1394/12/2 ۰۷:۵۹
حميد عضدانلو يكي از صاحبنظران و متخصصان حوزه علوم اجتماعي و علوم سياسي بالاخص در حوزه گفتمان (Discourse) و مطالعات تطبيقي است. او دكتراي خود را در رشته Discourse Analyses از آمریکا دريافت كرده است.
محمدرضا ذوالفقاري: حميد عضدانلو يكي از صاحبنظران و متخصصان حوزه علوم اجتماعي و علوم سياسي بالاخص در حوزه گفتمان (Discourse) و مطالعات تطبيقي است. او دكتراي خود را در رشته Discourse Analyses از آمریکا دريافت كرده است. ايشان هماينك در دانشگاه مينهسوتاي آمریکا و در دانشكده مطالعات فرهنگي و ادبيات تطبيقي اين دانشگاه مشغول تدريس است. از آثار او ميتوان به «گفتمان و جامعه»، «سياست و بنيانهاي فلسفي انديشه سياسي» و «سياست، قدرت و عقلانيت» اشاره كرد. همچنين در كارنامه او ترجمه آثاري از ادوارد سعيد و جان لاك نيز به چشم ميخورد. متن زير حاصل گفتوگويي با اين استاد دانشگاه است.
شما سال گذشته در «درسگفتار»ی تحت عنوان «ادوارد سعید و گفتمان استعمار» به مسئله «بازنمایی» پرداختيد که ترجمه مفهوم representation انگلیسی است. ممکن است در مورد این مفهوم و کاربرد آن بیشتر توضیح دهید؟ اجازه دهید این بحث را با اشاره به یکی از نوشتههای جری مندر (Jerry Mander) در رساله «چهار استدلال برای حذف تلویزیون» (Four Arguments for the Elimination of Television) آغاز کنم که اخیرا به آن برخوردم. او در این رساله ادعا میکند که تجربههای ما از طریق واسطه انجام میگیرد و ما دیگر، مانند سابق، به تجربههای مستقیم و شخصی متکی نیستیم. به عبارت دیگر، ادعای او این است که ما اعتماد خود به مشاهدات شخصی را از دست دادهایم و بیش از پیش متکی به منابع دستدوم هستیم. مندر مثال کودکی را میآورد که تصورش این است که سیب و پرتقال یا میوههای دیگر در میوهفروشی تولید میشوند. پرسش او این است که اگر کودک هرگز تجربه چیدن میوه از درخت را نداشته است چگونه میتواند بداند که میوهفروش چگونه آنها را در مغازه خود جمع میکند؟ خلاصه اینکه، بدون تجربه مستقیم و شخصی، کودک متکی به اطلاعاتی میشود که از طریق دیگران به او رسیده است. این وابستگی باعث آن میشود که بهتدریج اعتماد به مشاهده مستقیم را از دست بدهیم و نسبت به آن بیتفاوت شویم. این به آن معنی است که دانش ما بیشتر از طریق منابع دستدوم بهدست میآید و به سویی هدایت میشویم که بیش از پیش متکی به «متخصصان» شویم و به آنها اعتماد کنیم. ما این مسئله را فراموش میکنیم که «متخصصان» واقعیت را برای ما «باز-نمایی» میکنند و «باز-نمایی» یک پدیده، واقعیت آن نیست. در نتیجه و بهصورتی اجتنابناپذیر، اعتماد ما به اطلاعات دستدوم بیشتر میشود و آنها را زیر سؤال نمیبریم. نزد او تلویزیون ما را مقید میکند تا آمریت شخص دیگری را بپذیریم؛ تلویزیون باعث استحکام قدرت از طریق مستعمرهکردن تجربه میشود؛ تلویزیون از نظر فیزیکی ما را مقید به تابعیت از قوانین آمرانه میکند؛ تلویزیون ذاتا نمیتواند بیطرف باشد. در صحبتهای خود به معاني متفاوت مفهوم «باز-نمايي» در زبان انگليسي اشاره كرديد. اين مفهوم جايگزين كداميك از آن معاني است؟ این مفهوم معمولا در ارتباط با این پرسش به کار برده میشود که آیا توصیف یا تجسم یک چیز درست و دقیق است یا انعکاسی تحریفشده؟ چگونه میتوان تصاویر و موضوعاتی را که هرروز به ما ارائه و معرفی میشوند، مورد آزمون قرار داد؟ یک راه برای آزمون آنها بازجوییکردنشان است. از جمله راههای بازجویی این تصاویر ارائهشده طرح پرسشهای دشوار بهجای پذیرش دربست آنهاست. همانطور که یک کارآگاه خوب به گذشته داستان مظنون خود برمیگردد تا بهتر به علت واقعه پی ببرد، ما نیز باید درون و گذشته تصاویر و موضوعات ارائهشده را مورد بررسی قرار دهیم. مارشال مکلوهان جمله زیبایی دارد که شاید بیمناسبت نباشد. او میگوید: «نمیدانم چه کسی آب را کشف کرد، اما شک ندارم که کاشف آب ماهی نبود». به عبارت دیگر، زمانی که ما غرق در چیزی هستیم که اطراف ما را محاصره کرده است و آنقدر درگیر آن شدهایم که چیز دیگری در اطراف خود نمیبینیم، این امکان وجود دارد که آن را بخشی از یک واقعیت طبیعی بهشمار آوریم. در چنین حالتی، ناخودآگاه در حال شناکردن و مسحور محیط اطراف خود هستيم (همانطور که ماهی در آب). ما باید از آب خارج شویم و محیط اطراف خود (از جمله خود آب) را مورد آزمون قرار دهیم. بههرحال، این مفهوم در زبان انگلیسی دارای معنای دوگانه و شاید حتی سهگانهای باشد. معمولترین معنی آن «ارائهدادن»، «معرفیکردن»، «بهتصویرکشیدن»، «ترسیمکردن»، «مجسمکردن»، و «بهنمایشگذاشتن چیزی دیگر» است. کاربرد دیگر آن، که به تصور من جایگزین فارسی (یعنی باز-نمایی) بیشتر بیانگر آن است، میتواند معنای چیزی را با خود حمل کند که قبلا وجود داشته یا اتفاق افتاده و از طریق رسانهها به نمایش گذاشته شده و باز-نمایی میشود. مثلا یک واقعه تاریخی که قبلا اتفاق افتاده و تاریخنویس یا رسانه آن را باز-نمایی میکند. شاید به همین دلیل باشد که در شعبه مطالعات فرهنگی میان دو بخش این کلمه خط تیره میگذارند و آن را به این صورت re-presentation مینویسند. از جمله معانی دیگر آن که بیشتر بار سیاسی دارد و در فارسی نیز متداول است «نمایندگی» یا «نمایندگیکردن» است. در کشورهای دموکراتیک نمایندگان مجلس یا سنا خواستهای مردم را نمایندگی میکنند و بهجای آنها تصمیم میگیرند. به عبارت دیگر، این مفهوم بهمعنای ایستادن بهجای دیگری نیز بهکار برده میشود. وقتی میگوییم آنها نماینده ما هستند، به این معنی است که آنها جای ما را در جایی که نمیتوانیم باشیم پر میکنند. در چنین حالتی، فرد در درون گفتمان قدرت هژمونیک، باز-نمایی میشود که بحث در این مورد نیاز به زمان و مکان دیگری دارد. شما همچنین اشاره به مفهوم «شکاف باز-نمایی» کردید. منظور از این مفهوم چیست؟ شکاف باز-نمایی زمانی خود را متجلی میکند که مثلا شما هنگام دیدن اخبار به این نکته شک کنید که باز-نمایی یک حادثه متفاوت از معنای «واقعی» آن باشد. در چنین حالتی، برای بازجوییکردن آنچه ارائه یا معرفی میشود، میتوانیم تلاش کنیم تا شکاف میان معنای واقعی حادثه و چگونگی باز-نمایی آن در رسانه را مورد آزمون قرار داده و پر کنیم. زمانی که خواهان پرکردن این شکاف هستيد با یکی، دو پرسش دشوار روبهرو میشوید: آیا حوادث اتفاقافتاده در اطراف ما دارای یک معنای ذاتی، غیرقابلتغییر، و یا «واقعی» هستند؟ معیار سنجش برای اندازهگیری «تحریف» احتمالی چیست؟ چه «تحریف»ی را میخواهیم اندازهگیری کنیم؟ اجازه دهید این مسئله را با یک مثال روشنتر کنم. ما از طریق اخبار میشنویم که مقامات سیاسی چندین کشور در ژنو جمع شدهاند تا در مورد راهحل مقابله با داعش تصمیم بگیرند. پرسشی که در اینجا به ذهن خطور میکند این است که معنای این گردهمایی چیست؟ خوب میدانیم که پاسخ به این پرسش کار سادهای نیست و نمیتوانیم بهسادگی در مورد معنای آن تصمیم بگیریم. پیش از تصمیمگیری باید حداقل از چند نکته آگاهی داشته باشیم: ۱- تاریخ فرایندی که به برگزاری این جلسه انجامیده است. ۲- آنچه هریک از شرکتکنندگان در این گردهمایی به دنبال آن هستند. به عبارت دیگر، به چه دلیلی شرکتکنندگان در این گردهمایی شرکت کردهاند. ۳- ارزیابی و تخمین اینکه نتیجه یا نتایج حاصله از این جلسه چه خواهد بود. آیا پس از انجام این کارها معنای آن برای ما روشن خواهد شد. خیر؛ پس از انجام این کارها تازه متوجه خواهیم شد که مسئله دشوارتر از آن است که بتوانیم به نتیجهای جهانشمول در مورد معنای این گردهمایی برسیم. تازه متوجه میشویم و یقین حاصل میکنیم که هرگز نمیتوانیم به یک تفسیر موردقبول همگان در مورد معنای آنچه در این گردهمایی میگذرد برسیم. به عبارت دیگر، تازه درمییابیم که یک معنای ذاتی، غیرقابلتغییر و «حقیقی» وجود ندارد. این بدان معناست که باز-نمایی نمیتواند فرایند را جذب و تسخیر کند؛ چراکه از آغاز چیز ثابت و پایداری وجود نداشته که باز-نمایی بتواند آن را جذب کند. اين به اين معناست كه هيچ اتفاقي در حال رخدادن نیست؟ یقینا حادثهای در شرف جریان بوده و هست. مقامات رسمی در جلسهای شرکت کردهاند، مذاکره میکنند، بحث میکنند و به تصمیماتی میرسند که به دنبال خواهد آمد. منظور من این نیست که هیچ اتفاقی در حال رخدادن نیست. آنچه مشکوک و غیرقابلاعتماد است معنی «واقعی» این گردهمایی است. معنی «حقیقی» آن حداقل به دو چیز بستگی دارد: ۱- وابسته به معنایی است که ما برای آن قائل میشویم. ۲- وابسته به این است که این گردهمایی چگونه باز-نمایی میشود. اجازه دهید مسئله را کمی بازتر کنم. تا آنجا که به خود ما، به عنوان مخاطب، مربوط است، تا پیش از باز-نمایی نه حادثهای وجود داشته و نه معنایی برای آن قائل بودیم. این بدان معناست که فرایند باز-نمایی خود به درون حادثه میرود و به بخشی از آن تبدیل میشود. این بدان معناست که باز-نماییهای متفاوت خالق معناهای متفاوت از یک حادثه هستند. به عبارت دیگر، باز-نمایی نه خارج از حادثه است و نه در پس آن. اگر این فرضیه را بپذیریم، این تصور که حادثهای رخ داده است و باز-نمایی آن هیچ ربطی به معنای حقیقی آن ندارد کنار گذاشته میشود. چگونه معنا خود را وارد حادثه میکند؟ این پرسش یکی از سؤالات کلیدی در شعبه مطالعات فرهنگی است. در این شعبه، مفهوم فرهنگ، نیروی اولیه و مهمترین نیرو به شمار میآید. فرهنگ راهی است که از طریق آن جهان را میفهمیم و به آن معنا میدهیم. فرهنگ مانند عینکی است که به چشم میزنیم و از پشت آن به جهان نگاه میکنیم. ما این نکته را خوب میدانیم و تجربه کردهایم که درک و فهم ما از اشیاء و پدیدهها یکسان نیست. هریک از ما جهان مفهومی خود را داریم. اگر مفهوم مشترکی برای درک و فهم جهان نداشته باشیم نمیتوانیم کار اجتماعی و مشترک انجام دهیم. انجام کار مشترک تنها در صورتی امکانپذیر است که بتوانیم تصویر نسبتا مشترکی از جهان اطراف داشته باشیم. فرهنگ شامل نقشههای معنایی و چارچوبهایی برای درک و فهم جهان است. این نقشهها و چارچوبها به ما اجازه میدهند که از محیط اطراف سر در بیاوریم. اما نکته کلیدی در این است که جهان اطراف ما، تا زمانی که برای آن معنایی قائل نشویم، بیمعناست. بنابراین، در یک جامعه فرهنگی معنا زمانی ظهور میکند که اعضای گروه یا جامعه فرهنگی نقشههای مشترک فرهنگی را بهکار میگیرند. یکی از راههایی که از طریق آن به اشیاء و پدیدهها معنا میدهیم طبقهبندیکردن یا دستهبندیکردن آنهاست. ما باید حدودا این را بدانیم که یک شیء یا پدیده در کدامیک از دستهبندیها یا کدام طبقه از اشیاء یا پدیدهها قرار دارد و متعلق به کدامیک از آنهاست؟ چه تفاوتی با دیگر اشیاء یا پدیدهها دارد؟ پیش از دانستن این نکات نمیتوان بهسادگی نقشه مشترک روشن و واضحی از اشیا و پدیدهها داشت. ظرفیت کاربرد و طبقهبندی مفاهیم هدیهای طبیعی یا خدادادی است و یکي از سیماهای ژنتیک انسان است. اما سیستم ویژه طبقهبندیکردن و کاربرد مفاهیم اکتسابی است. برای تبدیلشدن به سوژهای انسانی باید نقشههای مشترک معنایی در فرهنگ جامعه را آموخت و درونی کرد. براین اساس میتوان گفت که نقشههای مفهومی که در ذهن ما هستند و به ما اجازه میدهند جهان را درک کنیم خود یک سیستم باز-نمایی است. براین اساس، آیا میتوان فرهنگ را یک سیستم باز-نمایی به شمار آورد؟ منظور من دقیقا همین است؛ فرهنگ یک سیستم باز-نمایی است. مفاهیم به ما اجازه میدهند تا تصویر اشیاء را در ذهن خود ذخیره و به آنها فکر کنیم. از طریق مفاهیم میتوانیم به اشیاء و پدیدههای زیادی فکر کنیم که دیگر در دسترس ما قرار ندارند. بدون این علائم و مفاهیم تفکر متوقف میشود. چگونه میتوان فهمید که درک ما از جهان مشابه یا متفاوت است؟ فرضیهای که میتوان در پاسخ به این پرسش مطرح کرد این است که تا زمانی که مفاهیم راه خود را از طریق زبان به برقراری ارتباط نگشایند متوجه تشابه یا تفاوت درک خود از جهان نخواهیم شد. این بدان معناست که مسئله زبان و ارتباط دایره باز-نمایی را کامل میکند. به عبارت سادهتر، زبان نمود بیرونی یا تجسم خارجی معنایی است که به جهان میدهیم. درست در همین لحظه است که باز-نمایی از جا کنده میشود و شروع به پرواز میکند. این بدان معنا نیست که چیزی غیر از زبان یا «گفتمان» وجود ندارد و تنها چیزی که وجود دارد معناست، بلکه بدین معناست که هیچ چیز معناداری خارج از گفتمان وجود ندارد. جهان وجود دارد ولی اگر معنایی برای آن قائل باشیم، آن معنا خود را در درون گفتمان متجلی میکند. بهعبارتدیگر و تا آنجا که مربوط به معناست، نیازمند زبان و گفتمان یا چارچوبی برای درک و تفسیر جهان و معنادادن به آن هستیم. مسئله اصلی در اینجا این است که تبادل معنا نمیتواند بدون زبان صورت گیرد. خلاصه اینکه بدون زبان، باز-نماییای وجود نخواهد داشت. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که وقتی صحبت از تولید معنا میکنیم منظور این نیست که این معنا به صورتی ثابت و تغییرناپذیر در جهان وجود دارد و ما از طریق زبان آن را کشف میکنیم. منظور این است که ما هر روز معنای جدیدی از جهان تولید میکنیم و براساس آن معنا ارتباط خود با دیگران و طبيعت را سامان میدهیم. معناها چگونه در جامعه توزیع میشوند و چه کسانی در اشاعه آنها نقش دارند؟ رسانهها یکی از قدرتمندترین و همهجانبهترین سیستمهای بهگردشدرآوردن و متداولکردن معنا هستند. این بدان معنا نیست که رسانهها تنها ابزاری هستند که معنا را در جامعه به گردش درآورده و متداول میکنند. مشخصترین و بدیهیترین راه برای بهگردشدرآوردن و متداولکردن معنا صحبت کردن رو- در- رو با دیگران در صحبتهای شخصی است. اما این روزها، با پیشرفت سرسامآور تکنولوژی که تقریبا جای صحبتکردنهای رو- در- رو را گرفته است، به گردش درآوردن و متداولکردن معنا بسیار پیچیده شده است. قدرت در اشاعه معنا چه نقشی دارد؟ پرسش درمورد بهگردشدرآوردن و متداولکردن معنا، خواسته یا ناخواسته، ما را با پدیده قدرت درگیر میکند. چه کسانی قدرت دارند؟ چه کسانی چه معنایی را برای چه کسانی به گردش درآورده و متداول میکنند؟ اینها از پرسشهای مهمی هستند که در ارتباط با متداولشدن معنا در جامعه باید مورد توجه قرار گیرند. بههمیندلیل است که موضوع قدرت هرگز نمیتواند خارج از موضوع باز-نمایی قرار گیرد. آیا رسانهها قادر هستند معنای خود را به جامعه تحمیل کنند؟ موفقیت یا عدم موفقیت آنها بستگی به درگیری ما با باز-نمایی آنها دارد. معنای حاصله از باز-نمایی آنها را باید در ارتباط میان انتظارات ما (که معمولا هرگز در باز-نمایی آنها دیده نمیشود) و واقعیت باز-نمایی جستوجو کرد. آنچه در رسانهها باز-نمایی میشود و در تصویر یا نوشته خود را نمایان میکند، ما را به توجه بیشتر دعوت میکند. اما معنی آن ضرورتا همان نیست که در تصویر ارائه یا بیان میشود. زمانی میتوان گفت که معنی آن در خود باز-نمایی است که تصویر یا بیان ارائهشده توانسته باشد انتظارات ما را گمراه یا از راه به در کند؛ انتظاراتی که ما به درون فرایند معناسازی وارد کردهایم. بهعبارتدیگر، آنچه در باز-نمایی گفته یا به تصویر کشیده نمیشود به همان اندازه اهمیت دارد که گفته یا به تصویر کشیده میشود. به زبان سادهتر، هر باز-نمایی از سوی رسانهها، تا حد زیادی، در مقابل آن چیزی قرار میگیرد که ارائه نشده است. تولیدات رسانهای سازنده معنا نیستند؛ آنچه فرایند معناسازی را کامل میکند ارتباط میان نوع نگاه ما به تصویری است که برای ما ساخته شده است. تصویر ارائهشده ظرفیت بینهایت معنا را دارد، اما معنایی که ما به عنوان مخاطب به آن میدهیم بستگی به نوع درگیری ما با آن دارد (چه در بعد روانی و چه در بعد تخیلی و فرضی). خلاصه حرف من این است که جهانی که در اطراف ماست دارای معنی ثابت و پایداری نیست و ظرفیت معنایی گستردهای دارد. ممکن است نکتهای را که میخواهم به آن اشاره کنم مورد قبول شما نباشد؛ به تصور من معنا در نهایت همان تفسیر است. معناها در شرایط تاریخی متفاوت تغییر میکنند و ساخت و پرداخت معنا همواره فرایند تفسیر آن چیزی است که به نمایش گذاشته یا باز-نمایی میشود؛ و تفسیر همواره وابسته به شرایط تاریخی و فرهنگی است. همچنین راه گریزی از مجادله، رقابت، و چشم و همچشمی بر سر معنا نمیبینم. با توجه به گفتههاي شما ميتوان نتيجه گرفت كه معنا و «حقيقت» ثابتي در كار نيست و در بهترين حالت و به قول فوكو ما با «رژيمهاي حقيقت» سروكار داريم. براساس آنچه گفتیم، معنا و حقیقت ثابتی وجود ندارد که ما آن را کشف کنیم. این بدان معنا نیست که هستی جهان را انکار کنیم. چه ما باشیم و چه نباشیم جهان وجود دارد اما اگر معنایی داشته باشد وابسته به ماست. بهعبارتدیگر این ما هستیم که به جهان معنا میدهیم و از آنجا که نوع درگیری ما با باز-نمایی جهان و حوادث رخداده در آن متفاوت است، هریک از ما معنای متفاوتی برای آن قائل میشویم؛ بنابراین پاسخ من به قسمت اول پرسش شما مثبت است، یعنی معنا و حقیقت ثابتی در کار نیست. درباره بحث «رژیمهای حقیقت» فوکو باید به این نکته اشاره کنم که در اینجا فرصت پرداختن به سير تحول فکری فوکو درباره این مفهوم نیست. او از زمانی که برای اولینبار این مفهوم را در فصل اول کتاب Discipline and Punish در سال ۱۹۷۵ بهکار برد تا پایان عمرش، یعنی سال ۱۹۸۴ تغییرات زیادی در معنا و کاربرد آن داد. فوکو «حقیقت» را به درک سیاسی ما از «رژیم» پیوند زد. نزد او، مفهوم «رژیم» به معنای قدرتی است که توانایی جداسازی «حقیقت» از «خطا» را دارد و «حقیقت» خارج از قدرت و محروم از آن نیست. «حقیقت» توسط یک سری محدودیتها ساخته میشود و القاکننده تأثیرات قدرت است. این بدان معناست که هر جامعهای «رژیم حقیقت» خود را دارد. به عبارتی میتوان گفت از آنجا که قدرت توانایی جداسازی «حقیقت» از «خطا» را دارد، میتواند تولیدکننده، حفظکننده، و هدایتکننده آن نیز باشد. «رژیم حقیقت» حوزه استراتژیکی است که در آن «حقیقت» تولید میشود و به عاملی تاکتیکی برای کارکرد برخی از ارتباطات قدرت تبدیل میشود. این مفهوم فوکو بار انتقادی سنگینی را حمل میکند. او به ما نشان میدهد که موظف به قبول علمی یا معرفت شناختی «رژیم حقیقت» نیستیم. مهمتر از آن، فوکو با کاربرد این مفهوم به ما میگوید که موظف به شکلدهی سوژگی خود در قالب «رژیم حقیقت» نیستیم. مفهوم حقیقت قدرت زیادی دارد که میتواند ما را در دام «رژیم حقیقت» اسیر کند. ما میتوانیم ارزشهای دیگری را انتخاب کنیم (ارزشهایی که هیچ ارتباطی با «حقیقت» ندارند) و با آنها سوژگی خود را شکل دهیم. نزد فوکو، این ایده که «حقیقت» انتخابهای دیگر را از ما میگیرد و ما را مجبور به قبول خود میکند و ما باید رفتارهای خود را بر اساس آن تعیین کنیم، دام اخلاقی-سیاسی شدیدا خطرناکی است. مفهوم «رژیم حقیقت» فوکو میتواند کمک کند تا از اسیرشدن در چنین دامی جلوگیری کنیم. چه چیز یا چه کسانی خواهان تثبیت و پایدار نگهداشتن معنا هستند؟ فرضیه من این است که ایدئولوژی و قدرت، خواهان ثابت نگهداشتن معنا هستند. ایدئولوژی و قدرت هستند که به ما میگویند معنای گردهمایی ژنو چیست؟ ایدئولوژی و قدرت تلاش میکنند تا معنای تصاویر و زبان را تثبیت کنند. در شرایط کنونی، تنها امیدی که در ارتباط با کارکرد قدرت در باز-نمایی میتوانید داشته باشید، این است که روزی شخص دیگری به شما بگوید که آن تفسیر قدرت از حادثه یا تصویر باز-نماییشده تفسیر نادرستی است. از آنجا که ضمانتی برای تثبیت معنا وجود ندارد، همیشه میتواند بههم بریزد و استواری خود را از دست بدهد و سست و فرسوده شود. دلیل اینکه قدرت تلاش میکند تا در باز-نمایی دخالت کند این است که میخواهد معنا را تثبیت کند. تثبیت معنا خواست قدرت است. قدرت خواهان آن است که ارتباط میان باز-نمایی و تعریف قدرت از آن امری طبیعی به نظر آید.
منبع: شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید