1395/5/4 ۱۲:۱۸
قول مشهور این است كه علم كلام اسلامی پس از انتشار عقاید و آراء مذاهب و ادیان مختلف در میان مسلمانان از طریق فتوحات اسلامی و گسترش دامنه حكومت اسلامی و اختلاط و آمیزش مسلمانان با پیروان ادیان و مذهب دیگر، پدید آمد تا از عقاید اسلامی دفاع كند و به اشكالات و شبهات اعتقادی پاسخ گوید. ولی مقتضای تأمل و تحقیق در این باره این است كه قبل از هر چیز مقصد خود را از علم كلام روشن سازیم. هر گاه مقصود از علم كلام مطلق بحث و گفتگو درباره عقاید دینی جهت تبیین و اثبات آنها و پاسخگویی به اشكالات درباره آنها باشد، باید گفت تاریخ پیدایش علم كلام مقارن با تاریخ ظهور اسلام است، زیرا با مراجعه به قرآن، روایات و تاریخ اسلام روشن میشود كه بحثهای كلامی از نخستین روزهای ظهور اسلام در شكلی گسترده مطرح بوده است. بخش عظیمی از مباحثات كلامی پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ با بتپرستان و اهل كتاب درباره توحید، نبوت و معاد در قرآن كریم بیان شده است. چنان كه بخش عظیم دیگری از آن در كتب و تاریخ ثبت و نقل گردیده است.
عقاید استدلالی
قول مشهور این است كه علم كلام اسلامی پس از انتشار عقاید و آراء مذاهب و ادیان مختلف در میان مسلمانان از طریق فتوحات اسلامی و گسترش دامنه حكومت اسلامی و اختلاط و آمیزش مسلمانان با پیروان ادیان و مذهب دیگر، پدید آمد تا از عقاید اسلامی دفاع كند و به اشكالات و شبهات اعتقادی پاسخ گوید.
ولی مقتضای تأمل و تحقیق در این باره این است كه قبل از هر چیز مقصد خود را از علم كلام روشن سازیم. هر گاه مقصود از علم كلام مطلق بحث و گفتگو درباره عقاید دینی جهت تبیین و اثبات آنها و پاسخگویی به اشكالات درباره آنها باشد، باید گفت تاریخ پیدایش علم كلام مقارن با تاریخ ظهور اسلام است، زیرا با مراجعه به قرآن، روایات و تاریخ اسلام روشن میشود كه بحثهای كلامی از نخستین روزهای ظهور اسلام در شكلی گسترده مطرح بوده است. بخش عظیمی از مباحثات كلامی پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ با بتپرستان و اهل كتاب درباره توحید، نبوت و معاد در قرآن كریم بیان شده است. چنان كه بخش عظیم دیگری از آن در كتب و تاریخ ثبت و نقل گردیده است.
و اگر مقصود طرح مباحثات كلامی در میان خود مسلمانان و پیدایش فرقههای دینی و كلامی است، تاریخ پیدایش علم كلام به پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ باز میگردد. یكی از نخستین و مهمترین اختلافات مربوط به مسئله امامت و خلافت است. و پس از آن اختلاف درباره قضاء و قدر، صفات خداوند، ماجرای حكمیت و مانند آن است كه به دنبال این اختلافات فرقههای قدریه، مشبِّهه، خوارج و دیگران پدید آمدند.
و اگر مقصود از كلام اسلامی، ظهور مذاهب كلامی دارای اصول و قواعد تعریف شده و روش معین كلامی است، تاریخ و پیدایش آن به اوایل قرن دوم هجری باز می گردد. در این تاریخ مذهب كلامی معتزله پدید آمد كه دارای اصول و روش ویژه و روش كلامی است. البته مذهب امامیه از این نظر بر مذهب معتزله تقدم دارد، زیرا اصول و روش كلام امامیه از امام علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان شیعه الهام گرفته است و بدین جهت میتوان تاریخ آن را عصر امام علی ـ علیه السّلامـ دانست. )در هر حال قرن دون هجری را میتوان عصر رونق یافتن علم كلام و عصر تطور در روش بحثهای كلامی خصوصاً در میان اهل سنت دانست. چنان كه شهرستانی گفته است رونق علم كلام از زمان حكومت عباسیان آغاز شده است.)[1]
وی همچنین ترجمه كتب فلسفه از زبان یونانی به زبان عربی را سبب تحول در روشهای بحث در علم كلام دانسته است.[2]
اسباب پیدایش علم كلام
اكنون كه با تاریخ ظهور علم كلام آشنا شدیم، به بررسی علل پیدایش آن میپردازیم:
الف. عصر رسالت
در رابطه با علل طرح بحثهای كلامی در عصر رسالت مطالب ذیل را یادآور میشویم:
هدف از تعالیم و آموزشهای كلامی، دعوت به حق و ارشاد و راهنمایی افكار هدایت جو و حقیقت طلب بوده است، كه از شئون و اهداف رسالت به شمار میرود. بنابراین در مورد این بخش از مباحث كلامی علت دیگری نمیتوان یافت.
پرسش گاهی بر سبیل «تفقُّه» و كسب آگاهی بر مجهولی است، و گاهی بر سبیل «تعنُّت» و اغراض نفسانی، مانند تحقیر نمودن سئوال شونده میباشد، و صورت نخست نیز دو گونه است، گاهی مورد سئوال مجهول است، و گاهی مورد سئوال معلوم است ولی سئوال شونده مدعایی دارد كه سئوال كننده با طرح سئوال، میخواهد صدق مدعای او را روشن سازد. این نوع سئوال را «امتحان» نیز میگویند. غالب پرسشهای كلامی كه توسط یهود از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شده از دو گونه پرسشهای تفقهی است، چنانكه از ابن عباس روایت شده است كه روزی فردی یهودی نزد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و گفت: سئوالاتی دارم كه مدتها است در ذهنم خلجان میكنند، اگر پاسخ آنها را بگویی ایمان خواهم آورد، آنگاه پرسشهایی را پیرامون توحید مطرح نمود، یكی از آنها چنین بود: چگونه خداوند را بیهمتا میدانی، با آنكه همانگونه كه او به صفت یگانگی وصف میشود، انسان نیز به این صف وصف میگردد؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: «انسان گرچه واحد است ولی ذات او بسط نیست، لیكن خداوند بسیط و اَحَدیُّ المعنی است.[3]
وی سپس درباره تعداد و نام جانشینان پیامبر پرسید، كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ امامان دوازدهگانه را برای او نام برد. در این هنگام وی سخن پیامبر را تصدیق كرده گفت: همه آنچه گفتی در كتابهای پیامبران پیشین موجود است.[4]
همانگونه كه ملاحظه میفرمایید از ظاهر بخش اول سئوال به دست میآید كه مورد سئوال، خود مجهول بوده است، ولی در مورد بخش اخیر، سائل نسبت به مورد سئوال آگاه بوده، و غرض او، آگاهی بر صدق دعوی پیامبری رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بوده است.[5]
و امّا مناظرات و مجادلاتی كه توسط مخالفان اسلام با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ صورت گرفته است، غالباً ناشی از انگیزههای نفسانی و تعصبات دور از منطق و حفظ امتیازات قومی و مذهبی بوده است، چنانكه طبرسی در كتاب احتجاج خود مناظره مشروحی از سران قریش با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نقل نموده، و در آغاز آورده است: روزی پیامبر ـصلّی الله علیه و آله ـ در كنار خانه كعبه، آیات الهی را بر جمعی از اصحاب خود تلاوت مینمود، در این حال گروهی از سران قریش كه عبارت بودند از: ولید بن مغیره مخزومی، ابوالبختری بن هشام، ابوجهل، عاص بن وائل سهمی و عبدالله بن ابی امیه مخزومی گرد آمده و درباره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و پیشرفت برنامه او سخن میگفتند، سرانجام تصمیم گرفتند تا با او به احتجاج پرداخته و (به زعم باطل خود) او را در جمع اصحابش تحقیر نمایند.[6]
اهل كتاب نیز با رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مجادلات بسیاری داشتند كه در قرآن ذكر گردیده و منشأ همه آنها اغراض و انگیزههای نفسانی بوده است. این نكته را نیز باید افزود كه طرح مباحثات و مجادلات كلامی، علاوه بر اهداف و انگیزههای طراحان آنها، به زمینهها و شرایط مناسب نیز نیاز داشت. به عبارت دیگر، نخست از جانب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حكم یا موضوع جدیدی مطرح میشد كه چون با عقاید دینی بتپرستان و اهل كتاب منافات داشت، تمایلات نفسانی، آنان را به مبارزه كلامی با پیامبر برمیانگیخت، مثلاً هنگامی كه حكم «تحویل قبله» از جانب خداوند صادر گردیده، و قبله مسلمانان از بیت المقدس به جانب كعبه تغییر داده شد، مخالفان پیامبر و به ویژه یهود، به مخالفت برخاسته و مسأله محال بودن نسخ را مطرح كردند، و بر پایه آن، تحویل قبله را مردود دانستند، و در نتیجه یك حكم جدید دینی و به دنبال آن یك حادثه اجتماعی در تاریخ اسلام، منشأ طرح یك بحث جدید كلامی گردید.
ب. از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا شهادت علی ـ علیه السّلام ـ
همه صحابه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به برتری امام علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخگویی به سئوالات علمی اعتراف داشتند، بدین جهت وی در زمینه پاسخگویی به مسائل اعتقادی همان موقعیتی را داشت كه قبل از او پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ واجد آن بود بر این اساس شایسته است آن را دوره خاصی از تاریخ كلام اسلامی بشمار آوریم.
علت مطرح شدن تعالیم و آموزشهای كلامی این دوره، همان است كه در مورد دوره قبل بیان گردید و در رابطه با پرسشهای كلامی نیز آنچه از جانب غیر مسلمانان (اهل كتاب) مطرح گردیده است غالباً آهنگ امتحان داشته و غرض آنان كشف حقانیت آیین اسلام بوده است. بیشتر این پرسشها در نخستین روزهای پس از رحلت رسول گرامی مطرح میشده،[7] ولی پرسشهایی كه از طرف مسلمانان مطرح گردیده غالباً مربوط به مسأله قضاء و قدر و جبر و اختیارند، هر چند منحصر در آن نمیباشند.
این پرسشها نیز غالباً به انگیزه یافتن حقیقت و زدودن جهل و ابهام بوده است، زیرا آنان از یك طرف با الهام از فطرت و خرد، انسان را فاعل مختار مییافتند، و نیز مجبور بودن او را مخالف با اصل عدل و حكمت خداوند میشناختند، و از طرفی دیگر، در تفسیر اصل قضاء و قدر الهی به خطا رفته و آن را مستلزم جبر میدانستند، بدین جهت از امام علی ـ علیه السّلام ـ میخواستند تا آنان را در این جهت راهنمایی كند.[8]
پرسشهای كلامی مسلمانان در این دوره، نسبت به دوره قبل افزایش چشمگیری دارد، و از جمله عوامل آن یكی این بود كه با گذشت زمان مسلمانان فرصت بیشتری یافتند تا به تأمل در مفاهیم دینی بپردازند، عامل دیگر ارتباط و آمیزش آنان با ملتها و اقوام مختلف بود كه در نتیجه فتوحات اسلامی تحقق مییافت.
علامه طباطبائی در این باره گفته است: «در این روزگار (عهد خلافت عمر) دامنه مباحث كلامی توسعه یافت؛ زیرا فتوحات بسیار، موجب اختلاط مسلمانان با امتهای دیگر با فرهنگها و ادیان مختلف گردید، كه در میان آنان دانشمندان عقاید و مذاهب وجود داشتند، و در نتیجه مباحث كلامی رواج یافت».[9]
در بخش مناظرات كلامی این دوره، دو نمونه شاخص وجود دارد: یكی در نخستین روزهای آن دوره مطرح گردید كه مربوط به مسأله خلافت و امامت است، و دیگری در آخرین روزهای آن كه مربوط به ماجرای حكمیّت میباشد.
لازم به یادآوری است كه از نظر متكلمان امامیه، مسأله امامت از مسائل اعتقادی و كلامی است، ولی از نظر متكلمان اهل سنت از مسائل اعتقادی به شمار نمیرود.
[1] . ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 32.
[2] . همان، ص 30.
[3] . اللهُ واحِدٌ وَ اَحَدِیُّ الْمَعْنی، وَالاِْنْسانُ واحِدٌ وَ ثَنَویُّ الْمَعْنی، جِسْمٌ وَعَرضٌ، وَبَدنٌ وَ رُوحٌ... .
[4] . كفایه الاثر، الخراز القمی، صفحه 11، 13.
[5] . ر. ك: توحید، شیخ صدوق، صفحات 93، 397، 311، 276، 277 و نیز امالی شیخ صدوق مجلس 35.
[6] . احتجاج: طبرسی، ص 28، 35.
[7] . ر. ك: احتجاج، طبرسی ص 205، 266.
[8] . توحید صدوق، باب 60، روایت 28؛ احتجاج، صفحه 209.
[9] . المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبائی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، جلد 5، صفحه 276.
علی ربانی گلپایگانی - عقاید استدلالی
تاریخ و اسباب پیدایش علم كلام
ابن خلدون در این باره گفته است: «قصاری امر الامامه انها قضیه مصلحیه اجماعیه ولا تلحق بالعقائد»:[1] آخرین سخن در مورد امامت این است كه میزان، رعایت مصلحت اجتماع، و اجماع امت است، و از مسائل اعتقادی نیست، بدین جهت آن را از ملحقات مسائل علم كلام دانستهاند.
احمد امین مصری نیز آن را یك مسأله سیاسی محض دانسته كه سیاستمداران جامعه اسلامی با توجه به مصالح عمومی در مورد آن تصمیم میگیرند، نامبرده اختلاف مهاجران و انصار را در مورد خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دلیل بر عدم صدور نص بر امامت از جانب رسول اكرم دانسته است.[2]
در پاسخ به نظریه متكلمان اهل سنت در این زمینه باید گفت: اینكه مسأله امامت جنبه سیاسی دارد شكی نیست، ولی این امر مانع از عقیدتی بودن آن نمیباشد، این نوع تفسیر متأثر از اندیشه استعماری جدایی دین از سیاست است و اگر با این معیار بخواهیم درباره مسائل دینی داوری نماییم، بسیاری از مسائل حقوقی و قضایی اسلام را نیز باید مسائل سیاسی محض دانسته، از حوزه مسائل دینی جدا نماییم. وانگهی، اختلاف مهاجران و انصار منحصر در دو گروه كه در سقیفه اجتماع كرده بودند نبود، بلكه گروه سومی نیز بودند كه با استناد به نصوص وارد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ امام علی ـ علیه السّلام ـ را جانشین وی میدانستند.[3]
مهمترین عامل پیدایش ماجرای حكمیت و به دنبال آن ظهور فرقه خوارج، كج فكری و سادهاندیشی بود، خوارج در مرحله نخست فریب نیرنگ معاویه را خورده و با اصرار زیاد، امام ـ علیه السّلام ـ را وادار به قبول حكمیت نمودند، و در مورد نماینده سپاه امام نیز با افراد مورد قبول امام (عبدالله بن عباس و مالك اشتر) مخالفت نمودند، و پس از آشكار شدن مكر معاویه گرفتار خطای دیگری شدند و اصل حكمیت را مخالف با قرآن و گناه بزرگ انگاشته و ارتكاب آن را مایه شرك پنداشتند.
آنان در این موضعگیریهای نادرست و افراطی، به دنبال كسب قدرت و حكومت نبودند، بلكه خواهان و طرفداران حق بودند، لیكن آنچه میخواستند در حقیقت چیزی جز باطل نبود كه در نظر آنان به صورت حق جلوهگر شده بود. چنانكه امام علی ـ علیه السّلام ـ هر دو نكته را یادآور شده است و آنان را افرادی سبك عقل و كودن وصف نموده و فرموده است: «وَاَنْتُمْ مَعاشِر اَخِفّاءُ الْهامِ، سُفَهاءُ الْاَحْلام».[4]
و نیز درباره اینكه آنان خواهان حق بودند، ولی در تشخیص دچار اشتباه شده بودند فرموده است: «لا تُقاتِلوا الخَوارِجَ بَعْدی، فَلَیْس مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَأه، كَمَنْ طَلَبَ الباطِلَ فَاَدْرَكه»:[5] پس از من با خوارج مقاتله نكنید، زیرا كسی كه حق را طلب كند و در آن گرفتار خطا شود، مانند كسی نیست كه باطل را طلب نموده و بدان دست مییابد (مقصود معاویه و اصحاب او است).
ج. علم كلام در دوره سوم
تا اینجا به طور اختصار با علل طرح مباحث كلامی در دوره اول و دوم تاریخ كلام اسلامی آشنا شدیم. اینك به بررسی علل آن در دوره سوم میپردازیم، مقصود از دوره سوم، پس از شهادت امام علی ـ علیه السّلام ـ تا عصر ترجمه است، و با توجه به اینكه ترجمه آثار یونانی و غیره به عربی در ایام خلافت منصور عباسی (137ـ158) آغاز گردید و در ایام خلافت مأمون (198ـ218) به اوج خود رسید و در نتیجه دوره سوم تاریخ كلام اسلامی معاصر با ایام خلافت امویان (41ـ132) میباشد، بدین جهت سومین دوره از تاریخ كلام اسلامی را به دوره یا عصر امویان مینامیم.در این دوره، فرقههای كلامی بسیاری مانند: قدریه، مرجئه، و معتزله پدید آمد و آراء و عقاید مختلف در زمینه عقاید دینی ابراز گردید. عامل مهم پیدایش این عقاید و مذاهب مختلف، سیاستهای خشن و عداوتآمیز حكام اموی در مورد اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود كه آنان را حتی از صحنه فعالیتهای علمی و فرهنگی نیز ممنوع نموده و در انزوای كامل قرار دادند كه در نتیجه رابطه امت اسلامی با آنان قطع گردید و از طرفی پرسشها و شبهات كلامی همچنان مطرح بود، و میبایست كسانی به آنها پاسخ گویند، در نتیجه صاحب نظران، آراء و عقاید مختلفی را در زمینه مسائل كلامی ابراز نمودند.
آنچه گفته شد عامل مشترك در پیدایش فرق و آراء مختلف كلامی در این دوره بود. ولی ظهور هر یك از فرق یاد شده، خود عامل یا عوامل ویژهأی داشت كه بررسی آن از گنجایش این بحث بیرون است.
یادآوری دو نكته
از مطالب یاد شده روشن شد كه پیدایش و تطورات كلام اسلامی بیش از هر چیز دیگر معلول اسباب و علل درونی بوده است. و این نظریه كه پیدایش و رشد كلام اسلامی را ناشی از انتقال آراء فلسفی و نفوذ و رواج فلسفه در دنیای اسلام میداند، پذیرفته نیست، از كسانی كه این نكته را یادآور شده، علامه طباطبایی است چنان كه گفته است: پیدایش و تطور كلام، آنگونه كه برخی گفتهاند، پس از انتقال فلسفه به زبان عربی صورت نگرفته است.
تنها عامل خارجی كه میتوانست در پیدایش یا تحول علم كلام مؤثر باشد، اختلاط و آمیز مسلمانان با ملل و نحل مختلف بود كه از دوره قبل آغاز شده و رو به گسترش بود. ولی با این حال مراجعه به قرآن و روایات از یك سو و استدلالهای باحثان و نیز رخدادهای اجتماعی در دنیای اسلامی از سوی دیگر، روشن میسازد كه پیدایش و تحول علم كلام اسلامی بیش از هر چیز متأثر از عوامل داخلی بوده است.
علم كلام در دوره سوم، از مرحله گفتار گذشت و وارد مرحله تدوین و نوشتار شد، گواه بر این مطلب سه رساله معروف كلامی است كه در این عصر نگارش یافته است. یكی رساله منسوب به حسن بن محمد بن حنیفه (متوفای / حدود 100) كه در سال 73 هجری تألیف گردیده، و دیگری رساله حسن بصری (متوفای / 110) و سوم رساله عمربن عبدالعزیز (متوفای / 101) میباشد.[6]
از كسانی كه به این نكته توجه نموده محقق لاهیجی است، چنانكه پس از اشاره به مخالفت و اصل بن عطاء با استادش حسن بصری در مورد حكم مرتكبان كبایر گفته است: «و بالجمله گفتگو دراصول توحید و سایر معارف دینیه نفیاً و اثباتاً متعارف شده از گفتن به نوشتن رسید و به تدوین و تصنیف انجامید و مدارسه و مباحثه كتب مؤلف شایع شد..».[7]
نتایج بحث
از مطالبی كه در این فصل بررسی گردید نتایج ذیل به دست آمد:
مباحث كلامی همزمان با ظهور آیین اسلام در جهان اسلام مطرح گردید.
در عصر رسالت از فرق و مذاهب مختلف كلامی خبری نبود، زیرا رأی و نظر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ رأی فصل بود و در برابر او به رأی و نظر كسی اعتنا نمیشد، چنانكه در عصر خلفا نیز امام علی ـ علیه السّلام ـ از جنبه علمی مورد قبول همگان بود و به همین جهت جز در مسئله امامت و حكمیت اختلاف دیگری به عنوان فرقههای كلامی پدید نیامد.
فرق و مذهب كلامی از دوره سوم (عصر امویان) پدید آمد، زیرا در نتیجه مخالفتهای عداوت آمیز بنیامیه با اهلبیت پیامبر، رابطه مردم با آنان قطع گردید و رأی و نظر آنان به عنوان رأی فصل پذیرفته نمیشد.
علم كلام از آغاز تا اواخر قرن اوّل هجری (ظهور معتزله) شكل گفتاری داشت و از این دوره شكل تدوین و نوشتار به خود گرفت.
پرسشهای كلامی دوره دوم (از رحلت پیامبر تا شهادت امام علی) نسبت به دوره اوّل، افزایش چشمگیری را نشان میدهد كه دو عامل عمده داشت:
الف. فراهم شدن زمینه تفكر و تأمل در مفاهیم دینی.
ب. آمیزش و ارتباط مسلمانان با فرهنگها و عقاید مختلف در نتیجه فتوحات اسلامی.
6 فرضیه آنان كه پیدایش علم كلام اسلامی را پس از عصر ترجمه و تحت تأثیر اندیشههای فلسفی میدانند نادرست است، زیرا علم كلام حتی به صورت عقاید و مذاهب كلامی قبل از آن پدید آمده بود.
مهمترین عوامل پیدایش كلام اسلامی، عوامل داخل بوده، و از عوامل خارجی آنچه در پیدایش یا تحول كلام اسلامی تأثیر داشته، همانا ارتباط مسلمانان با ملل و نحل مختلف بوده است.
حوادث اجتماعی نقش مؤثری در پیدایش مباحث كلامی داشته است، چنانچه تحویل قبله، موجب طرح بحث نسخ گردید، و ماجرای حكمیت، منشأ پیدایش فرقه خوارج و طرح اندیشه كفر فاسق شد.[1] . مقدمه، ابن خلدون، ص 465.
[2] . ضحی الاسلام، احمد امین، جلد 3، صفحه 4.
[3] . شیخ صدوق نام دوازده تن از آنان را ذكر نموده است. (ر. ك: خصال، جلد 2، ابواب دوازدگانه، روایت 4).
[4] . نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، خطبه 36.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 36.
[6] . ر. ك: بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 255.
[7] . گوهر مراد، ص 46.
منبع: شیعه شناسی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید