سفیر ابریشم

1395/5/25 ۰۷:۱۸

سفیر ابریشم

تاریخ‌پژوه آدام اولئاریوس دانشمند آلمانی، مسافر خاورزمین و عضو هیات بازرگانی فردریک بود که در سال ۱۶۰۳میلادی برابر با ٩٨١ خورشیدی در منطقه آشرس لبن در خانواده یک کفاش زاده شد. او تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خویش به پایان رسانید. سپس برای تحصیلات عالیه به دانشگاه لایپزیگ وارد شد و الهیات، فلسفه، ریاضیات و فیزیک را در آنجا فراگرفت. اولئاریوس در ۱۶۳۳ میلادی برابر با ١٠١١ خورشیدی در دربار فردریک سوم به عنوان کتابدار و حسابدار منصوب شد.

 

 


اردبیل عصر صفوی از نگاه یک آلمانی

پرستو رحیمی:  تاریخ‌پژوه آدام اولئاریوس دانشمند آلمانی، مسافر خاورزمین و عضو هیات بازرگانی فردریک بود که در سال ۱۶۰۳میلادی برابر با ٩٨١ خورشیدی در منطقه آشرس لبن در خانواده یک کفاش زاده شد. او تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خویش به پایان رسانید. سپس برای تحصیلات عالیه به دانشگاه لایپزیگ وارد شد و الهیات، فلسفه، ریاضیات و فیزیک را در آنجا فراگرفت. اولئاریوس در ۱۶۳۳ میلادی برابر با ١٠١١ خورشیدی در دربار فردریک سوم به عنوان کتابدار و حسابدار منصوب شد. وی دانشمندی با معلومات زیاد بود تا جایی که ولفگانگ گوته بزرگ‌ترین شاعر درام‌نویس آلمانی در دیوان شرقی و غربی خود او را ستوده و مردی کارآمد نامیده است. ماجرای زندگی اولئاریوس با ابریشم ایرانی گره خورده است. فردریک سوم فرمانروای هولشتاین از ممالک اتحادیه آلمانی در جنوب شبه جزیره دانمارک، که تازه شهر فریدرش شتاد را بنا کرده بود، تمایل داشت در آنجا کارخانه ابریشم‌بافی برپا و با آن شهر را آباد کند از این‌رو برای تهیه ابریشم از ایران اقدام کرد؛ از آن‌جمله سفیرانی به دربار میخائیل فدورویج دوک بزرگ دولت مسکوی روسیه فرستاد تا از او اجازه گذر ابریشم ایران را از خاک روسیه بگیرند. سفیران او به همراه آدام اولئاریوس در ۱۶۳۴ میلادی برابر با ١٠١٢ خورشیدی به حضور دوک بزرگ مسکو رسیدند و با جواب مساعد و دریافت اجازه ساختن کشتی برای مسافرت از راه رود ولگا و دریای خزر به ایران، به کشورشان بازگشتند. دوک هولشتاین سال بعد این سفیران را به همراه ۱۴ کارمند و هیاتی صد نفری به سوی ایران روانه کرد. اولئاریوس در آن هیات نمایندگی، جایگاه دبیر کل و مشاور را داشت. این گروه سال بعد از هامبورگ به سوی روسیه و از آنجا به سوی شماخی حرکت کرد و سرانجام از راه اردبیل به ایران وارد شد. اقامت هیات نمایندگی در اردبیل دو ماه زمان برد تا دربار اصفهان به آنها اجازه دهد حرکت کنند. آدام اولئاریوس، ورود خود را به شهر اردبیل و دیدار با جاذبه‌های آن را مفصل توصیف کرده است. توجه او به بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی و توضیحات مربوط به آن دقیق و جالب‌ توجه است. دانشمند آلمانی در زمان اقامت خود در ایران با ادبیات کلاسیک فارسی آشنا شد، به ویژه گلستان سعدی را بسیار جالب یافت و نسخه‌ای از آن را همراه برد. چند سال بعد که شاه صفی هیاتی نزد دوک هولشتاین فرستاد، اولئاریوس زمان را مناسب دید و با کمک یکی از اعضای هیات به نام حق‌وردی که مردی ادیب و دانشمند بود، گلستان را به زبان آلمانی برگرداند و در سال ۱۶۵۴ میلادی با نام «گلستان ایران» منتشر کرد. این نخستین شاهکار ادبی ایرانی به شمار می‌آید که به زبان آلمانی ترجمه شده است. این ترجمه در آن روزگار چنان مورد پسند و توجه مردم آلمانی‌زبان شد که در زمانی کوتاه بیش از بیست بار بازنشر شد. استقبال مردم آلمان از ترجمه گلستان همچنین موجب شد اولئاریوس بوستان سعدی و داستان‌های لقمان حکیم را نیز به آلمانی برگرداند. او آن دو کتاب را نیز با مهارت فراوان انجام داد و منتشر کرد.

فرش قرمز برای سفیران
آنچه در سفرنامه اولئاریوس می‌خوانیم برخلاف سفرنامه دیگر سیاحان، نمودی چندان از فقر، بیماری و نابودی ندارد. روند انحطاط صفویان با این که در زمان شاه صفی آغاز شد، ایران اما از نگاه این آلمانی در قدرت و شکوهی فراخ به سرمی‌برده است. این عظمت را در جای‌جای نوشته‌های اولئاریوس می‌توان دریافت. او ورود خود به شهر اردبیل و دیدار با جذابیت‌های آن را چنین توصیف کرده است «روز دهم آوریل برابر با دوشنبه عید پاک به طرزی باشکوه وارد اردبیل شدیم. نحوه استقبال از ما جالب و دارای موارد کم‌نظیری نسبت به آنچه که در شماخی دیدیم بود. ابتدا به چند گروه سوار که افراد آن بسیار قوی و تمیز بودند برخوردیم. آنها پس از دیدن ما دوستانه ادای احترام کردند و پیشاپیش ما روان شدند. سپس کلانتر اردبیل از ما استقبال کرد و در کنار سفرا سواره به راه افتاد. جمعیت انبوهی را سواره و پیاده دیدیم که با جدا شدن از هم راهرویی را برای گذشتن ما از میان خود ساخته بودند. سپس سروکله کلبعلی خان که مردی کوچک اندام و شاداب بود پیدا شد. یکهزار نفر سوار سرخپوش در پی او بودند و پس از طی طول میدان با رفتاری دوستانه از سفرا استقبال کرد». سیاح آلمانی در کنار شگفتی از نظم سواره و پیاده‌ها، دو پسربچه‌ای را توصیف می‌کند که با پیراهنی سفید و ترکه‌ای از چوب درخت انجیر یا کاج که بر آن نارنجی فرو کرده و در دست گرفته بودند، آوازخوانان از مقابل فرستادگان می‌گذشتند.
عزاداری امام حسین (ع) در مزار شیخ صفی
نخستین روزهای ورود هیات سفیران آلمانی به اردبیل با عاشورا و تاسوعای حسینی هم‌زمان بوده است. مراسم، شیوه اجرا و نمادهای موجود در آن برای مسافران آلمانی قابل توجه و جالب بوده است. اولئاریوس با دقتی ویژه همه جوانب این مراسم را توضیح می‌دهد «قبل از روز دهم به این مراسم با یک عزاداری همگانی پایان می‌دهند ولی در شب همان روز مراسم کم‌نظیری برپا می‌شود، مراسم مزبور در حیاط جلوئی مزار شیخ صفی در حالی که پرچم بلندی در کنار منبر افراشته شده است انجام می‌گیرد». وی سپس می‌نویسد در اردبیل پنج خیابان اصلی وجود دارد که در این روزها هر یک از آن‌ها به یک صنف متعلق است؛ هر صنف، دسته‌ای ویژه و جداگانه دارند و مداحان آن‌ها نوحه‌هایی را برابر خان می‌خوانند. به روایت وی، هر صنف، بهتر نوحه بخواند و عزاداری کند مورد تحسین دیگران، خان و اهالی قرار می‌گیرد. این سیاح همچنین می‌نویسد گروهی دیگر نیز از جوانان به نام «چاک چاکو» خود را با ذغال سیاه کرده یا گاه رنگ قرمز می‌مالند تا خون امام حسین (ع) را یادآوری کنند. این دسته از جوانان «شب‌ها برای خوابیدن به منزل نمی‌روند، بلکه به نشانه اندوه و غمی که از شهادت امام حسین (ع) دارند بر خاکستر آشپزخانه شیخ صفی می‌خوابند».
صباح اردبیل، نیمروز کرده بیل
اولئاریوس از آب‌وهوای اردبیل نیز سخن رانده و به ناپایداری همیشگی آن اشاره کرده است؛ او گله گذارده که در اردبیل  مشخص نیست در چه فصلی از سال قرار دارند، همچنین بیماری بسیاری از اعضای گروه اعزامی را از همین تغییرهای جوی برگرفته می‌داند «سبب شگفتی است که هر روز هنگام ظهر، زمانی که خورشید در بلندترین نقطه قرار می‌گیرد باد شدیدی می‌وزد و گرد و خاک بسیاری برپا می‌کند. این وضع حدود یک ساعت طول می‌کشد و بقیه روز و شب در آرامش فرومی‌رود. برای گرد و خاک اردبیل، ایرانی‌ها ضرب‌المثلی ساخته‌اند: صباح اردبیل، نیمروز کرده بیل».
مزار صوفی بزرگ
دقت نظر اولئاریوس به بنای مزار شیخ صفی و توصیفی که از آن ارایه می‌دهد، ویژه و از جزییات سرشار است «مقبره شیخ صفی در اردبیل بسیار مجلل و باشکوه است. او بنیان‌گذار و رهبر مذهب کنونی ایرانیان است. در بقعه شیخ صفی چند تن از آخرین پادشاهان صفوی نیز دفن شده‌اند. دورتادور مزار را میدان‌ها و ساختمان‌هایی فراگرفته و بقعه مانند کاخ پادشاهان آراسته شده است».
مجازات اعدام برای زائر مسلح
حاکم اردبیل هیات نمایندگی را به ناهار دعوت می‌کند. آن‌ها پس از صرف ناهار، بخش‌های گوناگون بقعه را بازدید می‌کنند «اولین در که به حیاط جلویی باز می‌شد بسیار بزرگ بود و در بالا از پهنای این در یک زنجیر نقره‌ای سنگین با زنجیر نقره‌ای دیگری صلیب‌وار آویزان بود، دو طرف حیاط چند نفر فروشنده در طاق‌نماها اجناس خرازی و مواد خوراکی می‌فروختند. پس از آنکه خان به پیشواز ما آمد از در دیگری ما را به درون محوطه هدایت کرد. در مقابل در یاد شده تفنگ و قمه‌های ما را گرفتند زیرا هیچکس اجازه نداشت که با جنگ افزار به درون رود و چنانچه یک ایرانی حتی با یک چاقو به این محل وارد شود مجازاتش اعدام است». قوانینی که ایرانیان عصر صفوی برای اداره بقعه داشته‌اند، شگفتی و نیز اکراه سفیران را برمی‌انگیزد «درگاهی این در و در اول از سنگ مرمر سفید و یکپارچه ساخته شده بود، ما را از تماس پا با این قسمت بازداشتند، زیرا اینجا را هزاران نفر زائر که برای زیارت بقعه می‌آمدند، می‌بوسیدند، بنابراین باید از روی آن بدون تماس با زمین می‌گذشتیم». همین لزوم رعایت اصول ویژه ورود و خروج یا خلع سلاح کردن آنان گویا چهره سفیران را درهم می‌ریزد.
منظره‌ای کم‌نظیر در مزار شیخ صفی
هماهنگی صوفیان در اجرای مراسم‌شان نظر سیاح آلمانی را به خود می‌کشاند. وی همچنین به چله‌خانه بقعه توجه کرده و درباره آن اطلاعاتی می‌دهد؛ جایی که شیخ صفی در آن عبادت می‌کرده است «از این در وارد حیاطی شدیم که چندان وسیع نبود ولی دراز بود، اینجا با سنگ‌های بزرگی فرش شده بود. در قسمت راست این حیاط قناتی با آب زلال دیده می‌شد. آب نوشیدنی زائران را تامین می‌کرد. در انتهای حیاط دورتادور و کنار دیوار ... [کسانی] با لباس سفید نشسته بودند و با صدای بلند می‌خواندند و فریاد می‌کشیدند. هنگام آواز خواندن می‌جنبیدند و هماهنگ با یکدیگر از این طرف به آن طرف خود را تکان می‌دادند، گویی با طنابی آنها را به یکدیگر بسته‌اند و آن را به این‌طرف و آن‌طرف می‌کشند. این منظره برای ما کم نظیر و دیدنی بود. ضمناً در همین اتاق بود که شیخ صفی هر سال چهل روز بدون وقفه روزه می‌گرفت و روزانه فقط یک بادام و کمی آب می‌خورد و مشغول عبادت بود، از این‌رو این قسمت را چله‌خانه می‌نامند».
سومین حیاط و مزار شیخ صوفی
اولئاریوس با علاقه و دقتی ویژه مزار شیخ را توصیف می‌کند. وی و همراهانش شگفتی خود را از این بیان می‌دارند که در ضریح قفل بوده و هیچکس اجازه ورود به آن را نداشته است «از این حیاط با عبور از یک در، وارد سومین حیاط شدیم. مقبره در زیر گنبد ساختمان نسبتاً بزرگی قرار داشت که روی مدخل آن را با یک ورقه کلفت نقره پوشانده بودند. درگاهی جلوی در با قالی مفروش بود و اینجا نیز بایستی کفش‌هایمان را از پا خارج می‌کردیم. سنگ قبر از مرمر تراشیده و زیبایی بود نه از طلا که مخمل سیاه رنگی روی آن کشیده بودند. بالای مقبره چند چراغ لامپای طلا آویزان بود. درِ طلایی ضریح قفل بود. با اینکه سفرا خواهش کردند که آن را باز کنند، خواست آنان پذیرفته نشد، زیرا هیچ انسان خاکی، حتی شخص شاه اجازه نداشت وارد ضریح شود».
طاق بی‌ستون
معماری اردبیل از هنگام ورود به این شهر، تا زمان بازدید از بقعه شگفتی سفیران را برمی‌انگیزد. طاق بی‌ستون تالار جنت‌سرا هنرمندی ایرانیان را برای آنان عیان می‌دارد؛ اولئاریوس به تاکید در این‌باره می‌نویسد «از میان راهرو طرف راست به اتاق بزرگی که با طلا بر روی دیوارهای آن نقش و تصویر انداخته بودند و شبیه عبادتگاه بود هدایت شدیم. در اینجا اولین موضوعی که باعث شگفتی زیاد ما شد این بود که طاق گنبدی وسیع و هنرمندانه‌ای که بر این بقعه زده بودند فاقد ستون بود و سقف مزبور از چند قسمت تشکیل شده بود که به هم متصل کرده بودند. این تالار جنت‌سرا نام داشت».
اطعام فقرا
آشپزخانه، آخرین بخشی از بقعه است که بازدید می‌شود. آنان در این زمان با شیوه اطعام فقیران آشنا می‌شوند «از جنت‌سرا ما را به آشپزخانه بارگاه بردند. لوازم و ظروف در داخل آشپزخانه به طرزی منظم و مرتب جای گرفته بود، دیگ‌های بزرگ در کنار یکدیگر قرار داشتند و بر یکایک آنها سرپوش گذاشته بودند. آشپزها و شاگرد آشپزها هر کدام مکان و کار مشخصی داشتند. از این مطبخ روزانه سه وعده و هر بار بیش از یکهزار نفر از خدمه مزار و فقرا اطعام می‌شوند. ابتدا ساعت شش صبح، سپس ساعت ده صبح و بعدازظهر‌ها ساعت سه، هزینه دو وعده اول از محل موقوفات شاه صفی و وعده سوم از طریق موقوفات سایر پادشاهان تامین می‌شود». سیاح آلمانی سپس اشاره‌ای کوتاه به گورهای سلطان حیدر و شاه تهماسب می‌کند که به گفته وی بدون هیچ‌گونه زیور و آرایش بوده است. گروه آلمانی سرانجام با احساسی خوشایند اردبیل را ترک گفته، برای دیدن پادشاه ایران، شاه صفی به اصفهان ره می‌سپارند.
 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: