فلسفه سیاسی شیعی و مناسبات دنیای جدید / دكتر سید صادق حقیقت

1393/2/22 ۰۸:۵۹

فلسفه سیاسی شیعی و مناسبات دنیای جدید / دكتر سید صادق حقیقت

آیا فلسفه سیاسی شیعی وجود دارد؟ تفاوت آن با اندیشه سیاسی در چیست و چه مختصاتی دارد؟ چه چهره‌هایی بر این اساس فیلسوفان سیاسی شیعی خوانده می‌شوند؟ آیا اندیشه سیاسی شیعی نیاز به احیا دارد؟ دكتر سید صادق حقیقت، استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید قم و نگارنده آثار متعددی در زمینه علوم سیاسی به تازگی در موسسه پرسش درسگفتارهایی را پیرامون فلسفه سیاسی شیعی آغاز كرده و در آنها می‌كوشد ضمن پاسخ به پرسش‌های فوق، مختصات فلسفه سیاسی شیعی نزد سه اندیشمند مسلمان ایرانی یعنی فارابی، ملاصدرا و علامه طباطبایی را تشریح كند.

 

 آیا فلسفه سیاسی شیعی وجود دارد؟ تفاوت آن با اندیشه سیاسی در چیست و چه مختصاتی دارد؟ چه چهره‌هایی بر این اساس فیلسوفان سیاسی شیعی خوانده می‌شوند؟ آیا اندیشه سیاسی شیعی نیاز به احیا دارد؟ دكتر سید صادق حقیقت، استاد علوم سیاسی دانشگاه مفید قم و نگارنده آثار متعددی در زمینه علوم سیاسی به تازگی در موسسه پرسش درسگفتارهایی را پیرامون فلسفه سیاسی شیعی آغاز كرده و در آنها می‌كوشد ضمن پاسخ به پرسش‌های فوق، مختصات فلسفه سیاسی شیعی نزد سه اندیشمند مسلمان ایرانی یعنی فارابی، ملاصدرا و علامه طباطبایی را تشریح كند. ایشان در این درسگفتارها به تعبیر خود از هم روی دو روش متن‌گرایانه و زمین‌گرایانه استفاده كرده است. آنچه در ادامه می‌آید، تقریری از درسگفتار نخست ایشان است كه به طور اختصاصی از سوی موسسه پرسش در اختیار گروه اندیشه روزنامه اعتماد قرار گرفته است.

اینكه امروز در وضعیت مساعدی از حیث فلسفه سیاسی قرار داریم یا خیر؟ به نظر من خیر. نشانه آن نیز این است كه فیلسوف سیاسی شیعی بیش از تعداد انگشتان یك دست ندارید یعنی به غیر از فارابی و ملاصدرا و علامه طباطبایی و دكتر مهدی حائری یزدی فیلسوف سیاسی به معنای دقیق كلمه نداریم. ضمن آنكه راجع به ملاصدرا و علامه طباطبایی بـاید تبصره‌هـایی زد

 

تفاوت‌های فلسفه سیاسی كلاسیك و مدرن

فلسفه سیاسی اعم از فلسفه سیاسی غرب یا اسلام به دو قسم كلاسیك و مدرن قابل تقسیم است. اگر این تفاوت روشن شود، جایگاه فلسفه سیاسی شیعی نیز روشن می‌شود. نخستین تفاوت فلسفه سیاسی قدیم از فلسفه سیاسی جدید در ایران است كه فلسفه سیاسی قدیم مبتنی بر فلسفه عمومی است، اما فلسفه سیاسی جدید مرتبط با فلسفه عمومی است. تفاوت دوم در این است كه در فلسفه سیاسی قدیم ارجاع به نظم طبیعت وجود دارد و بین سه سپهر یك مثلث یعنی طبیعت، ‌انسان و جامعه تناظر وجود دارد. به همین دلیل است كه در اندیشه‌های سیاسی مثل نظریات افلاطون نظریه‌های ارگانیكی می‌بینید. اما فلسفه سیاسی جدید الزاما با طبیعت مرتبط نیست و ما را به نظم نو ارجاع می‌دهد. تفاوت سوم این است كه در فلسفه سیاسی قدیم مطابقت نظام با نظم كیهانی وجود دارد. اما در فلسفه سیاسی جدید چنین مطابقتی وجود ندارد. تفاوت چهارم در این است كه در فلسفه سیاسی قدیم طبیعت اصل است و انسان مثل آن است، نظریه اندام‌واری در این شكل معنا پیدا می‌كند. اما در فلسفه سیاسی جدید اومانیسم یا انسان‌محوری یك اصل است. تفاوت پنجم این است كه ارزش‌ها در فلسفه سیاسی قدیم آفاقی (objective) و محوریت طبیعت است و در فلسفه سیاسی جدید انفسی (subjective) و سوژه محور است. تفاوت ششم این است كه در فلسفه سیاسی قدیم جامعه را امر طبیعی می‌داند در حالی كه در فلسفه سیاسی جدید مثل نظریه‌های قرار داد اجتماعی هابز و لاك و مصنوع جامعه مصنوع است. تفاوت آخر كه مهم است این است كه در فلسفه سیاسی قدیم محوریت با سعادت و فضیلت است، مثلا در فلسفه سیاسی افلاطون یا فارابی سیاست معطوف به سعادت و فضیلت است اما در فلسفه سیاسی جدید سعادت و فضیلت در حوزه عمومی و مربوط به جامعه نیست و اگر وجود دارد مربوط به شخص است. با این تفاوت‌ها به خصوص این آخری می‌شود روشن كرد كه فلسفه سیاسی فیلسوفان شیعی جدید است یا قدیم. سایر تفاوت‌های میان فلسفه سیاسی جدید و قدیم به موضوعات اختصاص دارد.

 

 

تقسیم‌بندی فلسفه سیاسی مدرن

فلسفه سیاسی مدرن مانند فلسفه به دو دسته قاره‌یی (continental) و تحلیلی (analytic) تقسیم می‌شود. فلسفه سیاسی تحلیلی خود به دو قسم زبانی و منطقی تقسیم می‌شود. این تقسیم‌بندی اساسا از آن فلسفه مدرن است. فلسفه‌های كه اشاره به بر اروپا دارد، اعم است از فلسفه‌های ماركسیستی‌، نوماركسیستی، تاریخ‌گرایی، نوتاریخ‌گرایی، هرمنوتیكی، پست‌مدرن و... فلسفه‌های تحلیلی مربوط قسمت جزیره اروپا یعنی انگلستان و به تبع آن امریكاست. البته این تقسیم‌بندی در دو دهه اخیر به تدریج معنایش را از دست می‌دهد و دیوار میان این دو فلسفه فرو می‌ریزد. برای مثال در مباحث روش‌شناسی انگلستان چهره‌یی چون كوئنتین اسكینر را می‌بینیم كه مهم‌ترین چهره مكتب كمبریج است و اگر چه از كمبریج انتظار فلسفه تحلیلی می‌رود، نحله اسكینر و شاگردانش رویكرد هرمنوتیكی دارد و از مزایای هر دو رویكرد تحلیلی و قاره‌یی بهره می‌برد. یعنی در حالی كه رویكرد تحلیلی متن‌گراست و رویكرد قاره‌یی زمینه‌گراست، اما روش اسكینر و مكتب كمبریج بین این دو تعامل برقرار كرده است. پل ریكور نیز از این جهت اهمیت دارد كه میان این دو رویكرد پل زده است. در بحث فعلی فلسفه سیاسی شیعی به معنای فلسفه سیاسی كلاسیك است، یعنی فلسفه سیاسی‌ای كه مبتنی بر سعادت و فضیلت است و بنابراین مرزی میان فلسفه سیاسی كلاسیك و مدرن پدید می‌آید.

 

نسبت فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی

منظور از نسبت میان دو مفهوم، یكی از نسب اربعه یعنی تساوی، عام و خاص مطلق، عام و خاص من وجه و تباین است. برای یافتن نسبت اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی از سه تعریف از اندیشه سیاسی بهره می‌گیریم. این سه تعریف مثل سه دایره در درون هم هستند. نخست اندیشه سیاسی عام است كه عبارت است از هر گونه تفكر راجع به سیاست. دوم اندیشه سیاسی خاص است كه به معنای اندیشیدن به شكل حرفه‌یی راجع به سیاست است. این مفهوم عام اندیشه سیاسی دربرگیرنده فقه سیاسی، سیاستنامه، فلسفه سیاسی و... است. سوم اندیشه سیاسی به معنای خاص‌الخاص است و از تعریف پیشین منتج می‌شود. وقتی تفكر حرفه‌یی راجع به سیاست بدیع و نظام‌مند باشد، اندیشه سیاسی به معنای خاص‌الخاص است. با این تقسیم‌بندی می‌توان گفت اندیشه سیاسی اعم از فلسفه سیاسی است و نسبت آن دو عام و خاصل مطلق است.

 

معنای فلسفه سیاسی شیعی

هر دین و مذهبی سه اصطلاح دارد. دین یك یا مذهب یك عبارت است از مجموعه نصوص یا متون مقدس این دین. در شیعه متون و نصوص مقدس، قرآن و سنت (اعم از سنت پیامبر (ص) و معصومین(ع)) است. در میان اهل سنت مذهب یك قرآن و سنت پیامبر (ص) است كه مفسر سنت پیامبر (ص) عمل صحابه است، در حالی كه در شیعه مفسر سنت پیامبر(ص) عمل معصومین است. دین یا مذهب دو مجموعه قرائت‌هایی است كه در آن مذهب نسبت به مذهب یك وجود دارد، یعنی قرائت‌های فقها، متكلمین، فلاسفه و اندیشمندان كه درجه تقدسش نسبت به مذهب یك كمتر است. دین یا مذهب سه مجموع عملكرد حامیان یك مذهب یا دین در طول تاریخ است. بحث فعلی در فلسفه سیاسی شیعه در حوزه مذهب شیعه به معنای مذهب دو است. آیا امكان اتصاف فلسفه سیاسی به قید شیعی وجود دارد؟ ممكن است منظور از فلسفه سیاسی شیعی، فلسفه سیاسی در جوامع شیعی باشد، با این پاسخ به راحتی می‌توان گفت كه اندیشمندانی چون فارابی فلسفه سیاسی داشته‌اند. پاسخ اساسی‌تر این است كه می‌پذیریم كه فلسفه به دلیل ابتنا بر ادله عقلی، متصف به صفت‌هایی چون شیعی یا سنی یا غربی یا شرقی نمی‌شود، اما اگر فیلسوف مفروضاتی را از جایی دیگر بگیرد یا به اهدافی خاص نظر داشته باشد، در این صورت می‌توان فلسفه سیاسی او را متصف به صفت‌هایی خاص كرد. بر این اساس می‌توان از فلسفه سیاسی شیعی سخن راند، اما در متن فلسفه سیاسی باید استدلال حاكم باشد. مثال بارز فیلسوف سیاسی شیعی فارابی است، زیرا در كل رساله‌های 50 گانه او یك آیه و هیچ روایت دیده می‌شود، ‌آن یك آیه هم برای استدلال نیست بلكه به عنوان شاهد آورده است.

 

جایگاه فلسفه سیاسی در میان دانش‌های اسلامی

در اندیشه سیاسی اسلامی سه‌گانه‌یی توسط اروین روزنتال تعریف شد كه بعد از او ادامه پیدا كرد: فلسفه سیاسی، فقه سیاسی (شریعت‌نامه) و سیاستنامه. تفاوت فقه سیاسی و شریعت‌نامه در محتوا نیست و فقط شریعت‌نامه را بیشتر اهل سنت به كار می‌برند و فقه سیاسی را شیعه. منطق این تقسیم این است كه اگر اندیشیدن سیاسی مبتنی بر عقل باشد، نتیجه فلسفه سیاسی است، اگر مبتنی بر نقل باشد، نتیجه فقه سیاسی است و اگر برای تحكیم قدرت و اندرز و نصیحت و ارتقای قدرت حاكمان دریك جامعه باشد، نتیجه سیاستنامه است. فلسفه سیاسی و فقه سیاسی دو دیسیپلین یا رشته علمی اصلی هستند، در حالی كه سیاستنامه یك رشته علمی تبعی است زیرا برای تحكیم قدرت نوشته می‌شود و مثل آن دو روش خاصی ندارد. یعنی اگر پنج روش عقل، نقل تاریخی، نقل دینی، شهود و تجربه در اندیشه سیاسی حاكم باشد، سیاستنامه از هر یك از اینها می‌تواند استفاده كند. در كنار این سه گانه فرعی گرایش‌های فرعی‌تری مثل كلام سیاسی (political theology) وجود دارد. یا برای مثال به نظر برخی ابن خلدون در حوزه جامعه‌شناسی و به نظر ما در حوزه فلسفه اجتماعی قرار می‌گیرد، یعنی به دنبال یافتن علل زوال تمدن‌هاست. اما تفاوت كلام سیاسی با فلسفه سیاسی در این است كه اولا كلام مقید به اثبات گزاره‌های وحیانی است، ثانیا فلسفه تك روشی (روش عقلی) است، در حالی كه كلام چند روشی است. بنابراین یكی از دیسیپلین‌های سیاسی شیعی، فلسفه سیاسی شیعی است.

 

هم روی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی

در معرفت‌شناسی اصطلاح confluence یا «هم روی» زمانی به كار می‌رود كه دو جریان وقتی با هم تعامل پیدا می‌كنند و به یك جا ختم می‌شوند. به عقیده من بسیاری از متفكران اسلامی و شیعی نسبت نقل و عقل را چنین دیده‌اند. هم روی البته سطوحی دارد. یك سطح آن معرفت‌شناسانه است. یك لایه از «همروی»، هم روی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی است. یعنی معتقدم كه بین فلسفه سیاسی و فقه سیاسی تعامل وجود دارد و نهایتا به یك جا می‌رسند. نوآوری این دیدگاه اولا مرزبندی با سكولارهای اسلامی است. در یك تعبیر كلی هر كس به اعتبار فقه سیاسی قایل باشد، سكولار نیست و هر كس سكولار باشد، فقه سیاسی را معتبر نمی‌داند. اگر كسی به هم روی این دو قایل باشد، اندیشه سیاسی‌اش سكولار نیست؛ ثانیا فلسفه سیاسی و فقه سیاسی در برخی جاها نسبت به یكدیگر تقدم و تاخر دارند. برای فهم تفاوت میان نظریه‌های همروی با رویكرد همروی باید یك تفاوت مهم میان نظریه و رویكرد قایل شد. نظریه به فرد منتسب شده است، در حالی كه رویكرد كلی است. از نظر من فلسفه سیاسی و فقه سیاسی با یكدیگر همروی دارند. نخستین كسی كه در بین فلاسفه سیاسی در رویكرد همروی قرار می‌گیرد، ‌فارابی است، زیرا هم از فلسفه سیاسی و هم از فقه سیاسی صحبت كرده است و این دو را با یكدیگر خلط نكرده است. به همین دلیل معتقدم مهم‌ترین فیلسوف سیاسی ما فارابی است.

 

بحثی درباره زوال اندیشه سیاسی در ایران

دكتر جواد طباطبایی در كتاب زوال اندیشه سیاسی معتقد است كه یك دوره طلایی اندیشه سیاسی وجود داشته كه قرن چهارم یا عصر فارابی است، ‌اما بعد از فارابی زوال آغاز می‌شود زیرا فلسفه سیاسی و عقل به عنوان یك منبع اصالت خودش را از دست می‌دهد و اندیشه سیاسی به حاشیه بدل می‌شود و تا به امروز این زوال ادامه دارد. در دوران صفویه فلسفه اسلامی نزد بزرگان مكتب اصفهان همچون میرداماد و ملاصدرا حركتی كرد، اما این حركت در چهار قرن پیش مثل حركت موجود ذبح شده پیش از مرگ بود و ما توان پرسشگری‌مان را از دست دادیم و به وضعیتی داخل شدیم كه امكان خروج از آن را نداریم. این نظریه متضمن این بحث است كه فلسفه سیاسی در حال محو شدن است، زیرا در طول تاریخ استقلال خودش را از دست داده است و ایشان معتقد است كه اصلا ملاصدرا فلسفه سیاسی ندارد. در برابر این نظریه برخی از ركود اندیشه سیاسی سخن گفته‌اند، یعنی معتقدند كه امكان پرسشگری از دست نرفته و می‌شود از آن خارج شد. به نظر من زوال از ابن‌سینا از آغاز نشد، بلكه از فارابی آغاز شد. یعنی نسبتی كه فارابی میان فلسفه سیاسی و فقه سیاسی ایجاد كرد، راه را برای فربه شدن فقه سیاسی باز كرد. اما اینكه امروز در وضعیت مساعدی از حیث فلسفه سیاسی قرار داریم یا خیر؟ به نظر من خیر. نشانه آن نیز این است كه فیلسوف سیاسی شیعی بیش از تعداد انگشتان یك دست ندارید، یعنی به غیر از فارابی و ملاصدرا و علامه طباطبایی و دكتر مهدی حائری یزدی فیلسوف سیاسی به معنای دقیق كلمه نداریم. ضمن آنكه راجع به ملاصدرا و علامه طباطبایی باید تبصره‌هایی زد. به همین خاطر است كه معتقدم فلسفه سیاسی شیعه نیاز به احیا دارد. فلسفه سیاسی شیعی همچون فلسفه كلاسیك اسلامی سه شكل دارد: فلاسفه سیاسی شیعی مشاء كه تابعان ارسطو هستند، همچون فارابی و ابن‌سینا، فلاسفه سیاسی اشراق هم چون سهروردی روش اشراقی دارند. در مورد اینكه فلسفه سیاسی متعالیه داریم یا خیر، البته به اعتقاد من وجود دارد، اما باید راجع به آن صحبت كرد.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: