1393/1/27 ۰۷:۵۷
«آزادگان» در شاهنامه به دو معنا به كار گرفته شده است: نخست گروه ويژهاي از ايرانيان داراي تبار برجسته كه در شمار بزرگزادگان و شاهزادگانند و در ميدانهاي نبرد از فرماندهان و برترينهاي سپاهند و اين با نقش آنان در روزگار ساساني همخواني دارد؛ دوم، همة ايرانيان كه در شاهنامه بيشتر بدين معنا به كار رفته است.
دهگانان
دهقانان يكي از طبقات اجتماعي سياسي مهم در دوران ساساني و پايينترين لايه سياسي حكومت به شمار ميآمدند. دهقانان مردميترين گردانندگان كشور بودند و وظايف گوناگون داشتند: فرماندهي نظامي، مديريت شهري و روستايي، آباد كردن نواحي، كارگزاري مالياتي، ساماندهي كارهاي كشاورزي و ديگر امور، ترويج آيينها و فرهنگ ايران، چنان كه فردوسي داستانهايي چند، از جمله: داستان رستم و سهراب را از زبان دهقان روايت كرده است. دهقانان، همچون آزادگان، يك طبقه اجتماعي سياسي مهم در ايران بودهاند كه به سبب نقش برجستهشان در جامعه ساساني، در شاهنامه فردوسي همه ايرانيان به اين نام خوانده شدهاند.
به نوشتة طبري، بلعمي و ثعالبي، منوچهر شاه دهقانان را ارباب شهرها و روستاها و مسئول آباداني و دفاع از نواحي كرده بود. در دوران ساساني، دهقانان كه چه بسا پرشمار بودند، با همكاري روحانيان زرتشتي بومي، بر مناطق گوناگون فرمان ميراندند. اينان همان طبقهاي بودند كه از سدة ششم به بعد يعني از زمان اصلاحات قباد يكم و خسرو يكم اهميت و شهرت بيشتري پيدا كردند. بدينسان دهقانان همچون چرخهاي دستگاه دولت بودند.
از آنجا كه دهقانان آگاهيهاي محلي از اوضاع زمين و زندگي مردمان داشتند، دولت ميتوانست با وجود لميزرع بودن بيشتر نقاط كشور، بار سنگين جنگها و هزينههاي گزاف دولتي را تحمل كند و از پس آنها برآيد. پس از افتادن ايران به دست تازيان نيز، با همه خشونتي كه آنان در گرفتن ماليات نشان ميدادند، تا زماني كه با دهقانان همدست نشدند، نتوانستند درآمد خود را بهاندازهاي برسانند كه فرمانروايان ساساني رسانده بودند.
جهان سياسي شاهنامه
در جهان سياسي شاهنامه، كشورهايي را كه از آنها نام برده شده است، ميتوان در سه دسته جاي داد:
دسته نخست، پنج قدرت اصلي را در بر ميگيرد كه از آغاز تا پايان، در جهان سياسي شاهنامه وجود دارند و نقشآفريني ميكنند: ايران، توران، روم، هند و چين.
در دسته دوم، قدرتهاي درجة دو جاي ميگيرند كه مستقل هستند و گاه در كنار پنج قدرت اصلي قرار ميگيرند و در نبردها با يكي از آنها همكاري ميكنند و در ميان آنها ميتوان از سُقلاب (اسلاو/ روس)، دشت نيزهوران (عربستان)، يمن، بربرستان، حبش، مصر و. . . ياد كرد.
دسته سوم، كشورهايي نيمه مستقلند كه بيشتر نقش سپر ميان پنج قدرت اصلي را دارند و بسته به اندازة قدرت كشورهاي بزرگ، گاه در يك جبهه و گاه در جبهه ديگر ميايستند؛ مانند: مُكران، سند، كروشان، حيره، غسّان، خزر، الّان، ارمن و...
اين گونه تقسيمبندي كشورها در شاهنامه، به وضع جهان سياسي در سدة سوم تا سدة هفتم ميلادي، يعني دوران ساساني، بسيار نزديك است. از اين رو ميبينيم كه رخدادهاي سياسي و دگرگونيهاي ژئوپليتيكي دوران ساساني تا چهاندازه در فرهنگنامهها و «خوتاي نامگ» (خداينامه/شاهنامه)هاي برجا مانده و بهويژه در شاهنامه فردوسي بازتاب داشته است.
روابط خارجي
پس از مرگ اسكندر، حكومتهاي بزرگي همچون اشكانيان در ايران، كوشانيان در شمال هند، امپراتوري روم در باختر و امپراتوري چين در خاور پا گرفتند كه هر يك از آنها داعية سروري بر جهان سياسي را داشت. در نتيجه، اين حكومتها گاهي به نبرد با يكديگر ميپرداختند و گاهي به همكاري رو ميكردند. جهان ژئوپليتيك براي نخستين بار در آن دوران پديد آمد و قدرتها به ايفاي نقشهايي پويا در جهان سياسي پرداختند. اين وضع، با روي كار آمدن ساسانيان در ايران، برجستگي ويژهاي در جهان باستان يافت و كشورها گاه از سر رقابت، گاه براي همكاري با هدف درهم شكستن قدرت سوم و گاه براي ايجاد دوستي، روابط خارجي خود را گسترش دادند.
نوشتههايي كه از ايران باستان، هند، چين، يونان و روابط امپراتوريهاي آن دوران در دست داريم، نشان ميدهد كه از سدهها پيش از ميلاد، انديشمندان و فيلسوفان بزرگ، در باره چند و چون روابط ميان اقوام، ملتها، دولتها يا پادشاهان، امپراتوران و فرمانروايان نظريههايي مطرح كردهاند كه پس از سدهها، برخي از آنها هنوز از اعتبار و اهميت برخوردار است. نوشتههايي در باره اين روابط سياسي كه بر پايه آنها بتوان از چگونگي روابط ميان قدرتهاي بزرگ و آيين ديپلماسي در آن روزگار آگاهي يافت، در منابع پهلوي برجا مانده است.
شاهنامه برجستهترين اثر به زبان پارسي است كه با موشكافي كم مانند، هرچند با بياني شاعرانه، حماسي و گاه اغراقآميز، بسياري از روابط سياسي حكومتهاي ايراني با ديگر كشورها و ملتها را، به ويژه در دوران ساساني، بر ما آشكار ميسازد. فردوسي به پيمانهاي سياسي، سرزميني، گرفتن باژ، جنگها، تهديدهاي مستقيم و غير مستقيم كشورها و... با برشمردن جزئيات، چنان ميپردازد كه گويي خود تنظيم كنندة پيمانها بوده است. در اينجا به نكتههايي در زمينه روابط سياسي و ديپلماتيك كه در شاهنامه آمده است ميپردازيم.
1ـ رفتار نمايندگان ديگر كشورها در حضور شاهنشاه: هنگامي كه شاه چين دو نماينده و سفير خود را با نامه به دربار ايران و نزد گشتاسب ميفرستد، آيين ديپلماسي و رفتار سياسي را نيز به آنان ميآموزد:
بفرمودشان گفت بـخرد بويد بـه ايـوان او بـا هـم اندر شويد
چو او را بـبينيد بر تخت و گاه كنيد آن زمان خويشتن را دو تاه
بر آيـين شاهان نـمازش بريد بـر تـاج و بر تـخت او مگذريد
چو هر دو نشينيد بر پيش اوي سـوي تـاج تـابندش آريد روي
گــزاريـد پيـغـام فـرخش را از او گـوش داريـد پـاسخش را
چو پاسخ از او سر به سر بشنويد زميـن را بـبوسيد و بيرون شويد
2ـ چگونگي پذيرش سفيران خارجي: هنگامي كه فرستاده روم براي ابلاغ پيام قيصر به درگاه لهراسب ميآيد و اجازه باريابي ميخواهد، ترتيب كارها و آماده شدن لهراسب براي يك ديدار سياسي، جالب توجه است:
چو بشنيد بنشست بر تخت عاج بـه سـر بر نهاد آن دلـفروز تـاج
بزرگان ايران همه پيش تخت نشسـتند شـادان دل و نيكبخت
بفرمـود تا پـرده بـرداشـتـنـد فرستـاده را شـاد بـگـذاشتـنـد
چو آمد به نزديك تختش فراز بر او آفريـن كـرد و بردش نماز
پـيام گـرانـمايـه قيصـر بـداد چنان چـون بـبايد به آيين و داد
3ـ تهديد به جنگ: هنگامي كه سالار چين از آيين زرتشت و دينآوري گشتاسب آگاه ميشود به خشم ميآيد و نامهاي به گشتاسب مينويسد و از او ميخواهد آيين زرتشت را رها كند، زرتشت را از دربار خود براند و به آيين گذشتگان خويش روي آورد؛ و در پايان، تهديد به جنگ ميكند:
گر ايدونك بپذيري از من تو پند ز تركان تـو را نـيز نـايـد گزند
زمين كشـاني و تركـان چيـن تو را باشد اين همچو ايران زمين
به تو بخشم اين بيكران گنجها كه آوردهام گـرد بـا رنـجـهـا
ور ايدونك نپذيري اين پـند من بـبـيـني گـران آهـنـين بـند من
بيايـم پـس نـامـه بـا چند گاه كـنـم كشـورت را سراسـر تباه
سپاهـي بـيارم ز تـركان چين كـه بـنـگاهـشان بـرنتـابد زمين
4ـ نامه براي جلوگيري از جنگ: نيروهاي توراني به دستور افراسياب خود را براي حمله به ايران آماده ميكنند. كيكاووس از موضوع آگاه ميشود، نامهاي تند به افراسياب مينويسد و از او ميخواهد ماجراجويي را كنار بگذارد و واقعبينانه رفتار كند. كاووس از آمادگي نيروهاي ايراني ميگويد و اينكه سپاه توران ياراي نبرد با ايرانيان را نخواهد داشت. كاووس پيش از برخورد تند با افراسياب، خواهان پايان بخشيدن به جنگ ميان ايران و توران از راههاي ديپلماتيك و سياسي است:
كه ايران بپرداز و بيشي مجوي سر ما شد از تو پـر از گفتگوي
تو را شهر توران بسندست خود به خيره همي دست يازي به بد
فزوني مجوي ار شدي بينياز كه درد آردت پيش رنـج دراز
نداني كه ايران نشست من است جهان سر به سر زير تخت من است
پلنگ ژيـان گر چه باشد دلير نيارد شدن پيش چنـگال شـير
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید