تاریخچۀ علم جغرافیا و جهان نگاری در ایران

1395/3/25 ۱۰:۲۸

تاریخچۀ علم جغرافیا و جهان نگاری در ایران

«جغرافیا» (Geographia)، واژه­ای یونانی و مرکّب از دو بخش Geo به معنای «زمین» و Graphia به معنای «ترسیم» است. از این روی می توان جغرافیا را دانشِ ترسیم، تشریح و توصیف زمین دانست. این کلمه را مارینوس صوری (ف:130م) و بطلمیوس (ف:167م) برای عنوان کتاب های خود در این باب به کار بردند و بعدها نیز همین واژه به صورت های «جائوغرافیا» و «جاوغرافیا» در میان برخی دانشمندان عربی زبان روایی یافت.

 

گر ز جـغرافی پُرسی، به تو بنـماید راسـت

عرض و طول و جهت و مردم هر شهر و دیار

«ملک الشّعراء بهار»

     «جغرافیا» (Geographia)، واژه­ای یونانی و مرکّب از دو بخش Geo به معنای «زمین» و Graphia به معنای «ترسیم» است. از این روی می توان جغرافیا را دانشِ ترسیم، تشریح و توصیف زمین دانست. این کلمه را مارینوس صوری (ف:130م) و بطلمیوس (ف:167م) برای عنوان کتاب های خود در این باب به کار بردند و بعدها نیز همین واژه به صورت های «جائوغرافیا» و «جاوغرافیا» در میان برخی دانشمندان عربی زبان روایی یافت. دانشمندان جهان اسلام مانند خوارزمی، ابن حوقل و دیگران، برگردانی لغوی از واژۀ جغرافیا را با نام «صورت الأرض» (سیمای زمین) برگزیدند. اما واژۀ جغرافیا به هیچ روی معرّف دیرینگیِ علم شناخت زمین و مناطق آن نیست. سده ها پیش از آنکه مارینوس و بطلمیوس اقدام به نگارش مطالبی در این باب نمایند، سنّت شناخت سیمای زمین و وصف آن در جهان و به ویژه در بین­النّهرین (میانْ رودان) پایه گذاری شده بود. 

     وجوهی از علم جغرافیا مانند نقشه کشی و اکتشافات منطقه شناختی در شرق، دیرینگیِ چندهزارساله دارد. نخستین نقشه های شهری و نیز نقشه های جهانِ مسکون که بر روی الواح گِلین کنده کاری شده، از تمدّن های سومر و بابِل به دست آمده است. در یکی از این نقشه ها، سیمای جهانِ مسکون بدین گونه نقش شده که در آن بابِل در مرکز نقشه (چنانکه هر قومی چنین پنداری دربارۀ مرکزیّت سرزمینش داشته است) و دیگر کشورها در پیرامون آن قرار گرفته و اطرافِ اینان را آب فراگرفته است. این نقشه با آموزۀ کهن سومری ـ بابِلی، که خشکی را بسان قفّه ای[1] می­دانسته که بر روی آب شناور است و اطرافش را اقیانوس بیکران فراگرفته، هماهنگی دارد (فرشاد 1365: 235).

     در متون کهن ایرانی، نخستین اشارات مرتبط با شناخت جای ها را در اوستا توان یافت. در دیگر ادبیّات مزدایی چونان بُندَهِشْن و مینَوی خِرَد، این سنّت اوستایی دنبال گشته و در واقع بخش هایی از اوستا که مفقود شده، با سیمایی دیگر در آن نوشتارها جلوه گر شده است. در بندهشن (بنیادِ هستی) که در سدۀ دوّم هجری تدوین شده و بر اساس منابع ایران پیش از اسلام و حتّی سده­ها پیش از میلاد نوشته شده است، مطالب بسیار ارزنده­ای از دانش ایرانیان باستان راجع به اقالیم، منشأ رودها و دریاچه ها و کوه ها آمده است (نک. پاکزاد 1384 و تفضّلی 1354).

     در سدۀ ششم و پنجم پیش از میلاد، یعنی در زمان داریوش اوّل هخامنشی (حک:521-486ق.م) و خشایارشا (حک:486-465ق.م)، پیشرفت های قابل توجّهی در علم جغرافیا از سوی ایرانیان حاصل گردید. در عهد داریوش و به فرمان وی، دریانورد و کاشفی به نام اسکیلاکس از اهالی کاریاندا مأمور گردید تا مصب رود سِند را بجوید که نتیجۀ آن رفتن ایرانیان به سرزمین هند بود (فرشاد 1362: 47). در زمان خشایارشا نیز ستاسپه، از پارسیانِ مغضوب، مأمور شد تا آفریقا را دور بزند (همان: 63). از اشاره هایی که در سنگ نوشتۀ بیستون دربارۀ سرزمین­های تحت فرمانروایی داریوش شده است و رسالۀ کوچک و مختصر شهرستان های ایرانشهر که دربارۀ تعدادی از شهرهای ایران و بنـیانگذاران آنها و به زبان پهلوی نگاشته شده است، برمی آید که ایرانیان پیش از اسلام با دانش جغرافیا آشنایی داشته اند. جادۀ موجود میان دو پایتخت حکومت هخامنشی که شهر «شوش» ـ پایتخت اصلی ـ را به «سارد» ـ پایتخت غربی ایران در ساحل مدیترانه و در محدودۀ ترکیۀ امروزی ـ وصل می­کرد، نشانه­ای دیگر از آگاهی ایرانیان به چگونگی بهره وریِ درست از روی زمین بوده است. این راه که به «جادۀ شاهی» معروف بوده است، 2683 کیلومتر طول داشت که در مسیر آن 111 ایستگاه یا منزل تعبیه شده بود که رهپویان عادی آن را در 90روز و پیک های ویژۀ درباری آن را با اسب های تیزرو که در هر ایستگاه با اسب های تازه نفس تعویض می­شدند، در یک هفته می پیمودند (گیرشمن 1336: 136). حفر آبراه سوئز به فرمان داریوش بزرگ برای ایجاد ارتباط بین دو دریای سرخ و مدیترانه، احداث پل عظیم و معلّق خشایارشا بر روی تنگۀ خروشان هلسپونت (Hellespont) ـ داردانِل کنونی ـ به طول 1400متر که شاید اوّلین پل معلّق جهان بوده است که این شاه هخامنشی با عبور بیش از دو میلیون نفر سرباز از راه آن، سرزمین های غرب دریاهای سیاه، اژه و مرمره را گشود  به تصرّف درآورد (هـرودت 1368: 365-366) از نمونـه های دیگری است که از آگاهی ایرانیان از دانش جـغرافیا خبر می دهد و گویای این حقیقت است که آنها اطلاع کامل از وضعیّت سطح زمین داشته اند و در جهت تسخیر طبیعت و بهره برداری بهتر از آن، گام­های بلند و مؤثّری برداشته اند.

     در دوران اسلامی و به ویژه در سده های چهارم تا ششم هجری، توجّه به اماکن جغرافیایی و راه ها به گونۀ شگفت انگیزی افزایش یافت و هم در این عصر بود که کتب ارزشمندی در باب عوارض طبیعی، منشأ کوه ها، رودها، راه ها و کشورها نوشته شدند. همچنین در این دورا، جغرافیا به معنای وصف زمین و عوارض و جای های آن با علومی چونان ریاضی و نجوم پیوند یافت و با اندازه گیری هایی که از طول و عرض و فواصل نقاط جغرافیایی به عمل آمد و نیز با اندازه گیری هایی که از قطر زمین و محیط و شکل آن انجام گردید، پایۀ «جغرافیای علمی» نهاده شد.

     در فزونی توجّه به شناخت مناطق و جای ها و راه ها در دوران اسلامی عواملی چند دخالت داشتند. از عوامل مؤثّر در رونق و پیشرفت علم جغرافیا در دوران اسلامی، برداشته شدن مرزهای پیشین و یکپارچه شدن مناطق وسیعی از دنیای مسکون از درّۀ سند تا آندلس بود. این یکپارچگی، نه تنها آمد و شد سیّاحان و بازرگانان را آسان می ساخت، بلکه برای فرمانروایان اسلامی، نیاز به شناخت شهرها و راه هایی که تحت حکومت ایشان قرار داشتند را پدید می آورد. در دوران اسلامی و به ویژه در سده های سوّم تا پنجم هجری، سرزمین­های پهناوری چون هند، خوارزم، ایران، عربستان، مصر، شام و آناتولی در تحت لوای آیین و حکومتی واحد درآمدند و در این مرزهای پهناور بود که دانشمندان و سیّاحـان و بازرگانان و کارگزاران حکومتی به سفر پرداخـتند و از نتیجۀ این گذارها، سفرنامه ها و گزارش های ارزنده ای پدید آمدند. عامل دیگر در روایی جغرافیا در دوران اسلامی، نیازی بود که مسلمانان به شناختن راه ها و جای های میان دیار خویش و مکّه داشتند و می خواستند تا از شرایط اقلیمیِ سفر خویش به مکّه و بجای آوردن مناسک حج اطّلاع یابند. عامل مهم دیگر در ایجاد حرکت تازه در راه شناخت مناطق جغرافیایی، کنجکاوی دانشمندان دوران اسلامی و تشویق قرآن و پیامبر اسلام (ص) به کسب دانش و دست یابی آنان به منابع تازه در این رشته بود.

     از سدۀ دوّم هجری به بعد، همراه با نوشته­های متعدّدی که از پهلوی، سریانی و یونانی به عربی برگردانده شدند، دو اثر از بطلمیوس ـ اخترشناس و جغرافی­دان اسکندرانی ـ نیز به عربی ترجمه گردید. یکی از این دو کتاب، «مدخلی در جغرافیا» نام داشت که مسلمانان آن را «جغرافیا» نامیدند. مطالب و نقشه­هایی که بطلمیوس در کتاب نامبرده آورده بود، بیشتر نتیجۀ کارها و نوشتارهای دیگران و تا اندازه ای نیز حاصل مطالعات خود وی بود. کتاب جغرافیای بطلمیوس را نخستین بار یعقوب بن اسحاق کِندی (ف:260ق) به گونه ای درهم به عربی برگرداند و بعدها توسّط ثابت بن قرّۀ حرّانی (ف:288ق) نیز ترجمه شد. در همان سال­ها ابن خرداذبه (ف:300ق) نیز برگردانی دقیق از آن کتاب تهیّه کرد. به هر روی، نوشته های بطلمیوس در جغرافیا چونان منبعی تازه بود که دانشمندان شرق اسلامی از آن تغذیه کردند.

     نخستین آثار در جـغرافیا را در جـهان اسلام در نیـمۀ اوّل سدۀ سوّم هجـری، محمّد بن موسی خـوارزمی (ف:232ق) با بهره گیری از اندیشه های یونانی و شرق کهن پدید آورده است. خوارزمی که ترجمه ای از جغرافیای بطلمیوس تهیّه کرده بود، خود کتابی در جغرافیا به نام «صوره الأرض» (سیمای زمین/ جغرافیا) نوشت. این کتاب که پس از مرگ مأمون و بین سال های 221 تا 232هجری تألیف شده است، بر اساس جغرافیای بطلمیوس تدوین شده، اما در آن اضافات و تبدیلات و تصحیحاتی نیز انجام گرفته است. وی به واسطۀ تبحّر در ستاره شناسی، این کتاب را مانند زیجی نگاشته است و چنانکه ویژگی جـهان نگاری ایرانی بـوده، به شرح اقـالیم هفتـگانه و وصف دریاها، رودها و کـوه ها پرداخـته است. از دیگر جـغرافی دانان بنام سدۀ سـوّم هجری، ابن خرداذبه  مکان شناس ایرانی تبار است. وی کتاب «المسالک و الممالک» (راه­ها و کشورها) را تألیف کرد که بعدها مورد استفادۀ جغرافی دانان بنام دیگری چونان ابن فقیه همدانی (زنده در 291ق)، ابن حوقل (سدۀ 4ق) و مقدّسی (ف:381ق) قرار گرفت.

 تصویر شماره (1- تصویر اصلی متن) صوره (نقشه) دریای روم «مسالک و ممالک» اصطخری، نسخۀ شمارۀ 5990، کتابخانۀ ملّی ملک

     سده های سوّم و چهارم هجری، عصر سفرهای دریایی و آغاز سیاحت های زمینی مسلمانان نیز بوده است. سفرهای سلیمان تاجر ـ دریانورد ایرانی ـ، که به خاور دور رفت و در بازگشت خویش گزارشی از سفرهایش آورد، به تدریج در کالبد «افسانه های سندباد بحری» معروفیّت یافت. دریانوردان و رهنامه نویسان دیگری نیز بودند که در همین سده به چین و هند سفر کردند. از آن جمله، دریانوردی از مردم سیراف (بندر طاهری امروزی) که در سال 257 هجری به چـین و هـند سفر نمود و سفرنامه ای شگفت انگیز با بهره گیری از گفته های سلیمان تاجر و دریانورد دیگری به نام وهب تألیف کرد. جغرافی دان دیگر سدۀ سوّم هجری، وزیر دربار سامانیان، جیهانی (زنده در 295ق) است که اطّلاعات خویش از سند و هند را در اثری جمع آوری نموده بوده است. این اثر اینک از بین رفته اما ابن فقیه با بهره گیری از آن اثر و تحریری نوین از آن، اثر مزبور را زنده نگه داشته است. نیز در همین عصر بود که مقدّسی از بیت المقدّس راه افتاد و از سرزمین­های اسلامی و از جمله ایران دیدار کرد و به دنبال آن، کتاب ارزشمند «احسن التّقاسیم فی معرفـه الأقـالیم» را نگاشت و یا ابن فضلان که تا آن سوی رود ولگا پیش رفت و نیز نویسندۀ گمنامی که کتاب فارسی «حدودالعالم» را تألیف نمود.

     از جغرافی دانان بنام سدۀ چهارم هجری، ابوزید احمد بن سهل بلخی (ف:323ق) است که در دربار سامانیان می زیست و هم در آنجا بود که کتاب معروف «صُوَرالأقالیم» را نگاشت. وی را می­توان متعلّق به مکتبی دانست که از سنّت های ایرانی در جغرافیا بهره می گرفته است. ابواسحق ابراهیم بن محمّد فارسی اصطخری (استخری) (ف:346ق) ـ جغرافی دان نامی ایرانی ـ، نیز متعلّق به همین مکتب بوده و کتاب خود، «مسالک و ممالک» را چنانکه بسیاری از پژوهندگان نیز گفته اند، با بهره گیری از «صورالأقالیمِ» ابوزید بلخی (ف:322ق) نگاشته است. از مهم ترین متون جغرافی و جهان نگاری که در سدۀ چهارم هجری  تألیف شده کتاب «مروج الذّهب فی معادن الجوهر» اثر ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (ف:346ق) است که وی در 336هجری نگاشته و به طبقه بندی اقالیم و ذکر منشأ رودها و کوه ها و دریاها پرداخته و از بسیاری پدیدارهای زمینی و نیز جای­های سرزمین ایران سخن رانده است. در سدۀ چهارم هجری نیز اکتشافات دریایی در خلیج فارس و اقیانوس هند ادامه یافت. ناوخدایْ مزدک بن شهریار رامهرمزی از جمله دریانوردانی است که در سدۀ چهارم هجری به شرق سفرها کرد و در پی این سفرها کتاب جالبی به نام «عجایب الهند» تألیف نمود. دریانورد دیگری که در این عصر می­زیست و هفت بار به چین سفر کرده بود ناخدایی از مردم کرمان به نام اَبهَره بود. 

     در سدۀ پنجم هجری بود که علم جغرافـیا با اندیشه ها و کارهای ابوریحان بیرونی (ف:440ق) دانشمند بزرگ ایرانی پیشرفت های شگفت آوری را به خود دید. بیرونی را باید یکی از بزرگترین جغرافی دانان و مکان شناسان و از پایه گذاران جغرافیای ریاضی دانست. وی ضمن نقد کارهای گذشتگان، خود اقدام به اندازه گیری هایی از طول و عرض و فواصل نقاط شهرها کرد و براهین جدیدی بر کرویّت زمین ارائه نمود. نتیجۀ کارهای ارزندۀ بیرونی در کتاب «تحدید الأماکن لتصحیح مسافات المساکن» آمده است. ابوریحان بیرونی طی سال ها اقامت در هند نیز به پژوهش­های جغرافیایی پرداخت و نتیجۀ تحقیقات خود را در کتاب دیگری به نام «تحقیق ماللهند» آورد. آثار دیگر بیرونی چون «آثارالباقیه» و «التّفهیم» نیز هر یک بیانگر وسعت معلومات و مرتبۀ والای بیرونی در جغرافیا به شمار می آیند. از دیگر دانشمندان و جغرافی دانان ایرانی سدۀ پنجم هجری ناصرخسرو قبادیانی (ف:481ق) است که شرح سفرش به مکّه را به گونه ای سفرنامه ای فراهم آورده و در آن اطلاعات ارزنده ای از جای­ها و مردمان عرضه داشته است. توصیف ناصرخسرو از فانوس های دریایی (خَشَبه ها) در خلیج فارس از جمله اطلاعات نادری است که در این سفرنامه می توان یافت.

     سدۀ ششم هجری در تاریخچۀ مکان­شناسی ایرانی عصری است که در آن دریانوردانی چون سهل بن اَبان برآمدند و در پی سفرهای دریایی متعدّد در خلیج فارس و اقـیانوس هند، رهنامه ها و گزارش­های دریایی تهیه کردند. ابن بلخی جغرافی دان ایرانی تبار که به فارس و کنارۀ خلیج فارس و جنوب ایران سفر کرده و کتاب «فارس نامه» را در حدود 504هجری نگاشت نیز در همین عصر می زیسته است. علی بن ابوبکر هروی (ف:611ق) سیّاح و جغرافی دان ایرانی الاصل دیگری است که نوشته هایی در مکان شناسی داشته است. از معروف ترین جغرافی دانان جهان اسلام سدۀ ششم هجری ابوعبدالله محمّد بن محمّد ادریسی (ف:560ق) است که کتاب معروفی به نام «نزهه المشـتاق فی اخـتراق الآفـاق» نگاشته و در آن مطالبی از سرزمین ایران و جای های جغرافیایی و خصوصیات شهرهای گوناگون و از جمله شهرهای ایران آورده است. از دیگر جغرافی دانان غرب اسلامی که در این سده می­زیست شخصی به نام مازنی بوده که به ایران و بالکان سفرهایی نموده است.

تصویر شماره (2): صوره (نقشه) دیار پارس: «مسالک و ممالک» اصطخری، نسخۀ شمارۀ 5990، کتابخانۀ ملّی ملک

 از سدۀ ششم هجری به بعد روند جغرافیای ریاضی در جهان اسلامی و در ایران، گویی که از نقطۀ اوج خود روی به نشیب می نهد.  اما از همین عهد است که اوّلین نشانه های گونه­ای ترکیب (سنتز) در جهان­نگاری پدیدار می گردد. در بندهشن که از متون ادبیات اوستایی است اطلاعات و دانش ها و پندارهای مربوط به طبیعت، ستارگان، کوه ها، رودها و دریاها، گیاه شناسی و جانورشناسی در مجموعه­ای مرکّب آمده است. مسعودی جغرافی دان سدۀ چهارم هجری نیز به گونه­ای ترکیب دست یازیده بود. در سدۀ ششم هجری محمّد بن محمود طوسی نوشته ای دیگر به نام «عجایب المخلوقات» به این سیستم جهان نگاری افزود و بعدها نیز دیگران همین عنوان را برای تألیفات خویش در این زمینه مورد استفاده قرار دادند.

   در سدۀ هفتم هجری یاقوت حموی (ف:626ق) جغرافی­دان یونانی الاصل کتاب «معجم البُلدان» را که شامل اطلاعاتی گرانقدر از سرزمین ایران و مناطق اطراف آن است را نوشت. در همین عصر، خواجه نصیرالدّین طوسی (ف:672ق) کتاب «صور الأقالیم» ابوزید بلخی را به فارسی ترجمه کرد و خود نیز نقشه هایی بدان افزود. اثر پرارزش دیگر متعلق به اوایل سدۀ هفتم هجری کتاب «جـهان نامه» است که به دست محمّد بن نجیب کران جغرافی دان ایرانی در 605هجری تألیف گردید. جهان نامه نه تنها حاوی اطلاعات جالبی از کان ها و پدیدارهاست بلکه نخستین اثری است که در آن سخن از نقشه های با طول و عرض درجه بندی شده به میان آمده است. اثر ترکیبی دیگر در این سده توسّط محمّد بن زکریای قزوینی (ف:682ق) دانشنامه نویس ایرانی به نام «عجایب المخلوقات» در جهان نگاری و هیأت تألیف شد.

     در سدۀ هشتم هجری دو اثر ترکیبی دیگر در باب جهان شناسی و جغرافیا ظاهر گردیده که در هر دوی آنها راجع به سرزمین ایران و شهرها و جای ها و صنایع و مردمان آن همراه با فصولی در پیرامون زمین و کوه ها و دریاها گفتارهای مبسوطی آمده است. یکی از این دو کتاب معروف «نخبه الدّهر فی عجایب البرّ و البحر» تألیف شمس الدّین ابوعبدالله دمشقی (ف:727ق) و دیگری «نزهه القلوب» اثر حمدالله مستوفی (ف:750ق) در 740هجری بوده است. از سیّاحان معروفی که در این سده به ایران و دیگر جای ها سفر کردند ابن بطوطه (ف:779ق) بوده که سفرنامه ای در باب چگونگی سفرهای خویش و مشاهداتش در سرزمین هند و خوارزم نگاشته است.

     از سدۀ نهم هجری به بعد پژوهش های جغرافیایی تقریباً رو به انحطاط رفت، آهنگ حرکات سیّاحان کندتر شد و دانشمندان تاریخ طبیعی نرم نرمک از سفر بازماندند و به جای آنکه مردمان سرزمین های اسلامی به دیگر جای ها سفر کنند موج های تازه ای از سفرهای غربیان مسیحی به ممالک شرقی آغاز گردید. البته در سدۀ نهم جغرافی دانان ایرانی تبارِ چندی در هند برآمدند و تألیفاتی در جغرافیا و تاریخ طبیعی پدید آوردند و آن نوشته ها را به حکمرانان مغول هندوستان عرضه داشتند. «آیین اکبری» یکی از این تألیفات به شمار می­رفت. نیز در درون مرزهای ایران آثاری چند در جغرافیا پدید آمد که «هفت اقلیم» احمد رازی (ف:1002ق) و نیز «صورالأقالیم» از مؤلفی ناشناخته از آن جمله بوده اند. نیز دریانوردانی چون ابن ماجد (ف:906ق) که کتاب «الفوائد الاصول علم البحر و القواعد» را در پیگیری از سنّت سهل بن اَبان و محمّد بن شاذان نوشت و سلیمان مَهری دریانورد رهنامه نویس از همین دوره بوده­اند. با این وصف می توان گفت که از سدۀ نهم هجری به بعد آثار کندی تفحّصات جغرافیایی و تحقیقات تاریخ طبیعی آشکار گردید.

     در سطور بالا بدین مطلب اشاره شد که از سدۀ نهم هجری چهرۀ سیّاحان و جهانگردانی که به سرزمین ایران آمدند به تدریج تغییر یافت و جهانگردان مسلمان جای خود را به اروپاییان سپردند. البته از عهد صفویه و حتّی پیش از آن تعدادی از جهانگردان با مقاصد سیاسی، تجاری و نظامی و تا اندازه ای فرهنگی به شرق آمده بودند. شاردن و تاورنیه و فلاندن فرانسوی و کمپفر آلمانی از جمله این پیش آهنگان اروپایی بودند که به ایران و دیگر سرزمین های شرقی آمدند.اما در سدۀ دهم و بعد یازدهم و دوازدهم و سیزدهم هجری آهنگ این سفرها تندتر شد و شمارۀ کسانی که به ایران آمدند و دربارۀ سرزمین و مردم این سامان گزارش ها و سفرنامه ها نوشتند افزایش یافت.

     مردمان باستان چنین می پنداشتند که زمین همچون قرصی مسطّح بوده و بر روی اقیانوس بیکران شناور است. هکاتایوس (ف:475ق.م) جغرافی دان اهل ملطیه که در آن هنگام از توابع ایران به شمار می رفت، نخستین نقشه های منطقه ای را بر این اساس تهیه کرده و از خود بجای گذاشته بود. اما به تدریج اندیشمندانی همچون فیثاغورس(سدۀ 6ق.م)، ارسطو (ف:322ق.م) و اراتوستن (سدۀ 3ق.م) دلایلی را مبنی بر کرویّت زمین ارائه دادند. از مطالعۀ متون باستانی ایران نیز چنین برمی آید که ایرانیان باستان به گونه ای بر کرویّت زمین اعتقاد می داشته اند. نه در اوستا و نه در جاهای دیگر از نوشتارهای کهن اشاره ای بر مسطّح بودن شکل زمین نشده است. برعکس، از اشارات غیرمستقیم که در ضمن بیان حرکات ستارگان در آن نوشته ها به عمل آمده و نیز با توجه به آگاهی های وسیعی که ایرانیان از صور منطقه البروجی و حرکات ستاره­ای و تغییر فصول و زمان های سال داشته اند می توان چنین برداشت کرد که زمین در نظر اندیشمندان ایرانی نه مسطّح بلکه گرد می نموده است. در «مینوی خرد» (1354: بند 43) از متون عهد ساسانی و مایه گرفته از روزگارهای بس کهن آمده است که:

«... آسمان و زمین و آب و هر چیزی که درون آن است به شکل تخم مرغ است درست مانند تخم مرغان. و آسمان زیر زمین مانند تخم مرغ به دستکاری آفریدگار اورمزد منظم شده است. و شباهت زمین در میان آسمان مانند زرده است میان تخم و آب در میان زمین همچون آب در تخم است.»

     در ایران دوران اسلامی نیز دانشمندان ایرانی با فرض کرویّت زمین گام های فراتری در راه اثبات آن برداشتند. ابوریحان بیرونی یکی از کسانی بود که در این زمینه پژوهش هایی بس ارزنده انجام داد و به شرح مطالعات پیشینیان همچون بنوموسی، کوهی، مروزی، صوفی، ابوالوفاء، خجندی و صاغانی و نیز برخی از دانشمندان اسکندرانی پرداخته و گزارش روش ها و نتایج اندازه گیری ها و محاسبات خویش در این باب را با آنان مقایسه نموده و به گونه­ای دقیق در «تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن» آورده  است. هم در این اثر است که بیرونی گفتارهایی بس جالب از چگونگی تعیین عرض جغرافیایی نقاط مختلف، فاصلۀ شهرها و دیگر اندازه های نجومی و زمینی آورده است.

     ابوبکر محمد کرجی (1388: 3) ریاضی­دان و مهندس عالیقدر سدۀ پنجم هجری نیز برهان خویش از کرویّت زمین را بدین گونه بیان می دارد:

«زمین با تمام کوه ها و دشت ها و پستی ها و بلندی هایش کروی شکل است...»

کرجی در عین حال، حصول فرم کروی را عامل وصول به حالت تعادل می داند و معتقد است که هرگونه دوری از شکل کروی موجب حرکت می شود و حرکت همواره در جهت رسیدن به مرکز و نیل به فرم کروی است. از این روی، وی وجود کوه ها و ناهمواری های سطح زمین را عامل اصلی حرکت آفرین دانسته و در این زمینه می گوید:

«و خدا خاک زمین را بسیار گونه­گون آفرید، همۀ اینها برای آن است که آب سطح زمین را بپوشاند و شکل کروی خود را به دست نیاورد تا از آن پس ساکن بماند و از جریان بازایستد...» (همان: 6).  

     محمّد بن احمد مقدّسی (1385: 84) جغرافی دان و جهانگرد سدۀ چهارم هجری که به گفتۀ خویش از پیشگامان جغرافیا چونان ابوعبدالله جیهانی (وزیر امیر خراسان)، ابوزید بلخی، ابن فقیه همدانی و ابن خرداذبه بهره ها گرفته، در کتاب معروفش به نام «احسن التّقاسیم فی معرفه الأقالیم» (تألیف در 375ق) چنین می نگارد:

«زمین همـچون یک گوی است که درون فلک نهاده شده، مانند زرده در میان تخـم. هوای پیرامون زمین آن را از همه سو به طرف فلک می­کشاند و ماندن خلق بر روی زمین از آن است که هوا چیزهای سبک را به سوی فلک می کشاند و زمین چیزهای سنگین را به سوی خود می کشد زیرا زمین مانند سنگ آهنرباست».

آنچه مقدّسی در مورد همانندی زمین با یک گوی و زردۀ تخم مرغ گفته عیناً از نظریات ابن خرداذبه جغرافی دان زرتشتی الاصل ایرانی اخذ شده است. نیز این گفتار با آنچه که پیشتر از «مینوی خرد» نقل کردیم مطابقت دارد. نکتۀ جالب دیگر در گفتار مقدّسی اشاره ای است که وی به خاصیت آهنربایی زمین می کند. آیا این گفته را که وی از «معجم البُلدان» اثر یاقوت حموی آورده، نشانه ای از آگاهی متفکّران شرق اسلامی به خاصیت جاذبۀ زمین و قانون ثقل نیست؟ البته دانشمندانی مانند شهمردان بن ابی الخیر (زنده در 466ق) در «نزهت­نامۀ علائی» (1362: 360-362)، زکریای قزوینی (ف:682ق) در «عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» (1340: 152)، محمّد بن نجیب بکران (سدۀ 7ق) در «جهان نامه» (1341: 6-9) و ... اعتقاد خویش بر کرویّت زمین و براهین خود را در این باب ابراز داشته اند.

تصویر شماره (3): صوره (نقشه) دیار مصر: «مسالک و ممالک» اصطخری، نسخۀ شمارۀ 5990، کتابخانۀ ملّی ملک

     مکان شناسان و مردمان باستان از دیرباز زمین را به بخش ها یا اقالیم (کشور/ مملکت) تقسیم می نموده اند. این اقلیم بندی به دو صورت بوده است. یک نوع، بخش بندی مناطق زمین توسّط دوایر مداریِ موازی با دایرۀ استوا بوده است. پیشینیان عقیده داشتند که مناطق مسکون زمین در نیمکرۀ شمالی قرار دارد و نیمکرۀ جنوبی (بخش های پایین خط استوا) از جمعیّت و زندگی تهی است. بر این اساس با تصوّر خطوط موازی با استوا نیمکرۀ شمالی را به هفت اقلیم قسمت می کرده اند. نوع دیگر اقلیم بندی، تقسیم مناطق مسکون زمین به بخش هایی بوده که در اطراف یک اقلیم مرکزی جای می گرفته اند.

     تقسیم مناطق زمین به اقالیم هفتگانه اساساً یک آموزۀ ایرانی است. ایرانیان باستان از عهد زرتشت و پیشتر تقسیمات هفتگانه را در سیستم جهانشناسی خویش بسیار به کار می برده اند. آنان ستارگان هفتگانۀ آسمان را می شناخته اند و برای آسمان مناطق هفتگانه قائل می گشته اند. نیز بر پایۀ این باور کهن که میان باشندگان آسمانی با موجودات زمینی تناظر و پیوندی هست، همین تقسیم بندی های هفتگانه را در مورد مناطق جغرافیایی نیز روا می داشته اند و میان آن مناطق با ستارگان هفتگانه تناظر یک به یک برقرار می ساخته اند. مطالبی که در  «بندهشن» آمده به خوبی نمایانگر قدمت این تقسیم بندی است؛ تقسیم بندی ای که د ر آن زمین به هفت اقلیم متشکّل از یک کشور مرکزی به نام خونیرس و شش کشور محیط بر آن بخش بندی شده است.

     ابوریحان بیرونی (1352: 111) در «تحدید نهایات الأماکن لتصحیح مسافات المساکن» ریشۀ اقلیم بندی بر حسب دوایر مداریِ موازی با استوا را از یونان و بنیان بخش بندی بر حسب اقالیم هفتگانه را از ایران می داند. بیرونی این تقسیمات هفتگانه را بنا به بخش بندی ایرانیان باستان چنین نقل کرده است:

ـ اقلیم اوّل: هند و سند و جزایر منسوب به آنها از زایج و زبح و جز آن.

ـ اقلیم دوّم: حجاز و حبشه و عدن و یمن و بلاد جزیره و خلیج بحرین.

ـ اقلیم سوّم: مصر و شام تا اقصای مغرب و سیاهان بیابان ها و بربر.

ـ اقلیم چهارم: بابِل و عراق و فارس و جبل خراسان و سیستان و زابلستان و طخارستان.

ـ اقلیم پنجم: روم و اندلس و فرنگ و برجان و آذربایجان و دربند.

ـ اقلیم ششم: یأجوج و خزر و ترکان غز و خرخیز و کیماک و گونه­های ایشان و روس و صقالبه.

ـ اقلیم هفتم: چین و تبت و ختن و آن روی نهر بلخ و ترکان آن ناحیه.

     محمّد بن موسی خوارزمی (ف:232ق) دانشمند و جغرافی دان ایرانی از جمله نخستین کسانی بود که در عالم اسلام به تقسیم بندی اقالیم بر حسب عرض جغرافیایی دست یازید که با بخش بندی دانشمندان اسلامی تفاوت  داشته و به آراء علمای یونان نزدیکتر بوده است. وی هم رأی با بطلمیوس حدّ جنوبی نخستین اقلیم را با خط عرضی 16درجه و 27دقیقۀ شمال شهر مرو بر خط استوا می داند و حدّ جنوبی بخش آبادان زمین را خط عرضی 16درجه و 25دقیقۀ جنوبی می شناسد.

     پیشتر گفتیم که ایرانیان باستان به پیروی از سنّت اوستایی برای اثبات پیوند اقالیم و افلاک هر اقلیم را با نام سیارۀ متناظر با آن می نامیده اند. مقدّسی (1385: 86-90) به نقل از ابوعبدالله جیهانی می گوید که اقلیم اوّل در نزد ایرانیان به «زحل» منسوب دانسته می شده و نام «کیوان» را به خود می گرفته است. نام فارسی اقلیم دوّم «هرمز» بوده زیرا که به ستارۀ «مشتری» منسوب بوده است. اقلیم سوّم به «مرّیخ» منسوب بوده و به نام اقلیم «بهرام» خوانده می شده است. اقلیم چهارم به «خورشید» نسبت داده می شده و آن را «خُرشاذ» می نامیده اند. اقلیم پنجم کشور «زهره» بوده و کشور «ناهید» نام داشته است. اقلیم ششم را به «عطارد» منتسب می کرده و آن کشور را «تیر» می خوانده اند و بالاخره اقلیم هفتم کشور «ماه» بوده زیرا که به آتش منسوب دانسته می شده است. ابی الحسن صاعد بن علی جرجانی (ن.خ.: گ8 ر-گ28پ) نیز در کتاب «مسالک و ممالک» خود این تقسیم­بندی را بیان کرده و طول و عرض جغرافیایی آن اقالیم را ذکر نموده و نیز از رودها، کوه­ها، شهرها و مردم هر مملکت ذکری به میان آورده است.

  

تصویر شماره (4): اقلیم پنجم زهره: «مسالک و ممالک» جرجانی، نسخۀ شمارۀ 750، کتابخانۀ ملّی ملک

    مسعودی (1374: 84) مورّخ و جغرافی دان سدۀ سوّم هجری علاوه بر سیارات، بروجی را نیز به اقالیم سبعه منتسب داشته است. وی برای اقلیم اوّل بروج «حَمَل» و «قوس»، اقلیم دوّم برج «جَدی»، اقلیم سوّم برج «عقرب»، برج چهارم برج «جوزا»، اقلیم پنجم برج «دلو»، اقلیم ششم برج «سرطان» و اقلیم هفتم برج «میزان» را معرفی کرده است. قزوینی (1340: 153) نیز بر اساس طول درازترین روز که در اقلیم اوّل 12 ساعت، اقلیم دوّم 5/13 ساعت، اقلیم سوّم 14 ساعت، اقلیم چهارم 5/14 ساعت، اقلیم پنجم 15 ساعت، اقلیم ششم 5/15 ساعت و اقلیم هفتم 5/16 ساعت است بخش بندی کرده است.

     شهمردان بن ابی الخیر (1362: 307-308) در «نزهت نامۀ علائی» از تقسیم بندی های ایرانیان از مناطق عالم سخن گفته که در ضمن آن نام هفت کشور پارسیان را در گونه ای دیگر از تقسیم بندی آورده است. وی می گوید:

«معلوم شده است که از عالم یک ربع مسکون است با کوه ها و آب ها و بیابان ها که مردم می شناسند و بعضی دیده اند و بر هفت اقلیم بخشیده اند بر حسب درازی چنانکه در اقلیم اوّل درازترین روز سیزده ساعت باشد و کمترین یازده ساعت و هر اقلیمی بر آن دیگر نیم ساعت تفاوت نهاده اند و اقلیم دوّم را سیزده ساعت و نیم باشد. همچنین تا اقلیم هفتم که درازترین روزها شانزده ساعت باشد و از هم اقلیم هفتم کهتر است که نزدیکتر دایرۀ کهترین است و اقلیم اوّل بزرگتر و مهمتر  که بر ابتدای دایرۀ مهمترین است و پارسیان اقلیم را کشور خوانند و هر کشوری را نامی نهاده اند: اوّل ارزه، دوّم ورسوه، سوّم فردیس، چهارم وندغش، پنجم وبرس، ششم درجرش و هفتم حنتره. و به قسمی دیگر اقلیم ایرانشهر در میان است که چهارم خوانند و بر گرد او اقلیم چین، دیگر هند، دیگر روم، دیگر افریقیه، دیگر عرب، دیگر هند. و چون از اقلیم هفتم که نزدیک دایره خردترست بگذری به جایگاهی رسی که شش ماه روز باشد و شش ماه شب و هیچ آبادانی نباشد و هیچ جانور آنجا نتواند بودن، به سدّ اسکندر نزدیک است که از بهر یأجوج و مأجوج ساختست».

     مردم باستان اطلاعاتشان را از محیط اطراف به گونۀ نگاره­هایی بر روی گل و سنگ و چوب و چرم و پارچه و پاپیروس و بعدها کاغذ به یکدیگر منتقل می کرده اند. از نخستین نقشه­هایی که در جهان و به ویژه در ایران تهیه شده اطلاعات کاملی در دست نیست ولی یقیناً آن همه مهاجرت و سفرها و لشکرکشی های عظیم که از هزاره­های سوّم پیش از میلاد در این منطقه صورت گرفته بی تردید با برخورداری از اطلاعاتی هرچند شفاهی از وضع جغرافیایی و راه ها انجام گرفته است. در میانرودان، نقشه هایی محلّی و جهانی که بر روی الواح گلین حک شده و تاریخ آنها به سدۀ ششم پیش از میلاد می رسد به دست آمده است. سومریان و بابلیان که پس از ایشان برآمدند، چنین می پنداشتند که زمین همچون قرصی بر روی اقیانوس بیکران شناور است. در نقشۀ جهان نمایی که از دورۀ شکوفایی تمدّن بابل به دست آمده زمین به صورت دایره ای که اطرافش را آب های خلیج فارس فراگرفته نقش گردیده است. طراحان این نقشه، همانند دیگر جهان نگاران، سرزمین خویش (بابل) را در مرکز نقشه قرار داده اند و اقالیم خارجی را به صورت مثلث ها و شهرهای دیگر را با دوایری بر روی این نقشه مشخص ساخته اند.

     شمار دانشمندان ایرانی در دوران اسلامی که اقدام به ترسیم نقشه های جهان نما نموده اند بسیار بوده است. برخی از این دانشمندان در کار خود به نوآوری هایی نیز نائل شدند و گام های فراتری در جهت پیشبرد علم نقشه نگاری برداشتند. ابوزید بلخی و ابراهیم بن محمّد فارسی، جغرافی دانان ایرانی سدۀ سوّم هجری از جمله کسانی بودند که نقشه های منطقه ای زیادی تهیه نمودند. ابواسحق ابراهیم بن محمّد فارسی اصطخری (ف:346ق) مشهور به «کَرخی» نیز از دیگر دانشمندان نقشه نگار است. پیش از وی، ابوزید بلـخی کتابی به نام «صُـوَرالأقـالیم» تألیف نموده بود. اثر بلخی، قدیمی­ترین کتاب جغرافی به زبان عربی است که موشّح به خریطه ها یا نقشه­هاست. نام کامل کتاب «صورالأقالیم الاسلامیّه» است، و در آن مؤلف خواسته اقالیم زمین را تصویر کند. از این روی، کتاب مذکور را تألیف نموده و در آن زمین و اشکال آن را ترسیم کرده و اقالیم آن را با نقشه های رنگین تا بدانجا که امکانات مسلمانان در آن زمان اجازه می داده، آراسته است. اصطخری برای تکمیل دانش خود مسافرت های زیادی کرد و به تقلید از بلخی کتابی به نام «مسالک و ممالک» نوشت و ممالک اسلامی را به 20 قسمت تقسیم نمود که از دیار مغرب آغاز و به ماوراءالنّهر (ترکستان) خاتمه می یابد. او هر قسمت را جداگانه شرح داده چنانکه مشاغل مردم و شهرها و کوه ها، راه ها، صنایع و تجارت هر نقطه را شرح داده ولی از خواص اقالیم و عادات اهالی اسمی نبرده و آنچه نوشته مختصری از کتاب ابوزید بلخی و مجموعه ای از مشاهدات خود اوست. نظر پژوهندگان بر این است که مطالب و نقشه های کتاب اصطخری عیناً از کتاب ابوزید بلخی گرفته شده است . نیز گمان بر آن رفته است که وی مطالب کتاب «اشکال العالم» ابوعبدالله جیهانی را در کتابش آورده است. اصطخری در «مسالک و ممالک» حدود ممالک و نقشه های اقالیم، دریاها، رودخانه ها و مسافرت های بین ممالک و شهرها را به تفصیل بیان نموده که از مغرب و مصر آغاز می­شود و با شام و دریای روم و دیار جزیره (بین­النّ هرین علیا) و عراق پی گرفته می شود. سپس به ذکر خوزستان، فارس، کرمان، سند و هند، جبال، طبرستان و دیلم، دریای خزر، خراسان، سیستان و بلوچستان، افغانستان و نهایتاً ماوراءالنّهر پرداخته و در هر قسمت شهرها، رودخانه ها، مسافت بین شهرها و غیره را ذکر کرده و برای هر مملکت یک نقشه (صوره) فراهم آورده است. لازم به ذکر است که دانشمندان و جغرافی دانانی چون البکری، احمد بن سرخسی، ابن خرداذبه، ابوعبدالله جیهانی، ابن حوقل و صاعد جرجانی نیز کتابی با نام «مسالک و ممالک» (راه ها و کشورها) به رشتۀ تحریر درآورده اند.

     در گنجینۀ نسخ خطی کتابخانۀ ملّی ملک نسخۀ مصوّر نفیسی از «مسالک و ممالک» اصطخری به شمارۀ ثبت 5990 موجود است که دارای 16 نقشۀ جغرافیایی است. در این کتاب دریای خزر بسته است اما خلیج فارس به اقیانوس محیطی (هند) راه دارد. اصطخری در کتاب خود نقشه های منطقه ای از نواحی گوناگون ممالک اسلامی آورده و چنانکه خود گفته خانۀ کعبه را ناف زمین پنداشته است.

     همچنین نسخه ای از «مسالک و ممالک» ابی­الحسن صاعد بن علی جرجانی به شمارۀ ثبت 750 که تماماً به مباحث نظری علم جغرافیا پرداخته و عاری از تصویر و نقشه است. در باب مؤلّف این اثر چیزی جز اشاره ای در حد اسم و ذکر اثر تألیفی وی در «کشف الظّنون» یافت نشد. از تعریف زمین و علت ایستایی زمین در هوا تا بحث از افلاک و معرفی ربع مسکون (کوه ها، دریاها، بیابان ها، اقلیمِ متناظر با هر فلک سماوی و فهرست شهرها با ذکر طول و عرض جغرافیایی و ذکر منازل و اقوام و قبایل و خواص و کان و معدن موجود در هر کدام از بلاد). این نسخه دارای تاریخ اتمام کتابت در 11 صفر 1098هجری قمری بوده و کاتب آن محمدنصیر بن مشهدقلی کومجانی است.

تصویر شماره (5): در تعریف زمین: «مسالک و ممالک» جرجانی، نسخۀ شمارۀ 750، کتابخانۀ ملّی ملک

کتابنامه

کتاب های چاپی:                                                                     

بکران، محمّد بن نجیب (1341)، «جهان نامه»، به تصحیح محمّدامین ریاحی، تهران: انتشارات کتابخانۀ ابن­سینا.

بیرونی خوارزمی، ابوریحان محمّد بن احمد (1352)، «تحدید نهایات الأماکن لتصحیح مسافات المساکن»، ترجمۀ احمد آرام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

پاکزاد، فضل الله (1384)، «بُندَهِشن»، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

تفضّلی، احمد (1354)، «مینَوی خِرَد»، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

شهمردان بن ابی الخیر (1362)، «نزهت­نامۀ علائی»، تصحیح فرهنگ جهانپور، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

فرشاد، مهدی (1362)، «تاریخ مهندسی در ایران»، تهران: گویش.

ــــــ، ـــــــ (1365)، «تاریخ علم در ایران»، 2ج، تهران: مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر.

قزوینی، زکریا بن محمّد بن محمود (1340)، «عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات»، به کوشش نصرالله سبّوحی، تهران: انتشارات کتابخانۀ مرکزی تهران.

کرجی، ابوبکر محمّد بن حسن حاسب (1388)، «انباط المیاء الخفیه [استخراج آب های پنهانی]»، به کوشش هوشنگ ساعدلو، ترجمۀ حسین خدیو جم، مشهد: مؤسسۀ انتشاراتی قدس رضوی.

گیرشمن، رومن (1336)، «ایران از آغاز تا اسلام»، ترجمۀ محمّد معین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (1374)، «مروج الذّهب و معادن الجوهر»، 2ج، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

مقدّسی، ابوعبدالله محمّد بن احمد (1385)، «احسن التّقاسیم فی معرفه الأقالیم»، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران: کومش.

هرودت (1368)، «تواریخ»، ترجمۀ ع. وحید مازندرانی، تهران: دنیای کتاب.

نسخه های خطّی:

الفارسی الاصطخری، ابی اسحق ابراهیم بن محمّد، «مسالک و ممالک»، نسخۀ شمارۀ 5990، کتابخانۀ ملّی ملک.

الجرجانی، ابی الحسن صاعد بن علی، «مسالک و ممالک»،  نسخۀ شمارۀ 750، کتابخانۀ ملّی ملک.

 [1] - قفّه یا کوفّه (Kuffa)، قایقی گِرد بود که با نی بافته می شده است و در روزگاران کهن در رودخانه های دجله و فرات روایی داشته است.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

 

                                                      

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: