخل شود، جدولی جدا شده وبالاتصال داخل حوضهای حمام ... میشود» 237، 240 ، 242
جلگۀ شنزار: «این قلعه در جلگه شنزاری واقع است» 227
جلگه: «از این دو سرازیری که گذشتیم باز راه در جلگه واقع شده وخط جاده به جانب جنوب امتداد یافت» 223، 226
جلو خان: «جلوخانی تشکلد یافته از برای کاروانسرا که موجب شکوه کارونسرا گردیده [است]» 218
جلوآب: «اما پیشبند که جلو آب است» 270«دیگر طرف غربی پل که جلو آب است» 225، 270
جلوخان: «ما بنب این دو ضلع یک جلوخان وسعیک جلو در کاروانسرا احداث شده که نیز بر حسن جلو کاروانسرا و سردر افزوده است» 262
چادر قلندری: «چندین چادر قلندری برای بنا و سرکار ... مشاهده شد» 269
چارک: (واحد اندازهگیری حجم آب) «آب از این جا به قدر یک چارک از دامنۀ کوه عقب مهمان خانه جاری [است] » 259 (واحد اندازهگیری قطر، ارتفاع و طول سنگ) «دو سنگ فوقانی و تحتانی آسان یک ذرع در یک ذرع مدور، قطر هر یک، یک چارک [است]»240«روی این دهنه وسط سه ملک چارکی از آجر و گچ ساخته شده [است]» 215 «از یک پارچه سنگ یک ذرع و نم، طول سه چارک عرض حجاری شده [است]» 232 «مشتمل است بر هشت ستون سنگی دو ذرع چارک کم ارتفاع و هشت دهنه» 237
چاهی: (نوشدفنی دم کردنی معروف) «هر که بخواهد وارد نشود میتواند همانجا نشسته چاهی بخورد و قلا ن بکشد» 228 ، 236(گویا تلفظ رایج بوده است: بنگرید به: کتابچه گزارش راه جدید طهران_قم، مجله مرگاث شهاب، ش 71، ص 107)
چرک و چکنه: «مانند الوار کهکیلویه ... چرک و چکنه [بود]» 264
چستن: « یکی گفت باید چست و برهنهاش نمود» 266
چشمه: «این پل یک چشمه است» 216«این پل ... مشتمل است به پنج دهنه و چشمه» 270«دو پل دو دهنه و دو چشمه ساخته [است]» 223« دو چشمه پل پنج دهنه [است]» 224
چوببست: «ایوان که اطرافش چوب بست است» 273
چینهکشی: «تمام این عمارت چینهکشی است چه اطاقها و چه اصطبل ها و انبارها» 215
چینه: «روی چینه را با خشت طاق زدهاند» 216
حجره: «یک حجرۀ سهدری در وسط و شش اطاق یک دری طرفی [دارد]» 261
حوضخانه: «آب مذکور قنات علیآباد از حوضخانه به آبنمای وسط ... روان [است]»233، 231
حوض مدور: «حوضی مدور یک ذرع در یک ذرع در وسط این اطاق که حوضخانۀ مختصری است وجود دارد» 231، 237
حوضچه: «مرتبه ثانهد حاۀط مشتمل است به حوضچه و آبنما» 232، 231
حاضط دو درجه: «اما جلو این ایوان و دو راهرو حا طی است دو مرتبه و دو درجه» 231
حاتط دو مرتبه: «اما جلو این ایوان ودو راهرو حاططی است دو مرتبه و دو درجه» 231
خالصات دیوانی: «این قریه از خالصات دیوانی و به اجاره سقاباشی [است] » 214
خالصه: «آنجا را اعم از خالصه و اربابی منضبط نمایید» 214
خانۀ گلی: «هفت خانۀ گلی بر سر آب ساخته [اند]» 227
خرده و ورقه شدن: «سنگ این معدن ... نه رخوه و سست است که به زودی خرده و ورقه شود» 243
خرگدایی: «در سر هر خا بان و راهی به تکدی و اصرار و خرگدایی ... خود را از خرج و خوردنش منع کردم» 266
خرند: «به فاصلۀ یک خرند یک ذرع و چارک عرض، دریاچۀ بزرگی است» 233 « ذیل عمارت در دیوارۀ زیر خرند لبۀ دریاچه ناودانی... [است]» 234
خزانه: «خزانه این دو حمام از یک دیگ گرم میشود» 238
خزینه: «از ته خزینه ناخن پنجۀ پا نمایان است» 238
خشککار: «ابتدای این قنات مقنی گذاردهاند و پشتههای جدیده خشککار حفر میکنند» 263
خط جاده: «خط جاده از حضرت عبدالعظم تا مسافت هزار قدم به جانب مغرب امتداد دارد» 213، 214، 216، 217، 223، 226، 227، 245، 257، 261، 272
خط راه: «از این خط راه حوضی وسعر و کاروانسرایی رفعر بنا نمود» 246، 261
خط کویر: «همان خط کویر و شورهزاری است که امتداد به سمـت سمـنان و بیابانک .. دارد» 253
خلوت سرپوشدمه: «در این قلعه دو خلوت سرپوشد ه ساخته شده [است]» 248، 249
خلوت: «دیگر دو خلوت... بنا شده که هر یک مشتمل بر چهار اطاق مسکن و متعلقاتی که محتاج به خارج نستچ» 262«مقابلدر کاروانسرا دو خلوت است که می توان در آنها منزل کرد» 218
خلوتک: «دو راهرو به دو خلوتک کوچک که آنها مشتمل بر آشپزخانه و قهوه خانه [است]» 231
خورد رفتن: «آنچه کم شده و خورد رفته از گچ و آجر است» 225
خوردن و خفتن: «خورد و خفت لازم است. جناب اجل شام خواستند» 212
دادخواهی: « کسی به دادخواهی و پناه خواهی آمده [است]» 265
دادرسی: «مناسب مقال تفقدی وغوررسی و توجهی و دادرسی فرمودند» 220
درخت نوچه: «اطراف خاابان و جدولها به درختهای نوچۀ مختلفه مغروس [است]» 242
درگاه: «لکنه وضع حالی عمارت سقفی یا درگاهی دیده نشد مگر خراب و شکست خورده» 216«بعضی امکنه ملزومه عمارت[است] با درگاهی برای آمد و شد عقب عمارت» 231،235، 262
دره ماهور: «افتادیم در دره ماهور کناره گرد» 214«به دره ماهور رودخانه شور راه منتهی شد» 223«خط جاده به دره ماهور منتهی گردید» 261، 214، 217، 223، 224، 247، 260
دستانداز: «بناها مشغول به دستانداز و لبهسازی و آجرکاری مبتدا و منتهای پل [بودند]» 224 «دیگر هشت ملی سنگی دو ذرع طول که چهار از آن دو ملت بر مبتدای دو دست انداز طرفنو پل و دو ملل بر منتهای دو دست انداز از طرفنو منصوب [است]» 271
دست: (واحد شمـارش خانه) «مثل یک دست خانه که دو خانوار بتوانند آنجا گذران کنند» 262
دستگاه: «در دستگاه آقاباقر خان نهار رنگینی صرف شده [است]» 272
دلجاان: «کالسکهها را گذاشته تا کالسکهچیها دلجانن را ساخته از عقب برسند» 257، 213، 260، (دلجان هشت نفر را حمل میکند، تاریخ و جغرافاای قم، غلامحسین افضلالملک، ص 50)
دماغۀ کوه: «به دماغۀ کوه کنارهگرد رسیدیم» 217
دهنه: (در وصف ایوان)«ایوانها یازده دهنه [است] » 215(در وصف پل)«در پل دو دهنه و دو چشمه ساخته [اند]» 223 «سربنهد و رخت کن حمام مردانه ... مشتمل است بر هشت ستون سنگی ... و هشت دهنه که چهار دهنۀ بزرگ چهار صفۀ رخت کن [است]» 237
دهنه: (در وصف چشمههای پل) «چشمههای پل پنچ دهنه[است]» 225(در وصف قنات)«قریب به دهنۀ قنات استخری سه چارک عمق و ده ذرع مدور دهنه... ساخته[اند]» 227،246، 270، 271
دیدهبان: (چشمانداز؟) «تمام تلال و وهاد کوه داغ و طرف غربی دریاچۀ ساوه را ... دیدهبان است» 230
دیوار چهارچینه: «اما باغ تقریباً هشتاد هزار ذرع زمن را دیواری چهارچینه بدون کاگل دور او کشداه [اند]» 226
دیواره: «ذیل عمارت در دیوارۀ زیر خرند ... قرار داده اند» 234
راه آب: «از آنجا که زیر جاده راه آبی ساخته شده که آن آب به حوض قهوه خانه میرود» 234، 235
راه را برگرداندن: «اکنون مر»زا نظام راه را برگردانده، به نقطه حقی م جنوبی امتداد داده [است] » 213
راهسازی: « این نوع تهیه و تدارک آماده برای راهسازی و بنایی و تعمیر جاده کمتر دیده میشود» 269
رختکن: «سربنه و رختکن حمام مردانه وضعاً مشتمل است بر ... » 237، 238
رک: «بقدر پنج رک با آجر و گچ چد ه و ساخته شده [است]» 218
رشته: (واحد شمـارش قنات) «چند رشته قنات حفر نموده [است]» 246، 250، 251
زاویۀ منعکس: «دو زاویۀ منعکس از عقب رسم [شده]و دو گوشه از پیش [است]» 232
سئیس خانه: «در تههی و ملزومات وآمادگی اسباب اطاقهای مسکن و ... سئیس خانه و کالسکه خانه بعنه مانند مهما ن خانه کهریزک[است] 219
ساروج: «هچ آهک و ساروجی به کار نرفته که آببندی شود» 216،218
سبزیکاری: «بعضی قطعات دیگرش سبزیکاری از بقول و تماماً مثمر و ماکول [است]» 241
ستاره: «ستارههای بام از چهار جانب خراب شده [است]» 248
سرابنما: «منظر این ایوان و حوض خانه تا ده فرسخ که سراب نماست واقع شده [است]» 231، 250
سرازیر: «بقدر نمر فرسخ شنزار و سرازیر [است]» 269
سرازیری: « باید کوه بری و تسطیح سرازیری شود» 257
سربنهر: «لبۀ حوض سربینه از یک پارچه سنگ مثمن شکل [است]» 238 ، 237
سردر: «از طرف شرقی که جلو در و سردر کاروانسرا است» 218، 231، 262
سرقلارن: «از این سنگ هم به توسط خراطی ظروف زیادی مثل ...سرقلازن ساخته شد» 244
سرکار: «از بتو ته در این مهمانخانه که از بیاهتمامی سرکارش اوهن من بت1العنکبوت است جان به سلامت بردیم» 223«جناب اجل تمام بنا وعمله و سرکاران را به فراخور مراتب انعام داده و... تشویق نمودند» 272 «معماران بناها را به کار داشته، سرکاران عمله جات را بکارر نگذاشته[اند]» 224(از این عبارت فهمداه می شود سرکار کسی است که بر عمله ها نظارت داشته است)، 216، 223، 224، 257، 269، 273
سرکاری: «بعضی ایرادات علمی و عملی بر تهندسات خط جاده و راه و تقلبات معماری و سرکاری مهمان خانه و پلسازی در عرض راه داشتند» 221«نه از سرکاری آقا باقر و نه اهتمامات و مساعی آمر و نه از کاردانی معماران ماهر [است]»» 226، 231
سقاباشی: « جناب اجل اول شب به خانۀ سقاباشی تشریف بردند» 212
سقف دو مرتبه: «اما سقف را دو مرتبه بنا کرده اند برای استحکام که در واقع دو سقف زده شده [است]» 271، 270
سکوی پسبند معن : «این دو سکوی پش] بند آببرد و پسبند معن تا جایی است که سنگ کار شده [است]» 270
سکوی پسبند: «این دو سکوی پش[بند آب برد و پسبند معن تا جایی است که سنگ کار شده [است]» 270
سکوی پشمبند: «این دو سکوی پش بند آب برد و پسبند تا جایی است که سنگ کار شده [است]» 270
سنگبست: «به جز قدری شنریزی و سنگبست معبر روی پل و قدری از این دو مثنایه و برجنر باقی مانده [است]» 271، 224
سنگچنت: «برای حفظ از آب باران که پشت سنگچنت نیفتد» 218
سنگچنی : «بناها و عملهجات مشغول بودند به سنگچنی راه» 269
سنگ غربتراش: «از بنا9ن و پی با سنگهای غر تراش طبعی ومدار با گچ بسیار ساخته شده [است]» 262 « بنای قلعه از گچ و سنگ غرگتراش ولی در نهایت صافی و استقامت [است]» 250
سنگکاری: «اما پیشبند که جلو آب است از حد سنگکاری به بالا ... به یک نیمه آجر منتهی میشود» 270 «به طوری سنگکاری شده که اگر با آجر ساخته میشد به این صافی و مستقیمی نبود» 218، 225، 270
سنگکش: «تقریباً سیصد نفر عمله و بنا و سنگکش [دیدیم]» 269
سنگکشی: «عملهها اشتغال داشتند به شنریزی و سنگکشی برای سنگ بست روی پل» 224
سنگ لبهدار: «بقه با سنگ هایی لبه دار و در کمال صافی و نظم و گچ فراوان ساخته شده [است]» 249« با سنگهای بسیار صاف خوب لبهدار و کج ساخته شده [است]» 218
سنگ و آهک: «عمق یا ارتفاع تنوره هست ذرع که با سنگ و آهک به نهایت مستحکم بنا کرده اند» 240
سنگ: (واحد اندازهگرای آب)«قدرآب اکنون یک سنگ و نمو زیادتر است» 228«الحال تمام این چهار سنگ آب بلاش [فاش؟]از دهنه خارج شده به اراضی وسخه فرو میرود» 251«دو سنگ آب جاری کرده تا تهه زراعتی شود» 263 (ابزار آسیا) «دو سنگ فوقانی و تحتانی آسار یک ذرع در یک ذرع مدور [است]» 240
سنگازاره: «همچننر قالب سکوها با سنگازاره واداشته شده [است]» 236
سلد برگردان: «بعد از حفر خندق و سلی برگردان و خرج فراوان کاروانسرا را از رهگذر بلانجات دادند» 229
شاهنشین: «دو خلوت سرپوشدده مشتمل بر چهار شاهنشین [است]» 249
شبنشنین: «جناب اجل با همراهان کنار دریاچه مذکوره در عمارت شبنشنی نمودند» 257، 264، 273
شربتخوری: «از این سنگ هم به توسط خراطی ظروف زیادی مثل ... شربتخوری و.. ساخته شد» 244
شفته آهک: «با سنگ های عریض و طویل و شفته آهک چدته و بالا آورده [است]» 225«با سنگ و شفته آهک محکم چدوه شده [است]» 237، 255، 226
شکارگاه: «این قلعه عمارت سلطانی است در شکارگاه» 249، 248، 260
شکست خوردن: «با اینکه جدید البنا است چندین شکست قبیحی خورده [است]» 217 «از بناهای میرزا نظام که الحال شکست خورده خراب است» 217
شلوار شلخته سرداری: «مانند کیخاهای الوار کهکیلویه ... شلوار شلخته سرداری [پوشیده بود]» 264
شمد: «تمام اسباب ملزومات مهمان خانه مثل ... رخت خواب و فروش و پتوها و شمدها ... همه موجود و مها [است]» 216
شنکش: «تقریباً سیصد نفر عمله و بنا ... شنکش [دیدیم]» 269
شنریزی: «به جز قدری شنریزی و سنگ بست معبر روی پل ... باقی مانده است که عماً قریب به اتمام است» 271
شورهزار: « شورهزارایست که امتداد به سمت سمنان ... دارد» 253
صاحبان عرایض: «صاحبان عرایض و نوشتجات را با نهایت مهربانی ... حوائج و مآرب هر یک را برآوردند» 221
صفه: «وضع قهوه خانه از دوران و برون مثمن، درون قهوه خانه مشتمل بر چهار صفه و فاصل بن صفهای با صفهای بقدر درگاهی که یک ذرع عرض او است» 235، 236،237
صندوقخانه: «پهلوی قهوهخانه عمارتی بنا نمودهاند که مشتمل بر دو اطاق و دو صندوقخانه[است]» 217
طاقنمای بارانداز: «اصطبلهای طویل و عریض با طاقنماهای بارانداز کارواناون در زمستان [دارد]» 262
طاقنمای بخاریدار: «در ظهر حجرات واقعه در چهار ضلع طویلههای عریض و طویل مشتمل بر طاق نماهای بخاریدار برای بارانداز مکاریان [است]» 230
طاقنما: «پشت اطاقها سرتاسر طویلههای عریض و طویل مسقف است مشتمل بر طاق نماها برای بارانداز» 219، 262
طاقی یک لایی: «روی آن را با نیمه آجر طاقی زدهاند یک لایی» 216
طبخ کوره: «و معدن گچ مثل این معدن کمتر دیده شده در سفدری رنگ و قبول طبخ کوره و نداشتن سنگ» 244
علافی: «یک دکان بسیار بزرگی که مشتمل است بر سه دکان بقالی و نانوایی و علافی» 218، 224، 239، 262، 269
علیق: «نه ما را میگذارند بر سرخانه خود رویم و نه نان و نه آب و علیق به ما میدهند» 215
عمل آسا : «عمل آساا در شبانهروزی یک خروار و نما است» 240
عملهجات: «سرکاران عملهجات را بکاسر نگذاشتند» 224 (بعد از سرکاران «را» یی زائد بود که حذف شد)
عملۀ قمی: «از بی سامانی و پریشانی اگر او را کسی نمیشناخت میپنداشت عملۀ قمی است» 264
عمله: «جمعس وسائل معشتۀ عمله بنا با نهایت آراستگی و پرآاستگی حاضر و مهال [است]» 224، 249، 269، 272
غلامخانه: «دیگر مقابل این غلام خانه انبار و عمارتی دیگر ساخته شده که مخصوص است برای ذخر ه کاه وجو» 218
فرازو شیب: «فراز و شیب تندی دارد» 247، 257
فرنگیمآبی: «از بیفتک سیب زمینیش فرنگیمآبی کردیم» 241
فادفی و فلوات: «ساعی خر ات در این فارفی و فلوات دور از آبادی و ولایات که در واقع مورث حاتت عابرین و مبعث اموات مسافرین است» 238
قاطرچی: «یکی از آنها در قدیم الایام قاطرچی بوده [است]» 267
قاطرخانه: «شخص قاطرچی از راندهای قاطرخانه بوده [است]» 267
قراء خالصه: «مخصوصاً به قراء خالصه اطراف حسنآباد گماشتهای فرستادند» 221
قراسوران: (محافظان جاده)«پنج نفر قراسوران تهران آنجا بودند با لباسهای مندرس که به وصف نمیآید» 215،217، 218، 222 (قراسوران به معنی «سیاهی پرس» است. از آنکه اینها در بیابان و غیرهها، چون در شب سیاهی را ببینند، مثل مستحفظین فارسی میگویند: سیاهی کیستی؟ لذا اینها را «قراسوران» گویند. تاریخ و جغرافیای قم، افضلالملک، ص 45، تفصیل معنا در همین صفحه دیده شده است).
قراولخانه: «بر سر هر سه فرسخی قراول خانه ساخته شود» 222
قدم: (واحد مسافت) «این معدن ... در اطراف غربی کاروانسرا و عمارت به مسافت شصت قدم پیدا شده [است]» 243
قلعۀ رعتانشین: «جناب اجل آنجا را بنا دارند قلعۀ رعتۀنشین کنند» 250
قلعۀ رعتین: «در یک فرسخی حوض قلعۀ رعتیج ساخته شد» 246
قمارباز پاکباخته: (قماربازی که همه چیزش را از دست داده است. این عبارت در بین قماربازان و معتادان هنوز رایج است) «این قماربازان پاکباخته... خراب به لباس اولیاء[اند]» 265
قهوهخوری: «از این سنگ هم به توسط خراطی ظروف زیادی مثل ... قهوه خوری و... ساخته شد» 244
کارشدن: «پس بند معین تا جایی است که سنگ کار شده» 270
کارکردن: (استفاده کردن) «آنجا آن گچ مرده را دوباره پخته و کار کرده [است]» 250 «پسبند معین تا جایی است که سنگ کار شده» 270
کالسکهچی: «کالسکهها هر یک چهار اسبه با یک نفر کالسکهچی [اند]» 213، 257
کالسکه: «دیگر بر سر هر سه فرسخ طویله بنا شود که اسب کالسکه و گاری عوض گردد» 222 «کالسکهها هر یک چهار اسبه با یک نفر کالسکهچی [است]»213 ،217، 226، 227، 247، 257، 262، 272 (کالسکه چهار نفر را حمل میکند، ، تاریخ و جغرافا ی قم، افضلالملک،ص 50)
کالسکهخانه: «از سه طرف ا صطبل و کالسکهخانه و انبارها [است]» 216،219، 258، 263، 274
کاگل: «دیواری چهارچینه بدون کاگل دور او کشدره [اند]» 226
کتاب سفد: نمرهدار رضانامه: «کتاب سفد نمرهدار رضانامه که هر که وارد شود واقعات خود را نوشته و اگر از مهمان خانه یا از مهمان دار و عمله و اجزا شکایت داشته بنویسد» 259، 216
کرسی: «مراتب ثلاثه عمارت ... تا کف جاده که معبر عام است دو ذرع کرسی پدلا کرده [است]» 233 «چون ارتفاع و کرسی عمارت از سمت جنوب شرقی دو ذرع [است]» 234«ارتفاع کرسی عمارت یک ذرع و نم است» 215233
کفه: «خط جاده را در تلال وجبال دیدند از کفه و کویر و زمنر مسطح عبور نمودند» 245 «حد فاصل جبال و تلال و کفه و کویر و دریاچه است» 248
کلال و ملال: «نگذارند یک نفر به استقلال آید که موجب کلال و ملال شود» 264
کلاهبر: «به صورت و کسوت درویش و بالمآل حققتل کلاه بر [است]» 265
کلاه فرنگی: «تمام جلو با هشت ستون سنگی و هشت گوشه مشابه به نصف عمارات کلاه فرنگی متداوله گردیده[است]» 237
کنگرۀ بروج: «در این بنا آجر کمتر بکار رفته، مگر در بعضی سقفها و کنگرۀ بروج» 249
کنگرۀ دور بام: «مشتمل بر اطاق تحتانی و فوقانی و ستارهای با کنگرههای دور بام ... [است]» 232
کورۀ آجرپزی: «چند پارچه از این ظروف خراطی شده را در کورۀ حدادی و آجرپزی گذاردند»
کورهپز: «قریب به سیصد نفر بنا و عمله و کارگر از کوره پز و سرکار و مر:زای محاسب همگی مستعد و مهاز درکار [بودند]» 224
کورۀ حدادی: «چند پارچه از این ظروف خراطی شده را در کوره حدادی و آجرپزی گذاردند» 244
کوزۀ گل دستی: «اطراف این دو باغچه به انواع مختلف کوزه های گل دستی چدگه شده [است]» 232
کوهبری: «باید کوهبری و تسطیح سرازیری شود» 257
کیخای الوار کهکیلویه: «مانند کیخاهای الوار کهکیلویه [بود]» 264
کسههبر: «به صورت و کسوت درویش و بالمآل و حققتی کلاه بر و کسهو بر [است]» 265
گاری: «بر سر هر سه فرسخ طویله بنا شود که اسب کالسکه و گاری عوض گردد» 222، 226 («گاری که فورقان نزض گویند ده نفر را حمل میکند.» تاریخ و جغرافا ی قم، افضلالملک، ص 50)
گچ پز: «سنگ کش و شن کش و گچ پز[دیدیم]» 269
گچ مرده: «گچ مرده را دوباره طبخ کرده و در بنای این کاروانسرا به کار برده [اند]» 230
گرفتن: (سبز شدن درخت) «با این که آن اشجار جدیدالغرسند همه گرفته ومنظم واغصان و اوراقشان سبز و خرم [است]» 240
گدامنش: «با این گدامشان لئیم... هم قدم و همصحبت و همدم شدیم» 266
گرمخانه: «در گرمخانه به آسودگی می نشینند» 238، 237
گل بوقلمون: «از گل مخملی و بوقلمون مطرز و مصور [است]» 241
گل کوکب: «از گل کوکب و شمـعدانی مشتعل و منور [است]» 241
گل مخملی: «از گل مخملی و بوقلمون مطرز و مصور [است]» 241
گلچنیه: «بعضی گفتند این سنگ گلچنیش است» 244 «ظن متآخم به ینی آن است که معدن گلچنیه است» 244
گلخن: «بعد ازآن سقف گلخن و سقف کف حمام نز با سنگ و آهک ... ساخته شده [است]» 237
گلکاری: «قطعات وسط به انواع ریاحین و اورده گلکاری [شده است]» 217، 233، 241
گوشه: «دو زاویه منعکس از عقب رسم و دو گوشه از پشش، پس حا«ط وسعشتر گردیده [است]» 232 «دو گوشه و زاویۀ ضلع مشرقی ایست» 262، 237، 248
لات بیباک: «این لاتان بیباک ... خراب به لباس اولیاء[اند]» 265
گواه بغلدریده: «مانند خواننو اتراک قشقایی ... گواه بغلدریده [به پا داشت]» 264
لامپا: «اسباب چراغ از لاله و لامپا ... موجود و مها [است]» 216
لبهسازی: «بناها مشغول به دستانداز و لبهسازی و آجرکاری [بودند]» 224
لشاب: «این جاده از لشاب و نیزار میگذرد» 216
لوح: «حجاران منبتکار ماهر بر لوحی از سنگ مرمر... مشغول به کتب و نقر آن شدند» 271
لوطی سینهچاک: « این... لوطیان سینهچاک خراب به لباس اولیاء[اند]» 265
ماهوت پاککن: «تمام اسباب ملزومات مهماینخانه مثل... آینههای بزرگ، ماهوت پاککن ... همه موجود و مها [است]» 216
مبداء قنات: «مبداء این قنات در دامنه شمـالی کوه داغ و جاری به وطرف جنوب شرقی [است]» 229
متکای طاق: «هر دهنهای از این دو ایوان ستون سنگی یک پارچه به ارتفاع دو ذرع که عمود و متکای طاق ایوان است» 232
مثلث مخروط: «از جلو که آب بر است به وضع مثلث مخروط کم شده تا منتهی به نقطۀ میشود» 225
مثنایه: «حجاران در حجاری ملثهای سنگی و اندازه های مثنایه دو مهار پل غایت صنعت خود را به ظهور میرساندند» 224 «دو منتهای پل دو مثنایه بنا شده دو ذرغ عرض و پنج ذرع طول» 271، 225، 226
محاسب: «چندین ... آفتابگردان و ناهارخوری برای محاسب و معمار... مشاهده شد» 269
مداخل زراعت ارباب و رعتی: «حاجی ممزن که از ادله قدم و پشا قدمتر سناً از همه بودند... تعنین مداخل زراعت ارباب و رعت زمان حاله و بعد از این را مینمودند» 241
مربع متساویالاضلاع: «درش رو به جانب جنوب باز میشود. مربع متساویالاضلاع شصت ذرع در ذرع مشتمل بر هفت برج [است]» 248
«گرمخانه وضعاً مربع متساوی .. است» 238
مسمی: «از بادنجانش مسمی خوردیم» 241
مسنهگآلات: «سایر ظروف چی41 و مسنه1آلات... مانند مهمانخانه کهریزک [است]» 219، 216
معنن پایه: «به منزله دو مثنایهای است که آببر جلو و معنا و پشتبندها پایههاست» 225 «و همچنند یک ذرع و نمپ از پس پایه که معنس پایه است»225
منزلگاه: «مخصوص منزلگاه عابرین و مسافرین در عرض راه ری و قم است» 248، 230، 236، 245
مهار: «حجاران در حجاری میلهای سنگی و ازارههای مثنایه دو مهار پل غایت صنعت خود را به ظهور رساندند» 242 «این دو مثنایه به منزلۀ دو مهار است» 226، 271
مهتابی: «در جلو مهتابی وسعی که منظر آن رودخانه و شهر قم [است]» 274
مهماندار: «اگر از مهمانخانه یا از مهماندار و عمله و اجزاء شکایت یا رضایت داشته، بنویسد» 259
مدزان: (واحد مسافت) «باز به قدر یک مددان از اینجا گذشتیم» 214 «زیاده از یک مددان اسب بشن نستا» 219 «از کاروانسرا سنگی که در یک مدنانی آنجا است» 229
مرنزای محاسب: «قریب به سیصد نفر بنا و عمله و کارگر از کوره پز و سرکار و مربزای محاسب همگی مستعد و مهان درکار [بودند]» 224
مل4 سنگی: «حجاران در حجاری ملبهای سنگی و اندازههای مثنایه دو مهار پل غایت صنعت خود را به ظهور میرساندند»
224، 271.
مل4 سه چارکی: «روی این دهنه وسط، سه مله سه چارکی از آجر و گچ ساخته شده [است]» 215
نادرویشی: «یکی به نادرویشی به گواهیم ایستاد» 266
ناهارخوری: «چندین آفتابگردان و ناهارخوری برای محاسب و معمار ... مشاهده شد» 269
نرهگدای کلاش: «از نره گدایان کلاش [است]» 265
نیمهآجر: «روی آن را با نیمه آجری طاقی زدهاند» 216
واداشتن: «قالب سکوها با سنگازاره واداشته شده [است]» 236
وافوری: «وافوریان مبهوت از افیون[اند]» 265
وتد: «این دو برج به منزلۀ دو وتد است» 226
وسخه: «به آن تلال مالحه و درههای مسیل و وسخه برخورده [است]» 229 «بعضی از تلال و وهاد دو دریاچه ساوه و اراضی وسخه کویر تا ده فرسخ که سرابنماست واقع شده [است]» 231، 251
وقر: «بارانداز پنجاه شصت وقر غله دارد» 240
ومدار: «از بنا ن و پی با سنگهای غر1 تراش ومدار[؟]با گچ بسیار ساخته شده است» 262
هزاره: « از تختهسنگهای هزارۀ سه ذرعی... ساخته شده [است]»270
یخۀ پرواهن: «یخه پرااهن پاره [بود]»264
منبع: مجله میراث شهاب
منبع: کتابخانه،موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید