رابطه ی علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهری / حسین نژاد - محمد آبادی

1395/5/10 ۰۹:۲۸

رابطه ی علم با فرهنگ و تمدن اسلامی از دیدگاه شهید مطهری  / حسین نژاد - محمد آبادی

یکی از الطاف الهی به انسان عقل و قوه ی تفکر است، که در پرتو آن به علم و معرفت دست پیدا می کند و دیگر این که حس کنجکاوی و شناخت بهتر جهان و دست یابی به زندگی آسان، عامل ایجاد تمدن بشری است. در این مقاله پس از تبیین معنای علم، مشخص می شود که مراد از علم در این بحث علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، است. و بعد از آن به ذکر معنا و مفهوم تمدن و فرهنگ و تفاوت بین این دو می پردازد و به این نکته هم اذعان دارد که تمدن و فرهنگ در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند، و فرهنگ زیربنای تمدن به شمار می آید، ولی با این حال، به تعبیر استاد مطهری، علم با فرهنگ مساوی نبوده و با آن فرق ها دارد.

 

یکی از الطاف الهی به انسان عقل و قوه ی تفکر است، که در پرتو آن به علم و معرفت دست پیدا می کند و دیگر این که حس کنجکاوی و شناخت بهتر جهان و دست یابی به زندگی آسان، عامل ایجاد تمدن بشری است.

در این مقاله پس از تبیین معنای علم، مشخص می شود که مراد از علم در این بحث علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، است. و بعد از آن به ذکر معنا و مفهوم تمدن و فرهنگ و تفاوت بین این دو می پردازد و به این نکته هم اذعان دارد که تمدن و فرهنگ در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند، و فرهنگ زیربنای تمدن به شمار می آید، ولی با این حال، به تعبیر استاد مطهری، علم با فرهنگ مساوی نبوده و با آن فرق ها دارد.

 

(صفحه 34)

نکته ی اساسی، که این مقاله به آن می پردازد، این است که اسلام خود سازنده ی فرهنگ و تمدن است و علم و دانش پایه ی اصلی این فرهنگ و تمدن غنی است.

استاد شهید، زنده نگاه داشتن دین را به اقامه ی فرهنگ اسلامی دانسته و بیان می کند که فرهنگ اسلامی دارای یک روح خاص می باشد و از اصالت و شخصیت مستقل و از حیات ویژه ای برخوردار است. وی عامل این حیات را توصیه های مؤکد قرآن کریم و روایات درباره ی علم و فراگیری آن دانسته است. به تعبیر ایشان، یکی از دلایلی که تمدن و فرهنگ اسلامی به سرعت بالید و رشد کرد، همین توصیه ها و نیز این که در راه یادگیری علم و فنون تعصب نمی ورزیدند، و علم و دانش را در هر کجا و نزد هر کسی بود فرا می گرفتند، می باشد.

سپس استاد به نمونه هایی از توصیه ها، چه در قرآن کریم و چه در روایات، و این که به فراگیری علم تشویق کرده و جهل و نادانی را مذمت کرده اند پرداخته است. و در پایان بیان می شود که چرا با این که اسلام سفارش فراوانی به علم نموده است، این حقیقت در جامعه ی اسلامی متروک مانده است.

 

چیستی علم 1

واژه ی علم، مشترک لفظی است و در معانی متعددی به کار رفته است:

1 ) کاربرد علم در مقابل جهل، که بر همه ی دانستنی ها، اعم از تصورات و تصدیقات علوم حصولی و علوم حضوری، علوم عقلی، حسی و شهودی و نقلی، تک گزاره ها یا رشته های علمی اطلاق می شود.

2 ) علم به معنای قطع و یقین که متعلق آن گزاره هایی است که مورد یقین آدمی

 

(صفحه 35)

باشد؛ اعم از این که آن گزاره ی یقینی، صادق و مطابق با واقع باشد یا کاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در این کاربرد، مقابل شک و ظن و وهم قرار دارد.

 

3 ) علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های حصولی - که با روش های مختلف کسب معرفت به دست آمده اند - است؛ مانند علوم تجربی، فلسفی، تاریخی، عرفانی، ادبی و...

4 ) علم به معنای نظام و سیستمی از گزاره های حصولی - نه حضوری - که با روش حسی و تجربی، طبیعی و انسانی، کسب می شود. در این اطلاق فقه، اصول، کلام، فلسفه، عرفان و علوم ادبی و تاریخی، علم به شمار نمی آیند. (مصباح یزدی، 1379 ، 1/21-9)

علوم تجربی به لحاظ های مختلفی تقسیم شده است. به لحاظ موضوع و متعلق، به انسانی و طبیعی منشعب شده است. علوم و معارفی که متعلق شناسایی و مطالعه ی آن ها، رفتارهایی فردی و جمعی، ارادی و غیرارادی، آگاهانه و غیرآگاهانه ی انسانی باشد، علوم تجربی انسانی نام دارند. این دسته از علوم که شامل روان شناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، علوم تربیتی و اقتصاد و مدیریت می شود، از ویژگی تجربی بودن و نظم تجربه پذیر برخوردارند. البته شایان ذکر است که علوم انسانی با روش های دیگری از جمله روش عقلی، شهودی و نقلی نیز تحقیق پذیرند و علوم انسانی، فلسفی، عرفانی و دینی را شکل می دهند؛ و اما علومی که متعلق شناسایی آن ها رفتار و پدیده های غیرانسانی است و در قالب های کمیت پذیر و نظم تجربی قرار می گیرند، علوم تجربی طبیعی نامیده می شوند؛ مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی و... (خسروپناه، 1381 ، 37)

 

استاد شهید مطهری درباره ی چیستی علم می فرماید:

بینش وسیع و گسترده ی انسان درباره ی جهان محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است. این بینش که تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص درآمده نام «علم» یافته است. علم به معنی اعم - یعنی مجموع تفکرات بشری درباره ی جهان، که شامل فلسفه هم می شود - محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی

 

(صفحه 36)

یافته است. (مطهری، 1372 ، 2/24)

استاد در یادداشت های خود به نقل از کتاب جدال با مدعی در تعریف علم می نویسد:

علم سیستمی است از فرضیه ها و نتایجی که از آن ها، یا در پرتو تجربه و یا بر بنیاد اصول منطق، گرفته می شود. (مطهری، 1381 ، 6/324)

در توضیح تعریف فوق استاد می نویسد که، اصل، قضیه ای است که ما آن را می پذیریم و امکان خطابودنش را تصدیق نمی کنیم و فرضیه قضیه ای است که ما آن را می پذیریم و امکان خطابودنش را نیز تصدیق می کنیم. (همان)

 

جزمی نبودن علم

استاد به نقل از کانت می نویسد:

همه ی قضیه ها (فرضیه ها)ی علمی در معنی این جور بحث می شوند که تا آنجا که ما می دانیم ... یا تا آنجا که تجربه نشان داده است ... و تجربه ممکن است در آینده به ما نشان بدهد که آنچه ما به عنوان فرضیه علمی پذیرفته بودیم خطا است. (همان، 324)

بنابر این در علم هیچ کلامی، کلام آخر نیست و علم همیشه به بنیادهای خودش شک می کند و پیش روندگی علم هم از همین جاست.

علم از دو سو به ندانستن می رسد؛ یعنی علم در حقیقت دانسته های ماست میان دو ندانستن. علم نه می داند جهان از کجا آمده و نه می داند که جهان به کجا می رود. پوزیتیویست های منطقی، و پیش از آن ها کانت، به ما نشان داده اند که پرسش های «جهان از کجا آمده و به کجا می رود؟» اصلاً از نوع پرسش های علمی نیستند. (همان، 325)

استاد در توضیح می فرماید:

علمی نبودن به دو معناست؛ یکی به معنی بی معنی بودن، مثل پرسش از این که «آغاز عالم در شب بود یا در روز؟»، که در اینجا نقص در ناحیه ی پرسش است. دیگر به معنی ناتوانی علم برای پاسخ گویی به یک پرسش با معنی، و

 

(صفحه 37)

در اینجا معنی دوم صحیح است. (همان، پاورقی، 325)

 

ارزش نظری و ارزش عملی علم

این که علم تغییرپذیر و بنیادهای آن شکست پذیر است، یک بحث نظری می باشد. اما آنچه ارزش های راستین را تعیین می کند، همیشه عمل است و ما می بینیم که در عمل، علم، انسان را روز به روز پیش تر برده، علم انسان را به جایی رسانده که انسان معاصر با دقیق ترین محاسبه ها موشک را از فلان نقطه ی زمین پرتاب می کند و موشک درست مطابق با پیش بینی های انسان در سر ساعت معین در فلان نقطه ی معین از ماه می نشیند. یعنی تنها از نظر منطقی و در بحث های نظری است که بنیادهای علم شک پذیر است، اما آنچه یقینی بودن روانشناسانه، قاطعیت نسبی و ارزش انکارناپذیر علم را ثابت می کند نتایجی است که انسان از علم در عمل می گیرد. (همان، 328-327)

استاد در توضیح مطالب فوق می نویسد:

اینجا دو مسأله خلط شده است؛ یکی این که علم ارزش عملی دارد و ارزش نظری ندارد، و آنچه مایه ی شگفتی است به قول راسل این است که علی رغم نتایج عملی علم، هر روز جنبه ی نظری اش بی اعتبارتر می شود. به عبارت دیگر علم امروز کم کم ماهیتش تبدیل به قدرت می شود و دیگر علم و کشف نیست. مسأله ی دوم این است که ما از دو وجهه به علم نگاه می کنیم؛ از وجهه ی نظر و از وجهه ی عمل. علم از وجهه ی نظر شک پذیر است و از وجهه ی عمل شک پذیر نیست. و آنچه مطرح است مسأله ی اول است. (همان، پاورقی، 328)

 

مراد از علم در بحث مورد نظر

در عرصه ی رابطه ی علم و فرهنگ اسلامی، علم به معنای علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، در نظر گرفته می شود. و همان طور که بیان شد، علوم طبیعی مانند زیست شناسی، فیزیک، شیمی و... و علوم انسانی مانند روانشناسی،

(صفحه 38)

 

جامعه شناسی، اقتصاد و... . در نگرش اسلامی، علم به معنای نورانیت و هدایت است که دانشمندان را به فضیلت و شرافت و تقویت ایمان و اعتقاد به یگانگی خداوند و تشدید در خضوع و خشوع می کشاند.

همچنان که قرآن کریم در این به اره می فرماید:

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ (آل عمران، 18)

و :

إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً

... یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (بنی اسرائیل، 109-107 ؛ العاملی، 1369 ، 50)

علم به معنای سر و کار داشتن با پدیده های آزمایشگاهی و امور تکنولوژی برای دست یافتن به تبیین پدیدارها و کشف قوانین و شرح چگونگی ها، (کارناپ، 1369 ، 20) از خصلت ها و اوصافی همچون مشاهده پذیری یا عینیت2 و آزمون پذیری و پیش بینی رخدادهای آینده و گزینشی و انتخابی بود و فرضیه سازی برخوردار است. (سروش، 1371 ، 21)

 

فرهنگ3

در تعریف واژه ی فرهنگ اتفاق نظر وجود ندارد، زیرا این واژه از مفاهیم بسیار پیچیده ای است که تاکنون تعریف جامع و روشنی از آن ارائه نشده است.

به عنوان نمونه، استاد محمد تقی جعفری قدس سره در تعریف فرهنگ می نویسد:

فرهنگ عبارت است از شیوه ی انتخاب شده برای کیفیت زندگی، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویدادهای نافذ در حیات یک جامعه به وجود می آید. (جعفری، 1375 ، 16/223)

و برخی دیگر از میان تعاریف ارائه شده تعریف ذیل را ارائه می دهند:

فرهنگ عبارت است از مجموع مایه های فکری، ارزشی، آداب و سنن که در رفتار اجتماعی انسان اثر می گذارد و این مجموعه خود دارای عناصر

 

(صفحه 39)

متعدد است. (علی بابایی و آقایی، (بی تا)، 459)

استاد شهید مطهری قدس سره هم به نوعی تعریف فوق را برگزیده است، ایشان می نویسد:

فرهنگ مجموعه ی اندوخته های معنوی، فکری، روحی، عقلی، اخلاقی و اجتماعی یک قوم است. (مطهری، 1381 ، 6/405)

 

تمدن4

واژه ی دیگری که در کنار فرهنگ به کار برده می شود، تمدن است. در این که تمدن به چه معناست نیز اتفاق نظر وجود ندارد. استاد محمد تقی جعفری در تعریف تمدن می نویسد:

تمدن عبارت است از برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یک جامعه که تصادم ها و تزاحم های ویران گر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائم مقام آن ها بنماید، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده ی آن باشد. (جعفری، 1375 ، 16/4-233)

و در جای دیگر استاد جعفری تعریف زیر را از تمدن ارائه می دهد:

تمدن عبارت است از تشکل هماهنگ انسان ها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه ی افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسان ها در همه ی ابعاد مثبت. (جعفری، 1375 ، 5/161)

 

تفاوت فرهنگ و تمدن

استاد شهید مطهری در فرق تمدن و فرهنگ می نویسد:

تمدن، جهانی است و فرهنگ ملی است. (مطهری، 1381 ، 6/404 و 1372 ، 44)

از دیگر فرق های تمدن و فرهنگ عبارتند از :

1 ) فرهنگ نشان گر معلومات و خواسته ها و آرمان های یک جامعه است، در

 

(صفحه 40)

صورتی که تمدن بیان گر فعالیت عوامل اصیل حیات فردی و اجتماعی است. بر همین اساس است که تمدن ها به طور طبیعی به جوامع مختلف راه می یابند، اما انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر به طور طبیعی نبوده، نیاز به قدرت فرهنگ غالب یا ضعف فرهنگ مغلوب دارد.

2 ) اگر عوامل به وجود آورنده ی یک فرهنگ از میان بروند، پویایی آن فرهنگ نیز از میان خواهد رفت و فقط نمودی از آن باقی خواهد ماند، در صورتی که تمدن ها به دلیل وابستگی شدید به عوامل اصیل حیات هرگز دچار رکود نمی شوند. در واقع ایستایی یک تمدن موجب سقوط آن تمدن می شود.

3 ) در طول تاریخ، فرهنگ های گوناگون به وجود آمده اند، به طوری که به شماره ی اقوام و مللی که تاکنون پا به عرصه ی وجود گذارده اند، فرهنگ هایی به وجود آمده است و برخی از آن ها نیز از میان رفته اند، اما تمدن هایی که در طول تاریخ پیدا شده اند، حداکثر بیست و یک تمدن می باشد. (نصری، 1376 ، 372-373)

 

تفاوت های فرهنگ با علم

استاد شهید مطهری، درباره ی تفاوت علم و دانش با فرهنگ، می نویسد:

چهار فرق در کار است. اولین فرق این است که علم به هر شعبه از اطلاعات بشر گفته می شود، مثلاً علم حساب، هندسه، فیزیک، شیمی، نحو، صرف، تفسیر، فقه، اصول و غیره. ولی فرهنگ یک مجموعه است که شامل علوم، فلسفه ها، ذوقی ات، هنر، صنعت و غیره می شود. ثانیا فرهنگ به صورت یک پیکر است، نه یک مجموعه ی متفرقه، مجموعه ی متفرقه آن گاه به صورت یک فرهنگ درمی آید که روح واحد بر آن حکم فرما باشد، ثالثا فرهنگ به همین دلیل برای همه ی مردم علی السویه نیست. اختصاص به مردمی دارد که روح آن فرهنگ را داشته باشند. رابعا علم وصفشی ء به حال نفس است و فرهنگ وصفشی ء به حال موصوف ها یعنی انسان ها (مطهری، 1381 ، 6/407-406).

 

(صفحه 41)

نقل و انتقال تمدن و فرهنگ بشری

 

استاد شهید می فرماید:

تمدن و فرهنگ بشری در یک جا ثابت نیست؛ نقل و انتقال دارد. تاریخ نشان می دهد که در طول این چند هزار سالی که بشر موفق به تشکیل تمدن و ایجاد فرهنگ شده است، در هر دوره ی صد ساله، دویست ساله، پانصد ساله یا هزار ساله، یک نقطه ی زمین، یعنی یک گروه از بشر، یک نژاد از بشر، یک ملت از بشر، مشعل دار تمدن و فرهنگ بشری بوده، بعد مثل خورشید که در یک جا مدتی هست بعد غروب می کند، آن جایی که روز بوده شب می شود و جای دیگر روز می شود، کم کم این تمدن و فرهنگ از آنجا غروب کرده و در جای دیگری طلوع کرده است. آنجا هم دویست سال، پانصد سال یا هزار سال بوده باز غروب کرده و در جای دیگری طلوع کرده است. معنایش این است که اقوام بشری از نظر تمدن و فرهنگ، اعتلا و انحطاط دارند. هر قومی یک دوره ای دوره ی اعتلای تمدن و فرهنگ اوست. بعد نوبت انحطاط و تنزل تمدن و فرهنگ او می رسد.

تاریخ نشان می دهد یک وقتی چین مرکز تمدن و فرهنگ عالم بوده است. زمانی مصر، یک وقتی ایران، زمانی بابل و یک وقتی جای دیگر. در دوره های نزدیک ما یک وقتی بغداد که مرکز تمدن اسلامی بوده، چنین بوده است و زمانی اندلس. در دوره ی اسلامی مدتی مصر [مرکز تمدن فرهنگ دنیای اسلام] بوده است. ایران خودمان مدتی در دوره ی اسلامی مرکز بوده است. حالا اروپا و آمریکا مرکز تمدن و فرهنگ دنیا هستند. (مطهری، 1380 ، 290)

 

فرهنگ اسلامی

استاد شهید مطهری قائل اند که اسلام خود سازنده ی فرهنگ است؛ یعنی اسلام خود یک سلسله اندوخته های معنوی آورد که همانا فرهنگ اسلامی است. فرهنگ اسلامی فرهنگ فطری و بشری است. در عین این که از جنبه ی فاعلی

 

(صفحه 42)

وابسته به قومی خاص است، ولی از جنبه ی کیفی رنگ قوم خاصی ندارد. (مطهری، 1381 ، 6/406-405)

استاد در تفسیر آیه ی شریفه ی «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» (شوری، 13) می فرماید:

اقامه ی دین به اقامه ی چیست؟ چه چیز را باید زنده و بپا داشت تا دین بپا باشد؟ آن چیز فرهنگ اسلامی است. یعنی اقامه ی دین به اقامه ی فرهنگ اسلامی است ... (مطهری، 1381 ، 6/406).

به تعبیر استاد:

فرهنگ اسلامی روح خاص و مشخصات خاصی دارد که باید بشناسیم، یعنی این که التقاطی نیست. شخصیت دارد و از روح و حیات ویژه ای برخوردار است، استمرار فرهنگ های پیشین هم نیست. (همان، 408)

استاد در توضیح می نویسد:

فرهنگ اسلامی خود یک فرهنگ ویژه و خاصی است در میان فرهنگ های جهان، با یک روح خاص و یک سلسله مشخصات مخصوص به خود، برای این که یک فرهنگ را بشناسیم که: «آیا اصالت و شخصیت مستقل دارد و از روح و حیات ویژه ای برخوردار است و یا صرفا التقاطی است از فرهنگ های دیگر و احیانا ادامه و استمرار فرهنگ های پیشین است؟»، لازم است انگیزه های حاکم بر آن فرهنگ، جهت و حرکت، آهنگ رشد، و همچنین عناصر برجسته ی آن را زیر نظر بگیریم. اگر فرهنگی از انگیزه هایی ویژه برخوردار باشد؛ جهت و حرکت مخصوص به خود داشته باشد؛ آهنگ حرکتش با آهنگ حرکت سایر فرهنگ ها متفاوت باشد؛ عناصر ویژه ای وارد کند و آن عناصر برجستگی خاصی داشته باشد؛ دلیل بر این است که آن فرهنگ اصالت و شخصیت دارد.

بدیهی است که برای اثبات اصالت یک فرهنگ و یک تمدن، ضرورتی ندارد که آن فرهنگ از فرهنگ ها و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد، بلکه چنین چیزی ممکن نیست. هیچ فرهنگی در جهان نداریم که از

 

(صفحه 43)

فرهنگ ها و تمدن های دیگر بهره نگرفته باشد، ولی سخن در کیفیت بهره گیری و استفاده است.

یک نوع بهره گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تعرض در قلمرو خودش قرار دهد. اما نوع دیگر این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذی کند؛ یعنی مانند یک موجود زنده آن ها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد.

فرهنگ اسلامی از نوع دوم است. مانند یک سلول زنده رشد کرد و فرهنگ های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و غیره در خود جذب کرد و به صورت موجودی جدید، با چهره و سیمایی مخصوص به خود، ظهور و بروز کرد و به اعتراف محققان تاریخ فرهنگ و تمدن، تمدن اسلامی در ردیف بزرگ ترین فرهنگ ها و تمدن های بشری است. (مطهری، 1372 ، 1/20-19)

 

مذهب و پایه گذاری فرهنگ نوین بشری

 

مذهب - آن هم مذهبی مانند اسلام - بزرگ ترین رسالتش دادن یک جهان بینی، براساس شناخت صحیح از نظام کلی وجود بر محور توحید، و ساختن شخصیت روحی و اخلاقی انسان ها براساس همان جهان بینی و پرورش افراد و جامعه بر این اساس است، که لازمه اش پایه گذاری فرهنگی نوین است که فرهنگ بشری است، نه فرهنگ ملی.

این که اسلام، فرهنگی به جهان عرضه کرد که امروز به نام «فرهنگ اسلامی» شناخته می شود، نه از آن جهت بود که هر مذهبی کم و بیش با فرهنگ موجود مردم خود در می آمیزد. از آن متأثر می شود و بیش و کم آن را تحت تأثیر خود قرار می دهد؛ بلکه از آن جهت بود که فرهنگ سازی در متن رسالت این مذهب قرار گرفته است. رسالت اسلام بر تخلیه ی انسان ها از فرهنگ هایی که دارند و نباید داشته باشند، و تخلیه ی آنها به آنچه ندارند و باید داشته باشند، و تثبیت آن ها در آنچه دارند و باید هم داشته باشند. مذهبی که کاری به فرهنگ های گوناگون

 

(صفحه 44)

 

ملت ها نداشته باشد و با همه ی فرهنگ های گوناگون سازگار باشد، مذهبی است که فقط به درد هفته ای یک نوبت در کلیسا می خورد و بس. (مطهری، 1372 ، 66)

 

نقش قلم و بیان در شکل گیری فرهنگ و تمدن بشری

استاد شهید بیان می کند که:

این «بیان» و «قلم» دو چیزی است که اگر انسان در این ها دقت نکند، شاید مثلاً بگوید خدا به انسان فرش داده، خدا به انسان نعمت بیان هم داده است؛ خدا به انسان نعمت خندیدن داده، نعمت بیان کردن هم داده است. از زمین تا آسمان متفاوت است. اگر بیان و قلم نبود انسان تا دامنه ی قیامت همان وحشی اولیه بود؛ محال بود - به اصطلاح امروز - فرهنگ و تمدن به وجود بیاید. چون فرهنگ و تمدن محصول تجارب بشر است. با بیان، انسان آنچه را که تجربه می کند و می آموزد، به همزمان های خودش منتقل می کند. قلم هم این خاصیت را دارد. با قلم آنچه که یک نسل آموخته و نسل های گذشته آموخته اند و به این نسل منتقل شده، ثبت می شود و برای نسل های دیگر باقی می ماند که نسل های دیگر از آنجا که نسل گذشته به آنجا رسانده است این بار را به دوش می گیرد و حرکت می کند و الا اگر بنا بود که هر نسلی [از نقطه اول شروع کند به جایی نمی رسید].

یک صنعت ساده، مثل صنعت بنایی، را در نظر می گیریم. اگر اولین کسی که شروع می کند به کار بنایی و چهل سال هم بنایی می کند، تجاربش را با خودش به گور ببرد، بعد یک نفر دیگر از نو بخواهد شروع کند، این [صنعت] تا قیامت به جایی نمی رسد. همین طور است علوم. آن هایی که اولین بار، مثلاً علم حساب را کشف کردند، ابتدا مثلاً چهار عمل اصلی را به دست آوردند. اگر بشرهای بعد هم می آمدند از همان جا شروع می کردند، باز هم به همان نقطه ی آن ها رسیده بودند. ولی در اثر بیان و قلم، هم علم انسان، آموخته های انسان، تجربیات انسان به همزمان های خودش توسعه پیدا

 

(صفحه 45)

می کنند و هم برای نسل های دیگر باقی می ماند. پس عَلَّمَهُ البَیانَ (الرحمن / 4)؛ و همچنین وَ عَلَّمَ بِالْقَلَمَ (علق / 4)؛ مساوی است با این که فرهنگی و تمدنی به بشریت عنایت فرمود. (مطهری، 1376 ، 6/20-19)

از دیدگاه استاد مطهری، علم، پایه ی اساسی فرهنگ و تمدن اسلامی است، ایشان می نویسد:

اصلی که در دنیا تحول به وجود آورد و همه ی کارها بر پاشنه ی آن می چرخد، علم است و چرخ زندگی بر محور علم قرار گرفته است و همه ی شؤون حیات بشر با علم وابستگی پیدا کرده است؛ به طوری که هیچ کاری و هیچ شأنی از شؤون حیات بشر را جز با کلید علم نمی توان انجام داد. (مطهری، 1377 ، 170)

 

استاد در توضیح می فرماید:

علوم و فرهنگ اسلام، و به طور کلی تمدن اسلامی تدریجا رشد کرد و بالید و بارور شد، مانند هر موجود زنده که اول به صورت یک سلول پدید می آید و تدریجا در اثر استعداد و مایه ی حیاتی که در آن سلول نهفته است رشد می کند، و همراه با رشد خود قسمت قسمت و شاخه شاخه می شود و شکل می گیرد، و بالاخره به صورت یک دستگاه متشکل درمی آید.

جوشش و جنبش علمی مسلمین از مدینه آغاز شد و اولین کتابی که اندیشه ی مسلمین را به خود جلب کرد و مسلمین در پی درس و تحصیل آن بودند قرآن و پس از قرآن، احادیث بود.

این بود که اولین حوزه ی علمی در مدینه تأسیس شد. برای اولین بار عرب حجاز، در مدینه با مسأله ی استادی و شاگردی و نشستن در حلقه ی درس و ضبط آنچه از استاد می شنود، آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانی آیات قرآن را که تدریجا نازل می گشت، فرا می گرفتند و به حافظه می سپردند و آنچه را که نمی دانستند از افرادی که رسول خدا صلی الله علیه وآله آن ها را

 

(صفحه 46)

مأمور کتابت آیات قرآن کرده بود، و به کتّاب وحی معروف بودند، می پرسیدند. به علاوه بنا به توصیه های مکرر رسول خدا صلی الله علیه وآله سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا می گرفتند. در مسجد پیغمبر صلی الله علیه وآله رسما حلقه های درس تشکیل می شد و در آن حلقه ها به بحث و گفتگو درباره ی مسائل اسلامی و تعلیم و تعلم پرداخته می شد.

بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمی گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از ساخته شدن بغداد، آن شهر مرکز علمی شد و در آن شهر بود که علوم ملت های دیگر به جهان اسلام منتقل گشت و بعدها ری و خراسان و ماوراء النهر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمی درآمدند.

بنابر این نخستین موضوعی که موجب حرکت علمی مسلمین شد، قرآن است و مسلمانان علوم خویش را از تحقیق و جستجو در معانی و مفاهیم آیات قرآن و سپس حدیث آغاز کردند و نخستین مراکز علمی مسلمین مساجد بود. و نخستین معلم شخص رسول اکرم صلی الله علیه وآله است. و علم قرائت، تفسیر، کلام، حدیث، رجال، لغت، نحو، صرف، بلاغت، تاریخ و سیره جزء نخستین علوم اسلامی است که به خاطر قرآن و سنت به وجود آمد.

استاد شهید در مورد آغاز تدوین و تألیف در اسلام می نویسد:

غالبا مستشرقین و اتباعشان مدعی می شوند که در صدر اسلام، یعنی در زمان خلفای راشدین تدوین و تألیف کتاب رایج نبود، بلکه ممنوع بود و حتی جمله هایی از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت می شد، مبنی بر منع از کتاب و تألیف، ولی تدریجا که اسلام توسعه یافت و تدوین رایج گشت، احادیثی مبنی بر توصیه و تشویق تألیف و تصنیف از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت کردند.

جرجی زیدان می گوید:

خلفای راشدین از شهری شدن عرب ها بیم داشتند؛ از آن رو که به عقیده ی آنان پس از شهری شدن نشاط آنان باقی نخواهد ماند و لهذا عرب ها را از تدوین و تألیف کتب باز می داشتند.

 

(صفحه 47)

اما کم کم اسلام انتشار یافت و ممالک اسلامی وسیع شد و آراء و عقاید مختلف گشت. ناچار مسلمین به تدوین حدیث، فقه و... پرداختند و نه تنها کتاب را مکروه ندانستند، بلکه آن را مستحب دانستند.

استاد شهید در نقد گفته ی جرجی زیدان می نویسد:

آنچه ایشان به خلفای راشدین نسبت می دهد دروغ محض است. نه مسأله ی شهری شدن مطرح بوده است و نه مسأله ی منع از تدوین و تألیف، که جرجی زیدان فرع بر آن دانسته است. مسأله ای که بوده است و ایشان و دیگران به آن شاخ و برگ داده اند، یکی ممنوعیت صحابه ی پیغمبر صلی الله علیه وآله از خروج از مدینه و توطن در نقطه ی دیگر است و دیگر منع از کتابت احادیث نبوی است، و این هر دو مربوط است به خلیفه ی دوم، نه به همه ی خلفای به اصطلاح راشدین.

بعد استاد بیان می کند که ادوارد براون نیز مدعی است، در قرن اول هجری، با این که شور علمی مسلمانان فوق العاده زیاد بود، کتابی تدوین نشد، و کلیه ی معلومات سینه به سینه و شفاها منتقل گشت و قرآن تقریبا تنها اثری بود که به نثر عربی باقی بود.

ولی استاد می نویسد:

این نظر بی اساس است. از مطالعه ی دقیق تر در آثار صدر اسلام معلوم می گردد که کتابت و یادداشت از زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله معمول شد و ادامه یافت و مدارک فراوان برای اثبات این مدعا وجود دارد. (مطهری، 1373 ، 445-437)

عوامل پیشرفت علوم و فرهنگ اسلامی

یکی از علل پیشرفت مسلمین در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس می یافتند، از آن بهره گیری می کردند و به اصطلاح امروز روح تساهل بر آن ها حکم فرما بوده است.

 

(صفحه 48)

چنان که می دانیم در احادیث نبوی به این نکته توجه داده شده است که: «علم و حکمت را هر کجا در دست هر کس پیدا کردید آن را فراگیرید». رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

کلمه الحکمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها (مجلسی، بی تا، 2/99)

همانا دانش راستین گمشده ی مؤمن است، هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است.

 

در نهج البلاغه است:

الحکمة ضالة المؤمن، فخذ الحکمة و لو من اهل النفاق (فیض الاسلام، بی تا، ح 80)

دانش راستین گمشده ی مؤمن است، پس آن را فراگیر و بیاموز ولو از مردم منافق.

و هم از کلمات آن حضرت است:

خذوا الحکمة و لو من المشرکین (مجلسی، بی تا، 2/97)

حکمت را بیاموزید، ولو از مشرکان.

این روایت ها زمینه ی وسعت دید و بلند نظری و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام فراگیری و علم آموزی به وجود آورد.

از این رو مسلمین اهمیت نمی دادند که علوم را از دست چه کسی می گیرند و به وسیله ی چه اشخاصی ترجمه و نقل می شود و به دست آنها می رسد. بلکه، براساس آنچه از امر پیشوای عظیم الشأن خود آموخته بودند، خود را به دلیل این که اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حکمت های جهان می دانستند و حکمت را نزد دیگران امری «عاریت» تصور می کردند. استاد به نقل از جرجی زیدان درباره ی علل و عوامل سرعت پیشرفت تمدن اسلامی می نویسد:

یکی از عوامل مؤثر در سرعت پیشرفت تمدن اسلام و ترقی و تعالی علوم و

 

(صفحه 49)

ادبیات در نهضت عباسیان این بود که خلفا در راه ترجمه و نقل علوم از بذل هر چیز گران و ارزان دریغ نداشتند، و بدون توجه به ملیت و مذهب و نژاد، دانشمندان و مترجمین را احترام می گزاردند و همه با آنان مساعدت می کردند و از آن رو دانشمندان مسیحی، یهودی، زردشتی، صائبی و... در بارگاه خلفا گرد می آمدند و خلفا طوری با آنان به مهربانی رفتار می کردند که باید طرز رفتار آنان برای فرمانروایان هر ملت و مذهبی سرمشق آزادی خواهی و عدالت گستری باشد.

جرجی زیدان داستان معروف مرثیه گویی سید شریف رضی را برای ابو اسحاق صابی ذکر می کند، که یک مرد روحانی در مرثیه ی یک دانشمند کافر شعر می گوید، سپس می گوید: آزادی فکر و عقیده و مماشات با دانشمندان چنان بود که آن مرد بزرگ روحانی با کمال آزادگی آن دانشمند صابی را مرثیه گفت.

جرجی زیدان چنین نتیجه می گیرد که مردم در تعصب و عدم تعصب از بزرگان (خلفا، سلاطین) خویش پیروی می کنند و اگر بزرگان و فرمانروایان آزادمنش باشند، سایرین نیز از آنان تبعیت دارند و عکس آن نیز صادق است.

 

استاد می فرماید:

این نتیجه گیری صحیح نیست. امثال سید شریف رضی دنباله رو خلفا نبودند، سعه ی صدر و بلند نظری را از خلفا نیاموخته بودند، از شارع مقدس اسلام آموخته بودند که علم را به هر حال محترم می شمارد. لهذا وقتی که به سید اعتراض شد، پاسخ داد که من در حقیقت علم را مرثیه گفتم نه شخص را. (مطهری، 1373 ، 448-445)

 

توصیه به علم در اسلام

در این که اسلام راجع به علم تأکید و توصیه کرده و در کمتر موضوعی، و شاید نسبت به هیچ موضوعی، این قدر توصیه و تأکید نشده است، بحثی نیست.

از قدیمی ترین زمانی که کتب اسلامی تدوین شده است، در ردیف سایر دستورهای اسلامی از قبیل نماز، روزه، حج، جهاد و امر به معروف، بابی هم

 

(صفحه 50)

تحت عنوان باب «وجوب طلب العلم» باز شده و علم به عنوان یکی از فرایض شناخته شده است.

در اولین آیات وحی امر به خواندن، قلم و بیان شده است.5 و آیات دیگری هم در فضیلت علم و مقام عالم آمده است.6 از طرف دیگر آیاتی جهل را به لحن شدیدی مذمت کرده است.7

گذشته از آیات قرآن کریم، مؤکدترین و صریح ترین توصیه های رسول خدا صلی الله علیه وآله و [اهل بیت علیهم السلام [درباره ی علم است. از آن جمله روایات زیر:

طلب العلم فریضة علی کل مسلم (مجلسی، بی تا، 1/177) و در برخی نسخه ها و مسلمة (غوالی الالی، بی تا، 176)

تعلم و دانشجویی بر هر مسلمانی فرض و واجب است.

این روایت بیان می کند، علم اختصاص به طبقه ای دون طبقه ای و به جنسی دون جنس دیگر ندارد و هر کس مسلمان است باید دنبال علم برود، و علم یک فرضیه ی عمومی است.

و یا در روایت «اطلبوا العلم و لو بالصین» (مجلسی، بی تا، 177)؛ یعنی علم مکان معین ندارد، هر نقطه ی جهان که علم هست بروید و اقتباس کنید.

و یا روایت «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» (همان) یعنی در همه ی عمر، از گهواره تا گور، در جستجو و طلب علم باشید، یعنی علم فصل و زمان معین ندارد؛ در هر زمانی باید از این فرصت استفاده کرد. (مطهری، 1373 ، 159-158 ؛ 1374 ، 28-27 و 1381 ، 6/352)

 

قداست علم

علم دو جنبه دارد؛ یکی این که قدرت و توانایی است (و هو سلاح علی الاعداء) و بهترین وسیله و ابزار زندگی است. اگر به شیر دندان ها و چنگال های قوی و اگر به پرندگان پر و بال داده شده که در فضا پرواز کنند و اگر به آهو پاهای دونده داده شده، به انسان عقل و علم داده شده است. در صحنه ی تنازع بقا، برای انسان ها بهترین سلاح علم است. به وسیله ی علم با ظلم و تعدی و با گزنده و

(صفحه 51)

درنده، باید مبارزه کرد. علم خوی توحش را، که خشونت است، از انسان می گیرد، و به او نرمی و عاطفه می دهد. علم روشنایی است و فضا را روشن می کند و هر کجا که انسان باید برود، اولین وسیله ی لازم چراغ است و علم چراغ است.

دیگر این که علم، بالذات از آن جهت که نور است شریف و مقدس است، شرافت ذاتی دارد. همان طوری که تقوا و طهارت روح هم قداست دارد.

ملائکه ی الهی بعد از آن که مقام علمی آدم روشن شده، مأمور شدند که آدم را سجده کنند. ملائکه به علم از نظر وسیله و ابزار نگاه نمی کنند و این بهترین دلیل قداست ذاتی علم از نظر دین است.

 

علی علیه السلام می فرماید:

در شرف علم همین بس که آن کس هم که آن را ندارد، مدعی اوست. این جمله مبین شرف و فخر ذاتی علم است.

و یکی از بدبختی های بشر این است که همه ی مقدسات را به چشم ابزار و وسیله ی مادیات بنگرد. قدیم این مزیت را بر جدید داشت که برای علم و عالم و معلم احترام بیشتر قائل بود، ولی در جدید با این که علم توسعه پیدا کرده مقامش تنزل کرده است. طلاب قدیم برای استادان و معلمان خود یک نوع خضوع و احترام دیگری قائل بودند. (مطهری، 1381 ، 6/362)

علل متروک ماندن دستورات اسلام در زمینه ی ضرورت فراگیری علم

 

استاد شهید می فرماید:

این خود یک مسأله ی اجتماعی است که چرا با آن همه توصیه ها و تأکیدها که در اسلام برای فریضه ی علم شد، مع ذلک این فریضه متروک مانده است. بعضی گفته اند از آن جهت که همه ی توصیه ها به علم به صورت توصیه به عالم و تشویق به احترام و دست بوسی و فضیلت عالم گذاشته شد؛ یعنی مردم به جای این که توجه پیدا کنند که خودشان سواد پیدا کنند، توجهشان معطوف شد به این که اجر و فضیلت را در احترام نسبت به علما کسب کنند.

 

(صفحه 52)

البته ممکن است این یکی از جهات باشد. ولی باید علت اصلی را وجود یک نوع ناهمواری ها و دشواری هایی، که به عللی در جامعه ی اسلامی پیدا شد، دانست که امکان عملی شدن این توصیه ی عمومی را از بین برد. یکی این که در فقه ما علم به صورت یک فریضه ی نظیر نماز و روزه و خمس و زکات و حج تلقی نشد. آنچه که به صورت فریضه تلقی شد، مسلمین آن را حفظ کردند، و به هر مشقتی بود عمل کردند. نماز را در هیچ حالی ترک نکردند. در سخت ترین روزهای سال روزه می گیرند. سفر حج، با آن همه خطرات که در قدیم بود، می رفتند. و همچنین خمس و زکات و غیر این ها. ولی در مورد علم، سفرهای علمی مانند سفر حج فرض شناخته نشد. علت این است که در فقه ما از ردیف فرائض خارج شد و دلیل این که فرض شناخته نشد، ظاهرا، به این دلیل است که علم را در لسان شارع به یاد گرفتن مسائل شرعی مخصوص دانستند، یعنی فریضه ی علم را مستقل ندانستند و گفتند مقصود از فریضه ی علم، دانستن سایر فرایض اسلامی است و دانستن آن ها هم به دو نحو ممکن است؛ اجتهادی و تقلیدی، و علم تقلیدی خیلی ساده است، حتی احتیاج به سواد و قدرت خواندن هم ندارد. پس معنای «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» علم به معنای سواد و عالم شدن به علمی از علوم دنیا نیست، بلکه فقط به معنای یاد گرفتن موارد ابتلا از مسائل و مطالب مربوط به سایر فریضه هاست؛ از قبیل نماز و روزه و حج و به اصطلاح وجوب نفسی تهیوئی دارد. پس فریضه ی علم به فرض نفسی تهیوئی تفسیر شد، نه فرض نفسی مستقل.

 

استاد شهید در ادامه می فرماید:

وقت آن رسیده است که علم را فریضه ی مقدسی بدانیم که فقط اختصاص به احکام شرعی ندارد. و این فریضه، تنها عنوان مقدمه ی سایر فرایض را ندارد. اولاً آنچه در مذمت جهل رسیده، اختصاص به جهل در فرایض دینی ندارد، بلکه جهل و عدم تعمق و عدم قدرت تحلیل قضایای تکوینی و تاریخی است و با دانستن تقلیدی و حتی اجتهادی فرایض دینی، آن جهل

 

(صفحه 53)

رفع نمی شود. ثانیا در قرآن امر به تدبر در خلقت شده و تدبر در تکوین بدون استعداد علمی و توانایی آن میسر نیست و ثالثا امروز ما می بینیم که جهان، علم را یک فریضه ی نفسی مستقل می شمارد و اگر هم آن را یک فریضه ی مقدمی بداند، تنها برای انجام فرایض دینی نیست، بلکه آن را مقدمه ی زندگانی خوب، مقدمه ی مبارزه با فقر و بیماری، مقدمه ی عزت و استقلال و داشتن یک اجتماع خوب، دموکراسی و امثال این امور می داند. نه تنها مقدمه برای یادگرفتن اجتهادی یا تقلیدی فرایض دیگر است که مثلاً در مسائل شک و سهو، طهارت و غیره، مجتهد باشیم یا مقلد، بلکه برای این که توانایی عملی برای بسیاری از فرایض داشته باشیم، فرایضی که نه احتیاج به اجتهاد دارد و نه احتیاج به تقلید. یعنی دانستن حکم آن ها احتیاج به دانستن ندارد. زیرا بدیهی است ولی عمل به آن ها احتیاج به علم ها دارد.

پس علت اصلی عملی نشدن فریضه ی علم، طرز تفسیر فقهی مسأله است. در این جا طرز تفسیر خطابی هم هست، در طرز تفسیر منبری و خطابه، تمام توصیه های علمی به صورت توصیه ها به نفع عالم تعبیر می شود.

 

پس مجموعا این چند علت گفته شد:

الف - طرز تفسیر فقهی مسأله؛

ب - طرز تفسیر منبری مسأله؛

ج - وجود ناهمواری ها در جامعه اسلامی، که عملاً تعلم عمومی را غیرممکن کرد (مطهری، 1381 ، 6/327-334 و 1377 ، 165).

 

نتیجه

اسلام و تعالیم آن، جهانی و برای تمام دوران هاست. تمسک به آن موجب حیات و بالندگی در دنیا و آخرت است. ما هر قدر نگاه و توجهمان به اسلام و تعالیم حیات بخش آن بیشتر بوده و در زندگی فردی و اجتماعی ما حضوری پر رنگ داشته است، باعث رشد، پیشرفت و سربلندی جامعه ی اسلامی بوده است. و هر قدر از آن فاصله گرفتیم و تعالیم آن را فقط شعار خود قرار دادیم و در متن

 

(صفحه 54)

زندگی خود نیاورده ایم، باعث عقب گرد و در جا زدن شده است، تا جایی که فریفته ی ظواهر زیبای فرهنگ بیگانه، که در عمل به تعالیم اسلام گوی سبقت را از ما ربودند، شدیم و دست نیاز به طرف آن ها دراز کردیم.

باید بدانیم که اسلام خود دارای فرهنگ غنی و سازنده ی تمدن های بزرگ بشری است، که همه ی آن ها در سایه ی توجه به علم و دانش، پی بردن به ارزش آن، سخت کوشی و تلاش در کسب آن و عمل به دستورات اسلام و پیشوایان دینی محقق شده است. هنوز هم آیین مقدس اسلام فرهنگ ساز و در شمار بزرگ ترین آن هاست.

کافی است به اسلام حقیقی برگشته و به سیره ی پیشوایان آن تمسک کرده و تعالیمش را در عمل پیدا کنیم و در راه کسب علم کوشا باشیم و از فرهنگ و تمدن خود محافظت کرده و از فرهنگ دیگران استفاده نموده و در آن هضم نشویم و ظواهر آن ما را به خود مشغول نکند و به تعبیر استاد مطهری موجب جذب فرهنگ های دیگر در خود شویم.

ما با داشتن پیشینه ی قوی و فرهنگ و تمدن غنی، و تعالیم انسان ساز و فرهنگ ساز اسلام می توانیم دوباره سر بلند کنیم و در اوج قله ی فرهنگ و تمدن بشری قرار بگیریم، که به خواست خداوند انقلاب اسلامی ایران این مسیر را آماده کرده و به آن سمت پیش می رویم.

 

پی نوشت ها

5 ) ر. ک: علق، 4-1 .

6 ) ر. ک: رعد، 16 ؛ زمر، 9 و طلاق، 12 .

7 ) ر. ک: اعراف، 119 و انعام، 35 و...

 

منابع و مآخذ

1 ) قرآن کریم.

2 ) امام علی (بی تا)، نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، بی جا.

3 ) جعفری، محمد تقی (1375)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج 6 ، 7 و 16 .

4 ) خسروپناه، عبدالحسین (1381)، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم، چاپ دوم.

5 ) دهباشی، مهدی (1377)، فلسفه علم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

6 ) سروش، عبدالکریم (1371)، علم چیست؟ فلسفه چیست؟، تهران، مؤسسه ی فرهنگی صراط.

7 ) العاملی، زین الدین علی بن احمد الشاهی (شهید ثانی) (1369)، منیة المرید، نجف، مطبعة النحری.

8 ) کارناپ، رودلف (1369)، مقدمه ای بر فلسفه علم، ترجمه ی یوسف عفیفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

9 ) علی بابایی، غلامرضا و آقایی، بهمن (بی تا)، فرهنگ علوم سیاسی، بی جا.

10 ) مصباح یزدی، محمد تقی (1379)، آموزش فلسفه، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ دوم، ج 1 .

11 ) مطهری، مرتضی (1372)، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم، ج 1 .

12 ) مطهری، مرتضی (1376)، آشنایی با قرآن، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، ج 6 .

13 ) مطهری، مرتضی (1373)، بیست گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم.

14 ) مطهری، مرتضی (1374)، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم.

15 ) مطهری، مرتضی (1377)، ده گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم.

16 ) مطهری، مرتضی (1380)، پانزده گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول.

17 ) مطهری، مرتضی (1373)، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیستم.

18 ) مطهری، مرتضی (1381)، یادداشت های استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، ج 6 .

19 ) مطهری، مرتضی (1371)، فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ج 1 .

20 ) مطهری، مرتضی (1372)، مجموعه آثار، انسان و ایمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، ج 2 .

21 ) مطهری، مرتضی (1372)، مجموعه آثار، جامعه و تاریخ، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم.

22 ) نصری، عبداللّه  (1376)، تکاپوگر اندیشه ها (زندگی، آثار و اندیشه های استاد محمد تقی جعفری)، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

23 ) مجلسی، محمد باقر (بی تا)، بحارالانوار، بی جا، ج 2 .

منابع مقاله: مجله اندیشه حوزه

منبع: پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: