1395/3/8 ۰۸:۴۲
منشاء و چگونگى ساقى نامهها ساقى نامه که مطاوى ابیاتش غالباً مجزا از قسم نامه نیست، از اقسام شور انگیز ادبیات منظوم ماست که به اقتباس ازخمریات ادب عرب مورد توجّه وتقلید شاعران ایران قرار گرفت. در بدو امر در قصائد وقطعات منظوم رودکى سمرقندى وبشار مرغزى وسپس در قصیدهها ومسمطات منوچهرى دامغانى در وصف مى ظاهر شد و به مرور با ظهور و بروز مضامین دیگر در سرودههاى سخنوران ایرانى،کاربردى جدید یافت که مقرون به معانى بلند،حاصل از تدقیق در نفسانیات بود.
منشاء و چگونگى ساقى نامهها
ساقى نامه که مطاوى ابیاتش غالباً مجزا از قسم نامه نیست، از اقسام شور انگیز ادبیات منظوم ماست که به اقتباس ازخمریات ادب عرب مورد توجّه وتقلید شاعران ایران قرار گرفت. در بدو امر در قصائد وقطعات منظوم رودکى سمرقندى وبشار مرغزى وسپس در قصیدهها ومسمطات منوچهرى دامغانى در وصف مى ظاهر شد و به مرور با ظهور و بروز مضامین دیگر در سرودههاى سخنوران ایرانى،کاربردى جدید یافت که مقرون به معانى بلند،حاصل از تدقیق در نفسانیات بود.
درپى این تطوّر معنوى به صورت ابیات پراکنده در سرودههاى نظامى گنجوى مُّبِین بى وفایى و ناپایدارى مظاهر مادى جهان شد. بدین سان که نظامى با یاد آورى سرانجام نا خجسته زندگانى زود گذر آدمى،معانى بلند حکمى را با بیانى مؤثر که سبک و سیاقى ویژه دارد،در تلو ابیات پراکنده اى به رشته نظم کشید. جولانگاه اندیشه اى در گذرگاه بینش سرایندگان دیگر گشود که موجب شد با دیدى ژرف نگر به مظاهر جهان هستى بنگرند واز نادیدنىهاى پنهان درحجاب پندار، به نیروى کلک حقایق نگار پرده بر گیرند.
نظامى در کتاب پنج گنج،دو سوگندنامه جانسوز سرود. یک جا در داستان خسرو وشیرین هنگام زارى کردن شیرین در دورى خسرو و جاى دیگر در اسکندر نامه،هنگامى که اسکندر در نامه اى که از بستر مرگ به مادر مىنویسد، او را سوگند مى دهد که با شکیبائى بر ماتم پور به قضاى آسمانى تن در دهد.
دو سوگند نامه نظامى، دردناکترین قسم نامههاى سروده شده در ادب ایرانى است.همه گویندگانى که پس از او در این باب سخن سرایى کردهاند، به دو سروده وى نظر داشته اند و تحت تاثیر او بوده اند.همچنین نخستین شاعرى که در بین پیشینیان به سرودن ساقى نامه پرداخت، نظامى بود. او ابتدا در کتاب لیلى ومجنون ساقى نامه مختصرى سرود که ابیات آغازینش چنین است:
ساقى مى لاله رنگ بر گیر
جامى به نواى چنگ برگیر
آن مى که منادى صبوح است
آباد کن سراى روح است
نظامى بعد از آن تاریخ، ضمن داستان اسکندر (در شرفنامه واقبال نامه) تلو ابیاتى پراکنده در بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف۱رشحات طبع گهر بارى ظاهر ساخت که عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى در قرن یازدهم هجرى با ذوقى سرشار،از مجموع دویست بیت پراکنده وى، ساقى نامه اى فراهم ساخت که در تذکره میخانه مندرج است واغلب شعراى بزرگ و سخنوران نامى،به پیرویش در عرصه سخنورى طبع آزمایى و ساقى نامه سرایى کرده اند.۲
گرچه امیر خسرو دهلوى،خواجوى کرمانى، خواجه حافظ شیرازى،هاتفى، جامى وبسیارى از شعراى عهد صفوى ودیگران، ساقى نامه نظامى را تقلید کردند وبه پیروى ازآن حکیم بزرگ وشاعر فحل سترگ، ساقى نامههاى پر شمار به صورت متّصل یا منفصل از سرودهها بر دو وجه موجز و مختصر یا مطوّل ومفصّل سرودند؛ اما باز هیچ یک ازحیث فضیلت تقدّم ونیز به لحاظ ذوق سلیم و فخامت کلام وقدرت بیان که مقرون به انسجام الفاظ ورقت معانى است،لطف سخنشان به پایه سروده سخته نظامى نرسید.
سخنوران بزرگى مانند امیر خسرو دهلوى وپس از او خواجوى کرمانى که در تلو ابیاتى به بحر متقارب در اسکندرنامه و هُماى وهمایون، با ساقى ومغنّى از بیش وکمى وناپایدارى جهان، باعنوان نکوهش وطلب روزگارونه عنوان صریح ساقى نامه سخن گفتند. ونیزخواجه حافظ شیرازى که در سلک مثنوى کوتاهى با عنوان ساقى نامه ، نغماتى دلچسب به رشته نظم کشید،هیچ یک به بیان معنى ژرف ترى از سروده نظامى توفیق نیافتند وبه ارائه سخنى که جلوه تازه تر وجذابیتى بیشتر داشته باشد، نائل نیامدند.
در فاصله زمانى سده ششم تا آغاز سده دهم تحولاتى در زمینه ساقى نامه سرایى پدید آمد که علاوه بر آنکه منجر به نظم ساقى نامههاى منفصل در همان قالب مثنوى به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف شد،ساقى نامههاى نو آیینى در قالب ترکیب بند یا ترجیع بند باب کرد؛ به این نحو که فخرالدین عراقى که شیدایى ِ شاعرانه وعاشقى صوفیانه را توأمان داشت، بر خلاف دیگران در راه تازه اى قدم نهاد.
او ترجیع بندى سرود به ترجیعِ «در میکده مى کشم سبوئى رباشد که بیابم از تو بوئى»،در غالب بندها،در جایگاه صوفى وارسته حقیقت جوى، ازساقى پیمانه پیماى ازلى، پیمانه مى الست طلبید وخواستار جام جهان نمایى شد که سرانجام جهان را در پى تابش ِروى ساقى درآن بنگرد. به این ترتیب، عراقى بانى ساقى نامه اى شد که از حیث قالب با ساقى نامههاى پیشین همانندى نداشت،ولى به لحاظ معنى ومضمون متضمّن همان معانى ومضامین سابق بود. به همین سبب بود که فخرالزمانى قزوینى، آن را در شمار ساقى نامهها در تذکره میخانه نقل کرد.
سرودن ساقى نامههاى متّصل در شعر فارسى تا پایان عهد تیمورى وآغاز دوران صفوى متداول بود وبعد از آن ساختن ساقى نامه هاى منفصل به شیوه حافظ نیز باب شد. پیشگام این دسته از ساقى نامه گویان،«امیدى تهرانى» مقتول به سال ۹۲۹هجرى است که ساقى نامه مجزاى او جاذبه وگیرندگى ویژه اى دارد.
از سده دهم به بعد، سرودن ساقى نامه، بیش از پیش باب شد؛ به گونه اى که رکن رکین شاعرى به حساب آمد و کمتر سخنورى از جمع سخنوران شناخته شده دوران بود که در صدد طبع آزمایى در زمینه ساقى نامه سرایى بر نیاید. ساقى نامه اى مجزا ومستقل از سایر سرودهها ویا در مطاوى ابیات منظومه اى دیگر به بحر متقارب نسراید.
نوع اندیشه در ساقى نامهها تقریباً یکسان وبیشتر بر روال سابق است؛ یعنى همان اظهار عواطف مشعر بر ناپایدارى وبیهودگى زندگى و سرانجام نابه سامان وناستوده حیات فنا پذیرِ آدمى،تعلّق گریزى وپناه بردن به عوالم مستى براى رهایى از بار منّت ایمان و تهمت کفرِ هستى، آرزوى دسترسى به جلوه شهود راستى،جست وجوى گمشده آرزو در پاى مصطبه پیر مغان،گوشه گیرى در خلوتگه دل وسلوک باطنى درعرصه ناسوتى جهت حصولِ سیر در عوالم لاهوتى وملکوتى بامخاطب قرار دادن ساقى وگاه آویختن به دامان مغَّنى براى نیل به مستى، که البته مستى در ساقى نامه ها جنبه عرفانى دارد.
مى به آن جرعه ازجام حقیقتى اطلاق مى شود که باعث رهایى از عالم مجاز مى گردد و جلوه شکوه مند هستىِ پایدار را مى نماید. اساساً واژههاى مى ومى فروش ومى آشام و میگسار و میخانه ونیز واژههاى چنگ ودف ونى و مانند آن،از زمره مصطلحات ویژه نمادینى است که در جرگه کاربران عرفان مدار وشاعران ساقى نامه سرا، معنى ومفهوم ظاهرى ندارد. چنان که نظامى پس از آن که مىگوید:
بیا ساقى آن آتش توبه سوز
به آتشگه مغز من بر فروز
شرابى بمن ده که مستى کنم
بدان آب آتش پرستى کنم
مغنى مدار از غنا دست باز
که این کار بى سازناید بساز
و ابیاتى دیگر از این دست، در پایان مقال چنین اظهار مى دارد:
تو پندارى اى خضر فرخنده پى
که از مى مرا هست مقصود مى
از آن مى همه بیخودى خواستم
وزان بیخودى مجلس آراستم
مرا ساقى از وعده ایزدی است
صبوح از خرابى،مى از بى خودی است
وگرنه بایزد که تا بوده ام
به مى دامن لب نیالوده ام
با این که ساقى نامه سرایى، در عرصه ادب ایران ،فراورده نوینى از دریاى طبع وقریحه شاعرانى است که به سائقه علائق عرفانى وجنبه نو آورى فکرى،متوّجه به عوالم معنوى بودند و به تقابل با ستایشگرى قصیده سرایان مدّاح نظرداشتند، بازبرخى از ساقى نامهها به مدح پایان مى یابد. اعم از مدح امامان،خاصه ستایش حضرت على (ع)؛ مانند ساقى نامه شرف جهان (تذکره میخانه ،ص ۱۶۱) ویا مدح پادشاهان وبزرگان،مثلِ ساقى نامه قاسم گنابادى درستایش شاه تهماسب (تذکره میخانه، ص۱۷۳) ونیز ساقى نامه قدسى ( تذکره میخانه، ص ۲۴۳) که به مدح شاه عباس ختم سخن مى شود.
از حیث بیان ونحوه تنظیم سخن نیز برخى از سرایندگان ساقى نامهها مبدع ابداعاتى شدند، مانند مولانا پرتوى شیرازى (متوفى به سال ۹۴۱ه) که سیاق سخنش در ساقى نامه سرایان معاصر وپس آیندش مؤثر بود.
حکیم پرتوى شیرازى، زاده لاهیجان، نشو نما یافته شیراز، همدوره شهیدى قمى و اهلى شیرازى،از شاگردان ملّا جلال الدین محمد دوانى وازمعاصران شاه تهماسب صفوى بود. ساقى نامه وى به قدرى نغز ومؤثر است که برخى بانسبت دادن به فردوسى،اظهار داشتهاند که حکیم ابوالقاسم در آغاز پرتوى تخلص مى کرده؛ مطلبى که فخر الزمانى قاطعانه آن را فاقد اعتبار مى داند.( میخانه ، ص ۱۲۴)
ابیات مطلع ِساقى نامه حکیم پرتوى شیرازى به شرح زیر است:
دلا پرده بردار از روى کار
به مستى بدر پرده روزگار
به مستى چو گل چاک زن پیرهن
که نتوان زدن دست وپا در کفن
چنان پرده این دغا را بدر
که اسرارش از پرده افتد بدر
بکن نا خوش دهر بر خویش خَوشْ
به مستى ازو انتقامى بِکَش
بِکَش پرده چرخ ِانجم نَما
که بر روى کار افتدش بخیهها
ز بیداد چرخ مرقع لباس
علم وار دارم بگردن پلاس
عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى، مؤلف تذکره میخانه نیز درباره ساقىنامه پرتوى شیرازى مى گوید:«…در ساقى نامه، داد سخنورى داده وآنچه لازمه شعر وشاعرى باشد،در اشعار آن به جا آورده است. به اعتقاد این بى بضاعت، معلوم نیست تا لغایه کسى به این خوبىساقىنامهاى به نظم آورده و این همه شعرى که در میخانه بر بیاض رفته، به متانت مثنوى حکیم مذکور بوده باشد.» (میخانه، ص۱۲۴)
تقى الدین اوحدى بلیانى مؤلفِ «عرفات عاشقین» ومصنِّف «نشأه بى خمار»
مى گوید: «ساقى نامه مولانا پرتوى شیرازى در کمال به مرتبه اى است که نه هرکس چنان شعرى تواند گفت و اکثر متأخرین در ساقىنامه تتبع طرز وروش پرتوى شیرازى کرده و مى کنند و اکثر حضرات از معاصرینم به آن طرز وروش، ساقى نامه گفتهاند،امّا از وى ممتاز است.» (احمد گلچین معانى، زیر نویس،تذکره میخانه، ص ۱۲۷)
به نظر زنده یاد استاد ذبیح الله صفا نیز شیوه حکیم پرتوى شیرازى در این قسم از شعر، نو بود. دمادم ساقى را به فریاد رسى فرامىخواند. مى خواست به مستى، پرده روزگار را بِدَرَدْ. انتقام ناکامیهاى خود را از او بگیرد. چون در عالم هشیارى آرامش و سکون نمى یافت، به عالم بىخودى و جنون پناه مى بُرْد. سر انجام بر سر راه این
بىخودى و دل آزردگى از میوه جهل آلوده زندگى که مقرون به محرومى دانشوران و بر کنارى پرهیزکاران از سر افرازى متقیانه بود، کارش به التجاء به در گاه خداى چاره ساز مى کشید و از او به سوگند گران راه رستگارى مى جست.
افاضات استاد صفا اشاره به ابیات زیر است:
حلاوت نمانده است در شهد عمر
همه طفل جهل است در مهد عمر
نه دانشوران را ز دانش برى
نه تقوى وران را به تقوى سرى
عجب روزگارى گران محنت است
که بر مردگان زنده را حسرت است
مه زندگى را شده غرّه،سلخ
به کام انگبینِ حیاتست تلخ
جهان چون دلِ عاشقان ِحزین
به یکباره زیرو زبرشد چنین
ز قحط ِوصال وغلوى فراق
کند کار زهر انگبین در مذاق
بلا ریز گردیده گردون ِدون
شده کارِ دین همچو دنیا زبون
چه شاه وگدا و چه نیک وچه بد
فروماندگانند در کار خَود
چو زلفِ بتان عالم آشفته است
به هر دل،سیه مار غم خفته است
چو در عالم هوش نبود سکون
من وعالم بى خودى و جنون
دهم همچو چشم سیه مست یار
سر و کار خود را به مستى قرار
به مستى زدنیا ودین وارهم
که این هردو کوه اند سدّ رهم
مى از نقش هستى کند ساده ام
رهاند ز رنگ ِریا باده ام
شرابم کند از ریا صاف وبس
شراب آتش است و ریا خار و خس
شراب ریا سوز هستى گداز
گدا را زشاهان کند بى نیاز
بده مى که در مذهب و کیش دل
چه کعبه چه بتخانه در پیش ِدل
بزن شیشه کفر وایمان به سنگ
بنه خشت خم بر سر صلح وجنگ
غرض راچو یکسو نهد بلهوس
سر صلح وجنگش نماند به کس
مشو پاى بندِ گِلِ کفر ودین
به مستى فشان دست بر آن واین
سوى عالم بى خودى کن گذر
که از کفر وایمان نماند اثر
دراین بیشه پا برکش از آب وگل
که هم شیر مردى وهم شیر دل
سمند طبیعت فلک تاز نیست
تذرو هوس عرش پرواز نیست
ز میخانه کن کسب آب وهوا
مینداز خود را زنشو ونما…
افزون بر فخرالزمانى و تقى الدین اوحدى، تقریباً عامه تذکره نویسان پیشین، قریحه شاعرانه وحسن شیوه حکیم پرتوى شیرازى را در انشاد ساقى نامه شیوایش ستودهاند؛ چنان که امیر مختار مؤلف مخزن اخبار از پرتوى با عنوان افصح الفصحاء یاد مى کند و مى گوید که دیوانش را به هنگام سفر حجاز دیده و نزدیک به چهار هزار بیت داشته و در سال (۹۴۱هـ) حین سفر در بغداد درگذشته است.( میخانه، ص۱۲۶)
سام میرزاى صفوى نیز در باره اش مى نویسد: پرتو کلام بلاغت انجامش همه جا تافته و قبول سخنان مقبولش در دل اهل وفا جا یافته ( تحفه سامى، ص ۱۲۶). امین احمد رازى نیز ذیل شیراز مى نویسد: پرتوى اشعار دلفریب بسیار دارد. (هفت اقلیم، ص۳۱۱)
به لحاظ تعداد ابیات و وسعت وقلّت گستردگى دامان سخن،برخى از ساقى نامهها موجز و مختصر وبرخى مفصَّل و مطوَّل است. من باب مثال، ساقى نامه نوعى خبوشانى ( میخانه، ص۲۶۲) شماره ابیاتش به ۳۵۰ مى رسد. ساقى نامه سنجر کاشى ( میخانه، ص ۳۲۵ ) افزون از پانصد بیت دارد. ساقى نامه ظهورى نیز (میخانه، ص ۳۶۵) مشتمل بر۴۵۰۰بیت است (چاپ کانپور۱۸۷۶ میلادى).
علاوه بر ساقى نامههایى که سرایندگان به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف سرودند، نوع دیگر ساقى نامه آن است که سرایندگان در قالب ترکیب بند یا ترجیع بند،در بحرهزج مثمن اخرب مکفوف محذوف مفعولُ مفاعیل ُ مفاعیلُ فَعولن سرودند. از فخرالدین عراقى همدانى پیروى کردندکه ترجیع بند معروف خود را باترجیع «در میکده مى کشم سبویىر باشد که بیابم از تو بویى»؛ به بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف که همان وزن لیلى ومجنون نظامى است، سرود.
ترجیع بند عراقى پس از آن که مورد توّجه شاعران قرار گرفت، موجب شد تا سخن سرایان،ساقى نامه گویى را منحصر در پیروى از شیوه ى نظامى نکنند، بلکه قالب ترکیب بند وترجیع بند را هم ظرف سخن سازند و وسیله گفت وگو باپیر مغان و مغنّى وساقى قرار دهند. براین منوال، ساقى نامههاى دیگر گونى سروده شد. چنان که در سده دهم وبعد از آن،چند تن از گویندگان، بدین شیوه ترجیع بندهائى ساختند که به بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فَعولن است؛ مثل ترجیع بند وحشى بافقى(متوفى به ۹۹۱ ه) به ترجیعِ:«ما گوشه نشینان خرابات الستیمر تا بوى می یى هست درین میکده مستیم».
بعضى دیگر از شاعران نیز در همین بحر و وزن،به جاى ترجیعبند، ترکیب بند سرودند؛ مانند نظیرى نیشابورى (متوفى به ۱۰۲۱) که ساقى نامه اش با مطلعِ: «آن جلوه که در پرده روشهاى نهان داشت ر از پرده بر آمد روشى خوشتر از آن داشت»؛ حاوى دقایق اندیشه ژرف حکیمانه ومتضمن مضامین بلند عارفانه ای است که آن را در شمار ترکیب بندهاى عالى شعر فارسى قرار مى دهد. یا فصیحى ( متوفى به ۱۰۴۹) که در بحر رمل مُسدَّسِ مَخْبونِ مَحذوفْ، فعلاتن فعلاتن فعلن ترکیب بندى سرود که مطلع بند اولش چنین است:
ساقیا آن قدح نور بیار
آن چراغ دل منصور بیار
پاریس ــ دوم خرداد ۱۳۹۵
زیر نویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ــ متقارب مُثَمَن محذوف: فَعولُن،فَعولُن،فَعولُن، فَعَلْ
و بحر متقارب مثمن مقصور: فَعولُن،فَعولُن،فَعولُن، فَعو
۲ــ تذکره میخانه مشتمل بر تراجم احوال ساقى نامه سرایان وساقى نامههاى ایشان است که ملا عبدالنبى فخرالزمانى قزوینى به سال ۱۰۲۸هجری تالیف کرد و در سال ۱۹۲۶میلادی به کوشش پروفسور محمد شفیع در لاهور چاب سنگى شد ودر سال ۱۳۴۰به تصحیح وتحشیه شادروان احمد گلچین معانى در تهران تجدیدانتشار یافت.
ملا عبدالنبى فخرالزمانى در باره ساقى نامه نظامى چنین نوشته: «بر راى معنى آراى ارباب دانش…………پوشیده نماند که حضرت شیخ ساقى نامه بسامانى نگفته،بانى میخانه……..از آخر هر داستان کتاب اسکندر نامه دوبیت دریوزه نموده،با چند بیت متفرقه دیگر که مناسبتى به ساقى نامه داشت،ترتیب داده برسبیل تیمن وتبرک….اوراق پریشان بر بیاض بردتا از برکت سخن آن سردفتر اصحاب حقیقت،این مختصر در نظر ارباب هنر مطلوب جلوه گرآید.(میخانه، ص۱۵)
منابع و مستندات:
ــ نظامى گنجوى،کلیات به تصحیح وحید دستگردى، تهران نشر افکار، ۱۳۸۷
ــ رهى معیرى،گلهاى جاویدان، تهران نشر پارسا،چاپ دوم،۱۳۶۷،صص ۵۷۴ و۵۷۵
ـ ذبیح الله صفا،تاریخ ادبیات درایران، تهران نشر فردوس،چاپ یازدهم ۱۳۷۳، ج سوم،بخش اول،صص۳۳۴-۳۳۵
ــ همان، چاپ نهم ۱۳۷۳،ج پنجم،بخش اول، صص ۶۱۵تا ۶۲۱
ـ بدالنبى فخرالزمانى قزوینى،تذکره میخانه،به تصحیح و اهتمام احمد گلچین معانى،تهران نشراقبال،چاپ۱۳۴۰،صص۱۶۱-۱۷۳ -۲۴۳-۲۶۲-۳۲۵-۳۶۵
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید