منتظر قائم شهیدی ماندگار از کویر طبس / محمود فاضلی

1395/2/6 ۱۴:۳۵

منتظر قائم شهیدی ماندگار از کویر طبس / محمود فاضلی

در چهارم اردیبهشت ماه 1359 شش هواپیمای غول پیکر نظامی C-130 و هشت فروند هلیکوپتر آمریکایی بعد از حرکت از پایگاههای هوایی محرمانه‌ای در خاک مصر به هوا برخاستند و مرزهای جنوبی ایران را بدون کوچک‌ترین مقاومتی پشت سرگذاشته و وارد حریم هوایی ایران می شوند. هرچند یک پاسگاه مرزی عبور آنها را گزارش می دهد ولی معلوم نیست که چرا به این گزارش ترتیب اثری داده نمی شود. هواپیماها و هلیکوپترها پس از طی مسافتی بیش از هزار کیلومتر در حریم هوایی ایران و بدون برخورد با کوچکترین مانعی جهت سوختگیری و احتمالا هماهنگی برای شروع عملیات در یک فرودگاه متروکه که در جنگ جهانی دوم در نزدیکی رباط خان طبس توسط قوای متفقین ساخته شده بود، فرود می آیند.

 

نگاهی دوباره به واقعه طبس و شهادت محمد منتظر قائم

با یاد فرزند کویر

 در چهارم اردیبهشت ماه 1359 شش هواپیمای غول پیکر نظامی C-130 و هشت فروند هلیکوپتر آمریکایی بعد از حرکت از پایگاههای هوایی محرمانه‌ای در خاک مصر به هوا برخاستند و مرزهای جنوبی ایران را بدون کوچک‌ترین مقاومتی پشت سرگذاشته و وارد حریم هوایی ایران می شوند. هرچند یک پاسگاه مرزی عبور آنها را گزارش می دهد ولی معلوم نیست که چرا به این گزارش ترتیب اثری داده نمی شود. هواپیماها و هلیکوپترها پس از طی مسافتی بیش از هزار کیلومتر در حریم هوایی ایران و بدون برخورد با کوچکترین مانعی جهت سوختگیری و احتمالا هماهنگی برای شروع عملیات در یک فرودگاه متروکه که در جنگ جهانی دوم در نزدیکی رباط خان طبس توسط قوای متفقین ساخته شده بود، فرود می آیند. زمان اندکی پیش از نیمه شب  یک اتوبوس مسافربری از کوره راه نزدیک محل فرود عبور می کند و مهاجمین از بیم آنکه نقشه آنها برملا شود همه مسافران را بازداشت کرده و تصمیم گرفتند با خود به گروگان ببرند. هنگامی که قصد راه انداختن هواپیماها را داشته اند به روایت شاهدان عینی – مسافران اتوبوس گروگان گرفته شده – دو هواپیما آتش گرفته و دچار انفجارهایی می شوند و تعدادی از آمریکایی ها کشته می شوند.

منابع آمریکا در زمینه علت بروز حادثه مدعی اند «دو فروند هلیکوپتر گرفتار توفان شدید صحرا شدند و هردوی آنها مشکلات فنی پیدا کردند. یکی از آنها به دلیل مشکل در سیستم هیدرولیکش دیگر نتوانست در هوا بماند و ناچار در بیابان برهوت بر زمین نشست. با وجود این یک هلیکوپتر دیگر توانست آن را پیدا کند و سرنشینانش را با خود ببرد. فرماندهان عملیات نمی دانستند که آیا می توانند با همین پنج هلیکوپتر هم ماموریت را به انجام برسانند یا خیر، زیرا طبق نقشه حداقل به شش فروند نیاز داشتند . به دنبال این حادثه، آمریکایی ها با ستاد فرماندهی تماس حاصل کرده و دستور متوقف کردن عملیات و بازگشت از طرف فرماندهی صادر می شود. نیروهای مسلح و مقامات ایرانی از طریق شبکه های خبری بین المللی که خبر توقف عملیات را از قول کارتر می داد در حدود ساعت 10 بامداد پنجم اردیبهشت ماه ، یعنی درست 11 ساعت پس از شروع و شش ساعت بعد از خاتمه یافتن ماجرا از آن مطلع می شوند و این زمانی است که کاخ سفید آمریکا تقریبا تمام آنچه را که اتفاق افتاده در اختیار خبرنگاران گذاشته بود. در ساعت 2 بعدازظهر همان روز اولین اطلاعیه ارتش در رابطه با واقعه منتشره شده و در این اطلاعیه عمدا و یا سهوا اعلام می‌شود که سقوط هواپیماها در اثر تعقیب هواپیماهای شکاری نیروی هوایی ایران بوده است!».

ظهر جمعه پنجم اردیبهشت از ستاد مرکزی سپاه تهران، با محمد منتظر قائم فرمانده وقت سپاه یزد تماس می‌گیرند که خبر رسیده چند فروند هلیکوپتر آمریکایی مردم را در کویر به گلوله می‌بندد و یک آمریکایی زخمی نیز در بیمارستان یزد است. بلافاصله در بیمارستانها تحقیق می‌شود و قسمت دوم خبر تکذیب می‌گردد. از دفتر آیت‌الله صدوقی با سپاه تماس می‌گیرند که، اینجا یک راننده تانکر است و ادعا دارد تانکر نفتش را آمریکاییها در جاده طبس آتش زده‌اند . در پی این گزارشات، محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد تصمیم می‌گیرد که هر چه سریعتر به منطقه برود و از نزدیک با حادثه برخورد نمایند. آخرین دستخط شهید نشان می‌دهد که وضع منطقه را حساس و حضور آمریکایی های مسلح و مهاجم را بنا بر اخبار و گزارشات رسیده قطعی می‌دانسته است. یکی از برادران پاسدار یزدی چنین گزارش می‌دهد «وقتی قرار شد برویم محمد گفت : اول نمازمان را بخوانیم ... ما که نماز خواندیم و برگشتیم، محمد هنوز در گوشه حیاط سپاه مشغول نماز بود. او نماز را همیشه خوب می‌خواند. اغلب، در جمع‌ها، او را به دلیل تقوایش، پیشنماز می‌کردند. با اینهمه، این بار نمازش حال دیگری داشت. بعد از آنکه تمام شد یکی از برادرها به شوخی گفت:"نماز جعفر طیار می‌خواندی ؟ "او با خوشحالی پاسخ داد : « به جنگ آمریکا می‌رویم. شاید هم نماز آخرمان باشد». محمد با آنکه یک فرمانده نظامی خوب بود، یک معلم اخلاق و عقیده نیز بود. و با ‌آنکه در مواقع لازم از قاطعیت و همچنین خشم و جسوری فراوان برخوردار بود اما در مواقع عادی از همه پاسداران متواضع تر و معمولی‌تر بود، از اینکه به او به چشم یک فرمانده نگاه کنیم ناراحت می‌شد. در مواقع خطرناک حتما خودش نخست اقدام می‌کرد، از خودنمائی بشدت پرهیز داشت ، حتی زیر گزارشات یا اطلاعیه‌هائی که اصولا با نام فرمانده سپاه اعلام یا ارسال می‌شود، از نوشتن نامش خودداری می‌کرد کسی که وارد سپاه می‌شد امکان نداشت تا مدتی بفهمد او فرمانده ما هست».

        از بعدازظهر روز پنجم اردیبهشت هواپیماهای نظامی ایران در آسمان کویر به پرواز در می آیند، در حالی که ساعتی قبل نیز گروههای اعزامی سپاه پاسداران یزد و مشهد عازم منطقه شده اند. ارتش از حرکت نیروهای خودی به سمت طبس مطلع است. گروه اعزامی سپاه یزد حوالی ساعت 5 بعدازظهر به فرودگاه می رسد. ماموران پاسگاه ژاندارمری محل از فاصله یکی دو کیلومتری نزدیک تر نشده و حاضر به همراهی با پاسداران هم نشدند. در فاصله سیصد متری محل حادثه نیز پاسداران محلی طبس موضع گرفته اند. یکی از هلیکوپترها تا این ساعت برروی زمین روشن بوده و چون احتمال سنگرگیری آمریکایی ها در درون هلیکوپترها داده می شد محمد منتظر قائم فرمانده سپاه یزد و یکی پاسدار دیگر به سمت آنها هجوم برده و از بقیه می خواهند که سنگر گرفته آنها را پشتیبانی کنند ... کسی در داخل هلیکوپترها نبوده و آنها به جستجو پرداخته و وسایل و اسنادی از جمله نقشه ای از تهران و حومه که 14 نقطه بر روی آن مشخص شده بود، از درون هلیکوپترها بدست می آورند.

        در ساعت 6 بعدازظهر پنجم اردیبهشت رادیوی صدای آمریکا اعلام می کند که در درون یکی از هلیکوپترها باقی مانده، اسناد مهمی وجود دارد و تقریبا در همین ساعت و درست همزمان با خروج این دو تن از پاسداران از درون آخرین هلیکوپترها، بمباران منطقه توسط هواپیماهای خودی آغاز می گردد و این دو با شتاب و سینه خیز تا 150 متری هلیکوپترها خود را دور می کنند که در آنجا راکتی در کنارشان منفجر و منجر به شهادت منتظر قائم و زخمی شدن همراه وی می گردد. فرمانده ارتش علت بمباران محل را احتمال برده شدن هلیکوپترها توسط تفنگداران آمریکایی و همچنین احتمال وجود بمب های خطرناک در آنها و یا باقی ماندن عده ای از مزدوران در درون هلیکوپترها عنوان می کند! که البته بعدها دلایل آنها از سوی متخصین مردود اعلام می شود. 

به گفته پاسدار همراه فرمانده سپاه یزد وقتی که به چند کیلومتری منطقه‌ی فرود رسیدیم، حدود پانزده نفر از برادران کمیته‌ طبس در آنجا بودند و عده‌ای از برادران ژاندارمری نیز در آنجا حضور داشتند که یکی از آنها گفت «منطقه، مین‌گذاری شده و یک فانتوم به طرف ما تیراندازی کرده است». صبح زود چون از فانتوم خبری نبود به منطقه رفتیم و تعداد هشت جسد در آنجا یافتیم. افسر ژاندارمری، برای اطمینان، حکم مأموریت ما را که برای غرب کشور بود، نگاه کرد و به ما گفت:«تا فردا در اینجا نگهبانی دهید» ما که می‌رفتیم یک ستوان گفت: چون فانتوم‌ها اینجا پرواز کرده‌اند، می‌روم بی‌سیم بزنم به نیروی هوائی که بدانند نیروی خودی در منطقه هست. عده‌ای از پاسداران فردوس و طبس نیز با ما تا 100 متری هلیکوپترها آمدند ولی جلوتر نیامدند، ولی ما جلوتر رفتیم. در این موقع متوجه‌ی طوفانی که حدود سه کیلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود که به سوی ما می‌آید، شدیم. در این لحظه فانتوم مزبور در بالای سر ما ظاهر شد، وقتی طوفان شروع شد، مأموران ژاندارمری منطقه را ترک کردند؛ ولی ما پنج نفر پاسدار یزدی و برادران کمیته‌ی طبس باقی ماندیم. طوفان رسید و ما در میان طوفان حرکت کردیم تا اینکه به منطقه‌ی فرود هلی‌کوپترها رسیدیم. یکی از هلی‌کوپترها در حال سوختن بود و یک هواپیمای چهار موتوره نیز در کنار آن می‌سوخت. ما در وسط جاده از اتومبیل پیاده شدیم و برای شناسایی به طرف آنها حرکت کردیم...»

وی ادامه می دهد «محمد شهید بدقت مراقب مین‌گذاری یا هر نوع تله انفجاری بود به موتورها و جیپ آمریکایی رسیدیم اول محمد موتورها را بررسی کرد وقتی مطمئن شد که مواد منفجره به آن وصل نیست رفتیم و آنها را روشن کردیم و با هم کنار جاده آوردیم ، همچنین جیپ را. شهید محمد خوشحال و خندان گفت:«خوب اینهم 5 هلیکوپترهایی که در کردستان از دست دادیم خدا رسانده است» و خودش به سمت یکی از هلیکوپترها رفت. فرمانده‌ ما خیلی با احتیاط داخل یکی از هلی‌کوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلی‌کوپتر شدم... یک کلاسور محتوی چند ورقه‌ی درجه‌بندی شده در آنجا پیدا کردیم و چون تخصصی در این مورد نداشتیم آن را سر جای خود گذاشتیم تا برادران ارتشی بیایند و آنها را مورد معاینه قرار دهند.»

«.. در داخل یکی از هلی‌کوپترها، یک دستگاه رادار روشن بود. فانتوم ها یک دور زدند، سپس دوباره به طرف هلی‌کوپترها آمدند و به وسیله‌ی تیربار کالیبر 50، یک رگبار به طرف هلی‌کوپترها بستند. این رگبار دقیقاً به طرف هلی‌کوپتری بسته شد که دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در یک لحظه آن هلی‌کوپتر منهدم شد. من به فرمانده مان گفتم:« برادر محمد، بیا از اینجا برویم.» گفت: «فعلاً وقت آن نرسیده، وقتی فانتوم ها دور شدند ما هم می‌رویم. به محض اینکه صدای فانتوم ها کم شد، ما به سرعت از هلی‌کوپترها دور شدیم و به هر صورت که بود، حدود 20 متر دویدیم و بعد روی زمین دراز کشیدیم. برادر عباس سامعی که راننده‌ی ما بود، به طرف من آمد و گفت: «من تیر خوردم، او با سرعت به طرف جاده رفت، برادر رستگاری در حال دویدن بود که من داد زدم تیر خوردم، او در جواب گفت:«من هم زخمی شده‌ام.» و بعد روی زمین افتاد؛ چون از ناحیه‌ی پا زخمی شده بود.»

«عباس سامعی نیز که روی زمین دراز کشیده بود، بلند شد و مانند انسان‌های بی‌حال تلوتلو خورد و به زمین افتاد؛ من فکر کردم که از خستگی این طور شده است. برادر رستگاری خودش را به طرف او کشاند و در کنارش دراز کشید. منتظر قائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتوم‌ها همچنان ادامه داشت و دو هلیکوپتر که در آن طرف جاده قرار داشتند؛ هیچ کدام منفجر نشدند (البته بعد از آنکه به طبس رسیدیم، با کمال تعجب شنیدیم که فانتوم‌ها مجدداً بازگشته و یکی از آن هلی‌کوپترها را منهدم کرده بودند). من داد زدم سوییچ ماشین کجاست؟ برادر رستگاری گفت«عباس زخمی شده و بی هوش است.» منتظر قائم همچنان در آن طرف جاده دراز کشیده بود. من به طرف او رفتم، وقتی نزدیک شدم، دیدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فکر کردم مواد منفجره، دستش را قطع کرده است؛ جلوتر رفتم و او را صدا زدم، ولی جوابی نداد. چشمانش باز بود و چهره‌ی بسیار آرامی داشت، مانند آدمی که در خواب است. زیر بدنش خون زیادی ریخته بود. دیگر دلم نیامد که به او دست بزنم..».

همراه محمد به داخل هلیکوپتر رفته است می‌گوید : «... وقتی فانتومها آمدند و رفتند، برادر شهید و من از هلیکوپترها پائین آمدیم و به سرعت دور شدیم اما بلافاصله فانتومها برگشتند. ما روی زمین خوابیدیم و به حالت خیز درازکش پیش می‌رفتیم . برادر عباس گفت :من تیر خوردم. بعد بلند شد ولی بر زمین افتاد. فرمانده شهید منتظر قائم هم در طرف دیگر خوابیده بود. رفت و برگشت فانتومها همچنان ادامه داشت. به طرف محمد برگشتم، دیدم که دست چپش قطع شده و پشت سرش افتاده است. او را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم. چهره بسیار آرامی داشت. چشمانش تقریبا باز بود و لبانش مثل همیشه لبخند داشت ، آنقدر آرام روی کتفش بر زمین افتاده بود که فکر کردم خواب رفته است، اما زیر بغل او پر از خون بود، فهمیدم محمد شهید شده و به آرزویش رسیده است. ما نتوانستیم پیکر به خون خفته او را ببریم. لذا محمد همچنان بر روی ریگهای کویر، که با خونش رنگین شده بود، تا صبح با خدای خویش تنها باقی ماند و صبح هم با اینکه از بخش های مختلف استان قول هلیکوپتر و هواپیما برای آوردن جسد شهید را به یزد بما دادند و حتی یکبار مردم طبس جمع شدند و با شکوه تمام جسد شهید را تا فرودگاه تشییع کردند و با اینکه برادرانمان حکم برای سوار کردن شهید و زخمیها گرفته بودند، اما بی نتیجه ماند و سرانجام نزدیک غروب با آمبولانسی که از یزد آمده بود، شهید و من را به یزد بردند و شهید را فردا صبح با عظمت بی نظیری تشییع کردند ... ».

منابع :

- نخستین شهید توطئه نظامی آمریکا، بیانیه شماره 65 سازمان مجاهدین انقلاب بمناسبت شهادت منتظر قائم .

- فصلنامه مطالعات تاریخی ، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، شماره 30 ، پائیز 1389 .

- نگاهی کوتاه به توطئه آمریکا، بیانیه شماره 61 سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ،13/2/1359 .

- سایت تحلیلی خبری نما،  .namanews.com

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: