1393/1/19 ۱۳:۱۳
واژه ترانه را «جوان خوشروی تر و تازه» معنی کردهاند اما در ارتباط با نوعی از شعر ایرانی که در طول تاریخ – با تغییرات و تجربیاتی – به «ترانه» معروف است نمیتواند تعریف بالا وافی به مقصود باشد. ترانه از «ترانه» پارسی باستان گرفته شده که به معنای شعرهایی بدون «هجایی» است و عمدتاً ریتمیک و ضربی و در گسترههایی از تاریخ ادبی ایران مردمی و عامهپسند است.
واژه ترانه را «جوان خوشروی تر و تازه» معنی کردهاند اما در ارتباط با نوعی از شعر ایرانی که در طول تاریخ – با تغییرات و تجربیاتی – به «ترانه» معروف است نمیتواند تعریف بالا وافی به مقصود باشد. ترانه از «ترانه» پارسی باستان گرفته شده که به معنای شعرهایی بدون «هجایی» است و عمدتاً ریتمیک و ضربی و در گسترههایی از تاریخ ادبی ایران مردمی و عامهپسند است. ترانه پیش از شعر عروضی ایران وجود داشته و میبینیم که هنوز هم مردم روستاها و عشایر و کوهنشینها سرودههای عاشقانه و شاد و ضربیای را میخوانند که در تقسیمبندی قوالب شعر جزو «ترانه»ها قرار میگیرند. بعضی عالمان عروضی قدیم این وزن را از زحافات بحر هزج میشمردهاند اما وزن ترانه با وزن رباعی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع یا همان وزن معروف لاحول و لاقوه الا بالله گاهی تطبیق داده شد ولی آنچه مسلم است وزن رباعی (یا به تعبیری روایی که با این نامگذاری ارتباطش با شعر چهارلختی یا چهار مصرعی (رباع) قطع میشود و بین آنها مرزبندی مشخصی به وجود میآید. رباعی بیشتر به نوع سرودههای خیام و ابوسعید ابوالخیر و ... گفته میشود و ترانه بیشتر به سرودههای باباطاهر عریان یا فیالمثل فائز دشتستانی سراینده نامدار و محبوب اهالی بنادر جنوب ایران و بوشهر و خلیجفارس که همان بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل است اما ترانه، باز هم وسعت بیشتری دارد چه از نظر قالب و تعداد مصرعها و چه از نظر موضوع و محتوا. بحث پیرامون این اوزان و مختصات عروضی آن، مفصل است و نمیخواهیم وارد آن شویم چرا که وزن ترانه برای مردم ما کاملاً آشناست و بخصوص همانطور که گفته شد اختصاص به طبقات باسواد و فرهیخته ندارد. مردم عادی و عامی و کم سواد هم این وزن و نوع شعر را به خوبی میشناسند. در این مورد یعنی وزن و بحر ترانه میتوان به پژوهشهای استادان فقید دکتر پرویز ناتل خانلری و مسعود فرزاد مراجعه کرد و از قدیمیها هم به آثار ابوعلیحسن ابنعلی قطان مروزی مراجعه کرد.
ترانه و ادب منظوم عامیانه
از ابتدای پیدایی ادبیات فارسی به طور طبیعی که جذابیتهای نظم و واژگان موزون و کلامهای آهنگین و همراهی با موسیقی برتر و گفتارهای منثور میچربیده ترانههای عامیانه به شکل فزاینده و قابل ملاحظهای در میان تودههای گسترده و گونهگون مردم انتشار یافته است. سرایندگان این ترانهها هرگز شناخته نشدهاند اما سینه به سینه در میان اقشار مختلف مردم – شهری و روستایی – نقل شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده کما این که هزاران ترانه و شعر و متل و مثل و کارآوا (آهنگها و شعرهای بخصوصی که صاحبان حرف و مشاغل در موقع انجام کار میخوانند یا ترنم میکنند و مرتبط با حرفه و شغل آنهاست مثل قالیبافان و بناها و...) و لالایی و واسونک (آهنگهای شاد عروسیها و ختنه سوران و سفرهای زیارتی مهم) و بازیهای موزون و شادیانهها و بالعکس مویهها و سوگخوانیها و دعا و نفرین و چیستان و غیرهغیره وجود دارد که در میان مردم شهرها و روستاهای ایران و نیز عشایر و طوایف بسیار مشهور و متداولند، اما به هیچ وجه به سراینده یا پدیدآورنده بخصوصی مربوط نیستند و تغییرات و تحریفات آنها هم فراوان است و نیز کسی نمیداند چه کسی آنها را سروده و طی قرون گذشته به ادبیات شفاهی منظوم ایران تعلق داشتهاند. شاید از زمان صادق هدایت به بعد باشد که نسبت به ضبط و ثبت و آوانویسی آنها اقدام شده و پس از این به آن خواهیم پرداخت.
اگر نوع ادبی و قالب ترانه (چهار لختی در بحری که قبلاً گفته شد) از صفت تر و تازه و با نشاط و خوشروی گرفته شده باشد طبعاً در بین حالات دستوری «قید» است یعنی توصیفکننده فعل (تر+انه) مانند قید مردانه که میگوییم فلانی با مشکلات زندگی مردانه مبارزه کرد یا شادمانه یا کودکانه ... وقس علیهذا پس طبعاً در ابتدا گفته شده او ترانه شعر میگوید یعنی فضل یا حالت شعر سرودنش شاد و پرطراوت و تازه و شادیانگیز است کما این که حافظ بزرگ میفرماید:
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد
یعنی این که غمگین بودن با شعر تر (شاد) گفتن مغایر است. همچنان است که مرحوم دکتر خانلری در حافظ مصحح خودش: کی شعر خوشانگیز و... ضبط نموده. میدانیم که حافظ این صفت را نیز واژه عربی «طبری» (هم ریشه و هم خانواده طراوت) را بارها به کار برده. پس نتیجه میگیریم که ترانه که قید است نمیتواند به عنوان نوع یک شعر فارسی از صفت تر گرفته شده باشد و همین ریشه «ترونه» باستانی صحیحتر به نظر میرسد. بیفزاییم که واژه دیوانه که امروزه به عنوان یک صفت ناخوشایند برای بعضی افراد که مشکلات حاد روانی دارند به کار میرود در اصل قید بوده و از دیو (همان موجود خیالی تبهکار که فردوسی هم فراوان از آن گفته است گرفته شده. دیو + انه که میشود دیوانه که مثلاً گفته شده فلانی دیوانه را مردم رفتار میکند.
ترانه در تاریخ
یکی از مهمترین و گستردهترین ژانرهای فرهنگ عامه یا به غلط فرهنگ عامیانه ایران که به قول فرنگیها همان فولکلور باشد ترانهها یا دوبیتیهای محلی هستند که جزو گنجینه نواهای عاشقانه مردم پاک و ساده روستاها و عشایر ایرانند. البته واژه «ترانه» امروزه بیشتر علاوه بر تصنیف به همین دو بیتیهای ناپیوستهای گفته میشود که توسط گویندگان مشخص یا نامشخص سروده شدهاند که نمونه کامل عیار آن – همانطور که گفته شد- ترانههای بابا طاهر عریان همدانی است که میتوان او را پرچم دوبیتی یا ترانه عاشقانه و عارفانه دانست.
تو که نوشم نئی نیشم چرایی؟
تو که یارم نئی پیشم چرایی؟
تو که مرهم نئی ریش دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی؟
که شاعر آن مشخص است اما از ترانههای با سرایندگان نامشخص
تو را میخام وگرنه یار بسیار
گلی میخام وگرنه خار بسیار
گلی میخام که در سایهش نشینم
وگرنه سایه دیوار بسیار
یا:
نمیچینم گلی که خار داره
نمیگیرم وِلی که یار داره
نمیچینم گلی مانند شببو
که شببو بوی زلف یار داره
(وِل یعنی دلدار، دلبر، معشوقه)
طبق نظر دکتر زرینکوب «در واقع قدیمیترین نمونه کلام موزون که به زبان فارسی، موجود است تصنیفهای عامیانه است: حرارهها سرودها- سرود اهل بخارا، سرود اهل بخل – و جز آنها» او از قرائن چنین برداشت میکند که چون سرگذشت پهلوانها و نامآوران نزد عامه رنگ قهرمانی بیشتری میگرفته است، موضوع چامهها و سرودهای عامیانه شده و نمونه آن در ادوار ساسانیان و داستانهای راجع به بهرام گور و ترانههای راجع به خسرو پرویز..... استاد در تبیین این موضوع میفرماید: «.... با آن که از ترانههای قبل از اسلام – که ظاهراً الحان کسانی چون باربد و نکیسا را شور و حرارتی میداده است- اکنون نمونهای در دست نیست، وجود تصنیفها و سرودهایی که بلافاصله بعد از ظهور اسلام در سرزمین ایران پدید آمده است حاکیست از وجود این گونه اشعار عامیانه قبل از اسلام، جایی که از نشأت و تحول شعر فارسی سخن میرود شعر قدیم عامیانه سهم عمده دارد. کاملترین صورت موجود این شعر عامیانه هم عبارتست از شکل «فهلویات» -دوبیتیهای فهلوی- همین فهلویات است که از قدیم در زبان خنیاگر محلی آفریننده شور و هیجان و رقص و طرب بوده است. تعدادی از آنها (فهلویات) به لهجههای محلی در کتب مختلف نقل شده است. بعضی از شعرای قدیم حتی به همان شیوه عامیانه فهلویات سروده از ترانه هم -که از فهلویات قدیم پدید آمد- بعدها در دست کسانی چون عنصری و خیام قالب رباعی را بیشتر مناسب خویش یافت و در مجالس مایه شورانگیزی شد. عنوان دو بیت و دوبیتی در اول اطلاق به هر نوع ترانه میشد.... البته قدرت و حیات این اشعار – و این نوع ادب – بستگی تمام داشته است به یک خاصیت آنها: شفاهی بودن نشان (شعر بیدروغ، شعر بی نقاب صص 174 و 175). البته به یاد داشته باشیم که در دوران معاصر نیز تعدادی از شاعران ما به ترانهگویی و در اغلب مواقع با لحن نو لهجه ساده و خودمانی و با به کارگیری واژگان آرام و راحت و بیادعا و غیر مطنطن گرایش زیادی نشان دادهاند از جمله هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) شاعر نوپرداز متغزل پراحساس و به عنوان مثال این دوبیتی زیبا.
پرستوی فراری از بهارم
یک امشب میهمان این دیارم
چو ماه از پشت خرمنها در آید
به دیدارم بیا چشم انتظارم
و یا مهدی اخوان ثالث (م.امید) شاعر شعرشناس استاد و آن چند دوبیتی دلنشین با عنوان کلی «سر کوه بلند ...» او:
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش نالهای نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
در سال 1341 نگارنده این سطور تعدادی از ترانهها یا دوبیتیهای خود را – که همان مختصات یاد شده را داشتند – با یک مقدمه نسبتاً رسا به همراه دوبیتیهای دوست شاعرم سیروس مشفقی – که در آن سالها ساکن اهواز بود – به چاپ رساند.
دوبیتیهای فریدون مژده، تیمور گورگین، عزتاله زنگنه و شاعران مطرح دیگر اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 نیز مرتباً در مجلات ادبی به چاپ میرسید. بعد از انقلاب کمکم رباعی جای دوبیتی را گرفت. راوندی مورخ و نویسنده نامدار ایرانی اواخر قرن 6 و اوایل قرن 7 هجری قمری در کتاب مشهور و معتبرش – راحه الصدور (تألیف یافته در 599 تا 603 ه.ق)- از سرایندهای به نام نجمالدین ذکر میکند که به گردآوری این گونه ترانهها – همان سرودههای چهار مصرعی موضوعدار عمدتاً عامیانه و ساری در طیفهای معمولی مردم – اشتغال داشته و به همین اعتبار به «نجمالدین دوبیتی» معروف شده.
ترانه یا تصنیف
نوع دیگر ترانه سرودههای منظوم غالباً مقفی و گاه مردفی هستند که با اوزان مختلف و به مناسبتهای گوناگون گاه بدون هیچ مناسبت یا – به قول معروف – شأن نزولی به وجود آمده و شهرت عام دارند و گفتیم از پیشینه دراز دامنی برخوردار است. این نوع از شعر را «حراره» و بعدها «تصنیف» میگفتهاند. شاید قدیمیترین ترانهای که از گذشتههای دور باقی مانده حرارهای است که برای شخصی همچون «ابن مفرغ» گفته شده و در منابع معتبر ذکر آن آمده است،
صادق هدایت نویسنده مشهور ایرانی که محقق هم بوده و در زمینه گردآوری فرهنگ مردم یا فولکلور از پیشقراولان دوران معاصر است در مقاله اوسانه خود (نوشتههای پراکنده، گردآوری حسن قائمیان، انتشارات امیرکبیر، تهران،چ. دوم ، 1344، ص،300) میگوید: ... در شباهت این ابیات با ترانههای ملی (مقصود هدایت «مردمی» و عامیانه است نه ملی به مفهومی که اینک وجود دارد) امروز جای تردید نیست.»
نظر هدایت کاملاً درست است. زبان این تصنیفها و حرارهها با زبان امروزی ترانههایمان بسیار نزدیک است که یک وجه مهم آن میتواند انسجام، استحکام، رسانندگی و وسعت زبان فارسی باشد که از سدههای آغاز تشکیل و تشکل زبان فارسی تا کنون تقریباً همیشه مورد استفاده و تفهیم و تفاهم بوده است. ضمن این که احساس و عاطفه و پاکی مردم همچنان در همه ادوار و اعصار پا بر جا و استوار بوده است چرا که مؤلفه اصلی ترانهها همان عشق و عاطفه و احساس و همدلی عمومی مردم است.
علامه محمدخان قزوینی مورخ و محقق نامدار در مورد ترانههای اخیر میفرماید: «... این ابیات [از ختلان آمذیه... و امثالهم] اگرچه آنها را شاید از قبیل شعر ادبی به معنی متعارف مصطلح نتوان محسوب نمود بلکه ظاهراً از اشعار عامیانه است که اکنون تصنیف گویند ولی در هر صورت نمونه بسیار دلکش غریبی است از جنس شعر در هزار و دویست سال پیش از این (تاریخ نگارش اوایل دهه 20 ش بوده) در خراسان...» جالب این است که محقق دقیق و قدماییاندیش با آن ملاکهای سختگیرانه، کلاسیک این گونه شعرها را «بسیار دلکش ...» معرفی میکند.
بسیاری از غزلیات مولانا در دیوان ارجمند شمس به نظر میرسد که در حالت تواجد و شور و حال و بیخودی و بسط عارفانه سروده شدهاند و در حلقه عاشقان و مریدان و شاید با دف و نی خوانده میشدهاند. به هر حال گونهای از شعر ریتمیک و موسیقایی چکامه مشهور رودکی سمرقندی یعنی «بوی جوی مولیان آید همی» را نیز باید از همین سنخ سرودهها دانست کما اینکه بعد از قرنها توسط استاد غلامحسین بنان به رسایی و زیبایی هر چه تمامتر خوانده شد و در عداد ترانههای موفق معاصر قرار گرفت. در زمان ناصرالدین شاه قاجار شاهی که 50 سال تقریباً با کمترین دلشوره و آشوبی بر این ملت گرفتار حکومت کرد در سال 1288 ه. ق قحطی شدیدی در تهران روی داد که مردم به زحمت و عبرت مالایکانی دچار شدند و طبعاً آن سال سال بد و دهشتباری بود. در پایان آن سال تصنیفی بر زبان مردم جاری شد با مطلع: «ای سال برنگردی»
اتفاقاً در همین سال (1288 ه. ق) شاه با زحمات و تمهیدات زیاد قصد زیارت عتبات را در بینالنهرین (عراق حالیه) داشته و مردم که دل خوشی از شاه نداشتهاند و این سفر را نیز سفری ریاکارانه و پرخرج و بیاثر میدانستهاند بخصوص با توجه به قحطی و مجاعهای که وجود داشته و قیمت نان و البته کمیت و کیفیت آن بسیار رنجآور بوده خشم خود را به صورت تصنیف زیر نشان دادهاند:
شاه کج کلا / رفته کربلا / نون شده گرون / یه من یه قرون (که در آن موقع نرخ بالایی بود) / از دست وزیر / ما شدیم اسیر که میرزاعلی اصغرخان اتابک صدراعظم نیز مورد حمله و شماتت قرار گرفته است. مهدی قلی خان هدایت در کتاب جالب و خواندنی خود – خاطرات و خطرات – میگوید: «در سنه 88 قحطیای شد که یاران فراموش کردند عشق ... مرحوم حاج ملا ... گندم را خروار خروار میفروخت هر خروار شصت و چهار تومان...» مرحوم مهدی بامداد در جلد دوم از کتاب «شرح رجال ایران» قیمت گندم سال قبل یعنی 87 هجری را خرواری 25 تا 30 ریال ذکر کرد که میتوان گران شدن یا به قول امروزیها «تورم» وحشتناک قیمتها از جمله گندم و آرد و به تبع آن ارزاق دیگر را سنجید.
پروفسور ادوارد براون در جلد چهارم از تاریخ ادبی معروف خود که توسط استاد فقید رشید یاسمی ترجمه و تصحیح و تحشیه شده یکی از تصنیفهایی را که توسط مردم ناراضی در هجو سلطان مسعود میرزا ظلالسلطان فرزند ناصرالدین شاه حاکم بیرحم و خونریز اصفهان که شوهرخواهرش صارم الدوله را برای تصاحب مال الارث خواهرش به نحو فجیعی کشته بود ساختهاند ذکر میکند ستاره کوره شاه نمیشه / شازده لوچه شاه نمیشه / تو بودی که پارک می ساختی / سر در لاک میساختی / پشتتو دادی به پشتی / صارم الدوله را کشتی
که میدانیم ظل السلطان دستور میدهد صارم الدوله را به بند کشیده و روی زمین میخوابانند. بالشی (پشتی) روی صورت آن بیچاره میگذارند و با همه هیکل گندهاش روی آن مینشیند سیگاری روشن میکند و مشغول کشیدن میشود. صارم الدوله خفه میشود و باقی قضایا.
(هوشنگ گلشیری) نویسنده فقید این صحنه وحشتبار را در کتاب خواندنی و ماندنی خود شازده احتجاب به خوبی و رسایی نشان داده و بهمن فرمانآرا کارگردان مشهور در فیلمی که از این کتاب تهیه کرد با مهارت هرچه تمامتر آن صحنه را به تصویر کشید.
ترانههای سیاسی
وقتی که در سال 1313 ه.ق میرزا رضای کرمانی به قول خودش «برای خشکاندن ریشه فساد» در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) شهرری تیری به قلب ناصرالدین شاه شلیک کرد و او را در دم کشت، میرزا رضا را دستگیر کرده و برای محاکمه و اعدام به زندان طویله بردند این تصنیف بر سر زبانها افتاد.
میرزا رضای رشیدم/ واسهت کوفته کشیدم/ نیومدی سر کشیدم/ ... یا میرزا رضا کوتوله/ به شاه زدی گلوله
که در تصنیف اول صفت رشید به او داده میشود و در تصنیف دوم کوتوله شاید این صفت دوم از باب نجیب باشد چرا که با عکسهایی که از او دیدهایم یا توصیفاتی که از او شنیدهایم مردی کوتوله نبوده است. در زمان مشروطیت و قضایای قبل و بعد از آن هم و دوران استبداد صغیر محمدعلی شاهی تصنیفهایی ساخته و شایع شده است که ازجمله:
دیزی بازاری شوره
چشم مستبد کوره
ممدلی شاه قرت کو؟/ توپ شنیدرت کو؟
بعضی از تصنیفها هم خالی از رکاکتی نبودهاند مانند آن تصنیف که برای یک خانم فرانسوی مقیم تهران سروده و خوانده میشده.
بسیاری از وقایع دیگر سیاسی و اجتماعی هم ضمن تصانیف کوتاه و بلند که سراینده آنها مشخص نیست ذکر شدهاند مانند این تصنیف که زنها در مذمت اعتیاد و ذم تریاک و تریاکیان میخوانده و شوهران خود را ملامت یا تحذیر میکردهاند:
شوهری تریاکیه/ شال کرم خاکیه/ شب که میاد به خونه/ ازم میگیره بهونه/ باد تو هونگ بکوفتی؟!/ زیر سبیلمو نروفتی؟ که نمونهای است از یک ترانه طنزآمیز عامیانه غیر عاشقانه که ابداً گویندهاش مشخص نیست و چند دهه قبل بر افواه تودههای فرودست جامعه بخصوص زنها جایش تصنیف مصدریای است عربی از ثلاثی مجرد از صنیف تصنیف که به باب تفعیل رفته و به معنای گونهگون شدن است نوعی از ادبیات منظوم هنرمندانه و معمولاً درآمیخته با موسیقی و ارکستراسیون که به نوعی خوانندهای آن سرودهها را با تحریرها و فراز و فرودها میخواند و مشتمل است بر پارههای مساوی یا نامساوی که اغلب در سرایش آنها قافیه هم رعایت میشود ولی جای قافیه خیلی مشخص نیست. تصنیف اغلب دارای وزن عروضی یا هجایی است ولی خالی از این قید نیز سروده شده است. سالها بود که در رادیو و تلویزیون و مجامع هنری به تصنیف «ترانه» هم میگفتند ولی در سه دهه اخیر یعنی پس از انقلاب در این مورد واژه سرود را بیشتر به کار میبرند. سرود در اصل «سروت» بوده، کلمهای است سانسکریت که در ایران قدمت زیادی دارد مثل سرودها، خسروانی و معمولاً در ایران واژه سرود به سرودههایی آهنگین و حماسی اطلاق میشده و از بعد مشروطیت که عرق ملی و علایق میهندوستی بیشتر از سابق مورد تبلیغ بوده توسعه یافته است و در دوره رضاشاهی با کمک قشون و ارتش «سرود» در پادگانهای نظامی، مراکز آموزش عالی و مدارس، جایگاه ویژهای یافت تا جایی که در مدارس ابتدایی و دبیرستان جزو دروس اصلی بود و معلمها و مربیهایی- که معمولاً با یکی دو ساز موسیقی آشنایی داشته برای این کار استخدام میشدند ولی بعدها اهمیت خود را از دست داد یا لااقل از برنامه درسی هفتگی به گمانم خارج شده است ترانهها یا همان دوبیتیهای روستایی یکی از گوهرهای گرانبها و نازنین «فرهنگ مردم» در سرتاسر ایران است. قالبی مهربان و آرام و کوتاه و مالامال از عشق و بیتابی، شادی و شوق به زندگی و یا اندوه و اشک اما نه یأس و دلزدگی و دل بریدن از آینده، زبان احساس و عاطفه پاکترین و بیآلایشترین مردم این سرزمین، روستائیان، کوهنشینان، ساکنین ایلات و عشایر، باشندگان سختکوش دامنهها و دامونهای جنگل، پویندگان افقهای طولانی صحراها و بیابانها حکایتگران مهر و بیمهر، وصل و هجر، وفاداری و گاه بیوفایی و به طور خلاصه جان و جوهر زندگی و همبستگیهای انسانی در سرودههای نامکتوب و شفاهی این شاعران ناشناخته و این عاشقان گمنام به مؤثرترین شکل ممکن منعکس شده است.
در این دوبیتیها، یا ترانهها، با «بایاتیلار» (به قول هموطنان آذری زبان) با گویندگانی مواجهیم که هرگز نخواستهاند نامی – در این ارتباط - از آنها به جا بماند. داعیه شاعری هم هرگز نداشتهاند و ای بسا که در این انتقال از سینهای به سینهای و زبانی به زبانی تغییرات و تحریفات زیادی هم پیدا کرده باشند و در لهجههای گوناگون نقلهای متفاوت داشته باشند.
گردآوری ترانهها
مرحوم حسین کوهی کرمانی که مدیر نشریه نسیم صبا بود با حمایت مرحوم استاد محمدعلی فروغی و همفکری و همرایی زنده یاد استاد محمدتقی ملکالشعرای بهار در سال 1317 ش. کتابی با قطع کوچک اما نسبتاً قطور منتشر کرد با عنوان 700 ترانه روستایی ایران که کارنمایان و پیشتازانهای بود در گردآوری و اعرابگذاری مقدار معتنابهی از گنجینه ارجمند فرهنگ منظوم عاشقانه روستاهای ایران. او اولین کسی بود که به طور جدی و علمی به این کار پرداخت. همو هفت سال پیش تر از این کتاب دیگری به سال 1310 با عنوان ترانههای ملی ایران (فهلویات) منتشر کرده بود. بیشک فصل تقدم در این مورد برای آن پژوهنده سختکوش و میهن دوست و مردمگرای محفوظ است.
جز او کسان دیگری هم برای گردآوری این ترانهها تلاش و تکاپو داشتهاند از جمله م.ع.فرزانه پژوهشگر دقیق آذربایجانی که در کتاب دوجلدی «بایاتیلار» خود دوبیتیهای عامیانه مردم روستایی و طایفه نشین آذربایجان را تهیه و تدوین کرد و در سال 1358 منتشر نمود. در همین جا باید از زندهیاد صمد بهرنگی نویسنده آزاده و مردم دوست خطه ارجمند آذربایجان نام ببریم که در کنار قصههای پرمفهوم و زیبایش (چه برگرفته از فولکلور و چه برخاسته از ذهن و زمان خودش) برای کودکان ایرانی در تهیه و گردآوری فرهنگ عامه آذربایجان مستقلاً و یا با کمک همقلمانش سعی بلیغ داشت که قصه کچل کفترباز از آن جمله است. در تنظیم ادبیات منظوم فولکلوریک آذربایجان خوشبختانه چون بهرنگی شاعر نبود عیناً آن منابع را از سینه مردم به صفحه کاغذ منتقل کرد. یعنی این که جزئی نه بر آنها افزود و نه کاست و نه ویراست.
در میان گویندگان مشخص و معرفیشده دوبیتیهای ناپیوسته یا همان نوع شعر و قالبی که به ترانه شهرت دارد معدودی فقط در این ژانر و قالب طبعآزمایی کرده و صاحب معروفیت شدند که مهم تر از همه باباطاهر عریان همدانی است؛ شاعر عارف پاکباز عاشق وارسته که نیاز به معرفی ندارد و دیوانش یا مجموعه همان دوبیتیها به فراوانی در دسترس مردم است، دیگری فائز دشتستانی است متولد 1200 ه.ق (احتمالاً) و متوفای 1290 ه.ق شاعری مردمی اهل دشتستان در جنوب ایران که دوبیتیهای عاشقانه و زیبا و جذابش در میان مردم شهرهای حاشیه خلیجفارس بالاخص بوشهر از شهرت و محبوبیت خاصی برخوردارند و به نحوه مخصوص و غمانگیزی خوانده میشوند البته تحریفها و تخلیطهایی هم مثل آثار هر شاعر مردمی و پرمخاطب دیگر در آن ها به وجود آمده، خواندن و ترنم سرودههای فائز که به آن فائزخوانی یا شروه (برخون همزه) هم میگویند لحن و لهجه ویژهای است که در آن مناطق کاملاً رواج دارد. در دوبیتیهای این شاعر مردمی: اندوه، غربت، عشق، فراق، ملال، ترس، دلشوره و بسیاری از حسهای پاک و ناگزیر بشری و عواطف زلال انسانی نمودار است. محمد صمصامی در سال 1349 مجموعهای در 144 صفحه متن و 22 صفحه مقدمه از شعرهای او را گردآورد و از سوی دفتر پرورش افکار اصفهان منتشر کرد.
همانطور که گفته شد اشعاری که در قالب دوبیتی توسط سرایندگان باسواد یا بیسواد و عمدتاً ناشناس در سرتاسر ایران سروده شدهاند و سینه به سینه نقل شده و از نسلی به نسلی منتقل شدهاند و اغلب آنها با لهجههای محلی خودشان پدید آمدهاند باید از سرودههای شاعری مازندرانی نام برد به نام «امیری» یا «امیر پازواری» که با لهجه مازنی مورد علاقه مردم آن سامانند یا از شعرهایی مویهدار و بسیار غمانگیز از مادری «جوان مرده» در دزفول به نام «مارضا» یعنی مادر رضا که گویا در اثر کشته شدن پسر جوان و شجاعش به نام جعفر به دست راهزنان در گلال کهنگ بین راه دزفول به شوشتر سوگسرودههایی را خود فی البداهه میگفته و میخوانده که در سینه و حافظه مردم و دوستدارانش و همدلان و اندوهگنانش باقی مانده. به یاد دارم که مرحوم حاج عبدالحسین صنیعی معمار مشهور دزفول برای پدرم میگفت: «من مارضا را دیده بودم و این شعرها را با لحن و لهجه خیلی غمانگیزی میخواند و ما بیاختیار گریه میکردیم». قسمتی از این سوگسرودهها را مرحوم سیدمحمدعلی امام (ابرازی) گردآوری، آوانویسی کرده و به چاپ رسانده است، بعضی از دانشجویان دزفولی کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشکدههای ایران نیز در گردآوری و توضیح سرودههای آن مادر دلشکسته کوشش کردهاند. در ادبیات بومی استان هم شخصی به نام «پریشان» به ترانههای زیادی به لهجه سری از خود به جا گذاشته که در پی مردم آن ناحیه شهرت و تداول دارند.
پروفسور دونالد ویلپر، ژیلبرت لازار، تئودور نولدکه، ادوارد براون و... از پژوهندگان شناختهشده خارجی هستند که در گردآوری و تدوین و انتشار این گونه ترانهها، واسونکها، سرودههای شفاهی شاد و طنزآمیز و گاه غمگین و تراژدیگونه سعی و اهتمام نمودهاند. صادق هدایت در گردآوری و ضبط ترانهها و تصنیفهای محلی در کتاب فولکلور خود و بعضاً در نیرنگستان کوشش کرده است.
«ترانههای نیمروز» مجموعهای از دوبیتیهای ناپیوسته و تصنیفهای سیستانی است که از عیسی نیکوکار در دست است.
از هفتصد ترانه روستایی گردآوری دقیق و دلسوزانه مرحوم حسین کوهی کرمانی قبلاً یاد کردیم و نیاز به تکرار نیست.
«ترانههای خراسان» گردآوری آقای شکورزاده را هم سالها قبل دیدهام. مرحوم مین باشیان و مرحوم حسین گل گلاب نیز در گردآوری و تبیین و هارمونیزاسیون ترانههای محلی کوشش بلیغ داشتهاند. در دهههای گذشته که برنامه ادبی – موسیقایی گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ به همت مرحوم مشیر همایون شهردار و استاد روحالله خالقی آهنگساز و نوازنده فقید و هوشنگ ابتهاج شاعر نامآور در رادیو تهران اجرا می شد، برنامه دیگری با عنوان «گلهای صحرایی» تهیه و عرضه گردید که به پخش و خوانش ترانههای محلی به صورت دکوراسیون و ارکستراسیون با آواز میپرداخت و از برنامههای خوب و پرشنونده بود.
در سال 1344 ش. ترانههای کردی (با ترجمه فارسی) توسط شخصی با نام م.س.پ در 13 صفحه بدون تاریخ چاپ شد.
ترانههای محلی لرستان را حمید ایزدپناه در سال 1345 در خرمآباد در 4 صفحه منتشر کرد.
ترانههای روستایی کرمان را شخصی به نام رجبی همراه با ترانههای خیام در سال 1344 چاپ کرد.
ترانههای روستایی گردآوری مرحوم مهندس پرویز نیلوفری با ترجمه انگلیسی آن ها توسط منوچهر آریانپور کاشانی از سوی مدرسه عالی ترجمه (سابق) منتشر شد.
-ترانههای محلی (فارسی)، آذربایجانی، گیلکی) در 163 صفحه در سال 1333 توسط انتشارات امیرکبیر تهران چاپ شد.
-ترانههای کردی (گورانی) را دکتر سیدمحمدبن عبدالله کیوانپور مکری (متخلص و مشهور به کیوان) در سال 1330 در تهران چاپ کرد.
-ترانههای خوانساری را یوسف بخشی خوانساری در 96 صفحه در سال 1334 در تهران منتشر کرد.
-ترانههای محلی آذربایجانی را عزیز شعبانی در 11 صفحه در تبریز در سال 1334 چاپ کرد.
- ترانههای جنوب توسط صادق همایونی در 313 صفحه در سال 1345 توسط اداره انتشارات فرهنگ عامه وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق منتشر شد.
-صادق همایونی نیز در گردآوری و اشاعه دوبیتیها و ترانههای استان فارس از گویندگان است.
در این مورد یعنی گردآوری ترانهها کارهای فراوان دیگر نیز صورت گرفته که فعلاً از آن میگذریم.
-استاد محمدامین ادیب طوسی کتابی دارد با عنوان «رابطه شعر فارسی با ترانههای محلی». امید است عمر مجال دهد این پژوهش را پی بگیریم.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید