1395/1/30 ۰۹:۰۷
گفتوگو با سومین و چهارمین نسلهای یک خانواده تاریخی عکاس؛ یادگارهای عبدالله خان بلوطی تبریزی
گفتوگو با سومین و چهارمین نسلهای یک خانواده تاریخی عکاس؛ یادگارهای عبدالله خان بلوطی تبریزی مژگان جعفری: تصویر یک زن که چادری بر سر دارد در گوشه سمت چپ یک اجازهنامه فعالیت شغلی، آن هم در سال ١٣٢٥ خورشیدی و البته برای شغلی دردسرساز میتواند یک سند مهم و جذاب تاریخی را پیش رویمان بگذارد. صاحب عکس، زینت بلوطی تبریزی است؛ نخستین زنی که اجازهنامه رسمی عکاسی از دولت گرفته است. زاده بیرجند اما با اصالتی زنجانی. خرق عادتی که این زن خوشذوق در نخستین سالهای دهه بیست خورشیدی صورت داد، اکنون پس از گذر از دو نسل از خانواده وی، برای روزگار ما به یادگار رسیده است. پدرش عبدالله بلوطی تبریزی و مادرش اشرفالسادات سیداسماعیلی، هر دو در دربار قاجار عکاسی میکردند. فرزندش نیز پس از او به عکاسی روی آورد و نوهاش نیز اکنون در سال ١٣٩٥ خورشیدی در همان عکاسخانهای که زینت خانم در تهران راه انداخت، به شغل موروثی این خانواده مشغول است. ٤ نسل عکاس اما زینت خانم از همه مشهورتر، که او یکی از نخستینهای تاریخ اجتماعی معاصر ایران به شمار میآید. عکاسخانه میترا، یادگار ٧٠ ساله او در منطقه شکوفه تهران، دستاویزی مناسب برای شنیدن خاطرههای او و نوشتن درباره برخی جزییات عکاسی در دهههای گذشته ایران است. زینت بلوطی تبریزی ١٠ سال پیش درگذشت. پسرش داریوش به تفصیل و نوهاش علی، کوتاه درباره نخستین بانوی مجاز عکاس در ایران و نیز عکاسخانه مشهور میترا برایمان سخن گفتهاند.
جناب داریوش تهرانی! جواز عکاسی یا آنگونه که در سند آمده است، اجازهنامه عکاسی خانم زینت بلوطی تبریزی در چه شرایطی صادر شد؟ زمینه این ماجرا شاید از زمان انقلاب سوسیالیستی شوروی سرچشمه گرفته باشد؛ زمانی که پدربزرگم عبدالله خان بلوطی تبریزی همزمان با انقلاب لنین در سال ١٩٠٧ میلادی در باکو زندگی و فعالیت میکرد. در واقع از ایران بدانجا مهاجرت کرده بود. انقلاب سوسیالیستی او را واداشت از آنجا به ایران بازگردد. او در همان زمان هم عکاس بود؟ بله! اصلا وی تخصص عکاسی را در روسیه فراگرفته بود. عبدالله خان در بازگشت به ایران به خراسان و شهر مشهد آمد. او همزمان با قدرت گرفتن سردارسپه در خیابان خسروی مشهد یک مغازه عکاسی به نام امید راه انداخت. ایرانگردی عبدالله خان به همینجا بسنده نکرد. او سپس به اراک رفت. زینت خانم، مادرم، در آن زمان تک فرزند خانواده و خردسال بود. او در شهر اراک به دبستان و سپس دبیرستان میرود. عبدالله خان باز در اراک یک عکاسی باز کرد و همزمان با این کار به دخترش نیز هنر و صنعت عکاسی را آموزش داد. زینت خانم بدینترتیب همزمان با تحصیل در هفتم و سپس هشتم دبیرستان در اداره عکاسی هم به پدر کمک میکرد. او حتی در اراک شاگرد هم میپذیرد و آموزش میدهد. برق در آن روزگار هنوز نبود. او با بهرهگیری از نور آفتاب و صفحههای فلزی، نور را روی صورت سوژه بازمیتاباند و عکاسی میکرد. عکاسان دیگر نیز همینگونه فعالیت میکردند. یعنی مادربزرگ شما به عنوان نخستین خانمی که برای عکاسی از دولت اجازهنامه رسمی گرفته است، از اراک کار خود را آغاز کرد؟ بله. زینت خانم جواز و پروانه عکاسی را در سال ١٣٢٥ در شهر اراک میگیرد. این نخستین جواز عکاسی یک خانم در ایران و تنها مدرک قدیمی به شمار میآید که برای فعالیت مجاز عکاسی زنی در ایران صادر شده است. خانمهای عکاس البته در تهران در همان زمان بودند اما هیچکدام جواز عکاسی به نام خودشان نداشتند. قدرت گرفتن پهلوی اول سرنوشت پدربزرگم و به پیروی از آن زندگی مادرم را نیز دگرگون کرد. عبدالله خان در همراهی با پهلوی اول که اکنون به سلطنت رسیده بود به مناطق گوناگون ایران سفر میکرد تا در سربازگیریها از جوانان شهرها و روستاها عکس بگیرد تا دفترچه اعزام به سربازی به آنان داده شود. زینت خانم بدینترتیب در ١٣ سالگی عکاس حرفهای شد. بدینترتیب راه پدر و دختر عکاس اینگونه از هم جدا میشود؟ این تعبیر به گونهای شاید درست باشد. عبدالله خان در دربار پهلوی اول و سپس پهلوی دوم شغل عکاسی خود را ادامه داد. زینت خانم که دیگر به گونه جدی به عکاسی مشغول شده بود در سال ١٣٢٨ با پسرخالهاش کاظم قنبرطهرانی که شغل آهنگری برای ساختمان داشت ازدواج کرد. پدرم نیز به دلیل علاقه فراوان مادرم و نیز عبدالله خان به عکاسی به این حرف گرایش مییابد. او سپس نزد پدربزرگم عکاسی را آموزش میبیند. زوج جوان بدینترتیب در سال ١٣٢٨ عکاسخانه میترا را در شرق تهران، در منطقه دولاب راه میاندازند؛ همین جایی که اکنون قرار دارد و نسل چهارم این خانواده یعنی فرزندم علی آنجا را اداره میکند. جز عکاسخانه میترا، حتما در تهران آن روزگار عکاسخانههای مشهور دیگر هم بودند! مشهورترین عکاسخانهها در قدیم، در خیابان ناصرخسرو بودند. یکی که از زینت خانم قدیمیتر به شمار میآمد عکاسی حسین خان اکونومی بود که پایینتر از شمسالعماره جای داشت. او ساختمانی در یک حیاط بزرگ داشت و آنجا عکاسی میکرد. عکاسی چهرهنما هم برای آقای طباطبایی بود که در ناصرخسرو قرار داشت. آن زمان بالای شهر امروز تهران نبود. شمال تهران با خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی) و چهارراه کالج به پایان میرسید.
عکاسی جزو مشاغلی بود که ارمنیها به آن علاقه داشتند! عکاسهای ارمنی هم زیاد بودند. یکی از عکاسهای پرآوازه ارمنی در میدان مخبرالدوله به سمت چهارراه استانبول بود. به ناصرخسرو اشاره کردید. لالهزار چگونه؟ آن خیابان پرآوازه عکاسخانه نداشت؟ در لالهزار جنوبی هم عکاسیهای بزرگ فعالیت میکردند. وجود تئاترها و سینماهای متعدد در لالهزار آن زمان موجب شده بود هنرمندان، هنردوستان و جوانان بسیاری به لالهزار بیایند. روزهای جمعه مردم لباس شیک میپوشیدند و برای تفریح و دیدن تئاتر و فیلم به لالهزار میآمدند. برخی از آنها پس از پایان نمایش و فیلم به عکاسیهای لالهزار میرفتند و عکسهای ژستی میگرفتند. معروفهای این عکاسیها یکی زهره، دیگری شایان و نیز آلبرت بودند که قدیمیهای لالهزار به شمار میآمدند. در یکی از بخشهای سریال دایی جان ناپلئون با عکاسی دورهگرد روبهرو میشویم. زمانی که عکاسخانهها رواج داشتند، عکاسان دورهگرد هم در تهران بودند؟ عکاسهای دورهگرد هم در گذشته داشتیم که در کنار خیابان بساط گسترانیده، پرده سفید میزدند و با نور آفتاب عکاسی میکردند. در جعبه دوربین آنها دو تشتک کوچک بود، یکی به نام داروی ظهور و یکی هم برای ثبوت. این عکاسهای دورهگرد درون محفظه دوربین عکس را ظاهر و سپس ثابت میکردند. عکس را پس از آن بیرون آورده با آب میشستند و خشک میکردند و به مشتری میدادند. این کار ٢٠ تا ٣٠ دقیقه زمان میبرد. به موضوع اصلی یعنی فعالیت زینت خانم بازگردیم. کار عکاسی برای زینت خانم در خانوادهای که خود به دخترک کار عکاسی را آموخته است طبیعتا نباید با مخالفت روبهرو میشد؟ پدیدهای که البته در آن روزگار بسیار دیده میشد. عبدالله خان روشنفکر بود و در کنار عکاسی اندکی به ساز به ویژه تار و پیانو میپرداخت. او هیچگاه با فعالیت و اشتغال دخترش مشکلی نداشت. البته در آن زمانه بخشی از جامعه که تعصبات فکری داشتند نه تنها با فعالیت یک زن عکاس، که اساسا با عکاسی مشکل داشتند و مخالف بودند. مثلا پدرم زمانی که عکس مشتری جوانی زیبا را در ویترین میگذاشت کسانی بودند که اعتراض میکردند . البته هنگامی که عکاسی در ایران جاافتاد و فعالیت مادرم به عنوان یک عکاس گسترش یافت و در میان مردم مشهور شد، عدهای بسیار از افراد و خانوادههای مذهبی استقبال میکردند که یک خانم از اعضای خانواده به ویژه زن و دخترانشان عکاسی کند. کار زینت خانم به آتلیه محدود میشد؟ در آغاز اینگونه است. زینت خانم در آتلیه عکسهای پرتره از دختران مدرسهای و عکسهای گروهی خانوادگی میگرفت. هنگامی که در سال ١٣٤٠ دوربین آلمانی رولفلکس حرفهای به ایران وارد شد، برای عکاسی مراسم جشن عقد و عروسی مادرم را دعوت میکردند که عکس بگیرد. آن دوربین، خبرنگاری دو لنزه بود که امکان میداد از اینگونه مجلسها بیرون از آتلیه عکس گرفته شود. مجلسهای یادشده و نیز دیگر جشنهای خانوادگی همواره در خانهها برگزار میشد که یک حیاط به مردانه و حیاطی دیگر به زنانه اختصاص داشت. مادرم در بخش زنانه عکاسی سیاه و سفید میکرد. عکسهای منظره و طبیعت در آن زمان هنوز خیلی رایج نشده بود. عکسهای محیطی و رخدادها را پدرم میگرفت. آن زمان عکاسها بسیار مورد احترام بودند. با خودرو ما را میرساندند، زمان پایان مراسم هم کیف دوربین را از میوه و شیرینی پر میکردند. عکسهای عروس و داماد در عروسیهای آن زمان چگونه بود؟ عکسهای جشن عروسی اینگونه بود که عروس و داماد در میان اقوام، فامیلها و دوستان میایستادند و عکس میگرفتند. آن سالها که عکاسی آن هم از خانمها در مجالس به تازگی باب شده بود، عروس و دامادهایی که به عکاسخانه میآمدند تا عکسهایشان را ببینند، رفتارشان بسیار جالب بود. تعجب و ذوق زیادی داشتند. عکسهای تکی یا دو نفره چه؟ از آنها مد نبود؟ عکسهای تکی عروس و داماد هنوز رواج نیافته بود. همه عروسیها در آن زمان در منزلهای شخصی برگزار میشد. هنوز باب نشده بود که عروس و داماد به آتلیه بیایند و عکس بگیرند. عروس و داماد در مواردی اندک با لباس مجلسی برای عکس یادگاری نامزدی به آتلیه میآمدند و عکس قدی ١٣ در ١٨ میانداختند. از زمانی که دوربین عکاسی رواج یافت، در هر دوره از تاریخ معاصر ایران ژستهایی که جلوی دوربینها گرفته میشد، با دورههای پیش و پس متفاوت بود. در دورهای که عکاسخانه میترا فعالیت خود را آغاز کرده بود، ژستهای عکسهای پرتره و خانوادگی چگونه بود؟ ژستها معمولا از روی مجلههای پرطرفدار آن زمان مانند فیلم و سپید و سیاه برگرفته و تقلید میشد. عکسهای هنرپیشههای مشهور ایرانی و خارجی در دهه ٤٠ خورشیدی در این مجلهها بود که از روی آنها الگو میگرفتند. برخی مدلها خیلی طرفدار داشت، مثل مدل فردینی، ملکمطیعی. عکاسیها مدل این عکسها را از روی آن سوژهها اقتباس میکردند و مدلهای ژستی را پیشنهاد میدادند؛ مثلا دست زیر چانه، سهرخ و نیمرخ یا تکی و دو نفره.گاهی که میخواستند عکس هنری بیندازند، اینگونه بود که پشت به دوربین و لنز مینشستند و صورت را رو به لنز برمیگرداندند و پس از نورپردازی با پروژکتورهای کاسهای عکسهای هنری میگرفتند. در آن زمان هم رایج بود که در آتلیهها برخی پوششها همچون کت مردانه یا کلاه برای مشتریها وجود داشته باشد؟ تا اندازهای! تنها چیزهایی که در آتلیهها به مشتری ارایه میشد، کراوات، کت یا پیراهن بود. خانمها خودشان لباس داشتند اما برخی آقایان اینها را نداشتند که برایشان در آتلیه گذاشته میشد. رتوش و تدوین عکسها در آن زمانه نیز رواج داشت؟ امکانات تدوین و تغییر روی عکس در آن زمان که پدرو مادرم فعالیت میکردند چندان نبود. به عنوان نمونه کسانی بودند که مثلا چشمشان معیوب یا سرشان کممو بود. پدرم از عبدالله خان یاد گرفته بود در چنین مواردی که فرد درخواست رفع این کاستیها را داشت، روی نگاتیو فیلم با قلم مخصوص رتوش برای آنها چشم مصنوعی یا مو میگذاشت. این قلمها ایرانی بود؟ خیر! قلمهایی که در آن روزگار برای رتوش عکس وجود داشت، آلمانی و ساخته شرکت استدلر بود. آن قلمها لوموگراف نامیده میشد و مداد مخصوص عکاسی بود. عکاسان حرفهای با این قلمها روی نگاتیو یا فیلم رتوش میکردند. کسب و کار زینت خانم پس از آن که جاافتاد و پذیرفته شد، طبیعتا باید سکه بوده باشد؛ آن هم در جامعهای که حساسیتهای سنتی و مذهبی برای عکاسی از خانمها وجود داشته است؟ زینت خانم مشتریهای ثابت به ویژه در میان خانوادههایی داشت که از نظر اعتقادی میخواستند عکاسشان خانم باشد. کسانی بودند که از همه جای تهران به عکاسخانه میترا میآمدند و مشتری مادرم بودند. حتی برخی از آنها سفارش میکردند عکس ما را فقط خانم درست کند و مرد نبیند. مادرم از سال ١٣٢٥ که مستقل به کار عکاسی پرداخت تا سال ١٣٦٠، از حدود ٢٠٠ هزار نفر در آتلیه یا عروسی و مراسم عکس برداشته بودند. زینت خانم، زنی بسیار دلسوز و مهربان بود و به مشتریهایش احترامی فراوان میگذاشت. هنگامی که درگذشت، پدرم گفت معلم و استاد من از دستم رفت. مادرم دیپلمه مدرسه شاهدخت در میدان بهارستان بود. دوربینهایی که در عکاسخانه میترا و البته دیگر عکاسخانهها به کار میرفت، از چه مدلها و ساخته چه کشورهایی بود؟ صنعت عکاسی چون از فرانسه به دیگر کشورها فرستاده شده بود، دوربینهای اولیه نیز ساخت کشور فرانسه بود که لومیکس نام داشت. بعدها شرکت آگفا گِوِرت آلمان دوربینهای آماتور و حرفهای را به بازار داد. سپس ایستمن کداک آمریکا دوربینهای آماتور و خانوادگی را به بازار فرستاد که هر کس میخرید و با یک حلقه فیلم عکسهای شخصی و خانوادگی میگرفت. فیلمها عمدتا آلمانی یا امریکایی بودند. دیگر کشورهای اروپایی نیز بعدها فیلمهای سیاه و سفید را تولید کردند. فیلمهای رنگی از چه زمانی به ایران آمدند؟ فیلمهای رنگی از حدود سال ١٣٤٩ به همراه دستگاه ظهور و چاپ رنگی به ایران وارد شدند. نخستین فیلمهای رنگی از کداک امریکا و کمپانی آگفا گِوِرت آلمان بودند. رواج فیلمهای رنگی، یک دگرگونی بزرگ بود. هنگامی که نگاتیوهای رنگی رایج شدند، همه به هر قیمت در پی آنها بودند. مثلا یک حلقه فیلم سیاه و سفید ٢٥ قران بود، در حالی که یک حلقه فیلم رنگی ٤ تومان قیمت داشت. کاغذهای چاپ عکس هم از کشورهای یادشده به ایران میآمد؟ کاغذهای عکاسی در ابتدا برای شرکت آگفا بود. سپس کداک به آمریکا و شرکتهای بلژیکی و یوگسلاوی نیز کاغذهای تولیدشده خود را به ایران فرستادند. فوجی و میتسوبیشی ژاپن نیز بعدها در این حوزه بخشی از بازار را گرفتند. خاطرهای از روزگار رونق فعالیت زینت خانم به یاد دارید؟ خاطرهای دارم که هرچند برای یک عروس و داماد تلخ بود، اما خب پیش آمد دیگر! در یکی از مجلسهای عروسی که من هم برای کمک به مادرم رفته بودم، او به عکس گرفتن از عروس و داماد و میهمانها مشغول شد. دو تا از بچههای میهمانان از روی بچگی و کنجکاوی سراغ کیف دوربین رفته، آن را باز کردند و حلقههای فیلم را که مادرم از عروس و داماد گرفته بود باز کردند، آنها را نور دادند. هنگامی که زینت خانم فیلمها را در تاریکخانه برای ظهور دست میگیرند، میبینند دست خورده و سیاه شده است. عروس و داماد چند روز پس از مراسم عروسی برای بازدید آلبوم عکسها به عکاسخانه آمدند. پدر و مادرم به آنها گفتند که متاسفانه بر اثر شیطنت بچههای میهمانان خودشان فیلمها نور خورده و سیاه شدهاند. مبلغ بیعانه بدینترتیب به آنها پس داده شد. عروس و داماد هم چون میهمانان خودشان فیلمها را دستکاری کرده بودند، دیگر اعتراض نکردند.
عکاسخانه میترا هزار نفر را از نابینایی درآورده بود!
علی تهرانی، نوه زینت بلوطی تبریزی
عکاسخانه میترا، جایی است که سالها مادربزرگم در آن دگمه شاتر را فشار داده و از خاطرات همشهریانش عکس گرفته است. شهرت عکاسی میترا به این دلیل بود که به غیر از مادربزرگم عکاس خانم دیگری در تهران نبود. آن زمان هم کمکم عکس گرفتن در عروسیها مرسوم شده بود. اما خانوادههای مذهبی اجازه نمیدادند عکاس مرد به مجلسشان وارد شود. عکاسخانه میترا روزگاری پرماجرا را از سر گذرانده تا به امروز رسیده است. یادم است پدربزرگم، کاظم قنبرطهرانی میگفتند روزی که برق آمد و ساختمان عکاسخانه دارای برق و سیمکشی شد، توسط ابزار اولیهای که در خانهشان داشتند یعنی تشتهای در آشپزخانه و حمام و پایههای چوبی که خودش درست میکند، با آن تشتها و نیز زرورق که نور را انعکاس میدهد، لامپی درست کردند. او روایت میکرد که از فردای آن روز رفتم تابلوی مغازه را عوض کردم و گذاشتم عکاسی الکتریکی میترا. پیش از آن خیلی سخت بوده با نور آفتاب و آیینههایی که میتابیده، عکس بگیرند. مادربزرگ تعریف میکرد از آن زمان که عکاسی به سمت الکتریکی شدن رفت، رونق عکاسی چند برابر شد. میگفت ما تا ساعت ٢ نیمهشب در برخی شبها نگاتیو ظاهر میکردیم و چند سال همینگونه بود که مردم با لباسهای نو میآمدند عکسمیگرفتند. پدربزرگ میگفتند بیش از هزار نفر را از نابینایی درآورده بود، یعنی برایشان چشم میگذاشت و کسانی که مو نداشتند و موهایشان ریخته بود را برایشان مو درست میکردند. این کارها را با بهرهگیری از ابزارهای خاص مثلا تیغ روی نگاتیو انجام میداد. یک نکته جالب این که دستگاهی کپی در دهه ٤٠ در عکاسخانه داشتند که نام برندش دِوِلوپ بود. پایین قبضهایی که آن زمان برای عکاسخانه چاپ کرده بودند، پدربزرگ برای تبلیغ که پدیدهای نو هم در آن زمان به شمار میآمد، نوشته بود «فتوکپی در پنج دقیقه!». این مساله با توجه به سرعت زمانه ما میتواند جالب باشد. این دستگاه فتوکپی در واقع یک دوربین عکاسی فوری و یک پولاروید بود که متن یا تصویر را اسکن میگرفت و چاپ میکرد.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید