هستی و زمان / محسن محمودی و سجاد جمشیدی

1395/3/30 ۱۳:۰۳

هستی و زمان / محسن محمودی و سجاد جمشیدی

این نوشتار درصدد ارائه هرمنوتیک فلسفی از نگاه هایدگر است و نشان داده شده است که هرمنوتیک با کتاب "هستی وزمان " هایدگر وارد مرحله ای متفاوت از "هرمنوتیک روش شناختی" شد. برای این کار به یکی ازمطالب مهم کتاب "هستی و زمان" یعنی "دازاین" پرداخته ایم. "دازاین" به عنوان وجودی که درمتن زندگی پرتاب گشته و از توانائی هایی برای رسیدن به آینده که زمان اصیل و اصلی است، برخوردار می باشد که لازمه آن از نظر هایدگر فهم و تفسیر است. واژگان کلیدی: پدیدارشناسی، هستی شناسی، دازاین، پرتاب شدگی، تفسیر.

 

 بررسی هرمنوتیک فلسفی هایدگر

این نوشتار درصدد ارائه هرمنوتیک فلسفی از نگاه هایدگر است و نشان داده شده است که هرمنوتیک با کتاب "هستی وزمان " هایدگر وارد مرحله ای متفاوت از "هرمنوتیک روش شناختی" شد. برای این کار به یکی ازمطالب مهم کتاب "هستی و زمان" یعنی "دازاین" پرداخته ایم. "دازاین" به عنوان وجودی که درمتن زندگی پرتاب گشته و از توانائی هایی برای رسیدن به آینده که زمان اصیل و اصلی است، برخوردار می باشد که لازمه آن از نظر هایدگر فهم و تفسیر است. واژگان کلیدی: پدیدارشناسی، هستی شناسی، دازاین، پرتاب شدگی، تفسیر.

 

 گشایش

هرمنوتیک با کتاب "هستی و زمان" هایدگر وارد مرحله ای متفاوت از بحث های سنتی خود شد. هایدگر به جای آنکه همچون دیلتای و شلایر ماخر به تأویل و تفسیر متن بپردازد و به دنبال این باشد که کدام تفسیر "معتبر" و کدام "نامعتبر" است و به جای اینکه برای تأویل متن "روشی" ارائه دهد، هرمنوتیک را وارد وادی جدیدی کرد. دکارت برای فرار از شک و یافتن یک نقطه یقینی برای فلسفه از " خود " شروع کرد و به این نتیجه رسید که "می اندیشم، پس هستم". انسان به عنوان وجودی که در همه امور شک می کند، همان انسانی است که قائل به ذهن است. پس این شخص شکاک وجود دارد، و در بودن او هیچ شکی نیست. هایدگر در فلسفه خود به بررسی این انسان یا به گفته خود او "داز این"1 پرداخت. نه از این زاویه که همچون دکارت بخواهد برای فلسفه خود یک نقطه یقینی بیابد بلکه بر این اساس که می خواست به معنای هستی برسد. ازنظر هایدگر آن "وجودی" که به دنبال معنای هستی است و در خود غور و مداقه می کند و اهل تأویل و تفهم است، خود "دازاین" است. پس در ابتدا باید این "دازاین" را به عنوان یک پدیده بررسی کرد. که در این حوزه هایدگر از استاد خود "هوسرل" متأثر شده بود. هایدگر به بررسی "دازاین" می پردازد که به درون متن زندگی "فرا افکنده" یا "پرتاب" شده است.

 

پدیدار شناسی و هستی شناسی

ادموند هوسرل فلسفه خود را "پدیدار شناسی"2 نامید. و پایه این پدیدار شناسی این سخن مهم هوسرل بود "به سوی خود چیزها". کوششی برای شناخت و شرح هر چیز، تا جایی که امکان دارد وفادار به خود آن چیز. این اساس پدیدار شناسی هوسرل است. رویکردی تا حد امکان رها از پیشنهادها، پیش فرض ها و پشیداوری های مفهومی. او نه استنتاج پیشینی را می پذیرفت و نه قیاس را. آنچه می پذیرفت شهود یا ادراک مستقیم بود؛ شهودی3، استوار بر مشاهده ای یا تجربه ای دقیق، و در گام بعد کارش شرح و پژوهش آن شهود بود. به نظر هوسرل روش هایی که در علوم به کار می روند، در فلسفه بی ارزش و بی فایده اند چرا که همه از پیش فرض هایی آغاز می کنند که به پدیدار افزوده می شوند. اصل بنیادین فلسفه این است: "هرگونه شهود ناب و اصیل، ریشه بر حق و پذیرفتنی دانش است. هر آنچه خود را به ما اساسا در شهود، یعنی در حضور بی میانجی خویش آشکار می کند، باید خیلی ساده، همچون حضور آن چیز پذیرفته شود. البته تنها در آن محدوده ای که خود را آشکار می کند."4

آنچه در اندیشه پدیدار شناسی هوسرل مهم است وجود سوبژه(شناسنده یا فاعل شناسایی) وابژه (مورد شناسایی) است. اما هایدگر گر چه از بعضی جهات از فلسفه ماقبل خود تأثیر می پذیرد ولی به گونه ای می توان گفت ساختارهای سنتی فلسفه را می شکند و می خواهد فلسفه را به راه اصیل خود باز گرداند. و این راه اصیل فلسفه چیزی نیست جز دریافتن "معنای هستی". یعنی نکته مرکزی اندیشه هایدگر "معنای هستی" است. و راه رسیدن به این معنای هستی بررسی پدیدار شناسی وجودات است. ولی مهم برای هایدگر این است که کدام یک از وجودات می تواند ما را در فلسفه به معنای هستی برساند. برای هایدگر "پدیده آن چیزی است که خودش را در خودش نشان می دهد. و این امر دلالت می کند بر یک مسیر مشخص که یک پدیده می تواند با آن مراجهه شود"5. و "پدیدار شناسی مسیری برای دست یابی به آن چیزی است که موضوع هستی شناسی می باشد... و در مفهوم پدیدار شناسی یک پدیده آنچه مورد نظر است(حالت، مشتقات ومعنی) خود را به عنوان هستی هست ها نشان می دهد."6

نکته ای که پدیدار شناسی هایدگر را از گذشتگان متمایز می کند تمایز قائل نشدن میان فاعل شناسایی و متعلق شناسایی است. هایدگر نظریه مرسوم شناخت را که به طور کلی مبتنی بر تمایز نسبت فاعل شناسایی و متعلق شناسایی بود رد می کند.7

هایدگر از میان وجودات به بررسی پدیدار شناسی "دازاین" می پردازد. و این خود سؤال است که چرا هایدگر به بررسی پدیدار شناسی "دازاین" می پردازد؟ برای هایدگر "دازاین وجودی است که برای او که در هستی است، خود هستی یک مسأله می باشد"8. استفان میولهال در کتاب "هایدگر و هستی و زمان" در این مورد می نویسد: همه وجودات از این آگاهی حسی برخوردارند که در مواجهه با جهان هستند، بعضی از آنها از این آگاهی برخوردارند که زنده هستند اما یکی از آنها و آن هم فقط دازاین است که از این آگاهی برخوردار است که زندگیش تداوم دارد، و همچنین پندار و تصویری از زندگیش دارد که دل مشغول آن باید باشد"9. تا اینجا می توان این گونه نتیجه گرفت که هایدگر با بررسی پدیدار شناسی ساختار وجود دازاین می خواهد به معنای هستی و به عبارتی هستی شناسی برسد. و این نشان از پیوندی است که هایدگر بین "پدیدار شناسی" و "هستی شناسی" برقرار می کند و آنها را دو رشته فلسفی متمایز و جدا از یکدیگر نمی داند.10

 

ساختار وجودی دازاین

هایدگر "دازاین" را گاه پیوستهDasein و گاه جدا و با خط فاصله Da-sein می نویسد. در صورت اول، دازاین، انسان است از آن جهت که آشکار11 و گشوده برای هستی است. و در کاربرد دوم، مراد همچنان انسان است اما از آن جهت که مظهر وجود است12. هایدگر زمانی که از "دازاین" سخن می گوید مراد او همان انسان است. معنای تحت اللفظی این کلمه عبارت است از: "هستی– آنجا" ، مراد از این که انسان "هستی– آنجا" است، توجه دادن به تناهی او است. انسان همواره در موقعیتی خاص و جهان خاص خویش به سر می برد13. هایدگر در کتاب "هستی و زمان" به تفسیر "دازاین" و بررسی ساختار وجودی آن می پردازد که در اینجا به اجمال اشاره ای به آنها می کنیم.

1- ساختمان و ساختار دازاین، بر مبنای حضور وی در جهان پی ریزی شده است. پس دازاین یک "هستی-آنجا"14 یا یک "هستی – در – جهان"15 است. مراد از "آنجا" یا "دنیا" محیط خارجی یا سیاره زمین یا هر ظرف مکانی خارجی دیگر نیست. مراد عالم ذهنی–روانی و شرایط و موقعیت ها و علایق هر فرد است.

2- هایدگر سه خصوصیت وجود شناسانه برای دازاین در نظر می گیرد یعنی: "واقع بودگی"16، "موجودیت"17 و "سقوط"18 می باشد. هایدگر هر سه مفهوم را جزء لایه های "دل مشغولی" دازاین می داند.19

3- چون که هستی دازاین "هستی-در" و "هستی–با" می باشد، این امر "واقع-بودگی" دازاین را می رساند. همچنان که هایدگر می گوید: مفهوم "واقع بودگی" حاکی از آن است که یک وجود "بودن – در – جهان"، "هستی – در – جهان " دارد در چنین مسیری است که آن می تواند "تقدیر و سر نوشت" خود را در هستی دیگر وجودات که در مواجهه با جهان خودش است درک کند20. پس مراد از واقع بودگی آن است که وجود انسانی همیشه جهانی بوده است و در دنیای خاص خود بوده، دنیایی که منحصر به هر فرد می باشد. پس دازاین همیشه خودش را در موقعیتی می یابد که در آنجا "بودن" دارد.

4- یکی از خصیصه های مهم "واقع بودگی" دازاین "افکندگی" یا "پرتاب شدگی"21 است. بر اساس "واقع مندی"، شیوه های گوناگون فهم دازاین از خود و جهان، به وضعیت تاریخی واقعی و میراث سنتی او وابسته و محدود است. دازاین به درون این وضعیت پرتاب شده است و آن را به منزله بنیان وجودی یا پیش فرض "بودن – در جهان" تجربه می کند. دازاین میراث سنتی خویش را بر نمی گزیند و این میراث را نمی توان به منزله یکی از عوامل شکل دهنده ذهنیت یا جنبه ای از خود آگاهی آدمی شناساند زیرا سنت به لحاظ  وجودی، مقدم بر ذهنیت و خود آگاهی آدمی است.22

5- دومین لایه "دل مشغولی"، "سقوط" می باشد. «یکی از جنبه های هستی که در ارتباط با روز مرگی23 می باشد، "سقوط" دازاین نامیده می شود»24. «دازاین در حالت سقوط از خود اصیل خویش دورمی شود»25. در واقع در حالت "سقوط" دازاین از مکان های خود استفاده نمی کند و دست به انتخاب و تصمیم گیری نمی زند و در یک حالت انفعالی به سر می برد. در این حالت دازاین به گونه ای تسلیم محیط خود و دیگران شده است. سقوط "هستی – در – جهان " فقط اغوا کننده و عافیت طلبی26 نیست بلکه در همان حال نیز خود بیگانگی27 می باشد.28

6- سومین لایه "دل مشغولی"، "موجودیت" است. مراد از "موجودیت" به خود اختصاص دادن اشیاء و موقعیت ها از طریق فهم است. دازاین از طریق فهم خویش و فهم امور داخل در دنیای خویش، خود را به پیش می افکند و امکان های وجودی جدیدی برای خویش فراهم می کند.29

7- "دل مشغولی" را باید به صورت کل در نظر گرفت، و آن را بر پایه "زمانمندی"30 فهمید. وجود حاضر در جهان انسان (=دازاین)، وجودی است که خود را زمانمند می کند. اگر صریح تر بیان شود، انسان یک جریان و روند زمانمند شدن است. انسان هر نوع هستی خاصی برای خود بپذیرد، بر هر حال، او بالضروره به یک آینده، به یک گذشته و به یک حال حاضر خود را مرتبط می سازد. باری، زمانمندی این سه لحظه را شامل می گردد که در وحدت ساختاری یک پدیدار واحد، افق آن را شکل می دهد... زمان که تنها با تکیه بر آن ما می توانیم حقیقتا هستی را درک کنیم، از دو بعد خود(گذشته و حال) محروم شده است. هایدگر سعی می کند به ما نشان دهد که آینده، نسبت به دو مرحله دیگر زمان، صاحب نوعی تفوق و برتری است، هر چند که زمان با وحدت سه لحظه خود ایجاد می شود که قویا ذاتی یکدیگر می باشد... پدیدار آینده عبارت از استعداد و توانایی دازاین در "هدایت خود به سوی" امکاناتش می باشد. او این را با عمل جلو – انداختن(فرا افکنی)31 ایجاد می کند. در واقع دازاین به وسیله جلو اندازی که با آینده ارتباط اصلی دارد، ما را در"بزودی" و در "نه هنوز" داخل می کند. وقتی که دازاین به امکانات هستی خود گشوده می شود، مقصد نهایی و زمانمند کردن آینده مطرح می شود32. پس در کل دازاین با فهم امکانات خود و تصمیم گیری در مورد امکانات، خود را به آینده که زمان اصیل او می باشد فرا می افکند. در این آینده اصیل، دازاین رو به تناهی است و مرگ یکی از امکان های وجودی دازاین. "درک و فهم مرگ به طور وجودی به معنای فهم روابط دازاین با مرگ اش به عنوان چیزی که زندگی می کند: آنچنان که هایدگر تعبیر می کند دازاین – برخلاف دیگر وجودات – رو به حال نیست بلکه رو به تناهی است. به عبارت دیگر برای دازاین مرگ گونه ای از بودن است. این یک حادثه یا رخداد نیست بلکه یک امکان وجودی است، یک گونه امکان هستی اش است، مرگ امکانی از آن امر محال نداشتن توانایی طولانی هستی برای بودن دازاین در جهان است".33

 

فهم

همچنان که توضیح داده شد، دازاین با درک امکانات خود و موقعیت خود در هستی. از "روز مرگی" و "سقوط" فاصله می گیرد. و دست به انتخاب و تصمیم گیری می زند و خود را به آینده اصیل فرا می افکند. در این فرایند تصمیم گیری و درک امکانات است که دازاین می خواهد تعیین کند چه باشد و چه نباشد. از نظر هایدگر شالوده وجودی هستی در دازاین در بر گیرنده دو عنصر است، یکی حالت34 و دیگری فهم35 است. به نظر هایدگر حالت ها سویه ای از موجودیت دازاین هستند و همچنین باید سویه ای از هستی – در – جهان نیز باشد. همچنان که راز گشای دازاین هستند، باید رازگشای جهان و هستی – در – جهان نیز باشند. از آنجا که برای هایدگر هستی دازاین، هستی – با36 می باشد، حالت فردی اش نه تنها بر روابط دیگران تأثیر گذار است بلکه از روابط با دیگران تأثیرپذیر نیز می باشد. نتیجه مهم این سخن این است که حالت ها می توانند اجتماعی باشند. اجتماعی بودن حالت ها حاکی از آن است که جهان اجتماعی فرد تثبیت کننده حوزه ای از حالت ها است که او می تواند به درون آنها پرتاب شود37. در کل می توان گفت این حالت ها همان "واقعیت مندی" دازاین است، وضعیت تاریخی و میراث سنتی است که دازاین به درون آن پرتاب شده است. با در نظر گرفتن این شرایط می توان گفت، فهم، دازاین را از این موقعیتی که به درون آن پرتاب شده به سوی آینده فرا می افکند. تا "آن چیزی که هست بشود."38 بنابراین اگر حالت ها دازاین را به عنوان هستی – در – جهان پرتاب شده نشان می دهد. فهم آن را به عنوان پیش برنده پرتاب شدگی نشان می دهد. فهم در ارتباط با سویه فعال مواجهه دازاین با امکانات وجودی خویش می باشد. زیرا اگر هستی دازاین برای او یک مسأله است. پس در هر لحظه از موجودیت خویش باید یکی از امکان هایی که وضعیت اش قابل دسترس برای او می سازد یا اینکه برای او قابل دسترس نمی سازد عملی کند، و درچارچوب یکی از آن امکان ها قرار گیرد. به بیان دیگر، دازاین باید خود را در این یا آن امکان وجودی فرا افکند؛ و این فرا افکنی، هسته آن منظور هایدگر یعنی "فهم" است.39

بنابراین از نظر هایدگر، این فرا افکنی هستی دازاین بر روی امکان ها در مقام فهم امکان پذیر است و نتیجه آن، شکوفایی و رشد خود دازاین است که هایدگر آن را "تفسیر" می داند. و دازاین در این امر آن چیزی می شود که هست. پس با این تعبیر هر انسانی به زمان وجودی خویش تعلق دارد. و دیگر معنا ندارد که انتظار داشته باشیم مفسر از زمان وجودی خویش بریده شود و در افق زمانی دیگری سیر کند.

 

پیش ساختار40 داشتن فهم، و دور هرمنوتیکی

سه مرحله وجود دارد که در آنها فهم باید در پس زمینه("پیش ساختار") جا می گیرد. نخست، باید درک جامعی از کل موقعیت وجود داشته باشد. که هایدگر آن را " پیش– داشت "41 می نامد. در این مرحله، پیش از آن که هر شیء خاصی آشکار شود، ما از کلیت فعالیت های مربوطه ممکن درکی پس زمینه ای داریم. اما داشتن درکی عام، به این معنا نیست که می توانیم ویژگی خاصی را روشن کنیم. بنابراین، پیش از روشن و آشکار شدن هر چیز باید به مرحله دوم یا "پیش – نگرش"42 گام نهیم. در این مرحله ما، از پیش، روش مناسب را برای آشکار و عیان شدن چیزها می بینیم. ولی برای این که چیزی به طور کامل در کنش تأویل روشن و عیان شود، باید مفاهیمی خاص وجود داشته باشند که در پیکر آنها اساسا شروع تأویل ممکن شود. از این رو مرحله سومی که پیش از تأویلی روشن و صریح ضروری است "پیش– برداشت"43 است. در این مرحله، از پیش، راه و روش مناسب برای تأویل یک چیز را به لحاظ مفهومی درک می کنیم.44

از نظر هایدگر هر گونه فهم و تفسیری مبتنی بر پیش ساختار است. این پیش ساختار در تفسیر و فهم ما از هر شیء و متنی تأثیر دارد. سپس بر اساس نظر هایدگر ما در عمل تفسیر و تأویل همیشه در چارچوب پیش فرض هستیم. و مفسر نمی تواند خود را از پیش فرض ها رها کند، چون این پیش فرض ها همیشه با او هستند و در عمل تفسیر او را همراهی می کنند و تأثیر خود را در تفسیر می گذارند. و این نکته به واقعیت "هستی – در – جهان" ما باز می گردد.

تحلیل او علم هرمنوتیک را با هستی شناسی وجودی و با پدیدار شناسی جوش می دهد(پیوند می زند) و لذا بر اساس این تحلیل مبنای علم هرمنوتیک نه در فاعلیت ذهن شناسنده بلکه در واقع بودگی جهان و در تاریخیمندی فهم قرار دارد.45

با وجود این در هرمنوتیک هایدگر دور هرمنوتیکی ریشه ای تر می شود. در هرمنوتیک سنتی دور هرمنوتیکی بر پایه سوبژه و ابژه بود که سوبژه بر فراز آنچه باید شناخته شود قرار داشت. اما از آنجا که هایدگر به "واقع بودگی" دازاین قائل است پس دور بین دازاین و جهان است. هایدگر دور هرمنوتیکی سنتی میان متن و خوانش متن را به سطح وجود انسان گسترش می دهد. در مورد دور هرمنوتیکی مورد نظر هایدگر این سؤال پیش می آید، آیا مفسر معیاری برای صحت و درستی آن پیش ساختارها دارد تا اسباب سوء فهم فراهم نشود؟

هایدگر به این سؤال این گونه پاسخ می دهد. آنچه قطعی و اساسی است بیرون رفتن از دور نیست بلکه وارد شدن به درون آن از راه درست است. این دور، فهم یک قلمرو نیست که هر نوع فکر بی پایه در آن بتواند حرکت کند. این دور بیان پیش ساختار وجودی خود دازاین است. نباید آن(دور) را به سطح دور باطل تنزل دهیم... وظیفه اول و آخر ما این نیست که به پیش داشت، پیش نگرش و پیش برداشت خود اجازه دهیم که به صورت خیالات باطل و تصورات عامیانه برای ما مطرح شوند بلکه هدف اصلی علمی کردن آنها به وسیله کشف این پیش ساختارها بر حسب خود اشیاء است.46

 

تفسیر و تأویل متن

بر اساس آنچه تا اینجا از پیش ساختار و دوری بودن هرمنوتیک گفته شد. حلقه فهم و تفسیر، از مفسر آغاز و به مفسر ختم می شود(مفسر محور). در تفسیر هدف رسیدن به نیت مولف در متن نیست. بلکه فهم و شناخت بیشتر امکان های وجودی است از جمله شناخت جهان بینی مؤلف است. "بر پایه الگوی هایدگر، ادبیات بیش از آنکه بیان اندیشه ها و نیات یک فرد باشد، ارتقاء یک جهان یا جهان بینی به(ساحت) آگاهی است. در ادبیات جهانی را تجربه می کنیم که مؤلف تصویر کرده است و نه حالات ذهنی و نیات خاص و غیر متعارف را".47 پس فهمیدن یک متن به معنای مورد نظر هایدگر عبارت از کشف معنایی که نویسنده در متن نهاده نیست بلکه گشودن و وانمودن امکان بودنی است که خود متن بدان اشاره دارد. همچنین تعبیر و تفسیرعبارت از تحمیل "معنا و مفادی" بر متن و یا ارزش گذاری بر آن نیست بلکه توضیح وابستگی و اشتغالی است که به وسیله متن در فهم همواره پیشیینی و مقدم ما از جهان فاش و آشکار می شود.48

آنچه تا کنون گفته شد بر اساس کتاب "هستی و زمان" هایدگر بود. چون بیشتر مباحث هرمنوتیکی هایدگر در این کتاب مطرح شده است. بیشتر اندیشمندان علوم اجتماعی مثل فوکو، دریدا، پیربوردیو و حتی هابرماس وامدار اندیشه های هایدگر در "هستی و زمان" هستند. باید به این نکته اشاره کرد که اندیشه های هایدگر پس از "هستی و زمان" تا حدودی متفاوت شد. از جمله این تفاوت ها را می توان در نگاه هایدگر به "زبان" یافت. هایدگر در "هستی و زمان" فهم را مقدم بر زبان می داند. "زبان ابزاری برای ارتباط است، یک میراث مشترک از فرهنگ یا جامعه ای است که یک دازاین خود را پرتاب شده در درون آن می یابد... زبان ابزاری است که دازاین در آن خودش را بیان می کند... زبان به ما اجازه می دهد تا درباره چیزها در جهان ارتباط برقرار کنیم".49 و حال آنکه هایدگر متأخر، زبان را در مرکز اندیشه خود می آورد. و جملات هایدگر متأخر در حوزه زبان بسیار مبهم می شود. "انسان در زبان زندگی می کند و همچون زبان است. هستی ما زبان گونه است و ما فقط در زبان زندگی می کنیم".50 هایدگر متأخر بازگشت جدی به مقوله متن دارد. و به تفسیر متون بزرگان یونانی و متفکران جدیدی نظیر کانت و شاعرانی مانند هولدرین می پردازد. هابرماس هایدگر متقدم و متأخر را این گونه گزارش می دهد. هایدگر متقدم "مؤمن و با وفا به منطق لجوج و پیچیده خویش" و هایدگر متأخر "رها از همه دریافت های تجربی و در نهایت از همه دریافت های استدلال بردار، متفکری که مدعی دسترس ویژه به حقیقت است".51

پی نوشت ها:

1. Dasein.  //  2. Phenomenology.  //  3. Intuition.

4) احمدی، بابک، ساختار و تاویل متن، تهران: نشر مرکز، اسفند 1372، ص 544.

5. Heidegger, Martin, Being and time, Translated by j.Mcquarie, E.Robinson ,Basil Black well, 1962, p.54.  //  6. Being and time, p.60.

7) کوشن، کادیر، هستی می پرسد؟(انتقاد هایدگر از سوبژ کتیویسم و ثنویت گرایی دکارتی)، در خردنامه، ترجمه عباس اعتزازیان، ش17، مرداد1386،ص 25.

8. Being and time, p.236.  //  9. Mulhall, Stephen, Heidegger and being and time, London: Routledge, 1996, p.14.  //  10. Being and time ,p.62.  //  11. Overt.

12) ورنو، روژه؛ وال، ژان، نگاهی به پدیدار شناسی و فلسفه های هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، تهران: خوارزمی، 1372، ص 223.  //  13) مک کواری، جان، مارتین هایدگر، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: انتشارات گروس 1376، ص 41- 40.

14. Being – There.  //  15. Being – in – the – world.  //  16. Facticity.  //  17. Existentiality.  //  18. Falling.

19) منظور از دلمشغولی (CARE)، حالتی است که انسان در مقام بدست آوردن هدفی احساس نگرانی و اضطراب می کند. و نیز به حالت ذهنی کسی اطلاق می شود که دارای طرحی است و به فکر تحقق آن می باشد. و همین دلمشغولی انسان را به سوی هدف عالی به حرکت در می آورد.

20. Being and time, p.82..  //  21. Throwness.

22) واعظی، احمد، درآمدی برهرمنوتیک، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، چاپ سوم 1385 ص 150 – 149.

23. Everydayness.  //  24. Being and time, p.219.  //  25. Being and time, p.223.  //  26. Tranquillizing.  //  27. Alienating.  //  28. Being and time, p.222.

نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که هایدگر زمانی که از واژه های مثل "سقوط" ، " معتبر"، "نامعتبر" ، "خودبیگانگی"، ... در کتاب "هستی و زمان" استفاده می کند، از ارزش گذاری در مورد آنها می پرهیزد و می گوید:"ما در مقام تحلیل هستی شناختی دازاین هستیم، نه ارزش داوری اخلاقی". Being and time, p.220.  //  29) درآمدی بر هرمنوتیک، ص 154- 153.

30. Temporality.  //  31. Projection.

32) کوروز، موریس، فلسفه هایدگر، ترجمه محمود نوالی، تهران: انتشارات حکمت، 1378، ص 102.

33. Heidegger and being and time, p.117.   //  34. State – of – mind.  //  35. Undersanding.  //  36. Being – with.  //  37. Heidgger and being and time, pp.76- 79.  //  38. Being and time, p.186 (Become what you are).  //  39. Heidgger and being and time, p. 81- 82.  //  40. Fore – Structure.  //  41. Fore – Having.  //  42. Fore – Sight.  //  43. Fore- Conception.

44) کوزنزهوی، دیوید،" هایدگر و چرخش هرمنوتیکی" ، در هرمنوتیک مدرن، ترجمه بابک احمدی ، مهران مهاجر، محمد نبوی، تهران: نشر مرکز، 1385،ص 358 -  و همچنین رجوع شود به Being and time , p. 275.  //  45) پالمر، ریچارد، علم هرمنوتیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس، 1384، ص 151.

46. Being and time, p.195.

47) کربای، آنتونی، "درآمدی بر هرمنوتیک" ، در هرمنوتیک مدرن: گزینه جستارها، ترجمه بابک احمدی و دیگران، تهران: نشر مرکز ، چاپ پنجم 1385، ص12.   //  48) هولاب، رابرت، یورگن ها برماس: نقد در حوزه عمومی ، ترجمه دکتر حسین بشیریه، تهران: نشر نی،1386، ص 84.

49. Heidgger and being and time, p.94.

50) ساختار و تاویل متن، ص 556.  //  51) درآمدی بر هرمنوتیک، ص 182.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال ششم، شماره 8

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: