1394/11/17 ۰۸:۵۶
بلخ در شمال شرق ایران (افغانستان امروزی) سالهای سال پایتخت و مرکز مذهبی ایران بود. اسکان جماعتهای یونانی در دوره هخامنشی و سپس تشکیل کلنیهای یونانینشین در عصر سلوکیان به تدریج بلخ را به صورت ناحیهای با فرهنگ یونانی در آورد. فرمانروایی یونانی این دیار که متناوباً حدود سه سده بر این منطقه سلطه داشت،تأثیرات گوناگون فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر جا نهادند که شایان توجه و بررسی است. آنچه در پی میآید، تلخیص بسیار فشردهای از یک مقاله در کتاب «تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی» (بخش دوم از جلد دوم) است که به گوشهای از این مقوله میپردازد.
اشاره: بلخ در شمال شرق ایران (افغانستان امروزی) سالهای سال پایتخت و مرکز مذهبی ایران بود. اسکان جماعتهای یونانی در دوره هخامنشی و سپس تشکیل کلنیهای یونانینشین در عصر سلوکیان به تدریج بلخ را به صورت ناحیهای با فرهنگ یونانی در آورد. فرمانروایی یونانی این دیار که متناوباً حدود سه سده بر این منطقه سلطه داشت،تأثیرات گوناگون فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر جا نهادند که شایان توجه و بررسی است. آنچه در پی میآید، تلخیص بسیار فشردهای از یک مقاله در کتاب «تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی» (بخش دوم از جلد دوم) است که به گوشهای از این مقوله میپردازد.
پارسی، آرامی، بلخی
احتمالاً در زمان حکومت داریوش اول نگارش اداری و مشورتی به فارسی باستان در ایالات شرقی هخامنشی متداول شده بود. برای این منظور از زبان و خط میخی فارسی باستان استفاده میکردند و از زبان و خط آرامی به عنوان وسیلهای واسطهای برای برقرار کردن ارتباط بین مراکز اداری سود میبردند. استفاده از آرامی به عنوان یک زبان واسطه، هنگامی که امپراتوری ایران باستان منقرض شد، به پایان نرسید. مانند بقیه ایالات، در ادارات و شورای مشورتی آرامی، که هنگام حکومت هلنی که جانشین هخامنشی شده بود، همچنان به کار خود ادامه میدادند، زبان آرامی متداول بود و زبان یونانی نتوانست جای آن را به عنوان زبان اداری بلخ و قندهار بگیرد. مدارک فراوانی در دست است که آرامی در این مناطق باقی ماند و از آن برای نوشتن کتیبههای سنگی و ستونهایی که به دست آسوکا (Asoka) برپا داشته شده بود، استفاده شده است. در فرمانهای آسوکا که به خط آرامی بر روی کتیبه و ستونها نوشته شدهاند، با تداخل سه زبان مواجه هستیم. فارسی باستان، بلخی باستان و پراکریت استفاده از خط و زبان آرامی در کارهای اداری و امور اقتصادی تا اواسط قرن دوم پ.م. همچنان ادامه داشت.
زبان بلخ باستان
ویژگی دقیق زبان ایرانی که مردم عادی بلخ باستان تکلم میکردند، از مدتها پیش مسأله آزاردهندهای در تحقیقات زبانشناسی بود. در پنجمین و سیزدهمین فرمان سنگی آسوکا از یونا کامبوجا (Yona Kamboja) به عنوان همسایگان قندهار که در مرزهای امپراتوری مائوری زندگی میکردند، نام برده شده است. از آنجایی که اسم یونا را یونانیان بلخ تصور کردهاند، تحقیقات زبانشناسی به این نتیجه دست یافته است که اجزای ایرانی داخل کتیبههای آرامی به دست آمده از تاکسیلا، مانند لاقمان و قندهار باید نام زبان کامبوجاها باشد؛ ولی به هر حال این نتیجه منطقی تنها حل مساله را منحرف میکند؛ زیرا زبان کامبوجاها نیز هنوز شناخته نشده است.
بیفایده خواهد بود اگر چنان حدس زده شود که زبان کامبوجاها (یعنی زبانی که مردم ایرانی بلخ باستان با آن صحبت میکردند)، باید یکی از زبانهای کوچک ایرانی شرقی مانند ارموری (Ormuri) یا پاراچی (Paraci) باشد؛ زیرا زبانی که اساس ایرانی زبان سلطنتی آرامی در شورای ایالات بود، تنها میتوانست زبان مهم و متداول بلخ بوده باشد.
اکثریت اصطلاحات و اسامی ایرانی که وارد اسناد آرامی و یونانی ـ بلخی باستان شدهاند و یا به عنوان بلخی در ادبیات یونانی کهن معرفی شدهاند، معرف زبانی هستند که اساساً همان اوستایی است. حتی یک مورد اختلاف لهجهای هم در میان این شواهد زبانشناسی با زبان اوستایی مشاهده نمیشود و انعکاس هر دو لهجه اصلی اوستایی در این دادهها وجود دارد.
بنابراین براساس شواهد موجود زبانشناسی، به نظر میرسد که زبان اوستایی زبان کلامی بود (شاید به صورت چندین نوع و لهجه) و در ادارات یونانی ـ بلخی و سایر کشورهای ایرانی شرقی استفاده میشد (مانند سیستان) و هنگام آغاز هجوم سکاها و یوئهچیها [تُخاریها] زبان فارسی میانه که از زبان اوستایی تحول پیدا کرده بود، میبایست مهمترین زبان در مناطق شرقی ایران بوده باشد.
زبان و خط یونانی در آسیای مرکزی
زبان و خط یونانی خیلی پیش از فتوحات اسکندر بزرگ وارد آسیای مرکزی شده بود. طبق نوشته هرودت، داریوش اول پس از پیروزی بر ملتیها (Milesian)،عدهای از آنها را به شوش برد و بعداً آنها را در دهانه دجله اسکان داد و این در حالی بود که ساکنان بارک (Barke) را به بلخ انتقال داد. تحقیقات تاریخی قبلی به این نتیجه رسیده بود که هلنیسم توسط این تازه اسکان یافتهها به آسیای مرکزی وارد شده بود. حضور یونانیها را در آسیای مرکزی در دوران هخامنشی نمیتوان انکار کرد؛ ولی انتشار خط و زبان یونانی و طلوع فرهنگ یونانی در این منطقه، تنها نتیجه ایجاد استقرارهای هلنی است. پس از لشکرکشی نظامی، دستور داد اسکندر که هفااستیون (Hephaestion) یونانی و سربازان مقدونی در روستاها و شهرهای شمالی بلخ و سند مستقر شوند (آریان، کتاب چهارم، باب ۱۶ و ۱۷) در نتیجه بخش وسیعی از آسیای مرکزی هلنی شد و به وسیله ترکیب یونانی ـ ایرانی، استفاده از خط و زبان یونانی در میان اشراف بلخی رواج پیدا کرد.
کلیه شواهد زبان یونانی که از آسیای مرکزی به دست آمدهاند، متعلق به دوره هلنی و معرف کوینه (Koine) هستندکه زبان استاندارد هلنی بود. بنابراین یونانیان ساکن آسیای مرکزی روابط نزدیک خودشان را با دولتهای هلنی شرق نزدیک تا طلوع پارتها و فتوحات رومیها همچنان حفظ کرده بودند. متون یونانی به دست آمده از آسیای مرکزی مطمئناً منعکسکننده همان سطح فرهنگی هستند که تمدن یونانی به آن دست یافته بود. هترین شاهد مدعای فرهنگ یونانی در بلخ را در ترجمه یونانی فرمان سنگی شماره ۱۲ و ۱۳ آسوکا میتوان مورد مطالعه قرار داد.
و… تقوای وکفّ نفس در تمام مکاتب فلسفی؛ ولی پیش از همه اختیار خود را داشتن، یعنی انسان بتواند حاکم برگفتار خود باشد.و آنها کسانی هستند که نه لاف میزنند و نه دیگران را به هیچ عنوان تحقیر میکنند، زیرا این اعمال از خودبینی ناشی میشود. بهتر آن است که پیروان خود را تشویق کنند و آنها را کوچک نشمارند.
با این عمل خود را بزرگ میکنند و پیروان خود را اسیر خویش میسازند، عمل به خلاف این به هر حال آبروی خود بردن است و درنظر پیروان خود نفرتانگیز بودن. کسی که بهخود ببالد و پیروانش را دست کم بگیرد، جاه طلب است. کسی که بخواهد خود را برتر ازدیگران بداند، بیشتر بهخود زیان میرساند. بهترین چیزها احترام به یکدیگر است و از یکدیگر آموختن. با اینکار، یعنی با مشارکت در اندوختههایی که هرکس دارد، میتوانند دانش خود را گسترش دهند. کسی از گفتن این مطالب به آنهایی که چنین عمل میکنند و سعی دارند که همیشه پرهیزگاری را سرلوحه عمل خود قرار دهند، ابا نمیکند. (فرمان سنگی شماره۱۲)
ترجمه متن فرمان سنگی شماره ۱۳:
[آسوکا] درهشتمین سال حکومت خود کالینگا را فتح کرد. صد و پنجاه هزار نفر اسیر گرفته شدند و از آنجا اخراج شدند و صد هزار نفر دیگر به قتل رسیدند و تقریباً به همین تعداد افراد مردند. ازآن پس گوشهگیری و انزوا طلبی براو غالب آمد و سخت متاثر شد؛ لذا فرمانی صادر کرد تا از کشتن موجودات زنده خودداری شود و سعی کرد که پرهیزگاری را سرمشق قراردهد.
شاه حتی این موضوع را که: همه براهمانها و سراماناها که زندگی میکنند، باید آنچه که برای پادشاه مفید است، انجام دهند و به سروران خود احترام بگذارند، به پدران و مادرانشان احترام بگذارند، دوستان خود را دوست بدارند و به آنها خیانت نکنند، با بردهها و خدمتکاران خود تا آنجا که ممکن است، رفتار محبتآمیز داشته باشند. اگر کسی فوت کرد و یا از میان آنهایی که تحت این شرایط به سر میبرند، نفی بلد شد و دیگران این موضوع را در درجه دوم اهمیت قرار دادند، شاه را با این کار ناراحت خواهند کرد و اینکه… با سایر مردم…
براساس سبک نگارش کاملاً مشخص است که فرمانهای سنگی ۱۲ و ۱۳ آسوکا توسط دو مترجم مختلف به یونانی ترجمه شدهاند. هر دو بسیار فاضلانه ترجمه شدهاند و در ترجمه آنها از اصطلاحات فلسفی استفاده شده است. به این ترتیب عبارت «از کشتن موجودات زنده خودداری کنید»، به فلسفه رواقیون اشاره دارد و عبارت «حاکم گفتار خود باشید» به مکتب افلاطونی برمیگردد. سایر اصطلاحات مانند «درس»، «مرجح بودن»، «در درجه دوم اهمیت قرار دادن» نشان دهنده لغاتی هستند از افلاطون، گزنفون، سقراط و ارسطو. یکی از عبارات در «مقالات» افلاطون آمده است.
با وجود اینکه هر دو مترجم تحصیل کرده بودند و «کوینه» را میخوانند و مینوشتند، ولی هرکدام سبک مختلف خود را داشتند. مترجم فرمان سنگی ۱ شخص فاضلی بود، لذا او برای کلمه «رفتار میکردند» از سیاق آتیک (Attic) استفاده میکرد؛ زیرا استفاده از سیاق آتیک در یک نوشته در کوینه همیشه فضل نویسنده را منعکس میکرد.
مترجم دیگر سعی میکرد کوینهای خالص بنویسد و به جای کلمات آتیکی کلمات کوینهای میساخت. فرمانهای سنگی ۱۲ و ۱۳ آسوکا به یونانی ضمناً حکایت از جمعیت زیاد یونانی میکند که در آسیای مرکزی زندگی میکردند، و براساس آنها میتوان از زندگی روشنفکری و پیشرفتهای ادبی آنها اطلاعاتی بهدست آورد.کتیبههای سنگی با متن یونانی «آی خانم» و «تخت سنگین» گروه دیگری از متون جالب توجه هستند. کتیبه تخت سنگین، توسط یک ایرانی و به احترام ایزد جیحون برپا شده بود. در متن آن آمده است:
«این نذر را آتروسوکس (Atrosokes) به پیشگاه جیحون تقدیم میکند»
هرچند که کتیبههای یونانی در شهرهای یونانی آسیای مرکزی، مانند آی خانم، امری عادی تلقی میشود، ولی آنچه باعث تعجب است، کتیبه تخت سنگین است که یک هدیه نذری به یک ایزد ایرانی و توسط یک ایرانی به خط و زبان یونانی نوشته شده است. تعجبآور بودن این مطلب هنگامی روشن میشود که متن کتیبه تخت سنگین را با متن ستون بسناگار (Besnagar) که توسط هیلودوروس برپا شده است، مقایسه کنیم.
هیلودوروس یک یونانی بود که به مذهب ویشنو گروید و چون خط براهمایی و زبان پراکریت را به خوبی میدانست، برای تبادل نظر به نزد شاه کوسی پوترابهاگابهاردا اعزام شده بود؛ لذا یک یونانی نیمههندی شده ستون گاردوا (Garudu) را با متنی که به خط براهمایی و زبان پراکریتی نوشته شده بود، برپا داشته بود.کتیبهای به زبان پراکریت به احترام یک ایزد هندی را به وسیله یک یونانی پرستنده ایزد هندی را میتوان امری طبیعی تلقی کرد؛ ولی در مورد تخت سنگین، یک ایرانی از خط و زبان یونانی برای اهدای هدیهای به پیشگاه ایزد ایرانی وخشو (Vaxsu) استفاده کرده است! او عقاید مذهب ملی خود را حفظ کرده بود و از این نظر هلنی نشده بود، ولی چون زبان نوشتاری بلخ را نمیدانست و با اطلاعاتی که از یونانی داشت، از یونانی برای نوشتن اهدایی خود استفاده کرد که روحانی نیایشگاه وخشو هم میتوانست آن را بفهمد. این یگانه کتیبه به خوبی نشان دهنده انتشار خط و زبان یونانی در میان اشراف و روحانیان بلخ است.استفاده از خط و زبان یونانی تنها برای استفاده روزمره در شهرهای یونانی و سایر نیازهای نیایشگاههای ایرانی نبود. از خط و زبان یونانی در ادارات نیز استفاده میشد. این مطلب را میتوان از لوحههای لاشه سنگی بهدست آمده در خزانه «آی خانم» مشاهده کرد.
استفاده از خط و زبان یونانی برای نوشتن لوحههای لاشه سنگی خزانههای خاص مأموران ایرانی مانند آرتانس، برزندس، اُخیوآکوس، و اُخیبازوس نشان میدهند که مأموران ایرانی که در ادارات یونانی ـ بلخی کار میکردند، به خوبی با خط و زبان یونانی آشنایی داشتند.
اگر بازسازی نام ناقص Sbwk صحیح باشد، در آن صورت نام آن شخص باید اُخبوآکوس باشد که بر روی لوحه لاشه سنگی به خط یونانی از او به عنوان یکی از خزانهداران خاص درای خانم نام برده شده است. در این صورت میتوانیم ادعا کنیم که مأموران ایرانی خزانهداری با هر دو رسوم مشورتی آرامی و یونانی آشنایی داشتند و این دو خط و زبان به موازات هم در ادارات یونانی ـ بلخی استفاده میشدند.دلایلی وجود دارد که استفاده از یونانی تا زمان انقراض یونانی ـ بلخی همچنان متداول بود. دو سبوی دستهدار نوشتهدار در دلبرجین پیدا شدهاند. آنها متعلق به چهارمین دوره ساختمان اتاق بودند که به نظر میرسد همزمان با عصر کوشانیان کبیر است؛ زیرا متروک شدن اتاق در فاصله بین دوره دوم و سوم ساختمانی منعکسکننده رویدادی هستند که طی آن کوشان محل را فتح کرده بود. نوشته یونانی بر رویآنها را میتوان چنین خواند: «محتوای ظرف: ۵۰ دیپلون [روغن] کنجد».
پس از طلوع امپراتوری کوشان، کاتبها، بناها و هنرمندان یونانی برای اشراف ایرانی کار میکردند. نام یک معمار یا بنای یونانی در یکی از کتیبههای سرخ کتل به یونانی به صورت عبارت «توسط پالامدس» (Palamedes)نوشته شده بود که نشان میدهد یونانیها و زبان آنها در امپراتوری کوشان تا آخر قرن دوم میلادی حضور داشتند.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید