1395/5/18 ۰۷:۱۶
ویلیامز جکسن، از جهانگردانی پرآوازه تاریخی به شمار میآید که چندین بار به ایران سفر کرده است. او استاد دانشگاه کلمبیا بود و چهل سال آموزش زبانهای هند و ایرانی را در آنجا برعهده داشت. وی یکی از محققان نامدار آمریکا در حوزههای زبان، ادبیات، دین و آیین در ایران باستان به شمار میرفت.
یک آمریکایی در کهنترین شهر تاریخ ایران
پرستو رحیمی- تاریخپژوه: ویلیامز جکسن، از جهانگردانی پرآوازه تاریخی به شمار میآید که چندین بار به ایران سفر کرده است. او استاد دانشگاه کلمبیا بود و چهل سال آموزش زبانهای هند و ایرانی را در آنجا برعهده داشت. وی یکی از محققان نامدار آمریکا در حوزههای زبان، ادبیات، دین و آیین در ایران باستان به شمار میرفت. جکسن در سال ١٩٠٣ میلادی برابر با ١٢٨١ خورشیدی برای نخستین بار به ایران آمد. در همین سفر بود که از کوه بیستون بالا رفت تا سنگنبشته داریوش بزرگ را از نزدیک بخواند. سفرنامهاش دستاورد سفر دوم او به ایران است که چهار سال بعد رخ داد. او همچنین در سال ١٩١٨ میلادی برابر با ١٢٩٦ خورشیدی و باز در سال ١٩٢٦ میلادی برابر با ١٣٠٤ خورشیدی به ایران آمد. ویلیامز جکسن در مقدمه سفرنامه خود آن را «سفرنامه و تحقیق» خوانده، تاکید میکند هرآنچه درباره ایران و شیوه زندگی ایرانیان آورده، با همه شور و اشتیاق نگاشته است. او در سفر به منطقه همدان، شرحی جذاب که از گشتوگذار خود آورده است؛ شهری که به استناد منابع تاریخی در دوران گذشته هفت حصار و باروی بزرگ داشته است.
سه منزل تا همدان جکسن حرکت خود را از تخت سلیمان به سوی همدان مختصر میآورد و از «کله اسب»ی سخن میگوید که موجب شده است به آسودگی بخوابد؛ گویی او هم در این سرزمین به خرافات گرفتار شده است «چهار روزی سواری از تخت سلیمان به مقصد همدان، آن هم روزی دوازده ساعت به اجبار بر زین نشستن، خستهکننده بود. نخستین شب را در دهکده کوچک ناصرآباد در کومهای گلی که سقف آن مزین به جمجمه اسبی بود گذراندیم. ظاهرا این کله اسب کار طلسم خوابآور را میکرد، زیرا من در آنجا آسوده خفتم. نزدیک شامگاه روز دوم در باب روشنی "دروازه روشنی" رحل اقامت افکندیم، و این اسم هنگام غروب که در آنجا فرود میآمدیم با مسما مینمود، زیرا خورشید که میخواست دروازه روز را ببندد دهکده را غرق در انوار زرین خود کرده بود. سومین منزل ما گلتپه بود که در آنجا شب را به ناراحتی گذراندم. از آنهمه مراحل دشواری که از ارومیه ٥٦٤ کیلومتر راه را دربرمیگرفت، این بازپسین مرحله از همه مشکلتر بود. زیرا برف سنگینی راهها را پوشانده بود و نهرهایی که در جلگه و دامنه تپهها روان بود طغیان کرده بود. در حدود ساعت ٤ بعدازظهر کاروان چهارپایان خسته ما آهسته به همدان وارد شد».*
ویرانههای تمدن باستانی ایران جکسن در آغاز ورود به شهر، از این که هگمتانه شکوه و ابهت گذشته خود را ندارد، به شگفت آمده، افسوس میخورد «هیچ نشانهای از فروشکوه باستانی هگمتانه که روزگاری سرای شاهان بود به چشم نمیخورد، و نیز اثری از آن عظمت و ابهت تخت جمشید و پازارگاد که در عین ویرانی فخیم و عالی است دیده نمیشد». او سپس از کوچههای تنگ، گورستانی پر از بوی تعفن و تمیز نبودن شهر سخن میراند «در عوض آنچه دیدم عبارت بود از کوچههای پرپیچوخم و پسکوچههایی که جویهای آب کثیف در آنها جاری بود.
شیرسنگی؛ تنیده در اوهام احترامگذاردن ایرانیان به شیر سنگی و متبرک دانستن آن برای یک آمریکایی شگفتیآور مینماید «شیر سنگی اما درهم شکسته سنگی که به عنوان تنها یادگار قرون و اعصار به آن اشاره شده است اکنون در همدان در دامنه مصلی نزدیک جاده اصفهان قرار دارد. این یکی از آثار مهم باستانی همدان است که میپندارند نماد محافظت و نگهبانی شهراست. عامه مردم اعتقادی عظیم درباره آن دارند و به چشم احترام و تکریم در آن مینگرند، و تارهای فراوانی از اوهام و خرافات بر گرد آن تنیدهاند. مادران کودکان خود را وامیدارند که این جانور ستبر را نوازش کنند یا رویش را ببوسند. زنان نازا و عقیم بر جبینش دست میکشند تا از آفت نازایی برهند و زائران هدایایی از سنگ که پارهای از آنها کندهکاری است به عنوان تاج بر سر آن مینهند یا بر قطعه سنگی که زیر دهانش قرار دارد میگذارند».
شیری سنگی اما جاندار! جکسن از زیبایی هنری شیر سنگی همدان سخن رانده، ویژگیهای آن را شرح میدهد. با مقایسه این توصیف با آنچه امروزه از این اثر تاریخی برجای مانده است میتوان به تفاوتهای آن و تاثیر گذر زمان پی برد «از نظر هنری این مجسمه از دور تا حدی نگرنده را سخت تحت تاثیر قرار میدهد، زیرا خرابیها و شکستگیهایش پیدا نیست، و نخستین بار که من سواره به سوی آن روان بودم دیدن ظاهر طبیعی و جاندارش در من موثر افتاد، و این تاثیر را ماسه-سنگ زردفامی که مجسمه از آن ساخته شده است بیشتر میکند. شیر سنگی دارای سری بزرگ است و یال آن دارای موجهای سنگینی است که ظاهری طبیعی دارد. اما تشخیص خطوط واقعی چهره آن، با توجه به وضع فعلی یعنی وضع خوابیده مجسمه مشکل است. هرچند چانه آن مشخص و فکش اندکی باز است. سوراخ عمیقی که در پیشانی آنست گشادگی پیشانیش را تباه ساخته است». جهانگرد آمریکایی از این که شیرسنگی کثیف و همیشه پر از روغن و چربی است که در واقع جزیی از اعتقاد همدانیها بوده، انتقاد کرده است. دستهای آلوده مردم چهره شیر را کثیف میکرده و از بس بر آن روغن میریختهاند پیوسته چرب میشده است. آنگونه که او روایت میکند، هشت سوراخ یا بیشتر میان شانهها و پشت مجسمه به دلیل سایش پدید آمده بود و بارانهایی که در آن حفرهها جمع شده بود آنها را بیشتر میکرد «چنانکه چند تا از آنها چنان بزرگ است که مشت آدمی در آن جای میگیرد. هرچند پاها و دستهای شیر، از محل شانه و ران قطع شده، اما تنش تمام و یکپارچه است و برخلاف تصویرهایی که از زمان فلاندن در کتابها چاپ شده است این توهم را در انسان به وجود نمیآورد که مجسمه بر اثر شکاف شکسته شده باشد».
خورجین؛ یادبودی از همدان «گشت وگذاری در بازارهای همدان بهترین معرف مردم مشرقزمین و وضع بازرگانی شهر است. بیشتر بازارهای همدان از همان نوعند که با آنها آشنا هستیم: دارای سقفند و بیش از پانصد دکان پرمشتری در آنها قرار دارد. این بازارها البته جالب توجهند، هرچند در مقام قیاس با بازارهایی که در پارهای از شهرهای بزرگ ایران سراغ داریم در درجه دوم اهمیتند، زیرا راه تجارتی کاروانرو برای مدت اندکی از همدان دور شد. با این همه در سالیان اخیر تجارت رونق سابق را از سرگرفته است و بازرگانان از این شهر به عنوان "انبار ایران" یاد میکنند. از جمله کالای بازرگانی اجناس چرمی را باید نام برد، زیرا همدان شهر دباغخانههاست، و همدانیها در ساختن و پرداختن و عمل آوردن پوست گاو و گوسفند و ساختن اشیا مفید و اجناس تجملی از آنها، شهرهاند. از اینها گذشته نمدهای نرم سفید که برای زیرانداز، نمدزین، کپنک و شولای چوپانان به کارمیرود و کلاههای پوستی شبیه کلاهخود در هیچ جای ایران بهتر از همدان ساخته نمیشود. من هنوز یک غاشیه از نمد سفید، و دو خورجین را به عنوان یادبود از صنایع همدان نگاه داشتهام».
طلاشویی در شهر شیر سنگی جکسن با این که چندان در همدان توقف نداشته اما توصیفهایی گوناگون و سودمند از این شهر به دست میدهد. برای مثال به شیوه فعالیت مردم همدان و بازرگانی یا راههای درآمد آنان اشاره کرده است «همدان شهری است پر از آثار عتیقه، و خاک دشت آن چون با روش علمی و به طور منظم حفاری شود و شسته گردد و مورد معاینه قرار گیرد، مقدار زیادی سکه و مهر و جواهرات و دیگر اشیا نفیس کهن در آن یافت خواهد شد که رنجی را که در این کار برده شود تلافی خواهد کرد. درواقع "طلاشویی" یکی از مشغلههای متداول در همدان است، و شستن خاک مزارع به طرق صحیح در این بیست سال اخیر شایع بوده است. البته مقدار سکه و تکه طلاهایی که به دست میآمده تقلیل یافته است، ولی مقدار "خاکه طلایی" که هنوز به دست میآید سود نسبه خوبی عاید پژوهندگان میگرداند».
سرزمین گربههای اصیل! شگفتآور است که آنچه موجب سرگرمی و تفریح گردشگر آمریکایی در ایران شده، جذابیت گربه ایرانی است «با نژاد اصیل گربههای ایرانی آشنا شدم. گاه ایران را سرزمین گربهها میخوانند. اما بهترین نوع گربه را باید در کوههای کردستان سراغ کرد که با گربههای معمولی روستایی فرق بسیار دارند. دو گربه ایرانی موجوداتی عالی بودند درشتتر از بزرگترین نوع گربههای براق. یکی از آنها سفید یکدست بود و دیگری قسمتی از پوستش سیاه بود؛ اما طبعشان درست یکسان بود و شوخی و شیطنت و جستوخیزشان بینهایت مایه سرگرمی و تفریح من میشد».
برج قربان «در نزدیکی مجسمه شیر سنگی و در قسمت جنوب شرقی، ساختمان برج آسایی است که مردم معمولا آن را برج قربان خوانند، اما "میرزا ضحاک" از ایرانیان هوشمند مرا متوجه این نکته کرد که این برج منسوب به زرتشتیان و به عبارت دیگر از آتشکدههای زرتشتی است. یک روز بامدادان که از تپه ارگ فرود آمده بودیم، از این برج نیمه ویران دیدن کردم، این برج ساختمان ده ترکی است که از آجرهای معمولی ایرانی ساخته شده نه از خشتهایی که در ری و در آتشکده نزدیک اصفهان دیده میشود. ظاهر این برج ساختمان برجآسای دیگری را به یاد من آورد که در قسمت شمالی شهر دیده بودم و گنبد علویان خوانده میشود. در قسمت خارجی برج قربان چیزی ندیدم که حاکی از تاثیر کیش زرتشتی باشد، و در قسمت داخلی نیز چیزی که موید این معنی باشد به نظر نمیرسید. دیوارههای دهگانه داخلی به وسیله طاقنماها زینت یافته است، و در قسمت فوقانی برج چهار روزنه قراردارد که نور کافی به درون برج میپراکند. قابهای چوبی پیرامون این روزنهها تا حدی سوخته است، و ظاهرا علت آن آتشسوزیی بوده که بر حسب اتفاق روی داده است. قسمت داخلی برج خالی بود، و تنها مدخلی که در کف زمین دیده میشد پلکان نامرتبی بود که شاید روزگاری منتهی به مقبره زیرزمینی میشده است. در داخل برج، اهالی در موارد معین شتری را قربان میکنند و از این رو این برج را "برج قربان" خواندهاند».
متفکر شرقی «مقبره دیگری که در همدان است، اما چندان معروف نیست، و حال آنکه در واقع بسیار جالب و درخور توجه است، مقبرهای است که جسد طبیب و فیلسوف بزرگ ایرانی "ابن سینا" را در خود محفوظ داشته است. این دانشمند نامدار یکی از باریکاندیشترین متفکرانی است که تاکنون مشرقزمین به دنیا عرضه داشتهاست. ترجمههای کتاب "قانون" ابن سینا چند صد سال قبل چنان در اروپا بدان درجه از اعتبار و معروفیت رسیده بود که چاسر در "حکایت بخشنده"** چنان از آن نام میبرد که گویی همه خوانندگانش آن را میشناختهاند. آرامگاه وی عمارتی است آجری به شکل مستطیل که صحن دیواردار بیجلوهای آن را احاطه کرده است و پر از دروایش و زائران و بیکاران است». جوان؛ هم به ظاهر هم به روح با وجود همه انتقادات، شگفتیها و حتی گاه نتیجهگیریهایی نادرست که جکسن درباره ایران و مردم همدان بیان داشته است، او در پایان این شهر را از سرزندگی و نشاط سرشار میداند «همچنانکه از میان کوچههای شلوغ شهر که لبریز از جنبش حیات و فعالیت بود میگذشتم این اندیشه خودبهخود به مغزم راه یافت که همدان با وجود آنکه سه هزار سال از عمرش گذشته، هنوز هم به ظاهر و هم به روح جوان است. در میان شهر کهنسال، و بر گرد دیوارهای همدان، شادی و عشق زنان و مردان موج میزند».
* همه مطالب درون گیومه از «سفرنامه جکسن» آورده شده است. * حکایتهای کَنتِربری (کانتربوری) مجموعه داستانهایی به قلم جفری چاوسر نویسنده انگلیسی به شمار میآید که در سده چهاردهم میلادی نوشته شده است. دو حکایت به نثر و بقیه به نظماند. این داستانها درباره افرادی از مشاغل گوناگون است که در سفر خود باید تعدادی داستان تعریف کنند و هر داستان ماجرایی پندآموز داشته باشد.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید