رد تناسخ به روایت نظام الدین احمد گیلانی / محمّد كریمى زنجانى اصل

1395/3/11 ۰۹:۱۹

رد تناسخ به روایت نظام الدین احمد گیلانی / محمّد كریمى زنجانى اصل

در حوزه حكمت و فرهنگ ایرانی ـ خاصه از قرن دهم به بعد ـ فلسفه، علوم عقلی و معرفت شهودی راه و زبان تازه‌ای را تجربه كرد. فقدان آموزش، منابع و شناخت كافی از این تداوم فرهنگی، سبب شده تا بخش مهمی از میراث سترگ و ارزشمند ما در محاق فراموشی قرار گیرد. مقاله حاضر در باب زندگی و اندیشه‌های نظام‌الدین احمد گیلانی، حكیم و اندیشور اوایل قرن نوزدهم در حوزه فرهنگ ایرانی در هندوستان، تحریر شده است.

 

در حوزه حكمت و فرهنگ ایرانی ـ خاصه از قرن دهم به بعد ـ فلسفه، علوم عقلی و معرفت شهودی راه و زبان تازه‌ای را تجربه كرد. فقدان آموزش، منابع و شناخت كافی از این تداوم فرهنگی، سبب شده تا بخش مهمی از میراث سترگ و ارزشمند ما در محاق فراموشی قرار گیرد. مقاله حاضر در باب زندگی و اندیشه‌های نظام‌الدین احمد گیلانی، حكیم و اندیشور اوایل قرن نوزدهم در حوزه فرهنگ ایرانی در هندوستان، تحریر شده است. بحث اصلی در باب موضوع پرمناقشه تناسخ است كه درباره آن نظریات متفاوت و متخالف بسیاری مطرح شده و همواره مایه برخورد آراء كلامی و دینی در میان صاحبنظران مسلمان و حكیمان بوده است. علاوه بر آنچه گفته شد، رساله كوتاه گیلانی در همین موضوع عیناً تصحیح و منتشر شده كه با مقدمات و توضیحات مصحح به نظر خوانندگان دقیق النظر می‌رسد.(تحریریه)

 

درآمدى بر زندگى و آثار نظام‏الدین احمد گیلانى

اسناد و منابع موجود نشان مى‏دهند كه روزگار قطبشاهیان شیعى را، بى‏هیچ‏ گزافى، دوران اوج پیوندهاى علمى و فرهنگى ‏ایران و جنوب شبه قاره هند و پاكستان مى‏توان دانست.1 پس از تثبیت مرزهاى گولكنده در روزگار سلطان ابراهیم قطبشاه (958 - 988 ق)، روابط با ایران چنان گسترش یافت كه سید محمّد اكبر، فرزند میر محمّد باقر داماد (م 1040 ق) به این دیار مهاجرت كرد. گذشته از او، در این ‏روزگار، ایرانیان نامبردار دیگرى مانند حاجى ابرقوهى، امیر تقى اصفهانى، معزالدین وفاخان و محمّد اصفهانى هم به دربار قطبشاهى پیوستند. پس از سلطان ابراهیم، در عهد محمّد قلى بن ابراهیم قطبشاه (م 020 ق)، ادب و هنر در این دیار از رونق سابق برخوردار بود تا آنكه به سال 1000 هجرى قمرى به فرمان این پادشاه شیعى و ایرانى‏نژاد تلنگاله2 و با یارى صدراعظم ایرانى‏اش میرمحمّد مؤمن استرآبادى (م 1034 ق)،3 حیدرآباد دكن با بهره‏گیرى از الگوى شهر اصفهان به عنوان شهرى بنا شد كه اكنون مركز ایالت آندهراپرادش در جنوب هندوستان، و همچنان میراث‏بر فرهنگ ایرانى است.4

برادرزاده و داماد محمّد قلى خان، سلطان محمّد قطبشاه (1021 - 1035 ق)، هم زیر نظر میر مؤمن استرآبادى پرورش یافت. در واقع، حضور میر مؤمن در دربار قطبشاه، براى پیشبرد سیاست‏هاى‏ فرهنگى شیعه، موقعیت مناسب و ممتازى ایجاد كرد؛ چنان كه اكنون، به ‏واسطه آثارى كه در آن روزگار تألیف شده است، از فعالیت متفكّران‏ شیعى در حوزه‏هاى مختلف علوم آگاهیم.5 در واقع، این آثار نه تنها از رونق فراوان تشیع در دربار قطبشاهى خبر مى‏دهند، بلكه نمونه ارزشمندى از حمایت‏هاى علمى را پیش روى ما مى‏نهند كه با روزگار نخستین دارالعلم‏هاى ‏شیعى در سده‏هاى چهارم و پنجم هجرى قابل قیاسند.6

با دریغ، به رغم اهمیت بایسته توجه به چنین پیوندهایى، نه تنها كمتر اثر منتشر شده‏اى از میراث روزگار قطبشاهى را مى‏توان دید، بلكه از حلقه‏هاى‏ پیوند فرهنگ ایرانى و هندى در این دیار نیز كمتر یادى مى‏توان یافت.

نظام‏الدین احمد گیلانى (م بعد از 1071 ق) از جمله متفكّرانى است‏كه در روزگار سلطان عبداللّه قطبشاه (1035 - 1083 ق) از ایران به ‏هندوستان رفت و در مقام یكى از مهمترین حلقه‏هاى پیوند علوم حكمى ‏و پزشكى این دو دیار چهره برنمود. هرچند كه با دریغ، تاكنون درباره احوال و آثار او تنها تك‏نگارى‏هاى كوتاهى به نگارش درآمده است7  و از آثارش نیز، تا آنجا كه بازجسته‏ام، جز كتاب مضمار دانش در اسب‏شناسى ورساله منافع موت اثرى منتشر نشده است؛8  كه البتّه این آثار نیز به هیچ ‏روى رساننده مقام حكمى و علمى او نیستند.

نظام‏الدین احمد در 993 هجرى در گیلان زاده شد9 و در آغاز جوانى، همچون بسیارى از هم‏روزگارانش، براى كسب دانش به اصفهان رفت و در شمار شاگردان میر محمّد باقر داماد (م 1040 ق) و شیخ بهائى (م 1030 ق) درآمد؛ چنان كه در آغاز شجره دانش خود از ایشان چنین یاد مى‏كند:

«چنین گوید مقرّر این مقال و محرّر این احوال، افقر خلق اللّه ‏إلیه و احوجه إلى غفرانه نظام‏الدین احمد گیلانى ختم اللّه له ‏بالحسنى كه این فقیر در اوان تحصیل كمال و در زمان اكتساب ‏فضل و حال، و در ایام مطالعه و مباحثه هرگاه حل مشكلى ‏مى‏نمود... و هر وقت كه در هر باب از استادان قدسى‏نشان و مجتهدان قوى الایمان و صاحب‏طبعان زمان مثل سید الحكما امیر محمّد باقر داماد و سند المجتهدین بهاء الملّه والدین شیخ‏ بهاءالدین محمّد قدس سرّهما مى‏شنود، آن را نیز در بیاض‏ ثبت مى‏كرد».10

نظام‏الدین كار نگارش آثار حكمى خویش را در اصفهان بیاغازید. چنان كه رساله شرح الكلمات التّامات و الباقیات الصالحات و الحسنات ‏الّتى یذهبن السّیئات خود را در 1028 قمرى در همین شهر نگاشت و درآغاز آن از خود به «فلك» یاد كرد11  و أنوار الفصاحه و أسرار البراعه در شرح نهج البلاغه را نیز در 1036 قمرى در همین شهر به پایان برد. او در1040 هجرى و احتمالاً پس از رحلت میرداماد، از ایران رخت اقامت ‏بربست و به ‏دربار مهابت‏خان (م 1044 ق) از امراى شاهجهان پیوست.12  از قراین موجود برمى‏آید كه به زودى در شمار ملازمان او درآمد؛ چنان‏كه به هنگام فتح قلعه دولت‏آباد دكن در 1042 هجرى همراه او بود13  و در جریان این واقعه نسخه بیاض یكى از آثار پزشكى‏اش دستخوش حریق ‏شد و از بین رفت تا سه سال بعد، در 1045 هجرى در مقدمه كتاب‏ مختصر منتخب معالجات ابقراط از این ماجرا یاد كند.14

پس از درگذشت مهابت‏خان، نظام‏الدین قصد بازگشت به ایران را داشت‏ که توسط شیخ محمّد بن خاتون در 1045 هجرى به دربار عبداللّه قطبشاه راه‏ یافت تا با لقب «حكیم الملك»، در مقام پزشك دربار و ملازم سفر سلطان‏ عبداللّه، وصىّ قاضى عطاء اللّه گیلانى (م 1048 ق) و معلّم فرزندان او، و سفیر دربار قطبشاه در دربارهاى شاه صفى (به سال 1050 ق) و شاهجهان (به سال 1066 ق) خدمت كند15  و از 1055 هجرى به صدارت و وزارت‏ برسد. او در این مقام چنان با اهل دانش رفتار نمود كه شمارى از بلندپایگان ‏علمى و دینى روزگارش به نامش آثارى نگاشتند؛ كه از آن جمله است‏ دلائل القطبیه فى رد الفوائد المدنیه سید نورالدین على بن حسین‏ موسوى عاملى (م 1067 ق).16

تاریخ درگذشت نظام‏الدین را سال‏هاى 1059 و 1061 نگاشته‏اند.17  در حالى كه با توجّه به حضور او در دربار شاهجهان در دهلى به عنوان سفیر دربار قطبشاهى به سال 1066 قمرى18  و نگارش مضمار دانش براى ‏شاه عبّاس دوّم به سال 1071 قمرى، تاریخ درگذشت او را پس از این‏ تاریخ باید دانست.19 آثار گیلانى طیف متنوّعى از آثار ادبى و دینى و حكمى و پزشكى را دربرمى‏گیرد.20 با مراجعه به نسخه‏هاى خطى موجود از این آثار،21  متفكّرى ‏سختكوش با دانشى دایرهالمعارفى را پیش رو مى‏یابیم كه در سنّت‏هاى علمى‏ و حكمى پیش از خود، ژرف‏اندیشى و باریك‏بینى‏هایى ارزشمند دارد و در ارجاع به منابع خود دقیق است؛ و طُرفه آنكه نمونه‏اى درخشان و كمیاب ازحلقه‏هاى پیوند پزشكى و حكمت نزد دانش‏آموختگان مكتب اصفهان است. از شمارى از این آثار در یك طبقه‏بندى كلّى چنین مى‏توان یاد كرد:

ادبیات و تعلیم و تربیت: آداب الصبیان، آداب المتعلّمین، اوراق دانش، تلخیص درّه الغوّاص حریرى، خرد و سخن، صحه الأخبار عن الفعل والحرف، فوائد لغویه مختلفه، كشكول، منتخب ابیات شاعران، منتخب ‏ربیع الأبرار، منتخب المقامات زمخشرى، منتخب نوادر المعلّمین جاحظ.

دایرهالمعارف: جامع العلوم (مقامات نظامى)، شجره دانش، مجموعه حكیم‏الملك.

علوم قرآنى: آفاق و انفس و حكمت خالق، التفسیر، السّر فى عظمه سوره الفاتحه، سرّ مركّب كلمه توحید.

كلام و علوم دینى: اثبات الواجب و التوحید و الصفات و...، اثبات الواجب‏ من كلام امیرالمؤمنین، استجابت دعا، استجابت دعوات، أنوار الفصاحه و أسرار البراعه در شرح نهج البلاغه، التعضیلات، تعلیقات على كتاب من لا یحضره الفقیه، توبه و نیت آن و صیغه آن، الجبر و التفویض، الخطاب إلى المجتهدین، خواصّ خواندن كلام حضرت ‏أمیرالمؤمنین، شرح الكلمات التّامات، شرح كلمه الاسلام، الاعتراض فى الفقها والاطباء فى الجنین، القضاء و القدر، كیفیت اعتقاد در مذهب حقّ، كیفیت ‏تزویج و اهتمام در كفو.

منطق و فلسفه: ابطال تناسخ، اثبات لذّات عقلیه، اصول علم منطق، اقسام‏ محبّت، تأثیر نفوس، تفسیر بعض أسماء الحكماء القدماء، حاشیه الأفق المبین، حدوث الدهر یا حدوث العالم، حقیقه الجوهر و العرض، حقیقه الوجود ولوازمه و كیفیته، خفیات الآثار الواقعه فى العالم، ذكر بعض المسائل، وجود كلّ‏ موجودات و هلاكها فى أسبوع، شرح الاشارات، سبب اختلاف المذاهب، عجائب الأنوار فى بیان عالم الجمهور، بیان العقل الفعّال، فهرست كتب الشفاء والإشارات و القانون، كلام الحكماء فى أوصاف الملوك، كیفیت وجود الشّرور، كیفیت وجود الشّریف و الوضیع، مسائل منتخبه فى الحكمه، منافع موت، منتخب القبسات، النّفس و العقل و العقل الفعّال، وجود اشیاء محسوسه، وجود الشّرور بالعرض و بالذات، وجود فقرا و اغنیا در هر سلسله علیا و سفلى.

اخلاق و عرفان: الأخلاق و كیفیاتها، خواصّ لا إله إلاّ اللّه، رساله عرفانیه، العملیات، كلام مخاطبات و مواعظات مع النّفس، كلام إنّما خلع بدن ازحضرت استاد محمّد باقر داماد، كلمات با اهل قبور، منتخب كلمات خواجه‏ عبداللّه انصارى.

تاریخ و شرح حال: احوال ملوك عجم، أخبار الخلفاء، تاریخ احوال شیخ ‏ابونصر فارابى، سواد برخى نامه‏هاى شاه عبّاس صفوى، شرح احوال ابوعلى‏سینا، مقام فى تاریخ الحكماء، مواعظ و بیان احوال خود.

پزشكى و روانشناسى: الحیوانات ذوات السموم و تأثیراتها و علاجها، اختصاء و تعلیقات، اختیارات نظامى، ادویه باهیه، ادویه مفرده، أسرارالأطباء، أسرار الخفیه فى أبنیه النّسنیه، اصطلاحات الأطباء، پیدایش ‏پزشكى، تدبیر الحبلى (درباره باردارى)، تعلّق نفس بأعدل اعضاء، چوب چینى و قهوه و چائى و تنباكو، حبیب الإله من النّبى و أعاجب‏ الخواصّ من الأشیاء، خلاصه التّذكره فى طبّ التّجربه، خواصّ برخى از گیاهان، خواصّ بعضى ادویه مفرده، خواصّ بعض زهر، خواصّ بقول وحبوب و اثمار، خواصّ الفادزهر، خواصّ الهلیلجات، خواصّ هلیله، درجات كیفیات ادویه، شرح مومیایى كانى، منتخب كتاب اعراضى، شرح خواصّ بلیله، صداع و كیفیت علاج آن، خواصّ مومیائى، رساله در طبّ، فواید ادویه، فوائد فى الطب و المعالجات، الحراره الغریزیه و زیادتها و نقصانها.

علوم و فنون: احوال كائنات جوّ، أسامى كلّ العلوم، اصول علوم و اقسام‏آن، أصول العناصر، انموذج و جمع مسائل متفرّقه در هر علم، بازنامه، بود و نبود همه چیزها (ریاضى)، عقد انامل، علم موسیقى، غرائب أحوال بعض ‏حیوانات صغیر الجثه، غرائب الوقایع، فضائل العلم، الكلمات النّجومیه، مضمار دانش (فرس‏نامه)، مگس عسل و كرم ابریشم، الوحدات إلى إثنا عشریات.

علوم غریبه: اثر دعا و رقا و سحر در رفع شرّ، اعمال غریبه و بعضى‏ عمل‏هاى غریب و شعبدات، اعمال غریبه و شرح خواصّ اشیاء، برون آوردن ‏نام دزدان، علم قیافه، غرائب الأحوال و تأثیرات الأشیاء العجیبه.

 

تناسخ از روایات شیعی تا روایت حکیم گیلانی

بحث تناسخ در جهان اسلامی تاریخی دارد که تا نزول شماری از آیات قرآنی راه می برد.22 اکنون می دانیم که در قرآن به واژه تناسخ تصریح نشده است، امّا درباره مسخ شماری از اقوام در قالب حیواناتی مانند بوزینه و خوک آیاتی وجود دارد؛ از آن جمله است آیات 56 سوره بقره (2) و 10 سوره مائده (5) و 166 سوره اعراف (7).23 جز این آیات، آیات دیگری هم هستند که قائلان به تناسخ در جهان اسلامی از آنها این معنا را مراد کرده اند؛ از جمله این آیات عبارتند از: آیه 38 سوره انعام (6)، آیه 40 سوره اعراف (7)، آیه 11 سوره غافر (40)، آیه 56 سوره دخان (44)، آیه 61 سوره واقعه (56)، آیه 22 سوره ملک (67)، آیه 8 سوره انفطار (82).24

همچنین احادیثی داریم که در آنها از این واژه استفاده شده است؛ از جمله این احادیث، به فرازی از خطبه های نهج البلاغه می توان استناد کرد که در آن از این واژه به انتقال نور نبوّت و ولایت مراد شده است:

«فتبارک الله الّذی... فاستودعهم فی أفضل مستودع، وأقرهم فی خیر مستقر. تناسختهم کرائم الأصلاب إلی مطهرات الأرحام»25 (: مبارک باد خدایی که ... ایشان [: انوار معصومان] را در والاترین مخزن‏ها [: پشت پدران] نهاد و در بهترین جایگاه‏ها [: زهدان مادران]، و بدین سان گرامی ترین پشت‏ها آنها را به پاك‏ترین رحم ها تناسخ دادند).

در واقع، چنان که محمّد علی امیرمعزّی نیز به درستی نوشته است: «گویا این واژه با معناى اوّلیه انتقال نور نبوّت ـ ولایت ریشه امامى داشته است و سپس از طریق شیعیان غالى، كه با امامیه در ارتباط بوده‏اند، به میان تناسخیان رسوخ كرده و رفته رفته معناى انتقال روح پیدا كرده است».26

این نکته ای است که با بررسی شماری از منابع کهن شیعه و اهل سنّت تأیید می شود؛27 به ویژه که باورهای مرتبط با شکلی از «باززایش» را در برخی از منابع حدیثی کهن امامیه نیز می توان دید که در مواردی واژه مسخ را به معنای زاده شدن در بدن جانوری پَست به کار برده اند؛28 و گفتنی است که شماری از این روایت ها بر وجود ارواح پیش از خلق اجساد هم دلالت می کنند.29

تناسخ به معنی باززایی در آثار منسوب به جابر بن حیان کوفی نیز آمده است؛30 و از جمله آنها نقل سخنی است از امام جعفر صادق(ع) که به تجلّی های وجودی امام در دوره های مختلف تصریح می کند.31

از مجموع این روایت ها برمی آید که کاربرد این واژه در متون کهن با دریافت های گونه گون مؤلّفان امامی و غالیان از مفهوم «وصیت» ارتباطی پیوسته داشته است.32 در عین حال نباید از یاد برد که در پس باورهای بعضاً متعارض آنها، تلاشی آگاهانه را می توان دید که از سویی می کوشید خالی نبودن جهان از فیض خداوندی در قالب حضور هماره ولی و حجّت او را تبیین کند و از سوی دیگر در پی جستجوی راهی بود که تمام آدمیان را به سوی نجات رهنمون شود.33

در این مجال بر آن نیستم که درباره جایگاه تناسخ در تاریخ اندیشه های کلامی و فلسفی و عرفانی در جهان اسلامی سخن بگویم؛ به ویژه که پیش از این در این زمینه، پژوهش هایی به زبان فارسی منتشر شده است.34  بنا بر این تنها به یادکرد این نکته بسنده می کنم که در روزگار صفوی، جنبش نقطویان و رواج باورهای تناسخی آنها، واکنش عالمان شیعی را برانگیخت و به نگارش رساله های چندی در این زمینه راه برد. در این میان، گفتنی است که رویکرد اشراقی نقطویان به مسئله تناسخ، توجّه متفکّران امامیه به آثار شیخ اشراق را برانگیخت و شماری از آنها در شرح و نقد بخش تناسخی حکمه الاشراق سهروردی آثاری نگاشتند که از جمله آنها به رساله میرداماد در این زمینه می توان اشاره کرد.35

به نظر می رسد که نظام الدین احمد هم در متن چنین جریانی رساله رد تناسخ خود را نگاشته است. در واقع، از اشارات او در صفحه 146 نسخه خطی رساله منافع موت به این سخن «جُهّال و کفّار» که «به طریق تناسخ بهتر و بزرگتر می آییم» برمی آید که با باورهای نقطویه در این زمینه آشنا بوده است؛ همچنان که در صفحه 52 نسخه خطی همین رساله رد تناسخ نیز درباره باورهای نقطویه (یا در سخن گیلانی: اهل تناسخ) درباره نسبت نشأ آدمی و صفات غالب او سخنی دارد که یادآور این فراز از رساله رسخ البیان محمود پسیخانی (م 831 ق) است:

«و آن صورتی دیگر نیز که صورت مرکّب بود از علم و جهل و هیچ متوجّه کمال نبود او نیز در نشاء ثانی در جمله صور به انواع بلا غایت همچنان از کمال و نقصان مرکّب ظاهر خواهندگشت و همچنان در جمله صور که از نباتی و جمادی و حیوانی و انسانی او راست از علم و جهل مرکّب خواهد آمد و بی طلب و تفحص کمال خواهد آمد بل جمله را همان مراتب ظهور خواهد شد که در صورت اوّلیه آن یک صورت مشخّص مذکور فقط را بود».36

منابع گیلانی در رساله  رد تناسخ عبارتند از:

آیات قرآن: سوره انعام (6)، آیه 38؛ سوره حج (22)، آیه 22؛ سوره مؤمنون (23)، آیه 100؛ سوره شعراء (26)، آیات 88 و 89؛ سوره دخان (44)، آیه 56.

روایات ائمه شیعه (ع): فرازی از سخن امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه؛ احادیثی از امام حسین (ع) و از جمله حدیث مشهور یونس بن ظبیان از آن حضرت.

منابع عرفانی و حکمی: الفتوحات المکیه ابن عربی؛ رساله الجامعه منسوب به اخوان الصّفا؛ حكمه الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی؛ کتاب الإشارات و التنبیهات ابن سینا و شرح خواجه نصیرالدین طوسى بر آن.

گیلانی در این رساله، بدون تصریح به نام سهروردی، ضمن نقل فرازی از حکمه الاشراق او، شیخ نوراندیشان ایران را تناسخی خوانده است. رویکرد او در رد تناسخ نیز بر نهج میراثبرانِ ابن سینا مانند بهمنیار بن مرزبان و شهرستانی و علاّمه حلّی،37 بر بهره گیری از استدلال های شیخ الرئیس در کتاب الاشارات و التنبیهات استوار است.

 

نسخه‏شناسى و روش تصحیح

از نظام‏الدین احمد رساله‏اى با عنوان ابطال تناسخ و كیفیت آن در دو نسخه موجود است؛ یكى در مجموعه شجره دانش به شماره «39 مجامیع» در كتابخانه آصفیه حیدرآباد دكن38  و دیگرى در نسخه شماره 34 / 1421 كتابخانه قادریه بغداد (برگ 77).39

همچنین در صفحات 51 تا 56 مجموعه حكیم‏الملك به شماره «306 طبّ» در كتابخانه آصفیه حیدرآباد دكن، نسخه‏اى از رساله در رد تناسخ ‏وجود دارد كه به دلیل دسترسى نداشتن به آن دو نسخه دیگر نمى‏دانیم كه آیا با آنها یكى است یا نه.

متن پیش رو بر اساس همین نسخه مجموعه حكیم‏الملك تصحیح شده‏ است. رسم الخط و پاراگراف‏بندى رساله از نگارنده است.

در تصحیح و تحقیق متن كوشیده‏ام سوره و شماره آیات قرآنى را مشخّص كنم و روایات را با متون اصیل شیعه و اهل سنّت بسنجم.

همچنین، تا آنجا كه میسّر بوده است، در یافتن منابع او كوشیده‏ام ودر مواردى هم، براى آشنایى خواننده اهل فنّ، همسانى آراء نظام‏الدین ‏احمد با صدرالدین محمّد شیرازى، دیگر شاگرد نامبردار میرداماد و شیخ‏ بهائى را نشان داده‏ام. با این حال، هنوز هم كار تصحیح این متن را پایان یافته نمى‏انگارم. باشد كه در روزگارى نه چندان دور، مجال بازبینى دوباره و همسنجى آن ‏با نسخه‏هاى موجود در كتابخانه های آصفیه حیدرآباد دكن و قادریه بغداد فراهم آید.

 

رساله در رد تناسخ

الحمدللّه الّذى یخرج الحىّ من المیت و یخرج المیت من الحىّ

و یحیى الأرض بعد موتها و یحیى العظام و هى رمیم

والصلوه على محمّد و آله أجمعین

بعضى حكما گفته‏اند كه روح پى جسد نمى‏تواند بود؛ چون از بدن ‏عنصرى جدا شود او را جسدى مثالى ابدى در عالم برزخ است كه آن را بدن مكتسب گویند؛ قوله تعالى «ومن ورائهم برزخ إلى یوم یبعثون».40

مروى است [51] كه یونس بن ظبیان گفت كه پیش امام حسین علیه السّلام نشسته بودم كه گفت: «ما یقول النّاس فى أرواح المؤمنین». گفتم ‏مى‏گویند كه در حواصل مرغان سبز باشند در قنادیل زیر عرش. فرمود: «سبحان اللّه! المؤمن أكرم على اللّه من أن یجعل روحه فى حوصله طائر أخضر. یا یونس، المؤمن إذا قبضه اللّه تعالى، صیر روحه فى قالب كقالبه ‏فى الدنیا، فیأكلون و یشربون فإذا قدم علیهم41  القادم عرفه بتلك الصّوره الّتى كانت فى الدنیا».42  و حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه مى‏فرماید كه ‏ارواح، شعور به همه چیزهاى دنیا دارند؛ و هرگاه مؤمن بر قبر مؤمن ‏مى‏رود، روح آن مسرور مى‏گردد و چون جدا شود متألّم مى‏شود و ارواح ‏شعور به احوال هم دارند. شیخ محیى الدین در فتوحات مى‏گوید كه برزخى كه روح بعد ازمفارقت به آنجا منتقل مى‏شود غیر برزخى است كه میان ارواح و اجسام ‏است. اوّل را غیب محال گویند و ثانى را غیب امكانى؛ و جمعى كه‏ مشاهده غیب امكانى كنند و از حوادث خبر دهند بسیارند، به خلاف ‏غیب محالى كه مكاشفه احوال او نادر است.43  اهل تناسخ گویند كه هر صفت كه در دنیا بر شخص غالب است در برزخ مناسب آن خواهد بود.44 اگر كِبر غالب است به صورت پلنگ و اگرغضب به صورت سبع و گرگ و اگر [52] شهوت و عدم حمیت به صورت‏ خوك و اگر حرص به صورت موش و مورچه؛ «یحشر النّاس یوم القیامه على نیاتهم»45 «یوم لا ینفع مال ولا بنون إلاّ من أتى اللّه بقلب سلیم».46 حكما گویند چون نفس از بدن جدا شود، غفلتى كه به واسطه اشتغال ‏تدبیر بدن داشت زایل شود، او را به حسب علوم و اخلاق و اعمال لذّات وآلام عظیم است كه به مراتب اتمّ از آلات و آلام حِسّیه‏اند خواهد بود؛ «إنّ اللّه‏ جنّه لیس فیها حور ولا قصور ولا عسل ولا لبن یتجلّى فیها ربّنا».47

و هر نفس كه از هر نقوش خالى است اهل نجات است «أكثر اهل ‏الجنّه البُله»؛48 و اگر به علوم و اخلاق متّصف است به مرتبه عظیم فایز شود و اگر به اخلاق ردیه متّصف است به عذاب الیم مبتلا گردد و به ‏تدریج آن آلام به زوال اسباب زایل شود.49 و امّا صاحب جهل مركّب را عذاب ابدى خواهد بود.50

به هرمس كه ادریس است و آغاثایمون كه شیث و فیثاغورس و سقراط وافلاطون و غیرهم منسوب است كه نفوس ناطقه در ابدان ایشان مترددند و از بدنى به بدنى منتقل مى‏شوند تا كامل مى‏شوند و در وقت كمال قطع تعلّق از ابدان مى‏كنند و آن را نسخ گویند و این باطل است به دلائلى كه مذكور خواهد شد؛ و جمعى تجویز نقل به بدن حیوان كنند و آن را مسخ خوانند و جمعى ‏نقل به نبات و آن را فسخ [53] خوانند و جمعى به جماد و آن را رسخ‏ گویند و دركات جهنّم نزد ایشان عبارت از این مراتب است. و صاحب اخوان الصّفا موافق ایشان است.51

و بعضى از تناسخیه گویند هر نور كه هست اوّل به پیكر انسان‏ مى‏گردد، آن را باب الابواب گویند،  اگر خُلق نیكدان خاص شود «لایذوقون فیها الموت إلاّ الموته الأولى»53  و اگر خُلق بد دارد به بدن حیوان ‏مناسب آن خُلق، چنان كه مذكور شد، نقل مى‏كند. و حیوان منحصر درانسان است، یعنى ارواح حیوان نفوس انسانیه‏اند كه تنزّل كرده‏اند «وما من دابه فى الأرض ولا طائر یطیر بجناحیه إلاّ أمم أمثالكم»،54  و هرگز این ناقصان عود به بدن انسانى نمى‏كنند «كلّما أرادوا أن یخرجوا منها من ‏غمّ أعیدوا فیها».55

و این باطل است؛ چه ظاهر است كه نفوس مفارقه انسانى اندك است ‏و حیوانات بسیار و نسبت فیمابین هر یك از هزار بل بیشمار؛ چه ظاهر است كه یك روز آنقدر مورچه متولّد مى‏شود كه مُردهاى چندین هزار سال برابر آن نمى‏تواند بود، چه جاى اهل حرص انسان در آن روز.

اكثر كلمات مذكوره حكما به روش تناسخ است، بل كلام اكثر قدماى اشراقین و حكما، بل ظاهر بعضى آیت‏هاى قرآن كریم و بعضى احادیث‏ شریف. امّا ارسطاطالیس حكیم ابطال آن كرده و شیخ ابوعلى سینا در اشارات برهان ابطال تناسخ را [54] به این نهج آورده56 و محقّق طوسى ‏شرح آن نموده كه مقرّر حكما است كه هر بدن كه مستعد و مستحقّ‏ فیضان نفس گردد واجب است كه [از] مبداء فیاض نفسى به او فایض ‏مى‏شود و واجب نیست كه هر فسادْ متّصل به كَوْن و هر نیستى متّصل به ‏هستى باشد، و نه آنكه عدد كاینات از اجسام و عدد نفوس مفارقه‏ مساوى باشند و نه آنكه بعضى نفوس مفارقه مستحقّ اتّصال به ابدان ‏باشند و بعضى نه و یا متمانع و متدافع شوند؛ و تعطیل در طبیعت پیش ‏حكما جائز نیست. پس اگر تناسخ درست باشد، هرگاه بدنى آماده و مستحقّ فیضان نفس شود، از مبداء فیاض نفسى به او فایض مى‏شود ولامحاله. پس اگر نفس مستنسخه‏اى هم با او متّصل شود لازم مى‏شود كه‏ حیوان واحد دو نفس داشته باشد، یكى حادثه و یكى مستنسخه؛ و این‏ باطل است، چرا كه نفس آن است كه تدبیر و تصرّف در بدن كند؛ و هر ذى‏شعور مى‏داند كه مدبّر بدن او یكى است و اگر نفسى باشد كه تدبیرنكند و حیوان را بر آن شعورى نباشد، پس علاقه و نسبت نفسانى نخواهد داشت در بدن، پس نفس همیشه نخواهد بود.57

و دلیل دیگر آنكه نفس مستنسخه كه متعلّق مى‏شود به بدن ثانى، آیا در حال فناء اوّل مى‏شود یا پیش از او یا بعد از او به زمانى؟ اگر اتّصال در حال فنا است [55] در آن حال، بدن فانى حادث شده یا قبل از آن یا بعد از آن؛ اگر در حال فناء اوّل حدوث ثانى است، مى‏باید كه هر فنا متّصل به‏ كون باشد و عدد نفوس مفارقه و عدد ابدان كاینه در جمع حال مساوى ‏باشند؛ و این باطل است، چه جاى آنكه واجب باشد چه معلوم است كه‏ یك روز چندین هزار ابدان به سبب قتل و وبا و غیر ذلك فانى مى‏شوند و عشر عشر آن متولّد نمى‏شوند، و اگر نفوس بیشتر باشند لازم مى‏آید ترجیح بلامرجّح و تدافع و تمانع و تعطیل، و همه آن باطل است؛ و اگر عدد نفوس كمتر باشد، لازم مى‏آید كه نفس واحد به اكثر از بدن واحد متّصل شود یا بعضى نفوس ابدان پى نفس باشند؛ و این هر دو محال است ‏و باعث ترجیح بلامرجّح؛58  و اگر به بعضى ابدان نفوس مفارقه متعلّق شود و بعضى را از مبداء فایض گردد، به او مستلزم ترجیح است هم به جانب ‏بدن و هم به جانب نفس، و این هر دو محال، پس تناسخ باطل [باشد].  [56]

* آشنایى نگارنده این یادداشت با آثار نظام‏ الدین احمد گیلانى به لطف دوستی بسیار عزیز در پاییز 1385 شمسى بازمى‏گردد. تصویر صفحاتى از نسخه‏هاى شجره دانش و مجموعه حكیم الملك كه این دوست ارجمند، سخاوتمندانه و با خوشرویى در اختیارم نهاد، بهانه آشنایى‏ام‏ با میراث حكیم فرزانه‏اى از شمار ناشناختگان عصر صفوى شد و اندكى بعد به لطف دوستان اهل علم در مركز احیاء میراث اسلامى شهر قم، تصویر مجموعه ای از رسائل گیلانی در اختیارم قرار گرفت و با آثار دیگرى از او آشنا شدم و چند عنوان از آثار حكمى او را تصحیح كردم كه نخستین آنها با عنوان «منافع موت» (با همکاری خانم آزاده کرباسیان) در شماره 10 ماهنامه اطلاعات ‏حكمت و معرفت (دى 1386ش، صص 60 - 58) منتشر شد. امّا انتشار سایر رساله‏ها به دلیل گرفتارى‏هاى روزمرّه متوقّف ماند. اكنون پس از چند سال، شادمانم كه بار دیگر مجالى دست داد تا به دستامد تصحیح و تحقیق آن روزگار نگاهى بیفكنم و آن رساله‏ها را به صورت موضوعى براى انتشار آماده كنم. دستیابى به این مجال را مدیون فرصت پژوهشى موسسه مطالعات شرقى وآسیایى دانشگاه فردریش ویلهلم شهر بُن و استفاده از بورس DAAD به عنوان دستیار پژوهشی بانو دكتر اوا اورتمن Dr. Eva Orthmann  هستم.

 

پی نوشت ها:

1. درباره این دوره نك:

Haroon Khan Sherwani, History of the Qutb Shahi Dinasty, New Delhi, 1974.

2. درباره او نك:

Haroon Khan Sherwani, Muhammad-Quli Qutb Shah, Bombay, 1976.

3. درباره استرآبادى بنگرید به مقدمه تقى بینش بر تصحیح این اثر او: محمّد مؤمن استرآبادى، «رساله مقداریه»، فرهنگ ایران زمین،  به کوشش ایرج افشار و...، سال دهم، 1341ش، صص 408 ـ 436؛

S. A. A. Rizvi, A socio-Intellectual Hidtory of the Isn? ‘Ashar? Shi'is in India, Canberra, 1986, vol. 1, pp. 303-334.

4. درباره معمارى حیدرآباد در روزگار قطبشاهیان نك:

Haroon Khan Sherwani, «Tawn Planning and Architecture of Haidarabad under the Qutb Shahis», Islamic Culture 50/2, 1976, pp. 61-70; Vijay K. Bawa, «The Politics Architecture in Qutb Shahi Hyderabad: A Priliminary Analysis», Studies in History of the Deccan, Medieval and Modern, eds. by M. A. Nayeem et al., Delhi, 2002, pp. 329-341.

5. شمارى از این آثار فهرستوار عبارتند از: تحفه الطالب فى مناقب على بن ابى‏طالب از شیخ محمّد على شحورى عاملى؛ رساله الهیه در اصول دین از سید امیرزین العابدین بن عبدالحى موسوى؛ میزان الطبائع قطبشاهى از تقى‏الدین محمّد بن ‏صدرالدین على طالقانى؛ شرح كلّیات قانون ابن‏سینا، شرح طبّ الائمه (ع)، شرح‏ طبّ النّبى (ص) و تفسیر قرآن از سید احمد بن على حسینى اردستانى؛ الفرید فى الطبّ از میرزا عبداللّه طبیب؛ ترجمه اربعین شیخ بهائى از ابن‏خاتون؛ ترجمه مصباح الكبیر كفعمى از قاضى جمال‏الدین فضل اللّه بن صدرالدین محمّد شیرازى؛ ترجمه تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسى از زین‏الدین بدخشى؛ ترجمه كتاب روضه الرّیاحین یافعى از فضل اللّه حسینى سمنانى با عنوان نزهه العیون؛ تفسیر قطبشاهى به فارسى درباره آیات احكام از ملاّ محمّد یزدى‏ معروف به شاه قاضى.

6. درباره این مؤسسات شیعى نك: محمّد كریمى زنجانى اصل، دارالعلم‏هاى شیعى و نوزایى فرهنگى در جهان اسلام، تهران، 1386ش.

7. براى برخى از آنها نك: فهرست مشروح بعض كتب نفیسه قلمیه (حصه دوّم) مخزونه كتبخانه آصفیه سركار عالى، حیدرآباد دكن، 1357 ق، ج 2، صص 472 ـ 479؛ سید محسن امین، اعیان الشّیعه، بیروت، 1983م، ج 2، ص 460، ج 8، ص 183؛ شیخ آقا بزرگ طهرانى، الرّوضه النّضره فى علماء الماءه الحادیه عشره (طبقات اعلام الشّیعه: قرن 11ق)، به كوشش على‏نقى منزوى، بیروت، 1990م، ص 21؛ دانشنامه ادب فارسى، زیر نظر حسن انوشه، تهران، 1384ش، ج 4، بخش 3، صص 2556 ـ 2557.

Altaf Ahmad Azmi, History of Unani Medicine in India, New Delhi, 2004, pp. 183-189.

8. نك: نظام‏الدین احمد گیلانى، مضمار دانش، به كوشش نادر حائرى، با مقدّمه دكتر عارف نوشاهى، تهران، 1375ش؛ همو، «رساله منافع موت»، با مقدّمه و تصحیح آزاده كرباسیان و محمّد كریمى زنجانى اصل، اطلاعات حكمت و معرفت، سال دوّم، شماره 10، دى 1386ش، صص 58 ـ 60.

مقدمه آقاى دكتر نوشاهى بر مضمار دانش ، در مجموعه مقالات عارف (تهران،1381ش، صص 221 ـ 239) جداگانه منتشر شده است.

گفتنى است كه حسین متّقى مضمار دانش را از نظام‏الدین احمد نمى‏داند (فلك‏نامه: كتابشناسى و نسخه‏شناسى آثار حكیم‏الملك نظام‏الدین احمد گیلانى، ذیل شماره 141). امّا شواهد و استدلال‏هاى او در این باره چندان پذیرفتنى ‏نمى‏نماید. براى نمونه، اكنون مى‏دانیم كه نظام‏الدین احمد رساله شرح الكلمات ‏التّامات را در 1028 قمرى در اصفهان نگاشت و أنوار الفصاحه و أسرار البراعه در شرح نهج البلاغه را نیز در همین شهر به سال 1036 قمرى تمام كرد. بنا براین، تصریح متّقى بر اینكه «برخلاف سایر آثار او، كه جملگى در هند نگارش ‏یافته» و تعجّبش از نگارش این اثر در اصفهان وجهى ندارد؛ به ویژه كه‏ خودش ذیل شماره‏هاى 32 و 87 آثار گیلانى در بازنمود نسخه‏هاى أنوار الفصاحه و شرح الكلمات التّامات بر همین مسئله تصریح نموده است.

9. نك: نیر واسطى، تاریخ روابط پزشكى ایران و پاكستان، اسلام آباد، 1353ش، ص 46؛

Altaf Ahmad Azmi, History of Unani Medicine in India, op.cit, p. 183.

به نوشته منبع بالا، پدر نظام الدین، عبدالله سدیدی نام داشت که اصالتا شیرازی بود، در حالی که به نظر حسین متّقى، اى بسا كه پدر نظام‏الدین احمد، حكیم صدرالدین گیلانى (م 1018 ق) نویسنده شرح ‏القانون فى الطّب و حكیم الملك دربار اكبر و جهانگیر گوركانى، بوده باشد (نك: فلك‏نامه: كتابشناسى و نسخه‏شناسى آثار حكیم‏الملك نظام‏الدین احمد گیلانى، پى‏نوشت شماره 3). براى شرح حال وآثار صدرالدین نك: شیخ آقا بزرگ طهرانى، الرّوضه النّضره فى علماء الماءه الحادیه عشره (طبقات اعلام الشّیعه: قرن 11 ق)، به كوشش على‏نقى منزوى، پیشین، ص 413.

10. نظام‏الدین احمد گیلانى، شجره دانش، نسخه شماره 39 كتابخانه آصفیه، مورّخ 1045 ق، برگ «29 پ».

11. نك: نظام‏الدین احمد گیلانى، شرح الكلمات التّامات و الباقیات الصالحات والحسنات الّتى یذهبن السّیئات، نسخه شماره 3223 كتابخانه مركزى دانشگاه ‏تهران از سده یازدهم هجرى (به احتمال به خط مؤلّف)، صص 89، 92.

گفتنی است که او در آغاز رساله عربی عروس الافکار در تحقیق نفس ناطقه هم از لقب خود یاد کرده است.

12. نك: محمّد صالح كنبو، شاهجهان نامه، به كوشش غلام یزدانى، با تجدید نظر وحید قریشى، لاهور، 1972م، ج 3، ص 170.

13. همو، همان، ص 222.

14. نك: نظام‏الدین احمد گیلانى، شجره دانش، نسخه شماره 39 كتابخانه آصفیه، مورّخ 1045 ق، برگ «32 پ».

15. براى تفصیل این رخدادها نك: نظام‏الدین احمد شیرازى، حدیقه السلاطین، به كوشش على اصغر گیلانى، حیدرآباد، 1961م، صص 166 ـ 167، 224 ـ 225، 234، 271 ـ 272.

همچنین نك: عارف نوشاهى، «حكیم‏الملك نظام‏الدین احمد گیلانى»، مقالات عارف، پیشین، صص 222 ـ 224.

گفتنی است که در منبع زیر، حدیقه السلاطین به اشتباه از نظام الدین احمد دانسته شده است:

Altaf Ahmad Azmi, History of Unani Medicine in India, op.cit, p. 189.

16. از این كتاب، به شماره «83 حكمت»، در كتابخانه دانشكده ادبیات دانشگاه‏ تهران نسخه‏اى موجود است.

17. فهرست مشروح بعض كتب نفیسه قلمیه (حصه دوّم) مخزونه كتبخانه آصفیه ‏سركار عالى، پیشین، ج 2، ص 479 (1059 ق)؛ احمد منزوى، فهرست مشترك ‏نسخه‏هاى خطى فارسى پاكستان، اسلام‏آباد، 1362ش، ج 1، ص 465 (1059 ق)؛

Wilhelm Ahlwardt, Verzeichniss der Arabischen Handschriften der K?niglichen Bibliothek zu Berlin. 1-10, Berlin, 1887-1899, vol. 7, p. 443 (1061 A.H); Altaf Ahmad Azmi, History of Unani Medicine in India, op.cit, p. 189 (1059 A.H).

18. نك: محمّد صالح كنبو، شاهجهان‏نامه، به كوشش غلام یزدانى و تجدید نظر وحید قریشى، پیشین، ج 3، ص 170.

19. به نظر حسین متّقى (فلك‏نامه: كتابشناسى و نسخه‏شناسى آثار حكیم‏الملك ‏نظام‏الدین احمد گیلانى، پى‏نوشت شماره 8) به صورت قطعى تنها از زنده بودن او تا سال 1055 قمرى (تاریخ نگارش رساله فى وجود كلّ الموجودات و هلاكها فى الأسبوع) مى‏توان سخن گفت. متأسفانه او به گزارش محمّد صالح كنبو در شاهجهان‏نامه هیچ توجّهى نكرده است.

20. براى مرورى كوتاه بر فهرست آثار گیلانى نك:

Altaf Ahmad Azmi, History of Unani Medicine in India, op.cit, pp. 186-189.

عارف نوشاهى، «حكیم‏الملك نظام‏الدین احمد گیلانى»، مقالات عارف، پیشین، صص 225 ـ 239. با دریغ، در این فهرست، در یادكرد رساله‏هاى موجود در شجره دانش چند اشتباه وجود دارد كه چنان كه آقاى نوشاهى نیز به درستى دریافته، گویا ازعدم دسترسى به اصل نسخه این اثر و اعتماد به فهرست كتابخانه آصفیه ناشى‏ شده است؛ چنان كه از كتاب «مختصر منتخب معالجات ابقراط» به «رساله طبى» یاد شده است و از «أسرار الخفیه فى أبنیه النّسنیه» به «أسرار الخفیه فى أبنیه النّسفیه» و از رساله «ابطال تناسخ» به «ابطال تناسب».

21. بهترین نسخه‏شناسى آثار او در این رساله یافت می شود: حسین متّقى، فلك‏نامه: كتابشناسى ونسخه‏شناسى آثار حكیم‏الملك نظام‏الدین احمد گیلانى.

22. درباره تناسخ از نگاه متفکّران مسلمان، در پژوهش های جدید، برای نمونه نک:

G. Monnot, «La transmigration et limmortalité», Mélanges de l’Institute Dominicain d’Etudes Orierutales du Caire, 14, 1980, pp. 149-166;  R. Freitag, Seelenwanderung in der islamischen Hresie, Berlin, 1985; W. Madelung, «Ab? Ya‘q?b al-Sijist?n? and Metempsychosis», Iranica Varia: Papers in Honor of Professor Ehsan Yarshater (Acta Iranica, vol.XXVIII), Leiden, 1990, pp. 131-143; S. Schmidtke, «The Dotrine of the Transmigration of Soul According to Shih?b al-D?n al-Suhraward? (Killed 587/1191) and his Followers», Studia Iranica, vol. 28, 1999, pp. 237-254; P. Walker, «The Doctrine of Metempsychosis in Islam», Islamic Studies Presented to Charles J. Adams, eds. by W. B. Hallaq and D. P. Little, Leiden, 1991, pp. 219-238.

از این پژوهش ها، این مقالات به فارسی ترجمه شده اند: زابینه اشمیتکه، «نظریه تناسخ نفس از نظر شهاب الدین سهروردی و پیروانش»، مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، اوّل خردادماه 1378ش، ج 3: ملاّصدرا و مطالعات تطبیقی،  تهران، 1380ش؛ ویلفرد مادلونگ، «ابویعقوب سجستانی و تناسخ»، ترجمه محمّد کریمی زنجانی اصل، حکمت و معنویت در ایران نخستین سده های اسلامی، تهران، 1386ش.

23. برای تفصیل بیشتر نک: سید مرتضی علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، به کوشش احمد حسینی و مهدی رجائی، قم، 1401 ـ 1405ق، ج 1، صص 350 ـ 354.

24. برای واکنش برخی مفسران شیعه و اهل سنّت به چنین برداشت هایی نک: شیخ طوسی ابى‏جعفر محمّد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، به کوشش احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، 1376 ـ 1383ق، ج 1، صص 393 ـ 394؛ ابى‏عبداللّه محمّد بن احمد انصارى قرطبى، الجامع ‏لاحكام القرآن (تفسیر القرطبى)، به كوشش احمد عبدالعلیم البردونى، بیروت، 1405 ق، ج 16، ص 172؛ عبدالله بیضاوی، أنوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر عرفات، بیروت، 1416ق، ج 5، ص 172؛ ابى‏على فضل بن حسن طبرسى، تفسیر مجمع البیان، بیروت، 1415ق، ج 1، ص 338.

25. نهج البلاغه، به کوشش محمّد عبده، قم، 1412ق، شماره 94، ص 185.

26. نک: محمّد علی امیرمعزّی، «پژوهشی در باب امام شناسی در تشیع دوازده امامی اوّلیه»، ابن سینا و جنبش های باطنی، به کوشش محمّد کریمی زنجانی اصل، تهران، 1383ش، صص 132 ـ 133. از جمله موارد مورد استناد دکتر امیرمعزّی این ابیات از كمیت بن زید اسدى (م 125ق) در ستایش نور رسول گرامی اسلام (ص) است: «ما بَینَ حوّاءَ إنْ نُسِبْتَ إلى / آمِنه أعتمّ نَبْتُك الهَدَبُ» «قرن فقرن تناسخوك لك / الفضّه مِنها بیضاءَ والذهبُ» (: شاخه‏هاى سترگ درخت تو دودمانت را از حوّاء تا آمنه درنَوَردیده است. نسل اندر نسل، تناسخ تو درخشان همچون سیم و زر انجام یافته است).

27. برای نمونه نک: قاضی عبدالجبار بن احمد همدانی، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، به کوشش مصطفی حلمی و ...، قاهره، 1382 ـ 1385ق، ج 13، صص 429 ـ 430؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به کوشش محمّد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1385 ـ 1387ق، ج 16، ص 292.

28. برای نمونه نک: محمّد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، به کوشش میرزا حسن کوچه باغی، تهران، 1404ق، صص 373 ـ 374؛  ابن‏بابویه، عیون أخبار الرضا، به کوشش شیخ حسین اعلمی، بیروت، 1404ق، ج 1، باب 27، ص 245.

29. نک: شیخ مفید محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری، المسائل السرویه، به کوشش صائب عبدالحمید، بیروت، 1414ق، صص 46 ـ 47؛ قاضی عبدالجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، پیشین، ج 13، صص 429 ـ 430؛ سید مرتضی علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، پیشین، ج 4، صص 29 ـ 30؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، پیشین، ج 16، ص 292.

30. نک: جابر بن حیان، «کتاب البیان»، مصنّفات فى علم الكیمیاء للحكیم جابر بن حیان الصوفى، به کوشش اریک جان هولمیارد، بیروت، 1928م، ص 11؛ همو، «كتاب الاشتمال»، مختار رسائل جابر بن حیان، به کوشش پل كراوس، قاهره، 1935م، صص 549 ـ 550؛ همو، «کتاب المعرفه» در:

Zeitschrift für Geschichte der arabisch – islamischen Wissenschaften, ed. Abu Rida, 1, 1984, p. 54.

31. نک: جابر بن حیان، «اخراج إلى القوه ما فى الفعل»، مختار رسائل جابر بن حیان، به کوشش پل كراوس، پیشین، صص 79 ـ 80.

32. درباره این مفهوم در متون متقدّم شیعه نک: محمّد علی امیرمعزّی، «پژوهشی در باب امام شناسی در تشیع دوازده امامی اوّلیه»، ابن سینا و جنبش های باطنی، به کوشش محمّد کریمی، پیشین، صص 127 ـ 135.

33. این مسئله را به ویژه در مباحث ارائه کرده غالیان در این باره می بینیم. برای توضیح بیشتر نک: فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، 1376ش، صص 80  ـ 81.

34. برای نمونه نک: علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «تأویل و تناسخ و بقایای آیین نقطوی»، معارف، دوره 15، شماره 1 و 2، فروردین ـ آبان 1377ش؛ همو، «تناسخ و نحله های شعوبی متأخر»، معارف، دوره 17، شماره 2، مرداد ـ آبان 1379ش؛ همو، جنبش نقطویه، تهران، 1384ش؛ محمّد کریمی زنجانی اصل، اشراق هند و ایرانی در نخستین سده های اسلامی، تهران 1382ش، 123 ـ 133؛ همو، حکمت اشراقی در هند، تهران، 1387ش، 49 ـ 64.

در مقاله «تناسخ» دانشنامه جهان اسلام به قلم فاطمه مینایی هم درباره نوع برخورد گرایش های گونه گون متفکّران مسلمان با این مفهوم، گزارش روشنی می توان یافت.

35. این رساله کوتاه در مجموعه مصنّفات میرداماد (به کوشش عبدالله نورانی، تهران، 1381ش) منتشر شده است.

36. نک: محمود پسیخانی، رسخ البیان و فتح البیان، نسخه شماره 2930 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، مورّخ 1058ق، صص 28 ـ 29.

37. برای آراء آنها نک: بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضی مطهری، تهران، 1375ش، صص 825 ـ 826؛ محمّد بن عبدالکریم شهرستانی، نهایه الاقدام فی علم الکلام، به کوشش آلفرد گیوم، قاهره، بی تا، ص 396؛ علاّمه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، به کوشش ابراهیم موسوی زنجانی، قم، 1371 ش، صص 202 ـ 203.

38. نك: نظام‏الدّین احمد گیلانى، شجره دانش، نسخه شماره 39 كتابخانه آصفیه، مورّخ 1045 ق، برگ «28 پ»؛ نیز نك: فهرست مشروح بعض كتب نفیسه قلمیه (حصه دوّم) مخزونه كتبخانه آصفیه سركار عالى، پیشین، ج 2، ص 477.

39. نك: حسین متّقى، فلك‏نامه: كتابشناسى و نسخه‏شناسى آثار حكیم‏الملك ‏نظام‏الدّین احمد گیلانى، ذیل شماره 4.

40. سوره مؤمنون (23)، آیه 100.

41. در نسخه اصل: «علیه».

42. براى این حدیث، با اندكی تغییر در برخى عبارات، در منابع كهن شیعى نك: ابى‏جعفر محمّد بن یعقوب كلینى، الكافى، به كوشش على اكبر غفارى، تهران، 1367ش، ج 3، ص 245؛ شیخ طوسی ابى‏جعفر محمّد بن حسن، تهذیب ‏الاحكام، به كوشش سید حسن موسوى خرسان، تهران، 1364ش، ج 1، ص466؛ ابى‏على فضل بن حسن طبرسى، تفسیر مجمع البیان، پیشین، ج 1، صص 438 ـ 439؛ شهید اوّل محمّد بن جمال الدین مكى عاملى، ذكرى الشیعه فى أحكام الشّریعه، قم، 1419ق، ج 2، ص 91.

43. براى اصل سخن ابن‏عربى نك: محیى الدین بن عربى، الفتوحات المكیه، بیروت، افست چاپ بولاق مصر، بى تا، ج 3، ص 78.  این تعبیر به صورتى كه نظام الدین احمد گیلانى در این رساله نقل كرده، دراین منابع هم آمده است: داود بن محمود قیصرى، شرح فصوص الحكم، به كوشش سید جلال الدین آشتیانى، تهران، 1375ش، ص 107؛ صدرالدین محمّد شیرازى، المبداء و المعاد، به كوشش سید جلال الدین آشتیانى، تهران، 1380ش، ص455؛ همو، الحكمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، 1981م، ج 5، ص 46.

44. این سخن نقطویان است که در آثار محمود پسیخانی (م 831 ق) مانند رسخ البیان و میزان دیده می شود.

45. براى این حدیث امام سوّم شیعیان نك: احمد بن محمّد بن خالد برقى، كتاب المحاسن، به كوشش سید جلال الدّین محدث ارموى، تهران، 1330ش، ج 1، ص 262؛ محمّد بن حسن حرّ عاملى، وسائل الشّیعه، به كوشش عبدالرّحیم ‏ربّانى، بیروت، 1403ق، ج 1، ص 34.

در برخى منابع اهل سنّت، این حدیث از قول رسول اسلام (ص) چنین نقل ‏شده است: «یبعث النّاس یوم القیامه على نیاتهم».

نك: ابى‏عبداللّه محمّد بن ‏سلامه قضاعى، مسند الشّهاب، به كوشش حمدى عبدالمجید السّلفى، بیروت،1405ق، ج 1، ص 337؛ ابى‏عبداللّه محمّد بن احمد انصارى قرطبى، الجامع ‏لاحكام القرآن (تفسیر القرطبى)، به كوشش احمد عبدالعلیم البردونى، پیشین، ج 17، ص 115.

46. سوره شعراء (26)، آیات 88 و 89.

47. براى این خبر در یك منبع متأخر شیعى نك: میرزا حسین نورى، نفس الرّحمن فى فضائل سلمان، به كوشش جواد قیومى، تهران، 1369ش، ص327.

48. براى این حدیث در برخى منابع شیعه و اهل سنّت نك: یحیى بن حسن اسدى حلّى (ابن‏بطریق)، عمده عیون صحاح الاخبار فى مناقب امام الابرار، قم، 1407ق، ص 159؛ ابى‏عبداللّه محمّد بن احمد انصارى قرطبى، الجامع لاحكام القرآن (تفسیر القرطبى)، به كوشش احمد عبدالعلیم البردونى، پیشین، ج 13،ص 115؛ ابن‏ابى‏جمهور احسائى، عوالى اللئالى العزیزیه فى الاحادیث الدینیه، به‏كوشش شیخ مجتبى عراقى و ...، قم، 1403ق، ج 1، ص 72؛ محمّد باقر مجلسى، بحار الأنوار، بیروت، 1403ق، ج 5، ص 128.

49. این سخن یادآور سخن ملاّصدرا در الحكمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه (پیشین، ج 5، ص 362) است كه پس از یادكرد تفاوت بهشت ودوزخ در آفرینش صُور زیبا و خوشایند توسط نفوس پاك در بهشت و خلق‏ صُور زشت توسط ارواح ناپاك در دوزخ، مى‏افزاید كه در فرجام، با به پایان‏ رسیدن عذاب دوزخ، آتش جهنّم خواهد فسرد و همه به مبداء الهى خود بازخواهند گشت.

50. نظام الدین احمد، گویا این سخن را از آثار ابونصر فارابى برگرفته است. براى اصل سخن فارابى نك: «عیون المسائل»، الثمره المرضیه فى بعض‏الرسالات الفارابیه، به كوشش فردریش دیتریشى، لیدن، 1890م، ص 64، بند20؛ همو، «الدعاوى القلبیه»، الرسائل المختلفه للفارابى، حیدرآباد دكن، 1349ق، ص 10.

برای توضیح بیشتر نک: محمّد کریمی زنجانی اصل، اشراق هند و ایرانی در نخستین سده های اسلامی، پیشین، صص 128 ـ 130.

51. نک: اخوان الصفا، رساله الجامعه، به كوشش جورج صلیبا، دمشق، 1368ق، ج 1، صص 298 ـ 305.

52. اصل این سخن و استناد به آیه قرآن از شهاب الدین یحیى سهروردى است.نك: «حكمه الاشراق»، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، به كوشش هانرى كربن، تهران، 1373ش، ج 2، صص 216 ـ 223، بند 229 ـ 236.

از همروزگاران نظام الدّین احمد نیز به سخن ملاّصدرا در الحكمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه (پیشین، ج 5، صص 8، 13 ـ 14) مى‏توان نگریست.

53. سوره دخان (44)، آیه 56.

54. سوره انعام (6)، آیه 38.

55. سوره حج (22)، آیه 22.

56. این سخن ابن سینا در نمط هشتم کتاب الإشارات و التنبیهات است.

57. نك: خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، تهران، 1379ق، ج 3، ص  356 ـ 357.

58. نك: همو، همان، ج 3، صص 357 ـ 359.

 منبع: اطلاعات حکمت و معرفت

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: