فرهنگ جامع فرق ‌اسلامي / سيد حسن خميني

1393/2/6 ۱۰:۰۷

فرهنگ جامع فرق ‌اسلامي / سيد حسن خميني

اشاره: انتشارات اطلاعات در سالهاي اخير اين توفيق را داشته كه چند كتاب از يادگار ارجمند امام راحل(ره) كه عصاره‌ فضايل چندين خاندان علمي جهان تشيع است، به چاپ برساند كه يكي از مهمترين آنها كتاب «فرهنگ جامع فرق اسلامي» است. اين كتاب حكايتگر شاخه‌هاي گوناگون پيروان دين مبين اسلام است كه از همان سده‌هاي آغازين، به دلايل سياسي، كلامي و فقهي به فرقه‌هاي متعددي تقسيم شده‌اند و برخي از آنها ماجراهايي در تاريخ آفريده‌اند.

 

اشاره: انتشارات اطلاعات در سالهاي اخير اين توفيق را داشته كه چند كتاب از يادگار ارجمند امام راحل(ره) كه عصاره‌ فضايل چندين خاندان علمي جهان تشيع است، به چاپ برساند كه يكي از مهمترين آنها كتاب «فرهنگ جامع فرق اسلامي» است. اين كتاب حكايتگر شاخه‌هاي گوناگون پيروان دين مبين اسلام است كه از همان سده‌هاي آغازين، به دلايل سياسي، كلامي و فقهي به فرقه‌هاي متعددي تقسيم شده‌اند و برخي از آنها ماجراهايي در تاريخ آفريده‌اند.

اين فرهنگ بر اساس يادداشتهاي مرحوم آيت‌الله سيدمهدي روحاني (1303ـ 1379ش) تهيه شده كه ساليان دراز در زمينه‌ فرقه‌هاي اسلامي تحقيق و فيش‌برداري كرده بود؛ اما در چاپ، به همان مقدار بسنده نشده و مصحح دانشور، ضمن ويرايش متن و افزودن مآخذ و منابع بسيار، به صدها فرقه‌اي كه از چشم آن مرحوم دور مانده، اشاره كرده و در صورت نياز، شرح حال بزرگان و سرشناسان شاخه‌ها را نيز آورده است كه خود به تنهايي رساله‌اي تحقيقي محسوب مي‌گردد.

اين كتاب در سه مجلد تنظيم شده است: جلد اول از مدخل «آتشبكي» تا مدخل «سيواسيه» و جلد دوم از مدخل «شائيه» تا «يونسيه» را در بر مي‌گيرد (كلاً 1645 صفحه) و جلد سوم در 437 صفحه به فهرستهاي نه‌گانه اختصاص دارد كه شامل آيات، روايات عربي، روايات فارسي، مكانها، اعلام، اعلام مترجم، فرقه‌ها، كتب و منابع مي‌شود. جامعيت، اطلاعات جديد، توضيحات رجالي، نقشه بزرگ و تمام‌رنگي پراكندگي مذاهب در آسيا، فهرستهاي متنوع و چاپ نفيس و خوشخوان، از امتيازات اين كتاب است كه موجب شده كتاب برگزيدة فصل سال 1389 و برنده جايزه بهترين كتاب سال 1390شود و به رغم حجم كلانش، به چهارمين چاپ برسد و به سرعت در محافل علمي جا باز كند. در ويراست دوم كه اخيراً عرضه شده، اشكالات احتمالي چاپهاي پيشين رفع گرديده، 171 فرقه اضافه شده و زندگينامه 20 نفر آمده و 36 مأخذ جديد به همراه نقشه پراكندگي مذاهب در آسيا افزوده شده است. آنچه در پي مي‌آيد، بخشهايي از مقدمه همين كتاب است.

***

ماجراي تدوين اين کتاب از يک اتفاق ساده آغاز شد: نوروز 1383 کتابي در باره ناصر خسرو قبادياني و رابطه‌اش با قرامطه بحرين را به مطالعه گرفته بودم. داستان قرامطه، کنجکاوم کرد تا در بازگشت به قم در باره آن بيشتر بخوانم. پس از تعطيلات و در مباحثه سحرگاهي که با برادرم جناب حجت‌الاسلام والمسلمين سيد محمد روحاني داشتم، از قرامطه با او گفتم. به اين سودا که او که به جز علوم مرسوم ديني، با آثار ديگر نيز سرگرم و دلگرم است، مرا به کتابي و مطلبي رهنمون شود. او از دست‌نوشته‌هاي عمويش مرحوم آيت‌الله آقاي حاج سيدمهدي روحاني گفت. آيت‌الله سيد مهدي روحاني در نگاه علماي قم، استاد مسلّم فرقه‌پژوهي است. با رسيدن مجموعه پر برگ و بار فيشهاي آن زنده‌ياد، داستان تدوين اين مجموعه نيز به آغاز خود رسيد. من ضرورت انتشار آن مجموعه را در پيش نهادم. نمي‌دانم اين اراده و تصميم من بود يا اين تصميم از دل سخنان من برآمد که من، خود، کار بازنوشت آن اوراق را برعهده بگيرم. البته بي‌گمان در اين پذيرش، علاقه پيشين من به پژوهش در تاريخ، مؤثر بود. از خوش‌خيالي من بود که مي‌پنداشتم کار مجموعه در فرصتي چند ماهه سامان مي‌گيرد؛ اما زمان که مي‌گذشت و انبوه کار پيش رو را که مي‌ديدم، بيشتر مي‌فهميدم که کار کارستان مرحوم سيد مهدي روحاني با چند هفته و چند ماه به جمعيت نمي‌رسد.

در آغاز بر آن بودم تا دست‌نوشته‌ها را فقط بازنويسي کنم و روزي چندين ساعت بر سر اين کار بودم. با پايان سال تحصيلي حوزه علميه قم، تمام تابستان گرم را هر روز بيشتر از ده ساعت، بر اين کار مي‌گماشتم. هنگام بازنويسي، شايد به دليل کنجکاوي يا نامفهوم بودن پاره‌هايي از عبارات، زندگينامه کساني راکه نامشان در مجموعه بود، خواندم و بي توجه به اينکه گستره کار در حال افزايش و سرعت در حال کاهش است، فشرده‌اي از آن زندگينامه‌ها را براي خود نوشتم. اشتغال علمي در حوزه و نيز اشتغالات غير علمي من، که تمام آنها را در روزهاي غير درسي در آخر هفته پي مي‌گيرم، از سرعت کار مي‌کاست و گاه هفته‌ها آن را بر زمين مي‌گذاشت.‏

فقدان مشخصات کتاب‌شناسي، علايم و ارجاعات نامفهوم، و مهمتر از همه، تعدد تصحيحات آثاري که مؤلف مرحوم به آنها استناد کرده بود و در اغلب موارد با استنادهاي او همخواني نداشته و در گذر زمان تغيير يافته بودند، از مشکلات بازنويسي بود. برخي از اين دست‌نوشته‌ها به سالهاي دهه سي و چهل بازمي‌گشت و در ميان آنها حتي به کتابهاي درسي دوره دبيرستان و نيز مجلات آن زمان ارجاع داده شده بود. کتابها نيز بيشتر ناياب و يا کمياب بودند. من به جز کار وقت‌گير بازنويسي فيشها، يافتن مشخصات کتاب‌شناسي و يکسان کردن نظام ارجاعات، نگارش زندگينامه و تراجم بسياري از کساني که از آنها نامي برده شده بود، به فرقه‌هاي بسياري برخورد کردم که در آن فيشهاي خام، سخني از آنان به ميان نيامده بود. در بسياري از کتابها نيز مطالبي يافت مي‌شد که از اساس با يافته‌هاي مؤلف مغاير بود. نيز اضافه کنم که دست نوشته‌هاي مرحوم آيت‌الله روحاني در فصول و فرقه‌هاي مربوط به پس از معتزله مفقود شده بود و طبيعتاً اسامي فرقه‌هايي که در چينش الفبايي، پس از معتزله قرار مي‌گرفتند، بايد به اصل کار اضافه مي‌شد. پيداست که حل و فصل و سر و سامان دادن به همه اين موارد، کاري از نو و پژوهش و تتبعي گسترده مي‌طلبيد.‏

در اين سالها، غوطه خوردن در صدها عنوان کتاب و مقاله، که دريايي از لطايف و معارف را به همراه داشت، براي من مايه بهره‌وري و شيرين‌کامي بود. به نيت سر و سامان گرفتن اين کار، تابستان آن سالها را در قم ماندم و بسياري روزها تا پاسي از شب گذشته و بسياري اوقات تا سحرگاه درگير اين مشغله لطيف بودم. شايد همين حلاوت يا وسواس در کار بود که مرا از سپردن بخشي از کار به ديگران باز مي‌داشت. ‏

 

پنج بخش كتاب

چنين است که مجموعه پيش رو مشتمل بر پنج بخش است: 1. دست‌نوشت‌هاي مؤلف که آنها را بازنويس کرده‌ام؛ 2. مآخذي که مرحوم روحاني به آنها اشاره کرده است. با اين توضيح که آن مرحوم به تعداد اندکي منبع ارجاع داده است و کثرت ارجاعات در اثر حاضر در واقع محصول کاري است که پس از او به انجام رسيده است؛ 3. پي‌نوشتهاي توضيحي که همگي از افزوده‌هاي من است با ذکر منابع آن؛ 4. تراجم کساني که مرحوم روحاني يا خود من، در ضمن افزودن فرقه‌هاي جديد، به نام آنان اشاره کرده‌ايم با ذکر منبع. لازم به گفتن است که همواره از نخستين منبع، بيشترين بهره براي نوشتن برده شده است؛ 5. افزودن نام فرقه‌هاي جديد که در دست‌نوشته مرحوم روحاني اثري از آنها نيست. نام اين فرقه‌ها، با وجود آنکه از افزوده‌هاي من است، در متن کتاب آورده شده است تا ترتيب الفبايي کتاب حفظ شود. اين فرقه‌ها با رنگ سبز در کتاب نمايش داده مي‌شوند. ‏

طبيعي است که اين اثر صرفاً فرهنگ‌نامه‌اي است که توسط دو تن به رشته تحرير درآمده است و نگارش و پژوهش کامل در حوزه فِرَق اسلامي ـ به گونه‌اي که بتوان آن را دائره‌المعارف فرق ناميد ـ محتاج کاري جمعي است که تأليفات محققان گرانقدر بيشتري را طلب مي‌کند...‏

در ادامه سخن لازم مي‌بينم با تفصيل بيشتر به مطالبي اشاره کنم که آنها را از مبادي تصوري و تصديقي اين پژوهش به ‌شمار مي‌آورم؛ ضمن اينکه به مناسبت، به برخي برجستگي‌ها و نيز تنگناهاي کار مرحوم آيت‌الله روحاني هم اشاراتي مي‌کنم.‏

يکم) آثار نگاشته شده در حوزه فِرَق،گاه نسبت‌هايي را به برخي فرقه‌ها مي‌دهند که خالي از مسامحه نيست و قابل تأمل و حتي شک‌برانگيز است. تو گويي در اين موارد، قلم در دست دشمنان اين فرق بوده است. اين فرقه‌نگاران نوعاً از اهل سنت‌اند؛ براي نمونه بغدادي، شهرستاني، اسفرايني و اشعري، در مقام اظهار نظر در باره فرقه‌هاي ديگر، سني‌هاي تند و متعصبي هستند. اشعري البته در قياس با بقيه منصفانه‌تر نوشته است. «تلبيس ابليس» و فرقه‌نگاري ابن حزم، نمونه‌هاي ديگرند. حتي منصفانه بگوييم که بسياري از نسبت‌هايي که در دوره بني‌عباس به بني‌اميه داده شده است، محل ترديد و تأمل است. اين نسبت‌هاي نادرست اگر پژوهشگر را به سمت انکار نبرد، دست‌کم به ترديد دچار مي‌کند؛ بخصوص در باب فرقه‌هايي که خود درباره انديشه‌هايشان چيزي ننوشته‌اند. نسبت‌هاي ناروا به انديشه‌هاي فرق، منحصر به شيعه نيست و مصاديق آن را مي‌توان در صوفيه و معتزله نيز سراغ گرفت.‏

نکته مهم ديگر اين است که در دوره‌هاي بسياري از حيات خلافت اسلامي، فرقه‌ها مخفيانه زندگي مي‌کردند و چون حکومت در دست اهل سنت بوده است، آنها قدرت دفاع نوشتاري از خود را نداشتند. برخي از اين فرقه‌ها مانند اسماعيليه، قرامطه و خوارج، که با حکومت وقت معارضه داشتند، با نسبت‌هاي بسيار بد و ناروا مواجه بودند؛ تهمت‌هايي مانند حلال دانستن زنان بر يکديگر، جواز شرب خمر و ترک نماز که در بسياري از کتب مضبوط است. فرقه‌هايي که در محدوده جغرافيايي ايران پديد مي‌آمدند و در ستيز با حکومت بودند (براي نمونه بابکيه) از اين دست‌اند. اين گونه نسبت‌ها البته در باب فرقه‌هايي که در آن دوران توانايي پاسخگويي مکتوب يا مناظره را داشتند، بسيار کم‌رنگ مي‌شود.‏

به هرحال سرفصل پژوهش در کتابهاي فرق مي‌تواند توجه به اين نکته باشد که آثار توسط عالمان بي‌طرف نوشته نمي‌شده است. جز دوره معاصر، قريب به اتفاق فرقه‌پژوهان و تراجم‌نويسان، لزوماً در دفاع از مذهب و فرقه خود قلم مي‌زدند و به همين دليل نسبت‌هايي را به فرق ديگر مي‌دادند که ترديدآميز است. براي مثال نمونه‌اي از اثر معروف «رازي» با نام «تبصره‌ العوام» نقل مي‌کنم: در نمونه نخست رازي اين ماجرا را نقل مي‌کند که «چون خواهر ابوالحسن اشعري مانند خود اشعري مسيحي بود، او را به خانه‌اش راه نداد؛ به اين دليل که اشعري از مسيحيت اعراض کرده است، و اشعري در پاسخ گفته است که من مسلمان شدم تا اسلام را متزلزل و تخريب کنم!» آشکار است که با توجه به سابقه اشعري، دروغ بودن چنين نقلي غيرقابل ترديد است.

نمونه دوم، نقلي است مربوط به شخصي به‌نام «حمدان قرمطي» که به واسطه برخورداري‌هاي مالي ـ به پندار رازي ـ به نيت از ميان بردن آيين اسلام، اسماعيليه را تأسيس کرد و سر از دولت فاطميون درآورد. پيداست که اين ماجرا در سايه نزاع ميان بني‌عباس با دولت فاطمي ساخته و پرداخته شده است. و نمونه ديگر نسبت‌هاي جبرگرايانه و يا تجسيم به اصحاب بزرگ اهل بيت عليهم‌السلام.

از سوي ديگر فرقه‌نگاراني نيز هستند که به نيت پاکسازي افکار و آثار نامطلوب بد گذشتگانشان، از در توجيه درآمدند و آن آثار و افکار را به گذشته ايشان مربوط دانستند و به نوعي آنها را بي اهميت تلقي کردند؛ در حالي که در بررسيهاي تاريخي، حال و گذشته نداريم و هر دو به يک اندازه در امر پژوهش مهم است.

به هر حال در حوزه فرق، جز فرقه‌هاي بسيار مشهور که مي‌توان به منابع خوبي در رابطه با آنها دست يافت، آثار فرقه‌هاي غيرمشهور، يا از ميان رفته‌اند و يا مدافعي در طول تاريخ نداشته‌اند و به آنها بيشتر از ديد يک فرقه تاريخي از ميان رفته توجه شده است. اين رفتار نيز خود نوعي يکجانبه نگري در فرقه‌پژوهي است. ‏

در باب نسبت‌هايي که به اين فرقه‌هاي منقرض شده داده‌اند، بايد به ديده ترديد نگريست، اگر چه نويسندگان بزرگ آن آثار را نوشته باشند؛ چرا که ايشان به تاريخ تبديل شده بوده‌اند و اين تاريخ نيز از وابستگان به خود آن فرق نقل نشده است. معتزله در اينجا نمونه خوبي است. در مورد معتزله تلاش بسيار وافري شده که معتزله را يک بينش پر از فرقه نشان بدهند: خياطيه، جاحظيه، جبائيه، بوالهاشميه و... را در شمار فرقه‌هاي معتزله آورده‌اند و ميان آنها تفاوتهاي بنياني قائل شده‌اند، در حالي که واقعاً چنين نيست و بسياري از اختلافات آنان در حدي نيست که به فرقه‌سازي برسد و اختلافات عمدتاًً‏ بر سر مسائل کوچکي بوده است.

اين فرقه‌سازي‌ها هدف تخريبي داشته است و به انگيزه بيان اختلاف شديد ميان آنها و در نتيجه نفي معتزله شکل داده شده است. به همين دليل است که فرقه‌سازان مي‌گويند «اهل سنت و جماعت» در واقع يک فرقه‌اند و آرايشان هم يکي است؛ ولي براي معتزله دهها فرقه ساخته‌اند درحالي که اگر قرار باشد ظهور يک اختلاف در يک مسئله کوچک کلامي ـ که آنها را اصطلاحاً «لطائف کلامي» مي‌ناميم ـ باعث تفرق شود، از همين اهل سنت، هزاران فرقه ساخته مي‌شود.

عالمان فرقه شافعي ـ که يک فرقه فقهي است ـ آنقدر با هم اختلاف داشتند که اگر به روية اختلافات آنها توجه کنيم، باعث تفرق آنها مي‌شود. در شيعه نيز چنين است. بسياري از فرقه‌هايي که به نام شيعه ذکر کرده‌اند، اصلاً فرقه نيستند و متأسفانه کسي مانند قاضي نورالله شوشتري براي نمونه «کرجيه» را در شمار فرق شيعه آورده است، در حالي که آنها نه فرقه، بلکه گروهي از شيعه‌اند که در جغرافيايي خاص زندگي مي‌کردند. «نصيريه» يک نمونه ديگر است. در باره اين فرقه، به تبع آثار مشهور، کتاب «موسوعه‌ الفرق و الجماعات» نوشته عبدالمنعم حفني به نقل از «مذاهب الاسلاميين» نوشته عبدالرحمن بدوي، طوايفي از نصيريه را فرقه دانسته است، در حالي که از هيچ يک از آنها آراي بخصوصي نقل نشده است تا آنها را در حد يک فرقه در شمار آوريم.

ما به دليل روشي که فرقه‌نويسان مشهور داشته‌اند، نام اين گروهها را در کتاب خود آورده‌ايم با اين توضيح که اينها نه فرقه، بلکه طايفه‌اند؛ چنان که شيعيان جبل عامل، پاکستان، افغانستان، ايران و... را اگر چه ممکن است سنتهاي مختلفي داشته باشند، اما فرقه‌هاي متعدد نبوده‌اند و موقعيت جغرافيايي باعث افتراق و اختلاف آنها نشده است...‏

دوم) چنان که پيشتر نوشتم، در اين کتاب فصل مربوط به پس از معتزله را چون در تحقيقات مرحوم آيت‌الله روحاني نبوده، مطابق روش ايشان، خود افزوده‌ام. يکي از علل فراوان بودن اسامي و مدخلها در اين کتاب اين است که ما به نسخه بدلها و تصحيفات نامهاي فرق نيز اشاره کرده‌ايم که البته هم بر اساس روش مرحوم روحاني است و هم مطابق با روشهاي مدخل‌نويسي جديد... در چنين مواردي اگر تصحيف آن آورده نمي‌شد، خوانندگان در يافتن آن به دشواري مي‌افتادند. به نظرم شمار بسياري از اين فرقه‌ها، نامهاي تصحيفي است...‏ ما در آنچه از کتابها نقل کرده‌ايم، بر آن بوده‌ايم که امانت‌دارانه عمل نماييم و لذاست که نقلهاي مستقيم و يا غيرمستقيم از نوشته‌هاي ديگر، به همان صورت که بوده، انجام يافته است. ‏

سوم) مرحوم آيت‌الله روحاني در مواردي به برخي کتابها در ضبط اسامي فرق ايراد گرفته و آنها را نادرست دانسته است؛ اما با بررسي چاپهاي منقح تر و پيراسته تر آن کتابها آشکار شد که اشکال در کار ناشر آن کتاب بوده است، نه از نويسنده و چه بسا در چاپهاي ديگر، آن اشتباه تصحيح شده است. در اين گونه موارد ما متن مرحوم روحاني را دست نخورده باقي گذاشتيم، ولي در پانوشت توضيح داديم که اين اشکال در نسخه‌هاي جديد تصحيح شده است...‏

چهارم) برخي کتابهاي جديد فرقه‌نويسي به شيوه‌هاي عجيبي فرقه‌سازي کرده‌اند. ما اين اسامي را، که البته شمار آنها چندان زياد نيست، در کتاب نياورده‌ايم؛ زيرا کتابهاي فرق بايد از سابقه تاريخي برخوردار باشند تا ما به آنها به ديده تاريخي نگاه کنيم، همچنين است که به فرقه‌سازيهاي برخي آثار که در بيست ـ سي سال اخير نوشته شده‌اند و بيشتر در جهت تخريب است و اطلاعات علمي در آنها نيست، اشاره نکرده‌ايم. در اين کتاب از ديد ما «فرقه» گروهي هستند که کتابهاي فرق تا چهل ـ پنجاه سال پيش (حداکثر تا آغاز قرن پانزدهم قمري) آنها را فرقه ناميده‌اند، و آثار جديدي که کوشيده‌اند فرقه‌سازي کنند، از آنجا که هنوز تاريخي نشده‌اند کنار گذاشته شده‌اند... ‏

‏ فرقه‌هايي که در جهان اسلام پديد آمده‌اند، ناشي از انديشه‌هاي خاصي هستند که توانسته‌اند تفاوت جوهري در انديشه اسلامي ايجاد کنند؛ يعني در باب مسائل مهمي مانند جبر، تشبيه، تجسيم و موافقت‌ها و مخالفت‌هايي که پيرامون اين انديشه‌هاي بنيادي درجهان اسلام ظهور کرده است، اظهار نظر مضبوط کرده‌اند. منظور ما از «انديشه‌هاي بنيادي» انديشه‌هايي است که در زمانه خود بنيادي بوده است، اگر چه امروز از ديدگاه ما بنيادي نباشند؛ مثلاًً موضوع «خلق قرآن» در زمان ما مسئله نيست، ولي در زمانه خود مسئله‌اي بنيادي بوده است، يا موضوع تفضيل اميرالمؤمنين(ع) بر عثمان يا عثمان بر اميرالمؤمنين(ع) وخلافت بلافصل نبي(ص). اين انديشه بنيادي در زمان خود لزوماً کلامي نبوده، بلکه مي‌توانسته خاستگاهي سياسي يا فقهي داشته باشد؛ موضوعاتي مانند جنگ با بني‌اميه، بني‌عباس و... مي‌توانند از زمره مسائل بنيادي آن روزگار باشند.

با تغيير اين ملاک به راحتي مي‌توانيم بسياري از اساميي را که تحت عنوان فرقه مطرح شده‌اند از گردونه بحث خارج کنيم. صوفيه مي‌تواند يکي از نمونه‌هاي خارج شده از بحث باشد؛ گروهي که گاه تنها با ارادت مريد به مراد، فرقه مي‌ساخته‌اند.‏

پنجم) بيشترين فرقه‌سازي‌هاي نقل شده در کتاب حاضر به خوارج و صوفيه مربوط است؛ چرا که خوارج به راحتي و به سرعت و به کوچکترين بهانه‌اي عليه هم شمشير مي‌کشيدند، يکديگر را تکفير مي‌کردند و از اسلام خارج مي‌دانستند؛ مثلاًً در موضوعي مانند ازدواج با يک زن يا در باب کوچکترين تخلفي که از فرمانده‌شان سر مي‌زد، دو گروه مي‌شدند. در چنين مواردي ديگر فرقه، يک فرقه عقيدتي نيست، بلکه سياسي است. خوارج بر اثر تکفير، و صوفيه به واسطه ارادت به سرعت تکثير مي‌شدند.گروههاي صوفيه به‌صورت سلسله اقطاب ظهور مي‌کردند؛ به اين شکل که اگر قطب بعدي، تنها قطبِ قطب پيشين بود، فرقه ادامه مي‌يافت؛ اما در بسياري از موارد، يک قطب مي‌مرد و دو نفر ادعاي مرادي مي‌کردند و آنگاه مواردي پيش مي‌آمد که يکي‌ ادامه قطب قبلي مي‌بود و گروه ديگر فرقه جديدي به نام خود مي‌ساخت. در بسياري از موارد نيز يک سلسله پس از مدتي به واسطه پيدايش يک انسان بزرگ، تغيير نام پيدا مي‌کرد و همان سلسله سابق با اين تغيير عنوان، دچار تغيير نام مي‌شد...

ششم) در کتاب حاضر در مواردي که به تعداد جمعيت هر فرقه اشاره کرده‌ايم، کوشيده‌ايم جز از مآخذ دست اول استفاده نکنيم. طبيعي است که تعداد افراد هر فرقه، مربوط به زمان تأليف کتابهاست. با توجه به اينکه تاريخ تأليف بسياري از دائره‌المعارفهاي فرق به حدود پانزده تا چهل سال پيش بازمي‌گردد، در نتيجه تعداد افراد (که معمولاًً در پاورقي به آنها اشاره کرديم) مربوط به کساني است که در آن دوره زندگي مي‌کرده‌اند. ‏

هفتم) آيت‌الله روحاني معمولاًً در پاورقي به يک تا سه سند ارجاع مي‌دهد، اما در موارد مهم، که بيشتر کتابهاي فرق معمولاً داراي ارجاع هستند، به منابع خويش اشاره نکرده است. ما اين گونه ارجاعات را نيز آورده‌ايم... در عين حال مراجعه منصفانه به فيشهاي اوليه ايشان نشان مي‌دهد که ايشان پژوهشگر بسيار دقيقي است و هيچ مطلبي را بدون مراجعه و از پيش خود ننگاشته است. من حتي يک مورد نديدم که او اشتباه در ضبط داشته باشد. اما اين بدان معنا نيست که در هيچ موردي بر خطا نرفته است...‏

در پايان لازم است صادقانه و به عنوان کسي که بيش از هشت سال از عمر خويش را مصروف اين پژوهش نموده است، يادآوري کنم که هرچه بيشتر در علل تفرّق و تشتّت امت اسلامي انديشه مي‌کنم، ژرف‏تر به عمق جملات نبي مکرم اسلام(ص) واقف ميگردم که فرمود: «مَثَل اهل بيتي في هذه الأمه‌ کمثل سفينه‌ نوح، من رکبها نجي و من ترکها هلک» و بيشتر بر آن وجود شريف درود مي‏فرستم که راه هدايت را از مسير نوراني خاندان مکرّمش (ع) گوشزد نمود تا مسلمانان با تمسّک به عروه‌‌الوثقاي امامت، راه را گم نکنند و با توسل به دامان پرفيض محمد و آل محمد(ص)، خويش را از منجلاب تباهي بيرون کشند.‏

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: