1393/2/2 ۱۰:۲۰
كتاب «رهیافتی به قرآن كریم؛ در تعریف قرآن» ترجمه كتاب مدخل إلی القرآن الكریم اثر دكتر عابد الجابری است كه در سال 2006 میلادی در بیروت منتشر شده است. كتاب حاضر توسط دكتر محسن آرمین ترجمه و بهزودی نشر نی این كتاب را منتشر خواهد كرد. این كتاب مقدمه و تمهیدی بر كتاب فهم القرآن الكریم است كه جابری آن را در سه جلد به رشته تحریر درآورده است.
ایده قصههای قرآن بهمثابه دلیل و برهان
اشاره: كتاب «رهیافتی به قرآن كریم؛ در تعریف قرآن» ترجمه كتاب مدخل إلی القرآن الكریم اثر دكتر عابد الجابری است كه در سال 2006 میلادی در بیروت منتشر شده است. كتاب حاضر توسط دكتر محسن آرمین ترجمه و بهزودی نشر نی این كتاب را منتشر خواهد كرد. این كتاب مقدمه و تمهیدی بر كتاب فهم القرآن الكریم است كه جابری آن را در سه جلد به رشته تحریر درآورده است. جابری در این كتاب به تبیین موضوعها و اصولی میپردازد كه از نظر او بدون فهم آنها نمیتوان درك درستی از قرآن داشت. او همین اصول را مبنای تاملات خود در كتاب بعدی، یعنی فهم القرآن الكریم، قرار داده است. به این ترتیب، كتاب مدخل إلی القرآن الكریم را میتوان كتابی در حوزه علوم قرآن دانست. زیرا علوم قرآن به دانشی اطلاق میشود كه از اصول فهم قرآن بحث میكند. اما كتاب مدخل إلی القرآن الكریم كتابی مشابه تالیفات دیگر در حوزه علوم قرآن نیست. جابری در این كتاب نه خود را به مباحثی كه بهطور سنتی در تالیفات علوم قرآن مطرح میشود، محدود ساخته و نه از روشهای مرسوم و معمول در آثار مذكور تبعیت كرده است. روش انتقادی و محققانه جابری، كتاب حاضر را به اثری متمایز و درخور توجه در حوزه آثار علوم قرآن تبدیل كرده است. علوم قرآن اگر چه از كتاب آسمانی قرآن و حاصل وحی الهی بحث میكند، اما دانشی بشری است كه در طول زمان بهتدریج شكل گرفته و تكامل یافته است. مسائل و مباحث این شاخه از دانش قرآنی، حاصل قرنها تاملات قرآنپژوهان در ضوابط فهم قرآن و تلاش برای پاسخگویی به پرسشها و ابهامها و شبهههایی است كه درباره قرآن مطرح شده است. مباحثی مانند وحی و ماهیت و چگونگی نزول آن، اعجاز قرآن، جمع قرآن، قرائات هفتگانه، روش تفسیر قرآن، محكم و متشابه و... جملگی مباحثیاند كه به مرور زمان شكل گرفته، بسط و گسترش یافته و نهایتا تكوین و تكمیل علوم قرآن را موجب شدهاند. بنابراین، علوم قرآن را نباید دانشی دانست كه به نهایت و كمال خود رسیده است. اگر قرآن حاصل علم الهی است و هنوز برای بشر ناگفتهها بسیار دارد، علوم قرآن نیز كه موضوع آن قرآن است، ظرفیتهای نامكشوف و عرصههای ناپیموده بسیار دارد. شاهد براین مدعا علاوه بر شكوفایی و فربهی این دانش در یكی دو قرن اخیر و همراه با نهضت بیداری اسلامی و حركت بازگشت به قرآن، مباحث مبارك و مغتنمی نظیر تاثیر فرهنگ زمانه بر قرآن و وحی و تجربه دینی در دوران ما است كه از این پس بهمنزله مباحثی جدید بر مسائل متعارف و مرسوم حوزه علوم قرآن افزوده خواهد شد. متن ذیل كه بخشی از مقدمه مفصل و تحقیقی دكتر آرمین است از سوی نشر نی پیش از انتشار كتاب جابری در اختیار روزنامه اعتماد قرار گرفته است.
قرآن كتاب هدایتى است كه راه سعادت را به بشریت مینمایاند و مسیر حق را بر ایشان آشكار میسازد تا به آن تمسك كنند و به سعادت دنیا و آخرت نایل شوند. چه بسا به گوشهیى از داستان انبیا و اقوام پیشین اشاره میكند تا سنت الهى بر بندگان آشكار شود و آنان كه مشمول عنایت و كرامت حق هستند، عبرت گیرند و بر آنان كه چنین نیستند حجت تمام شود
فلسفه و هدف قصه در قرآن
درباره قصص قرآن علاوه بر آنچه در تفاسیر آمده است، از دیرباز تاكنون شاهد تكنگاریهای فراوانی هستیم. از آثار گذشتگان در زمینه قصص قرآن كه اكثرا با تمسك به تورات و انجیل و نقلها و داستانسراییهای رایج در میان اهل كتاب (اسراییلیات) نوشته شده كه بگذریم، در دوره جدید نیز تكنگاریهای فراوانی را تحت عنوان قصص قرآن یا قصص انبیا به زبانهای فارسی و عربی شاهدیم. همه این كتابها بهرغم مضامین متفاوت رویكردی یكسان به مقوله قصص قرآن دارند. این آثار جملگی با رویكردی تاریخی بر سیاق رویكرد تورات و انجیل به قصص قرآن نگریسته و كوشیدهاند براساس آیات قرآن و عموما در مقایسهیی تطبیقی با تورات و انجیل، از اقوام گذشته و بهویژه از ماجرای انبیا و اقوامشان شرح و تبیینی تاریخی بهدست دهند.
در دوره معاصر رویكرد تاریخی نسبت به قصص قرآن در كتابهای تفسیر مورد نقد قرار گرفت. شیخ محمد عبده، پایهگذار حركت تفسیری جدید در دوره معاصر، بر رویكرد هدایت محور به قرآن تاكید كرد. او با طرح مطالب پراكنده و درازگوییها و اظهار فضلها و بیان جزییات بیهوده در تفاسیر كه هیچ نقشی در فهم اصلیترین پیام قرآن یعنی هدایت و راهیابی و عبرت و تقویت ایمان مسلمانان ندارد، بهشدت به مخالفت پرداخت و بر این نظر پای فشرد كه قرآن كتاب هدایت است و در نتیجه آیات و سور قرآن را ضرورتا باید بر محور این اصل تفسیر كرد و فهمید. عبده در پرتو همین رویكرد هدایتمحور درباره قصص قرآن بر این نكته تاكید كرد كه هدف از قصص قرآن بیان تاریخ و شرح حال اقوام و پیشینیان نیست (عبده، 337:1 و 346). این رویكرد مبارك با استقبال مفسران پس از عبده مواجه شد و چشمانداز جدیدی را در فهم و تفسیر داستانهای قرآن به روی مفسران گشود و دستاوردهای ارزشمندی را در حوزه تفسیر به ارمغان آورد.
علامه طباطبایی از جمله مفسران معاصری است كه به این ویژگی در قصص قرآن توجه ویژه داشته است. مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان بارها و بارها بر این نكته پای میفشارد كه:
قرآن به عنوان كتاب تاریخ نازل نشده است تا تاریخ نیكوكارن و بدكاران را روایت كند بلكه كتاب هدایتی است كه راه سعادت را به بشریت مینمایاند و مسیر حق را بر ایشان آشكار میسازد تا به آن تمسك كنند و به سعادت دنیا و آخرت نایل شوند. چه بسا به گوشهیی از داستان انبیا و اقوام پیشین اشاره میكند تا سنت الهی بر بندگان آشكار شود و آنان كه مشمول عنایت و كرامت حق هستند، عبرت گیرند و بر آنان كه چنین نیستند حجت تمام شود. (طباطبایی، 1314، 247:10).
و در جایی دیگر تصریح میكند:
روش كلام خدای تعالی در آنجا كه قصهها را بیان میكند بر این است كه به مختاراتی و نكات برجسته و مهمی كه در ایفای غرض موثر است، اكتفا میكند و به جزییات داستان نمیپردازد. از اول تا به آخر داستان را حكایت نمیكند و نیز اوضاع و احوالی را كه مقارن با حدوث حادثه بوده ذكر نمیكند جهتش هم خیلی روشن است، چون قرآن كریم كتاب تاریخ و داستانسرایی نیست بلكه كتاب هدایت است. این نكته از واضحترین نكاتی است كه شخص متدبر در داستانهای مذكور در كلام خدا درك میكند، مانند آیاتی كه داستان اصحاب كهف و رقیم را بیان میكند. (طباطبایی، 1417، 404:3؛ همچنین 467:2).
از میان مفسران معاصر شاید مرحوم محمد بن عاشور، مفسر شهیر تونسی، مبسوطتر و صریحتر از دیگران به این ویژگی قصص قرآن اشاره داشته است. او برخلاف بسیاری از مفسران فصل مهمی از مقدمه تفسیر خود را تحت عنوان «المقدمه السابعه فی استمداد علم التفسیر» به بررسی نقش و فلسفه قصه قرآن اختصاص داده است.
بن عاشور در این مقدمه اهداف و خصوصیات متعددی را برای قصص قرآن برمیشمارد كه غالب آنها در ویژگی هدایتگری و عبرتآموزی مشتركند وی در این باره میگوید: برخلاف افراد ظاهربین و سطحینگر اهل دانش به این نكته واقفند كه هدف از قصه در قرآن صرفا كسب عبرت و موعظه از مضمون قصه و فرجام خیر و شر افراد و اقوام موضوع قصه یا تجلیل از مقام و منزلت و عنایت خداوند به ایشان یا تقبیح و شرح عذاب الهی بر آنها نیست، بلكه هدف قصه در قرآن امری مهمتر و ارزشمندتر است. داستانهای قرآنی حاوی عبرتها و فواید بسیاری برای مسلمانان است. از این رو است كه میبینیم قرآن از هر داستانی بهترین فرازهای آن را برگزیده و از بیان سایر بخشهای داستان صرفنظر میكند تا كسی گمان نكند مقصود قرآن از بیان قصه سرگرمی است. از این رو، برخلاف كتابهای تاریخ نقل داستان در قرآن بهترتیب زمانی سیر حوادث داستان در یك سوره یا سورههای مختلف نیست بلكه فرازهای مختلف یك داستان به تناسب موقعیت و مقام سخن در سورههای قرآن توزیع شده است. این نحوه بیان قصه یعنی بیان نامنظم فرازهای مختلف قصه در سورههای مختلف با هدف قصه در قرآن یعنی ذكر و پند و موعظه، رابطه دارد. از این رو، قصه در قرآن به خطابه شبیهتر است (بن عاشور، التحریر و التنویر، 64:1ـ63).
نظریه جابری:
1- قصص قرآن بهمثابه عبرتبرهان
جابری در این كتاب كوشیده است نظریه جدیدی درباره قصص قرآن ارائه دهد. او نیز همچون عموم مفسران معاصر به رویكرد هدایتمحور در قصص قرآن باور دارد و معتقد است هدف از قصص قرآن هدایت و پندواندرز و عبرت، تقویت اعتقاد و باور به اراده و مشیت برتر الهی و نهایتا تقویت ایمان و بینش و بصیرت ایمانی مخاطبان است. جابری اما گامی فراتر مینهد و ایده قصص قرآن بهمثابه برهان را مطرح میسازد. او نظریه خود را درباره قصص قرآن كه بخش مهمی از كتاب حاضر به شرح و تبیین آن اختصاص یافته است، بر ایده مذكور بنا میكند. مطابق این نظریه نقش و كاركرد داستان در قرآن علاوه بر عبرت و هدایت، تایید و اثبات حقایق و آموزههایی است كه قصه در متن آن بهكار رفته است. مطابق این ایده ذكر مجمل قصص و بیان پراكنده بخشهای مختلف یك قصه بدون رعایت نظم و ترتیب زمانی در سور مختلف و حتی گاه در یك سوره عمدتا بیانگر این حقیقت است كه فرازهای هر قصه متناسب با مضمون و پیام متن و همچون دلیل برای اثبات آن مطرح میشود.
البته همین جا باید تاكید كنیم كه محمدبن عاشور، مفسر شهیر تونسی، پیش از جابری در مقدمه تفسیر خود به نقش قصص قرآن بهمثابه برهان و دلیل اشاره دارد:
اسلوب قرآن در بیان قصه هدف دوگانهیی را تعقیب میكند... قالببندی قصه در مناسبتهای مختلف در قرآن به آن دو صفت ویژه بخشیده است: برهان و بیان (بن عاشور، التحریر و التنویر، 64:1).
و در ادامه، در توجیه تكرار یك فراز از یك قصه در سور مختلف میگوید: مناسبتهای مختلف هریك به قصه فایده خاصی میبخشند زیرا قصه مانند برهان بر صحت مقصود و غرضی بیان میشود كه در سیاق آن و همراه آن آمده است. (بن عاشور، التحریر و التنویر، 67: 1)
جابری در كتاب خود از تفسیر التنویر و التحریر بن عاشور بهره برده و در موارد بسیاری به آن ارجاع داده است. بنابراین میتوان با گمانی مقرون به یقین گفت كه وی در ایده مذكور مرهون بن عاشور است. اما این امر از نوآوری و بداعت كار جابری چیزی كم نمیكند زیرا اگر فضل تقدم در طرح این ایده از آن بن عاشور است، فضل نظریهپردازی و مبناسازی علمی برای این ایده و ارائه طرحی منسجم و روشی علمی و محققانه در پیگیری آن در قصص قرآن قطعا از آن جابری خواهد بود. ما درباره این طرح ابتكاری سخنی نمیگوییم زیرا جابری خود در مقدمه بخش قصص در قرآن كریم در همین كتاب به تفصیل درباره طرح و روش خود توضیح داده است. از این رو خواننده محترم را به مطالعه این بخش ارجاع داده و در این گفتار صرفا به بیان توضیحاتی اكتفا میكنیم كه درك بهتری از نظریه وی بهدست میدهد. در نظر جابری، ایده قصه بهمثابه دلیل و برهان به آن معناست كه قصه در قرآن نقشی همانند مثل و تمثیل دارد و درست همانگونه كه مثلها و تمثیلها در خطابهها و سخنرانیها و كتابها برای اقناع مخاطبان بهكار گرفته میشوند، قصه نیز در قرآن در خدمت اقناع مخاطبان بهكار آمده است.
2- تناسب قصه با متن و موضوع سخن
نكته مهم دیگری كه در نظریه جابری نقشی تعیینكننده دارد، تناسب قصه با موضوع آیاتی است كه قصه در متن آن قرار گرفته. مطابق این نظریه بیان قصه در قرآن نه از باب تنوع و تفنن است و نه نشانه عدم انسجام و گسست كلام بلكه قصه در هر متن و سیاقی شاهد صدق و گواه تایید آموزه و هدفی است كه در آن متن و سیاق تعقیب میشود. بنابراین، رابطه میان داستان با سیاق و مجموعه آیاتی كه داستان در متن آن بیان شده رابطهیی مستحكم و استوار است. درست به همین دلیل است كه قرآن در روایت قصه منطق و نظم زمانی را رعایت نمیكند. فرازهای مختلف قصه بدون توجه به تقدم و تاخر زمانی در سورههای مختلف هر بار بهشكلی خاص و از منظری متفاوت بیان میشود. بنابراین، بیان قصه در قرآن نه از منطق زمان بلكه از منطق هدایت و عبرت مخاطب و برهان و اقناع وی به حقانیت تعالیم و آموزههای قرآنی پیروی میكند. بهگونهیی كه مثلا فرازهای مختلف داستان خلقت آدم یا روایتهای مختلف این داستان را كه در متنهای دارای مضمونها و معانی متفاوت آمده نمیتوان جانشین یكدیگر كرد زیرا هر یك با متنی كه در آن جای گرفتهاند و مقصود و هدفی كه آن متن تعقیب میكند رابطه گسستناپذیر دارند.
از میان مفسران معاصر دیگرانی نیز بر اتصال و ارتباط قصه با موضوع و مضمون آیاتی كه قصه در سیاق آن آمده است تصریح كردهاند.
از جمله بن عاشور در این باره مینویسد: هر بخشی از قصه در جایگاهی مناسب با شرایط موردنظر مخاطبان خاصی قرار داده شده است. از این رو میبینیم كه بخشی از قصه در جایی و بخشی دیگر در جایی دیگر بیان میشود زیرا هر بخش با سیاقی كه قصه در آن قرار گرفته تناسب دارد. در نتیجه، گاه روی سخن با مشركان است، گاه اهل كتاب، گاه با مومنان، گاه با هر دو و گاه در حالتی خاص با گروهی از ایشان است. به همین دلیل، بیان قصه از نظر اختصار و تفصیل به تناسب مقام تغییر میكند (بن عاشور، التحریر و التنویر، 68:1).
علامه طباطبایی نیز از جمله مفسرانی است كه بر ارتباط و اتصال قصص با موضوع آیاتی كه قصه در متن آن آمده همواره تاكید دارد. برای نمونه، در بیان وجه ارتباط داستان موسی در آیات 54ـ21 سوره غافر و آیات قبل از آن میگوید:
در این آیات كفار را موعظه میفرماید كه به آثار امتهای گذشته و داستانهای ایشان مراجعه كنند و در آنها نظر كرده و عبرت بگیرند و بدانند كه قوت اقویا و استكبار مستكبران روزگار و مكر مكاران خدا را عاجز نمیكند و به همین منظور از باب نمونه پارهیی از قصص موسی و فرعون را ذكر میكند و در آن قصه مومن آل فرعون را میآورد (طباطبایی1417، 326:17).
یا در تشریح وجه ارتباط آیات 252ـ244 سوره بقره درباره داستان طالوت و جالوت با آیات قبل میگوید:
خدای سبحان در این آیات فریضه جهاد را بیان كرده و مردم را دعوت میكند به اینكه در تجهیز یكدیگر و فراهم كردن نفرات و تجهیزات انفاق كنند و اگر این انفاق را قرض دادن به خدا خوانده چون انفاق در راه خداست، علاوه بر اینكه این تعبیر هم تعبیری است سلیس و هم مشعر به قرب خدا، میفهماند انفاقكنندگان نزدیك به خدا هستند بهطوری كه با او دادوستد دارند.
آنگاه داستان طالوت و جالوت و داوود را خاطرنشان میكند تا مومنین كه مامور به قتال با دشمنان دین هستند عبرت بگیرند و بدانند كه حكومت و غلبه همواره از آن ایمان و تقواست، هر چند كه دارندگان آن كم باشند... (طباطبایی 1417، 283:2)
3- نقش مثل و قصه در نظریه جابری
با توجه به توضیحات فوق، اكنون میتوانیم از آنچه پیش از این به اشاره درباره مشابهت نقش و كاركرد تمثیل و قصه در قرآن از دیدگاه جابری گفتیم درك بهتری داشته باشیم. اگرچه مثل و تمثیل ناظر بر واقعیات نبوده و گفتوگوها و شخصیتهای مثل برخلاف قصه لزوما حقیقی نیستند اما در قرآن این هر دو به یكسان در خدمت پند و عبرت و اقناع مخاطبان به كار گرفته شدهاند وحدت نقش و كاركرد مثل و قصه نكتهیی كلیدی در فهم نظریه جابری درباره قصص قرآنی است. او با استناد به این مشابهت و وحدت نقش، درباره واقعنمایی قصص قرآن طریقی متفاوت از دیگران برگزیده است. او تاكید میكند كه شأن قصه در قرآن شأن مثل است. قصه در قرآن همانند امثال قرآن در خدمت پند و عبرت و اثبات صحت هدایتهای الهیاست. همانگونه كه از مطابقت و عدم مطابقت شخصیتهای مثل با واقعیت سوال نمیشود، سوال از مطابقت یا عدم مطابقت قصص قرآن با واقعیات تاریخی خطاست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید