خورشید خوشنویسی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش یازدهم و پایانی

1394/11/11 ۰۸:۳۳

خورشید خوشنویسی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش یازدهم و پایانی

این چه قدرتی است که با قلم و قلم‌تراشی و مقراضی قدم سرافرازی فراتر از سرداران مسلح و سرکش و پر طمطراق می‌گذارد و به پشتوانه سپاه نامرئی هنر در مسلخ عشق، روبه صفتان زشت‌خو را مخاطب قرار می‌دهد

 

این چه قدرتی است که با قلم و قلم‌تراشی و مقراضی قدم سرافرازی فراتر از سرداران مسلح و سرکش و پر طمطراق می‌گذارد و به پشتوانه سپاه نامرئی هنر در مسلخ عشق، روبه صفتان زشت‌خو را مخاطب قرار می‌دهد که:

جواهری که به مدح تو نظم می‌کردم

بدل شد از خنکی تو سرد چون ژاله

چه سودم از ید بیضا چو تو نمی‌دانی

بیان صحبت موسی ز بانگ گوساله

یکی ازین حرکتهات این بوَد که همی

فرو بری به زمین نام و ننگ صد ساله

در قطعه‌‌ای دیگر که نایره ستم‌سوز آن را تا عصر حاضر، ذوالفقار زبانی نداشته است به او و اطرافیانش می‌نویسد که:

هنر چه عرضه کنم بر جماعتی که ز جهل

ز بانگ خر نشناسند نطق عیسی را

مرا اگر ز هنر نیست راحتی، چه عجب

ز رنگ خویش نباشد نصیب، حنّی را ‏

کمال ‌خط من از صدر شرح مستغنی است

به آفتاب چه حاجت شب تجلّی را؟ ‏

آتش انقلاب میرعماد شعله‌ور می‌گردد و لبه تیز تیغ تنقید بر فرق شاه کارگر می‌افتد و آوازه میر فراگیر شده، جاذبه هنرش عن قریب است موجب تحولی گردد که به‌آسانی نتوان از سلسله آن رهایی یافت؛ زیرا میرعماد بزرگ پرده تقیه پاره کرده و بی‌محابا از همه چیز و همه کس،‌ آنچه حقیقت است، خطاب به بزرگترین قدرت عصر می‌گوید و می‌نویسد و نشر می‌دهد. مشقهای او پیامهایش هستند و چون شکوفه‌های هنر آن را تکثیر کرده و دیری نخواهد پایید که در باغ دلگشای اتحاد کشورهای هند و ایران و عثمانی به بار بنشیند. در حرکت انقلابی، میر تا جایی پیش می‌رود که در سخن شاه‌عباس این سید عارف علوی (میرعماد)، «سگ… مغرور» می‌شود۱ و شرّش برای شاه آشکار می‌گردد. آری در طول تاریخ، ستمگران برای منحرف‌ساختن راه راستین مبارزان از حربه برچسب زدن، کوتاهی نداشته‌اند؛ زیرا شرّ آنها را شراره جان و دودمان خود می‌دانستند. آن کسی که شاه را به حال اسیران و دردمندان توجه دهد و اطرافیان معلوم‌الحال او را به او بنمایاند و دم از اتحاد ملل مسلمان بزند و خط و زبان فارسی را پاس دارد و آن را به اعتقاد تمام، وسیله اتحاد شبه‌قاره بداند، باید دارای شر باشد. اگر قرار بود سنی مذهبی کشته شود، شاه باید اول داماد خود خان احمدخان اردلان را می‌کشت!۲

مگر نه اینکه سیصد سال بعد سیدجمال را با همان اندیشه، فتنه‌جوی آشوب‌طلب و جز آن خواندند و با جسم نیمه‌جان از دروازه تهران به سوی بغداد حواله‌اش کردند و از بازگشت به سرزمین اجدادی‌اش منع نکردند. شاه دانست خطر میر دیگر جدی شده است و باید چاره‌ای اندیشد؛ اما اگر در دستگاه شاه و به حکم او بزرگترین فاجعه عصر انجام پذیرد، لکه ننگش تا ابد پاک نخواهد شد و تمامی تظاهرها و هنردوستی‌ها و صله دادن‌ها نقش بر آب گشته و چنگ آلوده به خون اولاد حسین(ع)، او را انگشت‌نمای جهانیان خواهد ساخت.

با بدگهران اختر بد کار ندارد

این سنگ بر آیینه اهل هنر آید

(صائب تبریزی)

پس توطئه، این شیوه همیشگی و ترفند کهن درباریان را به کار می‌گیرند و مقصودبیگ مسگر قزوینی را مأمور شهادتش می‌کنند.

شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی

هر شکستی‌که‌ به‌ هر کس‌ برسد، ‌از‌ خویش‌ است

شاید این صحنه از غم‌انگیزترین تراژدی‌های عصر است و تجسم آن هر انسان دارای عاطفه و احساس را به گریستن وادارد، آن شبی که میرعماد را به قربانگاه فرا می‌خوانند، فرزندش ابراهیم هم می‌‌خواهد پدر را همراهی کند و تا نیمه راه نیز با او می‌رود، سپس به انواع حیله این نوجوان‌ معصوم را به خانه برمی‌گردانند و میر بزرگ را همراه خود می‌برند.۳ پس از پایان شب در شب جمعه سلخ رجب ۱۰۲۴ق برای انجام سنت غسل جمعه هنگامی که از راه حمام به خانه بازمی‌گشت، اهریمنان دیوصفت از کمینگاه نامردی و جنایت برخاستند تا خواسته شاه را برآورده سازند. جسم نحیف پیرْ هنرمند‌ بزرگ علوی، عماد هنر زمان را هدف ضربات پی در پی خنجر ساختند و باز هم ایمن ننشسته، مُثله‌اش کردند تا هر قطره خون او محراب اهل هنر گشت و به اندک زمانی فریاد مرگ میر سراسر سرزمین هند و ایران و عثمانی را فراگرفت و بانگ سوگواری از محافل اهل هنر در اقصی نقاط این مرز و بوم برخاست.

شهرهای مختلف که میرعماد جانش را بر سر پیوند و اتحاد آنها نهاد و ابریشم نامرئی هنر را از کران تا کران اندیشه آنها گذرانید، سیه‌پوش شدند. انعکاس شهادت میر به شهادت تاریخ در طول سیر زمان هنر تا عصر حاضر بی‌سابقه بوده است و همچنان بی‌سابقه خواهد ماند. هنرمندی که در دوران نبود وسایل کند و تند ارتباط جمعی، در اصفهان جان می‌سپارد و اندکی بعد در دهلی و قسطنطنیه خبر مرگش شوری برمی‌انگیزد که سلاطین روزگار در ماتم او به سر می‌زنند و مجالس سوگ می‌آرایند. چه هنرمندانی که در طول چهارده قرن از ظهور اسلام در سرزمین ایران و هند و عثمانی با داشتن نهایت استادی و مهارت دنیا را گذاشتند و روی به دیار عدم نهادند و مراسم آنها قدم از دروازه شهر بیرون ننهاد. این چه بزرگی و عظمت است! «حبّذا ‌ای سرّ پنهان حبّذا»!

سحرگاه که ستارگان سر از خاک برداشتند – چون اوضاع را دریافتند – از بیم جان که رهروان راه او بودند، سر در نقاب سکوت کشیدند و از دیده‌ها پنهان شدند؛ زیرا اگرچه به رهبر خویش نیز نرد عشق می‌باختند، شاه را نیز به خوبی می‌شناختند. ابوتراب اصفهانی (ترابا) که جذبه فقدان میر و مرشد در تار و پود جانش چنگ زده بود، با سماع هجران به فریاد برخاست و خاک مسلخ را توتیای بینش کرده،‌ جزء به جزء جسم مطهّرش را از میان خاک و خون برگرفت و به آب دیده از خونابه شستش و بر مقام عروج ملکوتی او ضجه زد، تا شاه و شروران را از واقعه شهادت میر بلرزاند و به آنان بفهماند که:‌ «در مذهب عشق نمازی است که وضوی آن جز به خون راست نیاید» و ترنّم مداوم استاد او بود که:

نیست ما را از قضای حق گله

عار ناید شیر را از سلسله

شاه باخبر از همه‌جا چون نتیجه توطئه خویش را دریافت، به طرز معلوم صوفی‌نمایان، دام نهاد و سر حقه باز کرد و به افسوس پرداخت و اظهار تأسّف کرد و فرمان داد که عاملان را بیابند و سیاست کنند؛ اما مأموران او که از راز کشته‌شدن میر آگاه بودند، کیفیت شهادت را گزارش دادند و گفتند: «میر در کوچه خلوت تاریکی کشته شده است و قاتلش پیدا نمی‌شود!» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. علیقلی‌خان ‌واله داغستانی نیز که به نیرنگ شاه در مرگ میر واقف بود، متذکر می‌شود:

خوش ‌آنکه شب کُشی و روز آیی‌ام بر سر

که: آه‌ این‌ چه ‌کس ‌است ‌و که کشته است او را؟

قدردانی و بزرگداشت و تشریفات و تشییع جنازه میر،‌ ترفند دیگری بود تا شاید آب‌ رفته به جوی باز آید و پرده بر واقعیت این جنایت ننگین کشیده شود. به همین منظور هنگام تشییع جنازه میرعماد، گذشته از شاگردان و مریدانش، به فرمان شاه جمعی از سران دولت و حتی عده‌‌ای از شاهزادگان شرکت کردند و پیکرش را در مسجد مقصودبیگ ـ وزیر بیوتات ـ در دروازه طوقچی (اصفهان) به خاک سپردند.

«ترابا» چون میر شهید را به خاک سپرد، بر اساس آنچه اکثر مورخان آن عصر ضبط کرده‌اند، شب هنگام به خواب دید که استادش می‌گوید: «انگشت دست راست مرا در مزارم دفن نکرده‌اند. آن را بیاب و به جسم ملحق کن.» این رؤیا را بعضی از شاگردان دیگر هم درک کرده‌ بودند و پس از جستجو، انگشت مُثله‌اش را به جسم مبارکش ملحق ساختند.۴شاه که برای خنثی کردن جنایت خود در نمایش ساختگی تشییع میر، پرده‌ای بر قبح نیّت خود کشیده بود، پس از پایان مرحله نخست، چهره واقعی‌اش را نشان داد و پس از دفن میر، به پیگیری نقشه شوم خود پرداخت و به اذیّت و شکنجه یاران و شاگردان و خاندان میرعماد کمر بست. این گونه که رشید دیلمی ـ خواهرزاده او ـ و گوهرشاد (دخترش) و اکثر نزدیکانش که در بحث خاندان میر از آن یاد کردیم، مدتها در اصفهان پنهان می‌زیستند و سپس عزم دیار غربت کردند تا به انجام رسالت خویش بپردازند.

در کنار غلغله‌ای که از شهادت میرعماد در جهان علمی و هنری آن روزگار به وجود آمد و سراسر ایران و هند و عثمانی را در بر گرفت و اهل هنر از هر سویی به برگزاری مجالس ختم پرداختند، نورالدین محمد جهانگیر ـ پادشاه هند ـ بر مرگ او تأسف بسیار خورد و مجلس عزا بر پا کرد و گفت: «اگر زنده میر را به من می‌دادند، هموزنش جواهر می‌دادم.»5 نفوذ و تأثیر هنر میر در سرزمین هند به مرتبه‌ای رسید که در آغاز سلطنت جانشین نورالدین محمد، یعنی شاه جهان نیز هر کس که قطعه‌ای به خط میر نزد آن پادشاه می‌برد، از او منصب صدهزاری( از مناصب دولتی هندوستان) می‌گرفت.6

از آنجا که میرعماد شخصیتی جهانی بود و حیات و مرگش ابعاد ظریف سیاسی داشت، پاشای عثمانی در مقابل مرگش عکس‌العمل نظامی انجام داد تا جایی که مولوی محمد مظفر حسین صبا می‌نویسد:‌ «مقصود نام از ملازمان شاهی در اثنا راه به کمین‌گاه نشست. دم صبح که میر به حمام می‌رفت، آن وخیم‌العاقبه شهیدش نمود. عزیزان میرعماد جلای وطن گزیده، به حضور قیصر روم دادخواه شدند. سلطان روم، عساکر نصرت‌مآثر بر شاه‌عباس کشید و در این معرکه زائد بر صدهزار از اهل ایران به قتل رسید.»7 بیشتر تذکره‌نویسان قصیده‌ای را با این مطلع:

دهر پر فتنـــه و پر مشــغله و پر غوغاست

شرح ‌این ‌ماتم ‌و این ‌سوگ که را خود یاراست؟

‏ به «ترابا» نسبت داده‌اند8 و نوشته‌اند که وی این قصیده را در رثای میر سروده و بر سنگی نوشته و نقر کرده است تا بر مزار او بگذارد؛ اما مأموران دستگاه صفوی ممانعت کردند تا اینکه بعدها سنگ را بر مزار خود ترابا نهادند؛ زیرا از نشان قبر میر نیز بیم داشتند. هرچند امروز بر خاک میر9 سنگ نشانی نیست، اما مزار مشخص او در محل یادشده، زیارتگاه اهل دل است. «به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی».

 

نتیجه

نکات تازه زیر دست‌یافته مطالعات و بررسی و انجام پژوهش‌ و نگارش حاضر است:

۱ـ ضرورت پرداختن به جوانب زندگانی و تحرکات اجتماعی و سیاسی رهروان اتحاد اسلامی.

۲ـ خلأ محسوس و آشکار در حوزه فرهنگی، هنری، ‌اعتقادی درباره شخصیت‌های مصلح ایرانی ـ اسلامی

۳ـ اهمیت اساسی خط و زبان فارسی در اتحاد و یگانگی مسلمانان غیر عرب از آسیای دور

۴ـ میرعماد قزوینی نمایانگر توانایی هنر ایرانی‌ـ اسلامی به عنوان ابزار اتحاد

۵ـ اوج هنر خوشنویسی ایرانی در آثار هنری میرعماد قزوینی

۶ـ گستره مکتب هنری میرعماد در قلمرو دولت صفوی برابر با مرزهای عهد ساسانی

۷ـ دستیابی میرعماد به نسبت طلایی خط نستعلیق

۸ـ هنر خوشنویسی ایرانی ـ اسلامی یکی از علوم دوازده‌گانه ادبیات فارسی

۹ـ مبارزه هنرمندان مسلمان ایرانی اعم از شیعه و سنی برای اعتلای هنر ایرانی ـ اسلامی به‌ویژه خط و زبان فارسی

۱۰ـ نیاز مبرم به پرداختن بُعد تحقیقی هنر خوشنویسی و تعمق و تأمل در افکار و اندیشه استادان نامبردار متقدم و متأخر.

 

کتابنامه

ـ آذر بیگدلی، لطفعلی بیگ: آتشکده آذر، به اهتمام سید جعفرشهیدی، مؤسسه نشر کتاب، تهران، ۱۳۳۷

ـ آقابزرگ تهرانی، محمد محسن: الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۲۳، تهران و نجف ۷۶ـ۱۹۳۶

ـ آل احمد، جلال: غرب‌زدگی، انتشارات رواق، تهران، ۱۳۷۵

ـ اصفهانی، میرزا حبیب: تذکره خط و خطاطان به انضمام کلام الملوک، رحیم چاوش اکبری، کتابخانه مستوفی، تهران، ۱۳۶۹

ـ انوری ابیوردی، علی بن اسحاق: دیوان انوری، ج اول، محمدتقی مدرس رضوی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۷۰

ـ ایرانی، عبدالمحمدخان: پیدایش خط و خطاطان، با اضافات علی راهجیری، ابن سینا، تهران، ۱۳۴۶

ـ بختیاری، جواد: جوهره و ساختار هندسی خط نستعلیق، فصلنامه هنر، شماره نهم، پاییز ۱۳۶۴٫

ـ براون، ادوارد: تاریخ ادبیات ایران، ج۴، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۶

ـ بهار، محمدتقی(ملک‌الشعراء): سبک‌شناسی، مجلد ۲، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۳

ـ بیانی مهدی: احوال و آثار میرعماد قزوینی، دوستداران کتاب، سال ۱۳۳۱

‏ـــ :‏ احوال و آثار خوشنویسان، ۴مجلد، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۶۳

ـ پرایس، کریستین: تاریخ هنر اسلامی، ترجمه مسعود رجب‌نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۶

ـ شاردن، جان: سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۳۵

ـ حسین صبا، مولوی محمد مظفر: تذکره روز روشن، محمد حسین رکن‌زاده آدمیت، انتشارات رازی، تهران، ۱۳۴۳

ـ حسابی، محمود: توانایی‌های زبان فارسی و خط فارسی، کیهان فرهنگی،

سال چهارم، شماره هفتم، مهرماه ۱۳۶۶

ـ خانلری (کیا)، زهرا: فرهنگ ادبیات فارسی و دری، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۸

ـ دیوان بیگی شیرازی، سید احمد: حدیقه‌الشعرا، ج۱، با تصحیح،‌ تنقیح،‌ تعلیمات، دکتر عبدالحسین نوایی، انتشارات زرین، تهران، ۱۳۶۴

ـ شیمل، آن ماری: خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، ترجمه اسدالله آزاد، آستان قدس رضوی، تهران، ۱۳۶۸

ـ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، ج۱ر۵، انتشارات فردوسی، تهران، ۱۳۶۶

ـ فاضل، محمود (یزدی مطلق): خوشنویسان ایرانی در سرزمین هند و پاکستان، دانش، اسلام آباد، شماره ۱۶، ۱۳۶۷، صص ۱۲۵ – ۱۳۲ و نیز شماره ۱۸، ۱۷، ۱۳۶۸، صص ۸۷- ۱۰۲

ـ فخرالکتاب، میرزا شکرالله: تاریخ کرد و کردستان، حشمت‌الله طبیبی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۶

ـ فلسفی، نصرالله: زندگانی شاه‌عباس، ۲مجلد، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۵۳

ـ فضائلی، حبیب‌الله: اطلس خط، انتشارات مشعل اصفهان، ۱۳۶۲

ـ کامل شیبی، مصطفی: تشیع و تصوف، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۹

ـ کریم‌زاده تبریزی، محمد علی: احوال و آثار میرعماد السیفی القزوینی، لندن، ۱۳۸۰

ـ گاور، آلبرتین: تاریخ خط، ترجمه عباس مخبر، کورش صفوی، نشر مرکز، تهران ۱۳۶۷

ـ گلچین معانی، احمد: تاریخ تذکره‌های زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۹

ـ لسان الملک،‌ هدایت‌الله: تذکره الخطاطین، به اهتمام دکتر محمدباقر، لاهور، ۱۹۶۵٫م

ـ محمدعلی قوچانی، (میرزای سنگلاخ): تذکره الخطاطین (امتحان الفضلاء)، به اهتمام غلام منشی، به خط محمد علی بن جلیل تبریزی، تبریز، ۱۲۹۱ق.

ـ مدرس تبریزی، میرزا محمدعلی: ریحانه الادب، ج۶، تبریز، ۱۲۳۶ یا ۱۳۳۹

ـ مدرس، مرتضی: سید جمال‌الدین و اندیشه‌های او، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۳

ـ مستوفی، حمدالله: تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، ۱۳۶۲، تهران

ـ منشی ترکمان، اسکندر بیگ: تاریخ عالم‌آرای عباسی، به اهتمام ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر، تهران،

ـ منشی قمی، قاضی میر احمدبن شرف‌الدین حسین: گلستان هنر، احمد سهیلی خوانساری، کتابخانه منوچهری، تهران، ۱۳۶۶

ـ میر حسین دوست سنبهلی: تذکره حسینی فولکشور، لکنهو، ۱۲۹۲ق

ـ میرعماد الحسنی: رساله آداب المشق باباشاه اصفهانی ‌منسوب به میرعماد قزوینی، محمد شفیع لاهوری، اورینتیل کالج، دوره ۲۶، ش ۳، لاهور، ۱۹۵۰

ـ تحفه الوزراء (پندنامه)، به اهتمام مهدی فلاح، تهران، ۱۳۷۳

ـ مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاری، به اهتمام حسین عمومی، مهدی فلاح، تهران ۱۳۷۳

ـ مرقع خطوط، به اهتمام علیرضا انیسی، گنجینه کتب و نفائس کاخ گلستان، تهران، ۱۳۷۷

ـ ‌قطعات ‌منتخب…، با مقدمه غلامحسین امیرخانی، انتشارات یزدانی، تهران، ۱۳۸۲

ـ نصرآبادی،‌ میرزا طاهر: تذکره نصر آبادی، به اهتمام وحید دستگردی، تهران ۱۳۱۷

ـ نعیمی، جواد: چهره انقلابی هنر، نسل جوان، قم، ۱۳۵۸

ـ نقشبند،‌ خواجه بها‌ءالدین: قدسیه، تصحیح طاهری عراقی، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۶۸

ـ نیشابوری، مسلم: صحیح مسلم، ‌مطبوعات صبیح و اولاده،‌ مصر، قاهره

ـ واله، علیقلی خان داغستانی:‌ تذکره ریاض‌الشعراء، نسخه خطی، کتابخانه ملی، (۱۵۳۱ر ف)

ـ ورجاوند،‌ پرویز: سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، نشر نی، تهران، ۱۳۷۷

ـ وکیلی فوفلزایی، عزیز‌الدین: هنرهای خطّ در افغانستان در دو قرن اخیر، انجمن تاریخ افغانستان، کابل، ۱۳۴۲، ۱۹۶۲

ـ هدایت، رضاقلی خان: تاریخ روضه الصفا، ج ۸، کتابفروشی خیام و…، تهران، ۱۳۳۹

ـ همایونفرخ،‌ رکن‌الدین: سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان، کتابخانه‌های عمومی کشور، تهران، ۱۳۵۰

ـ یساولی ثانی، جواد: مرقعات خط (میرعماد و…)،‌ انتشارات فرهنگسرا، تهران، ۱۳۵۹

 

پی‌نوشتها:

‏1.  میرزا سنگلاخ، امتحان الفضلاء، ج۱، کریم زاده تبریزی،‌ همان، ص۹

2. خواهر خود زرّین کلاه را به او داده و ولایت کردستان را داشت و به جد و جهد در ترویج و ثبات مذهب اهل سنت می‌کوشید.

3. میرزای سنگلاخ، امتحان الفضلاء، ج۱، دیباچه، ص۳٫

4. تذکره الخطاطین، محمد صالح بن ترابا اصفهانی ‏ -‎‏میرزای سنگلاخ،‌ همان، ج۱ر کریم‌زاده تبریزی، همان، ص۹۴

5. حبیب الله فضائلی، همان، ص ۵۲۸ .

6. کریم‌زاده تبریزی، همان، ص۱۳۷٫‏‎ ‎

‏7.  مولوی محمد مظفر حسین صبا، تذکره روز روشن، ص ۴۷۴‏‎ ‎

‏8. ٫ میرزای سنگلاخ در امتحان الفضلاء و مهدی بیانی در احوال و آثار، حبیب‌الله فضائلی در اطلس خط، محمد علی کریم‌زاده در احوال و آثار این قصیده برخلاف نقل قول بیشتر تذکره‌نویسان از انوری ابیوردی، تصحیح محمد تقی مدرس رضوی (ج۱، صص۶۷ ـ۴۶) است و در رثای سید مجدالدین ابی طالب بن نعمه نقیب سادات علوی بلخ سروده شده است.‏‎ ‎

‏9.  مزار میرعماد در مسجدی ( شمال شرقی میدان نقش جهان) به نام مقصود بیک (وزیر بیوتات) در کوچه تکیه ظلمات قرار دارد که باید همان ذوالعماد باشد. این مسجد کوچک دو کتیبه دارد: یکی به خط جعفرعلی امامی ( به سال ۱۰۱۰ق) و دیگر به خط علیرضا عباسی (به سال ۱۰۱۱) ‏← ‎‏ حبیب‌الله فضائلی، همان، ص۵۲۸٫

 

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: