اندیشه سیاسی فقیه مشروطه

1395/6/13 ۰۹:۳۱

اندیشه سیاسی فقیه مشروطه

ملامحمد كاظم خراسانی(هروی)(1290-1218 خورشیدی) مشهور به آخوند خراسانی و صاحب كفایه(كفایت الاصول) از بزرگ‌ترین و به تعبیری بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعه پشتیبان نهضت مشروطیت ایران است، فقیهی عالیرتبه و روشن‌اندیش كه همچنان دیدگاه‌هایش در فقه سیاسی شیعه اهمیتی اساسی و انكارناپذیر دارد. درباره نظر مرحوم آخوند در امر سیاست البته اختلاف نظر هست، به خصوص با توجه به آثاری كه در سال‌های اخیر از او یا درباره او یا به نقل از او منتشر شده است. یكی از این آثار كتاب «آخوند خراسانی و شاگردانش» نوشته اكبر ثبوت پژوهشگر فلسفه و علوم اسلامی است كه چند سالی است منتظر نشر است.

دو برداشت از نظر آخوند خراسانی با حضور علی اكبر ثبوت و حمید پارسانیا

محسن آزموده:  ملامحمد كاظم خراسانی(هروی)(1290-1218 خورشیدی) مشهور به آخوند خراسانی و صاحب كفایه(كفایت الاصول) از بزرگ‌ترین و به تعبیری بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعه پشتیبان نهضت مشروطیت ایران است، فقیهی عالیرتبه و روشن‌اندیش كه همچنان دیدگاه‌هایش در فقه سیاسی شیعه اهمیتی اساسی و انكارناپذیر دارد. درباره نظر مرحوم آخوند در امر سیاست البته اختلاف نظر هست، به خصوص با توجه به آثاری كه در سال‌های اخیر از او یا درباره او یا به نقل از او منتشر شده است. یكی از این آثار كتاب «آخوند خراسانی و شاگردانش» نوشته اكبر ثبوت پژوهشگر فلسفه و علوم اسلامی است كه چند سالی است منتظر نشر است. اكبر ثبوت(متولد 1324 خورشیدی) نواده برادر شیخ آقابزرگ تهرانی(1348-1255 خورشیدی) از شاگردان برجسته آخوند خراسانی و صاحب كتاب مهم الذریعه فی تصانیف الشیعه است. ثبوت در این كتاب گزارشی از گفت‌وگوی خود با برادر پدربزرگش كه در سنین جوانی او(ثبوت) رخ داده ارایه و دیدگاه‌های متفاوت آخوند درباره اندیشه سیاسی را روایت می‌كند. با این همه با وجود عدم انتشار این اثر تاكنون مورد نقد و بررسی‌های متفاوت واقع شده است. به تازگی گروه اندیشه انجمن اندیشه و قلم با همكاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات نشستی با حضور اكبر ثبوت(راوی و گردآورنده كتاب) و حمید پارسانیا(متولد 1337 خورشیدی) پژوهشگر و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شد كه بخش‌هایی از آن از نظر می‌گذرد:

متاسفانه برخوردهایی كه با كتاب آخوند خراسانی و شاگردانش صورت گرفت، سبب شد بخش‌هایی از آن به صورت مثله شده منتشر شود و این واكنش‌هایی را به همراه داشت كه خودم هم شدیدا از آنها متعجب شوم. از سوی دیگر 15 سال است كه علیه این كتاب سمینار و سخنرانی و نشست و... برگزار می‌شود، بدون اینكه جایی به من اجازه دهند یك كلمه در دفاع از كتاب سخن بگویم. حدود بیست و چند ایراد به این كتاب نوشته شده است. اگر بخواهم تمام این ایرادها را در نیم ساعت پاسخ گویم، از محالات عقلیه است.

كتاب به خصوص حدود 50 صفحه از آنكه در این جا محل بحث است، از چندین جهت می‌تواند مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد، از جهت متن، از جهت نویسنده متن، از جهت مفسر و محیطی كه متن با آن تعامل می‌كند. در این جا سعی می‌كنم تا حد امكان به متن توجه نكنم، ضمن آنكه به شخص آقای ثبوت ارادت دارم و در نتیجه بحث خود را به متن منحصر می‌سازم. بحث در مورد متن نیز از جهات گوناگون ممكن است، به لحاظ سند و محتوا و... به هر حال این متن سندی است و خبر واحد كسی از دیگری است. بحث فعلی به سندیت ربط ندارد. اما بحث اصلی محتوایی و درباره موضع آخوند خراسانی درباره حكومت دینی است. متن به گونه‌ای به این موضوع پرداخته كه باید بین استدلال‌های فقهی آخوند در حاشیه مكاسب و كتاب قضا از یكسو و فعالیت‌ها و لوایح و مواردی كه داشته از دیگر سو و آنچه در محافل خصوصی آخوند بیان كرده و این كتاب بیان آنهاست، جمعی صورت گیرد. یعنی باید ببینیم میان این سه موضع تهافتی هست یا خیر. این تهافت به شخصیت آخوند و تحولات فكری او ربط دارد یا خیر؟ یا آیا برداشتی كه ناقل محترم از مطلب دارد، محل بحث است؟ به هر حال این برداشتی است كه ناقل محترم بعد از چند دهه صورت داده است. آیا می‌توان با تغییر برداشت این تهافت را رفع كرد یا خیر؟ زیرا به هر حال در نقل هر بحثی برداشت صورت می‌گیرد و این برداشت‌ها با وجود صداقت ناقلان، می‌تواند متفاوت باشد. در نتیجه اگر برداشت‌ها را تغییر دهیم، شاید تهافتی در اندیشه و عمل آخوند نباشد. در كتاب البته به این تفاوت برداشت‌ها اشاره نشده است. نكته این است كه در این گزارش میان دو چیز خلط شده است:
آنچه در مقام فتواست و ظرفیتی كه در فقه سیاسی شیعه در مقام اجراست. اگر این دو امر را لحاظ كنیم، اولا و ثانیا ظرف تاریخی‌ای كه این گفت‌وگوها و محل نزاع‌ها وجود داشته را در نظر داشته باشیم، بسیاری از مسائل متن حل می‌شود. به عبارت دیگر در صدر مشروطه محل نزاع بر سر چیست؟ آیا نزاع بر سر حكومت دینی بوده یا درباره مشروطه مشروعه و مشروطه موجود بوده است؟
 

حاكمیت روحانیت در دوره قاجار
من از مطلب آخر شروع می‌كنم. با این اشكال در بسیاری از نوشته‌ها برخورد كرده‌ام كه می‌گویند در صدر مشروطه صحبتی از حاكمیت روحانیت نبوده كه نایینی بخواهد این پیشنهاد را بدهد و آخوند بخواهد آن را رد كند و تبعاتش را توضیح دهد. من نمی‌دانم چرا دوستان روحانی ما از تاریخ روحانیت بی‌خبرند. از ده‌ها سال پیش از وقوع جنبش مشروطه در منطقه وسیعی از ایران كه مركزش زنجان بود، یك ملاقربانعلی زنجانی حكومت شرعی برقرار كرده بود و نه حكومت ناصرالدین شاه را به رسمیت می‌شناخت، نه مظفرالدین شاه را و نه محمد علی شاه و نه احمدشاه و نه مشروطه را. او معتقد بود كه حكومت شرعی باید باشد و من هم حاكم شرعی هستم. هیچ كس را هم قبول نداشت و عده‌ای را به عنوان ایادی و اجزای حكومت گرد خودش جمع كرده بود. این اجزا كسانی را كه به عنوان متخلف بودند، نزد او می‌آورند و او نیز حد شرعی را درباره ایشان اجرا می‌كرد و... بنابراین بساط حكومت شرعی ایشان همچنان برقرار بود، تا بعد از دوره مشروطه بین ایادی ایشان با اجزای حكومت به توصیه مرحوم آخوند اختلاف پدید آمد. قرار شد برای اینكه احترام این فرد محترم محفوظ بماند، او را به عتبات بفرستند تا استخوان سبك كند و به عبادات و زیارت بپردازد. نمونه دیگر مرحوم آسید عبدالحسین لاری است. ایشان از روحانیان شاگرد میرزای شیرازی بود و وارد صحنه امور اجتماعی و سیاسی شد. وقتی مشروطه در‌گرفت، او به مشروطه چیان پیوست با این هدف كه حكومت شرعی تحت سلطه خودش ایجاد كند. او با تندروی‌هایی كه به نام مشروطه خواهی می‌كرد، مخالفت مشروعه‌خواهان را برانگیخته بود. بعد هم كه مشروطه بر سر كار آمد، با مشروطه‌چی‌ها مخالفت كرد، زیرا حكومت مطلوب خودش را می‌خواست. آسید عبدالحسین لاری در بخش‌هایی از جنوب ایران تحت عنوان لارستان حكومت مستقلی تشكیل داده بود كه طرفدارانش این حكومت را نمونه‌ای از اجرای طرح ولایت فقیه تلقی و همینطور مخالفانش او را متهم به تجزیه طلبی می‌كنند. در حالی كه اگر حكومت تشكیل نمی‌داد كه كسی نمی‌گفت تجزیه طلب است. بنابراین این آدم حكومت مستقل تشكیل داده بود، با حكومت مركزی درگیر بود، نیروی نظامی تشكیل داده بود، تمبر و سكه زده بود و مناصب و مقامات دولتی داشت. همچنین برای اینكه بدانیم مساله حكومت طبقه روحانی مطرح بوده بهتر است به روزنامه قانون مراجعه كنید. در نوشته‌های ملكم‌خان هم طرح‌هایی برای ایجاد شكلی از حكومت دینی می‌بینیم. نامه‌هایی كه این آدم به میرزای شیرازی نوشته و خواسته حكومت ظالم را سرنگون كند. بعد كه گفته‌اند اگر این حكومت ظالم سرنگون شود، بدیل تو چیست، می‌گوید میرزای شیرازی به عنوان «امام شرعی امت» هست و حكومت در اختیار او قرار می‌گیرد. می‌گویند وقتی میرزا مرد چه می‌شود؟ می‌گوید علما، فضلا، عقلای ملت جمع می‌شوند و ما‌بین خودشان اعلم و ارشد و اعقل را انتخاب می‌كنند، یعنی همان مجلس خبرگان.
بنابراین از این نمونه‌ها فراوان است. مرحوم آخوند در برابر حركت آسید عبدالحسین چنین واكنش نشان داد كه تا زمانی كه آسید عبدالحسین كنار مشروطه‌خواهان بود، از او حمایت می‌كرد. بعد كه ماجرای تشكیل حكومت مستقل و چاپ تمبر و نیروی نظامی جداگانه شد، مرحوم آخوند بارها به او به خصوص در رابطه با اطرافیانش تذكر داد. اینها مطالب تاریخی است. بنابراین نه فقط بحث حكومت بوده بلكه سابقه این قضیه زیاد است؛ به عبارت دیگر از آغاز دوره قاجار ما حكومت‌های شرعی محدود هم داریم. مثلا در دوره فتحعلیشاه آقا محمد علی كرمانشاهی در منطقه كرمانشاه حكومت شرعی تشكیل داده است، سید محمد شفتی نیز در اصفهان حكومت مستقل تشكیل داده است. بنابراین این مطالب برای مرحوم آخوند اموری غریب نبوده است. اینها واقعیتی است كه ایشان از ده‌ها سال وقت با آن مواجه بودند.
 

فاصله از نظر تا عمل
آنچه در بحبوحه خود مشروطه نزاع میان شیخ فضل‌الله و میرزای نایینی بوده و دعوا بر سر آن است، بحث حكومت دینی نیست. البته فقها قایل به ولایت فقیه هستند. بحث نظری ولایت فقیه و بحث امامت به تاریخ تشیع امتداد دارد. یعنی در همه تاریخ شیعه قبل و بعد از مشروطه و در هنگام مشروطه این بحث بوده است. منتها شرایط اجتماعی اجازه نمی‌داد كه این بحث به عنوان یك بحث مستقل فقهی مطرح شود، چون اصلا در دسترس نبود. اما در باب فقهی كه می‌روید، به لبه مسائل عمومی و امر عمومی كه می‌رسید، به بحث ولایت فقیه می‌رسید. به همین خاطر است صاحب جواهر می‌گوید كسی كه به ولایت فقیه قایل نباشد، بوی فقه را استشمام نكرده است. به همین خاطر باب مستقل نداریم. بنابراین اینكه اشاره كردند، مرحوم نراقی در عواید الایام نخستین بار این بحث را مطرح می‌كند، بدان خاطر است كه شرایط فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن را به لبه واقعیت اجتماعی رسانده است. فقیه در گوشه و كنار تنها فتوا نمی‌دهد، بلكه قضا دارد و اجرا می‌كند. تعبیر محقق نراقی در عواید این است كه این نیاز به تئوریزه شدن دارد‌، زیرا اگر هر كسی بخواهد آن را به اجرا بگذارد، به هرج و مرج می‌انجامد. به همین خاطر به باب مستقل نیاز هست. یعنی نیاز اجتماعی پدید آمده است. وقتی میرزای شیرازی حكم می‌دهد، ‌آن حكم را از جنبه ولایتی كه دارد می‌دهد و جامعه شیعه نیز از این باب اطاعت می‌كند. اما حكم شیرازی این نیست كه باید ولایت فقیه مستقر شود، او می‌گوید الیوم حكم تنباكو كذا و كذاست. تازه تا زمانی كه حكم را می‌خواهد ارایه دهد، تعلل می‌كند. زیرا از خودش می‌پرسد من وقتی این كار را می‌كنم، قدرت شاه قاجار كه تضعیف می‌شود، در مقابل قدرت‌های جهانی و رقیب‌های بیرونی به مصلحت در مجموعه كلان هست یا نیست. به عبارت دیگر فقه سیاسی شیعه چه در زمان امام معصوم و چه در زمان غیبت دایر بین همه یا هیچ نیست؛ بلكه امر وسطی را باید در نظر بگیرد و شرایط را با آن بسنجد. شكل آرمانی‌اش نیز حكومت امام معصوم(ع) ‌است. در زمان غیبت شكل آرمانی قابل تحقق نیست. آنچه در دوران صفوی به بعد شكل می‌گیرد، وجود این اندیشه در عرصه فرهنگ است. در جنبش تنباكو از ظرفیت فرهنگی ولایت فقیه استفاده می‌شود، اما هنوز تقاضا این نیست. وقتی كه قرار است ولایت انجام می‌شود، ساختارها و نهادها نیاز هست. ما در دوران مشروطه مشكلاتی داریم. مشكلات تاریخی خودمان از یكسو و مواجهه با غرب از سوی دیگر مساله‌ای هست. رهبری كه در دوران مشروطه هست، دو مشكل دارد، یكی اینكه در متن مشروطه نیست و در نجف هست و دوم اینكه با رقیبی مواجه می‌شود كه به لحاظ تاریخی نخستین بار با او مواجه می‌شویم.
تقی‌زاده می‌گوید، مشروطه به معنای مقید كردن ظلم نیست، بلكه مشروطه با نگاه جدیدی به قانون و قانونگذاری رخ می‌دهد. آنچه در مشروطه مساله هست و سر آن دعواست، این است كه شاه باید در چارچوب قانون عمل كند؛ به عبارت دیگر در اندیشه سیاسی شیعه دو بحث هست، یكی اینكه چه كسی باید حكومت كند و دوم اینكه چگونه باید حكومت كند. در مشروطه چگونه باید حكومت كرد به لحاظ مواد قانونی مطرح می‌شود. اینجا در امر حكومت هم وقتی نمی‌توانیم شاه را كنار بگذاریم و نمی‌توانیم حكومت آرمانی دوران غیبت را داشته باشیم، می‌توانیم آن را مقید به عمل و مطابق شریعت عمل كنیم. یعنی یا مثل جناب شیخ فضل‌الله كه داخل مجموعه است، به نوعی تعامل تاریخی با شاه قاجار یا خان فكر می‌كند كه امتیازی می‌دهند و امتیازی می‌گیرند و جریان دیگری كه به شكل دیگری می‌خواهد كنترل كند، اما نسبت به تفكر دینی‌ای كه وجود دارد از جریان قبلی وحشی‌تر عمل می‌كند یعنی این جریان دوم اصلا دین ندارند و مجموعه‌ای را وارد كرده كه عالم و آدم را به شكل دیگری تلقی می‌كند. مواجهه‌ای كه رهبری مذهبی در نجف با این جریان دارد، اینها را حمل به صحت می‌كند و توجهی به لوازم آنچه این جریان می‌گوید ندارد. نزاع‌ها بر سر این است. آنچه به عنوان مشروطه مشروعه مطرح می‌شود، این است كه آنچه مجلس می‌گوید، شریعت نیست. جناب آخوند خراسانی نامه‌ای كه به یكی از این علمای مشروعه‌خواه می‌نویسد این است كه آخوند كذا، مگر مشروطه مشروعه می‌شود؟ او نگاه دیگری دارد. او می‌گوید حكومت مشروطه اصلا شرعی نیست و ما می‌خواهیم حكومت مشروطه را علی قدر معلوم كنترل كنیم. او لفظ شرعی را كنار می‌گذارد كه بحث‌های دیگری مطرح می‌شود. او می‌گوید ما اصلا نمی‌توانیم به حكومت شرعی عمل كنیم. اگر امروز به حكومت مشروطه عمل كنیم، مسائل دیگری به وجود می‌آید. بنابراین بحث آخوند از یكسو درباره همكاری با یك خان قجر است و از سوی دیگر همكاری با یك استبداد با مدل استعماری است و اینكه چه حادثه‌ای رخ می‌دهد و آیا مفری هست یا نیست. گفت‌وگوها در مشروطه در این زمینه رخ می‌دهد. در عصر مشروطه اصلا به لحاظ سازمان روحانیت اینكه یك حكومت اسلامی در یك سطح عالی تشكیل شود، ظرفیت وجود ندارد. ظرفیت در آن زمان تنها در حد كنترل است. بنابراین نزاعی كه در عصر مشروطه بود، بحث بر سر مشروطه مشروعه بود.
 

در صحنه عمل هم مطرح بوده است
اشكالی كه مطرح شد این بود كه در آن مقطع موضوع مطرح حاكمیت روحانیت نبود كه نایینی بخواهد این را مطرح كند و آخوند هم بخواهد مشكلاتش را بگوید. من هم گفتم نه فقط در آن مقطع بلكه از دوره میرزای شیرزای حداقل و از دوره میرزا ملكم خان كه به‌طور صریح به این موضوع اشاره شده، مساله حاكمیت روحانیت مطرح بوده است. غرض اینكه حداقل از دوره ملكم خان مساله این بوده كه‌ای علما این حاكم جور را از آن بالا پایین بكشید و بر اساس آنچه بر طبق مذهب ما هست، خودتان باید حكومت كنید. چنانكه عرض كردم این بحث فقط هم در صحنه نظر نبوده است بلكه در صحنه عمل هم مطرح بوده است.
 

دولت‌آبادی  و انحراف در مشروطه
ببینید مطرح بودن بحث حكومت اسلامی از زمان عصر غیبت آغاز می‌شود. البته در اجرا باید مصالح مسلمین را هم در نظر می‌گرفت و اختلافی در امت اسلامی نمی‌انداخت و این ضوابط را اجرا می‌كرد. بیش و پیش از همه در دوره قاجار این مساله به فعلیت رسیده است. در بخش‌های مختلف جوانه می‌زند. به لحاظ تاریخی هیچ مقطعی همچون دوره قاجار این باور شیعی ظرفیت فرهنگی، تاریخی و اجتماعی پیدا نكرده است. اما در مقطع اولی كه می‌آید، آسیب‌های زیادی آن را تهدید می‌كند و هنوز خیلی چیزها در این مساله نهادینه نشده است. آنچه در عصر مشروطه در سطح فراگیر رخ می‌دهد، اجرا كردن همین ظرفیت در فقه سیاسی شیعی است. در دوران قجر نخستین مقطع جوانه زده و حكم داده می‌شود. همه می‌دانند كه حاكم باید فقیه باشد، اما در آنجا میرزای شیرازی نیامد حكم بدهد از این به بعد فقیه باید حاكم باشد زیرا اگر فقیه بخواهد می‌داند نظام مناسبات روابط كه خان و قدرت است، شدنی نیست. باید به این مسائل توجه كرد. فقیه شیعه در دوره مشروطه می‌داند كه این كار را می‌تواند انجام دهد و این بهترین كار ممكن است. بعد سخن بر سر این است كه ما موضع انفعالی كه داریم، می‌توانیم مشاركت رقابت آمیز با قدرت حاكم داشته باشیم و او را ملزم كنیم به شریعت عمل كنیم. جریان‌های دیگر اصلا به اندازه مشروطه در سطح مرجعیت عامه نیستند. خود همین كه مرجعیت واحد شكل گرفته، یك فرآیند تاریخی است. خیلی چیزها باید دست می‌داد تا آخوند خراسانی مرجع علی الاطلاق شود. شاید با سواد‌تر از او هم می‌بودند. آخوند خراسانی می‌داند كه اگر بخواهد تهران بیاید و حكومت كند، با كدام ابزار؟ با كدام مجموعه؟ با كدام سطح از آگاهی و تكنیك و رجال سیاسی كه این باور را داشته باشند و در این قضیه همراهی كنند. بنابراین تقاضا اصلا این نیست و تقاضا فقط در سطح مشروطه است. منتها اختلافات بر سر این است كه در این عمل كردن درست تشخیص می‌دهند یا خیر.
بنابراین اینها تشخیص موضوع است و كدام یك درست‌تر عمل می‌كردند. همان‌ها كه شیخ فضل‌الله را متهم می‌كردند كه با استبداد قجر تعامل می‌كند، فردا با استبداد بدتر از او تعامل كردند. البته این عیب بر آنها نیست و این یك تجربه و فرآیند است. این هم تا به فرهنگ و اجتماعی بیاید، دو-سه نسل می‌طلبد. نگاه كردن به حوادث به عنوان یك امر اجتماعی و الزامات خودش غیر از آن بحث نظری است و كاستی جدی این كتاب این است.
 

علمای بزرگی كتاب را تایید كرده اند
اینكه آیا مباحثی كه در این كتاب(آخوند خراسانی و شاگردانش) بیان شده با نظرات مرحوم آخوند در سایر آثارش مثل مكاسب و كتاب القضا و كفایه و... هماهنگ است یا خیر، بستگی به این دارد كه ما چه تفسیری از نظریات مرحوم آخوند داشته باشیم. من چه كاره هستم؟ النقال كالبقال. من فقط مواردی را نقل می‌كنم از كسانی كه اینها از روحانیون برجسته هستند و به منابع مربوط به آخوند نگاه كردند و آنها به هیچ‌وجه چنین چیزی را از نوشته‌های آخوند و منابع مربوط به آخوند در نیافته‌اند و نشنیده‌اند. من اینها را نام می‌برم و راجع به هر یك توضیح می‌دهم. حضرت آیت‌الله حاج میرزا احمد كفایی، فرزند آخوند خراسانی كه حدود سی سال كنار پدرش بوده و از مبرزترین شاگردان اوست و شاید هیچ كس را نشود پیدا كرد كه به اندازه او محضر آخوند را درك كرده باشد و از آخوند استفاده كرده باشد. باز مابین معاصران خود ما حضرت استاد علامه محمدرضا حكیمی است. آقای حكیمی در مقابل همه دعواهایی كه علیه این كتاب من اقامه شده، محبت كرده و نامه‌ای چند صفحه‌ای برای من نوشتند. ایشان نوشته‌اند: « نظر اینجانب آن است كه كتاب جنابعالی(یعنی كتابی كه مشتمل بر این نقدها است) به اعتبار اشتمال بر مطالب و نظرات یاد شده و در جهت هدفی كه معروف افتاد یعنی حفظ آبروی دین خدا، پاسداری از انقلاب، تطهیر مقام روحانیت، مناسب است انتشار یابد و همه علمای دین از حوزوی و شاغل و همه رجال حاكمیت در صورت صداقت و داشتن تعهدات علاقه‌مندانه به ارزش‌های دین محمدی آن را با تامل بخوانند.» حضرت آیت‌الله گرامی نیز كه در رده مراجع قم هستند، چند نامه محبت‌آمیز به من نوشتند و قبل از اینكه من كتاب را خدمت‌شان عرضه كنم، خودشان كتاب را پیدا كرده بودند و نامه‌ای برای من نوشتند و مرقوم فرموده‌اند: «اصل دفتر مذاكرات مرحوم آخوند و مرحوم نایینی و دیباچه این دفتر كه نوشته و تحقیق حضرتعالی است را دقیقا خواندم. همگی چیزهایی است كه مكرر در سال‌های 58-57 اجمالا به دوستان گفته بودم.» ضمنا نواده مرحوم آخوند خراسانی و تنها مجتهد باقیمانده از نسل ایشان حضرت آیت‌الله آقای كفایی‌خراسانی كه از استادان مبرز قم هستند را هم من نه‌تنها دیده‌ام و زیارت نكرده‌ام، اما وقتی كتاب من به دست ایشان رسیده نامه محبت‌آمیزی نوشته‌اند كه بخشی از آن را می‌خوانم: « این كتاب در تمام ابعادی كه از حیات آخوند خراسانی مورد تحقیق قرار داده، تالیفی ارزنده و در خور تحسین است. به ویژه از جهت واكاوی اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی این ابرمرد تاریخ روحانیت تشیع ارزشی افزون دارد. ما در دورانی به سر می‌بریم كه گروهی تاریخ‌باف در چهره مورخ به تاریخ پرداخته‌اند و آرمان‌ها و پیش داوری‌های خویش را به عنوان نتایج تحقیقات تاریخی عرضه می‌كنند. در میان این اراجیف و اباطیل نوشته‌ای متقن و استوار مانند تصنیف آن جناب كه روایتی است معتبر و به طریقی مورد اعتماد از فقیهی خبیر چون مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ آقا بزرگ تهرانی از جایگاهی والا و پایگاهی رفیع برخوردار است.» ایشان می‌فرمایند: «اطلاعات خانوادگی از اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی آخوند خراسانی كه از طریق مرحوم والد آیت‌الله‌العظمی آقا میرزااحمد كفایی به اینجانب انتقال یافته است، بر روایت آن جناب از مرحوم عم بزرگوارتان شیخ آقا بزرگ انطباق كامل دارد و بر صحت آنچه شهادت می‌دهد. » بنابراین دعوا بر سر این نیست كه فلان نوع حكومت خوب است یا خیر، بحث بر سر تفسیری است كه از دیدگاه‌های آخوند می‌شود. حالا از دیدگاه‌های این فقیه نیز تفسیرهای متفاوت می‌شود.
 

بحث من سندیت كتاب نیست
بحث من راجع به سندیت این مساله نبود. من حتی می‌گویم اگر این حرف‌ها درست هم باشد، باید دید كه صحبت آخوند مال كجاست. اصل ولایت فقیه را قبول ندارد یا می‌گوید كه الان نمی‌شود اجرایش كرد؟ یك موقع آخوند می‌گوید ما نمی‌توانیم آن را اجرا كنیم و یك موقع ما امروز می‌گوییم نمی‌توانیم اجرایش كنیم. زمانه فرق می‌كند. خیلی‌ها الان معتقدند نمی‌توانیم اجرا كنیم و اشكالی ندارد و این نظر آنهاست. نوعا نوعی رویكرد قهقرایی نسبت به صدر مشروطه از جریان‌های اندیشه‌های سیاسی مدرن داریم كه البته در این مساله آنچنان نیست، یعنی می‌خواهیم بگوییم اصلا آخوند دنبال جمهوریت مدرن بوده است. این یك بحث است. بحث دیگر استشهاد به بحث‌های تاریخی راجع به شرایط آن زمان است كه می‌توانیم اجرا كنیم یا خیر. آقای حكیمی كه زمانی می‌گفت می‌توانیم اجرا كنیم و الان می‌گوید نمی‌توانیم. حالا ایشان از حرف جناب آخوند آن موقع می‌خواهد بگوید كه برای امروز نمی‌توانیم اجرا كنیم. اصلا اشكال من چیزهایی كه ایشان فرمودند نیست، اصلا ما چه كار داریم دیگران راجع به آخوند چه می‌گویند. من سراغ متن می‌روم. شرح كتاب قضای آخوند صریح است یا كتاب حاشیه مكاسب ایشان صریح است. حرف من این است كه فتوای آخوند را یكجا قرار دهیم، بحث‌های تحلیل اجتماعی او را یكجا قرار دهیم، نقد فتوای او را فتوایی و نقد تحلیل اجتماعی او را با تحلیل اجتماعی انجام دهیم. ممكن است نظر آقای گرامی و آقای حكیمی متفاوت باشد، عیبی ندارد. اما بدانیم سر چی بحث می‌كنیم و به تهافت و تناقض‌گویی درون كلام آخوند منجر نشویم. آخوند در یك شرایط تاریخی ناظر به مسائلش سخنی گفته است. فتوا نیست. اگر فتوا بود امروز برای ما بحث فتوایی داشت. اما بحث تحلیل اجتماعی برای امروز ما حجیت ندارد. اصلا ناظر به آن است. ممكن است درست گفته باشد و ممكن است غلط گفته باشد. درست هم گفته باشد، برای این شرایط نیست كه بخواهیم از آن در اینجا تعمیم دهیم. عرض من این است. ممكن است ما هم همان حرف را داشته باشیم، اما درست استدلال كنیم. تقلب نكنیم و بگوییم كسی حرفی را برای جایی زده از اعتبارات استفاده كنیم. اصلا این شد استدلال كه فلانی هم این را گفته است؟ اما حوزه دیگر نقد می‌ماند كه نقد اجتماعی كتاب است. نقد اجتماعی ناظر به تفسیر فضای اجتماعی است. فرض كنیم كه همه این كتاب حق باشد یا باطل باشد یا... آیا این كتاب در این شرایط اجتماعی چه كاركردی دارد و دیگران با شما چگونه رفتار می‌كنند؟ درست عمل می‌كنند یا نمی‌كنند، بحث دیگری است. به آقای حكیمی بفرمایید كه خوشبختانه این كتاب خوب منتشر می‌شود. بهتر از این نمی‌شد منتشر شود. اگر جلوی این 500 جلد را نمی‌گرفتند، این همه در دسترس همه نبود. الان این كتاب در دسترس همه هست، نقدها و سایر مطالب در اختیار همه هست. شاید هم این نقدها بد عمل كردند. من به این چیزها كاری ندارم. اما مساله این است كه عملكرد بحث‌های آن زمان امروز كه در یك شرایط مواجهه جهانی قرار گرفته‌ایم، چیست. این را باید تحلیل كنیم. یك وقت درباره كتاب 23 سال بحث می‌كنیم كه آن هم از بیت شریف مرحوم آقابزرگ بیرون آمد. ما یك موقع نقد مستند می‌كنیم. ما یك موقع بحث نظری و یك وقت بحث می‌كنیم كه در آن زمان تاریخ تعامل اجتماعی داشت. امروز كتاب‌هایی مثل آن كتاب با حوزه فرهنگ و دینی نمی‌تواند عملیات كند. اما این كتاب می‌تواند به خوبی عملیات كند و یك فرصت هم هست. اصلا حركت اجتماعی ما بدون این بحث نمی‌تواند پیش برود. اما در بحثی كه می‌شود، باید بحث شكل منطقی خودش را داشته باشد. اینكه بگوییم فلان كس تایید كرد، برای نقد اجتماعی خوب است، می‌فهمیم چه جریان اجتماعی سوار می‌شود و چه جریانی دارد می‌رود. بنابراین در تحلیل باید این چیزها را دید و این مسائل را باید تحلیل كرد. آن موقع دیگر بحث فقهی محل مناظره نیست و این كار جامعه‌شناسان است.
 

از كتاب چماق در نمی‌آید
من خوشحالم كه آقای پارسانیا بالاخره فرمودند كه من و ایشان با هم اختلافی در مورد این مسائل و نقدها نداریم. ضمنا همان‌طور كه من در آغاز سخن گفتم، من در این كتاب تاریخ نوشته‌ام. حالا اگر كسی از آن اهداف سیاسی خود را درآورده تقصیر من نیست، تقصیر كسانی است كه جلوی نشر درست كتاب را گرفته‌اند. در نتیجه كتاب به صورت مثله در آمد و از این مثله شماری آمده‌اند چماق درست كرده‌اند. مشكل نشر را حل كنید، كسی از كتاب چماق در نمی‌آورد. از این كتاب به واقع چماق در نمی‌آمد، اما وقتی مثله شد و جلوی نشر صحیحش را گرفتند، این طور شد.
 

منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: