محمد محمدعلی، راوی تنهایی

1395/3/4 ۱۰:۵۶

محمد محمدعلی، راوی تنهایی

صبح روز پنجشنبه، سی ام اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، کتابفروشی آینده و مجلۀ بخارا، در پنجاه و سومین نشست خود،میزبان «محمد محمد علی»، داستان نویس معاصر بود.

                                        

پریسا احدیان: صبح روز پنجشنبه، سی ام اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، کتابفروشی آینده و مجلۀ بخارا، در پنجاه و سومین نشست خود،میزبان «محمد محمد علی»، داستان نویس معاصر بود.

در ابتدای این نشست، علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در جلسه، به خاطرات آشنایی خود با محمد محمد علی پرداخت:

"برای من جلسۀ امروز با جلسات گذشته تفاوت هایی دارد و آن این است که باید در سه موضع صحبت کنم؛ در موضع یک دوست و یک برادر و یک استاد. سمت هایی که آقای محمد علی بر گردن من دارند. آنچه که به سوابق آشنایی ما و از نگاه طنز اگر بگویم به قرن پنجم بازمی گردد، این است که من به عنوان یکی از کوچکترین اعضای انتشارات رواق از نظر سنی و سواد بودم. این انتشارات علاوه بر کارهای اجتماعی که می کرد - برعکس سایر گرایشات سیاسی که معمولا بنیانگذاران یک مؤسسه دارند و آن تحمیل عقاید سیاسی است- گرایش سیاسی نداشت. مثلا سر ویراستار آن، عبدالعلی فرزام، یکی از شخصیت هایی بود که تازه از زندان رژیم شاه بعد از دوران طولانی آزاد شده بود و از جهت فکری هیچ سنخیتی با گردانندگان این انتشارات نداشت اما این تحمل وجود داشت. تا اینکه تصمیم گرفتند در حوزۀ مسائل ادبی وارد چند نوع کار شوند که از جمله: ده مجموعه داستان و ده مجموعه شعر از شاعران نسل جوان آن روزگار که امروز همه از نام آوران شعر و داستان زمان ما هستند، منتشر شد که در آن زمان یا کتابی منتشر نکرده بودند و یا دومین کتابشان بود و ... که آقای جلال سرفراز  و طاهرۀ صفارزاده و بسیاری دیگر، از آن جمله هستند. در آنجا اولین امکان آشنایی من با آقای محمدعلی فراهم شد که دومین کتابشان با عنوان «از ما بهتران » را در مؤسسۀ رواق منتشر کردند و بعد این دوستی با بنیانگذاران انتشارات در جریانات فعالیت های کانون نویسندگان قبل و بعد انقلاب ادامه داشت و من هم به عنوان یک عضو کوچک که میان دست و پای این بزرگان می چرخیدم، این افتخار آشنایی برایم فراهم شد و تا به امروز که ادامه دارد  و در طی این آشنایی نسبتا طول و درازی که پیش آمد خاطرات زیادی از همۀ این بزرگان دارم اما آنچه که مربوط به آقای محمدعلی می شود و برای من و نسل من و دوستان هم سن و سال من مطرح است، سلوک و رفتار ایشان بود. آنچه که ما به عنوان اخلاق از آن یاد می کنیم. به تدریج پی بردیم که از یک خانوادۀ پرجمعیتی هستند با عنوان خاندان محمدعلی. خاندانی که بعد از سال های سی و دو تمامی اعضای آن به نوعی در مراحل تاریخی و سرنوشت ساز این سرزمین مشارکت داشتند و نسبت به مسائل ملی که پیش می آمد همانند ملی شدن صنعت نفت و ... حساسیت ها و مشارکت های خود را ابراز می کردند. طبیعی است که این اتمسفر و فضا در فرزندان نسل بعد که آقای محمدعلی یکی از آن ها بود و خواهران و برادران ایشان اثرگذاشت و هر کدام را به نوعی متأثر ساخت. ایشان راه ادبیات را انتخاب کردند و از طریق ادبیات خواستند آنچه که بر سر این سفرۀ بلا و بر سر ما و ایشان و همۀ کسانی که رفته است را، شهادت بدهند. چه در عرصۀ داستان نویسی و چه زمینه های دیگر که کار می کردند و سفرنامه ها و گفتگوهایشان، این ویژگی در وجود ایشان و آثارشان بود. بنابراین زمینۀ اجتماعی و خانوادگی استواری بود و در طول دورانی که کار کردند شاید از تعداد معدود نویسندگانی بودند که هیچگاه دسته و لشکر و پشتیبان های گروهی و جریانی نداشتند. یعنی اگر کتاب هایشان به تعداد چاپ های قابل توجه می رسیده به خاطر مخاطبینی بوده که پیدا کردند. چون در حوزۀ ادبیات چه شعر و چه داستان ما شاهد جریاناتی هستیم که به وجود می آید و گاهی پایدار و گاهی ناپایدار است. اما عموما نویسنده ای می تواند دوام داشته باشد و از فراز دهه ها عبور کند که خود مخاطب خود را پیدا کرده باشد و ایشان علی رغم اینکه در معرض گرایشات تند و تیز از هر نوعش بودند در معرض جریانات فکری ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک در حوزۀ روشنفکری و غیر روشنفکری بودند اما از روز اول می دانستند که چه می خواهند و آن «ادبیات» بود. بنابراین در مقاطع حساسی که  شما در زندگی روشنفکری و داستان نویسی و شاعری نویسندگان و شاعران بزرگ ما می بینید که ناگهان تحت تأثیر یک جریانی گرایش تند و خاصی پیدا می کنند و بعد این گرایشات معمولا به هنر و ادبیات ضربه زننده است چون هنر و ادبیات تحمل این تندی ها و وابستگی های ایدئولوژیک را ندارد. ایشان هیچگاه این را نداشتند و یک اعتدالی در حوزۀ مسائل اجتماعی  وجود داشت و آن روحیۀ حقیقت جویی و عدالت خواهی همیشه بوده است و بستگی به توانشان گواهی خود از زمانه اشان را ارائه کردند. بنابراین در زندگی خانوادگی هم همینگونه بودند و این خیلی مهم است که بدون هیچ تلاطمی -که البته نقش همسر ایشان را نباید فراموش کرد - توانستند این کشتی را در دریای طوفان زده به سرانجام برسانند. و جای خالی فرزندانشان، شقایق و مهرنوش هم در این جلسه خالی است که در آن سوی دریاها و اقیانوس ها به تحصیل و زندگی مشغول هستند. بچه هایی که به هر حال در این محیط آشفته و اجتماعی ما، زیر نظر این پدر و مادر بالیدند و به یک زندگی منطقی و آرام و متعادلی رسیدند و این راه را ادامه می دهند"

در ادامه فیلم مستندی  با عنوان «روایت قاب روبرو» به کارگردانی روجا چمنکار در وصف زندگی محمد محمدعلی به نمایش در آمد.

 

 

 

 

در بخشی دیگر، علی دهباشی از دکتر جواد مجابی و اسدالله امرایی دعوت کرد که به بحث و گفتگو با نویسندۀ رمان «نقش پنهان» بپردازند:

محمد محمدعلی، در این جلسه با اشاره به سخنان محمود صناعی و آغاز نویسندگی خود، گفت:

"برای آن دوست دار تنهایی و کلمه. در پاسخ به یک پرسش قدیمی و کلیشه عرض می کنم برای من در آغاز کلمه نبود. تنهایی بود. من بودم و تنهایی و تنهایی و آن افق بی انتهای تنهایی. او بود و تنهایی و آن وسعت بی انتهای تنهایی. کلمه باعث فراموشی تنهایی من و تو نشد. تنهایی در درون من و تو بالید. کلمات را در خود هضم کرد و گاهی هم مغلوب آن شد. کلمات درد ما را تسکین دادند. نگام تبادل کلمات تنهایی وسعت یافت و رنگ و وارنگ شد اما کماکان تنهایی ماند و ماند و ماندگار شد و شد جزو سرنوشت آدمی. بعضی ها به تنهایی عادت کردند بعضی ها به کلمات و بعضی ها هم معتاد هر دو شدند. بعضی ها جان به سلامت در بردند. کلاس پنجم ابتدایی معلم خط و نقاشی و ادبیات فارسی با دیدن اولین نوشتۀ خش دار و مخدوش من گفت خدا عاقبتت را به خیر کند! موهای سفیدی داشت و سیبیل های زرد. مردی تنها و پر از درد. با عینک دسته قهوه ای سوخته مثل حالای خودم بود. به ظاهر من عاقبت به خیر شدم و او به ظاهر در تنهایی مرد. می گفت تنهایی در بی کسی نیست، در بی هم زبانی و بی همدلی است. یادش گرامی! اسمش شهر آَشوب بود که نه محمود ثنایی. ترانه سرای رادیو ایران در عصر نخست وزیری علی امینی بود. کلمات کمی گفت و تنهایی پر شماری را هضم کرد. گاهی که در آیینه خیره می شوم آرام می آید کنارم گاه لب ورچیده و گاه همراه لبخند. آرزو می کنم او را جای خودم می دیدم. آخرین بار که آرام آمد و آرام رفت گفت هیچکس جای هیچکی نیست. آدم ها جزایری تنها هستند با خطوط اتصال کم و زیاد. من با تو متصل شده ام به شبکۀ دوست. سلام مرا به دوستانت برسان. من امروز به واقع متصل شده ام به شبکۀ دوست! جناب دهباشی محبت کردند و در همین مدت کمی که در این حوالی بودیم این جلسه را تشکیل داد و روز اول هم گفت که پرسش و پاسخ است و من هم با این یادداشت کوتاه به یکی از پرسش هایی که این روزها با آن چندین و چند بار مواجه بودم، پاسخ دادم."

 

 

 

سپس دکتر جواد مجابی از آشنایی و خاطراتش با محمد محمد علی و خصوصیات آثار ایشان سخن گفت:

"خیلی خوشحالم که در جلسۀ نکوداشت دوست عزیرم محمد محمدعلی حضور دارم و در واقع نکوداشت زیبندۀ این انسان نیکوست. چون بسیاری بزرگداشت هایی می بینیم که بزرگی در آن نیست. اما صمیمیت و قدرت حرفه ای محمد محمدعلی در نویسندگی برای او جایگاهی در ادبیات ایران پدید آورده که این نکوداشت شروع شناخت نویسنده ای است که تمام عمر را صادقانه صرف ادبیات کرده است. من برای آغاز سخن به نکته ای کوتاه اشاره می کنم و آن اینکه آقای محمدعلی از جوان ترین نویسندگانی است که یک دورۀ تاریخی را می بندد. یک دورۀ تاریخی که از زمان مشروطیت آغاز شده است و تا 1360 رسیده است و از 1360 یک دورۀ دیگری شده است در این دوره ای که مقصود من می باشد چند خصیصه در نویسندگانش به طور مشترک وجود دارد: آرمانگرایی، مردم گرایی، در میان مردم زیستن و برای فرهنگ این مملکت کار کردن و تمام زندگی را با نوعی ایثار صرف حرفۀ نویسندگی کردن و هیچ توقعی نداشتن. عنصر اصلی این دوران به جز مسألۀ انسانگرایی و مردم گرایی مسألۀ فرهنگ ایران است. محور اصلی اندیشه اشان فرهنگ این مملکت و فرهنگ این مردم و موضوع آن زندگی این مردم است و بعدها از دهۀ شصت به بعد ارتباطات جهانی گسترده تر می شود و منابع را از ادبیات جهانی می گیرند و شکل آن دیگر متفاوت است ولی باز در دوره ای که نسلی دیگر یک سنت ادبی را ادامه می دهند و رشد می دهد؛ آقای محمد علی از نخبه های نیرومند این دوره بوده است. اما ویژگی مشترک آن ها توجه به فرهنگ و مردم و تعریف زندگی مردم و تسلط به ادبیات و زبان و سنت های دیرین یک فرهنگ و زبان که دارای شاهکارهای ادبی است، می باشد. شاید آشنایی من با آقای محمد علی از جلسات کانون نویسندگان شروع شده باشد. به هر حال ایشان از فعالان کانون نویسندگان بودند و بنده هم در آنجا بودم. ولی آنچه که باعث دوستی مستحکم ما شد که تقریبا تا امروز ادامه دارد، ماجرای گروه سه شنبه است. به رغم آنچه که آقای محمدعلی از تنهایی گفتند ایشان یکی از فعال ترین اشخاص اجتماعی هستند و این از پارادوکس های شخصیت هر هنرمندی است که در کنار اینکه شیفتۀ تنهایی است و در خلوت خود به خلق آثارش می پردازد، به فعالیت اجتماعی نیز اهمیت می دهد و این فعالیت اجتماعی آقای محمد علی هم در گروه سه شنبه و هم در کانون نویسندگان و هم در گروه پنجشنبه نمود داشته است. گروه پنجشنبه جلسه ای بود که آقای گلشیری داشتند و این ها بعد از انقلاب داستان نویسی نسل پیشین را زنده نگه داشتند و با خلق و بررسی دقیق آثار توانستند اجاق آن را روشن نگه دارند. اما ترجیح می دهم که از گروه سه شنبه صحبت کنم. در 24 دی ماه 1364، چند نفر از نویسندگان از تنهایی به جان می آیند و اینکه در اسارت خلوت خود هستند و ارتباطات اجتماعی ندارند و بیم آن است که از یادها فراموش شوند؛ باعث می شود دور هم جمع شوند. اسماعیل رها و  آقای محمد علی و .... این ها با هدف بحث گفتگو و نقد شعر و ادبیات و خوانش آثارشان گرد هم آمدند. درست در دوره ای که فعالیت های سیاسی تند و تیز است این گروه به ادبیات به مثابۀ یکی از کارهایی که باید بدان بپردازند توجه می کنند و بعدها عمران صلاحی و عظیم خلیلی به این جمع اضافه می شوند. در اردیبهشت ماه محمد مختاری و خرداد ماه، من وارد این گروه شدیم. ما یک گروه ده یازده نفری بودیم که به مدت یازده سال به طور مداوم جلساتی داشتیم. این از آن نظر اهمیت دارد که این روزها یکی از حسرت هایی که بچه های جوان دارند این است که می گویند ما نمی توانیم با هم بنشینیم و چند جلسه ای صحبت کنیم و هم فکری داشته باشیم و من همیشه می گویم که شما یک مبصر بالای سرتان ندارید! مبصر ما فرهنگ بود. ما با تمام تفاوت هایی که با هم داشتیم در یک مسأله تفاهم داشتیم و اینکه به ازای فرهنگ ایران هر نوع اختلافی را می توانستیم حل کنیم. در طول این یازده سال به واسطۀ این بحث ها همه متحول شدیم. عمران صلاحی از کسانی که بیشتر به فکاهی نویس مشهور بود به یک طنز نویس درجۀ یک شهرت یافت. مختاری از کسی که دشوار نویس بود به یک مقاله نویس و نظریه پرداز ادبی تبدیل شد. محمد علی هم همینطور. من تصور می کنم که همۀ ما به این دلیل رشد کردیم که آزادانه سخن می گفتیم و انتقاد کرده و برای فرهنگ کشور تلاش می کردیم و توقعی از جایی نداشتیم و ضریب تحملمان بالا بود. بعدها وقتی که دوباره در کانون فعال شدیم از افرادی بودیم که در برابر هر انتقاد و مخالفتی سطح تحمل بالایی داشتیم و این حاصل آن جلسات ادبی بود. در جلسه که چند ساعتی مسائل جدی بود و بعد ساعاتی به جلسات دوستانه اختصاص می یافت. آنچه که خیلی اهمیت داشت این بود که آدم های بسیار متفاوتی در این جمع بودند اما در آن جمع وجه اشتراک و راهنمای ما، ادبیات بود نه مسائل سیاسی و هیچگاه در تبادلات سیاسی یکدیگر کنجکاوی نمی کردیم. تنها نکته و هدف این بود که کتابی که به عنوان مثال از آقای محمدعلی منتشر شده بود را بخوانم و اگر نقد و نکته ای بود مطرح کنم. بی هیچ تعارفی و ما نمی رنجیدیم و اساس کار ما بر پایۀ نرنجیدن بود. در طول این سال ها من متوجه شدم که آقای محمد علی چند خصیصۀ معین دارد که ویژۀ خودش است. یکی اینکه همانطور که زندگی می کند و همانطور که با صراحت و شفافیت می نویسد و بین تنهایی عظیم نویسنده با زندگانی اجتماعی هنرمند در نوسان است، کارهایش به سوی نوعی نگرش عمیق اجتماعی می رود و نوشته ها اگرچه ظاهر ساده ای دارد ولی در عمق به مسائل اساسی این جامعه، از جمله: مرگ و عشق و مبارزه می پردازد،  و دوم اینکه ایشان هیچگاه با قطعیت سخن نمی گوید و این نگاهی که طیفی از احتمالات را در نظر می گیرد و می گوید که هیچگاه به حقیقت نمی رسیم اما می توانیم با حقیقت روبرو شویم و در بسیاری از نوشته هایشان این قضیه وجود ندارد که بگویند من به حقیقت رسیدم و این اجازه را به خواننده اش می دهد که با این بلند نظری با قضایای زندگی روبرو شود و اگر ادبیات چیزی است که به درد زندگی بخورد این باید یکی از درس هایی باشد که این نویسنده به خوانندگانش می دهد. اینکه انسان اندیشه ورز شخصی است که از زوایای مختلف به یک مسأله می پردازد. از تواضع و صمیمت دوست خود می گویم که در تمام این سال ها با یک تواضع و فروتنی که بخشی از خردمندی است با مسائلی که مورد علاقه اش نبوده است اما فکر کرده که می تواند دربارۀ آن ها فکر کند، روبرو می شد. و یکی از ویژگی های آقای محمد علی تعادلی بود که در کارهایشان وجود داشت و ما را به یک نوع میانگین رفتاری و فکری فرا می خواند. در کانون نویسندگان به شدت فعال بوده است. نه بابت تندروی های این کانون بلکه یک اتحادیۀ صنفی که نویسندگان را حمایت کند تا بتوانند کارشان را درست انجام دهند. روحیۀ متعادل داشتن در این روزگار بسیار دشوار است چرا که روزگار بر ما سخت می گیرد و ما از کوره در می رویم. ایشان با صبوری با قضایا روبرو شده است و دشواری های بسیاری در زندگی داشته است ولی هیچگاه این قضایا کوچکترین خللی نه در رفتارش و نه نوشته هایش پدید نیاورده است. هیچ وقت خم به ابرو نیاورد و ادبیات برای او یک حس درونی است نه وسیله ای برای شناساندن خود به دیگران."  

 سپس، محمد محمد علی در ادامۀ سخنان علی دهباشی و دکتر جواد مجابی از شخصیتهای داستانهای خود گفت:

"امروز به واقع برای من شکل دیگری گرفت! کسانی از مقاومت من صحبت کردند که خود اسطورۀ مقاومت هستند. این خیلی مهم بود که دکتر مجابی و آقای دهباشی روی این بخش از زندگی من که قبل تر حتی بدان فکر نکرده بودند، صحبت کردند. آدم ها زندگی اشان را می کنند. در قسمت هایی از زندگی، سر از آب بیرون می آوردند و می شنوند و نگاه می کنند و دوباره به زندگی باز می گردند. آن بخشی که آقای دهباشی و جناب مجابی مطرح و به نوعی برجسته کردند برای من خیلی مهم بود. به واقع همین است که وجود آن زندگی غیر منطقی در کنار آدم های منطقی را باور داشتم. حال من که داستان می نویسم زندگی غیر منطقی ام باید در کتاب ها باشد. بیرون از کتاب زندگی غیر منطقی من چه معنایی پیدا می کند در کتاب است که من می توانم هر کاری را به آن صورت که دلم می خواهد انجام دهم و شخصیت هایی که داشتم هیچ یک آدم های منطقی به آن معنا نبودند. مثلا نزدیک صد شخصیت درباره اشان نوشته ام و هر کدام از شخصیت ها ویژگی های خاص خود را دارند که آمده و کارهای عجیبی هم انجام دادند که با زندگی عادی من منطبق نبوده اند."

 

در بخشی دیگر از این گفتگو اسدالله امرایی، مترجم و نویسندۀ ایران، درباره‎ی داستان نویسی محمد محمد علی چنین گفت؛

"در مورد داستان نویسی آقای محمد علی باید بگویم. یک نکته ای در داستان «کلیسای جامع» ریموند کارور هست که شخصیت ها با هم صحبت می کنند و در این گفتگو اشاره ای به نویسنده ای دارند که در سرما گیر افتاده و در حال مرگ است و یک قوطی کبریت دارد و یک مقداری هیزم که قصد دارد بدین وسیله نجات یابد. برخی از کبریت ها خیس هستند و برخی تا روشن می شوند خاموش می شوند. و آخرین کبریت را که می زند و زیر شعله می گیرد ، هیزم ها شعله ور می شوند و برق شادی در چشمان این کاراکتر نمایان می گردد. دستش را جلوتر می برد تا گرم شود اما مقداری برف روی آتش می افتد و آتش خاموش می شود. هیچ توضیح دیگری در داستان نیست و داستان تمام می شود منتهی نویسندۀ داستان که ریموند کارور است در هیچ قسمت از کتاب به نام نویسندۀ این داستان اشاره ای نمی کند. اما ما که خوانندۀ ادبیات هستیم و آشنا با این داستان، می دانیم که این همان قصۀ «در تلاش آتش»  نوشتۀ جک لندن است. راوی می گوید که امروز دیگر از این داستان ها نمی نویسند و بین زمان داستان  خط می کشد و می خواهد بگوید ما در دوره ای دیگر داریم زندگی می کنیم. از این مقدمه می خواهم به داستان آقای محمد علی بازگردم. داستان های آقای محمد علی، داستان های زندگی هستند و به ما نمی گویند که چه خبر است و توضیح نمی دهند بلکه این داستان ها را به ما نشان می دهند. یک وجه آن به اینکه این زندگی را زندگی کرده است، بازمی گردد. داستان های آقای محمد علی داستان های طبقۀ متوسط و عمدتا کارمندانی هستند که ما با خیلی از آن ها آشنا هستیم. آنقدر آشنا هستیم که می توانیم دنبال این آدم ها بگردیم و تشخیص دهیم که این آدمی که سیبیلش از لب میزش بیرون زده است کیست؟ این آدمی که پشت میزش خوابش برده یا نشسته و از شاهنامه حرف می زند، کیست؟ در واقع بدون اینکه به ما توضیحی دهد، می بینیم که شخصیت هایی باور پذیر را خلق می کند که در زندگی روزانۀ ما حضور دارند و هیچ کار خارق العاده ای انجام نمی دهند و تنها، زندگی می کنند. هنر نویسنده این است که این زندگی ها را برای ما باورپذیر می کند. شما می توانید ملال زندگی روزمرۀ کارمندی را در داستان های آقای محمد علی ببنید. داستان آدم هایی که مبارزه و تلاش می کنند که در واقع از یک جامعۀ تو سری خورده، خود را بالا بکشند. پیروزی ها و شکست هایشان را می بینید و باور می کنید. شاید در واقع هنر آقای محمد علی در این نشان دادن ها و برجسته کردن آدم ها باشد. آدم هایی که از یاد شما نمی روند و شما خیلی راحت می توانید با آن ها ارتباط برقرار کنید. البته آقای محمدعلی بخصوص در این سه چهار کاری که به اساطیر پرداخته اند - چون قبل ها می بینیم که آثار ایشان عمدتا در بخش رئالیسم و زندگی جامعه است - فکر می کنم در سه گانۀ «آدم و حوا » و «جمشید وجمک»  و «مشی و مشیانه»، به جایی می رسد که سعی دارد کُدهایی به ما بدهد. وقتی به داستان هایشان بازمی گردیم این کدها خود را نشان می دهند  و به نوعی برای این داستان ها و روی آوردن به اساطیر و توضیح و تفسیر اساطیر راهنما هستند. در آثار نویسندگان ما متأسفانه این نوع نوشتار، خیلی کم است و یا عمدتا به شکل تحقیقات دانشگاهی و آکادمیک و پایان نامه ها بوده است یا خود اسطوره بوده است. در حالی که ایشان این اسطوره ها را تبدیل به داستان کرده اند."

در بخشی دیگر از این مجلس، محمد محمدعلی به سوالات حاضرین و اساتید و دانشجویان و هنرمندان حاضر، پاسخ گفت:

علی دهباشی: آقای عبدالحمید صمد از نویسندگان معاصر تاجیک از شهر دوشنبه گفتند که از شما دربارۀ وجه تسمیۀ رمان مشی و مشیانه سوال کنم. گفتند در هیچ جا مصاحبه ای ندیدم که شما در زمینۀ پشت این رمان که به اسطوره ها و تاریخ بازمی گردد و برای ما نویسندگان تاجیک مهم است، سخن گفته باشید.

محمد محمدعلی: البته چندین و چند مقاله چاپ شده است. یک تز فوق لیسانس در مورد مشی و مشیانه در دانشگاه مشهد ارائه شد.  ولی به هر صورت آنچه که من فهمیدم در این منطقه و حوزۀ جغرافی که شاید بتوانیم بگوییم حوزۀ فارسی زبان است و بخشی از هند تا تاجیک و افغانستان و دیگر کشورهای آذربایجان که فارسی زبان بودند را در برمی گیرد؛ پیش از تاریخ مثل باقی جاهای دنیا مردم به دنبال هویت خودشان بودند که ما کجا به دنیا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت و این یک پرسش ابدی ازلی است و هنوز هم ذهن ما را درگیر کرده است. علومی که وجود دارد به تنهایی پاسخ نهایی را برای ما بازگو نمی کنند و دلشان می خواهد که از طریق تاریخ و اسطوره ها و افسانه های کشورهای خودشان صاحب این هویت شوند این منطقه به طور کلی پیش از ورود ادیانی مثل یهودیت و مسیحیت و اسلام و حتی زرتشتی به نوعی اعتقاد برای آغاز پیدایش جهان رسیده بودند و ما آن را در گوشه و کنار جاهای مختلف می بینیم. یکی از آن هایی که خیلی مشهور هست آدم و حوای ایرانی - آریایی است که در هند هم اسامی دیگری دارد و در ایران مشی و مشیانه بوده و در تاجیکستان و ازبکستان و ... آدم و حوا را مشی و مشیانه می بینند و وندیداد و در کتاب اوستا نشانه هایی از این نوع تفکر برای پیدایش زمین و از اولین انسان هایی که بر روی کرۀ زمین آمده اند، سخن به میان آمده است و منابع مهم تری است که بخش زیادی را در کتاب کریستن سن می توان دید که دکتر مهرداد بهار به تفسیر در مورد این مسأله صحبت می کند و دیگرانی هم هستند که در مورد این مشی و مشیانه که در واقع آدم و حوای ایرانی - آریایی است، صحبت کرده اند."

دهباشی: در مورد این رمان های سه گانه آیا ترتیب خواندن وجود دارد یا به طور مستقل می توانیم  این سه اثر را مطالعه کرده  و با آن ارتباط برقرار کنیم؟

محمد محمدعلی: می تواند ترتیب داشته باشد. یعنی اگر این سه را در یک ترتیب تقویمی -  تاریخی بگذاریم، می شود: مشی و مشیانه، جمشید و جمک و آدم و حوا.  ولی اگر ترتیب توضیحی - تشریحی در نظر بگیریم، می شود: آدم و حوا، مشی و مشیانه و جمشید و جمک. که من این دومی را در نظر گرفتم و به عبارت دیگر شاید در هر شکل جمشید و جمک جلد پایانی باشد که ما از داستان جمشید که در واقع پادشاه سازندۀ نوروز هست تا حدودی وارد تاریخ می شویم و از اسطوره و افسانه عبور می کنیم. هنوز هم البته این فاصله ها پر نشده است و این را اضافه بکنم که بحث ما بحث هویت شناسی بود. ملت ها دنبال هویت خود می گردند که به تاریخ برسند. مثلا تاریخ ما از چه زمانی آغاز می شود؟ همۀ این ها به صورت شفاهی بوده و سینه به سینه می گشته و چشممان هم به دست مستشرقین بوده است که متون خطوط میخی را بخوانند و چیزهایی به دست ما بدهند. حاصل کار آن ها در کتاب های پراکنده موجود است. من خود را موظف دانستم که این اسطوره ها و افسانه ها را جمع آوری کنم و در پی آن هویت ملی را بنویسم. آنچه را که دکتر مجابی اشاره کردند حس ملی و وطن خواهی و رو به ترقی داشتن جدا از تعصبات حسی، یکی از دغدغه های فکری من بوده و هست و این هم بخشی است و می بینم که با استقبال خوانندگان هم روبرو شد. هر چند نثر ساده ای هم ندارد که بگویم مخاطبانی عوام یا خاص داشته است. فارغ از این دو مقوله کار در حدی قرارگرفت که در یک سال دو سه بار تجدید چاپ شد و برای من حیرت آور بود و ثابت شد که جای این نوع کارها خالی است و جا دارد که دیگران هم چنین کارهای را انجام دهند."

اسدالله امرایی: آیا این مسأله به این موضوع باز نمی گردد که شما به عنوانی پرداخته اید که پرسش همۀ جوامع بوده است؟ یعنی شما به هر حال داستان آفرینش را تقریبا درهمۀ فرهنگ های دنیا به اشکال مختلف دارید و همۀ این ها هم در واقع از یک موجود نر و ماده شروع می شود و این شکل آفرینش موضوع همۀ آدمیان است؟

محمد محمد علی: همینطور است. پاسخ به یک پرسش اساسی است. مثلا در قبایل سرخپوست ها. سال ها گمان می کنیم چیزی از خود به جای نگذاشتند اما بعدها می بینید که در آمریکای جنوبی آثاری به جا گذاشته اند ولی همۀ این ها صاحب اندیشه هایی بودند که در پی روشن شدن این افکار زندگی را ادامه دادند. هیچ کسی نیست که به طور عموم نخواهد از اندیشه ها و اعمال اجداد خود بی خبر باشد. همۀ ما دوست داریم بدانیم که مثلا دی. ان . ای ما به کجا می رسد. وقتی به این موضوع می رسید کنجکاوی در هویت خود و گذشتگان شکل می گیرد. وقتی شاهنامۀ فردوسی را نگاه می کنید، می بنید که شاعر در واقع  خود را به آب و آتش زده تا بتواند این پراکنده ها را تنظیم نماید. با شما موافقم اگر این سه گانۀ من مورد استقبال قرار گرفت در واقع مجموعۀ پراکندۀ افکاری است که انسان ها در طول قرن ها دلشان می خواست برای خودشان جمع آوری بکنند. یعنی بتوانند به مقطعی از تاریخ برسند. با وجود این و در دسترس بودن این منابع است که آدم می تواند منطقی تر حرف بزند. تا قبل از آثار مشیرالدوله و ... به جز شاهنامه منبع منسجمی در این مورد وجود نداشت. که البته در طی این سال ها منابعی خوب بوجود آمد و با انتشار این کارهای اسطوره ها در خارج کشور که صادق هدایت نمونه ای از این اشخاص بود و صبحی مهتدی و انجوی شیرازی، افسانه های عامیانه را در فرهنگ ما گرد آوردند این ها ما را از یک پراکندگی بزرگ نجات می دهد و به یک جمعیت خاطری می رساند."

- جناب محمد علی چرا نویسنده شدید و چرا سراغ شغل پدرتان نرفتید؟ همچنان که حبیب یغمایی در جلسه ای عنوان کرده است که کاش من می رفتم دنبال شغل دیگری و نویسنده نمی شدم.

محمد محمدعلی: گاهی شب می خوابی و صبح بیدار می شوی و می بینی نمی خواهی یک کار را انجام دهی! باور کنید برای من اینگونه بود. چند تلنگر در زندگی ام وجود داشت که یکی را گفتم و مرحوم ثنائی بودند. یک دفعه به من گفتند خدا عاقبتت را به خیر کند و این در ذهن من ماند و نمی دانستم منظورش چیست؟! این کنایه ای است یا تأییدیه؟! یعنی خدا تو را به عرش اعلی برساند یا به زمین گرم بزند! در کلاس ششم دنبال ورزش والیبال و پینگ پنگ و کلاس هشتم کاپیتان تیم در رشتۀ والیبال بودم و پینگ پنگ هم در حدی رسیده بودم که میز را من اجاره می کردم. کلاس هشتم، مسابقۀ داستان نویسی به مناسبت روز مادر برگزار شد. من که در آن زمان تمام مجلات روز را می خواندم و مصیبتی برای خانواده ام بودم! داستانی برای مسابقه نوشتم. شرح حال یک مادر و فرزندی که فرزند، بیمار و مادر فقیر است و سقف خانه چکه می کند و بعد این مادر مجبور می شود که خون خود را بفروشد و بچه را نجات دهد. شب که در خواب است برف زیادی می آید و مادر می میرد. اشک بیچاره ها را درآوردم! البته این را هر هفته باید سر کلاس می نوشتیم. معلم ما دفترچه ها را هر هفته می گرفت و در صندوقچۀ دفتر مدرسه می گذاشت و هفتۀ بعد دوباره دفترها را سر کلاس برایمان می آورد. یک دفترچۀ چهل صفحه ای در مقابل چشمان استاد نوشتم و آن داستان شکل گرفت. سر کلاس و سر صف خواندم و همه گریه کردند و حال من ماندم بین انتخاب تیم والیبال و نوشتن انشایی که اشک جماعت را دربیاورد! در دبیرستان مروی، کلاس نهم، کاپیتان تیم دبیرستان شدم.کلاس دهم که رسیدم،  سال 1344 بود و ما بسکتبال بازی نکردیم، والیبال هم بازی نکردیم و رفتیم در گروه هنری تئاتر و شروع کردیم به نمایشنامه نویسی و ایرج امامی کارگردان تئاتر که آن زمان دانشجو بود و امروز انگلستان زندگی می کند، نمایش ما را پذیرفت و خلاصه اینکه زمانی چشم بازکردم و دیدم که دارم سیگار می کشم و می نویسم! در شهر کتاب این را نوشته ام که من با ذره بین سیگار روشن می کردم و کاشف این مسائل بودم بعد رسیدم به اینجا که هستم. من تقصیر ندارم. گویی یک چیزی در درون، آدم را در خطی نگه می دارد و ادامه می دهد و دلش می خواهد که در فضای خارج کاراکتری را نشان دهد اما در درون خیلی خبرها هست و یک گوشۀ آن را در نوشته هایم می بینید."

علی دهباشی: از آثار در دست چاپ برایمان بفرمایید؟

محمد محمد علی: برای کسی که با مهاجرت روبرو است اگر بخواهد از گذشته ها بنویسد قضیه خیلی راحت تر خواهد بود. یعنی تو می توانی بنشینی و آن گذشته های ذهنی را وسط بگذاری و داستان نیمه کاره را بنویسی. من تعدادی از این کارها را انجام دادم. تقریبا اگر یادی از براهنی بکنیم که همیشه از کارهایش با سانت و متر صحبت می کند، حدود نیم متر کاغذ بردم که بنشینم و این کارها را انجام دهم. اثر جدیدم با عنوان «جهان زندگان» که امروز هم به نوعی رونمایی این کتاب است را نوشتم. در کلاس ها متوجه شدم که بسیاری با شاهنامه بیگانه اند. شروع کردیم به شاهنامه خواندن و دلم می خواست نگاه یک داستان نویس را داشته باشم و وارد شاهنامه هم شدم و چند کار تازه ای انجام دادم و از حوزۀ کلاس آن را بیرون آوردم و خود شیفته اش شدم. شاهنامه، یک دوسالی ما را با خودش برد. از کیومرث تا همای و درواقع پایان اسفندیار را بازخوانی و بازنویسی کردم و گریزی بر افکار این ها زدم. این داستان ها را  به عنوان ادبیات فولکلوریک کار کردم که به نظرم کار تازه ای است. یک مجموعه داستان به هم پیوسته است که بخش هایی از نوشته هایم را هم به ایران آوردم و در روزنامۀ شرق، به چاپ رسید.

-رابطۀ شما با ادبیات معاصر جهان چیست و چه نویسندگانی در عرصۀ ادبیات معاصر برای شما شاخص هستند؟

محمد محمدعلی: زبان انگلیسی در این حد نیست که بتوانم اثری را به زبان اصلی بخوانم ولی در خارج ایران، موقعیتی پیش آمد و با چند نویسندۀ کانادایی ملاقات داشتم و کمی با آن ها توسط مترجم صحبت کردیم و چیزی که متوجه شدم این است که بخصوص نویسندگان کانادا حول مسائل روز جهان می چرخند. مسائلی چون: محیط زیست و حمایت حیوانات و حقوق فردی و وضعیت سانسور و فمنیسم و .... حتی با آقای امرایی در مورد این ادبیات و ترجمه هایش حرف زدیم. چند کار از خانم شیلا هتی را می توانم مثال بزنم که مثل ما خجالت زده از کار بر ادبیات عامه خود نیست و این خود یک امتیاز است برای کسی که می تواند یک داستانی را به صورت افسانه و اسطوره دربیاورد. یعنی دور زدن آن چیزهایی که یک دوره ای در جوانی ما می گفتند وقتی شما از اسطوره صحبت می کنید از مسألۀ روز دور می مانید. خب این حرف ها و نگاه ما را از همۀ هستی که از هر گوشۀ آن می توان هزار نکته آموخت، دور کرد و آن ها جلوتر از ما این کارها را انجام دادند."

در خاتمه محمد محمد علی کتابهایی را که حاضران تهیه کرده بودند، به ویژه تازه‎ترین اثر خود، یعنی، « جهان زندگان» را برای آنها امضاء کرد.  در بخشی از کتاب «مشی و مشیانه» می خوانیم:

"با خروشی گنگ از نا کجایی، وحشت زده ایستادیم بر جای خود، منبع خروش پنداری هم زیر پا و هم بر فراز سر ما می گردید. یک باره زمین چنان به لرزه درآمد که ما را از کنار تخته سنگی سبز، چهل گام پس راند و اندکی آن سوتر، زمین شکافت. آب بیرون جهید و رودخانه ای پدیدار شد با آبی زلال و شتابنده که سوی دره ای در دورتران دست دشت می رفت. مشی دو زانو نشست و بر آب بوسه زد. من نیز بیش از این نمی توانستم بر پای بایستم. سر در آب فرو بردم و زلالی و روانی درونش را به چشم دیدم و سپاس به جا آوردم. می اندیشیدم آب شور دریای مرد است و آب شیرین رودخانه زن. پس هر جا آب شیرین باشد، زندگی هم جاری است."

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: