مردی كه شاه را كشت

1395/5/23 ۱۱:۰۸

مردی كه شاه را كشت

«پادشاهی كه پنجاه سال سلطنت كرده باشد هنوز امور را به اشتباه كاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت وكیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، امین خاقان و این اراذل و اوباش بی‌پدر و مادرهایی كه ثمره این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین شده باشند، چنین شجر را باید قطع كرد، كه دیگر این ثمر ندهد.

22 مرداد، سالروز اعدام میرزا رضا كرمانی

 
«پادشاهی كه پنجاه سال سلطنت كرده باشد هنوز امور را به اشتباه كاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت وكیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، امین خاقان و این اراذل و اوباش بی‌پدر و مادرهایی كه ثمره این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین شده باشند، چنین شجر را باید قطع كرد، كه دیگر این ثمر ندهد. (ماهی از سر گنده گردد نی ز دم) اگر ظلمی می‌شد از بالا می‌شد.» این عصاره و لب لباب دیدگاه و اندیشه سید جمال الدین اسدآبادی درباره علت‌شناسی انحطاط ایران است كه در صورت استنطاق‌های میرزا رضا كرمانی، آمده است، كسی كه نخستین ترور سیاسی در تاریخ مدرن ایران را صورت داد و و ناصرالدین شاه قاجار (1275-1210 خورشیدی) را بعد از قریب به 50 سال سلطنت به قتل رساند. سید جمال چهره‌ای جنجالی و بحث‌برانگیز در تاریخ معاصر ایران است، درباره خط و ربط و دیدگاه‌های او بحث و حدیث كم نیست، با بزرگان و دولت مردان در ایران و هند و تركیه مراوده داشت و مشهور است در سال‌های پایانی اعتراف كرد كه این اندازه تاكید بر اصلاحات از بالا چندان هم دقیق نبوده است. شاگرد و مرید مبرزش میرزا رضا اما نبود تا با اندیشه‌های متاخر استادش آشنا شود و ناصرالدین‌شاه را می‌كشد. اما ماجرای ظلم و ستمی كه به میرزا رضا شده بود چه بود؟‌ اصلا او كه بود و چرا كمر به قتل ناصرالدین شاه بست؟ آیا همان طور كه خودش می‌گوید، علت و انگیزه تحریكات سید جمال در نتیجه تظلم‌خواهی او بود یا می‌توان علل دیگری نیز یافت؟‌ او خود پس از قتل شاه چه موضعی اختیار كرد؟‌ آیا واداد و تقاضای بخشش كرد و از كرده اظهار ندامت یا همچنان محكم و استوار بود؟‌ سرنوشتش چه شد؟
شیفته سیدجمال
میرزا رضا پسر ملاحسین عقدایی بود و عقدا دهی از توابع یزد. پدرش سال‌ها پیش به دلیل مشكلی كه با محمد اسماعیل خان وكیل الملك در كرمان داشت، برای كشاورزی به یزد مهاجرت كرده بود. با این همه میرزا رضا در كرمان در سال 1226 خورشیدی متولد شد و در سال‌های جوانی به تهران آمد و به داد و ستد پرداخت و از این راه كسب و كاری برای خود دست و پا كرد و به خانه اعیان رفت و آمد می‌كرد. در همین سال‌ها، یعنی حدود 1307 ق. سید جمال به تقاضای ناصرالدین شاه به تهران آمد و در منزل حاج‌امین‌الضرب تاجر سرشناس ساكن شد. آشنایی اولیه میرزارضا با سید جمال به همین زمان باز می‌گردد.
او در این زمان در خانه حاج امین‌الضرب كار می‌كرد و در نتیجه حدود یك سال و نیم در خدمت سید جمال‌الدین اسدآبادی رسید و مجذوب او شد. حسن مرسلوند در شاه شكار به تاثیر سید جمال بر میرزارضا اشاره می‌كند و می‌نویسد: «میرزارضا كه سخت شیفته افكار و اعقاید مراد خود- سید جمال‌الدین- بود با گروه‌ها و محافل مخفی سیاسی ارتباط پیدا كرد و به تبلیغ اندیشه‌های سیدجمال‌الدین و توزیع روزنامه قانون (كه ورودش از سوی دربار ایران ممنوع بود) پرداخت.»
البته سكونت سیدجمال در ایران خیلی دوام نیافت و در اثر تحریك اطرافیان، شاه درصدد تبعید سید جمال بر آمد. گفته می‌شود كه «سیدجمال‌الدین اسد آبادی با خواری و خفت از ایران اخراج شد. او را زمستان و زیر برف از بست حضرت عبدالعظیم بیرون كشیدند و درحالی كه لباس كمی بر تن داشت در هوای سرد چوب زدند و سوار بر استر بدون زین كردند و با خفت روانه كرمانشاه و بعد بصره كردند.»
صریح و بی‌پروا
بعد از تبعید اولی سید از تهران، میرزا رضا در مجالس از شاه بد می‌گفت. این صراحت لهجه سبب شد كه سید عبدالرحیم معین التجار اصفهانی كه در كرمان زندگی می‌كرد و آن ایام به تهران آمده بود، او را از تهران به كرمان بازگرداند. در كرمان نیز زبان به كام نمی‌گرفت و همچنان به انتقادات صریح از دربار و رجال حكومتی می‌پرداخت. همچنین مدعی ملك پدری‌اش شد. این ادعا و همچنین انتقادات صریح و بی‌پروای او سبب شد كه او را بازداشت كنند و به زندان بیندازند. با این همه برخی علمای كرمان وساطت می‌كنند و میرزا آزاد می‌شود.
میرزا كه آدم سخت‌سر و حق‌طلبی است، ‌برای تظلم به تهران می‌آید. تاریخ بیداری ایرانیان می‌نویسد در تهران كسی به داد میرزارضا نمی‌رسد، بلكه «نایب‌السلطنه كامران میرزا بر حسب خواهش آقابالاخان معین نظام كه این اواخر وكیل‌الدوله و سردار افخم شده بود، میرزارضا را به حبس انداخت. آقابالاخان معین‌النظام برای خوش آمد ناصرالدوله حاكم كرمان كه میرزا رضا از او متشكی بود این بیچاره را عقبه می‌كرد.»
اختلاف با كامران میرزا
در سیاستگران دوره قاجار نوشته خان ملك ساسانی البته در شرح ماجرای زندان افتادن میرزارضا به اختلاف او با خود كامران میرزا اشاره شده است. در این كتاب به كسب و كار میرزا و داد و ستد او با بزرگان اشاره می‌شود و می‌نویسد: «از جمله كسانی كه میرزا رضا با آنها داد و ستد داشت، كامران میرزا نایب‌السلطنه بود. اما كامران میرزا در قبال خرید دو شال از پرداخت وجه آنها طفره می‌رفت و چون میرزا رضا شال‌ها را از فردی بنام حاج ملا حسین ناظم التجار برای فروش گرفته بود با مشكلات زیادی مواجه شد. همین مساله باعث شد تا میرزا رضا به دیوانخانه كامران میرزا مراجعه كند و در حضور دیگران بدون هیچ ترسی از وی درخواست كرد تا طلبش را پرداخت كند. كامران میرزا كه فردی مستبد بود و گستاخی میرزا رضا او را ناراحت كرده بود دستور داد تا وجه را تهیه كرده و در قبال پرداخت هر اسكناس به میرزارضا یك سیلی نیز به او زده شود.» خود میرزا درباره این اختلاف با كامران میرزا می‌گوید: «قریب هزار و صد تومان شال و خز نایب‌السلطنه (كامران میرزا) از من خرید. مدت‌ها از برای پولش دویدم. آخر رفتم بنای فضاحی گذاردم. قریب سیصد تومان از پولم كم كرد بعد از كتك و پشت گردنی زیاد كه خوردم پولم را گرفتم.»
پاپوش و حبس
اما ماجرای زندان شدن میرزا رضا به شش سال بعد از آن باز می‌گردد، یعنی بعد از ماجرای رژی (قیام تنباكو) كه گویا كامران میرزا به تلافی تظلم‌خواهی پیشین میرزا رضا می‌كوشد برای او پاپوش درست كند و او را به حبس بیندازد. میرزا در استنطاقاتش در این‌باره می‌گوید: بعد از ماجرای شال «دیگر پیش او (نایب‌السلطنه) نرفت تا پنج شش سال كه همهمه رژی در میان مردم افتاد. وكیل‌الدوله فرستاد عقب من كه بیا حضرت والا می‌خواهد تو را ملاقات كند، رفتم از من پرسید من شاه می‌شوم یا نه؟ گفتم اگر جذب قلوب كنی شاه می‌شوی. گفت وزرای خارجه اینجا هستند قبول نمی‌كنند. گفتم وقتی ملت كاری را كرد خارجه چه می‌تواند بگوید. آخر وكیل‌الدوله به من گفت: آقا این تالار بزرگ را برای صف سلام ساخته است. خیال سلطنت دارد از این حرف‌ها بزن خوشش می‌آید. من هم گفتم.»
در اینجا میرزا اشاره می‌كند كه كامران میرزا و وكیل‌الدوله او را تحریك می‌كنند تا كاغذی بنویسد با این مضمون: «ای مومنین، ‌ای مسلمین، امتیاز تنباكو رفت، قندسازی رفت، راه اهواز رفت. بانك آمد. راه تراموا آمد مملكت به دست اجنبی افتاد حالا كه شاه در فكر نیست خودمان چاره كنیم.» آنها به او می‌گویند تو كه دلسوز مملكتی این نوشته را بنویس تا ما آن را به شاه نشان دهیم و بگوییم آن را در مسجد شاه پیدا كرده‌ایم و او هم درصدد اصلاح مملكت برمی‌آید. میرزا رضا نیز این نوشته را می‌نویسد. به محض نوشتن و امضا، آن را از دست او می‌گیرند و «بنای تهدیدات را گذارند كه رفقایت را بگو. داغی آورند، هرچه گفتم رفقای من كسی نیستند، میان همه مردم این حرف‌ها هست و... .» خلاصه در آن مجلس كامران میرزا و وكیل‌الدوله می‌كوشند میرزا رضا را با درفش و داغ شكنجه كنند، اما او پیشدستی می‌كند و با قیچی خودش را زخمی می‌كند، به گونه‌ای كه رو به موت می‌افتد و چاره‌ای برای شكنجه‌گران جز بخیه زدن به او و زندانی كردنش باقی نمی‌ماند. بعد از این ماجرا میرزا رضا چهار سال و نیم از این زندان به آن زندان می‌افتد، از تهران به قزوین و از قزوین به انبار. او خود درباره ایام حبس می‌گوید: «عیالم طلاق گرفت، پسر هشت ساله‌ام به خانه شاگردی رفت، بچه شیرخواره‌ام به سر راه افتاد. دفعه اول بعد از دو سال حبس كه از قزوین ما را مراجعت دادند 10 نفر ما را مرخص كردند. دو نفر از آن میان كه بابی بودند یكی حاج ملاعلی‌اكبر شمرزادی بود و دیگری حاج امین قرار شد به انبار ببرند، چون یكی از آن بابی‌ها مایه‌دار بود، پولی خدمت حضرت والا تقدیم كرد، او را مرخص كردند و مرا به جای او به انبار فرستادند، واضح است انسان از جان سیر می‌شود.» او در جای دیگری در استنطاقاتش درباره سختی‌های دوره زندان انبار می‌گوید: «چهاردهماه در انبار بودم. یك روز توی انبار بنای داد و فریاد گذاشتم كه اگر كشتنی هستم بكشند، اگر بخشیدنی هستم ببخشند، این چه مسلمانی است. حاجب‌الدوله با یك دسته میرغضب آمدند عوض استمالت ما را به چوب بستند.»
 توصیه سیدجمال: قطع ریشه شجره خبیثه استبداد
میرزارضا بعد از آزادی از زندان به اسلامبول نزد سیدجمال می‌رود و شرح حال خود را برای او می‌گوید. خودش در این‌باره می‌گوید: «وقتی كه من شرح مصیبت‌ها و صدمه‌ها و حبس‌ها و عذاب‌های خود را برای سید می‌گفتم به من گفت كه تو چقدر بی‌غیرت بودی و حب حیات داشتی؟ ظالم را بایست كشت. چرا نكشتی؟ و ظالم در این میان غیر از شاه و نایب‌السلطنه كسی دیگر نبود». او درباره رابطه نزدیكش با سید جمال در اسلامبول می‌گوید: «سید از من محرم‌تر نداشت، چیزی از من پنهان نمی‌كرد. من در اسلامبول كه بودم از بس كه سید به من احترام می‌كرد در انظار تمام مردم تالی خود سید به قلم رفته بودم.» او جایگاه والایی برای سید جمال قایل است، درباره او می‌نویسد: «هر كس كه اندك بصیرتی داشته باشد، می‌داند كه سید دخلی به مردم این روزگار ندارد، حقایق اشیا جمیعا پیش سید مكشوف است، تمام فیلسوف‌های فرنگ و حكمای بزرگ ایشان و همه روی زمین در خدمت سید گردن‌شان كج است و هیچ از دانشمندان روزگار قابل نوكری و شاگردی سید نیست... دولت ایران قدر سید را نشناخت و نتوانست از وجود محترم او فواید و منافع ببرد. به آن خفت و افتضاح او را نفی بلد كردند.»
پس از این ملاقات‌ها میرزارضا كرمانی در 26رجب1313ق از استانبول حركت كرد و به عنوان خدمتكار شیخ البوالقاسم برادر كوچك شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادكوبه و از آنجا به مشهدسر (بابلسر فعلی) وارد ایران شد. «در بارفروش (بابل) از شخص میوه خری كه برای بادكوبه میوه حمل می‌كرد در سه تومان و دو هزار با انضمام پنج فشنگ» یك پنج لول روسی می‌خرد و به شهرری وارد می‌شود و به خانه شیخ هادی نجم‌آبادی (1250-1320 ه. ق.) از مجتهدان و روحانیان سرشناس و موثر در مشروطه می‌رود. از شیخ هادی می‌خواهد كه برای او سفارش نامه‌ای برای امین همایون بنویسد. شیخ هادی می‌گوید: «من اطمینان ندارم و نمی‌نویسم.» در این ایام كه مصادف با جشن پنجاهمین سالگرد سلطنت ناصرالدین شاه است. جالب است كه گفته‌اند ناصرالدین شاه خودش دستور داده بود صحن و رواق و مقبره حضرت قرق نشود مردم را نرانند.
اما درباره ترور میرزا رضا خود می‌گوید كه در ابتدا نمی‌خواسته شاه را بكشد و اسلحه را نیز برای دفاع خریده است. اما بعد تصمیم می‌گیرد كه شاه را بكشد. او خود در این‌باره می‌گوید: در آغاز نمی‌خواستم شاه را بكشم و «همچو اراده‌ای نداشتم و نمی‌دانستم كه شاه به گردش شهر خواهد رفت و این قوه را هم در خود نمی‌دیدم. روز پنجشنبه شنیدم كه شاه به حضرت عبدالعظیم می‌آید. در خیال دادن عریضه به صدارت عظمی بودم كه امنیت بخواهم. عریضه را هم نوشته در بغل داشتم و رفتم در بازار منتظر صدراعظم بودم. از خیال دادن عریضه منصرف شدم و یك مرتبه به این خیال افتادم و رفتم منزل طپانچه را برداشتم، آمدم از درب امامزاده حمزه رفتم توی حرم قبل از آمدن شاه، تا اینكه شاه وارد شد، آمد حرم زیارتنامه مختصری خوانده به طرف امامزاده حمزه خواست بیاید در یك قدم مانده بود كه داخل حرم امامزاده بشود، طپانچه را آتش دادم.»
بدهید سر این پسره را ببرند!
میرزارضا را در دم دستگیر می‌كنند. اما به زودی به قتل نمی‌رسانند. ناظم‌الاسلام كرمانی تاكید می‌كند مظفرالدین‌شاه خیال كشتن میرزا رضا و قصاص آن را نداشت. كرارا گفته بود قصاص و كشتن میرزا رضا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بكشم باید تمام اهل كرمان را از دم تیغ بگذرانم. او می‌نویسد:  « از مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار شنیدم كه گفت: من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم: چرا در كشتن میرزارضا مسامحه دارد و كشتن او را چرا به تاخیر انداختید؟ مظفرالدین شاه فرمود: این شخص قابل كشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا كه فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به ‌دار نبینیم چشم‌مان گریان خواهد بود. مستدعی هستیم كه میرزا رضا را به ملت بدهید تا مردم گوشت بدن او را با دست و دندان بكنند. مرحوم مظفرالدین شاه فرمود كه: آیا این طور كشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه می‌دهد كه این طور كسی را به قتل برسانند؟ جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد برادر‌زاده شیخ مرحوم گفت: این طور كشتن را قانون اسلام اجازه نداده است وانگهی به این طور و این جور، چه در بین ورثه شاه سعید جمعی صغیر و غایب هستند. وانگهی عفو اعلیحضرت و تاخیر در قصاص را شاید همه كس بپسندد. چون مقصود مظفرالدین‌شاه طفره از كشتن بود، جناب شیخ محمدرضا ملتفت شده با شاه همراهی كرد. ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به كشتن میرزارضا می‌كرد، تا شاه متغیر شده رو كرد به اتابك میرزا علی‌اصغر خان امین‌السلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند.»
باری میرزا رضا در صبح روز پنجشنبه دوم ماه ربیع الاول (مصادف 22 مرداد 1275) در میدان مشق تهران به حلق آویخته، مردم به تماشای او می‌رفتند. جسد تمام روز چهارشنبه و تا پنجشنبه موقع تاریك شدن هوا همچنان آویخته بود. در ساعت ۹ شب جسد را از‌دار پایین آورده و به گورستان حسن آباد (كه بعدها اداره آتش نشانی در محل آن ساخته شد) بردند و دفن كردند. ظهیرالدوله در خاطرات خود می‌نویسد: «  از غرایب این بود كه چشم‌های میرزا رضا پوشیده بود حال آنكه كسی را كه خفه می‌كنند لابد چشم‌هایش بیرون می‌آید. صورتش هم هیچ تغییر نكرده بود. رنگ خفگی نداشت یعنی سیاه نشده بود. فقط پاهایش كبود شده بود یا آنكه چرك و كثافت زمان حبس بود. ریش و موی سرش بلند شده بود. گاهی كه موج هوا آهسته او را حركت می‌داد، به طور غریبی، به آرامی رویش از طرفی به طرفی برمی‌گشت.»
گفته می‌شود بعد از مرگ او تا مدتی پسر و زن و خواهرش در رنج و صدمه و مورد طعنه و اذیت و زخم زبان مردم بودند. البته شیخ هادی نجم‌آبادی و میرزا حسن كرمانی با آقا شیخ محمد علی دزفولی برای میرزا رضا مراسم چهلم برگزار كردند. شیخ هادی سال میرزا رضا را نیز گرفت و از امین‌الدوله در آن مراسم دعوت كرد.
سیلاب ظلم بر عامه رعیت
درباره انگیزه قتل ناصرالدین شاه، غیر از ستمی كه به میرزارضا كرمانی رفت و تحریكاتی كه از جانب سیدجمال شد، یك احتمال دیگر نیز مطرح است كه ناظم‌الاسلام كرمانی مطرح می‌كند. او می‌گوید كه امین‌السلطان داخل و راضی به قتل شاه بود. اما فراسوی همه اینها باید به آنچه خود میرزارضا در استنطاقاتش می‌گوید گوش داد. او در فرازی تكان‌دهنده می‌گوید: «سال‌هاست كه سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است... قدری پای‌تان را از خاك ایران بیرون بگذارید، در عراق عرب و بلاد قفقاز و عشق‌آباد و اوایل خاك روسیه هزار هزار رعیت بیچاره ایرانی ببینید، كه از وطن عزیز خود از دست تعدی و ظلم فرار كرده، كثیف‌ترین كسب و شغل‌ها را از ناچاری پیش گرفته‌اند. هرچه حمال و كناس و الاغی و مزدور در آن نقاط می‌بینید همه ایرانی هستند. نتیجه ظلم همین است كه می‌بینید. ظلم و تعدی بی‌حد و حساب چیست و كدام است و از این بالاتر چه می‌شود؟ گوشت بدن رعیت را می‌كنند و به خورد چند جره باز شكاری می‌دهند. صد هزار تومان از فلان بی‌مروت می‌گیرند، قباله ملكیت جان و مال و عرض و ناموس یك شهر یا یك مملكتی را به دست او می‌دهند. رعیت فقیر و اسیر و بیچاره را در زیر بار تعدیات مجبور می‌كنند یك مرد، زن منحصر به فرد خود را از اضطرار طلاق بدهد و خودشان صد تا صد تا زن می‌گیرند و سالی یك كرور پول كه به این خونخواری و بی‌رحمی از مردم می‌گیرند، خرج عزیزالسلطان كه نه برای دولت مصرف دارد و نه برای ملت و نه برای حفظ نفس شخصی و غیره و غیره و غیره.»

منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: