زندگی بر محور عقلانیت

1395/5/17 ۱۱:۰۷

زندگی بر محور عقلانیت

به تازگی کتاب «بنیاد آموزه فراگیر دانش» نوشته یوهان گوتلیب فیشته با ترجمه سیدمسعود حسینی و به همت انتشارات حکمت منتشر شده است. فلسفه فیشته در سیر ایده‌آلیسم آلمانی پس از فلسفه نقدی کانت نقشی اساسی ایفا کرد. این کتاب مشهورترین اثر فیشته است و دو درآمدی که وی بعدها به آن افزود پرتوی روشنگر بر نظام وی افکند. این اثر بنیاد نظام فلسفی فیشته در دوره ینا (۱۷۹۹ ـ ۱۷۹۴) را که از جمله شامل فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه حق و... است، تشکیل می‌دهد؛ نظامی که تأثیری شگرف بر سیر اندیشه سه تن از بزرگترین فیلسوفان آلمانی نهاده است: هگل، شلینگ و شوپنهاور. نشست نقدوبررسی این کتاب در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. در این نشست دكتر سیدمحمدرضابهشتی، میثم سفیدخوش و سیدمسعودحسینی حضور داشتند.


گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «بنیاد آموزه فراگیر دانش» - هادی مشهدی

 

اشاره: به تازگی کتاب «بنیاد آموزه فراگیر دانش» نوشته یوهان گوتلیب فیشته با ترجمه سیدمسعود حسینی و به همت انتشارات حکمت منتشر شده است. فلسفه فیشته در سیر ایده‌آلیسم آلمانی پس از فلسفه نقدی کانت نقشی اساسی ایفا کرد. این کتاب مشهورترین اثر فیشته است و دو درآمدی که وی بعدها به آن افزود پرتوی روشنگر بر نظام وی افکند. این اثر بنیاد نظام فلسفی فیشته در دوره ینا (۱۷۹۹ ـ ۱۷۹۴) را که از جمله شامل فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه حق و... است، تشکیل می‌دهد؛ نظامی که تأثیری شگرف بر سیر اندیشه سه تن از بزرگترین فیلسوفان آلمانی نهاده است: هگل، شلینگ و شوپنهاور. نشست نقدوبررسی این کتاب در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. در این نشست دكتر سیدمحمدرضابهشتی، میثم سفیدخوش و سیدمسعودحسینی حضور داشتند.

شرط امکان دانش

حسینی در ضرورت ترجمه این اثر گفت: می‌توان هفت دلیل عمده را برشمرد که موجب دشواری این اثر شده‌اند. فیشته نظام فلسفی خود را چندین‌بار دگرگون کرده است؛ این خود باعث دشواری آثار او شده است. این کتاب برای انتشار نوشته نشده و در سالهای ۱۷۹۴ و ۱۷۹۵ در دو بخش برای استفاده دانشجویان نوشته و منتشر شده است. عامل عرضی دیگر تعجیل فیشته در صورت‌بندی نظام فلسفی خود به واسطه دلایل بیرونی است. نکته دیگر، امتناع عمدی از گفتن برخی مطالب است؛ فیشته ضروت تلاش و سعی مخاطب را دلیل به‌کارگیری این رویکرد می‌داند و در رویارویی با فلسفه نقدی کانت به اختلاف نص یک فلسفه با روح آن اشاره می‌کند؛ این تفکیک خود می‌تواند عامل بروز ابهام و اشکال در تفسیر آن فلسفه باشد. عامل مؤثر دیگر ریشه در دوره دوم فلسفه‌ورزی فیشته دارد؛ او در این مقطع تقریبا هفده صورت متفاوت از آموزه دانش دست داده است؛ از میان آنها تنها یکی منتشر شده است.

فیشته برای نخستین بار در سال ۱۷۹۰ به‌ منظور تدریس فلسفه نقدی کانت، دو کتاب نقد عقل محض و نقد عقل عملی را خواند. پیش از اینکه او بحث در این‌باره را آغاز کند، فلاسفه دیگری این کار را كرده بودند؛ آنها شارح یا نقاد فلسفه کانت بودند. فیشته در رویارویی با دو انتقاد عمده یاکوبی و شولتسه به تفسیر فلسفه کانت پرداخت. نقد یاکوبی از جبهه رمانتیک یا ایمان‌گرایی صورت می‌یابد؛ یاکوبی می‌گوید برای ورود به فلسفه کانت ناچار باید شیء فی‌نفسه را مفروض بدانیم؛ اما پس از ورود و ساخت و پرداخت نظام ناچار باید وجود شی‌ء فی‌نفسه را انکار کنیم؛ در این‌صورت چیزی جز بازنمود در ذهن سوژه باقی نمی‌ماند و پایه و اساسی در واقعیت ندارد. یاکوبی این مفهوم را با نیهیلیسم برابر می‌پندارد.

شولتسه شکاک بود و به فلسفه تجربی‌مسلک بریتانیایی گرایش داشت. نقد او مشخصاً معطوف به اصل آگاهی راینهولد است. در این اصل سه مؤلفة سوژه، بازنمود و اُبژه مطرح است؛ باید سوژه، بازنمود را از خود و ابژه تفکیک کند و در عین حال آن را به هر دو منسوب کند. در اینجا مراد از ابژه طبیعت است. شولتسه بر آن است که ما به سوژه و ابژه دسترسی نداریم؛ او دلیل مترتب بر این امر را با استناد به نقد بارکلی به جوهر مادی و نقد هیوم به جوهر نفسانی تشریح می‌کند. فیشته در رویارویی با آرای شولتسه بر این باور است که می‌توان بخشی از آنها مبنی بر عدم دسترسی سوژه به ابژه را پذیرفت. در اینجا می توان ابژه را با شیء فی‌نفسه کانتی یکی پنداشت؛ نقد یاکوبی هم بر همین معنا دلالت دارد؛ اما فیشته بر این امر تأکید می‌کند که می‌توان به سوژه دسترسی داشت. در نظرگاه فیشته سوژه به خود دسترسی دارد و بازنمود محصول سوژه است. به نظر می‌رسد پروژه فلسفی فیشته از همین مقطع تعیین می‌شود؛ او چگونگی دستیابی به بازنمود از مسیر سوژه را در نظر داشته است.

مفهوم آموزة دانش، پروژه کلی فلسفه فیشته را تعریف می‌کند و نام هیچ‌یک از آثار خاص او نیست؛ به این مفهوم که ما در رویارویی با فلسفه فیشته، دانشی درباره خود دانش کسب می‌کنیم و درمی‌یابیم که شرایط و مبانی دانش و شرط امکانش چیست. او در این باب سه کتاب منتشر کرده که به آثار فرافلسفی شهرت یافته‌اند. فلسفه فیشته به دو دوره تقسیم شده و این تقسیم‌بندی در پی نگرش‌های فلسفی وی صورت نگرفته است. در پی انتشار مقاله‌ای از وی مناقشه‌ای با عنوان خداناباوری جریان می‌یابد که در تقسیم‌بندی یادشده موثر است.

مابعدالطبیعه علمی

دكتر بهشتی «آموزه دانش» را مفهومی کلیدی برای دریافت فلسفه فیشته دانست و گفت: فیشته در تمام ادواری که به این موضوع می‌پرداخت، آزمون‌های متعددی را درانداخت. او تلاش کرد فلسفه را در قالب علمی نظام‌مند (با در نظرداشتن شرایط دانش موجه از سویی و عمل عقلانی از سوی دیگر) درآورد. البته این نه به آن معناست که کل کار وی به آموزه علم محدود است؛ او موضوعات مختلف دیگر را در نظر داشت؛ از آن‌جمله در کتابی با عنوان «خطوط اصلی زمانه معاصر»(۱۸۰۶) به موازات آموزه علم، زمانه و فرهنگ معاصر خویش را نقد کرده است. مبنای این نقد دریافت‌های ماتقدم است. او بر آن است که تنها در عالم نظر باقی نماند؛ فیشته معتقد است که فلسفه باید فعلیت و تحقق یابد. به زعم وی وقتی می‌توان معانی فلسفی را دریافت که جز علقه نظری، علقه‌ای به تحقق آن نیز وجود داشته باشد؛ یعنی فلسفه باید پایه‌ای در عمل و زندگی داشته باشد.

ذیل عنوان کتاب تمهیدات (کانت) توضیحی آمده است مبنی بر اینکه این اثر تمهیداتی است برای یک مابعدالطبیعه که فعلا موجود نیست و بنا بر این است که در آینده به عنوان یک علم موجود باشد. بر این اساس کانت معتقد است که آنچه تاکنون به‌عنوان مابعدالطبیعه تعریف شده، نمی‌تواند آن را به مثابه یک علم طرح کند. بنابراین او در پی تحقق این امر بوده است و در کتاب‌های «مبادی مابعدالطبیعی علوم طبیعی» و «مابعدالطبیعه اخلاق» نمونه‌هایی از تعریف خود را دست داده است.

از دیدگاه فیشته هیچ‌یک از تلاش‌های کانت برای داشتن آموزه علم کافی نبوده است. او در پی درانداختن دانشِ دانش در صورت کلی بوده است. ممکن است تعبیر دانش قدری نامفهوم باشد. فیشته قطعا در پی دستیابی به علم بوده است، علمِ علم؛ البته باید این را نیز در نظر داشت که در اینجا مراد دانش تجربی نیست؛ از این‌روی عنوان کتاب پرسش‌برانگیز است. در اینجا مبادی و بنیان‌های دانش (از جمله دانش تجربی) در نظر است. پیش از فیشته فلاسفه بسیاری از جمله ارسطو و دکارت به این مقوله نظر داشته‌اند.

فلسفه باید دانشِ دانش به طور کلی باشد؛ هر دانشی اعم از موجود و ممکن یک اصل بنیادین دارد که نمی‌تواند در خود آن دانش اثبات شود؛ باید پیشتر اثبات شده باشد. این اصل باید در علمی اثبات شود که برتر از علم مورد نظر است. این روند تا یافتن دانشی ادامه می‌یابد که پایه‌گذار تمامی دانشهاست. این علم که خود متکفل اثبات مبانی علوم است، یک دانش نظام‌مند است. بنابراین این دانش اصلی دارد که نمی‌توان با دانشی برتر اثباتش کرد؛ این دانش باید بنیانش را در خودش داشته باشد. فیشته در پی طرح‌ریزی بنیانی تازه برای کل نظام دانش بشری (نظری و عملی) بوده است؛ به اعتقاد او در این‌صورت بشر به زندگی موفق و سعادتمندانه دست می‌یابد؛ زندگی خوب زندگی عقلانی است و تمامی اشکال دیگر ما را به سردرگمی دچار می‌کنند؛ در این آموزه باور عمیق به عقلانیت مشهود است؛ حال آنکه باید در نظر داشت مشکلات ناشی از عقلانیت هنوز بروز نیافته‌اند؛ باید از پس گذشت دهه‌ها انتظار آن را داشت.

فیشته چگونگی تحقق آموزة فراگیر دانش را با طرح مثالی تشریح می‌کند. به اعتقاد او اجزای یک حلقه یکدیگر را تثبیت می‌کنند. فیشته، کانت و دکارت بر خودبنیادی تأکید داشته‌اند. البته در اندیشه دکارت مفهوم خدا عامل خودبینادی است و از این‌روی زیاد به آن توجه نشده است؛ در نظرگاه کانت پایه این نظرگاه عقلانیت است. بحث فیشته درباره آموزه فراگیر دانش به نوعی ماهیت انسان‌شناسانه نیز دارد؛ چراکه او طرح مباحث فلسفی را در افقی صورت داده که پیشتر کانت و روسو آن را به کانون اندیشه مدرن مبدل کرده بودند؛ آنها پرسش مهم «انسان چیست؟» را طرح کردند. این پرسش پیشتر درباره ماهیت و ذات انسان طرح شده بود؛ اما در آغاز سده هجدهم به مثابه افقی تعریف شد که دیگر مفاهیم (حتی موجودیت موجودات) ذیل آن تعریف می‌شوند؛ بنابراین وقتی در پی پاسخ به این پرسش هستیم، فضایی را می‌گشاییم برای طرح پرسش‌هایی دیگر چون «دانش مطمئن چیست؟»، «فعل درست چیست؟» و «زندگی موفق چیست؟». انسان متناهی فارغ از هرگونه توصیف و تعین الهیاتی به چیزی مثل یک صورت تبدیل می‌شود که جهان در آن یک قرائت استعلایی می‌یابد. کتاب بنیاد آموزه فراگیر دانش صورت انسان متناهی را تحلیل می‌کند؛ در اندیشه فیشته «من» مفهوم محوری است؛ او به ساختاری بنیادی این «من» می‌پردازد؛ تمامی افعال ما در واقع بسط این مفهوم هستند.

توهم جامعه‌ای سامان‌مند

سفیدخوش ـ دبیر مجموعه ایده‌آلیسم آلمانی انتشارات حکمت ـ نیز گفت: هگل در کتاب‌های پدیدارشناسی و منطق می‌گوید: «آنچه برای ما آشناست، لزوما شناخته‌شده نیست». ایده‌آلیسم از آن دسته است؛ دست کم در سده معاصر با این واژه آشنا شده‌ایم و بارها آن را به کار برده‌ایم؛ حال آنکه این آشنایی لزوما به شناخت منجر نشده است. پروژه ایده‌آلیسم آلمانی کمکی است به تلاش‌های گذشتگان برای دستیابی به مقام و مرتبه شناخت. اصطلاح ایده‌آلیسم در عرف عمومی و حتی دانشگاهی ما در نسبت با آنچه ایده‌الیست‌های آلمانی از این واژه مراد می‌کنند، تداعی معانی دوری می‌کند.

ایده‌آلیسم در مجامع عمومی، آرمان‌گرایی تلقی می‌شود و در مجامع دانشگاهی افلاطون‌گرایی، همچنین به ذهنی‌گرایی نیز تعبیر می‌شود. این تصورات ذهنیت جامعه ایرانی را نسبت به این مکتب بسیار مهم فلسفی مشوّش کرده است. تصور می‌شود مارکسیست‌ها برای اولین‌بار این واژه را به کار برده‌اند؛ آنها تعبیری نادرست از این مفهوم دست داده‌اند. این واژه از همان نظرگاه‌های یادشده به دامنه اصطلاحات فلاسفه اسلامی نیز ورود یافته؛ آن‌چنان‌که مؤلفان کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم کار خود را با نقد ایده‌آلیسم آغاز کرده ‌و آن را با ذهنی‌گرایی و حتی توهم‌گرایی یکی انگاشته‌اند. البته شاید ایشان از ورای رویارویی با کسانی که ایده‌آلیسم را از منظر یادشده معرفی می‌کردند، چنین رویکردی را به کار بسته‌اند.

به نظر می‌رسد چندین سده پیشینه جدی ما در مطالعه رئالیسم موجب شده است ورود به فضای فکری ایده‌آلیسم قدری دشوار باشد. غایت این است که برای شناخت هر دو مفهوم بکوشیم. مجموعه ایده‌آلیسم آلمانی با چنین نیتی شکل گرفته است. ما تلاش می‌کنیم آثار مهم فلاسفه ایده‌آلیست و آثاری را که درباره ایشان نوشته شده است، ترجمه کنیم. با در نظر داشتن مؤلفه‌ها و اهدافی، یک مجموعه برای ادامه کار گزینش شده است؛ اولین کتاب «ایمان و شناخت» نوشته هگل است؛ این اثر به مثابه نقطه آغازی مفهومی، مطلوب است. هگل در این کتاب به آثار متعددی ارجاع داده است؛ از آن‌جمله همین کتاب محل نقد است.

فیشته در این اثر مسأله ایده‌آلیسم در برابر رئالیسم را هدف قرار داده است. او خودآگاهانه در این‌باره بحث کرده است. در آثار کانت این رویکرد مشهود و مبسوط نیست. از این حیث این کتاب می‌تواند در پیشبرد اهداف یادشده مؤثر باشد. پروژه فکری فیشته در بستری رمانتیک صورت یافته و او علاوه بر اینکه وامدار سنت روشن‌اندیشی است، از جهاتی جزو فلاسفه بزرگ رمانتیک محسوب می‌شود. چگونگی گذار از مفهوم آگاهی به مفهوم عمل، وابسته به استقرار وی در سنت رمانتیک است. دومین نکته درباره فلسفه فیشته، ریشه در پرسش و در پی آن خواست فلسفه آلمانی در ابتدای قرن هجدهم و پس از آن دارد؛ آنها در پی این بودند که فلسفه را به مقام علم برسانند؛ الگوی فیزیک نیوتونی این خواست و پرسش را ایجاد کرده بود. آیا آنچه در فیزیک نیوتونی صورت یافت، در فلسفه هم ممکن است؟ آیا می‌توان از پراکندگی تفکر پرهیز کرد؟ فلاسفه آلمانی چون وولف و کانت برای تحقق این امر به فلسفه دانشگاهی می‌اندیشیدند و تلاش می‌کردند.

به نظر می‌رسد فیشته در پی تمام‌کردن پروژه ناتمام کانت در این حوزه بوده است. همچنین کل پروژه فکری وی تابع تصویری از وضعیت فرهنگی و اجتماعی اروپا (خاصه آلمان) صورت یافت. او در پی تصور اینکه جامعه اروپایی وحدت فرهنگی و اجتماعی ندارد، این رویکرد را به کار گرفت. به زعم او تحقق اروپای واحد با داشتن علم واحد ممکن بود؛ همچنین وحدت علم در گرو وحدت فلسفه است. با توجه به آرای فیشته به نظر می‌رسد مادامی که نسبت فلسفه و علوم و در پی آن نسبت جامعه و فلسفه مشخص نباشد، دستیابی به جامعه‌ای سامان‌مند توهم است.

منبع: اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: