1394/11/11 ۱۲:۵۶
در 24 كیلومتری جاده دزفول به شوشتر ، بستر پهن رودخانهای بهنام « گلال كهنك Gelal kohnak » جاده اصلی را قطع میكند كه جز در مواقع بارانی ، بقیه سال خشك است. جاده فرعی« كهنك » كه جهت آن از شمالغربی به جنوبشرقی است بعد از « گلال كهنك » شروع میشود و در همین جهت گنبد مخروطیشكل یكی از زیارتگاه كهنكیها بهنام ( قدمگاه عباس ) و نیز دورنمای آبادی دیده میشود. این گنبد در زمینه آبی آسمان اولین نشانی است كه از « كهنك » میبینیم و بعد در جهت شرقی آن و كمی دورتر گنبدی بههمان سبك معماری دیده میشود كه بر روی ساختمان زیارتگاه « قدمگاه امیر حاضر » ساخته شدهاست كه زیارتگاه دیگری است برای كهنكیها.
خلاصه: موقعیت جغرافیائی و اوضاع عمومی ده،خانهها ومعماری روستایی، نانپختن، جمعیت، كشاورزی، لباس و پوشاك، مراسم زناشویی، پارهای اعتقادات.
پیش از رسیدن به كهنك - در جاده اصلی - گنبد دیگری [35] با ارتفاع بیشتر در ده ( شاهآباد ) نزدیك خرابههای شهر قدیمی ( جندی شاهپور ) دیده میشود. این گنبد و ساختمانش را به مقبره « یعقوب لیث صفار » نسبت میدهند كه اكنون زیارتگاهی است برای شاهآبادیها. از این نوع گنبدهای مخروطیشكل كه به نظر میآید با روی هم گذاشتن چند ضلعیهائی ساخته شدهاست ، در بیشتر مناطق خوزستان دیده میشود كه مشخصترین نمونهاش مقبره دانیال نبی در شوش است.
« كهنك » جزو بخش حومه شهرستان دزفول و در جنوب شرقی آن قرار گرفتهاست . دهی است ساكت و آرام و خانهها و كوچههای پهن و از هم گسیخته. در هوای گرم آن ناحیه جمعیت كهنك معمولاً به درون خانههای وسیع خود پناه میبرند و فقط برای ضروریترین امور زندگی از خانههایشان بیرون میآیند. در هوای معتدل ، جوانان كهنكی برای نیبری به نیشكر هفتتپه میروند یا به سوئی دیگر برای یافتن كاری دیگر ، اگر فصل شخم و درو هم باشد ، جمعیت كهنك عموماً در پی كارهای زراعتیشان به صحرا میروند و به كشت و ورز میپردازند.
زمینهای زراعتی كهنك از سوی شمال با زمینهای « فیروزآباد » و از سوی جنوب با زمینهای « گمار كوچگ » و از سوی مشرق با زمینهای « بنه چگم چینی bone cegom cini » ( كه همه از دهات بخش حومه شهرستان دزفولند ) و از سوی مغرب با بستر سیلابی « گلال كهنك » هممرز میشود.
آبادی « كهنك » و تقریباً در قسمت شمالشرقی زمینهای خود قرار دارد. جاده شوسه « دزفول » به « شوشتر» از فاصله چهار پنج كیلومتری شمال آبادی میگذرد و قسمتی از زمینهای زراعتی « كهنك » را قطع میكند.
كهنكی را كه در این سالها میبینیم تقریباً نوساز است. « كهنك كهنه » یا « قلعه كهنه » كه اینك متروك افتاده است در سمت جنوب آبادی كنونی قرار دارد كه خرابههای آن هنوز باقیست. در « قلعه كهنه » خانهها تنگ یكدیگرند و هیئت ده كاملاً فشرده است. حیاطها بسیار كوچك و اطاقها البته كوچكترند و چند سقفی كه هنوز روی دیوارهای فرسوده پایداری میكنند به شكل طاقهای ضربی است. از ششتا زیارتگاه كهنكیها ، چهارتا در همین قلعه كهنه است كه با حرمتترین آنها « قدمگاه عباس ع » است ، در جنوب قلعه كهنه و چسبیده به آن. این زیارتگاه ساختمانی چهارگوش و آجری دارد. در هر سویش از طرف بیرون طاقنماهائی است قوسیشكل ، بالای سر در آن نیز با كاشیهای رنگارنگ تزئین شدهاست. بالای این ساختمان ، روی پشتبام ،گنبدی مخروطی قرار گرفتهاست كه از تركیب پیچیده چند ضلعی بوجود آمدهاست « رأس زوایای چندضلعی بالائی در وسط اضلاع چندضلعی پائین قرار گرفته و بدینترتیب هر كدام از چند ضلعیهای بالائی كوچكتر از چند ضلعی زیرین است ) كهنكیها در سالهای اخیر ، با حصاركشی جلو ساختمان زیارتگاه ، حیاطی هم برای آن ساختهاند تا در روزهای عزاداری ماه محرم در حیاط جمع شوند و مراسم عزاداری برگزار كنند. جوانان كهنگی كه قدوبالائی دارند و قوتوزوری ، در حیاط زیارتگاه در روزهای محرم با صدای طبل و شیپور « توشمال »ها (نوازندگان محلی) ، جنگ شمشیر و بازی با علم به راه میاندازند. « قدمگاه امیر حاضر» در جنوبشرقی آبادی و تقریباً در دو كیلومتری آن است و با این زیارتگاه مشابه است. ولی گنبدی كوچكتر و كوتاهتر دارد. این زیارتگاه در روز عاشورا محل اجتماع تمام دستجات سینهزن دهات مجاور « كهنك » است.
سه زیارتگاه دیگر « قلعه كهنه » كوچكتر است و مصالح آنها از خشتوگل. یكی از آن سه ، « قدمگاه حضرت علی » است كه تمام سطح زیربنای آن یك مترونیم طول و عرض دارد و با گنبدی كوتاه و گلی كه از قد آدم هم بلندتر نیست و توی آن پیهسوزی است [36] روی یك جعبه ، همین. بنای دیگری است شبیه این بنا در جنوب « كهنك كهنه » بهنام « قدمگاه رضا ع ». در شمال « قلعه كهنه » و چسبیده به آن نیز زیارتگاهی است بنام « بیبی گلی » كه خودشان میگفتند قبر زنی است به همین نام ولی نمیدانستند كه اصل و نسبش به كجا میرسد.
اینهمه قدمگاه در یك دهكده ، برای هر تازهواردی حیرتآور است. ولی مردم كهنك كه در آن دشت خشك و گسترده و زیر آسمان گرم و بخیلش بهسر میبرند ، چنان به این قدمگاهها دل بستهاند كه گوئی ضروریترین و اصلیترین مایة زندگیشان است ، برای هر قدمگاهی متولی دارند و زمینهائی وقف كردهاند و نذوراتی جمع میكنند و خلاصه برای همه این قدمگاهها كه خودشان « پیر » مینامند ، حرمت و احترامی قائلند كه آن سرش ناپیدا.
كهنك، از سال 1331 به اینطرف تدریجاً در شمال قلعه كهنه ساخته شدهاست و در حالحاضر تمام كهنكیها – بهجز دو خانوار – در كهنك نو ساكنند. مصالح ساختمانی خانهها بیشتر از گل است و خشت. تمام دیوارها از گل ساخته شدهاست و بیشتر سقفها به علت كمی و گرانی چوب دراین منطقه از خشت است و با طاق ضربی. بعضی سقفها هم از تیرهای چوبی ساخته شدهاست و پوششی از پوشال و كاهگل دارد. برای اینكه سقفی را با تیر درست كنند ، مجبورند در میان اصاقها ستونهائی ، كه خودشان « گندونه - gonduna ) مینامند ، بر پا كنند تا تیرها به آن تكیه داشته باشد. روی تیرها را با چوبهای نازكتری میپوشانند و بعد هم كاهگل میكنند. درهای اطاقها بیشتر یك لنگه است و به توی اطاق بر روی پاشنه یا لولا میگردد. كهنكیها هر نوع چهار دیواری را كه سقف داشته باشد « تو - tu » مینامند ولی آنها این لغت را معمولا به معنی اقاق بكار میبرند.
خانههای (كهنك ) معمولا دارای چند قسمت است: یكی (تولامردون – tu lamerdun ) كه اطاق بزرگی است برای پذیرائی از مهمان و البته بهترین اطاق خانه كه درازایش گاهی به چند برابر پهنایش میرسد. (تولامردون) چند در ورودی دارد و در بعضی خانهها این درها را دولنگهای ساختهاند. موقعی كه مهمانی وارد میشود ، فوراً چند تكه فرش در كف آن میاندازند و چند متكا هم به دیوار تكیه میدهند برای پشتی مهمانها و شروع میكنند به پذیرایی.
« تو زفت بنشین tu zaft bencin » اطاقی است كه صاحبخانه با زن و بچههایش در آن زندگی میكنند و تمام خرد و ریز زندگیشان در این اطاق جمع است. در دیوارهای این اطاق حفرههائی است برای گذاشتن اشیاء كوچك و مثلاً چیزی به جای طاقچه. در بالای دیوارها هم رفهائی دارند كه خودشان « رفك - rafak » میگویند. پستوئی هم در گوشه اطاق نشیمن ساختهاند برای گذاشتن اثاثیه دستوپاگیرشان ، خودشان این پستوها را « طاقچه » مینامند.
این پستوها هر چیزی ممكن است به چشم بخورد ، رختخواب ، غربال ، چراغ ، دیگ و دیگچه و اشیاء دیگری كه در زندگی روستائی بكار میآید. در همین پیتوها (توپو tou) هاشان را نیز میگذارند كه وسیلهای است برای ذخیره كردن گندم و آرد. و به شكل چهاردیوارهای نازك كه چهارپایه كوتاه هم در زیر خود دارد. سوراخی هم در پائین یك سمت دارد كه با كهنه پارچهای بسته است. هر وقت كه بخواهند آرد یا گندم بردارند ، كهنه را از توی سوراخ درمیآورند تا آرد یا گندم بیرون بریزد.
تنور نانپزی را كهنكیها در اطاقی میسازند كه آن اتاق را « تنیرسان - tanirsan » مینامند و در گوشهای از حیاط بنا میكنند. در « تنیرسان » هر چند روز یكبار نانی را كه باید اهل خانه صرف كنند ، میپزند.
گذشته از این قسمتهای خانه كه به زندگی و سكونت اختصاص دارد ، بقیه قسمتهای خانه برای نگهداری احشام و انباركردن غلات و كاه در نظر گرفته شدهاست. تمام این اطاقها و انبارها و آغلها دورتادور حیاط ساخته شدهاست. حیاط را كهنكیها « هوش - hoc » مینامند كه ضمناً به معنی كلی خانه است. در وسط یا گوشهای از حیاط – و بندرت در بیرون از حیاط و كنار دیوار آن – برای بدست آوردن آب ، چاهی كه بیشتر در بیستوچهار متری به آب میرسد كنده شدهاست.
حصاری كوتاه از گل به دور دیوار میكشند كه مانع ورود حیوانات به محوطه چاه میشود. در یك سوی آن ستونی از خشت و گل به ارتفاع تقریبی دومترونیم بنا شدهاست كه آنرا « گندونه -gonduna [37] » مینامند و دو تیرك به نام « چو گرگر -cu gar gar » در بالای این ستون به طور افقی به فاصله چهل پنجاه سانتیمتر از هم كار گذاردهاند. اندازه این دو تیرك شصت سانتیمتر است. یك میلة آهنی از دو طرف به روی آنها تكیه دارد كه از وسط قرقرهئی چوبی بهنام « گر گر » گذشته است. دور « گر گر » طنابی میگذرد كه دو انتهایش به دو سطل لاستیكی بسته شدهاست. هر وقت كه سطلی در چاه از آب پر میشود سطل دیگر بالای چاه میرسد و میتوانند آبش را خالی كنند و دوباره به چاه بیندازند. « آخور » آبخوری چهارپایان را نیز كه به جوئی شباهت دارد ولی از سطح زمین بلندتر است در كنار همین چاه ساختهاند كه میتوانند به آسانی از سطلها در آن آب بریزند.
یكی دوتا از خانههای « كهنك » دو آشكوبه است. یكی خانه قدیم اربابی كه اكنون مبدل به پاسگاه ژاندارمری شدهاست و یكی دیگر ساختمانی بههمین صورت كه آشكوب دوم آن روبه ویرانی است. تازگی نیز یكی از كهنكیها اطاقی در پشتبامش ساختهاست كه آموزگاران سپاهی كهنك درآن سكونت دارند.
جمعیت كهنك صدوپانزده بیست خانوار است كه از بختیاریها ، گندولزیهای افشار ، دزفولیها و از مردمان چند ده دوروبر تشكیل شدهاست. بختیاریها از همه بیشترند و میتوان اصلاً این ده را بختیارینشین دانست. غیر از آنان ، در فصل درو و خرمنكوبی كه دو سه ماهی طول میكشد در حدود چهلپنجاه خانوار هم از نقاط مختلف و دوردست مثل سردشت بختیاری ، لرستان و خرمآباد و بروجرد و دهات اطراف دزفول به این جمعیت افزوده میشود كه بیشتر برای كار در مزارع كهنك به آنجا میآیند و بعد كه كارشان تمام شد باروبندشان را جمع میكنند و راهی ولایت خودشان میشوند. این كارگران مدتی را كه در كهنك بسر میبرند ، هر چند نفرشان با زن و بچههای خود در خانهای به سر میبرند كه در مزرعه صاحب همان خانه كار میكنند. علاوه بر اینها ، در بعضی از مواقع سال چند نفر دیگر به جمعیت كهنك اضافه میشوند. اینها چوپانانی هستند كه بدنبال گلهای كه صاحب آن برای « علفچرانی » یا « گلهداری » به كهنك میفرستد میآیند و مدتی از سال یا تمام آن را در كهنك میمانند. این چوپانان در خانهای مسكن میكنند كه صاحب آن ، امر « گلهداری » و یا « علفچرانی » آن گله را متقبل شدهاست.
كهنكیها یا زارعند یا خوشنشین. زارعین نصف بیشتر جمعیت كهنك را تشكیل میدهند كه بعد از اجرای قانون اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی صاحب زمین شدهاند. آنان از حاصل زمین خود امرار معاش میكنند و به كارهای غیر زراعتی رغبتی نشان نمیدهند. بقیه جمعیت كهنك خوشنشینند. كهنكیها به كسی خوشنشین میگویند كه ساكن ده است ولی از خود زمین زراعتی ندارد و برای امرار معاش به روزمزدی میپردازند. خوشنشینهای كهنك در موقع درو و خرمنكوبی به كشاورزان كهنك كمك میكنند. آنان در فصول مختلف به كارهای گوناگون میپردازند. برای كارگری به شهرستانها و برای برنج كاری به دهاتی كه كشت برنج دارند میروند و یا برای نیبری به نیشكرو …. هر كار دیگری پیش بیاید.
كشاورزی:
واحد سنجش زمین زراعتی « من »1 است و آن مقدار زمینی است كه یكمن گندم در آن بذرافشانی میشود. چنین زمینی پنج « گام »2 عرض و بیستوپنج « گام » طول دارد و معادل 250 مترمربع است. كلیه زمینهای كهنك 18800 من است. از اینمقدار 3800 من آن مكانیزه كشت میشود. 15000 من بقیه زمین شامل ششدانگ آبادی و بهحساب خودشان پنجاه جفت و یك گاو است. این پانزدههزار من را سازمان اصلاحات ارضی كشور به دویستودو « سهم » تقسیم نموده و به هر كسی [38] طبق نظر معتمدین كهنك از یك تا ده سهم رسیده است. بیشترین رقم را دو سهمیها دارند ( سیویك خانوار ).
هر ساله در حدود نیمی از این پانزدههزار من را رها میكنند و در نیم دیگر هفت هزاروپانصد من بذر گندم و جو كاشته میشود( به هر جفت صد من گندم و سی من جو ) و در موقع برداشت ، در صورتیكه سال خوش باشد و بارندگی فراوان ، هر تخمی پانزده الی بیستوپنج تخم محصول میدهد بهطور متوسط كهنكیها از این مقدار در حدود صدویك هزار من گندم و سیهزاروسیصد من جو برداشت میكنند.
چون برای زمینهای تقسیمشده جای مشخصی در نظر گرفته نشدهاست ، كهنكیها هر ساله این زمینها را طی مقررات و مراسم خاص تقسیم و بین خود قرعهكشی میكنند. ابتدا دو سهم از این دویستودو سهم را از گوشهای از زمین به كسی كه دو سهم دارد میدهند و دویست سهم بقیه را به چهار قسمت برابر تقسیم میكنند كه هر كدام از آنها را یك (بنكو – bonku ) مینامند. هر (بنكو) نیز تحت سرپرستی یكی از ریشسفیدان كه مورد اعتماد زارعان همان « بنكو » است و « سر بنكو » نامیده میشود میان زارعان همان « بنكو » تقسیم میشود.
یكماه پیش از عید ، درست موقعی كه زمین از نم باران مرطوب است ، زمینهای كهنك به زیر شخم كشیده میشود. در حدود پانزدهروز شخم طول میكشد. بعد از عید ، همین زمین دو مرتبه به صورت « رگبر - ragbor » شخم زده میشود. یعنی در جهت عمود بر شخم قبلی. زمین شخمزده را در تابستان رها میكنند كه آفتاب به بیند و قوت بگیرد. اول پائیز كشاوز كهنكی گندمی را كه برای بذر در « توپو » ذخیره كردهاست بیرون میكشد و هر روز مقداری از آن را در محدودة معینی از زمین میافشاند و با یك شخم سطحی دانه را در دل خاك پنهان میكند. بذرافشانی در حدود بیست روز طول میكشد. از موقعی كه گذر تراكتور به كهنك افتادهاست ، بعضی از كهنكیها با تراكتور شخم و بذرافشانی میكنند و نیز در خرمنكوبی هم با گرداندن تراكتور خرمن را میكوبند.
كهنكیها برای درو كردن محصولشان احتیاج به دروگر دارند. دروگران به دعوت صاحبان مزارع به كهنك میآیند و بههمین مناسبت در فصل درو در حدود پنجاهدرصد به جمعیت كهنك اضافه میشود. فصل درو فصل كار عمومی كهنكیهاست. پیر و جوان و زن و مرد در این كوشش همگانی شركت دارند.
زنهای پیر و از كار افتاده و حتی كودكان هشت تا ده ساله نیز با خوشهچینی گوشهای از كار را پیش میبرند. رزق و روزی در وقت درو برای همه وجود دارد. حتی سیدهای مستمند و دراویش دورهگرد هم سر محصول میرسند و حق سیدی خود را میگیرند و راهی دهات دیگر میشوند.
از روز یازدهم اردیبهشت كار درو شروع میشود. هر مزرعه را پنجنفر به كمك هم درو میكنند و یك نفر دیگر دستههای درو شده را به « خرمنجا » میرساند. دروگر كهنكی دستمالی به سر میاندازد كه گوشههای آن گردنش را میپوشاند. كلاه نمدی بختیاری را روی آن میگذارد. بر روی دو پا مینشیند و با چندبار آشنا كردن دهانه داس با ساقههای گندم ، مشت دست چپ را از خوشههای گندم پر میكند. و به قول خودش یك « چم رس - cam ras » میسازد و به كناری میگذارد. از هر ده تا « چم رس » مجموعةبزرگتری میسازد كه خودشان آنرا « بافه -bafa » مینامند. « بافه »ها توی « شل - cal »ها (كه محفظه توری بافته شده از پشم بز است ) بار قاطر یا الاغ به « خرمنجا »حمل میشود. كسی كه « بافه »ها را با « شل » بار قاطر میكند و به « خرمنجا » میبرد « شلكش » نامیده میشود. از هر صد « شل » یك خرمن میسازند. چنانچه بیشتر از صد « شل » داشته باشند ، خرمن دیگری درست میكنند زیرا هر خرمن نمیتواند بیشتر از صد « شل » داشته باشد چون در موقع خرمنكوبی كار مشكل میشود.
درو طی سیوپنج تا چهل روز تمام میشود. از این پس برزگر در « خرمنجا » به « هوله كردن » « خرمن كوفتن » گندم مشغول میشود. خرمن را با لگدگوبی قاطران بههم [39] پیوستهای به دور خرمن میگردانند ، میكوبند. خرمنكوبی از صبح زود تا غروب آفتاب ، روزها و هفتههای متمادی ادامه دارد و در حدود سیوپنج روز طول میكشد تا همة خرمن كوبیده شود ، خرمن كوبیده را میگذارند تا وقتی كه باد ملایمی بوزد. باد تند دانه را هم همراه كاه با خود میبرد اگر چنین باد ملایمی بوزد ، زارعین كهنك « جنگرjengar » هفت شاخه را بدست میگیرند و از یك سر خرمن شروع به افشاندن كاه و دانه به بالای توده خرمن میكنند.
باد ، كاه خرمن را جدا میكند و در فاصله دورتری میریزد و دانهها بر سر جای خود میافتند. دانههای درشت كاه كه از خرمن جدا شد ، از « جنگر » 9 شاخه كه شاخههای آن به هم نزدیكتر است استفاده میكنند تا خردههای كاه را نیز از زمین بردارد و به دست باد بسپارد. در آخرین دفعه آنرا با پارو باد میدهند. در این باد فقط دانههای گندم باقی میماند و همه كاه و خار و خاشاك از آن جدا میشود.
« جنگر » افزاری است تركیبشده از یك دسته چوبی به بلندی تقریباً دومتر كه به انتهای آن هفت یا نه شاخه نوك تیز از جنس چوب متصل شدهاست. بلندی این شاخهها در حدود چهل سانتیمتر است. نوك شاخهها از هم فاصله دارند و انتهایشان در محل وصل به دسته ، به هم میرسند.
گندم پاكشده را روی « خرمنجا » كود میكنند و گلولهای نمك هم برای پربركت شدنش میان این تودة گندم میگذارند. برای تقسیم گندم بین صاحبان زمین و دروگران مزدور ، آنرا به پنج قسمت برابر تقسیم میكنند كه هر قسمت را یك « كوت - kut » مینامند. یك (كوت ) از این پنج « كوت » به كلیه برزگران مزدوری میرسد كه برای صاحب زمین كار كردهاند و چهار كوت باقیمانده به خود صاحب زمین. اگر خود صاحب زمین نیز در همه مراحل درو و خرمن شركت كرده باشد ، كوت پنجم را نیز به پنج قسمت برابر تقسیم میكنند و یك قسمت آن نیز به او میرسد. و اگر پسرش یا شخص دیگری كه صاحب زمین متكفل اوست در درو و خرمنكوبی همكاری كرده باشد ، دو قسمت از این « كوت » پنجم به آنها خواهد رسید.
كهنكیها هم مثل سایر روستائیان ایران ، در كنار كار كشاورزیشان به دامداری نیز میپردازند و به علت سابقه ایلیاتیشان ، به دام بستگی بیشتری نشان میدهند. زیرا بیشتر كهنكیها از بختیاریها و گندولزیهایی هستند كه اجدادشان پیش از اینكه ساكن شوند و به كشاورزی بپردازند ، كوچر بودهاند و دامدار و زندگیشان با دام بستگی مستقیم داشتهاست و دامپروری ركن اصلی زندگیشان بودهاست. آنان برای تغذیه دامهای خود به قصد یافتن مراتع سبز به اینسوی و آنسوی كشانده میشدند تا اینكه « كلال كهنك » (در موقع پر آبیاش ) اجداد آنها را در دوروبر خود ساكن كرد و دهی به نام « كهنك » بوجود آمد. كهنكیهای جدید و ایلیاتیهای قدیم سر از كشت درآوردند و سروسامانی گرفتند و روستانشین شدند. دل به زمین بستند و دامداری كمكم اهمیت خود را از دست داد و اكنون از نقطهنظر اقتصادی ، دامداری برایشان اهمیت درجه دوم را پیدا كردهاست. هر كس كه پول زیادتری داشته باشد برای ذخیره آن به تعداد دامهای خود میافزاید تا هم پساندازی كرده باشد و هم بتواند از فرآوردههای دامی برای گذران زندگی خود استفاده كند.
كهنكیها علاوه بر اینكه خودشان گاو و گوسفند دارند ، بعضیهاشان هم ممكن است همه گوسفند یكی از آبادیهای مجاور را برای مدت یكسال به كهنك بیاورد و آنها را تمام مدت سال نگهداری كند و در زمینهای كهنك بچراند. قرار و مداری كه بینشان گذاشته میشود اینطور است كه نصف از پشم و همة شیر یكساله تمام گوسفندان به گلهدار میرسد.
مزد چوپان را گلهدار و غذای چوپان را صاحب گوسفندان میپردازد. چوپان در خانه گلهدار میماند و مسئول نگهبانی گوسفندان میشود. برههائی كه در این مدت زائیده میشوند به صاحب گوسفندان میرسند. این طریقه را در كهنك (گله داری ) میگویند.
نوع دیگری هم قرار و مدارند كه خودشان « علفچرانی » مینامند. در « علف چرانی » ، از یك دهكده مجاور كهنك یكی از روستائیان گلهاش را به یكی از كهنكیها میدهد كه برای مدت معلومی در زمینهای كهنك بچراند. چوپان گله به همراه آن به كهنك میآید و مزد و خوراكش به عهده صاحب گوسفندان [40] است. كسی كه « علفچری » را به عهده گرفته است ، یا شیر گوسفندان را بابت حق علفچری میگیرد و یا اینكه از صاحب گله برای هر رأس ماهیانه پنج ریال میگیرد.
خوشنشینان كهنك چون صاحب زمین زراعتی نیستند ، حق « گله داری » و استفاده از مزایای « علفچرانی » را ندارند. فقط میتوانند احشام خودشان را در زمینهای كهنك بچرانند.
جامهها:
پیرمردان به روی سر دستمالی راهراه به رنگ زرد و سفیدی میبندند تا از تابش آفتاب مصون باشند ، پیراهنشان از پارچههائی به رنگهای آبی ، سیاه ، قهوهای تیره و بطوركلی از رنگهای چركتاب است. این پیراهنها بدون یقه است و شكاف سینه آنها با سه دگمه بسته میشود. آستینها بلند و مچدار است. معمولاً زیر شلواری بلند راهراه به پا دارند و فقط مواقعی كه برای مهمانی یا به شهر میروند ، شلواری كه خودشان « تُمبان - tomban » میگویند به پا میكنند. جنس پارچه این « تمبان »ها دبیت است و رنگ آن مشكی. برای هر « تمبانی » دو متر و یك چارك پارچه لازم میشود زیرا گشادی دم پای آن در حدود هشتاد سانتیمتر است و به همین نسبت هم تا بالا ادامه دارد. پاپوششان گیوههای تخت پارچهئی است كه در سروته تخت آنها چرم دوخته شدهاست. این پاپوشها را از دزفول میخرند.
جوانها كلاه نمدی كه بیشتر از كرك بز درست شدهاست به سر میگذارند. ولی پیراهنشان از پارچههائی است كه خودشان به تفخر میگویند از پارچههای لندنی است. یقهدار و جلوباز و آستین مچدار. جورابشان بیشتر نخی است و آنرا از شهر میخرند. پاپوششان یا كفش چرمی است یا گیوههای آجیده خرمآبادی. جوانهائی كه بیشتر با شهر سروكار دارند معمولاً كتوشلوار میپوشند.
جامة زنان هم شامل چند تكه است كه توصیفش از بالا تا پائین به ترتیب میآید:
« كلوت - kulut» كلاهی است مانند عرقچین كه از دو طرف دو بند دارد و در زیر گلو به هم گره میخورند. از زیر این كلاه فقط قسمتی از موی بالای پیشانی بیرون میماند. به قسمت جلوئی « كلوت » سكههائی دوخته شدهاست كه روی موها میافتد. تمام سطح بیرونی و بعضی از این « كلوت » ها منجوقدوزی شده است. روی « كلوت » « لچك -lacak » میبندند و دو گوشه آنرا زیر گلو گره میزنند. این « لچك » كمی عقبتر از «كلوت » روی سر بسته میشود و مقداری از كلوت از زیر آن بیرون میماند. روی لچك تور نازك چهارگوشهای میاندازند كه خودشان آنرا « می نه - meyna » مینامند « می نه » جلوی سینه ،تمام پشت و بازوها را نیز میپوشاند. دستمال ابریشمی بزرگی را نیز كه چندینبار تا كردهاند و بهصورت نوار پهنی درآوردهاند ، به پیشانی میبندند به نحوی كه دستمال در پشت سر گره میخورد و گوشههای آن [41] آویزان میشود. این دستمال را خودشان هم « دسمال - dasmal» مینامند.
« جومه - juma » پیراهنی است كه بلندی آن تا یك وجب زیر زانو میرسد. در دوسوی پهلوئی پائین این پیراهن ، دو شكاف به اندازه بیستوپنج سانتیمتر وجود دارد. شكاف یقه آن تا وسط پستانها میرسد و با سه دگمه بسته میشود. آستینهایش بلند و مچدار و بدون دكمه است. رنگ این پیراهنها بیشتر سفید گلدار است. خیلی جوانترها رنگ قرمز را ترجیح میدهند و هرقدر كه سن بالاتر میرود رنگ پیراهنها تیرهتر میشود. پیرزنان سیاه میپوشند. زمستانها روی « جومه » « قوا - qava » میپوشند كه مانند كت است از جنس مخمل و بیشتر به رنگ سبز ، قهوهای تیره و یا قرمز . دو جیب در قسمت جلوئی دارد.
از پارچهای به طول پنجشش متر دامن پرچینی میدوزند كه بلندی آن از كمر تا قوزك پاست. خودشان این دامن را (شلوار) مینامند و به عوض شلوار هم از آن استفاده میكنند. جوراب نمیپوشند و كفششان بیشتر لاستیكی است.
زناشوئی:
انتخاب دختر ، دلالی ، كدخدائی ، شیروا برون - cirva borun ( شیربها بران ) و شیرینی اشكنون cirni eckanun ، جهاز خرید ، رختبرون ، عروسی ، حنابندون ، در حموم ، مباركباد ،ری گشون - rigocun (روگشا) ، پاگشون (پاگشا).
پسر كه به سن ازدواج رسید ، خانوادهاش به فكر میافتند كه زنی برایش بگیرند تا سروسامانی بگیرد. هر روز بهوسیله پیرمردان قابل احترام و یا جوانان همسن وسالش پیشنهادی به او میكنند. وقتی موافقت پسر بدست آمد كه البته با كلی حجب و حیا همراه است، پدر و مادر به تكاپو میافتند كه دختری از خانواده همجناق پیدا كنند و دستش را در دست پسرشان بگذارند. دختر دمبختی را در نظر میگیرند و یكی از روزها بدون اطلاع قبلی ، زنهای فامیل پسر و مادرش به خانه دختر میروند. در لفافه موضوع را به میان میكشند و اطلاعی میدهند و برمیگردند. مادر دختر این خبر را به شوهرش میدهد. در همین روزها پیرمرد محترمی از بستگان پسر برای « دلالی » به خانه دختر میرود. بعد از كلی حاشیه رفتن و از كشاورزی و تخم و بذر و باران و دام صحبت كردن ، موضوع را در میان میگذارد. پدر دختر دو جواب برای این درخواست دارد ، یا اینكه « تا خودمان را ببینیم و فكرهایمان را بكنیم » كه یعنی موافقم و یا اینكه « قولش را به قوم خودمان دادهام » كه یعنی مخالفم. مخالفت اقدامی در پشت سر ندارد و به دنبال موافقت ، بعد از چند روز چند نفر از ریشسفیدان ده به اتفاق پدر پسر برای « كدخدائی » به خانه دختر میروند. بعد از گفتگوی زیاد و مطرحكردن اصل موضوع ، پدر دختر بنا به خواسته ریشسفیدان ، مقدار خرج روز «شیروابرون» را تعیین میكند. این خرج معمولاً پنجمن قند ، پنجمن شكر ، یك كیلو چای ، چهار بسته سیگار ، چهاربسته كبریت ، نقل و نبات و …است. شیربهای 3 دختر هم با چك و چانه زیاد قرض نقدش تعیین میشود كه نقدش را در روز « شیروابرون » نقداً میپردازند و قرضش میماند برای بعد. این گفتوگو بین این چند نفر محرمانه است و تا روز « شیروابرون » دیگران از آن بیاطلاعند.
در طی یكی دو روز بعد از این قرار و مدار ، پدر پسر راهی شهر میشود و خرج « شیروابرون » را تهیه میكند و به خانه دختر میفرستد. جشن « شیروابرون » و « شیرینی اشكنون » (كه هر دو در یك روز است) با حضور جمعی از دعوتشدگان برگزار می شود و وكیل خانواده عروس كه یكی از ریشسفیدان ده است مقدار شیربها را بیشتر از اندازه قرار و مداری كه داشتند به وكیل خانواده داماد پیشنهاد میكند و با اعتراض او مواجه میشود. پدر عروس خرده خرده از آنرا به احترام هر یك از بزرگترهای مجلس میبخشد تا به مقدار قراردادی خودشان برسد و علیالظاهر موافقت حاصل شود. داماد به دستور [42] ریشسفیدان دست پدر عروس را میبوسد و همه دست میزنند كه مبارك باشد. نقل و نبات و چای با اجازه پدر عروس بین مدعوین تقسیم میشود و هر كس نقل و نبات سهم خود را در دستمالی میریزد و به خانهاش میبرد.
بین روز « شیروابرون » و « جهاز خرید » ممكن است ماهها فاصله بیفتند تا اینكه دو فامیل خود را كمی جمعوجور و خرج عروسی را روبراه كنند. دختر در تمام طول این مدت سعی میكند كه خود را از چشم فامیل داماد مخفی نگه دارد و این مدت فرصتی است برای مغازلههای پنهانی و دور از چشم دیگران بین دختر و پسر كه زن و شوهر آینده هستند.
در روز مقرر ، پدر و مادر عروس و داماد و یكی از ریشسفیدان ده به شهر میروند كه هم « جهاز خرید » كنند و هم « رختبرون » برای عروس و داماد.
روز بعد سر دفتر رسمی ازدواج از دزفول به كهنك میآید و از عروس و داماد و پدرهایشان امضاءمیگیرد و عروسی شروع میشود. دو شب و روز « توشمال » (مطرب محلی ) مینوازد و كهنكیها به رقص و پایكوبی میپردازند. داماد برای دوستان خلعت میفرستد( برای هر كس سه متر پارچه ). دومین شب عروسی را « حنابندون » میگویند. زنهای خانواده داماد حنا درست میكنند و آنرا در خانه عروس به كف دست و پای عروس میبندند ، دختران دمبخت هم برای سفیدبختی از حنای عروس سهمی دارند ، در نیمههای همان شب ، دوستان نزدیك داماد ، دستوپای او را توی رختخوابش حنا میبندند.
فردای شب (حنابندون) ، رقص و پایكوبی و دستمالبازی و چوببازی جوانان كهنك شوری به مجلس میبخشد. بعد از خوردن نهار ، لباسهای عروس را توی سینیهائی بر سر دختران به همراه نوای ساز و دهل توشمالها به خانه او میبرند و هر كدام از زنها تكهای از لباس عروس را تنش میكنند.
در همین روز ، « توشمال ها » داماد را تا بیرون دروازه كهنك برای حمام رفتن بدرقه میكنند ، داماد به همراهی چند تن از رفقا بعد از شتشو ، لباس دامادی را بر تن میكند و به ده بر میگردد. موقع بر گشتن داماد از حمام، جشن و سرور تماشائیتر است. هر كدام از جوانان كهنك كه دستی در سواركاری دارند ، به تاخت تاز در مقابل داماد میپردازند. مردم به پیشواز میروند و هیچكس از روبوسی داماد بینصیب نمیماند. جلوی خانه داماد تخممرغی را جلوی پایش به زمین میزنند و بعد او را سر كرسی مینشانند و هر كس شاباشی میدهد. سلمانی با گفتن « فلانی فلانقدر شاباش ، خانهاش آباد » دهنده شاباش را معرفی میكند و بعد از هر معرفی مردها دست میزنند و زنها« كل- kel ».
در حدود نیمههای شب روی مادیانی آراسته به پارچههای رنگین ، پسر بچهای را مینشانند و جمعیت و توشمالها این مادیان را تا خانه عروس همراهی میكنند. برادر عروس ( و اگر نداشت یكی از محارم عروس ) با یك كلهقند كه با دستمالی به كمر خواهرش میبندد ، او را « قدبندون » میكند تا همیشه زندگی شیرینی داشته باشند. عمویش او را به پشتسر پسربچه روی مادیان مینشاند. ( پسربچه را برای این انتخاب میكنند كه اولین فرزندش پسر باشد). افسار مادیان را سلمانی میگیرد آئینهای نیز روبروی عروس نگه میدارند و با رقصوپایكوبی جوانها این مادیان به در خانه داماد میرسد. داماد روی دروازه در میایستد و عروس از در میگذرد تا همیشه فرمانبردارش باشد. دست عروس را مادر داماد و عمهاش میگیرند و او را تا دم در اطاق حجله میآورند. در جلوی پای او مرغی را چنان سر میبرند كه قطرهای از خونش روی زمین نریزد. (توی طشت و یا ظرف دیگری ) . عروس را توی حجله میبرند و روی رختخواب مینشانند. دست داماد را یكی از ریشسفیدان میگیرد و توی اطاق میآورد و آنها را دست بدست میدهد. بعد از مدتی داماد از اطاق حجله بیرون میآید و با تیری كه از تفنگ شكاری در میكند ، دامادی خود را به اطلاع عموم میرساند.
صبح روز بعد یكیك اهالی برای دیدن روی عروس میآیند و هركس با دادن هدیهای به عنوان « رو گشون » (روگشا) موفق به دیدن روی عروس میشود.
سه روز بعد روز « پاگشون » (پاگشا) است كه عروس و داماد به خانه پدر عروس دعوت میشوند و هدیهای قابل توجه كه بیشتر گاو شیرده یا گوسفند است میگیرند. از صبح فرای « پاگشون » ، عروس به كارهای خانه جدیدش میرسد و در امور [43] مربوط به خانه و دوشیدن دامها و پختن نان و … به یاری مادر شوهرش میشتابد.
پارهای از اعتقادات
كهنكیها معتقدند كه اگر:
پسر بچهای روی طاقچه برود ، تكهای از خمیر در موقع نانبندی از خمیر لاوك بپرد ، مرغ جلوی یكی از اهل خانه بالهایش را بگشاید و بنشیند ، سگ خانه پشت به اطاق و رو به حیاط بنشیند ، طفل شیرخواری كه روی دست نگه داشتهاند پای راستش را بالا نگه دارد ، دختر بچهای خودسرانه خانه را جارو كند مهمان میآید.
و همچنین معتقدند كه:
اگر كف دست راست كسی به خارش بیفتد نشانه رزق و روزی است و اگر كف دست چپ بخارد نشانه جنگوستیز است.
اگر آتش اجاق خانهای جرقه بزند و صدا كند ، نشانه بدگوئی همسایة بغل دستیاش از اوست.
اگر لنگه كفشی بر روی لنگه دیگر سوار شود صاحب كفش به مسافرت خواهد رفت .
اگر موقع شب سگ خانهای زوزهای بكشد برای آن خانه پیشآمد بدی روی خواهد داد.
اگر گوش چپ كسی زنگ بزند نشانه آن است كه پشت سرش بدگوئی میكنند و اگر گوش راست زنگ بزند ، پشت سرش بخوبی از او یاد میكنند.
اگر آئینه خانهای بشكند ، مردم آن خانه باید منتظر واقعه ناخوشایندی باشند.
اگر پسری موقع تولد دندان داشت ، وجودش موجب لطمهای جانی برای پدرش میشود.
اگر پسر بچه سقز بجود ، چانهاش كج میشود.
اگر كسی شب سقز بجود مثل این میماند كه گوشت تن مردهای را بجود.
اگر كسی به سگ یا گربهای آب بپاشد روی دستش زگیل در میآید.
اگر كسی روز شنبه لباس بشوید دارا میشود.
اگر چهارپائی در زمستان شیهه بكشد یا باد میآید یا باران.
اگر زن آبستنی ماری را بر سر راه بببیند ، تا موقعیكه آن زن از جلوی مار بگذرد و دور شود ، آن مار كور میشود.
اگر جوجهخروس سهچهار روزه آواز بخواند ، برای اهلخانه بدشگون است و باید آن جوجه را سر برید.
اگر در زمستان باران نیاید ، باید اسم چهل كچل را بنویسند و یا اینكه چهل سوسك را زندانی كنند تا باران بیاید.
اگر كفششان را بالای سرشان بگذارند و بخوابند خوابهای آشفته میبینند.
اگر بچهای اولین دندانش را از آروارة بالا در آورد ، برای پدر و مادرش بدشگون است و برای رفع این بدشگونی كودك را از پشتبام سرازیر و رها میكنند و یك نفر او را از پائین میگیرد.
اگر جغدی بر بام خانهای بنشیند، ساكنین آن خانه پراكنده میگردند و آن خانه ویران میشود.
اگر در خواب مرغ و ماهی را یكجا ببیند به ثروت و مقام بزرگی خواهند رسید.
اگر در خواب ببیند كه عروسی میكنند ، عزاداری بر ایشان پیش میآید.
كهنكیها معتقدند كه خورشید دختر است و ماه پسر.
در گذشتههای دور،ماه آنقدر در تعقیب خورشید میرود تا روزی او را بدست میآورد و هوس بوسیدنش را میكند. خورشید با ناز از او میگریزد و موقع گریختن یك دسته از گیسویش به صورت ماه میخورد و یك چشم او را كور میكند. به همین علت نور ماه كمتر از خورشید شده است و گرنه هر دو به اندازه هم نور داشنتد. از آن روز به این طرف خورشید دنبال ماه میگردد تا دلش را بدست بیاورد و ماه از او فرار میكند.
اینطور كه كهنكیها عقیده دازند ، خورشید و ماه هر دو در دست زن پدر گرفتارند. موقعی كه ماه یا خورشید میگیرد مطمئنند كه زن پدر گلویشان را گرفته است و میخواهد خفهشان كند. برای اینكه زن پدر ، خورشید یا ماه را رها كند ، كهنكیها به پشتبام میروند ، آتش روشن میكنند ، چاوشی میكنند ، طبل میزنند و بالاخره كلی سر و صدا راه میاندازند كه زن پدر بترسد و گلوی هر كدام را گرفته است رها كند.
كهنكیها میگویند هر كس ستارهای در آسمان دارد ، هر وقت ستارهای در آسمان كشیده میشود و میافتد میگویند یكنفر مرد و فاتحهای برای آمرزش او میخوانند.
و همچنین عقیده دارند كه زمین روی شاخ گاو قرار گرفته و گاو روی ماهی ایستاده و ماهی توی آب است. هر وقت كه گاو خسته میشود ، زمین را از این شاخ به آن شاخ میاندازد و زمین لرزه میشود. [44]
"پاورقیها":
1- « من » در كهنك برابر 8 كیلوگرم است.
2- هر «گام » برابر با 2 قدم كشیده است كه در حدود 2 متر میشود.
3- در كهنك اسمی از مهریه نشنیدم ، گویا شیربها همان مهریه باشد. ولی در جاهای دیگر شیربها چیز دیگری است و مهریه چیز دیگر.
منبع: مجله هنر و مردم، دوره 8، ش 85 (آبان) 1348
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید