1393/1/21 ۱۱:۰۰
راي گذشته ماوراءالنهر را بيشتر از هر كس ديگر ميشناخت و در منطقه از اعتبار و وجهه علمي بالايي برخوردار بود. فعاليتها و آموزشهاي فراي كه بر بنيانهاي فرهنگي ايراني در آسياي ميانه تاكيد ميكرد را از مهمترين عواملي بايد دانست كه ساكنان اين مناطق را با ريشههاي فرهنگي ايراني خود پيوند داد
راي گذشته ماوراءالنهر را بيشتر از هر كس ديگر ميشناخت و در منطقه از اعتبار و وجهه علمي بالايي برخوردار بود. فعاليتها و آموزشهاي فراي كه بر بنيانهاي فرهنگي ايراني در آسياي ميانه تاكيد ميكرد را از مهمترين عواملي بايد دانست كه ساكنان اين مناطق را با ريشههاي فرهنگي ايراني خود پيوند داد.
ايرانشناسان در شناساندن دقيق، علمي و بيطرفانه تاريخ و فرهنگ ايران به جهان نقش اساسي داشتهاند؛ كاري كه كمتر ايرانيان همعصر آنان موفق به انجام آن شدند. يكي از اين نامها ريچارد نلسون فراي بود. فراي در وهله اول شرقشناس بود. نگاه دانشمندانه او باعث شد تا مطالعاتش در آسياي ميانه و ماوراءالنهر نهايتا از هند و افغانستان و ايران تا كرانههاي دجله و فرات و دامنههاي قفقاز و سواحل درياي سياه سربرآورد
«من در جهان غولها (dinosaric world) بزرگ شدهام كه آموزش و پرورش براي افرادي طرحريزي شده بود كه آرزو داشتند دانشمند رنسانسي باشند تا تكنيسين متخصص و زبده امروزي» (ر. ن. فراي)
آنچه موضوع شرقشناسي ميشود «شرق» است. شرق با مفهوم مقابل خود يعني غرب تعريف ميشود. اروپاييها وقتي همسايگان آسيايي خود را مورد توجه قرار ميدادند به لحاظ جغرافيايي تمام آنها را شرق ميخواندند. دانستن و بيشتر دانستن در مورد اين همسايگان و «موضوع» قرار دادن آنها با يك نگاه علمي غالب و مسلط، به دانش شرقشناسي منجر شد. شرقشناسي مدعي است كه با رويكردي علمي، عيني و تجربي موضوع خود (شرق) را مورد مطالعه قرار ميدهد.
شرق شناسان مانند يك كاوشگر باستاني بازماندههاي ميراث به جا مانده از فرهنگ، ادبيات و تاريخ اين سرزمينها را كه بعضا رو به اضمحلال بود بيرون كشيدند و به بازيابي و بازخواني آن پرداختند.
شايد آغاز شناخت شرق با شناخت منابع و تاريخ سرزمينهاي مقدس براي بيشتر يافتن ريشههاي خودي بوده باشد اما پيوستگي تاريخ و فرهنگ جوامع انساني باعث شد تا حلقههاي اين سلسله پيوسته به ترتيب از شرق نزديك و ميانه تا شرق دور از زير غبار قرنها بيرون بيايد. اين شد كه شرقشناسي گستره عظيمي از منابع و موضوعات عبري، عربي، اكدي، بابلي، آشوري، عيلامي، پهلوي، اوستايي، سنسكريت، هندي، سغدي، چيني و جاوهيي را در برگرفت.
زماني كه زيرموضوع شرقشناسي به طور خاص به شناخت ايران ميپردازد از آن به ايرانشناسي ياد ميشود. گزارشهاي از سر كنجكاوي سفرا و سياحان اروپايي مانند باربارو، شاردن، دلاواله و... از ايران صفوي و قجري را ميتوان مقدمهيي بر شكلگيري ايرانشناسي دانست. بعدها كشفيات باستانشناسي تخصصي در شوش، تخت جمشيد، همدان و بيستون مرزهاي زبانشناسي و تاريخ جهان را جابهجا
كرد. گريشمن، هرتسفلد، بويس، بريان، سيمز ويليامز، داندامايوف، ويدن گرن، ارانسكي، ويسهوفر، كريستنسن، ژينيو، پوپ و نامهاي بزرگ ديگر با نام ايران گره خوردند. ايرانشناسان در شناساندن دقيق، علمي و بيطرفانه تاريخ و فرهنگ ايران به جهان نقش اساسي داشتهاند؛ كاري كه كمتر ايرانيان همعصر آنان موفق به انجام آن شدند. يكي از اين نامها ريچارد نلسون فراي بود. فراي در وهله اول شرقشناس
بود. نگاه دانشمندانه او باعث شد تا مطالعاتش در آسياي ميانه و ماوراءالنهر نهايتا از هند و افغانستان و ايران تا كرانههاي دجله و فرات و دامنههاي قفقاز و سواحل درياي سياه سربرآورد. مطالعاتش در حوزه ايران دورههاي مختلف هخامنشي، پارتي، ساساني، ساماني و تيموري را در بر گرفت و علاوه بر زبانهاي آلماني و فرانسوي زبانهاي روسي، تركي، ازبكي، ارمني، پشتو، فارسي، عربي، اوستايي، پهلوي و سغدي را نيز آموخت و لابهلاي سنگنوشتهها، سكهها، سفالها، كتيبهها و نسخههاي خطي زواياي تاريك تاريخ و فرهنگ ايران را جستوجو كرد.
فراي در 10 ژانويه 1920 در يك خانواده با تبار سوئدي در آلاباماي امريكا به دنيا آمد. ليسانس فلسفه و تاريخ را در دانشگاه ايلينوي گذراند (1939) فوق ليسانس تاريخ و دكتر تاريخ شرق را از هاروارد دريافت كرد (1946) سپس در هاروارد به عنوان استاد تاريخ و زبانشناسي تطبيقي و ايرانشناسي به تدريش اشتغال داشت. همچنين به عنوان استاد مدعو در دانشگاههاي حبيبيه كابل (1942 تا 1944) فرانكفورت (1959 تا 1960) هامبورگ (1968 تا 1969) پهلوي شيراز (1970 تا 1976) تاجيكستان ( 1990 تا 1992) به تدريس و تحقيق پرداخت.
خودش ميگويد زماني كه دبيرستان ميرفتم يك كتاب درباره تيمور لنگ خواندم و از همانجا به تاريخ آسياي ميانه علاقهمند شدم. بعدها در سمينار مطالعات اسلامي پرينستون شركت كردم.
علاقه به آسياي مركزي آنقدر در فراي جوان ريشه دوانده بود و مطالعات او را به خود معطوف كرده بود كه نهايتا فراي رساله دكتراي خود را در مورد بخارا در قرون وسطي نوشت. با توجه به اينكه حكومت وقت شوروي بر آسياي ميانه تسلط داشت فراي براي دستيابي به منابع مورد نياز خود ناگزير به دانستن زبان فارسي شد. براي تكميل مطالعاتش در سالهاي 1943 و 1944 به هند، افغانستان و ايران سفر كرد. در اين سفرها به آثار باستاني علاقهمند شد. همسر او « عدن نبي» متولد اروميه كه او هم دكتراي تاريخ از دانشگاه هاروارد دارد در آشنايي و انس بيشتر او با ايران بيتاثير نبود. فراي در نخستين سفرش به ايران با منطقه نايين آشنا شد كه سه مقاله درباره گويشهاي آن منطقه به زبان فارسي نوشته است. تحقيقات و پژوهشهاي فراي در ايران و با زمينههاي مطالعات ايراني چندان فراگير شد كه در محافل دانشگاهي بينالمللي نيز به عنوان يك ايرانشناس شناخته شد.
مروري گذرا بر عناوين آثار پانزده سال اخير او تنوع گستره حوزههاي مورد مطالعه او را نشان ميدهد. يك مساله تاريخي در مطالعه لهجههاي فارس 1992، الفباي آرامي در شرق 2006، سرنوشت زرتشتيان در شرق ايران 1993، يادداشتهاي مانوي 1992، دين زرتشتي در اوايل دوران اسلامي 1999، دين زرتشتي و بودايي در آسياي مركزي 1995، تاريخ نگاري عربي، تركي و فارسي در آسياي ميانه 2000، هويت ايراني در دوران باستان 1993، پروژههاي ناتمام در مطالعات ايران باستان 2002، اقوام در امپراتوري آشور و هخامنشي 2004، پارتها در شرق 2005، اشكانيان و ساسانيان تاريخ ايران 1999، روابط تجاري ساسانيان و آسياي مركزي 1993، جاده باستاني ابريشم 2002، هويت قومي در ايران 2002، ابعاد تاريخي و مذهبي انقلاب ايران 1994، كتابهاي بخارا 1965، ميراث باستاني ايران 1963، عصر زرين فرهنگ ايران 1975 و تاريخ باستاني ايران 1984 كه به فارسي ترجمه شده است همچنان به عنوان اصليترين منابع ايرانشناسي در دانشگاهها تاكيد ميشوند.
علاقه، مطالعات و تلاشهاي فراي منجر به تاسيس كرسي ايرانشناسي در دانشگاه كلمبيا شد. تاسيس كرسي مطالعات ايراني، كرسي مطالعات ارمني و مركز مطالعات خاورميانه در هاروارد نيز مديون ريچارد فراي است.
اين خدمات باعث شد تا دهخدا از فراي به عنوان «ايراندوست» نام ببرد. بعدها هم خود فراي بر روي اين لقب تاكيد ميكرد. فراي اميدوار بود در جايي دفن شود كه عمر خود را در شناخت وجب به وجب خاكش صرف كرده است. دوشنبه، شيراز و نهايتا در وصيتي خواست تا پس از مرگش در اصفهان و در كنار رودخانه زايندهرود كنار پل خواجو نزديك جايي كه مدفن آرتور پوپ شرقشناس معروف است، دفن شود.
پوپ يكي از شرقشناشان بزرگ است كه اثر شش جلدي او به نام بررسي هنر ايران هنوز مفصلترين و اصليترين منابع بررسي آثار تاريخ هنر ايران به شمار ميرود. فراي چند بار به ايران سفر كرد و بازههاي زماني مختلفي را در ايران گذراند. در مقدمه و گزارش سفر به سيستان ميگويد: من در سال 1948 براي مطالعه كتيبههاي فارسي كه از آثار گرانبهاي دوران ساساني است به ايران آمدم. بار ديگر از پاييز 1951 براي ادامه مطالعات خود در كتيبههاي قديمي و زبانهاي متداول امروز ايران به ايران آمدم.
او همچنين از سال 1970 تا 1976 به تدريس در دانشگاه شيراز اشتغال داشت. در مدت اقامتش در ايران تلاشهاي زيادي براي ايجاد مركز مطالعات خاورميانه در تهران انجام داد. او يكي از بنيانگذاران اين مركز است. فراي مدتي را نيز مشاور كتابخانه ملي بود و نخستين مدرسه تابستاني مطالعات ايراني را در دانشگاه شيراز به وجود آورد.
چند سال را نيز به هماهنگي و سازماندادن برگزاري كنگرههاي ايرانشناسي در ايران همت گمارد و با توجه به اعتبار آكادميك خود در محافل بينالمللي توجه مراكز دانشگاهي معتبر را معطوف ايران كرد تا باب مراودات علمي دانشگاههاي ايران با اروپا و امريكا باز شود.
بعد از انقلاب اسلامي و تعطيلي دانشگاهها در انقلاب فرهنگي، ارتباط فراي با محافل دانشگاهي ايران كاملا قطع بود. در زمان هاشمي رفسنجاني و در تحولاتي كه بعد از فروپاشي شوروي اتفاق افتاد رقابتي بين اروپا، روسيه، چين و تركيه براي نفوذ فرهنگي، اقتصادي و سياسي در جمهوريهاي خودمختار آسياي مركزي شكل گرفته بود. ارسال كتابهاي زبان فارسي براي فارسيزبانان تاجيكستان و ازبكستان و كمك به تاسيس رشتههاي مرتبط با تاريخ و ادبيات فارسي در اين كشورها از جمله فعاليتهاي دولت ايران در منطقه بود.
شك نبود كه فراي گذشته ماوراءالنهر را بيشتر از هر كس ديگر ميشناخت و در منطقه از اعتبار و وجهه علمي بالايي برخوردار بود. فعاليتها و آموزشهاي فراي كه بر بنيانهاي فرهنگي ايراني در آسياي ميانه تاكيد ميكرد را از مهمترين عواملي بايد دانست كه ساكنان اين مناطق را با ريشههاي فرهنگي ايراني خود پيوند داد. فراي در هويتسازي تاجيكستان نقشي ماندگار ايفا
كرد. با اين حال در ايران فراي جز در محافل دانشگاهي مرتبط با رشتههاي زبانشناسي و باستانشناسي چهره شناخته شدهيي محسوب نميشد. محمد خاتمي در نخستين سفرش به نيويورك براي سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل با ريچارد فراي در بوستون ديدار كرد. مطرح شدن ايده گفتوگوي تمدنها شايد بيشتر از گذشته نام ايران را كنار فرهنگ و تمدن جهاني قرار داد.
فراي در «بيان زندگي خود» ميگويد: «در عين حال كه بايد فرهنگهاي گوناگون يا دست كم بخشهاي ارزشمند يك فرهنگ را در دنيا ارج نهيم و حفظ كنيم همزمان بايد مفهوم برخورد تمدنها را از ذهن بزداييم. در سراسر تاريخ ما با درگيري افراطيوني روبهرو هستيم كه قدرت را به چنگ ميآورند و مردم را تحريك ميكنند و تمدنها را در برابر يكديگر قرار ميدهند.».زمستان سال 1382 به همت جامعه بينالمللي فرهنگ ايراني و مركز امريكايي مطالعات ايراني و دانشگاه كلمبيا «بزرگداشت پنج دهه خدمات خستگيناپذير پروفسور فراي» برگزار شد و پيام محمد خاتمي رييسجمهور ايران در آن خوانده شد.
در ايران نيز در دوم تيرماه 1383 بزرگداشت ريجارد نلسون فراي توسط دو نهاد فرهنگستان زبان و ادب فارسي (به رياست دكتر غلامعلي حداد عادل) و سازمان فرهنگ و ارتباط اسلامي (به رياست حجتالاسلام محمدي عراقي) و با همكاري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و معاونت پژوهشي و فرهنگي وزارت امور خارجه برگزار شد. در اين مراسم با سخنراني دكتر سيد مصطفي محقق داماد، رييس هياتمديره بنياد موقوفه محمود افشار جايزه سالانه اين بنياد به فراي اهدا شد. اين جايزه پيشتر به نذير احمد، ظهورالدين احمد، جان هوننين، كليفورد ادموند باسورث و تسونه ئو كوروياناگي اهدا شده.
شهريور 1389 در يك برنامه تلويزيوني اعلام شد كه محمود احمدينژاد رييسجمهور خانهيي را به آقاي فراي اهدا كرده است. بخشهايي از تصاوير بريدن روبان(!) نيز روي خبرگزاريها رفت. اين ملك تاريخي كه به «عمارت تميزي» معروف است در خيابان ابن سيناي اصفهان، بازارچه قاضي واقع
است.
پس از آن انتقادهاي برخي جرايد نسبت به اين اقدام و برخي موضعگيريها سبب شد تا داستان واگذاري اين عمارت مسكوت بماند. با اين حال مشخصا ريچارد فراي اين تعارف را چندان جدي نگرفته بود و تنها به مدفني براي جنازهاش اكتفا كرده بود. باري، اصفهان، دوشنبه يا بوستون چندان فرقي نميكند. فراي با افتخار زندگي كرد، با عشق كار كرد و نامش را روي برگهاي زيادي از منابع ايرانشناسي به يادگار گذاشت.
بخشهايي از مقاله «تطبيق لهجههاي خوري و بلوچي» خود به تمامي گوياست كه فراي چطور كار كرد و چه كار كرد: «اگر به نقشه ايران نگاه كنيد واحهيي را مشاهده خواهيد كرد به اسم جندق كه شايد معرب كلمه كندك (از ريشه فارسي كندن) باشد. اين واحه در منتها اليه شمالي بيابانك قرار گرفته است. اينطور به نظر ميرسيد كه اين ناحيه از كليه نواحي مجاور بيشتر منفك و مجزا بوده و من يقين نداشتم كه بتوان اثرات زبان باستاني را در آنجا يافت. پس از بيابانك مصمم شديم كه از بيابان عبور كرده و خود را به طبس و سپس بيرجند و سيستان (زابل) و بعد هم بلوچستان (ايرانشهر و چابهار) برسانيم. اما به واسطه اتفاقاتي كه در راه پيش آمد مجبور شديم برنامه خود را عوض كنيم. با اين حال موفق شدم زبانهاي سيستاني و بلوچي را هم مثل زبان اهل بيابانك مورد مطالعه قرار بدهم.»
پينوشتها:
1- در بيان زندگي خود، بخارا، 1383، ص 122
2 -همان ص 125
3- مهر 1331 شماره 4 ص 143
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید