و هفته‌ها بی‌جمعه می‌شوند / ضیاء موحد

1395/3/10 ۰۹:۱۸

و هفته‌ها بی‌جمعه می‌شوند / ضیاء موحد

در آقای نجفی تعارضی بود در برخورد با زبان داستان و شعر و كارهای تحقیقی و مقاله‌ای. ایشان وقتی به شعر و داستان می‌رسید هرگونه پیچ‌وتاب زبانی را تاب می‌آورد. یعنی آنجا دست هنرمند را باز می‌گذاشت. خاطره‌ای به‌یاد دارم از ایشان. با علی‌اشرف صادقی در اصفهان بودیم، من نواری داشتم از شاملو كه شعرش را می‌خواند. به اینجا رسید كه «من مرگ را زیسته‌ام»، آقای نجفی از این تعبیر خوشش آمد و ایرادی نگرفت.

 

«چه حرف‌ها نزدیم /كه حرفی نزده باشیم / مجاز  تمثیل  استعاره  شعر»

در آقای نجفی تعارضی بود در برخورد با زبان داستان و شعر و كارهای تحقیقی و مقاله‌ای. ایشان وقتی به شعر و داستان می‌رسید هرگونه پیچ‌وتاب زبانی را تاب می‌آورد. یعنی آنجا دست هنرمند را باز می‌گذاشت. خاطره‌ای به‌یاد دارم از ایشان. با علی‌اشرف صادقی در اصفهان بودیم، من نواری داشتم از شاملو كه شعرش را می‌خواند. به اینجا رسید كه «من مرگ را زیسته‌ام»، آقای نجفی از این تعبیر خوشش آمد و ایرادی نگرفت. درحالی‌كه تعبیری عادی نبود. اینها مطالبی است که حرف‌زدن درباره آنها جا به جا فرق می‌كند. اما آنچه می‌خواهم در اینجا از آن سخن بگویم بحثِ «حضور» است: «حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ / مَتی ما تَلق من تَهوی دَع الدنیا و اَهملها».

یادم هست سال چهل‌وچهار گلشیری آمد و با ذوق‌زدگی زیاد از آمدن آقای نجفی به اصفهان خبر داد و گفت ایشان در جلسه‌ای شركت كرده و از حضور پربار و متانت ایشان گفت. نجفی ضمن اینكه نظم‌دهنده جلسات بود، حضورش به جلسه فشار نمی‌آورد. سبك‌روح بود و این خاصیت را تا آخر حفظ كرد. من خیلی خوشحالم كه ایشان نه‌تنها ویراستار ادبی بود، ویراستار اخلاقی و رفتاری ما هم بود. بسیار از ایشان یاد گرفته‌ام و امیدوارم توانسته باشم آن را به‌كار ببندم. خاطره دیگری از ایشان نقل كنم كه فكر كنم برای همه به‌خصوص خانم فرزانه طاهری جالب باشد. گلشیری داشت داستانی می‌نوشت، فصلی از داستان را خواند، آقای نجفی برای اولین‌بار عصبانی شد. گفت: چرا وقت ما را حرام می‌كنی! این چیه نوشته‌ای؟ و آن‌ شب من اشك را در چشمان گلشیری دیدم، واقعا تعادلش را از دست داد. این گذشت، كتاب داشت چاپ می‌شد. آقای نجفی كارهای ما را غلط‌گیری یا همان ویراستاری می‌كرد. این را هم بگویم تدریس ویرایش را ایشان به‌نوعی از همان جنگ اصفهان آغاز كرد. تا قبل از آن «جنگ اصفهان» چیز چندان قابل‌ملاحظه‌ای نیست، شماره‌های اول را ببینید، مجله‌ای شهرستانی است كه البته مطالب خوبی هم در آن هست. خلاصه، آقای نجفی نشسته بود داستان گلشیری را غلط‌گیری می‌كرد. گفتم: چرا شما نمی‌دهید خودِ گلشیری داستانش را درست كند؟ گفت: گلشیری در غلط‌گیری كارهای خودش دقت نمی‌كند. بعد كه نظرش را درباره همان فصل كه آن روز خشم نجفی را برانگیخت، پرسیدم گفت: والا یا این كتاب هیچ ارزشی ندارد یا شاهكار است! ببینید نوسان‌كردن در انصاف و شك‌كردن در قضاوت تا كجاست. در مورد آقای نجفی دو مقاله نوشته شده است كه در آنها به دو جنبه مهمِ ابوالحسن نجفی اشاره شده و اگر كسی بخواهد آقای نجفی را بشناسد خواندن این دو مقاله مفید است. یكی مقاله «سلام آقای نجفی» كه من آنجا راجع به نظمِ ایشان صحبت كرده بودم و نجفی بسیار آن را پسندید. توجه كنید نه‌ به‌خاطر اینكه من در این مقاله از او تعریف كرده بودم كه نكرده بودم، ایشان از سبك نگارش، از نظم مقاله و خلاصه از فرمِ كار خوشش آمد. وگرنه كاری نداشت كه مقاله راجع به خودش است، این را یقین دارم. دیگر مقاله منوچهر بدیعی بود با عنوان «ابوالحسن نجفی: مرد آموختن و آموختن» كه آموختن را به دو معنا به‌كار برده است. این دو مقاله درباره نظم و اعتدال نجفی است. قدیم‌ها عصرها می‌رفتیم كافه‌قنادی پارك چای و قهوه‌ای می‌خوردیم، بعد ما، هوشنگ گلشیری و حقوقی و آقای نجفی راه‌مان را از جوان‌ترها جدا می‌كردیم و می‌رفتیم برای شام و گپ‌زدن. آقای نجفی هرگز بیشتر از ساعت ده شب با ما نمی‌ماند، اما ما تا نیمه‌شب قدم می‌زدیم. آقای نجفی هم آن روزها چندان سنی نداشت، زیر چهل سال بود. ما هنوز هم در این سن از این شب‌نشینی‌ها می‌كنیم اما ایشان در همان موقع هم مواظب اعتدال بود. خیلی كم درباره افراد قضاوت می‌كرد اما چند مسئله بود كه خیلی روی آن تكیه می‌كرد. می‌گفت اگر كسی لاف و گزاف زد، دیگر به او امیدی نداشته باشید، چون دیگر خود را در قله می‌داند، بعد از آن دیگر می‌خواهد چه‌كار كند. خیلی مقابل این موضوع حساس بود. من دقت كرده بودم اگر كسی چنین حرف‌هایی می‌زد، از چشم نجفی می‌افتاد. مسئله دیگری هم هست: انگلیسی‌ها می‌گویند اگر آدم تا یك سن خاصی - سنش درست یادم نیست - به پختگی نرسید، دیگر نمی‌رسد. این را

در مورد آقای نجفی حس كردم. یعنی درست است كه ایشان ده سال از ما بزرگ‌تر بود، ولی خب ما ده سال بعد می‌رسیدیم به آن سن آقای نجفی، اما هیچ‌وقت پختگی آن سنِ آقای نجفی را پیدا نكردیم، نشد. آن پختگی و دقت در شناخت و قضاوت افراد را نداشتیم. درباره محافظه‌كاری آقای نجفی هم بگویم كه البته مربوط به پدر نجفی است. پدر ایشان روحانی بود و خاندان نجفی هم معروف بودند به تجاهل‌العارف. قدیم‌ها تا قبل از انقلاب، رادیو داشتن در بسیاری از خانه‌ها اصلا كفر بود. پدر آقای نجفی كه روحانی متجددی بود و یك‌بار هم وكیل یا نامزد وكالت مجلس شده بود، در خانه رادیو داشت. آقای نجفی نقل می‌كرد كه پدرش در خانه رادیو گوش می‌داد، منتها آهسته در پستویی جایی. یك روز در بازار می‌رفتند پدر ایشان به یكی از مریدانش یخ‌های قالبی را نشان داد و پرسید: رادیو كه می‌گویند همین است!

نكته دیگر در مورد ابوالحسن نجفی این بود كه هر چیزی را تبدیل به مراسم می‌كرد و برای كسی كه مجرد زندگی می‌كرد این رمز بقا بود. یعنی یك ترتیبی داشته باشد كه طبق آن عمل كند و صبحش را شام كند. خب، آقای نجفی همیشه كار نوشتن داشت اما مدام كه مشغول نوشتن نبود. در این‌باره هم اعتدال جالبی برقرار كرده بود. در هفته یكی دو بار جایی می‌رفتند. مثلا در دوره‌ای با آقای موسی اسوار همكار بودند و می‌رفتند مركز نشر دانشگاهی. و جمعه‌ها كه سال‌های سال ما منزل ایشان جمع می‌شدیم و البته همیشه منتظر دعوت ایشان می‌ماندیم و هیچ‌وقت بدون دعوت نمی‌رفتیم، چون هر كاری نظم خودش را داشت. پنجشنبه ایشان تلفن می‌كرد برای فردا ساعت پنج. اگر ما كمی مانده به پنج می‌رسیدیم، می‌رفتیم در چمن مقابل منزل ایشان قدم می‌زدیم تا دقیقا ساعت پنج شود و اگر بنا بود دیر برسیم حتما تلفن می‌كردیم و این قضیه همچنان تا ماه‌های آخر ایشان برقرار بود. من كه چنین شخصی با این حجم حضور ندیده‌ام. كارهای او هست اما حضور او چیزی بود كه بسیاری از دست دادند.

«و این‌چنین است كه ناگهان اتاقی تاریك می‌شود/ و خانه‌ای خالی/ و كوچه‌ای گم/ و از نقشه محو/ و هفته‌ها بی‌جمعه می‌شوند/ هنوز نمی‌دانم به روزها من باید تسلیت بگویم/ یا روزها به من»

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: