1393/2/28 ۰۸:۴۳
حكیم عمر خیام (۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ ـ ۱۲ آذر۵۱۰ ش)، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر بنامی است كه گرچه پایگاه علمیاش برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازه اش بیشتر به واسطه رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد؛ چه، آن را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند. از برجستهترین کارهای او اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک است. وی بدین منظور مدار گردش زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود. در همین سالها (۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس را نوشت و در آن خطوط موازی و نظریه نسبتها را شرح داد. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است. ابداع نظریهای درباره نسبتهای همارز با نظریه اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
اشاره: حكیم عمر خیام (۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ ـ ۱۲ آذر۵۱۰ ش)، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر بنامی است كه گرچه پایگاه علمیاش برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازه اش بیشتر به واسطه رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد؛ چه، آن را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند. از برجستهترین کارهای او اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک است. وی بدین منظور مدار گردش زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود. در همین سالها (۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس را نوشت و در آن خطوط موازی و نظریه نسبتها را شرح داد. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است. ابداع نظریهای درباره نسبتهای همارز با نظریه اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد فلسفه، ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد میکنند؛ به طوری كه به گفته کانسوا: «در تاریخ ریاضی سدههای ۱۱ و ۱۲ و شاید هم بتوان گفت در تمام سدههای میانه حکیم عمر خیام نیشابوری نقش عمدهای داشتهاست.» جورج سارتن نیز مینویسد: «خیام نخستین کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقهبندی تحسینآوری از این معادلات آورده است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده و به حل هندسی آنها توفیق یافته. رساله وی در علم جبر، معرف یک فکر منظم علمی است. این رساله یکی از برجستهترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجستهترین آنها در این علم است.»
از دیگر دستاوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جملهای است که به احترام سبقت وی بر نیوتن در این زمینه، در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جملهایها «دو جملهای خیام ـ نیوتن» نامیده میشود. خیام زندگیاش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه معاصرانش از رباعیات او بیخبر بودند.تقریباً صحت انتساب ۵۷ رباعی به خیام مسلم است و با کمک آنها زبان شاعر و مشرب فلسفیاش تا حد زیادی آشکار میشود. ویژگی اصلی اندیشههای خیام پرسشگری است و او همواره بر روی نقاط اصلی زندگی بشر دست گذاشته است. آنچه در پی میآید، بخشی از مقدمه استاد دینانی بر كتاب «هستی و مستی» است كه گفتگوی مفصل آقای كریم فیضی با ایشان در باره رباعیات خیام است. این كتاب به همت انتشارات اطلاعات به چاپ رسیده و با استقبال گرم خوانندگان روبرو شده است.
***
شمار اندیشمندان بزرگى كه در كشور پهناور ایرانزمین به منصه بروز و ظهوررسیدهاند و آثار سودمندى را نیز از خود به یادگار گذاشتهاند به هیچوجه اندك نیست. در همهادوار تاریخ، به كمتر دورهاى مىتوان دست یافت كه در آن دوره، این سرزمین گسترده، ازداشتن اندیشمندان بزرگ و ژرفاندیش بىنصیب و بىبهره بوده است. در دورههاى اسلامى كهفلسفه ازسوى متكلمان اشعرى و برخى از اشخاص متحجر و خشكمغز مورد حمله قرارگرفت، اندیشههاى فلسفى از صحنه اجتماع بیرون رفت و در بسیارى از كشورهاىمسلماننشین ریشه درخت این سنخ از مباحث براى همیشه خشكید و از میان برداشته شد. دراین میان، سرزمین ایران یك استثنا بود و به رغم ضربههاى سخت و سهمگینى كه بر پیكرفلسفه وارد گشت، نور تفكر در آن خاموش نشد و چراغ اندیشه همیشه در آن روشن ونورافشان باقى ماند.
تردیدى نمىتوان داشت كه طوفان تند و نیرومندى كه برخلاف جهت اندیشههاىفلسفى وزیدن گرفته بود، به فیلسوفان این سرزمین نیز آسیب رسانید و بسیارى از آنها با مرگو نابودى و یا دستكم با تكفیر و تبعید روبرو گشتند؛ ولى ریشههاى شجره حكمت در اینسرزمین آنچنان محكم و گسترده است كه وقتى شاخهها و یا حتى تنه آن قطع مىشود، اینریشهها دوباره و بهگونهاى دیگر جوانه مىزند و رشد مىیابد. آنچه موجب شگفتى مىشود،این است كه این سرزمین در عین اینكه همواره مهد حكمت و سرچشمه دانش بوده است،دشمنان سرسخت فكر فلسفى را نیز در درون خود پرورانده و شاهد آنان بوده است!
كتاب «تهافتالفلاسفه» یكى از مشهورترین و در عین حال مؤثرترین كتابهایى استكه در ردّ اندیشههاى فلسفى به رشته تحریر درآمده و در جهان اسلام و میان مسلمانان موردتوجه قرار گرفته است. در این كتاب، فیلسوفان بزرگ در مورد برخى از مسائل، محكوم به كفرو در بسیارى از مسائل محكوم به فسق گشتهاند و البته معلوم است كه اگر شخص مسلمان بهكفر محكوم گردد، با چه كیفرهاى سخت و نابودكنندهاى روبرو خواهد شد. نویسنده این كتاب جز ابوحامد محمد غزالى شخص دیگرى نیست. این متكلم معروف و مشهوراشعرى، در خراسان بزرگ زاده شد و به سرزمینى تعلق دارد كه ابنسینا و بسیارى از فلاسفهبزرگ دیگر در آن زاده شده و پرورش یافتهاند؛ اما خراسانىبودن غزالى و ابنسینا و بسیارىاز فلاسفه دیگر، مستلزم این نبود كه این متكلم اشعرى از مخالفت سرسخت با فلسفه وستیزهجوئى با فلاسفه دست بردارد؛ زیرا او در مدرسهاى درس خوانده بود كه رسالتسردمداران آن مدرسه، جز دشمنى آشتىناپذیر با اندیشههاى فلسفى و نشر اندیشههاىاشعرى چیز دیگرى نبود. دانشگاه نظامیه بغداد بر این اساس شكل گرفته بود كه پیام نحلةكلامى اشاعره را به سراسر جهان اسلام برساند.
ابوحامد غزالى كه از این دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، در رساندن پیام بنیانگذارانآن به گوش مردم جهان لحظهاى درنگ نكرد و تا آنجا كه مىتوانست، در این راه كوششبهعمل آورد. او نهتنها در انجام رسالت خود مبنى بر نشر اندیشههاى اشاعره به نوشتن كتاب «تهافتالفلاسفه» مبادرت نمود، بلكه حتى با اندیشمندان اسماعیلى نیز به مبارزه و مجادلهپرداخت و در ردّ نظریات و اندیشههاى آنان كتاب نوشت. به نظر مىرسد دشمنى و خصومتغزالى با اندیشمندان اسماعیلى، بیش از آنكه به جنبه مذهبى و طریقه دینى آنها مربوط باشد،به اندیشههاى فلسفى آنها ارتباط پیدا مىكند؛ زیرا این متكلم پرشور اشعرى، در زندگى خود، بهویژه در روزگار جوانى با فلسفه سر ناسازگارى داشت و طرز تفكر فلسفى را با مشرب دینىخویش در تضاد و تناقض مىپنداشت؛ اما او براى اینكه بتواند در ستیزهگرى خود با فلسفهكامیاب گردد و از عهده ردّ اندیشههاى فلاسفه برآید، نیازمند این بود كه با اصول و مقدماتفلسفه ـ اگرچه به نحو اجمال ـ آشنا شود. براساس همین انگیزه بود كه كوشید با بزرگترینفیلسوف زمان خود ارتباط برقرار كند.
فیلسوف زمان
بزرگترین فیلسوف زمان زندگى غزالى، جز حكیم عمر خیام شخصى دیگر نبود. حكیم عمر خیام كه خود را به نوعى اگرچه به واسطه، شاگرد شیخالرئیس ابوعلى سینا مىدانست، درحكمت و فلسفه بىبدیل بود و با كتاب «شفا»ى ابنسینا انس و الفت فراوان داشت. او تاواپسین لحظه زندگى خود با این كتاب بزرگ فلسفى قطع رابطه نكرد و در موارد لازم بهآن مراجعه مىنمود. گفته مىشود كه حكیم عمر خیام در حالى كه خلال در دندان خود داشتو در كتاب شفاى ابنسینا به تأمل و بررسى درباره مسئله بنیادى «واحد و كثیر» پرداخته بود،ناگهان خلال را از دندان خود برگرفت و كتاب را بست و با ذكر و تحمید خداوند، جان به جانآفرین تسلیم كرد.
خیام اهل تأمل بود و پیوسته در اسرار هستى و مسائل وجود مىاندیشید او علاوه برآثار گرانسنگ و ارزشمندى كه در علم نجوم و هیئت و ریاضیات از خود به یادگار گذاشته،چندین اثر فلسفى نیز به رشته نگارش درآورده است. آثار فلسفى این حكیم اگرچه از جهتحجم كوچك بهشمار مىآید، ولى از جهت محتوا بسیار ژرف و سنجیده است. این آثاربهترتیب زیر عبارتند از:
1ـ رساله فى الكون والتكلیف،
2ـ ضرورهالتضاد فى العالم و الجبر و البقاء،
3ـ رساله الضیاء العقلى فى الموضوع العلم الكلى،
4ـ رساله در علم كلیات وجود،
5ـ رساله فىالوجود،
6ـ رساله جواب عن ثلاث مسائل.
خیام در رساله «الكون والتكلیف» تنها به بررسى مسائل هستى نمىپردازد، بلكه ازمسئولیت انسان نیز سخن به میان مىآورد. ضرورت تضاد در عالم نیز مسئلهاى است كه دررساله دیگر او مورد بررسى قرار گرفته. این مسئله از مسائل عمده و بنیادى بهشمار مىآید. ازآنچه در آثار فلسفى خیام آمده، مىتوان دریافت كه او با نحلههاى گوناگون فلسفى آشنائىكامل داشته و در هریك از آنها به تأمل و ژرفاندیشى پرداخته است. با این همه مىتوان گفتكه این اندیشمند دردآشنا در چارچوب هیچیك از این نحلهها محدود و محبوس نمانده است.او در سلوك فكرى خود درنگ و توقف ندارد و براى اندیشیدن، پایانى در نظر نمىگیرد.سرودن شعر در قالب رباعى براى خیام یك تفنن و تفریح یا بازى با الفاظ و كلمات نیست، بلكه او مانند یك اقیانوس متلاطم هر لحظه موجى ایجاد مىكند و شكسته شدن این موجخروشان در ساحل دریاى وجود او، بهصورت یك رباعى ظاهر و آشكار مىگردد.
خیام در انتخاب نام و عنوان «الكون والتكلیف» براى رساله فلسفى خود، نشان مىدهدكه علاوه بر مسئله مهم «چه مىتوانیم بدانیم»، مسئله بنیادى «چه باید انجام دهیم» نیز ازاهمیت ویژه برخوردار است. به همان اندازه كه عقل نظرى در گشوده بودن هستى انسان بهروى عالم دخیل است، عقل عملى نیز در نحوه زندگى و چگونگى سلوك او در این جهاننقش ایفا مىكند. دو كلمه «الكون» و «التكلیف» كه نام و عنوان رساله فلسفى خیام را تشكیلمىدهند، به عقل نظرى و عقل عملى اشاره دارند و معنى زندگى انسان نیز به نظر و عملبستگى پیدا مىكند. زندگى بشر جز نظر و عمل چیز دیگرى نیست و در جایى كه نظر و عملهماهنگى نداشته باشند، هرگز نمىتوان از زندگى درست و معقول انسان سخن به میان آورد.عمل بدون نظر، زندگى انسان را نمىسازد، چنان كه نظر بدون عمل نیز در حد یك فرضیه باقىمىماند و در معنى بخشیدن به آنچه زندگى این جهانى خوانده مىشود، نقش ایفا نمىكند.
خیام یك فرضیهپرداز نیست و به هماهنگى میان نظر و عمل و ضرورت آن در زندگىانسان سخت باور دارد. او به واقعیت زندگى كه فقط با صدق و راستى شكل مىگیرد، مىاندیشد و با هرگونه كجروى و ریاكارى كه از ناهماهنگى میان ظاهر و باطن یا نظر و عمل ناشىمىشود، سرستیز و ناسازگارى دارد. خیام بدان گونه كه مىاندیشد، سخن مىگوید و به صادقبودن در اندیشه كه درست اندیشیدن را نیز همیشه به دنبال مىآورد، ایمان راسخ دارد. كسى كه صادقانه مىاندیشد، صادقانه نیز سخن مىگوید و از صدق در اندیشه و سخن، درستى كردار و صحت عمل نیز پدیدار مىگردد. سخن از اندیشه سرچشمه مىگیرد و كلام، قالب تفكر به شمارمىآید. اكنون اگر كردار نیز با گفتار هماهنگ باشد، زندگى راستین انسان شكل مىگیرد و معنىآن آشكار مىشود. كجروىها و بدیها و هرگونه پلشتى در زندگى اجتماعى از پیامدهاىناراستى و ناهماهنگى میان اندیشه و سخن یا گفتار و كردار است.خیام كه با فرهنگ كهن ایرانزمین نیز پیوستگى دارد، با هماهنگى میان ظاهر و باطنپیوند ناگسستنى بسته، همواره مىكوشد جز بدان گونه كه مىاندیشد، به سبك و اسلوب دیگرىسخن نگوید.
حكیم نیشابور از شجاعت و جرأت اندیشیدن برخوردار است و كسى كه جرأتفهمیدن دارد، از طوفان حوادث نمىهراسد. او سقراط وار در برابر وزیدن بادهاى تند ایستادگىمىكند و براى احتراز از بادهاى مخالف، خود را در پشت دیوار پنهان نمىكند. جرأت فهمیدنو شجاعت داشتن براى ادراك موجب شده بود كه خیام خود را در یك نحله خاص فلسفى ویك مقوله كلامى مقید و محبوس نسازد. او به گونهاى آزاداندیش است كه آزاداندیشى را نیزبه عنوان یك مقوله یا یك نحله خاص برنمىگزیند. بنا بر این نمىتوان او را براساس اصطلاح امروز یك ساختارشكن به شمار آورد.
صادق بودن و شفافیت اندیشه آنچنان در زندگى خیام ظاهر و جلوهگر است كه برخىاشخاص، او را در زمره صوفیان ملامتى قرار دادهاند. البته این اشخاص كسانى هستند كه دررباعیات خیام مضامین عرفانى مىبینند. تردیدى نمىتوان داشت كه شیوه زندگى و برخى ازآرا و اندیشههاى خیام با آنچه طریقه و راه و رسم صوفیان ملامتى خوانده مىشود، نزدیك است. مضامین عرفانى نیز در رباعیات و برخى از آثار دیگر او به هیچ وجه اندك نیست. با اینهمه هرگز نمىتوان ادعا كرد كه او به فرقهاى وابستگى داشته و از پیر یا مرشدى دستورمىگرفته است. آزادى اندیشه و صداقت در گفتار و كردار موجب شده بود كه او بتواند در راهحقیقت گام بردارد و به اخوان صفا و سالكان طریقت نزدیك گردد و همانند آنان شناخته شود.
به هیچ وجه گزاف نیست اگر ادعا كنیم كه حكیم عمر خیام، در طرز تفكر و راه و رسم زندگى خود بیش از هر شخص دیگرى به سقراط شباهت دارد؛ زیرا او نیز همانند سقراط فضیلت را در علم و معرفت عقلانى مىداند و به معرفت نفس و خودشناسى بیش از هر چیزدیگرى توجه مىنماید. جمله معروفى كه سقراط در معبد دلفى بهعنوان یك اصل عمده واساسى مطرح كرد این بود كه گفت: «خودت را بشناس.»
در این طرز تفكر انسان آبستن حقیقت است و رسیدن به حقیقت، در واقع آگاهى پیداكردن به چیزى است كه انسان خود حامل آن شناخته مىشود. براى اینكه انسان بتواندحقیقت را از ضمیر خود بیرون آورد و آن را آشكار سازد، به یك كوشش سخت و توانفرسانیازمند است، به گونهاى كه مىتوان این كوشش سخت را با درد زایمان قابل مقایسه دانست.وقتى از كوشش سخت و مشكل سخن گفته مىشود، منظور این است كه فكر انسان همواره و به طور ذاتى در محاوره و گفتگو به سر مىبرد و در سیر و سلوك ذهنى لحظهاى درنگ نمىكند. محاوره دایمى فكر به گونهاى است كه انسان حتى در حال تنهایى و خلوت خود نیز با خویشبه گفتگو مىپردازد.
بررسى آثار خیام نشان مىدهد كه او فیلسوف ژرفاندیشی بوده و با فیلسوفانبزرگ نیز به گفتگو پرداخته است. كسانى كه با علوم ریاضى آشنایى دارند، به خوبى مىدانندكه خیام در نجوم و هیئت و ریاضیات نوآورى داشته است و دانشمندان امروز نیز به جایگاهرفیع علمى او اعتراف مىكنند. افزون بر این همه، او در خلوت خویش نیز با خود محاورهداشت و به گفتگو مىپرداخت. رباعیات زیبا و پرمحتواى او نشاندهنده نوع محاوره وگفتگوهاى دردمندانهاى است كه با خویشتن خویش داشته است. كسانى كه در شیوه زندگى وروش اندیشه خیام، با آنچه راه و رسم صوفیان ملامتى خوانده مىشود، نوعى مشابهت وهمانندى مشاهده مىكنند، باید به این نكته نیز توجه داشته باشند كه سقراط نیز در شیوه تفكرو طریق زندگى خود، به عرفا و اهل طریقت بسیار نزدیك است؛ زیرا خودشناسى و معرفتنفس، اساس و پایه اندیشه سقراط بود و او پیوسته آن را توصیه مىكرده است.
در طریقت عرفان نیز خودشناسى و معرفت نفس نخستین گام شناخته مىشود و همه ارباب معرفت آن را مورد تأكید قرار مىدهند. وجه دیگرى كه مىتواند از وجوه مشابهت وهمانندى میان خیام و سقراط شناخته شود، این است كه هریك از این دو فیلسوف دربارهمعنى زندگى به تأمل پرداخته، آن را در زمره بنیادىترین مسائل بهشمار آوردهاند. در نظرسقراط زندگى اگر اندیشیده نشده باشد، ارزش زیستن ندارد. خیام نیز در بیشتر رباعیات خود از زندگى سخن گفته و درباره معنى آن اندیشیده است. آنچه در آثار این دو فیلسوف مطرحشده، همان چیزى است كه مولوى در یك بیت مىگوید:
لحظهاى در خود نگر تا كیستى
از كجائى؟ وز چه جایى؟ چیستى؟
كسى كه درباره چرایى زندگى سخن مىگوید، با چراهاى بسیار دیگرى روبرو مىگرددكه باید به آنها نیز پاسخ گوید. از جمله آن چراها، یكى این است كه چرا برخى از مردم زندگىرا ارزشمند نمىدانند؟ و چرا برخى اشخاص از واقعیت و متن زندگى مىگریزند و به راهخودفریبى یا خودفراموشى قدم مىگذارند؟ مسئله دیگرى كه در اینجا مىتواند مطرح شود، این است كه آیا پرسش از معنى زندگى، همان چیزى است كه در پرسش از هدف و غایتزندگى مطرح مىگردد؟ و یا این كه پرسش از معنى زندگى، غیر از پرسش از هدف زندگىشناخته مىشود؟
به نظر مىرسد خیام در رباعیات خود به همان اندازه كه از معنى زندگى سخنمىگوید، درباره هدف و غایت زندگى نیز به بحث و بررسى مىپردازد. خیام یكى از بزرگترین علماى عصر خود بوده، در علم هیئت و نجوم و ریاضیات ازنوادر روزگار به شمار مىآید. از سوى دیگر او فیلسوفی ژرفاندیش نیز شناخته مىشود.سؤالى كه در اینجا پیش مىآید، این است كه: آیا او به حكم عالم بودن، درباره معنى زندگى وغایت آن سخن مىگوید و یا اینكه پرسش از معنى و غایت زندگى به فیلسوف بودن اومربوط مىگردد؟
اگر بپذیریم كه خیام به عنوان فیلسوف، از معنى زندگى و غایت آن سخن مىگویدو پرسش به عمل مىآورد، ناچار باید بگوییم كه پاسخ به این پرسشها نیز جز از طریق فلسفه امكانپذیر نخواهد بود. به طور كلى مىتوان گفت سخن گفتن از معنىدارى و یا بىمعنى بودن، در قلمرو فلسفه قرار مىگیرد و آنچه براى علم بیش از هر چیز دیگرى اهمیت دارد، صادقبودن یا كاذب بودن در یك قضیه است. به عبارت دیگر مىتوان گفت در حوزه علوم هموارهاز چگونگى اشیا و امور سخن به میان مىآید، در حالى كه فلسفه به چرایى امور نیزمىپردازد.
به این ترتیب كسانى كه براى كشف درست معنى زندگى، در انتظار پیشرفت علومنشستهاند و امید به این بستهاند كه با پیشرفت علوم به درك معنى زندگى دست خواهند یافت، در راه خطا گام برمىدارند؛ زیرا به قول یكى از اندیشمندان بزرگ مغربزمین: اگر از طریق علمو دانش بتوانیم به حلّ همه مشكلات و مسائل دست یابیم، مشكل معنى زندگى همچنان باقىخواهد بود. كسانى بر این باورند كه تأمل در باب مرگ و دست كشیدن از همه آنچه موردعلاقه انسان در این عالم بوده است، مىتواند به این احساس منتهى گردد كه زندگى معنىواضح و روشنى ندارد بیشتر اشخاص نیز تنها هنگامى كه به مرگ مىاندیشند، از معنى و غایتزندگى پرسش به عمل مىآورند. البته كسانى نیز در این باب اظهار تردید كرده، گفتهاند رابطهمیان مرگ و آنچه پرسش از معنى زندگى خوانده مىشود، چندان روشن و آشكار نیست؛ زیرا اگر مسئله مرگ با پرسش از معنى زندگى ارتباط محكم و ضرورى داشته باشد، باید در فرضمخالف آن كه همیشه زنده بودن انسان را مجسم مىسازد، جایى براى پرسش از معنى زندگىوجود نداشته باشد.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید