1393/1/18 ۱۰:۲۵
اگر دشمن بداند كه رقيبي خيرانديش و خيرخواه دارد، و در دعاهايي كه براي خود ميكند، او را هم شريك ميكند، چه روحيهاي پيدا ميكند؟ اگر دشمن بشنود كه رقيب، تشنه خونش نيست، بلكه همان علاقهاي كه به حفظ خون خود دارد، به حفظ خون او نيز دارد، و از خدا ميخواهد كه خونها را حفظ كند، و در اين دعاي خير، خودي و غيرخودي را يكسان ميبيند، چقدر براي صلح و صفا و سازش آمادگي پيدا ميكند؟ اگر دشمن بداند كه رقيبش جنگطلب و جنگافروز نيست، و اگر تن به جنگ داده، از سر ناچاري و اضطرار است، و اميد دارد كه هرچه زودتر، با رقيب خويش بر سر ميز مذاكره نشيند، چه تحول روحي و چه انقلاب دروني پيدا ميكند؟
اگر دشمن بداند كه رقيبي خيرانديش و خيرخواه دارد، و در دعاهايي كه براي خود ميكند، او را هم شريك ميكند، چه روحيهاي پيدا ميكند؟
اگر دشمن بشنود كه رقيب، تشنه خونش نيست، بلكه همان علاقهاي كه به حفظ خون خود دارد، به حفظ خون او نيز دارد، و از خدا ميخواهد كه خونها را حفظ كند، و در اين دعاي خير، خودي و غيرخودي را يكسان ميبيند، چقدر براي صلح و صفا و سازش آمادگي پيدا ميكند؟ اگر دشمن بداند كه رقيبش جنگطلب و جنگافروز نيست، و اگر تن به جنگ داده، از سر ناچاري و اضطرار است، و اميد دارد كه هرچه زودتر، با رقيب خويش بر سر ميز مذاكره نشيند، چه تحول روحي و چه انقلاب دروني پيدا ميكند؟
اگر دشمن بداند كه اين رقيب در پي شهرت، و به دنبال مال و مكنت، و در كمين فرصت براي انتقام، و طالب جاه و جلال نيست، بلكه آرماني بلند و ايدهاي مردمپسند دارد، و هدف نهايياش نجات انسانها از ورطه ضلالت، و سوق دادن آنها به سوي قله هدايت و سعادت است، تا چه اندازه از غرور و حساسيتش كاسته ميشود و بر سر عقل ميآيد، و درنتيجه به رقيب خويش به عنوان فرشته رحمت و سروش وحدت و آيت هدايت مينگرد، نه به عنوان دشمني بدسگال و غيرخودي؟ اكنون به دعاي پرمحتوايي كه امام(ع) بيان فرموده، بنگريم؛ چرا كه «عطر آن است كه خود ببويد، نه اينكه عطار بگويد»، او ميفرمايد به جاي اينكه به دشمن دشنام دهيد، بگوييد:
ـ اللهم احقن دمائنا و دمائهم، و أصلح ذات بيننا و بينهم، و اهدهم من ضلالتهم حتي يعرف الحق من جهله، و يرعوي عن الغي والعدوان من لهج به:10 خدايا، خون ما و آنها را حفظ كن، و ميان ما و ايشان آشتي بده، و آنها را از گمراهي هدايت فرما، تا آنها كه جاهل به حقيقتاند، عارف شوند و آنان كه با حق ميستيزند و به عناد و جهل و سبكمغزي و دشمني روي آوردهاند، بازگردند.
هرگاه دشمن جنگاور احساس كند كه رقيب، خيرخواه اوست، و تشنه خون او نيست، و از نفرين او خودداري ميكند، و اگر در جبهه نبرد حضور يافته، صرفاً به خاطر دفاع، و دفع جور و تعدي و محافظت از جان و مال و ناموس مسلمانان است، اگر اهليت داشته باشد، متنبه ميشود و سلاح را بر زمين ميگذارد، و آغوش خود را براي پذيرش عروس دلرباي صلح ميگشايد، و دوستان خيرخواه را از خود نميرنجاند. انسانهاي گمراه در حكم غريقند. اگر غريقي قابل نجات است، نبايد از كوشش در راه نجاتش كوتاهي كرد. مسلمان واقعي خيّر است. افراد خيّر، تا آنجا كه بتوانند، خير ميرسانند، و دفع شر ميكنند. مردم گمراه نابيناياني هستند كه در چاه فرو غلتيدهاند، و اگر منجيان در راه نجاتشان نكوشند، گنهكارند.
چو ميبيني كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني، گناه است
نتيجه
با سيري سريع، كه در بوستان پرگل و سنبل نهجالبلاغه داشتيم، و با نگاهي اجمالي كه به اين كتاب ماندگار و پايدار افكنديم، معلوم شد كه امام علي(ع) اصالت را به صلح داده، نه جنگ. از ديدگاه حضرتش، جنگ در حكم جراحي بيمار است. اگر تني سالم باشد، نيازمند جراحي نيست. اگر جامعه بيمار نباشد، از جنگ ميپرهيزد. اسلام جنگ را براي خاموش كردن آتش خانمانسوز فتنه ميخواهد.11 اگر فتنهاي نباشد، جنگي نيست، و اگر بشود بدون جنگ، آتش فتنه را خاموش كرد، نبايد به جنگ روي آورد. گرهاي كه با دست باز ميشود، نبايد با دندان گشود. به همين جهت است كه قرآن بعد از آنكه فلسفه جنگ را دفع فتنه ميشمارد، ميفرمايد: «فإن انتهوا فلا عدوان إلا علي الظالمين: اگر آتشافروزان فتنه به خود آيند، با آنها عداوتي نيست؛ زيرا عداوت و دشمني تنها بر ظالمان و ستمكاران است.» (بقره: 2، آيه 193)
اگر امام علي(ع) با معاويه ميجنگد، بدين لحاظ است كه بنياميه را از مخوفترين فتنههاي روزگار ميشناسد؛ چنان كه فرمود: «ألا و إن أخوف الفتن عندي عليكم فتنه بني أميه، فإنها فتنه عمياء مظلمه:12 بدانيد كه مخوفترين فتنهها نزد من، فتنه بنياميه است كه فتنهاي كور و ظلماني است.» او بود كه چشم فتنه را كند، و جز او كسي جرأت اين كار را نداشت.13 جاهلان در روز فتنه گمراه ميشوند. عالمان متعهد چطور؟
جاهل به روز فتنه ره خانه گم كند عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
حضرتش ميان خوارج و بنياميه فرق ميگذاشت؛ اگرچه هر دو را براي امت اسلامي فتنه ميشمرد؛ ولي خوارج به دنبال حق بودند و حق را نيافتند؛ چرا كه روش آنها براي شناخت حق غلط بود. ولي بنياميه در پي باطل بودند، و گمشده خود را يافتند. ميان آنها «تفاوت از زمين تا آسمان است»؛ به همين جهت است كه فرمود:
ـ لاتقتلوا الخوارج بعدي؛ فليس من طلب الحق فأخطأه، كمن طلب الباطل فأدركه:14 پس از من خوارج را مكشيد؛ زيرا كسي كه در طلب حق بوده و به خطا رفته، مانند كسي نيست كه در طلب باطل بوده و به آن رسيده است.
امام علي(ع) مشوق صلح است؛ چرا كه پيامبر خدا(ص) مشوق صلح بوده و قرآن كريم و فرقان عظيم، مشوق صلح است. در نهجالبلاغه هم فلسفه جنگ تبيين شده، و هم فلسفه صلح. در اين كتاب مقدس، آن جنگ و صلحي كه با ضوابط مكتب هماهنگ باشد، قداست يافته و ارزش و اعتبار و ثواب پرچمداران آنها بالا رفته، و جنگها و صلحهايي كه خارج از ضوابط مكتب باشد، كوركورانه تلقي شده و اهل ايمان تشويق شدهاند كه از آن، كنارهگيري كنند، يا مانع آن شوند. آري ننگ جنگ غيرمكتبي كمتر از ننگ صلح تحميلي و بيضابطه نيست.
اگر صلحي با ضوابط مكتب هماهنگ باشد، بايد مشوقات آن را يافت، و آنها را به كار بست، تا آسايش و آرامش و امنيت به زندگي مردم بازگردد، و مال و جان و ناموس مردم از هرگونه خطري محفوظ و محروس بماند. اگر صلحي مورد رضاي خدا و اولياي او باشد، بايد در راه رفع موانع آن كوشيد، و صدالبته كه رفع موانع، متفرع بر شناخت موانع است؛ از اين رو فرهيختگان امت بايد آنها را بشناسند و به تبيين آنها بپردازند، تا آحاد مردم، دست به دست يكديگر دهند، و آگاهانه و هماهنگ با يكديگر، موانع را از سر راه فرشته رحمت صلح بردارند، و جامعهاي صالح و متصالح پديد آورند.
خداي متعال قومي را مفسد في الأرض شمرده است. اين قوم بنا به اشارات قرآني همواره در پي برافروختن آتش جنگ است و از آنجا كه خداي متعال جنگافروزي را نميپسندد، هر بار كه آنها جنگافروزي ميكنند، با اطفاي غيبي الهي رو برو ميشوند: «كلّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأ الله و يسعون في الأرض فساداً والله لايحب المفسدين: هرگاه آتشي براي جنگ برافروزند، خدا خاموشش ميكند، و سعي ميكنند كه در روي زمين فساد كنند، و خدا فساد را دوست نميدارد.» (مائده: 5، آيه64)
انسان با حيوان درنده فرق دارد. حيوانات درنده با چنگ و دندان با هم سخن ميگويند. انسانها داراي عقل و ادراكند، و بايد با زبان منطق و تعقل با هم سخن بگويند. اگر كسي براي بر كرسي نشاندن خواستههاي خود، به مردم چنگ و دندان نشان ميدهد، چارهاي جز كشيدن دندان و قيچي كردن چنگالش نيست. امروز صهيونيسم مفسد ثابت كرده است كه در پي جنگافروزي و فساد است. صهيونيسم نميخواهد كه بر كره زمين صلح و آرامش حاكم باشد. به همين جهت است كه دائماً از راه تهديد و تحريك، ميكوشد كه قدرتهاي (به اصطلاح) بزرگ را به جان كشورهاي ضعيف بيندازد، و از آب گلآلود ماهي بگيرد.
ما در اين نوشتار كوشيديم كه با الهام از نهجالبلاغه، هم مفهوم صلح، و هم فلسفه صلح، و هم فوايد صلح، و هم مشوقات صلح، و هم موانع صلح را بررسي كنيم، و تا آنجا كه مجال بود، با ذكر شواهدي از نهجالبلاغه و احياناً قرآن كريم، ادعاهاي خود را مستدل ساختيم. باشد كه صلح راستين علوي بر سر مردم جهان سايه افكند، و عفريت جنگ از زندگي مردم حذف و طرد شود. جنگ زاييده افكار شوم اهل فتنه است. اهل فتنه نميخواهند مردم را در آسايش و امنيت بنگرند. اينان ميخواهند مانند غده سرطاني در پيكر جامعه ريشه بدوانند، و بر حجم خود بيفزايند؛ هرچند پيكر جامعه رنجور و معذب گردد. اهل فتنه چشم به مال و جان و ناموس و عقيده سالم مردم دوختهاند، و ميكوشند كه همه را در چنگال خود درآورند، و با مردم آن كنند كه خود ميپسندند. اگر اينها نباشد، هرگز جنگي وقوع نمييابد، بلكه صلح راستين بر زندگي انسانها سايهگستر ميشود. اصولاً حكومت اسلامي هدفي جز تأمين صلح و گسترش عدل و برقراري امنيت ندارد.
از ديدگاه ملكوتي امام علي(ع) رئيس شايسته حكومت اسلامي كسي است كه گرفتار بخل و جهل و جفا و تبعيض و رشوه و تضييع سنت نباشد؛ زيرا بخيل به جمعآوري ثروت ميپردازد و جاهل، مردم را به گمراهي ميافكند، و جفاكار، مردم را از حقوق خود محروم ميكند، و اگر اهل تبعيض باشد، برخي را بر برخي مقدم ميدارد، و اگر اهل رشوه باشد، حقوق مردم پايمال ميكند، و اگر سنت را تعطيل كند، امت را به هلاكت ميافكند.15 شخصيت آسماني علوي صلحطلب است، نه جنگطلب، و اگر به حكم ناچاري تن به جنگ ميدهد، به خاطر حفظ امانتي است كه خدا و مردم به او سپردهاند. او نه تنها جنگطلب نيست، و نهتنها صلح را با تحقق شرايط مكتب، بر جنگ ترجيح ميدهد، بلكه قدرتطلب و جاهپرست هم نيست؛ چنان كه خودش گفت: أللهم إنك تعلم أنه لم يكن الذي كان منا منافسه في سلطان، ولا التماس شيئ من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من دينك، و نظهر الإصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك، و تقام المعطله من حدودك:16 خدايا، تو ميداني كه جنگ ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت نبود، بلكه ميخواستيم نشانههاي دين تو را به جايگاه خود بازگردانيم، و كشورها را اصلاح كنيم، تا ستمديدگان ايمن شوند، و قوانين و مقررات تعطيل شده تو به اجرا درآيد.
پينوشتها
10ـ نهجالبلاغه فيضالإسلام، خطبه 197// 11ـ قاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين لله (بقره: 2، آيه 193)// 12ـ نهجالبلاغه صبحي صالح، خطبه 93
13ـ أنا فقأت عين الفتنه و لم يكن ليجترء عليها أحد غيري (همان)
14ـ همان، خطبه 61 15ـ همان، خطبه 131 16ـ همان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید