چگونه بحران نان در تهران ایجاد شد / دکتر حسین آبادیان

1395/5/6 ۰۹:۴۰

چگونه بحران نان در تهران ایجاد شد / دکتر حسین آبادیان

از اوايل جنگ جهانی اول، بحران مواد غذايی و به‌طور خاص بحران نان در ایران فراگیر شد. این بحران چند دلیل داشت: هجوم خارجی و قتل‌عام مردم و نابودی حرث و نسل در اکثر نقاط کشور، خشکسالی به‌ویژه در سال ١٣٣٥ قمری، بحران‌های مصنوعی به منظور دستیابی به اهداف سیاسی و احتکار غلات توسط اغنیا و کارکنان دولت. وضع قحطی و عوامل بحران موادغذايی در تهران به مراتب بیش از دیگر شهرها پیچیده بود. یکی از عوامل ظاهری قحطی در این شهر، سن و ملخ بود که به جان محصول افتاده و بخش اعظم آن را نابود می‌کرد. محصولات ناچیز تهران با این حشرات موذی از بین می‌رفت.

 جنگ جهانی اول تا کودتا

از اوايل جنگ جهانی اول، بحران مواد غذايی و به‌طور خاص بحران نان در ایران فراگیر شد. این بحران چند دلیل داشت:   هجوم خارجی و قتل‌عام مردم و نابودی حرث و نسل در اکثر نقاط کشور، خشکسالی به‌ویژه در سال ١٣٣٥ قمری، بحران‌های مصنوعی به منظور دستیابی به اهداف سیاسی و احتکار غلات توسط اغنیا و کارکنان دولت. وضع قحطی و عوامل بحران موادغذايی در تهران به مراتب بیش از دیگر شهرها پیچیده بود. یکی از عوامل ظاهری قحطی در این شهر، سن و ملخ بود که به جان محصول افتاده و بخش اعظم آن را نابود می‌کرد. محصولات ناچیز تهران با این حشرات موذی از بین می‌رفت. همزمان آب در تهران کمیاب شد، «آن گرفتاری‌ها و خانه‌خرابی مشروطه و مستبده هشت ساله، این جنگ روس و عثمانی دوساله، گرانی همه اجناس، این هم حالت محصول و زراعت و میاه. خداوند چه برای این ایران بدبخت خواسته است و ما چه کرده‌ایم که مستحق این بلاها شده‌ایم. تمام مکنت ما، امر معیشت ما از یک مشت محصول به آن حال فلاکت می‌گذشت، آن هم دارد از دست ما می‌رود. در قزوین و این بلوکات یک حال وحشت و اضطرابی حکمفرماست که نظیر آن کسی خاطر ندارد. الموت یکی گرفتار خودش، یکی غصه تنکابون دارد. زیرا دو ثلث معیشت آنها از تنکابون است. خداوند مگر باز خودش ترحم کند.»
در اوايل ماه شوال‌ سال ١٣٣٤ در تهران آشوبی به پا شد. در این ماه نان به گران‌ترین قیمت خود رسید، مردم گرسنه همهمه آغاز کردند، آنان عزل سپهسالار را می‌خواستند. سپهسالار که بعدا معلوم شد چه ضربات مهلکی بر پیکر فرتوت ایران وارد کرده است، ناچار به کناره‌گیری شد، اندکی بعد وثوق‌الدوله به جای وی به ریاست وزرايی منصوب شد. در دوره ریاست وزرايی سپهسالار اعظم، بحران نان تهران به اوج خود رسید، در طول فقط دو روز عده‌ای از خبازها دکان‌های خود را بستند و دیگر پخت نمی‌کردند. همین مسأله باعث ایجاد نگرانی عظیمی بین مردم شد، این عمل کاملا عمدی و برنامه‌ریزی‌شده بود، به همین دلیل حاکم تهران دستور داد محرکان تعطیلی خبازخانه‌ها را دستگیر کنند، تعدادی از خبازها بازداشت شده و در اداره حکومتی نگهداری شدند. این ایام درست مصادف بود با ماه رمضان‌ سال ١٣٣٤، آن هم روزهای اولیه این ماه. روز چهارم رمضان حکومت تهران برای رفع اختلاف با خبازها و مهیا کردن زمینه برای باز شدن دکان‌های آنها، اقدامات لازم را انجام داد. مطبوعات نوشتند «ولی خبازها حاضر نشده‌اند که دکان‌های خود را باز و مشغول کسب خود شوند.» دلیل این‌که چرا خبازها آن هم درست در ماه رمضان دست به اعتصاب زده‌اند، معلوم نبود اما هرچه بود بحران گندم تهران را تهدید نمی‌کرد. به‌طور مثال فقط میزان گندمی که از خالصجات اطراف تهران خریداری شد، ٨٢ هزار خروار بود، وزارت مالیه به اداره‌کل تشخیص عایدات دستور داد این میزان را از مستأجران دریافت و به انبار دولتی حمل کند. یک قزاق هم مأمور شد برای حمل جنس به انبارهای دولتی اقدامات حفاظتی را به انجام رساند. لازم به گفتن است که رئیس اداره‌کل تشخیص عایدات عمیدالسلطنه بود که با گروه طرفداران وثوق و شخص او روابط نزدیکی داشت.
بحران‌ها ادامه یافت تا این‌که سپهسالار تنکابنی برافتاد. بعد از او وثوق‌الدوله ریاست وزرايی را به دست گرفت و درست در همین دوره بود که بحران ایران به اوج خود رسید. جالب این است ‌که درست چهار روز بعد از انتشار خبری که به نقل از رعد آوردیم یعنی ارسال غله به تهران و دو روز بعد از ریاست وزرايی وثوق، روزنامه رعد نوشت نظر به پاره‌ای شایعات قیمت ارزاق مخصوصا برنج و روغن افزایش یافته؛ می‌گفتند عامل این افزایش کاروانسرادارها و دلال‌ها هستند. از این بالاتر با این‌که گندم مثل سابق وارد شهر می‌شد و خبازها سهم مورد نیاز خود را دریافت می‌کردند، امر نان بسیار مغشوش بود: «خبازها موقعی به دست آورده در هر دکان خبازی جمعیت زیاد اجتماع می‌کنند و از طرف حکومت طهران هم اقدامی که اسباب رفاهیت عامه باشد به عمل نیامده، فقرا و ضعفا دچار تضییق و فشار هستند.» در دوره ریاست وزرايی وثوق هر روز با نظارت قزاق‎ها محصول خالصجات دولتی به انبارهای دولتی ارسال می‌شد، اما بحران نان کماکان ادامه یافت. علت امر چه بود؟ واقعیت این است که در درون کابینه عده‌ای سد راه اجرای تصمیمات وثوق می‌شدند. اینان با این‌که عضو کابینه بودند، اخبار محرمانه را به صورت شایعه پخش می‌کردند، مردم را از آینده هراسناک می‌ساختند، جو بدبینی و نومیدی را دامن می‌زدند و در یک کلام مانع ثبات و آرامش می‌شدند. عوامل این اقدامات چه کسانی بودند؟ پاسخ قطعی به این پرسش‌ها در گرو تعقیب مسیر حوادث این زمان است.
در کابینه وثوق‌الدوله که روز هفتم شهریورماه‌ سال ١٢٩٥ مطابق با شوال ١٣٣٤ اعضای دولت خود را معرفی کرد، سپهدار رشتی وزارت داخله را برعهده داشت. وثوق روز سیزدهم شوال کابینه خود را تشکیل داد و ذیقعده آن‌ سال گرانی نان بروز کرد، این امر کاملا تصنعی بود زیرا از جمادی‌الثانی آن ‌سال نان ارزان شده بود و در این زمان اساسا بحران نان وجود نداشت. سپهدار عنصر مورد اعتماد انگلستان و کسی که از آنان در دوره مظفرالدین‌شاه نشان دریافت کرده بود، نقشی بسیار مرموز در تحولات این زمان بازی کرد. به‌واقع در دوره‌ای که او وزارت داخله را عهده‌دار بود، بحران به اوج خود رسید. سپهدار رشتی سردار منصور با قوام‌الدوله وزیر فواید عامه و تجارت، با رؤسای خبازخانه‌ها وارد گفت‌وگو شد تا علت کمبود نان را دریابد. آنان علت امر را ترقی قیمت نان عنوان کردند. قرار شد فعلا همان یک‌من سی‌شاهی بفروشند و بعدا با تحویل غله از انبار دولتی قیمت‌ها را پايین آورند. اما هیچ‌کدام از این تمهیدات به نتیجه نرسید، یا اراده‌ای قاطع در پشت آن وجود نداشت یا این‌که خود کارکنان وثوق عمدتا بحران‌سازان بودند، کسانی که به قول معروف وثوق را هم دور زده بودند.
وثوق از بازی سنجیده‌ای که به قیمت افلاس مردم برای سرنگونی او کشیده بودند، آگاهی داشت، پس روز سه‌شنبه ١٨ذی‌الحجه‌ سال ١٣٣٤، یعنی کمتر از دو ماه بعد از آن‌که قدرت را به دست گرفت، دستور داد شاهزاده مشکوه‌الدوله، امین‌الوزاره و بهاءالسلطنه که متهم به اخلال در امر نان به منظور تولید مشکلات برای دولت بودند، دستگیر شوند. اینان از مرتبطان با تشکیلات کمیته مجازات به‌شمار می‌رفتند که در ذیقعده آن ‌سال و چند روزی بعد از تشکیل دولت وثوق تشکیل شده و نوک تیز فعالیت خود را حمله به شخص رئیس‌الوزرا قرار داده بود و هر روز بحرانی ایجاد می‌کرد تا او را از سر راه بردارد. رئیس‌الوزرا حتی بعدا که این کمیته رسما عملیات جنایتکارانه خود را آغاز کرد، تهدید به قتل شد و اندکی بعد از این تهدیدات استعفا داد. در دستور وثوق برای دستگیری افراد فوق‌الذکر، نکته‌ای نهفته است:   او می‌دانست کسانی که به بحران مواد غذايی دامن می‌زنند چه کسانی‌اند و در کجا لانه کرده‌اند اما مسأله این بود که او هم نمی‌توانست با این مافیای خشن و بی‌رحم برخورد کند. هیچ‌چیز از چنبره نفوذ این گروه خارج نبود و حتی برخی از اعضای هیأت دولت وثوق هم یا به دلیل رعب و وحشت یا باور به راه گروه بحران‌ساز، با آنان همکاری می‌کردند.
طبق آمار نظمیه و بنابر گزارش کمیساریاهای این تشکیلات، در کمیسری‌های دهگانه تهران، به‌طورکلی آمار ٢٣٦٠ فقیر که مطلقا قادر به ادامه حیات نبودند، ثبت شده بود. فقرای محدوه کمیسری ناحیه دو از همه بیشتر بودند که تعداد آنها ٥٠٤ نفر بود. کمترین تعداد به کمیسری ناحیه سه تعلق داشت که تعداد فقرای منطقه را ٢٢نفر نوشته بودند. تا اواخر ماه ذیقعده‌ سال ١٣٣٥، بحران نان در تهران به اوج خود رسید، بحرانی که دست‎های نامریی گروه ضدتشکیلی در آن دیده می‌شد. با این‌که دولت در امر تهیه نان مردم جدیت به خرج داد و مبالغی را صرف جبران خسارت و تحمیل آن به بودجه مملکت کرد، امر نان باز هم بسیار مغشوش بود. در جلوی دکان‌های خبازی مردم اجتماع کرده و خلاصه وضع فوق‌العاده رقت‌باری به وجود آمده بود. در این بحران جانسوز خود خبازها هم دخالت داشتند، با وصف وضع تأثر‌انگیز مردم، «به هیچ‌وجه از دسایس و آنتریک رؤسای خبازی کاسته نشده روزبه‌روز به هر وسیله باشد، موقع را برای انتفاع خود مناسب‌تر دیده و از هیچ قسم اجحاف فروگذار نمی‌کنند و ریاست خبازخانه هم گویا در مقابل رأی و پیشنهادهای ایشان خود را مجبور به تسلیم می‎داند.» به عبارتی در دوره‌ای که وثوق قدرت را به دست داشت، بر دامنه بحران به صورتی کاملا مصنوعی افزوده شد. اما تا زمانی که وثوق قدرت را به دست داشت، مانع از تعمیق فاجعه شد، او توانست جلوی گسترش قحطی را بگیرد و تهران را از مرگ‌ومیر نجات بخشد. اما با سقوط او و در دوره کابینه علاء‌السلطنه بود که نخستین اخبار از تجمع مردم در برابر نانوايی‌ها و مرگ‌ومیر ناشی از قحطی نان به صفحات جراید راه یافت.
این خبر روزنامه زبان آزاد ابعاد فاجعه ملی قحطی نان را در تهران به خوبی نشان می‎دهد: «روز جمعه در دکان خبازی محله دروازه قزوین یک ضعیفه بیچاره بعد از چند ساعت معطلی با یک حالت رقت‌انگیزی ضعف نموده پس از این‌که زن‌های دیگر بیرونش آورده‌اند، به فاصله نیم‌ساعت تلف می‎شود. آیا مسئول این پیشامدها کی است و آیا پادشاه ایران از مرگ رعیت خود متاثر می‎شود یا نه؟» لازم به یادآوری است که در این زمان کمال‌الوزاره عضو کمیته مجازات رئیس اداره مالیات‌ مستقیم ایالت تهران و مسئول خبازخانه‌های تهران بود. از آن سوی در این زمان که مقارن اوج فعالیت و آدمکشی کمیته مجازات به شمار می‌آمد، وثوق از قدرت کناره گرفته بود و علاء‌السلطنه زمامدار امور جمهور شد؛ در کابینه علاء‌السلطنه گروه بحران‌سازی که اینک مقام وزارت به دست آورده بودند، بیش از هر زمانی عرصه بر مردم تنگ کردند.
به‌تدریج در تهران وضع نان بی‌نهایت بغرنج شد. یکی از مهم‌ترین مشکلات نان تهران، تقلبات خبازخانه‌ها بود، اینان به بهانه‌های گوناگون از پخت روزانه خود کاسته بودند؛ مضافا این‌که چیزهايی را با آرد مخلوط می‌کردند و «به مردم بدبخت» می‎فروختند «که حقیقتا رقت‌انگیز» بود. به‌گفته مردم «چون متصدیان امور خبازخانه از نان‌های معمولی مصرف نمی‎نمایند، از حال بیچاره فقرا و ضعفا بی‌اطلاع می‎باشند که با هزاران زحمت و مشقت از صبح تا غروب زحمت کشیده و با خون‌جگر دو قران به دست آورده و با چند ساعت معطلی نانی گرفته که از شدت تلخی و شوری به هیچ وجه قابل خوردن نیست؛ ما توجه مخصوص هیأت وزرا و آقای وزیر مالیه را به این مسأله جلب نموده و رفع این عسرت را هرچه زودتر استرحام می‎نمايیم.»
چند روز بعد خبر رسید خبازخانه‌ها به‌عنوان گران شدن غله یا کمبود غلات، چهارشاهی به قیمت نان افزودند. خبازها می‎گفتند باز هم به این قیمت خواهند افزود، همزمان از اول تابستان‌ سال ١٢٩٦ شمسی، بسیاری از مناطق تهران از بحران بی‌آبی رنج می‌برد، عین‌الدوله برای حل موقتی بحران آب تهران، پنج رشته قنات خود را برای مشروب‌کردن خانه‌های اطراف اختصاص داد؛  اما تمام علایم نشان‌دهنده بحرانی زجرآور در افق تاریخ ایران بود.
در این بین حقه‌بازی، شارلاتانی و دوزوکلک به اوج خود رسید. مردم به دلیل سوء‌تدبیر مدیران در کوچه و بازار به زمین می‎افتادند و از فرط گرسنگی می‎مردند. عده‎ای ظاهرا برای کمک به مردم اعانه جمع‌آوری می‎کردند، اما به قول کمره‎ای این افراد برای منافع شخصی خود و «اظهار شخصیت» دست به این اقدامات می‎زنند. مردم در پایتخت کشور یعنی تهران، هر روز از گرسنگی تلف می‎شدند اما اعیان و اشراف و رجال کشور سرگرم عیش‌ونوش خود بودند و به هیچ وجه به مصیبتی که بر مردم می‎گذشت، توجهی نشان نمی‎دادند. همین سیدمحمد کمره‎ای بخش معتنابهی از خاطراتش را به نقل پلو و خورشت و اغذیه و اشربه‌هايی که میل کرده، اختصاص داده است. خودش نقل می‎کند همین که از خانه بیرون می‎آمده با جنازه‌های پراکنده مردم مواجه می‎شده است که از گرسنگی قالب تهی کرده بودند. او از «بدی اوضاع و فقر و ذلت عمومی و نیست‌شدن مردم» صحبت می‎کرد.
کمره‌ای نقل می‎کند روز چهاشنبه بیست‌ودوم جمادی‌الاولی ١٣٣٦ مطابق با بهمن ماه ١٢٩٦ شمسی، از تکیه رضاقلی‌خان تا درب مدرسه خان، ناله و گریه و ضجه اطفال و زن و مرد، شنیده می‎شد. همه توی کوچه‌ها ریخته بودند و از گرسنگی جان می‎دادند. حال قضاوت کمره‎ای را بنگرید: «من که خیلی قسی‌القلب در این امورم و چون این مردم را مستحق همه قسم بدبختی که از طرف خودشان از شدت بداخلاقی، همه قسم ذلت می‎کشند و به این ذلت می‎میرند و هیچ کاری نمی‎کنند و اگر انسان بر منافع آنها اقدامی نماید خود آنها بر علیه آدم اقدام می‎کنند. معذالک خیلی از این منظره منقلب شدم.»
در جايی دیگر از خاطرات او آمده است: «ای خداوند ناظری به احوال ما که چقدر از نفهمی و فقر و شداید که بر عامه بدبخت وارد می‎شود خاصه به این فقرا. از عمل‌ها بدترین هلاکت را می‎کشیم. شاید وبا و طاعون صدماتش به عموم کمتر باشد؛ اعوذ بالله من الفقر‌المکب، که فقری که انسان را کافر می‎کند و به رو در آتش می‎اندازد.» او ادامه می‌دهد: «توی بازار بعضی چپاول قیسی و نان از هم می‎کردند. در بین زدوخورد و چپاول، توپ چیت یک نفر بزاز فقیر از میان رفت، نفهمید چطور شد، بردند. اگرچه قریب ٢ماه متجاوز است، این حال چپاول جریان دارد. رد شدم. یک طاس کوچک خوبی دست زنی بود، به مسگر می‎خواست بفروشد. مسگر گفت من به قیمت قراضه می‎خرم یک من هشت‌هزار [هشت ریال]. بیچاره ضعیفه ناچارا داد. توی کوچه یک نفر جوان نشسته [دست] به سر خود کشیده صدا می‎زد پول یک کلاه کرک. دیدم کلاه خود را جلو خود گذاشته واقعا می‎فروخت.» حتی مفتشین دولتی اسباب و لوازم خانه‌های خود را می‎فروختند تا نان تهیه کنند. به‌طور مثال فردی به نام میرزا محمدخان ساوجی نقل می‎کرد که دو جاجیم خانه‌اش را که ٦تومان خریده، به سه تومان فروخته است تا نانی بخرد که هر من آن برای وی دو تومان و هیجده ریال تمام می‎شد، یعنی نانی که در اواخر ‌سال ١٣٣٤ قمری هر من، بیست‌و‌شش تا سی شاهی بود، چنین افزایش سرسام‌آوری یافت. آن مرد می‎نالید که دو سه روز دیگر حتی اسباب‌خانه هم ندارد که بفروشد و نان تهیه کند. به قول مردی ساوجی نام، روز بیست‌وششم جمادی‌الثانی ١٣٣٦ قمری، عده‎ای از مردم دولاب از گرسنگی مردند، عده‎ای دیگر نیز نزدیک به موت بودند. او نقل کرد هر روز عده‎ای از مردم دولاب به این شکل می‎میرند. وثوق را متهم می‎کردند نان دولابی‌ها را به مصرف خود می‎رساند، یا به کارگران سلیمانیه می‎دهد که املاک او را آباد می‎سازند یا این نان را به بستگان خود و کدخدای دولاب می‎دهد. لازم به یادآوری است که در آن زمان دولاب و سلیمانیه واقع در جنوب شرق تهران، املاک وثوق‌الدوله بود. اما این واقعیت نداشت. وثوق تا زمانی که رئیس‌الوزرا بود، دستور داد گندم‌ها را از انبارها خارج سازند و ارزان‌تر از حد معمول بفروشند. دولت دویست‌هزار تومان پول برای خرید گندم به عراق عجم و ملایر فرستاد، کلیه ذخایر گندم این مناطق را به تهران فرستادند که یا رایگان یا به قیمت ارزان در اختیار مردم گذاشته شود. عده‎ای از محتکران به گمان این‌که به دلیل بروز قحطی، نان و گندم در تهران گران‌تر می‎شود، انبارهای خود را خالی و به این شهر ارسال کردند. به قول کمره‎ای بعضی از اغتشاشات شهر زیر سر «تحریکات خارجه و اجانب» صورت می‎گرفت، این وضع باعث به‌هم‌ریختگی بیش از پیش شهر شده بود. در هر حال بعد از سقوط وثوق بود که فاجعه ابعاد بیشتری یافت.
خبر زیر که توسط روزنامه نوبهار منتشر شد، عمق فاجعه و رقت و دهشت گرسنگی را در مرکز سیاست‌گذاری کشور نشان می‎دهد:   «به موجب یک خبر خصوصی که به اداره [روزنامه] رسید، پریروز قبل از ظهر میرزا ابوالقاسم‌خان درب دکان نانوايی جنب انبار گندم یک سینی مس را غفلتا از در دکان نانوايی برداشته رو به فرار می‎گذارد، آژان پست  او را دستگیر و پس از استرداد سینی جلب به کمیسری می‎نمایند، مشارالیه در ضمن استنطاق خود اقرار به دزدی‌های مهم می‎کند. لذا کمیسری ١٠ نفر آژان با یک صاحب‎منصب برای تفتیش به خانه مشارالیه می‎فرستند، پس از ورود اشاره به گوشه اطاق کرده آژان وارد اطاق شده لحاف مندرسی را که در گوشه اطاق بوده بلند می‎نمایند می‎بیند یک پسر و یک دختر کوچک از گرسنگی مرده و عیال مشارالیه هم در گوشه دیگر اطاق به واسطه گرسنگی درحال نزع است!»
 بالاخره مردم تهران از شدت گرسنگی در مسجد شاه تحصن اختیار کردند. به واقع علت تحصن همین امر یعنی گرسنگی بود اما به سرعت به مسائل دیگر تغییر یافت. عین‌السلطنه نوشت:   «اما این گرسنه‌ها که برای نان متحصن شده بودند این همه پلو گوشت، حلوا، شیرینی، قند، چای را از کجا آوردند. معلوم است که از همان‌جا که همیشه بلاهای ایران نازل می‌شود که اسمش سفارت سنیه انگلیس است.» متحصنین به اشاره توطئه‌گران تجمع کرده بودند تا کاسه‌کوزه‌ها را سر وثوق بشکنند و او را عامل قحطی معرفی کنند و در نتیجه سرنگونش سازند؛ کاری که آخرالامر به آن موفق شدند.
همزمان زنان تهرانی به سفارت انگلیس مراجعه و نسبت به کمبود نان اعتراض کردند. این نشان می‎داد مردم تهران می‎دانند فاجعه از کجا سرچشمه می‎گیرد. در بازار آشوبی به پا و دکان‌ها بسته شد. زن‌ها از گرسنگی به یک لبوفروش حمله برده و خوراکی‎هاي او را به یغما بردند. پلیس وارد میدان شد و با مردم برخورد کرد. آنگاه زنان به سوی میدان ارگ حرکت کردند و سپس به سوی کاخ گلستان سرازیر شدند، آنها می‎خواستند از درب اندرونی وارد کاخ شوند، اما نگهبانان مانع ورودشان شدند. زنان سپس به سوی سفارت انگلیس به حرکت درآمدند. پلیس محرکین را دستگیر کرد و بقیه پراکنده شدند.کسانی که پراکنده شده بودند بار دیگر به سمت بازار حرکت کردند، آنها از کسبه خواستند مغازه‌های خود را تعطیل کنند. کسبه از ترس مغازه‌های خود را بستند، اما نظمیه بار دیگر مداخله کرد و کسبه کار خود را از سرگرفتند. سه روز بعد یعنی شانزدهم جمادی‌الاولی ١٣٣٥ میتینگی علیه انگلیسی‎ها در میدان توپخانه برگزار شد. مردم بحق عامل اصلی گرفتاری‌های خود را دولت انگلستان می‌دانستند. در این زمان که مقارن با بعد از انقلاب روسیه بود، نیروهای این کشور اندک‌اندک خاک ایران را ترک می‌کردند و انگلیسی‌ها به سرعت جای اینان را اشغال می‌کردند. پلیس جنوب عملا نواحی جنوبی را تا اصفهان و یزد اشغال کرده بود و نیروی شمال (North Persian Force) ایران هم نواحی وسیعی از همدان تا گیلان را جولانگاه عملیات خود کرد. به واقع درست در ایامی که انگلستان در ایران یکه‌تازی می‌کرد، بحران نان در کلیه نواحی کشور به اوج خود رسید، بدیهی است که مردم عامل این بحران را انگلستان دانستند. سفارت انگلیس به‌سرعت به تظاهرات زنان واکنش نشان داد. این سفارتخانه به وزارت داخله نامه فرستاد که حاضر است پلیس جنوب را منحل و نیروهای شمال را هم احضار کند. این نامه برای تظاهر‌کنندگان خوانده شد.


منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: