نگاهي به کتاب معرفت شناسي نوشته رابرت آئودي

1386/3/19 ۰۳:۳۰

نگاهي به کتاب معرفت شناسي نوشته رابرت آئودي

رابرت آئودي، استاد فلسفه دانشگاه نوتردام هلند، کتابي براي معرفي معرفت شناسي به خوانندگان غيرمتخصص نوشته است. اين کتاب را علي اکبر احمدي به فارسي ترجمه کرده و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي آن را منتشر کرده است. پرداختن به معرفت شناسي از اين منظر موضوعي است که مي تواند راهگشاي شناخت بهتر مسائل معرفت شناسي تحليلي باشد.



گرايش هاي معرفت شناسي

رابرت آئودي، استاد فلسفه دانشگاه نوتردام هلند، کتابي براي معرفي معرفت شناسي به خوانندگان غيرمتخصص نوشته است. اين کتاب را علي اکبر احمدي به فارسي ترجمه کرده و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي آن را منتشر کرده است. پرداختن به معرفت شناسي از اين منظر موضوعي است که مي تواند راهگشاي شناخت بهتر مسائل معرفت شناسي تحليلي باشد. فيلسوفان از ابتداي تاريخ فلسفه در پي يافتن توصيفات و ويژگي هاي جهان بوده اند. اينکه ما در چگونه جهاني زندگي مي کنيم، اينکه نسبت ما با «هستي» چگونه است و اينکه هستي داراي چه ويژگي هايي است از پرسش هاي هميشگي و هنوز مطرح در عالم فلسفه است. از زمان طالس ملطي تا روزگار ما، نسبت هستي هاي مختلف دغدغه اصلي فيلسوفان به شمار مي آمده است. روزگاري هستي متافيزيکي مورد پرسش قرارگرفته است. زماني پرسش از هستي خداوند در ديدگاه فيلسوفان اهميت اساسي يافته است، گاهي فيلسوفي نحوه وجود اقتصادي انسان را بررسي کرده و گاهي نيز انسان و وجود در سير تاريخي شان لحاظ شده اند، اما اين همه و حتي پرسش هايي کمتر بنيادين را ما با استفاده از آنچه مي توان به آن قوه شناخت گفت، درک مي کنيم و هر پرسشي، اگر اصولاً پاسخي برايش وجود داشته باشد، به چيزي منجر مي شود که به آن «معرفت»مي گويند. اگر انساني در انديشه يافتن جايگاه وجودي خود در جهان باشد بايد پيش از هر چيز بداند که آنچه چنين جايگاهي را براي او قابل فهم مي کند، داراي چه خصوصياتي است، يا به تعبيري بهتر بايد درباره فعل هاي «دانستن»، «انديشيدن»، «آگاه بودن» کمي بينديشد يا به تعبيري وسيع تر «شناخت» خود را بشناسد. فلسفه آن دانشي که واجد اين مهارت است را «معرفت شناسي»مي نامد. اين واژه قدمتي به اندازه تاريخ فلسفه دارد و مانند بسياري از پرسش هاي فلسفي هنوز حل نشده و به قوت سابق در جاي خود باقي است. از همين روي معرفت شناسي و کتاب هاي مربوط به آن اهميت مرکزي در فلسفه دارد.در ايران هم به سبب سنت فلسفه اسلامي که کمتر مباحث معرفت شناسي در آن اهميت دارد و هم به اين دليل که سنت معرفت شناسي مشخصي در انديشه ما وارد نشده است کمتر به معرفت شناسي پرداخته شده است، جز چند سال گذشته که نگاهي جديد درباره معرفت شناسي در حال شکل گيري است. بنابراين کتابي مانند «معرفت شناسي» رابرت آئودي، که معرفي گرايش هاي امروزين اين شاخه است، اهميتي بسيار مي يابد. اهميتي که از ارزش واقعي کتاب مي گذرد و کارکردي خاص مي يابد، چرا که با مراجعه به آن و تامل در آن مي توان به گرايش هاي اساسي معرفت شناسي معاصر احاطه اي درخور يافت. منظور از احاطه، البته نه متخصص شدن در اين رشته بلکه بيشتر آماده شدن براي مطالعات تخصصي تر است.
1- معرفت با ادراک حسي آغاز مي شود. ادراک حسي چنان اهميتي دارد که بنابر مشهور، ارسطو معتقد بود اگر کسي قوه اي از قواي ششگانه حواس را از دست بدهد، گوشه اي از علمش را از دست داده است (من فقد حساً، فقد فقد علماً)؛ اما تحليل حواس درگيري هايي هم براي فيلسوفان ايجاد مي کند. واقع نمايي حواس، حدود شناسايي آنها و توهم هاي ناشي از کج نمايي هاي حواس از جمله مواردي است که فيلسوفان در طول تاريخ از افلاطون تا متخصصين علوم شناختي معاصر با آن درگير هستند. کتاب معرفت شناسي آئودي با تحليل ادراک حسي آغاز مي شود و در خلال اين بخش رابطه ادراک حسي با واقع گرايي بررسي مي شود.
2- فصل دوم اين کتاب درباره حافظه است. حافظه داراي جايگاهي است که به آن مرکزيت معناشناختي مي بخشد. حافظه منبعي براي باور، شناخت و توجيه است (به ياد داريم که «باور صادق موجه» تعريفي قديمي از معرفت است که مورد قبول بسياري از فيلسوفان و معرفت شناسان است) و البته نبايد پنداشت که حافظه تنها منبعي منفعل است که مانند يک انبار باورهاي ما در آن ذخيره مي شود تا هرگاه که به آنها نياز داشتيم بتوانيم در اين انبار به جست وجو بپردازيم. حافظه قوه اي است فعال که باورها و تصاوير ذهني را در هم مي آميزد.
3- بخش سوم کتاب «خودآگاهي» نام دارد. دسترسي انسان به باورها و عواطف و آگاهي ثانويه يافتن از اين امور موضوع مبحث خودآگاهي است. دانستن اينکه گزاره اي را دانسته ايم يا فلان حالت ذهني، بدني يا احساسي را داريم، آن چيزي است که از آن به خودآگاهي تعبير مي کنيم. خودآگاهي معضله هايي نيز با خود به همراه دارد. اينکه آيا امکان دارد ما به اموري ذهني در درون خودمان آگاهي ثانويه نداشته باشيم؟ پاسخ مثبت يا منفي به اين پرسش با خود مسائل ديگري به همراه مي آورد. اگر جواب ما «آري» باشد، آنگاه بايد بتوانيم توضيح دهيم دانستن در معناي جديد به چه معناست يا فلان حالت ذهني دسترسي ناپذير چگونه حالتي است و اگر پاسخ ما «نه» باشد، آنگاه بايد شواهدي که در روانشناسي جديد عليه نظر ما ارائه مي شود را دوباره توضيح و تشريح کنيم. اين پرسش تنها پرسش مربوط به خودآگاهي نيست. اما شايد پس از معناي خودآگاهي اين پرسش اصلي ترين و راهبردي ترين پرسش باشد.
4- فصل چهارم که عنوان آن «عقل» است در اين کتاب جا افتاده و ناشر در حال اصلاح نسخه هاي کتاب است. اما فصل پنجم آن درباره مساله گواهي است. گواهي از مواردي است که در توجيه يک باور مي تواند به کمک يک شخص بيايد. هرچند بايد بدانيم گواهي به هيچ عنوان ضامن صدق يک گزاره نيست، بلکه تنها مي تواند علتي باشد که يک شخص با کمک آن به گزاره اي خاص باور پيدا کند. گواهي از مقولات رواني است و اين موضوع از آن مواردي است که معرفت شناسي با روانشناسي ارتباط نزديکي پيدا مي کند، چرا که بيشتر ناظر به اقناع ذهني است تا صدق.
5- عنوان فصل ششم و هفتم اين کتاب به ترتيب «استنتاج و توسعه شناخت»و «معماري شناخت» است. اين فصول درباره روش هاي پديدآمدن يک گزاره و چگونگي پيوند خوردن گزاره هاي شناختي به يکديگر است. استنتاج و استقرا دو روشي است که انسان ها با آن گزاره هايي که باورشان دارند را بازسازي مي کنند و با استفاده از زنجيره هاي استنتاجي و معرفتي دستگاه مفهومي شان را شکل مي دهند(آيا اين اتفاقات براي همه و نه فقط براي آئودي خودآگاهانه رخ مي دهد). کل گرايي، انسجام گرايي و شالوده گرايي سه عنواني است که معرفت شناسان با آنها کوشيده اند نحوه ترکيب اجزاي شناخت را توضيح دهند. در اين دو بخش بحث نسبتاً مفصلي در اين باره ارائه شده است.
6- در فصل هشتم نويسنده پس از طرح و بررسي شناخت و معرفت به تعاريف و چيستي شناخت پرداخته است. اين بررسي شايد بهتر بود که در اولين فصل هاي اين کتاب جاي مي گرفت اما نويسنده کوشيده در ابتدا با مفهوم عرفي معرفت کار کند و وقتي ناآشنايان با فلسفه با مسائل کلي معرفت شناسي آشنا شدند آنگاه با معضله معرفت دست و پنجه نرم کنند.
7- فصل نهم اين کتاب درباره انواع شناخت است. شناخت ديني، علمي و اخلاقي از جمله شناخت هايي هستند که در اين فصل مورد مداقه قرار گرفته است. اما فصل آخرين اين کتاب به شک گرايي پرداخته است. شک گرايان در ابتدا دوشادوش فلاسفه با معرفت درافتاده اند و فلاسفه نيز به آنها حمله کرده اند.

منبع :شرق
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: