رویکرد مقایسه ای در دین پژوهی / ویلیام پدن - ترجمه محسن حدادی

1395/3/19 ۱۱:۱۳

رویکرد مقایسه ای در دین پژوهی / ویلیام پدن - ترجمه محسن حدادی

پیشینه رویکرد مقایسه ای به منزله یک رویکرد دانشگاهی،به اواخر قرن نوزدهم باز می گردد.بنابر این در گذشته نیز همچون امروز،مطالعه بین فرهنگی همه اشکال و سنت های زندگی دینی در برابر مطالعه یا تبیین فقط یکی از این گونه ها، اهمیت داشته است.این رویکرد به صورت طبقه بندی شده و در بستر تاریخی، به بررسی شباهت ها و تفاوت هایی که در بین ادیان وجود دارد می پردازد.

 

 پیشینه رویکرد مقایسه ای به منزله یک رویکرد دانشگاهی،به اواخر قرن نوزدهم باز می گردد.بنابر این در گذشته نیز همچون امروز،مطالعه بین فرهنگی همه اشکال و سنت های زندگی دینی در برابر مطالعه یا تبیین فقط یکی از این گونه ها، اهمیت داشته است.این رویکرد به صورت طبقه بندی شده و  در بستر تاریخی، به بررسی شباهت ها و تفاوت هایی که در بین ادیان وجود دارد می پردازد.نویسنده مقاله حاضر می كوشد با بررسی پیشینه و آرای صاحبنظران و طرفداران این رویكرد همچون رابرتسون اسمیت و جیمز فریزر و ماكس مولر، ابعاد مختلف آن را تشریح نماید و به تبیین جایگاه آن در مطالعه علمی دین در حال حاضر بپردازد.

  مشاهده شباهت ها و تفاوت ها یکی ازفعالیت های اولیه ذهن انسان است. ادراک روابط و الگوها، روشی است که افراد و فرهنگها تجربه خویش از جهان را از طریق آن سازماندهی می کنند. بدون این فرایند، میان داده های مغشوش یا جدای از هم  امکان تمیز وجود ندارد.به همین ترتیب دانش تخصصی در هر رشته با یافتن یا ساختن مفاهیم و طبقه بندی آنها که به اطلاعات بالقوه نامربوط، نظم و وضوح می بخشد،گسترش می یابد .مقایسه، فرایندی است که به وسیله آن تعمیم و طبقه بندی ممکن می شود و مبنای اقدامات علمی و تحلیلی از هر نوع است.مفهوم دین به منزله یک تعریف دانشگاهی در حوزه ای خاص از فرهنگ،گونه ای مفهوم  میان فرهنگی و تطبیقی است.

بدون چشم انداز میان فرهنگی ،هیچگونه مطالعه نظام مند دین به منزله موضوع مطالعه امکان پذیر نیست.بدون آن، مطالعات دینی به مجموعه هایی مجزا از داده های تاریخی بی ربط یا تعمیم های علمی که صرفا مبتنی بر چشم انداز یک فرهنگ است مبدل می شود.بنابر این، نسل دانشمندان امروزی کوشیده اند تا واژه نامه ای عینی یا حداقل فرافرهنگی برای توصیف یک موضوع ایجاد كنند که در زمان ها،مکان ها یا زبان های مختلف یافت می شود. بنابراین نمی توان در دین پژوهی بر اساس یک زبان و معیارهای یک مورد خاص دست به تعمیم زد.بدون شناختن این عوامل مقایسه ای، فرد نمی تواند آنچه را که در یک پدیده دینی خاص، مشابه یا متفاوت است دریابد. بدون آن نمی توان برخی ساختارها و کارکردهای فرا فرهنگی در نظام دینی خاص را دید. بنابر این، تحلیل مقایسه ای چشم اندازها،نقاط مرجع و مواد لازم برای هرگونه مطالعه جمعی و تفسیری ادیان را می سازد و به کار می گیرد.به علاوه این مواد باید ضرورتا نتیجه جمعی و ترکیبی خدمات متخصصان فراوان باشد؛ زیرا هیچ کس به تنهایی به همه فرهنگ های دینی جهان، آگاهی دست اول و فنی ندارد.در حالی که مقایسه، ابزاری است که  می تواند به صورت محلی یا در داده های محدود تاریخی و منطقه ای انجام شود، این مقاله بر کارکردهای تعمیم بخش میان فرهنگی آن تمرکز می کند.

 

مقایسه:عامل گزینش(گری)

فرایند مقایسه، ساختاری ساده دارد.نخست باید یک نقطه اشتراک وجود داشته باشد که به ما اجازه مقایسه در دو یا چند جنبه را بدهد.قابل توجه است که خود واژه «Comparison» این  مفهوم را در بر دارد.این واژه از اجزای لاتین«Com» به معنای«با» و «Par» به معنی«مساوی» تشکیل شده است.اما مقایسه نباید به مشاهده نقاط اشتراک محدود شود.به عبارت ساده تر مثلا یک فرد می تواند خانه های نوساز(ویژگی مشترک)را با توجه به قیمت (معیار انتخاب شده یا وجه تفاوت) با هم مقایسه کند.به همین ترتیب می توان ادیان(عامل مشترک) را با توجه به جمعیت پیروان یا نوع رهبری در آنها یا دیدگاه آنها درباره جنسیت با هم مقایسه کرد یا شعایر تطهیر را با توجه به روش های خاص آنها در از بین بردن ناپاکی با هم مقایسه كرد.

تاریخ رویکرد مقایسه?ای به ادیان ،تاریخچه وضع وکاربرد این مولفه های مشترک و معیارهای اختلاف توسط محققان است.مقایسه فی ذاته یک فعالیت است و نه یک فرضیه یا ایدئولوژی؛اما ابزار نظریه های مختلف بسیاری بوده است و بنابر این برای اهداف علمی یا دینی به کار برده شده است.مثلاابزاری بوده است برای:

1- اثبات برتری دین یک شخص (بر دیگر ادیان)؛ 2- نشان دادن اینکه همه ادیان بر یک حقیقت معنوی مشابه استوارند؛ 3- ابطال ادعاهای مطلق گرایانه در مورد یک دین با نشان دادن اینکه آن دین منحصر به فرد نیست؛ 4- ارائه تفسیری مطلوب از ادیانی که ممکن بود فرعی،كم اهمیت یا بیگانه به شمار آورده شوند؛ 5- اثبات توانایی در نشان دادن «فهم» دیگر ادیان از دیدگاه پیروان آنها 6- اثبات یا آزمایش نظریه ها (درباره ادیان)با ارائه شواهدی از فرهنگ های مختلف.

برای نمونه: داستان آفرینش در کتاب مقدس در پرتو رویکردهای مقایسه ای متفاوت ،چگونه به نظر می رسد؟ برای مومنان که این داستان به منزله کلام بی همتا و موثق خداوند به شمار می رود،هر گونه مقایسه با دیگر روایات مربوط به سر آغاز خلقت ممکن است برای نشان دادن برتری سفر پیدایش باشد.در این مورد روایت بابلی باستانی از خلقت«انوما الیش » را می توان مثال زد تا مفهومی ابتدایی و مشرکانه از جهان در مقایسه با  توحید محض و بدون شریک کتاب مقدس را ارائه نمود.روایات انوما الیش که خدایان و الهه های بسیاری - که فرزندانی پدید می آورند و آشفتگی   و بی نظمی را دفع می کنند-را توصیف می کند، احتمالا به منظور تقابل با روایت سفر پیدایش از خدایی متعالی انتخاب شده که از آغاز مسئول خلقت است و هیچ همتایی ندارد. اما برای کسانی که به اسطوره های مربوط به خدایان علاقمندند،داستان پیدایش به گونه ای کاملا متفاوت ارائه شده است. در اینجا گزارش انجیلی به منزله روایتی پدرسالانه از اساطیری دیده شده که بر اساس آن زمانی یک الهه اولیه با درخت مقدس او و یک مار بزرگ که همراه او بوده است مورد احترام بود. برای کسانی که به وحدت همه ادیان  و وحدت انسان با ذات الهی معتقدند، وجه مقایسه ای مربوط به داستان پیدایش ،می تواند بخشی باشد درباره انسان ها که در زمانی پیش از «هبوط» به شکل خود خداوند آفریده شده است. بنابر این اساطیری را که نوعی توحید اولیه را ، مثلا در سنتهای هندویی را به تصویر می کشند  می توان در کنار این قرار داد تا عمومیت  نظریه مذكور را نشان داد. باآنکه این مقاله بیشتر بر مقایسه علمی و غیر دینی متمرکز است،نقش سنتی رویکردهای دینی چنان موثر بوده است که نیازمند توجه اساسی است.

 

اشکال دینی  مقایسه

برای کسانی که با انگیزه دینی به مقایسه می نگرند، باورهای خودشان- به گونه ای  قابل تشخیص- به منزله معیار مقایسه به کار رفته است. روایات تاریخی مسیحی از تلاش های مقایسه ای، بیانگر نمونه های فراوانی از این امر است.

 

نمونه هایی از رویکرد مقایسه ای در مسیحیت

متکلمان مسیحی نیاز داشتند که به توجیه وجود ادیان دیگر و خدایان آنها بپردازند و روش های سنتی دسته بندی، شامل مجموعه ای از تفاسیر مثبت و منفی بود که باید به اختصار طبقه بندی شوند.

ادیان(دارای )منشأ شیطانی. این خدایان شرك آمیز که نسبت به آنها اخلاص فراوانی وجود داشت چه کسان یا چه چیزهایی بودند؟ شاید اصلا خدایان واقعی نبودند بلکه شیاطینی بودند که به دنبال پرستندگان خود بودند؟مبلغان چگونه باید وجود صلیبهای حجاری شده در معابد مایایی - که قدمت آنها به دوران پیش از ورود مسیحیت می رسد- را توجیه می کردند؟ چنین شباهتهای آشکاری می توانست به سادگی عمل تمسخر آمیز شیطان به قصد تقلید از دین حقیقی دانسته شود. گسترش تاریخی. راهکار دوم مسیحی برای توجیه ،نظریه گسترش تاریخی بود.تا حدی که به نظر می رسید ادیان غیر کتاب مقدسی هیچ چیزی که واقعا دینی باشد -مانند اعتقاد به یک خدای خالق-ندارند؛ این امر را می توان این گونه توجیه کرد که نهایتا از توحید خالص اولیه روحانیون یهودی و مسیحی نشأت گرفته است.به همین ترتیب، هر جا که دین بت پرستی-مانند پرستش نیروهای طبیعت- وجود داشت هم می توانست به مثابه یک  انحطاط تاریخی از همان منبع پاک تفسیر شود. بنابر این هرگونه پدیده دینی را می شد بر حسب یک فرضیه واحد از اشاعه تاریخی که تصور می کرد ردپای همه ادیان -ونیز همه فرهنگ ها- را میتوان در بقایای «طوفان بزرگ» ردیابی کرد،تفسیر نمود. گاه برای تبیین انتقال این«بقایا» یا آثار زمانهای قدیم ،از ریشه شناسی کمک گرفته می شد.مثلا نام خدای هندو «برهما» ، تغییر شکل یافته تاریخی نام انجیلی «ابراهیم» تصور می شد.در دیگر موارد،نظریه تماس مسافرتی برای تبیین اینکه چگونه ادیانی مانند دین سرخپوستان بومی آمریکا توانستند به باورهای خود درباره یک خدای خالق ،دست یابند.آیا ممکن بود که معرفت به خداوند توسط یکی از قبایل گم شده بنی اسرائیل و از طریق اقیانوس،برای آنها آورده شده باشد؟

حقایق نمادین. سومین گونه مقایسه مسیحی این بود که ادیان دیگر را دارای نمادهایی از حقایق مسیحی بدانند.مسیحیان همواره باور داشتند که درتورات، تصاویر و حوادثی موجود است که به طور تمثیلی ظهور مسیح را از پیش نشان می دهد.مثلا قربانی های باستانی عبرانی،به منزله نمادی از قربانی شدن مسیح تبیین می شد. به همین ترتیب،خدایان ادیان دیگررا می شد نماینده صفات خدای حقیقی دانست مثلا الهه «آتنا» ،نشانگر «حکمت» خداوند تفسیر می شد.

دین طبیعی،دین وحیانی.مسیحیان همچنین نظریه دین طبیعی در مقابل دین وحیانی را بنیان نهادند.بر اساس این فرضیه، از آنجا که همه انسانها  به صورت خداوند آفریده شده اند،دارای قابلیتی طبیعی برای شناخت خدا هستند.بنابراین، چنین موهبتی می تواند دلیل وجود ادیان دیگر باشد.اما با اینکه همه انسانها به معرفتی بنیادین از خداوند دسترسی دارند،معرفت «وحیانی » ،کشف «کامل» خداوند از طریق مسیح برای جوامع معتقد به کتاب مقدس است.در مقام مقایسه ،مسیح را می توان به طور طبیعی برآورنده آرزوهای فطری دیگر مردمان دیندار و مسیحیت را به منزله برترین وکاملترین دین و الگوی جهانی آن به شمار آورد. گفتگو. نظریه «گفتگو» بین ادیان از الهیات مدرن نشأت گرفته است.این به معنای پذیرش «گوش دادن» به دیگران- و نه حالت متعصبانه و همراه با پیشداوری صرف با تصوری قالبی ازدیگران-است.مثلا یکی از بیانیه های کلیسای کاتولیک رومی (از دومین شورای واتیکان،1962-1965) از اعضای خود خواست که حضور «امر قدسی» در دیگر سنت ها را بررسی کنند  و کمیسیونی دائمی برای مطالعه دیگر ادیان و کشف باورهای آنان از طریق گفتگوی آزاد تأسیس کرد.ویلفرد کنتول اسمیت  (1916-2000)، مقایسه گر و اسلام شناس مشهور،تأکید کرد که مطالعه مقایسه ای دین نیازمند این است که ویژگی های زنده دین اقوام دیگر را به گونه ای مسئولانه و به نحوی که آنها قادر باشند آن را به منزله وضعیت خاص خود تشخیص دهند  توصیف کند.

تعمیم.بر خلاف مقایسه های مسیحی،رویکرد دینی دیگری وجود دارد که می توان آن را تعمیم نامید.این رویکرد ثابت می کند که همه ادیان به یک واقعیت معنوی اشاره می کنند اما از طریق فرهنگها و زبانهای مختلف. در تفکر تعمیم گرا،درست همانگونه که آب،آب است - و اینکه آن را چه بنامیم اهمیتی ندارد - خدا ،خدا است و نام او مهم نیست.حتی در یونان باستان نیز نظریه مشهوری به نام«هم ارزی یا تساوی خدایان» وجود داشته است . هرودوت، مورخ یونانی قرن پنجم پیش از میلاد ،گزارش کرده است که خدایان مصر ،در اصل نام هایی مصری برای خدایان یونانی هستند:آمون  چیزی نیست جز نام دیگر زئوس ،هروس  همان آپولو  و ایزیس  معادل الهه «دیمیتر » به شمار می رفت. تعمیم در مکتب کلاسیک رواقی و در طی رنسانس اروپایی گسترش یافت و بعدها جریانات رومانتیک ،تعالی گرا  و عصر جدید  آن را تقویت کردند.این نظریه ، اساس بسیاری از سنت های آسیایی و عرفانی بوده است.در خاور دور ،بودایی ها معمولا خدایان بومی چینی و ژاپنی را «تجلیات» کیهانی بوداها می خواندند.بوداها «نسخه اصلی»و خدایان محلی «تجلی» آنها بودند. تعمیم انواعی دارد.از نظر برخی ،تعمیم با این تصور که همه انسان ها اساسا شبیه هم هستند،بوجود آمده است.بسیاری ،مجموعه مشترکی از مفاهیم را می یابند که ادیان جهان را به هم پیوند می دهد؛مانند نیاز به پرستش یک خدا و پذیرش مسئولیت اخلاقی.برخی دیگر به تأکید مشترک ادیان بر صلح و عدم آزار توجه می کنند.دیگران،مبنای جهانی برای دین را بر اساس یک تجربه معنوی یا وحی الهی درک می کنند.در این دیدگاه تفاوتهای ساختاری و عقیدتی به منزله جزئیات درجه دوم و بیرونی یک احساس مشترک و شهودی از راز«به کلی دیگر»است که اساس کل زندگی را تشکیل می دهد.

ظهور رویکرد مقایسه ای به منزله یک رشته دانشگاهی.تفسیر و مقایسه ادیان، با گسترش شناخت ازدیگر ادیان تکامل یافت. هر فرد می تواند تنها آنچه را که در چشم انداز اطلاعات او است مقایسه کند.یا می تواند تنها بر اساس نوع شناختی که در آن زمان از دیگر فرهنگ ها در دسترس است دیگران را مورد مطالعه قراردهد.مثلا در تورات اشاره به ادیان دیگر همیشه اشاره به دیگر ادیان خاور نزدیک است نه ادیان چینی،ژاپنی یا هندی.تا همین اواخردر اوایل قرن نوزدهم، مسیحیت غربی هنوز اساسا ادیان را صرفا به چهار نوع یعنی سه دین توحیدی معتقد به کتاب مقدس(یهودیت،مسیحیت و اسلام)و دیگر ادیان که کلا بت پرستی یا شرک-  اصطلاحی تحقیرآمیز که به ادیانی که تصور می شد خدایان باطل را می پرستند اطلاق می گردید-خوانده می شدند،تقسیم می کرد.گزارش هایی که توسط مبلغان دینی و مسافران آورده می شد نیز موید این تصور قالبی و کورکورانه از اقوام غیر غربی بود. اما تا اواخر قرن نوزدهم،مطالعه مقایسه ای دین،اسماً، به منزله یک رشته جدید دانشگاهی پا به عرصه ظهور گذارده بود.تحولاتی چند، این امر را امکان پذیر ساخت.یکی از آنها شناخت گسترده از ادیان آسیایی بویژه از طریق دسترسی به ترجمه های متون مقدس آنها بود.مورد دوم شناخت روزافزون از فرهنگ های ابتدایی بودکه بخشی از آن حاصل رشته جدید انسان شناسی بود.سومین عامل، نظریه نوین در مورد تاریخ بود یعنی این که کل فرهنگ بشری(برخلاف گزارش های کتاب مقدس از منشأ انسان)، از ریشه های اولیه خود دچار تحولی بلند مدت گردیده است.و چهارمین عامل ،گرایش عمومی به طبقه بندی داده های مربوط به موضوعات مختلف جهان بود.در مجموع این عوامل زمینه جدید و گسترده ای را برای دین پژوهی فراهم ساخت.

مشهورترین طرفدار رویکرد مقایسه ای به ادیان در قرن نوزدهم «ماکس مولر »(1823-1900) بود.او که اهل آلمان بود و از 23 سالگی در دانشگاه آکسفورد به مطالعه پرداخت،از اساتید زبان سنسکریت-زبان کلاسیک دینی هند-بود.او مجموعه پنجاه جلدی مهمی از ترجمه کتاب های مقدس با عنوان«کتب مقدس شرق» را چاپ کرد.او معتقد بود که دین پژوهی دیگر نباید به ادیان مدیترانه ای محدود شود و ادیان شرقی دارای تمدن های بزرگ اند و متون مقدس آنها نیز باید با جدیت مورد مطالعه قرار گیرد.ادیان آسیایی باید به عرصه مقایسه دقیق با ادیان وابسته به کتاب مقدس وارد شوند.در اینجا دیدگاه قدیمی  و محدودغربی در مورد تاریخ دینی به منزله تاریخ رقابت  سنت های انجیلی با سنت های شرک آمیز باید کنار نهاده می شد. به موازات این خطوط، تواریخ دینی دقیق تری بوجود آمد.این تواریخ جایگزین دیدگاههای کوته بینانه پیشین می شد که همه زبانهای انسانی را مشتق از عبری و همه فرهنگها و ادیان را در خاندان نوح قابل رد یابی می دانست و تاریخ گذاری متون مقدس چه انجیلی و چه غیر انجیلی را دارای ارزش صوری و اسمی به شمار آورد. ولر و دیگران بر این باور بودند که ادیان مقایسه ای در مورد هر دین به منزله زبان شناسی تطبیقی است که باید هر زبان خاصی را مطالعه کند و همچون کالبد شناسی مقایسه ای است که باید استخوان بندی همه گونه ها را بررسی کند.همانگونه که علوم زیستی از طریق بکاربردن این روش پیشرفت می کند ،تحقیقات دینی نیز می تواند پیشرفت کند.مطالعه یک دین می تواند در مطالعه دین دیگر،روشنگر باشد.مولر می خواست در مورد دین ،آنچه را که گوته درباره زبان گفته بود به کار گیرد:«هر کس که یک زبان بداند،هیچ نمی داند».علاوه بر این مولر همچنین یک برنامه و روش شناسی در مطالعه مقایسه ای را پی ریزی کرد.این امر شامل اصولی مانند کسب شناخت از دیگران به واسطه نوشته های آنان ،دسته بندی ادیان بر حسب بافت منطقه ای،زبان شناختی و اجتناب از انحراف رایج مقایسه جنبه های مثبت یک دین با جنبه های منفی دین دیگر بود(مولر،1872).

 

مقایسه علمی

مقایسه علمی، در مقام نظر-گرچه در عمل همواره چنین نیست- ارزش یا حقیقت هیچ دینی را از پیش مفروض نمی داند بلکه بر آن است که دین را به منزله یک پدیده دارای الگو در رفتار و فرهنگ انسانی بررسی کند.ظهور جریان مقایسه به منزله یکی از دلمشغولی های علوم انسانی ،مستلزم آن بود که در مرحله نخست همه ادیان با معیاری واحد مورد مطالعه واقع شوند.هیچ دینی نباید متمایز باشد.هیچ روایت دینی از تاریخ نباید به منزله معیار بکار گرفته شود.در حالی که همه ادیان به روایت های اجدادی خود از گذشته باور دارند، جهان بینی انسانی و طبیعت گرایانه نوین، اکنون داستان کاملا متفاوتی از بنیان ها نشان داد که عبارت است از تکامل طولانی و پیچیده فرهنگ که با روایات مورد پذیرش متون مختلف مقدس جهان همخوانی ندارد. دین -که زمانی معیاری برای شناخت کل تاریخ و فرهنگ بود-اکنون خود موضوعی شده بودکه باید بر اساس الگوهای وسیعتر تاریخ انسانی تفسیر شود.

علاوه بر این، فرهنگ های به اصطلاح ابتدایی، از دیگر منابع این معرفت تازه بود و انسان شناسان برای یافتن منشأ ساختارهای بنیادین عقاید و اعمال دینی و نیز برای مشخص کردن قوانین جهانی مربوط به تکامل آنها، به این فرهنگ ها مراجعه می کردند.دانشمند انگلیسی ادواردبی.تیلور (1832-1917) دریافت که«ایمان به موجودات روحانی» -که وی در قالب نظریه ای موسوم به آنیمیزم  مطرح کرده بود- ریشه در تجربه رویاها و بستگان درگذشته دارد و پس از آن به شکل شرک و یکتا پرستی تکامل یافته است.دیگران بر نقش جهانی «نیروی»مانا  (اصطلاح ملانزیایی برای نیروی فوق طبیعی) در ادیان متمرکز شدند.جامعه شناس برجسته فرانسوی امیل دورکهایم (1858-1917)طرفدار این نظریه بودکه اصل سازنده باور دینی «اصل توتمی» است.بر اساس این نظریه اشیاء مقدس ،از آن رومقدس دانسته می شوند که نماد هویت اجتماعی و سنت یک گروه است.اثر کلاسیک آرنولد فن گنپ  با عنوان «شعائر گذار »(که نخستین بار در 1908 به زبان فرانسوی چاپ شد)عمومیت الگوهای آئینی را که بوسیله آن تحولات اجتماعی و چرخه های حیات انجام می شود و به بخشی از انتشار تفکر مقایسه ای مبدل شد رانشان داد.کتاب «دین سامی ها»(1889)اثر دبلیو.رابرتسون اسمیت یکی از مشهورترین نمونه های کاربرد رویکرد مقایسه ای در مورد دین کتاب مقدسی بود.اسمیت اعمال دینی عبریان باستان را بر اساس دسته بندی های «ابتدایی»مشترک، به اجتماعات توتمی،شعائر قربانی،مکان های مقدس و تابوها طبقه بندی کرد.این پیشنهاد که دین های وابسته به کتاب مقدس را می توان در چنین زمینه هایی مورد بررسی قرار داد برای بسیاری در عصر او امری ننگین به شمار می آمد. مشهورترین این دانشمندان مقایسه گر «جیمز فریزر »(1854-1941)بود به ویژه در کتاب شاخه زرین  خود که نخستین بار در 1890 در دو جلد به چاپ رسانید و بعدها به دوازده جلد افزایش یافت.شاخه زرین  مجموعه وسیعی از نمونه های مربوط به شعائر،اساطیر و ادیان بود که بر اساس الگوها و مضامین، دسته بندی شده بود و به منزله یک نمونه از روش مقایسه ای ارائه گردید. فریزر از منابع ادیان ابتدایی و فرهنگهای عامه بسیار بهره جست.این اثر با مطالعه یک آیین مبهم رمی درباره جانشینی منصب کشیشی الهه دیانا -منصبی که به نظر می رسید که مستلزم قتل آیینی کشیش پیشین توسط کشیش تازه بود که از آن پس این منصب را بر عهده می گرفت- آغاز می شد.فریزر برای مقایسه این پدیده با موارد مشابه،نمونه های بسیاری را از نقاط مختلف جهان -که دارای مضمون شعایر تجدید حیات بودند-گرد آورد و بدین ترتیب زمینه ای جهانی برای مطالعه این پدیده با منشأ ایتالیایی ایجاد نمود.شاخه زرین ،به پژوهشی در زمینه مضامین فرافرهنگی پادشاهی مقدس،شعایر جانشینی،جشن های فصلی بازآفرینی،اسطوره شناسی خدایان میرا و زنده شونده،شعایر طرد  وخریدن گناه  ،اشکال مختلف جادوی دلسوزانه و مسری و مرگ های آیینی و موضوعات دیگر مبدل شد.فریزر فکر می کرد که اینها روش های دارای الگویی را نشان می دهد که ذهن انسان پیش از عصر مدرن بر اساس آن کار می کرد و این ،گونه ای باستان شناسی ذهنیت به شمار می رفت.او بر این باور بود که با درک این الگوهای جهانی ،برخی باورها و اعمال فرهنگی -خواه مبهم و یا به ظاهر بیگانه-روشن تر می شود.

روان شناسانی چون زیگموند فروید (1856-1939)و کارل گوستاو یونگ(1875-1961) نیز به تفسیر الگوهای دینی به منزله تجلی شیوه کارکرد روان انسان پرداختند.به ویژه یونگ،مراحل تکامل «خود»انسان را با آنچه معادل مراحلی که در قالب تصویر و تاریخ نمادهای اسطوره ای تجلی یافته است  مرتبط دانست. بنابراین برخی الگوهای روان شناختی را می توان در دین یافت که مثلا در تصورات مربوط به بهشت اولیه،یک مادر بسیار بزرگ ،سفر «قهرمان»یا اتحاد مصالحه آمیز ضدین ظهور یافته است.تصورات مربوط به خداوند ،نمود جنبه های مختلف «نمونه اولیه خود» در تمام مراحل آن دانسته شد.نوشته های جوزف کمپبل (1904-1987) شامل اثر کلاسیک قهرمان هزار چهره اینگونه رویکرد را بیشتر به عرصه عمومی وارد کرد. این چیست که الگوهای زندگی دینی در نهایت آن را بروز می دهند؟ آنها الگوی چه چیزی هستند؟روان انسانی؟پیوندهای اجتماعی؟قدرت سیاسی؟قدرت گرفتن یک جنس خاص؟محیطهای متفاوت؟طبقه اجتماعی؟آیا آنها مراحل پیشرفت تاریخ دینی هستند و آیا مراحل پیشرفت اجتماع و وجدان ،تنوع ادیان را توجیه می کند؟ همه این راههای توجیه کننده در واقع نیازمند اطلاعات مقایسه ای بودند.همه آنها به مثابه چارچوبهایی برای پی گیری و ساماندهی مطالعه بین فرهنگی ادیان بکار رفته اند.

 

داده ها ،طبقه بندی ،پدیدار شناسی

«دین شناسی» در اواخر قرن نوزده در اروپا شامل دو اصل اساسی بود:تاریخی و پدیدار شناختی.اصل پدیدار شناختی عمدتا به توصیف انواع و گونه های تجربه دینی اشاره دارد.وظیفه آن این بود که همه داده های مربوط به تاریخ دینی را به گروه ها یا دسته هایی از تجارب دینی ،دسته بندی  و مقایسه کند یعنی شاکله کلی زندگی دینی را شناسایی نماید.این امر یک اقدام نوآورانه بود که منجر به پیدایش کاتالوگ های دایره المعارفی شد که همه اشکال مشترک دین را به تصویر می کشید.نمونه ای از این پدیده ،اثر مشهور پی.دی.چنتپی دو لا ساوسای  بود که در1887 (در آلمان) به چاپ رسید و با عنوان راهنمای دین شناسی ترجمه شد. وی انواع اصلی و فرعی پدیده های دینی را طبقه بندی کرد.مثلا طبقه"امور مورد احترام" شامل سنگ ها،درختان،حیوانات،آسمان،زمین،خورشید،ماه،آتش،اجداد،قدیسان،قهرمانان و خدایان می شد.او اعمال را تحت سرفصل هایی همچون:کهانت،قربانی،دعا،رقص و موسیقی مقدس،شعایر تطهیر،زمانها و مکان های مقدس دسته بندی کرد و موضوعاتی همچون کشیشان(و دیگر متخصصان دینی)،متون مقدس،انواع جوامع دینی و اساطیررا توصیف نمود.چنتپی هرگونه را با مثالهایی از فرهنگهای مختلف تشریح و تحقیقاتی را که بر روی آن صورت گرفته بود را تلخیص کرد.آنچه را که طبیعت گرایانی همچون لینائوس در مورد دنیای گیاهان انجام داده بودند،در مورد دین انجام شد.جهان دینی باید نقشه بندی می شد و انواع متفاوت آن -یعنی  انواع مختلف پدیده ها-باید نام گذاری و دسته بندی می گردید.

سنت پدیدار شناسی دین نیز از دسته بندی صرف فراتر رفت و در پی شناخت عملکرد اشکال دینی در دنیای پیروان ادیان برآمد.دو شخصیت مهم که این حوزه را گسترش دادند جراردوس فن در لییو  در کتاب جوهره و تجلیات دین  (اصل آلمانی ،1933) و میرچا ایلیاده بودند.کتاب فن درلییو که دین را به منزله رابطه با یک«قدرت دیگر» تعریف کرده بود،حدود 106 الگوی مربوط به زندگی دینی را مورد بررسی قرار داد.او در هر یک از این موارد کوشید ،ارزش های دینی،ساختارها و معانی مربوط به آن را تبیین کند.

 

الگوهای مقایسه ای میرچا الیاده

مشهورترین دانشمند در عرصه مطالعات مقایسه‌ای ادیان در نسل گذشته، دانشمند رومانیایی میرچا الیاده (1907-1986) بود که در 1956 وارد دانشگاه شیکاگو شد. ایلیاده به الگوهای دوری و نمادهایی که فرهنگ های دینی را می سازند و در انواع خاصی از «جهان ها»از طریق زبان اسطوره و آیین استقرار یافته است،علاقمند بود.چنین نظام هایی بواسطه عامل «امر قدسی» ساخته شده اند که آنها را از جهان های غیر دینی که فاقد این بعد هستند متمایز می سازد.الیاده اصطلاح «Hierophany» -که از نظر لغوی به معنای تجلی امر قدسی است- را برای اشاره به هر چیز یا صورتی که بنابر اعتقادات،حاوی قدرت و ارزش معنوی است، به کار برد.مثلا درختان،مکان ها،شکار،خوردن،کشور،خدایان شخصی،خدایان کیهانی یا تکنیک های یوگا که به قصد رهایی از شرایط انسانی انجام می شوند.علاوه بر این ایلیاده می نویسد«از نظر بسیاری ،یک عارف که ویژگی جامع وکامل کیهان است، فی نفسه تصویری از خداست(ایلیاده 1958:459).برخی از جهات مقایسه ای متمایز  امر قدسی از دیدگاه ایلیاده عبارتند از:

 

مکان مقدس

همه انسان ها تجربه ای از مکان دارند اما فرهنگ های دینی به مکان های خاص به منزله دروازه یا رابطی به جهان قدسی می نگرند.نظام های دینی ،زندگی را بر مدار برخی نقاط ثابت که محل اجتماع مومنان با خدایان است بنا می کنند.این مکان ها می تواند طبیعی  و ساخته دست محیط زیست باشد مانند برخی رودخانه ها وکوهها یا ساخته دست بشر باشد مانند مقابر و معابد.گاه روشن است که این پیوندها برای برقرای رابطه بین آسمان و زمین  و بالا و پایین است.کل جهان بر این محور یا«مرکز جهان»بر پا می شود و ارزش خود را از آن می گیرد.نمونه اعلای آن کعبه در مکه است.اما محرابهای محلی نیز ممکن است محور جهان به شمار آیند. تاریخ دین «مراکز» متعددی را نشان می دهد که  هر یک از آنها برای معتقدان، نقطه ای یقینا متعالی است.دیدگاه ایلیاده این است که این گونه زبان نباید از نظر ادبی یا جغرافیایی مورد قضاوت قرار گیرد بلکه باید به مثابه امری که نشانگر یک روش دینی مشترک در ساختن جهان یک فرد از طریق تمرکز بر کانون های توجه(اشیا،مکان ها،کوه ها،مقابر) است بررسی شود.

زمان اساطیری

یکی دیگر از الگوهای دینی مرتبط در آثار ایلیاده «زمان مقدس» است.اینها مناسبت های آیینی یا جشنی هستند که مومنان به «زمان شکوهمند»بنیانگذاران و خدایان گام می نهند.فرهنگ های دینی خود را بر اساس تواریخ بنیادین خود-گزارش های مربوط به زمان های اولیه هنگامی که جهان بواسطه افعال موجودات بزرگ پیشین آفریده شد-ارزیابی می کنند.با این حال،این امر تنها مربوط به زمان تقویمی گذشته نیست.زمانی است که همیشه در زیر زمان حاضر قرار داردو می توان به صورت دوره ای،از طریق زمان آیینی، بدان دست یافت و آن را دوباره فعال نمود.به این ترتیب،دنیای فرد بازسازی و دوباره تقویت می شود.

 

تقدس طبیعت

ایلیاده معتقد بود که برای «انسان دارای دین »تقدس اغلب از طریق ساختارهای طبیعت،آشکار می شود.این امر شامل الگوهایی است که به بی نهایتی و تعالی آسمان،باروری زمین،نیروی خورشید،چرخه کامل شونده و ضعیف ماه و زندگی و مرگ ،سختی سنگها و قابلیت حل کنندگی و آفرینندگی آب مربوط می شود.بنابر این، این «نظام نمادها»پیوندها با مضامین مختلف دینی را شکل می دهد.نمونه های آن، پیوند خدایان آفریننده با آسمان،الهه ها با زمین و ماه و نوزایی تعمیدی با آب است.اینها و نمونه های دیگر به طور مفصل در کتاب الگوهای مقایسه در ادیان »(نخستین چاپ به فرانسوی در 1949) توصیف شده است. آثار ایلیاده در بیشتر موارد نشانگر نقاط قوت و ضعف رویکرد مقایسه ای سنتی در دین پژوهی است.بسیاری از انتقادهای معاصر نسبت به روش تطبیقی ،متوجه روش ایلیاده است و عموما شامل این اتهام است که طبقه بندیهای بین فرهنگی، زمینه ها و تفاوت های مهم فرهنگی را نادیده می گیرند.

 

برخی مولفه های مکتب مقایسه ای معاصر

این انتقادها بدان معنا بود که روشها و فرآیند شکل گیری مفهوم میان فرهنگی باید به شکلی دقیق تر ارزیابی و تعریف شود.بنابر این، مرحله پس از الیاده در مکتب تطبیق گرایی شاهد شرح و تفسیرهای نوین بوده و اصرار دارد که به نوعی معضلاتی را که فهرست شد مورد بررسی و درمان قرار دهد(اسمیت1982،1987،1990؛پول  1986؛مارتین و دیگران  2000؛پتون و ری 2000؛نومن  2001).آنچه که در پی می آید برخی از مولفه ها و تاکیداتی که در مکتب مقایسه گرا معاصر یافت می شود را به اختصار بیان می کند:

1-نخستین ویژگی ،چنانکه در بالا گفته شد و در فصل بعد نیز نشان داده می شود، این است که مقایسه صرفا موضوعی مربوط به توصیف مشترکات نیست بلکه ابزاری است که می توان آن را برای یافتن شباهت ها یا تفاوت ها بکار برد.تا جایی که مقایسه را بتوان برای مشخص کردن ویژگیها بکار برد،کمتر در معرض نقدهای بالا قرار می گیرد(رجوع کنید به مقاله «رابرت سیگال » با عنوان «در دفاع از رویکرد مقایسه ای » در نومن،2001:339-373).

2-«مولفه ها یا الگوهای مشترک»را می توان- به جای موضوعاتی بدیهی - به منزله موضوعاتی دانست که می توان آن را آزمود.در این حالت،یک الگوی مقایسه ای ،مانند فرضیه ای خواهد بود که باید آن را کشف کرد یا سوالی که باید در رابطه با هر یک از مثال های فرهنگی آن پرسید( رک.نویل  2001).شواهد متضاد باید مورد بررسی قرار گیرد.تمایل و تعصب فرهنگی به الگو باید مورد توجه قرار گیرد.پژوهش محتوایی –مانند استفاده از هر گونه مفهومی که می تواند کار یک مورخ را جهت ببخشد-ممکن است به یک نقطه شروع برای پیچیدگیهای تحقیق برسدکه آن را به سوی جاهای غیر قابل پیش بینی  هدایت کند به جای اینکه به یک شبکه ایدئولوژیک مبدل شود که یک بار و برای همیشه به تاریخ تحمیل شده است.بدون شک تحلیل مقایسه ای جایگزینی برای تحلیل تاریخی نیست.آنها همراه هم هستند.

3-مقایسه باید به روشنی مبتنی بر جنبه های تعریف شده ای باشد از آنچه که مورد مقایسه قرار می گیرد. مقایسه گر با تمرکز بر و کنترل نقطه دقیق قیاس ، در می یابد که امور می تواند کاملا در جنبه ها و اهداف دیگر، غیر قابل مقایسه باشد.زیرااینکه دو یا چند چیز از نظر ظاهری «یکسان» به نظر نمی آیند بدان معنا نیست که آنها از هیچ جنبه ای قابل مقایسه نیستند(قس پول 1986).ضرب المثلی وجود دارد:« نمی توانید یک سیب را با یک پرتقال مقایسه کنید» زیرا آنها در ظاهر به هم شبیه نیستند ،با این حال از برخی جهات قابل مقایسه اند:هر دو به گونه میوه ها تعلق دارند؛هر دو خوردنی هستند ،هر دو گردند و از نظر اندازه شبیه هم اندو...

4-مسأله دیگر این است که اصطلاح بین فرهنگی ضرورتا به معنای جهانی نیست.یک الگوی تطبیقی می تواند الگویی گسترده،عمومی،«شبه جهانی» ای قابل کاربرد در برخی فرهنگهای خاص باشد بدون اینکه جهانی باشد.لازم نیست یک الگوی بین فرهنگی در همه فرهنگ ها به چشم بخورد بلکه تنها لازم است که در برخی موارد یا شرایط فرهنگی و در نظام های دینی تکرار شود.مثلا همه ادیان دارای شمن،روحانی،شخصیت های نجات بخش،قربانی حیوانات یا متون مقدس نیستند.

5-تطبیق علمی باید بین چشم اندازها،اهداف و زبان فرد مقایسه گر و مومنان ،تمایز قایل شود.این بدان معنا نیست که رویکرد فرد تطبیق گر بهتر یا واقع بینانه تر است.بلکه مومن متعهد و دانشمند مقایسه کننده،اهداف متفاوتی دارند.

6-اگر بنا باشد دین را از همه زوایا مطالعه کنیم،مضامین مقایسه ای نباید به الگوهای دینی محدود شود. مقایسه باید –همچون موضوع آن-چند جانبه باشد.دین را می توان بر حسب هر موضوع یا مفهومی مورد تحلیل قرار داد.«عامل مشترک» در مقایسه می تواند حتی ترکیبی پیچیده از چند عامل باشد.مثلا رابطه قربانی با الگوهای مردسالاری یا رابطه تصور از خداوند با نغییرات تکنولوژیک در کشورهای در حال توسعه.

 

رفتار و مشترکات انسانی

در ورای همه فرهنگ ها، انسان قرار دارد.بنابر این می توان تداوم در انواع کارهایی که مردم به منزله انسان انجام می دهند- بجای جستجو در محتوای خاصی از آنچه به منزله مومن به فرهنگ های مربوط به خودشان بدان باور دارند-رادر فرایندهایی که بوسیله آن، تجربه خویش را سازمان می دهند دنبال کرد. مشترکات در میان انسانها تنها مادی وجسمانی نیست.همه انسانها درگیر فعالیت هایی مشترک- نه تنها با ساختار جسمانی مشترک خود بلکه با ویژگیهای ذهنی،اجتماعی و زبانی مشترک-هستند(قس براون 1991). آنها نه تنها می خوابند،غذا می خورند،تولید مثل می کنند و نسبت به درد واکنش نشان می دهند بلکه جوامعی را می سازند که دارای روابط و گروه هایی است،نظام اخلاقی و قواعد رفتاری خاص خود را دارد،کوچکترها را اجتماعی می کند،الگوهای مربوط به سنت های اجدادی را منتقل می کند،میان خودی ها و بیگانگان تمایز می گذارد،مرزهایی را تعیین واز آن دفاع می کند،شعایر و آیین های دوره ای را اجرا می کند،به اشیا و افراد وجاهت و مرجعیت خاص می بخشد،مرز شكنان را مجازات می کند،حوادث و امور را تفسیر می کند،جهان را طبقه بندی می نماید و جهان زمانی،مکانی وزبانی خاص خود را شکل می بخشد.همه جوامع انسانی ،از این  منظرو بسیاری جهات دیگر ،زیست بوم های جهانی می سازند.

 

صورت مشترک،محتوای متفاوت

بنابر این تمایز بین اشکال مشترک فرا فرهنگی رفتار و محتوای فرهنگی متفاوت(ازجمله معانی برای برون دینان) اهمیت می یابد.این سه مورد را در نظر بگیرید: تواریخ مقدس هر دینی ،تاریخی مخصوص خود از جهان  می سازد.دانشمند تطبیق گر مشاهده می کند که به تعداد فرهنگ ها،«بنیادها»(روایات بنیادین)ی مختلفی -با بنیان گذاران معتبر و حوادث بنیادین خاص-وجود دارد.برای اهالی این سنت ها،این ریشه های «تاریخی» قطعی و کامل هستند.هر گذشته ای بر بر محور شخصیت ها و حوادث کلیدی شکل می گیردنه بدان سبب که به نحو عینی و بر اساس معیارهای تاریخ نگاری مدرن درست هستند بلکه از روی که نماینده سنت فعال و حافظه یک جامعه خاص است.

 

جمع بندی

بنابر این چشم انداز تطبیقی امکان حرکتی«رو به پایین»  به سوی جنبه های مشترک انسانی رفتار و در عین حال «رو به بالا»به ویژگی ها و تفاوت های فرهنگی با همه نقاط عطف خاص در بنیان ها و مفاهیم را فراهم می کند.یک یا هردو جهت می تواند به اهداف تطبیق گرایانه کمک کند.کشف رو به بالای  اختصاصی بودن به این معناست که ویژگی های تاریخی صرفا روایت های بی اهمیت و مشابهی از ساختارهای فرضی نیستند مانند خمیری که باید پهن شود و صرفا با یک قالب دارای الگو ،قالب گیری شود.بر عکس، تاریخ ،بازآفرینی پیوسته روایت های تازه از جهان  و از همین روتعاریف و روایت های جدید از تاریخ،زمان و مکان ،هویت ،جامعه و نظام کلی امور است.

بنابر این در اینجا با تطبیق گرایی ایلیاده ای تعارض هایی وجود دارد.مثلا او نمونه هایی از «مکان مقدس» را آورده است تا نشان دهد که  آنها چگونه الگوهایی همچون«مرکز»یا«محور جهان» را تجسم می کنند.اما این مثال ها معمولا چیزی را به تصور می کشند که قبلا درباره صورت های ازلی مربوط به فضا می دانستیم. ایلیاده یک مقبره مربوط به گینه نو را مثال می زند تا نشان دهد که چگونه سقف آن «نماینده گنبد آسمان» و دیوارهای آن «معادل چهار جهت فضا»است و از این رو این مقبره را نمونه ای از چگونگی بازتاب کلیت کیهان می سازد(ایلیاده 1954:46).

 

الگوهای دینی در زندگی عرفی

از آنچه در بالا گفته شد می توان نتیجه گرفت که تطبیق دینی ،حاوی دلالت هایی برای شناخت و تبیین رفتار انسانی است زیرا الگوهای دینی در بسیاری موارد رفتارهای «طبیعی» انسان است که مبنایی مقدس برای آن قائل شده اند.همه فرهنگ ها-نه تنها فرهنگهای دینی-تاریخ ها،مکان ها و زمان های خاص خود را دارند؛همه دارای شعائر نوزایی ،نظام مقدس و تعیین مرزها محدودیتها هستند.حتی اشکال خاص تری همچون زیارت،قربانی،شعائر گذار،شعائر تطهیری،حالات خلسه،مفاهیم اخلاقی  هستند که محدود به قلمروهای دینی نیستند.مفهوم تقدس خود ،مفهومی وسیع تر از دین است :عرصه های مدرنی که می توان در آن عامل تقدس را یافت عبارتند از عدالت اجتماعی،حقوق فردی و حاکمیت ملی. دین شناسی مقایسه ای ،با این روش ها توجهات را به هر گونه نظام فرهنگی و پیوند آن با ساختن جهان انسانی -به طور کلی- جلب می کند.از این رو «کالین ترنبول » انسان شناس،- پس از اینکه مدتی در فرهنگ پیگمی زندگی کرده و شعائر بلوغ را در آن مشاهده نموده بود- جنبه های  یادآوری کننده آیین های «گذار»بزرگسالان در پسران مدرسه ای انگلیس را کشف کرد.بنابر این مطالعه دیگر فرهنگ ها می تواند تأثیری بازتابنده در توجه به اساطیر و شعائر یک فرهنگ برای نخستین بار داشته باشد. دانشکده های دین پژوهی در دانشگاههای آمریکا به طور سنتی تنها یک دوره را در شناخت «ادیان غیر مسیحی» ارائه می کردنددر حالی که دیگر مواد درسی در باره ویژگی های کلامی و تاریخی سنت یهودی- مسیحی بودند.امروزه در بسیاری از نظام های دانشگاهی و بویژه در دانشگاه های سکولار و عمومی،این عدم تناسب ،جبران شده است.در واقع اینک یکی از چالش های مطالعه مقایسه ای دین، این است که بتواند به طور منصفانه معیارهای خود را در مطالعه سنت های مربوط به کتاب مقدس بکار گیرد. مطالعه مقایسه ای دین ،در حال تکامل است.این نوع مطالعه همراه با شناخت فرهنگی از جهان پیشرفت می کند.به همین ترتیب ،چشم انداز مقایسه ای یک امر ایستا  با فهرستی از الگوها و شباهت های همیشه ثابت نیست،بلکه جریانی پویا از اندیشه وکشف است.

پی نوشتها در دفتر مجله موجود می باشد.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال پنجم، شماره 10

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: