1393/3/27 ۰۹:۵۶
اشاره: چند روز پیش، از «آفرین ادیب» رونمایی شد؛ كتاب حاصلآمده از مقالات تقدیمی به استاد ادیب برومند. آنچه در پی میآید، مقاله استاد مهدوی دامغانی در آن مجموعه است كه خداوند چراغ عمر پربار هر دو گوهر علم و ادب را پر فروغتر بدارد.
گوهرشناسان و ارباب معانی و شعردوستان و هنرپروران ایران كه خدای بزرگ شمارشان را فراوان فرماید، حسبالوظیفه در مقام تدوین جشننامهای برای پیشكش كردن آن به حضور شاعر بزرگ و بزرگوار ارجمند كه از معدود اساتید بلامنازع قصیدهسرای معاصر و سخنسرایان شیرینكار ماهر فصیح بلیغاند، حضرت ادیب برومند (دامت افاضاته و زیدت عزته و ایامه) برآمدهاند و خدای خیرشان دهاد، بر این فقیر ناچیز نیز اشارت فرمودهاند كه: « اراداتی بنما تا سعادتی ببری». گویا حسن ظن آن عزیزانی كه این بنده را از آن نیت خیر مطلع ساختهاند، توجه نمیفرمایند كه بیت جامی حسب حال اوست كه:
به وادی غم منم فتاده زمام فكرت ز دست داده
نه فكر در سر، نه عقل رهبر، نه تن توانا نه دل شكیبا
با این همه به حكم محكم «المأمور لایسقط بالمعسور» و به مقتضای «ما لایدرك كله، لایترك كله» حقیر خود را موظف شناخت كه آن امر را اطاعت كند و هدیهای هر چند ناچیز كه در حكم ران ملخی است به حضور آن سلیمانی كه ملك سخن پارسی مسخر اوست، و خط زیبا و دل انگیز شكسته نستعلیق آن عبدالمجید زمان، رام انگشتان ظریف و هنرمند اوست، تقدیم دارد.
به راستی فتور فكر و قصور قلم این بنده را یارای آن نیست و جسارت آن نه، كه در حضرت ادیب برومند موضوع هدیه را مسئلهای ادبی قرار دهد؛ چرا كه آن زیره به كرمان بردن است و نیز نمیتواند از گنجینه ناچیز ملاحظات و حواشی كه بر اشعار و ابیات دو سلطان غزل فارسی: حضرت شیخ اجل و خواجه شیراز و یا برخی دواوین سلاطین دیگر شعر فارسی و یا شاهنشاهان نثر شیرین فارسی چون حضرات خواجه ابوالفضل بیهقی و بلعمی و میبدی (كه گردش ایام گویا این سه بزرگوار اخیرالذكر را باید به شاگردی در محضر روزنامهنویسان و سخنوران معاصر ایران بنشاند تا آئین نگارش را از اینان بیاموزند!) كه این بنده در طی سالیان گذشته نگاشتهام شرمم آمد كه از آن «متاع قلیل حقیر»،1 برداشتی كنم و از دهان پر از عربی در حضرت سرور گرامی خود عرض هنری كنم؛ چرا كه لابد آن ملاحظات از نظر انور معظمله پوشیده نمانده است. از این روی با خود گفتم دستور «ذروه فی سنبله»2 را به كار بندم و فعلاً به همین مقدمه اكتفا كنم تا مگر حق تعالی به لطف خود هدایتم فرماید كه بتواند راهی به دهی ببرد و دست خالی به جمع دوستداران و ارادتمندان حضرت ادب برومند نپیوندد.
از قدیم گفتهاند «خدا وسیلهساز است» و الله اكبر كه چنین است، آن سطور مختصر مقدمه مانند را چند ساعت پیش نوشتم و به امید آنكه موضوعی برای مقصود بیابم، آن را به كناری گذاشتم و نیازی به مراجعه به كتاب مستطاب «طرائقالحقائق»3 روی داد و این كتاب نازنین عزیزی كه فعلاً «چند روزی به عاریت بر ماست» نزد من بنده به جهات اضافی كه دارد، بسیار ارجمند است و جهات اضافی آن، این است كه پیش از آنكه این كتاب به تملك من بنده درآید، در تصرف و تملك مرحوم میرزاعلی آقای زرین قلم (رحمهالله علیه) خوشنویس مشهور خراسانی و از معلمان خط دبیرستانهای مشهد بوده است و این مرحوم زرین قلم انسانی بسیار شریف و وارسته و از «اهل علم» یعنی طبقه اهل شریعت و روحانیان مشهد به شمار میرفت و البته در طریقت نیز سیرو سلوكی میداشته است و بسیار فروتن و خوش محضر میبود و در اواخر عمر در تهران ساكن شد و غالباً عصرها دركتابخانه شمس كه آن ایام در پاساژ معطر خیابان ناصر خسرو تقریباً روبروی شمسالعماره جای داشت و دو مرد شریف آقایان بارفتنی و فشائی(یا فشاهی) مدیران آن بودند و آنجا از «پاتوق»های ادبا و فضلا و كتابدوستان بود، حضور داشت.
و اینكه این كتاب مدتی در تصرف و تملك او بوده است، برای من حقیر یادآور خاطرههای خوشی است از مشهد مقدس كه برای من بنده از همه شهرها به تعبیر حضرت مولانا «خوشتر» است. و سلام بر مشهد مقدس و بر امام همام ثامن ضامن (سلامالله علیه) كه به بركت او آن شهر «مقدس» شده است.
جهت اضافی دیگری بر عزت و قداست این «طرائقالحقائق» كه از دو جهت دیگر اهم و ارفع است، آن است كه پیش از آنكه این كتاب به مرحوم زرین قلم منتقل شود، متعلق بوده است به حضرت ثقهالمحدثین و خاتمتهم، صاحب نفس قدسی و روح ملكوتی یعنی مرحوم مبرور آقای حاج شیخ عباس محدث قمی (طاب الله ثراه) مؤلف و مصنف كتب بسیار مفیده، مانند «سفینهالبحار» و «نفَس المهموم» و «منتهی الامال» و «الكنی و الالقاب» و غیره؛ كتابهایی كه هیچ شیعه یا مسلمان اهل ادب و فضلی از مراجعه به آن بینیاز نیست... و بر ظَهر برگ نخستین آن وجود مقدس به خط مبارك خود مرقوم فرموده است: «بعد از فوت آن مرحوم، این احقر ابتیاع كردم. عباس القمی»؛ یعنی مرحوم محدث قمی(ره) این كتاب را از وراث آن مرحوم یا از كتابفروشی مالك كتب مرحوم مبرور آیتالله آقای حاج شیخ محمدحسن آیتی بیرجندی (رحمهالله علیه) خریداری فرموده بوده است.
و جهت سوم ارزش معنوی این مجلد از «طرائقالحقائق» نیز همان است و این حاج شیخ محمدحسن آیتی بیرجندی كه به خط شریف نسخ بسیار زیبای خود بر بالای آنچه مرحوم محدث قمی مرقوم فرموده است، نوشته است: «من متملكات العبد الذلیل محمدحسن البیرجندی 1331» (یعنی1331 قمری= یكصد و دو سال پیش از این)، فرزند ارجمند آیتالله مرحوم حاج شیخ محمدباقر بیرجندی، جد خاندان مشهور «آیتی بیرجندی» است و مرحوم دكتر محمدابراهیم آیتی مترجم كتاب «تاریخ یعقوبی» و استاد دانشكدة الهیات دانشگاه تهران نوة اوست و بسیاری از اولاد و احفاد آن فقید سعید در اطراف و اكناف عالم موجودند.
این بنده از مرحوم مغفور «زرین قلم» در تهران و مشهد و مجالست با او كسب فیض بسیار كرده است. خدایش بیامرزاد! او و مرحوم حاج شیخ محمدحسن آیتی را نیز در نوجوانیام، و در هنگامی كه آن مرد دانشمند(كه مؤلف كتابی درباره تاریخ و رجال بیرجند نیز هست، به نظرم به نام بهارستان) به مشهد میآمد، دیدهام و یادم میآید كه روزی به بازدید مرحوم پدرم به منزل ما تشریف آورده بود و مردی بسیار خوشرو و با صورتی زیبا و موقر مینمود. و نیز مرحوم والد او یعنی حاج شیخ محمدباقر را در كودكیام زیارت كردهام، در سال 1311 شمسی (1351 قمری) در مسجد گوهرشاد.
محدث قمی
و اما مرحوم رضوان جایگاه محدث قمی؛ این ناچیز قریب بیست سال پیش از این، در مقدمه كتاب «المجدی فی انساب الطالبین» اجمالا شرحی نگاشتهام. آن بزرگوار مشهورتر از آن است كه نیاز به تعریف و ترجمه داشته باشد، آنچه مسلم است، پس از كلامالله مجید حمید، در ایران هیچ كتابی بیشتر از كتاب «مفاتیحالجنان» طبع و نشر نیافته است و همه ساله این كتاب در اندازههای گوناگون و با ترجمه و گاه ملخص آن مكرر چاپ میشود. آن مرحوم از مشایخ روایت و حدیث مرحوم پدرم (رحمهالله علیهما) است.
و بد نیست اضافه كنم كه: محدث قمی كه در سالهای 1305 تا 1312 شمسی(1352ـ1345 قمری) ساكن مشهد مقدس بوده است، در بعضی از آن سالها شبها بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد پیر زن» به سنت سلف صالح به «تحدیث» میپرداخته و حدیث روایت میفرموده است. و این مسجد پیر زن محوطه محصوری (به احتمال حدود شصت هفتاد مترمربع) در وسط صحن مسجد جامع گوهرشاد بود و به اندازه نیم متر از سطح مسجد گوهرشاد بالاتر بود و سه طرف آن با محجر(نرده و دارافزین)های سنگی از جنس همان سنگهای نرم كوهستانهای اطراف مشهد (كه دیگهای سنگی معروف مشهد موسوم به «هركاره» را نیز از آن میسازند، و گویا عبدالله بن طاهر در مدح خراسان و از جمله نعمتهای الهی بر آن سامان گفته است كه «الان الله لهم الحجاره» (خدای برای خراسانیان سنگ را نرم ساخته است) به ارتفاع حدود نیم متر كه در فاصلههای معینی ستونهای سنگی نیز در میان این مجموعهها قرار داشت؛ ولی پس از واقعه هائله «گوهرشاد» در سال 1314، آن مسجد از آن صورت دگرگون گشت، قسمتی از آن داخل در صحن جامع گوهرشاد و قسمتی از آن به صورت حوض بزرگ آب درآمد.
همچنان كه عرض كردم، سابقاً نوشتم كه آخرین باری كه من بنده مرحوم محدث قمی را زیارت كرده است، در ایام عاشورای 1352 یا 1353 قمری در حسینیه مرحوم مبرور آیتاللهالعظمی حاج آقا حسین قمّی(رض) بر منبر وعظ و تذكیر آن حسینیه بوده است و هماكنون نیز به مقتضای «هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود»، قیافة شریف ملكوتی آن مرد كه با قبایی كرباس آبی كمرنگ و عبای سیاه بر عرشة منبر جلوس فرموده بود و خود در ضمن ذكر مصیبت به شدت میگریست، در مقابل چشمم است. خداوند متعال درجات قرب او را افزون فرمایاد!
ای ویراستار گرامی كه به تدوین و ترتیب مقالاتی كه به حضور حضرت استاد برومند تقدیم شده است میپردازید، حق دارید اگر بگویید: مهدوی دامغانی دارد نقّالی میكند؛ ولی عیبی ندارد كه در ضمن عرض ادب و ارادت به حضور معظمله، نیكیادی از چنان عالمان پرهیزگار بیاعتنا به مادیات و شهرت و مقام در این نوشته برده شود كه فرمودهاند: «عند ذكر الصالحین تَنزل الرّحمه: چون نام نیكمردان نیكوكار به میان آید، رحمت خدای فرود آید» و كه از محدث قمی صالحتر و نیكتر و نیكوكارتر؟ مضاف بر آنكه اگر از معنی موضوعات نسبتاً كماهمیت یادی نشود، آن مطلب به كلّی از خاطرهها محو میشود (مانند آنچه درباره «مسجد پیرزن» عرض كردم).
باری، عرض میكردم به مناسبتی باید به «طرائقالحقائق» مراجعه میكردم؛ كتاب را ورق میزدم كه مورد نیازم را پیدا كنم، آن قصیدة عربی فائقه رایقه را دیدم كه هر وقت «طرائقالحقایق» را باز میكنم، آن را میبینم و گاه تمام قصیده و ابیاتی از آن را میخوانم و به سرایندة آن رحمت و درود میفرستم و قیافة شریف آن سید نجیب بسیار دانشمند عالیقدر در نظرم مجسم میشود، و تا آن ورقة بزرگی كه آن قصیده بر آن چاپ شده است و من بنده آن را «چهار تا» كرده و لای كتاب گذاشتهام، دیدم، ناگهان به فكرم رسید كه بسیار مناسب است كه در جشننامهای كه به نام نامی حضرت آقای ادیب برومند فراهم میشود، یادی از این سید بزرگوار عالم فاضل و شاعر ماهر در عربیت و شأن صدور و سرودن آن قصیده و چگونگی به دست آوردن این ورقه را موضوع مقالة تقدیمی خودم به حضور شاعر بزرگ والامقام زمان حاضر و استاد مسلّم قصیده و غزل و قطعه و مثنویسرایی ایران معاصر كه خداوند متعال به لطف و عنایت خود بر عمر و عزّت و توفیق و سعادت ایشان بیفزاید، قرار دهم.
ماجرای ابوطالب یزدی
اجازه میخواهد كه اول شأن سرودن و انشاء این قصیدة حائیه غرّای فاخر كه مشتمل بر یكصد و یك بیت است و به راستی و با توجه به قافیة آن كه از قوافی مشكله است، با قصاید شعرای بزرگ عرب اسلامی میتواند مقابله و برابری كند عرض كنم:
از داستان «ابوطالب یزدی» كه در موسم حجّ سال 1362 قمری (1332 شمسی) روی داد، حضرت آقای ادیب قطعاً مستحضرند؛ ولی برای خوانندگان جوان و میانسالی كه این نوشته به نظر شریفشان میرسد، اجمالاً عرض میكنم كه: ظاهراً چون در حال «طواف» كعبة مطهّره به مرحوم حاج ابوطالب یزدی كسالتی و یا بیماریی وباییشكل عارض میشود كه او قهراً و بیآنكه بتواند از تهوّع و «دفع» خود جلوگیری كند، به ناخواه و ناگهان از او رطوباتی یا كثافاتی دفع میشود و خود او نیز با همان «احرام» آلوده بر زمین میافتد، پاسداران و خدّام حرم أمن الهی و مسجدالحرام ـ زادهالله شرفاًـ و یا دژخیمان سعودی وهّابی كه وضع را مشاهده میكنند و در مقام تطهیر و تنظیف برمیآیند، آن جوان بیگناه بیمار را كشانكشان به «شرطهخانه» میبرند و محبوسش میكنند.
هرچه آن مرد بینوا و یا سركردگان حجّاج ایرانی مدافعه و التماس میكنند كه آن بیمار را آزاد كنند و به بیمارستان برسانند، اثری نمیكند؛ زیرا مقامات وهّابی سعودی یا به تعصّب و یا به تشرّع، بنا بر اعتقاد ناروایی كه نسبت به شیعه دارند، ابوطالب را ظالمانه به اهانت به كعبة معظمه و نجس كردن عمدی مسجدالحرام متهم میكنند و او را به نام شرع مقدس اسلام و بدون توجه به «مرفوعات امّت محمدی»4 گردن میزنند و میكشند این واقعه در سرتاسر مملكت ایران اثر نامطلوبی به جای گذاشت و در غالب شهرها مجلس ترحیم برای مرحوم حاج ابوطالب یزدی منعقد گشت و به ملاحظات سیاسی یا امنیتی و یا به اعتراض، سه چهار سالی دولت ایران از صدور گذرنامه برای سفر به عربستان خودداری میكرد كه البته بعدها این مسأله مسكوت ماند و با ملاحظات سیاسی به نحو دیگر روابط ایران و عربستان التیام پذیرفت و ایرانیان توانستند مناسك و مراسم حج یا عمره خود را به صورت مطلوب انجام دهند.
و به نظرم در همان ابتدای تجدید روابط بود كه دولت عربستان سفیر كبیر خود را به نام «حمزه غوث» كه از صاحب منصبان عالیرتبه دستگاه سلطنت سعودی بود، به ایران فرستاد. این مؤمن كه خیلی قیافة موقّر و محتشمی داشت، در ایران عاشق دختر مرحوم م.ح... وكیل دادگستری شد و با شكوه فراوانی با او ازدواج كرد و بدین مناسبت با بسیاری از ایرانیان سرشناس رابطة دوستی برقرار كرد و از بعضی از دوستان و معاشرانش شنیدم كه مردی بسیار خوش محضر و دست و دلباز بوده است؛ عاقبتش را نمیدانم.
ضوءالرّشد
از جمله پیامدهای «ادبی»(؟) واقعة قتل مرحوم ابوطالب یزدی، این بود كه برخی شاعران وطنخواه قصاید و قطعاتی سرودند، خاصّه خود شاعر شریف یزدی كه خدای هر دوشان را بیامرزاد از آن میان بودند. و اما بهترین و شیواترین و مناسبترین و مستدلترین این آثار ادبی، همین قصیدة «ما نحن فیه» است كه از استاد یگانه و به جمیع معانی «بیبدیل و نظیر» مرحوم مغفور حجتالاسلام والمسلمین أدیبالفقهاء و فقیهالأدباء، علامه آقا سیدحسین حائری كاشانی كه نام خانوادگی او «ضوءالرّشد» بود، در نهایت بلاغت با رعایت دقیق اسالیب لازمه در قصیده از براعت استهلال و حسن مطلع و حسن شریطه و تخلّص به مدح، آن را سروده است و مطالب عالیه و گلهگزاری از ستمی كه بر «ابوطالب یزدی» رفته، همه را ضمن بیان «رؤیایی كه دیده است»، با فصیحترین الفاظ و بلیغترین استعارات به رشته نظم كشیده است و با شبحی كه در خواب دیده است، در میان میگذارد و ضمن «شریطه» به ملك عبدالعزیز ـ پادشاه وقت سعودی ـ نصیحت میكند كه گول دشمنانی كه همواره در طریق فتنهگری رواناند و در ایجاد دشمنی و تفرقة میان مسلمانان به وسایل گوناگون سعی میكنند، نخورد و از او میخواهد كه قاضی ستمكار نابكاری كه «ابوطالب یزدی» را مستوجب قتل شمرده است، قصاص فرماید و در مصرع اخیر مقطع تاریخ آن فاجعه را به حروف جمل معین فرموده است كه حاكی از كمال تبحّر او در لغت است. كه با ذكر نام آن ستمكش مظلوم، آن مصرع را كه: «یا طالب الخیر من أرادك قد طلحا» (1362) ساخته است.
مرحوم «ضوء الرّشد» این قصیده را به قلم خوشنویسی به نام میرزا ابوالقاسم كه خدایش بیامرزد، با خط نسخ بسیار بسیار زیبایی و با ترجمة تحتاللفظی هر بیت به فارسی و به خط نستعلیق شكسته در زیر هر بیت مینویساند و آن را به سفارت عربستان سعودی میفرستد كه به نظر ابنالسعود (یعنی ملك عبدالعزیز) برساند.
همچنان كه پیش از این به عرض رساندم و مجدداً تأكید میكنم، این قصیده اگر از لحاظ ادبی ملاحظه شود، حائز كمال فصاحت و بلاغت است. من بنده در طول این قریب هفتاد سالی كه از سرودن آن میگذرد، چه در ایام تحصیل عربیت در محضر شریف مرحوم استاد بزرگوارم عبدالحمید بدیعالزمانی كردستانی كه علیالقاعده و با «تواتر» و اشتهاری كه در نزد اهل عربیت مسلّم است، در چندین دهة گذشته یكی از چند نفر انگشتشماری بود كه در این مزیت ممتاز و سرآمد بودند (مانند آن سیبویه و عبدالقاهر جرجانی زمان، استاد بزرگ دیگر من بنده و بسیاری از محصّلین خراسانی ادب عرب، مانند حضرت استاد علامه آیتالله آقای دكتر محمدجعفر جعفری لنگرودی و حضرت استاد والامقام دكتر شفیعی كدكنی و حضرت استاد دكتر مهدی محقق دامت افاضاتهم و مرحوم پروفسور عبدالجواد حكیمی فلاطوری رحمتالله علیه، یعنی مرحوم مغفور شیخ محمدتقی راموز هروی ملقب به «أدیب ثانی» و مرحوم مغفور استاد اجلّ احمد بهمنیار، آن مرد نازنین پاك سیرت فروتن مهربان و یا مرحوم حیدر قلیخان سردار كابلی (مقیم كرمانشاه) افغانیالاصل (و اخیراً همین مرحوم عبدالحمید بدیعالزمانی) آری در دوران خوش تلمّذ و شاگردیام در خدمت مرحوم بدیعالزمانی مكرّر این قصیده را از اول تا آخر خواندهام و با آنكه خود آن مرحوم با استادی كامل به عربی شعر میسرود، بیاندازه از آن تمجید و تحسین میفرمود و من یقین دارم حضرت آقای ادیب برومند از قرائت این قصیده لذّت خواهند برد، و ملكه طبع لطیف و ذوق ظریف معظّمله به لطایف و ظرایف و استشهادات و تضمینات فراوان آن عنایت و التفات خواهد كرد.
از آن روی كه اولاً بیش از این قصد اطناب در این سخن را ندارم و ثانیاً گرانی شدید «كاغذ» و تأثیر بسیار نامطلوبی كه این مسأله بر مطبوعات میگذارد و ثالثاً چون ترجمة تحتاللفظی ابیات قصیده به نظر خوانندگان محترم میرسد، از این روی از ترجمة بهتری یا اگر نه بهتر مفهومتری عذر میخواهم و چون موضوع سرودن این قصیده و اهمیت ادبی آن را به عرض رساندهام، خوانندگان فاضل اجمالاً به مقاصد و معانی آن عنایت خواهند فرمود و بد نیست این نكته را كه چگونه این قصیده به صورت اولیه و اصلی خود به این حقیر واصل شده است نیز چند كلمه به عرض برسانم و با ترجمة حال مختصری كه از گویندة جلیلالقدر بسیار دانشمند آن دارم، سخن را به پایان برم. در روز هفدهم ربیعالمولود سال 1380 قمری برابر ششم دی ماه 1329 شمسی، جشن مجلّلی در مدرسه عالی سپهسالار كه امروزه به نام نامی آن شهید گلگون كفن، علامة عالیمقدار مرحوم مغفور آیتالله آقای حاج شیخ مرتضی مطهری (قدّس سره) مدرسة شهید مطهری نامیده میشود، منعقد شده بود كه عامة اهل فضل و اساتید دانشگاه و دانشجویان و دبیران ادبیات در آن حاضر شده بودند و این حقیر نیز توفیق شركت در آن مجلس محترم را یافت. از «باقیات الصالحات» آن جشن یكی كتابی است در دویست صفحه به نام «تاریخ مدرسة عالی سپهسالار» كه تألیف مرحوم مبرور ابوالقاسم سحاب، تاریخدان ادیب و جغرافیاشناس است كه همسالان من بنده نقشههای جغرافیایی او را كه خداش بیامرزاد، به خاطر دارند و در آن سال مرحوم سید محمد خزانه (معروف به سیدالعراقین) نایبالتولیة مدرسه سپهسالار بود و آن مرحوم سیدی خوشقد و قواره و بسیار ثروتمند و دست و دلباز، ولی از لحاظ علمی گویا به قرار اظهار افراد موثّق و عالم خیلی بیمایه میبود و به قول مشهور در نزد طلاب خراسان به كلّی «فلك اطلس» بود؛ ولی چون مدتها ساكن عراق بود، عربی عامّی عراقی را به خوبی صحبت میكرد. (به نظرم به حدّ كافی غیبت آن مرحوم را كردم و خدای مرا ببخشاید!)
حُسن این كتاب اولاً آن است كه عین دو وقفنامة مرحوم حاج میرزا حسینخان سپهسالار و وقفنامة مرحوم یحییخان مشیرالدوله برادر مرحوم سپهسالار كه یك باب كاروانسرای واقعه در جنوب مسجد و مدرسه را به موقوفات برادرش ضمیمه كرده است، 62 صفحه از آن كتاب را در برگرفته است و ثانیاً شرح حال مفصّلی از مرحوم میرزا حسینخان سپهسالار (1298ـ1241ق) در 32 صفحه و ثالثاً قصیدة بسیار غرّای شیوای مرحوم مغفور «ابونصر فتحالله خان شیبانی، متوفی 1308ق» در مدح سپهسالار و نصیحت و خیرخواهی و تذكر به ناصرالدینشاه كه در 81 بیت به اقتفای قصیدة معروف ابوحنیفه اسكافی (رك: تاریخ بیهقی) سروده است، در آن مندرج است و رابعاً تذكره مختصری است از نایب التولیههای مسجد تا سال 1370ق/1330 ش و اساتید و مدرّسان آن مدرسه از ابتدای تأسیس تا همین سال 1370 و گزارش مختصری در باب كتابخانة مدرسة سپهسالار و بودجة عواید آن مدرسه و البته شرح خدمات(؟) مرحوم سیدالعراقین، و در مجموع مجموعة سودمندی است و به نظرم بهترین خدمت و اثر مرحوم سیدالعراقین در همان تصدّی او در آن مدرسه است. آری در آن روز این رساله یا كتاب میان مدعوین توزیع شد و...
در همان روز مرحوم مغفور حضرت حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین كاشانی (ضوء الرّشد) كه چند نسخه از این قصیده را به همراه داشت، یك نسخه از آن را به من بنده كه اجمالاً اطلاعی از سوابق تحصیلیام داشت، مرحمت كرد و فرمود: قدر این را بدان. از دیگر فواید این مجموعه «تاریخ مدرسه عالی سپهسالار»، یكی هم تصاویری است از بانی مرحوم مدرسه و نواب تولیت آن، و از جمله مرحوم سیدحسن مدرّس. بسیاری از اساتید و مدیران آن مدرسه و مسجد كه جوانترین آنان در آن سال مرحومان سید محمود طالقانی و حسینعلی راشد (رحمتالله علیهما) بودند. در این مجموعه دو قصیدة عربی دیگر از مرحوم ضوء الرّشد، یكی در تهنیت به سیدالعراقین و ضمناً عرض خیرمقدم به مرحوم آیتالله آقای حاج شیخ محمدحسین كاشفالغطاء (رحمتالله علیه، مؤلف بزرگوار چند كتاب بسیار مفید و از جمله: «اصل الشیعه و اصولها» كه در شهریور ماه 1329 به ایران آمده بودند) و دیگری در تهنیت به هیأت علمی عراقی كه در مهر همان سال به ایران سفر كرده بودند، هست و به راستی این هر دو قصیده نیز در نهایت فصاحت است و نشان و نمودار روشنی از بلاغت و وطنخواهی و غیرت اسلامی آن سید بزرگوار و عالم عالی مقدار.
شرح حال مختصر مرحوم سیدحسین كاشانی سرایندة قصیده نیز عیناً از كتاب مذكور مصور میشود كه ضمیمه است و كاش دیوان شعر او كه حسب اظهار خود آن سید بزرگوار به اندازة دیوان شعر سیدرضی (رضوانالله علیه) است، موجود میبود. پسری از مرحوم ضوءالرّشد را میشناختم كه سردفتر ازدواج بود و در حدود مقبرة سیدناصرالدین در خیابان خیام (منزل پدریاش) ساكن بود.
به پایان رسید آنچه را كه به صورت هدیة ناقابلی است كه در جشننامة شاعر ماهر و سخنسرای عالم ارجمند حضرت استاد ادیب برومند كه به مقتضای «ألاسماءُ تُنزل منالسّماء»، بحمدالله درخت تناور فضل و شعرش همواره برومند است و هر دم بری تازهتر از تازهتری به عاشقان ادب پارسی عموماً و شعرشناسان خصوصاً هدیه میفرماید، تقدیم كند و فقط در مقامِ تمثیلی و نه العیاذ بالله مقایسه و یا استشهاد به سخن ربّالنوع شعر فارسی، حضرت فردوسی كه سلام خدا بر او باد و فرمانروایی شعرش بر شعر همة شاعران تمامی عالم مستدام بماناد، به عرض برساند كه باتوجه به متفرقات گوناگونی كه در این صفحات به عرض رساندهام و در واقع از هر گوشة كتابی توشهای برداشته است، در مقام اعتذار عرض كند (با مختصر فضولی و دستدرازی):
بگفتم سخن ز آنچه خود یافتم
سخن را یك اندر دگر بافتم
كه البته حكم «همان حكایت زردوز و بوریا باف ست» در این باره مسلم و محكم است، و جای شكر باقی است كه اگر این نوشته موضوع واحد و منسجمی ندارد، لااقل از این فایده كه در پرتو نام نامی حضرت ادیب برومند به گرامیداشت نام ادیب دانشمند و شاعر توانای ارجمندی ایرانی كه به عربی شعر میسرود و گوی سبقت از بسیاری از شاعران معاصر عرب میربود و در شاعری، تالی محمدرضا شَبیبی و محمدمهدی جواهری و عبدالوهاب البیاتی بود، نیز پرداخته شد خالی نیست، ولله الحمد.
و كاش همسالان حضرت استاد أدیب برومند (دام ظله) و این حقیر ناچیز نام و یاد بسیاری از دانشمندانِ دهههای سی و چهل خورشیدی ایران امثال مرحومان سیدحسن مُشكان طبسی، محمدضیاء هشترودی، حیدرقلی خان سردار كابلی، حاج سیدنصرالله تقوی و بسیاری دیگر را با نگارش چند صفحه در باب احوال آنان گرامی بدارند. الهی عمر حضرت ادیب برومند، شاعر بزرگوار آزاده كه نام شریفش سرلوحة بسیاری از آزادگان است، دراز باد و همواره در عزت و سعادت زیاد، بعون الله و منّه.
علامه كاشانی
جناب آقای سیدحسین كاشانی «ضوءالرشد» كه در سیزدهم ماه شعبان 1300در نجف اشرف متولد گردیده و تا بیست سالگی در آن شهر در خدمت علامه نحریر مرحوم شیخ عبدالرضا دشتی به تحصیل مقدمات پرداخته، سپس در خدمت مرحوم سیدمحمد سعید خویی به تكمیل ادبیات عرب و سطوح فقه اشتغال داشته، بعداً در خدمت پدر بزرگوارش مرحوم آیتالله آقای حاج سیدمحمد كاشانی به كربلا مهاجرت و در آنجا در دو درس خارج اصول فقه و فقه پدر بزرگوارش و نگاشتن آنها مشغول بوده است.
در سال 1342 یك دوره فقه (از آغاز كتاب طهارت تا انجام كتاب دیات) نظماً تألیف فرموده و ترجمه آن را به فارسی هم نگاشتهاند «مسمّات بضوءالرشد فی احكام النبی الامجد» كه به چاپ رسیده و نظم منظومه درایهالحدیث كه دو تقریظی كه آیتالله حاج شیخ عبدالكریم حائری طابثراه و آیتالله كاشفالغطا مُدّظلّه به مؤلفه ایشان نوشتهاند، كمال دلالت بر علو شأن و اقتدار استاد محترم در علوم دینیه و ادبیه دارد. استاد كاشانی مصنفات دیگر هم نثراً و نظماً در موضوعهای مختلف دارند، از قبیل بعض مباحث اصول و معانی و بیان و بدیع و از آن جمله دیوانی است در مدایح و مراثی ائمه هدی به اندازة دیوان سیدرضی (اعلیالله مقامه) كه هنوز به چاپ نرسیده است.
پینوشتها:
1و2ـ تعبیر شریف قرآنی
3ـ طرائقالحقائق، تألیف مرحوم میرزا معصوم نایبالصدر معصوم علیشاه نعمتاللهی شیرازی، چاپ اول سنگی، تهران سال 1319 قمری در تهران. این كتاب كه به راستی دایرةالمعارفی از عرفان و تصوف و عرفا و صوفیه است، در دهه 40 شمسی دوست والامقام نازنین من بنده حقیر، مرحوم استاد دكتر محمدجعفر محجوب رحمهالله علیه در چند مجلد به تصحیح خود چاپ فرمود. مقدمه بسیار شیوا و بلیغی كه مرحوم مبرور ذكاءالملك اول (محمدحسین فروغی) بر این كتاب نگاشته است، از «غرّر درر» نثر شیرین فارسی است و بسیار شایسته و مناسب است كه آقایانی كه درباره تحول نثر فارسی قلم میزنند، آن را به عنوان نمونهای از نثر مصنوع بیاورند.
4ـ حدیثهای شریف نبوی مورد قبول همة مسلمانان از هر مذهبی كه باشند: «رفع القلم عن ثلاثه: عن المجنون المغلوب علی عقله حتی یبرأ...» و «رفع القلم عن ثلاثه: عن النّائم حتی یستیقظ، و عن المبتلی حتی یبرأ، و عن الصبی حتی یكبر» و «رفع عن أمتی اخطأ و النسیان و ما استكرهوا علیه». (كنزالعمال، احادیث 10307 تا 10310)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید