1395/4/20 ۰۹:۵۳
چرا در هند این همه تکثر زبانها و ادیان و اقوام داریم؟ هند کشوری است که همیشه پذیرا بوده است و فرهنگها و مردم مختلف را پذیرفته است. من در سفرم به ایران به ساری رفته بودم و میگفتم همین زرتشتیانی که از ساری به هند مهاجرت کردند نزد پادشاه هندو رفتند که ظرفی پر شیر در دست داشت. وقتی اینها از کشتی پیاده شدند پادشاه ظرف شیر را به اینها نشان داد به این معنا که هند دیگر جایی برای زرتشتیان ندارد و پر شده است. بعد موبدی آمد و مشتی شکر در ظرف شیر ریخت. پادشاه که منظور او را فهمید خوشش آمد و به زرتشتیان گفت در هند مانند شکر در شیر بمانید.
گفتوگو با «سید اختر حسین»؛ استاد گروه مطالعات فارسی و آسیای میانه دانشگاه جواهر لعل نهرو در هند چرا در هند این همه تکثر زبانها و ادیان و اقوام داریم؟ هند کشوری است که همیشه پذیرا بوده است و فرهنگها و مردم مختلف را پذیرفته است. من در سفرم به ایران به ساری رفته بودم و میگفتم همین زرتشتیانی که از ساری به هند مهاجرت کردند نزد پادشاه هندو رفتند که ظرفی پر شیر در دست داشت. وقتی اینها از کشتی پیاده شدند پادشاه ظرف شیر را به اینها نشان داد به این معنا که هند دیگر جایی برای زرتشتیان ندارد و پر شده است. بعد موبدی آمد و مشتی شکر در ظرف شیر ریخت. پادشاه که منظور او را فهمید خوشش آمد و به زرتشتیان گفت در هند مانند شکر در شیر بمانید. پس با آنها قرار گذاشتند که به تمدن هند هم اهمیت بدهند. پس آنها «نوساری» را ساختند که مثل یورک و «نیویورک» و دهلی و «دهلینو» است. هند، عربها ، ایرانیان و انگلیسیها و خیلی مردم دیگر را پذیرفته است. مردم هند صلح طلب هستند و میگویند اگر کسی هزار سال هم نزد ما بماند باز عزیز است.
مایه تأسف است که صادق هدایت سالها در هند ساکن بوده اما کسی از ادیبان هند خبر نداشته است
حمیدرضا محمدی: پیشینه بروز و ظهور زبان فارسی در هند را باید در قرن سوم هجری جستوجو کرد. اما پس از سال 416 قمری که سلطان محمود غزنوی عزم سرزمین هند کرد و در سالها و سدههای پسین، فارسی، زبان نخست حکومت آن سامان شد تا سال 1832 میلای که امپراتوری بریتانیا، به سبب استعمار و به حکم اجبار، انگلیسی را جایگزین کرد، «فارسی» نه تنها زبان علمی و ادبی هند شد ،بلکه در امور سیاسی و اقتصادی هم این زبان کاربردی فراگیر داشت. با این حال، هنوز هم میتوان این «قند پارسی» را جزو السنه مردم آن دیار دانست. اگرچه جوانان هندی شاید کمتر نسبتی با آن داشته باشند اما میتوان پیرسالانی را یافت که اشعار فارسی دستکم از شعرای فارسیزبان خود چون مسعود سعد سلمان، عبدالقادر بیدل دهلوی و امیرخسرو دهلوی را از بَر باشند. با وجود این، تدریس زبان فارسی در حدود 40 دانشگاه در هندوستان این روزگار، نشان از این پیوند عمیق و وثیق دارد. «سید اختر حسین» یکی از آنانی است که اکنون در گروه مطالعات فارسی و آسیای میانه دانشگاه جواهر لعل نِهرو در شهر دهلی نو ،پایتخت هند، کرسی استادی دارد. او نقشی انکارناپذیر در گسترش زبان فارسی داشته و البته کشف خانه صادق هدایت در دهلی تحت ارشاد او ـ و البته توسط یکی از شاگردانش – میسر شده است. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با او است که در اواسط خرداد در تهران صورت پذیرفت.
***
آقای دکتر اخترحسین! در ابتدا و برای ورود به بحث، از پیشینه خانوادگیتان بفرمایید و اینکه در چه سالی و در چه شهری متولد شدید. من در30 ژانویه سال 1963 میلادی در شهر کلکته به دنیا آمدم. پدرم اصالتاً اهل پیشاور بود اما تمام عمرش را در کلکته تحصیل کرد. همانجا بود که خانوادهای تشکیل داد و به شغل جراحی دامپزشکی مشغول شد و همانجا هم درگذشت.
پدر چقدر در شکلگیری آینده شما مؤثر بودند؟ ایشان انسان تحصیلکردهای بود و دوست داشت که فرزندانش هم تحصیل کنند و در جامعه نقشی داشته باشند. پس به عنوان یک پدر ایشان همه نوع تلاش و کوششی کرد تا ما تحصیلاتمان را ادامه دهیم. از جمله اینکه ما را در بهترین مدرسه و بعد هم کالج ثبتنام کرد. برای فوق لیسانس هم به دهلی رفتم و ادبیات فارسی خواندم. البته مدت کوتاهی هم در دانشگاه تهران دوره دیدم.
ادبیات فارسی چه جذابیتی برای شما داشت که به سمت آن رفتید؟ من استادی به نام خواجه عبدالخالق داشتم که ایشان دوست پدر من بود و ما را با زبان و ادبیات فارسی آشنا کرد.
نخستین بار در چند سالگی با زبان و ادبیات فارسی آشنا شدید؟ فکر میکنم 18 ساله بودم.
در دانشگاه هم که زبان و ادبیات فارسی خواندید. بله، من مقطع فوق لیسانس و دکتری را در دانشگاه جواهر لعل نهرو، ادبیات فارسی خواندم و الآن هم در همانجا استاد هستم.
موضوع پایان نامه دکترای شما چه بود؟ درباره سفرنامهای است به نام «جام جم هندوستان» که فردی به نام وقارالملک سید علی تبریزی نوشته است و من آن را ویرایش کردهام.
پس از اخذ دکترا، فعالیتهایتان در حوزه ادبیات فارسی به کجا رسید؟ نخستین کار من ترجمه داستانهای فارسی به زبان انگلیسی بود و نام آن را «Tales from Iran» گذاشتم که در آن شرح حال اغلب نویسندگان معاصر ایران را نوشتم و یکی، دو داستان آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کردم. کتاب یا در واقع کتابچه دیگر من درباره بررسی داستانهای کوتاه محمد حجازی است که 10 تا 15 داستان کوتاه او را از کتابهای مختلف جمعآوری و بررسی کردم که سالها پیش به چاپ رسید. مقالههای مختلفی هم درباره ایرانشناسی نوشتهام که به چاپ رسیده است.
زبان فارسی چقدر برای شما جذابیت داشته است که سالهاست در این زمینه فعالیت میکنید؟ همانطور که جمالزاده هم میگوید، فارسی شکر است. اما زبان و ادب دو مقوله مختلفند. وقتی افغانها و تاجیکها و ایرانیها، فارسی حرف میزنند زبان مادریشان فارسی است که کاربردی از این زبان دارند. کاربرد این دوستانِ فارسی زبان، بیشتر ارتباط و مکالمه است. این بخش برای ما مطرح نیست چون در هند کسی نیست که با آنها فارسی حرف بزنیم. برای ما زبان فارسی وسیلهای است که با آن به ادبیات فارسی برسیم. بین من و فارسیزبانان تفاوت هست چون من فارسیزبان نیستم بلکه فارسیدان هستم. یعنی فارسی نمیگویم، فارسی میدانم. من هندیزبان هستم و یاد گرفتن زبان فارسی توسط من و امثال من برای یادگیری ادبیات فارسی است. طوری که اقبال هم میگوید شاعری زین مثنوی مقصود نیست. مقصود ما هم نه حرف زدن بلکه دسترسی به فرهنگ و ادبیات ایران است.
از این رهگذر شما چقدر غرق در ادبیات فارسی شدید؟ 30 سال پیش که من تازه زبان فارسی یاد گرفتم و ادبیات فارسی را میخواندم خیلی برای من روشن نبود، بعد از سه دهه زحمت کشیدن در این زمینه حالا متن کمی برایم باز میشود. قبلاً برای درک مطالب نیاز داشتم که پیش استاد بروم اما حالا کمی راحتتر شدهام.
جایی خواندم که شاعر مورد علاقه شما سعدی است. در ادبیات فارسی مشکل است که بخواهیم فقط یک شاعر را به عنوان شاعر مورد علاقه انتخاب کنیم چون هر شاعر آنقدر جذابیت دارد که نمیتوان کسی را براحتی انتخاب کرد. وقتی بیشتر با سعدی سر و کار داریم میبینیم که او شاعر مورد علاقه ماست، اما نمیشود صرفاً سعدی خواند و نسبت به مولانا و حافظ بیتفاوت بود. بستگی به میزان سر و کار داشتن ما با شعر شعرا دارد. گاهی تا مدتها از شعر حافظ غافل میشویم و بعد که به سراغش می رویم آن را دلخواه مییابیم.
شما بیشتر به بررسی ادبیات معاصر و خصوصاً صادق هدایت پرداخته اید، چه شد که به این سمت، سوق پیدا کردید؟ من خیلی به ادبیات معاصر وارد نیستم. اما 25 سال پیش، در همایشی که درباره ادبیات معاصر بود، قرار بود که شرکتکنندگان مقالهای را درباره ادبیات معاصر بنویسند و ارائه دهند، نظر من به «بوف کور» افتاد و راجع به هدایت از کتاب «بررسی ادبیات امروز فارسی» نوشته محمد استعلامی، اطلاعاتی به دست آوردم. آنجا متوجه شدم که هدایت مدتی را در هند بوده است. بنابراین با استادان قدیمی خودم صحبت کردم و از آنها اطلاعاتی در این باره خواستم اما آنان اظهار بیاطلاعی کردند و گفتند که ما هم اخیراً متوجه شدیم که نویسندهای به نام صادق هدایت در هند بوده است. حرفهای آنان برای من خیلی زننده بود و از این موضوع دلخور شدم که چرا نویسندهای به این عظمت و توانایی که داستانها و کتابها داشته، به کشور ما آمده و کسی متوجه این قضیه نبوده است. چرا با اینکه حضور یکی دو ساله یک نویسنده در کشوری دیگر امری بسیار مهم است هندیها چیزی در این باره ثبت نکردهاند. خود من وقتی به شهر بامبرگ در آلمان رفته بودم راهنمای همراه من به یک ساختمان اشاره کرد و گفت« کارل مارکس» یکی از کتابهای خود را در اینجا نوشته است. این نشان دهنده توجه آنان است که اگر فیلسوف یا نویسندهای حتی یک روز هم به شهر یا کشورشان برود این را ثبت میکنند.اما ما نسبت به نویسندهای که دلداده هند بود و راجع به فرهنگ هند نوشت، بیتفاوت بودیم. با خوانده شدن کتاب بوف کور تنها فرهنگ ایران نیست که مطرح میشود بلکه در کنارش فرهنگ هند نیز شناسانده میشود. ایشان بدون هندشناسی، ایرانشناسی را کامل حساب نمیکند. این موضوع برای من خیلی جالب بود و مرا به عنوان یک هندی مدیون این نویسنده کرد. این بود که سالهای پیش مقالهای به نام «سیمای هند در بوف کور» نوشتم که در پاکستان چاپ شد. دانشجویی دارم به نام «ندیم اختر» که به همراه چندین دانشجوی دیگر شبهای متوالی به منزل من میآمدند و وقتی تمام دنیا به خواب میرفت، در دل شب، ما مشغول خواندن بوف کور میشدیم و حقیقتاً با بوف کور هم سخن میشدیم و درکش می کردیم. من این طرح را به او سپردم و از او خواستم به بمبئی برود و خانهای را که صادق هدایت ساکن آن بوده پیدا کرده و ثبت کند. او راهی بمبئی شد و توانست با وجود تغییرات زیادی که آنجا اتفاق افتاده این منزل را پیدا کند. صاحب آن منزل هم بسیار به ایشان لطف کرد. امروز هم آن منزل بسیار مجلل است و در مناطق بسیار خوب بمبئی در منطقه گل آباد و روبهروی هتل معروف تاج واقع است. در گذشته چون جمعیت کم بود مردم خانهها را به نام میشناختند اما امروزه پلاکگذاری شده است. ندیم اختر با پرس و جو این منزل را در سال 2015 پیدا کرد. متأسفانه صاحب خانه نمیدانست که صادق هدایت در منزل او زندگی میکرده است اما با فهمیدنش بسیار خوشحال شد. آنقدر که گفت در صورتی که بخواهید اینجا کنفرانسی برگزار کنید من تمام میهمانان شما را اینجا برای نهار میپذیرم. ما هم صد و دوازدهمین زادروز هدایت را در بمبئی برگزار کردیم و او هم وعدهاش را عملی کرد.
بعضی میگویند که فضای کارهای هدایت توأم با یأس و ناامیدی است. شما به این اعتقاد دارید؟ استنباط شما چیست؟ تنها هدایت نیست که این یأس و نأامیدی را مطرح میکند،یأس هم یکی از ابعاد زندگی است. زندگی همیشه گل و گلشن نیست.
اما انگار که برای هدایت این رنگ ناامیدی غالب است! بله غالب است اما لا به لای این ناامیدی، شما طنز ، خنده و ظاهرسازی حقیقت را هم میبینید،نمیشود گفت که ایشان متخصص ناامیدی است و دنیا را نابود میکند. در عصر حاضر خیلی توقع امید از کسی نداریم. حافظ اگرچه یک شاعر خوشبین است و مردم با آن فال میگیرند، اما ناامیدی در اشعار او هم مشاهده میشود و میگوید که یاران را چه شد؟! تلقی مردم از هدایت اشتباه است که او زندگی را به نیستی تبدیل میکند. او نشان میدهد که ناامیدیها در زندگی چه هستند. یکی از جنبههای زندگی مرگ است و بعضیها مرگ را زندگی میدانند. بستگی به این دارد که شما نیمه پر لیوان را ببینید یا نیمه خالی را. هدایت نیمه خالی را میدید مثلاً اگر اقبال را نگاه کنید در مرگ هم زندگی میبیند: ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد چشم خود بربست و چشم ما گشاد او در مرگ زندگی میبیند و هدایت در زندگی مرگ.اما مرگ و زندگی هر دو با هم هستند. فردوسی هم میگوید: اگر مرگ داد است بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست مطرح کردن مسأله مرگ توسط هدایت اصلاً نباید به این معنا باشد که او القاکننده مرگ و نیستی است و به همین دلیل باید او را به فراموشی سپرد و اهمیتش را نادیده گرفت. این روش خوبی برای مردم جامعه نیست. همه ما یک روز میمیریم و هدایت هم همین را میگوید اما با این تفاوت که او از مرگ خوشش میآید و از زندگی بدش میآید. چون نویسنده بود و سالها در اروپا زندگی کرد درک او از زندگی با درک کسانی که آنجا زندگی نکردهاند خیلی فرق میکند.او خیلی آدم منطقی و درستی بود و روی یک خط و منطق مشخصی کار میکرد و برای مسائل استدلال داشت.
به مسأله دیگری میخواهم بپردازم. پیشینه زبان فارسی در هند به چه زمانی برمی گردد؟ ما همه چیزها را براساس اتفاقاتی که افتاده و تاریخی که برای ما ترتیب داده شده نگاه میکنیم. براساس چیزی که ثبت شده نخستین بار زبان فارسی با حمله محمود غزنوی وارد هند شد.اما میگویند که پیش از آن هم فارسیزبانان در شبه قاره هند بودند. اما اگر خیلی دقیق باشیم همان ورود محمود سرآغاز این موضوع بود. غزنویان دو پایتخت داشتند که یکی در غزنه بود و پایتخت دیگر در لاهور که مسعود سعد سلمان هم در آنجا زندگی میکرد. در قرن 11 و 12 میلادی بود که غزنویان زبان فارسی را به هند آوردند.
یعنی نخستین فارسیزبانان در هند، ایرانی بودند؟ بله. شما اگر به آپادانا در تخت جمشید بروید مجسمه یک فرد هندی را هم میبینید که در حال پرداخت باج طلا به کوروش بزرگ است و این نشان دهنده تابعیت خیلی از ملتهای بزرگ از ایران است. یکی از این ملتها هم هندیها بودند که به مناسبت نوروز به شاه ایران ، طلا باج میدادند. بنابراین زبان فارسی به خاطر هم مرزی، اگر نگوییم در دل هند، حداقل در مرزها وجود داشته، اما رسمی و مشخص نبوده و رسمیتش بعد از ورود غزنویان شکل میگیرد. وقتی غزنویان در غزنه منقرض شدند باز هم این ماجرا در لاهور ادامه داشت و شاعرانی مثل مسعود سعد سلمان بودند. وقتی محمد غوری از غوریان در سال 1193 هند را فتح کرد، 3 ژنرال به نامهای اختیارالدین بن بختیار خلجی، نصیرالدین قباچه و قطبالدین ایبک داشت که ایبک به دهلی رفت، خلجی به شرق هند یعنی بیهار و بنگال و قباچه، مولتان و سند را فتح کردند و 3 مرکز سیاسی تشکیل دادند و چون این 3 نفر فارسی زبان بودند این مراکز سیاسی تبدیل به مراکز فرهنگی و ادبی شد و کمکم گسترش پیدا کرد و از 3 مرکز به 30 مرکز در ادوار و مکانهای مختلف تبدیل شد، بعد هم میبینیم که فارسی در هند پذیرفته شد و بر دلهای مردم حکومت پیدا کرد. حتی زبان حکومت هم زبان فارسی بود.
در این سدهها ارتباط علمی و فرهنگی هم بین ایران و هند برقرار بوده است؟ بله، چون هند به عنوان کشوری هنرپرور محسوب میشد. برخلاف ایرانِ دوره صفوی که آزادی سلب شده بود، هند کشوری آزاد بود و شاعران و نویسندگان به آنجا کوچ میکردند.
یعنی در واقع در دوره صفوی این ارتباط اوج گرفت؟ بله. در آن زمان گورکانیان در هند بودند و شاعران را با سیم و زر صله میدادند.
اما چرا این ارتباط در قرن نوزدهم قطع شد؟ به علت استعمار انگلیس و مسلط شدنش در تمام هند، کاربرد زبان فارسی منسوخ و انگلیسی، زبان رسمی و اداری هند اعلام شد. این موضوع سیاسی و اقتصادی بود اما هیچ وقت ارزش فارسی برای هندیان کم نشد و زبان فارسی نقش فرهنگی خود را ادامه داد. سعدی میگوید: گر خردمند از اوباش جفایی بیند تا دل خویش نیازارد و درهم نشود سنگ بیقیمت اگر کاسه زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود این حکایت زبان فارسی است که بارها مورد حمله قرار گرفت اما اهمیتش کم نشد. حتی امروز هم زبان فارسی مورد حمله است. این سنگ بد گوهر همیشه کاسه زرین ما را میشکند. این سنگ بد گوهر همین مدیریت اشتباه و علوم مختلف دیگر است که مردم به آنها گرایش پیدا کردهاند و نسبت به فارسی غافل شدهاند. اما همین غفلت هم موجب کم شدن ارزش فارسی نمیشود بلکه دید آنها نادرست است.حافظ میگوید: از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز مکاره مینشیند و محتاله میرود این رشتههای امروزی مثل مدیریت و علوم پزشکی و علوم هستهای که در جامعه خیلی پرطرفدار شده است مانند همین عجوزه گول زننده هستند و مردم را فریب میدهند و باعث میشوند که مردم فکر کنند ادبیات فارسی اهمیتی ندارد و ارزش خواندن ندارد.آرامش در قلمروی فارسی است نه این رشتهها.
چرا بین فارسی دانان و ایران شناسانی که در هند هستند ادبیات کلاسیک شناخته شدهتر از ادبیات معاصر است؟ ما طرح منظم و پیشرفتهای نداریم بنابراین شناخت مردم دنیا نسبت به ایران با جریانهای فعلی نیست. رشته هم متفاوت است، مثلاً ایرانشناسی در دو حوزه تدریس میشود. یک حوزه آن مطالعه زبان و فرهنگ و ادبیات است. حوزه دیگر هم مطالعات روابط بینالملل است، که نه با گذشته بلکه با مسائل امروزی مثل سفر آقای روحانی به هند و تحریم سیاسی ایران و ساخت بندرگاه چابهار سرو کار دارند. افراد دسته دوم متأسفانه زبان و ادبیات فارسی بلد نیستند و از منابع دست دوم و سوم استفاده میکنند، دادههایشان هم مطابق روز نیست. بسیار هم متکی به کتابهای چاپ شده در غرب و اخبار منتشر شده در روزنامههای غربی هستند. خودشان فارسی بلد نیستند و فرهنگ و جامعه ایران را نمیشناسند، پس نمیتوانند جامعه ایران را آنچنان که باید و شاید بررسی و معرفی کنند. گروه دسته اول هم که میخواهند در حوزه ادب و فرهنگ و زبان ایران تحقیق کنند امکاناتی ندارند که بتوانند به ایران بیایند و با نویسندگان امروز و کتابهایی که چاپ میشود آشنا شوند و در جامعه امروز ایران زندگی کنند. برای این افرادی که زبان بلدند استفاده از منابع دکتر صفا و دکتر زرین کوب و دکتر شهیدی و علامه دهخدا کار را آسان میکند اما اینها با توجه به شرایط تنها روی همان منابع گذشته کار میکنند و همه چیز را تکرار میکنند.
کدام دانشگاههای هند به حوزه ایرانشناسی میپردازند؟ در اکثــر دانشگــاهها، ما رشته ایرانشناسی داریم.
ظاهراً سال گذشته بود که در دانشگاه حیدرآباد هم کرسی زبان فارسی اضافه شد. بله، در دانشگاه مرکزی حیدرآباد، با کمک خانه فرهنگ ایران، زبان فارسی شروع شده است. یکی از دانشجویان من به نام غلام معین الدین، در آنجا درس میدهد. امسال تقریباً 30 دانشجو دارد که امیدوار است اینها فارسی یاد بگیرند. خانه فرهنگ کمک ناچیزی به اینها میکند اما ما انتظار داریم که بنیاد سعدی کمک بیشتری به استادانی بکند که تازه و به طور موقتی جذب شدهاند. بنیاد سعدی این را قبول کرده است که در دانشگاههایی که زبان فارسی نیست به هزینه خودش کمکی بکند تا فارسی تدریس شود. نخستوزیر کشور ما، آقای نارندرا مودی، در سفر اخیر خود به تهران و در تالار وحدت گفت که حدوداً 40 دانشگاه یا اداره هست که در آنها زبان فارسی تدریس میشود، نمیتوان بهترین و قویترینِ این مراکز را هم مشخص کرد چون بستگی به استادانی دارد که آنجا تدریس میکنند. همانطور که میگویند شرفالمکان بالمکین یا اینکه حرمت امامزاده را متولی نگاه میدارد. دانشگاهها از لحاظ امکانات فرق دارند اما باز همه چیز بستگی به استادانی دارد که آنجا تدریس میکنند.
اجازه دهید به وضعیت کنونی فرهنگ در هند هم اشارهای داشته باشیم. مردم هند چه قدر اهل کتاب و مطالعه هستند؟ فکر میکنم مردم هند در این زمینه نسبت به ایران کمی عقبتر هستند.
در زمینه روزنامه و مجله چه طور؟ ما در هند روزنامه و مجله زیاد داریم و بازارشان گرم است. کتاب هم چاپ می شود اما بیشتر مؤسسات و کتابخانهها هستند که میخرند. درکل قشر خاصی هستند که کتاب می خرند و می خوانند. بعضیها میخرند و نمیخوانند، بعضیها هم نمیخرند و میخوانند و قشری خاص هم میخرند و میخوانند!
جالب آنکه در دوره قاجار ما روزنامههای فارسی زبانی داشتیم که در کلکته منتشر میشده است. سنت روزنامه نگاری در هند خیلی زودتر از ایران وجود داشت. «کاغذ اخبار» میرزا صالح شیرازی در سال 1837 منتشر می شد در حالی که 15 سال قبل از آن در هند، تقریباً 12 روزنامه به زبان فارسی چاپ میشد. نخستین روزنامه «مرآت الاخبار» بود که «راجه رام موهان روی» دبیر آن روزنامه بود. بعد هم روزنامههای جامجم و آینه سکندر بیرون آمد. در دوره مشروطه هم حبلالمتین بود که در سال 1906در کلکته چاپ میشد. پس هند پیشاهنگ روزنامهنویسی فارسی در دنیا محسوب میشود.
افق آینده مطالعات ایران شناسی را در هند چگونه میبینید؟ فکر میکنم این موضوع به تلاش اقتصادی و سیاسی گره میخورد. اگر این دست روابط بین هند و ایران قویتر شود، حتماً نقش مثبتی در برقراری روابط خوب فرهنگی و ادبی ایجاد میکند.
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید