1393/1/17 ۰۸:۲۰
تعصب قومي و غرور طايفهگرايي نيز بر عرب جاهلي حاكم بود و منشأ جنگهاي بسيار ميشد؛ ولي اسلام آن را محو كرد؛ چنان كه فرمود: «و اذكروا نعمهالله عليكم إذ كنتم أعداءً فألف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخوانا: نعمت خداي را به ياد آوريد كه همه با هم دشمن بوديد، و خدا دل شما را به هم الفت داد و به بركت نعمت وحي او با يكديگر برادر شديد.» (آلعمران: 3، آيه 103)
چه عواملي موجب صلح و آشتي وبرادري ميشود؟ مردمي كه بر لبه گودال آتش جنگ و خشونت و نسلكشي قرار دارند، چگونه ممكن است كه آنها را نجات داد؟ چگونه ميتوان آتش جنگ و كينه و برادركشي را فرونشانيد؟ آيا نه اين است كه بايد عوامل تشويق را شناسايي كرد و آنها را با همت بلند و عزم راسخ و سعه صدر به كار بست؟ پارهاي از مشوقات جنبه پيشگيري و پارهاي جنبه درمان دارد.
الف) عوامل پيشگيري
سران قوم و اولياي امور آنهايي كه بايد گرهگشاي زندگي مردم باشند، سعي كنند كه همه را به يك چشم بنگرند و ميان قشرهاي مختلف مردم تبعيض قائل نشوند. اين نكته ظريف و لطيف را ميتوان از همان فرمان تاريخي امام علي(ع) استفاده كرد كه خطاب به مالك اشتر صادر شده و سالها مورد استفاده خليفههاي اموي بوده و در دوره عمربن عبدالعزيز در دسترس عموم قرار گرفت امام علي(ع) در اين فرمان جاويدان از سه عامل پيشگيري سخن ميگويد: رحمت، محبت و لطف، در اينباره ميفرمايد: «و أشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم:1 بر قامت قلبت لباس رحم و محبت و لطف به مردم را بپوشان.»
اگر مردم بدانند كه زمامدارشان دلي مهربان و آكنده از رحم و مهر و لطف دارد و همواره به ياد ايشان است، هرگز برسرش نميشورند و شعار «مرگ بر...» سر نميدهند و اسباب سقوطش را فراهم نميكنند و او را به دار نميآويزند، يا فرارش نمي دهند. آنچه امروز «بهار عربي» نام گرفته و اگر به كنه آن پي برده شود، «بيداري اسلامي» است، نتيجه نبودن رحمت و محبت و لطف شاهان و زمامداران است. اكنون هيچ زمينهاي براي آشتي و صلح بين آن ملتها و زمامدارانشان باقي نمانده، و چارهاي جز بركناري و محاكمه آنها نيست.
آيا اگر رابطه سران و ملتها رابطه گرگ و ميش باشد، امكان صلح و مصالحه وجود دارد؟ اگر روزي گرگ و ميش با هم آشتي كنند، اين ملتها هم با سران خود آشتي ميكنند؛ ولي هيهات؛ امام علي(ع) براي تقويت و تحكيم عوامل پيشگيري به پور نخعي فرمود: «و لاتكونن عليهم سبعاً ضاريا تغتنم اكلهم:2 مبادا براي آنها حيوان درندهاي باشي كه خوردنشان را غنيمت شماري.»
از ديدگاه مولاي پرهيزگاران، زمامداران تافتههاي جدابافتهاي از مردم نيستند، بلكه همه از يك نوعند و بايد به مردم به چشم برادر نوعي بنگرند، خواه مسلمان باشند و خواه غيرمسلمان؛ اگر چه مسلمانان هم برادر نوعياند، و هم برادر ديني. زمامداران اگر ميخواهند با ملتها در حال جنگ نباشند و قيام آنها را در برابر خود تجربه نكنند، راهي براي آنها وجود ندارد، جز اينكه خود را به عنوان برادر مردم بشناسند، و خود را همتراز آنهابشمارند. در اين صورت، چه نيازي كه همواره با ملتها در حالت جنگ و ستيز پنهان باشند، و آتش جنگ پنهان زير خاكستر بماند، و ناگهان از ميدان وال استريت آمريكا يا ميدان تحرير مصر يا ميادين و خيابانهاي ديگر سر برآورد و خشك و تر را بسوزاند!
اگر دولتها ميخواهند در صلحي پايدار و تفاهمي سرشار با ملتهاي خويش به سر ببرند، بايد به نكته ماندگاري كه امام علي(ع) به يار و ياور مخلص خويش يادآوري كرد، توجه كنند. مالك نبايد خود را عربي پندارد كه اكنون با مردمي قبطي و سبطي يا مصري سر و كار پيدا كرده و بر سرآنها تسلط يافته و شأنش فرمان دادن، و شأن آنها فرمان بردن بدون چون و چراست. هرگز چنين نيست: «انهم صنفان: إمّا اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق: 3 مردم[مصر] دو دستهاند: يا برادر ديني تواند، يا همانند نوعي تو.»
برادر از برادر و همنوع از همنوع انتظار دارد كه اگر گناهي از روي عمد يا خطا پيش آمد، باب عفو و گذشت و اغماض مفتوح باشد. بندهاي كه از خداي خويش انتظار گذشت دارد، اگر برمسند قدرت نشسته، بايد نسبت به مردم اهل گذشت باشد. چنين است كه جنگ پنهان ميان دولتها و ملتها، تبديل به جنگ آشكار نميشود و غائلهاي چون غائله بحرين پديد نميآيد، و صلح راستين ميان سران و مردم كشورها تحقق مييابد.
باز هم به كلام ماندگار امام به حق همه زعما و رعايا بنگريم كه فرمود: «فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذي تحب و ترضي ان يعطيك الله من عفوه وصفحه: 4همان گونه كه دوست ميداري كه خدايت از عفو و گذشت برخوردار فرمايد، تو هم مردم را از عفو و گذشت خويش برخوردار گردان.»
زمامدار بايد بداند كه جنگ با مردم جنگ با خداست. او اگر ميخواهد با خداي خويش در حال جنگ نباشد، بايد با مردم سازش كند، و اراده مردم را در ارتباط با اداره مملكت، بر اراده خود مقدم بدارد، و با تكيه بر قدرت ظاهري و پوشالي مغرور نشود، و مردم را از ياد نبرد. از ديدگاه امام همه دادگران جهان از ازل تا ابد، جنگ با مردم پيروزي ندارد؛ همان گونه كه جنگ با خدا پيروزي نخواهد داشت. خداي متعال به رباخواران كه تنها خون قشر خاصي را ميكند، فرمود: «فاذنوا بحرب منالله و رسوله: آماده باشيد براي جنگ با خدا و پيامبرش!»(بقره:2، آيه279) اگر جنگ با قشر خاصي از مردم، جنگ با خداست، جنگ با يك ملت و احياناً جنگ با ملتها چه حكمي دارد؟!
اينجاست كه ميبينيم مولاي همه سياستمداران مردمدار، به كارگزار بيدار خود ميفرمايد:«لا تنصبن نفسك لحرب الله، فانه لايدلك بنقمته، و لا غني بك عن عفوه:5خود را براي جنگ با خدا آماده مكن؛ زيرا در برابر شلاق كيفر او تواني نداري و از عفو و گذشت او بينياز نيستي.»
نهادينه بودن صلح
برخي از امور، در ميان نوع بشر، نهادينه شده و از ارزشهاي ماندگار و ستودني است. مقصود اين نيست كه هر چه نهادينه شده، ستودني است. آداب و رسومي در ميان اقوام و ملل سراغ داريم كه نهادينه شده، ولي درخور ستايش نيست. آنها كه ستودني است، هم مورد امضاي شرع است و هم مورد امضاي عقل، از نهادينه شدههاي ستودني، بلكه بسيار ستودني، احترام به پيمان صلح و خودداري از شكستن آن است.
بسيار بوده و هستند كه از نظرما كافر يا مشرك شمرده ميشوند، ولي به امضائي كه زير پيمان صلح زدهاند، حرمت ميگذارند و به هيچ وجه به خود اجازه نميدهند كه آن را ناديده انگارند؛ مگر اينكه رقيب، پيمانشكني كند كه در اين صورت ناگزير ميشوند كه معامله به مثل كنند. طرح اين مسأله ميتواند به عنوان يكي از مشوقات صلح و به عنوان پيشگيري از پيمان شكني مورد توجه قرار گيرد.
پيمانشكني هم عذاب وجدان داردو هم موجب بدنامي و سرافكندگي نزد مردم است و هم احياناً مؤاخذه و كيفر اخروي دارد. از اين عامل تشويقي بايد استفاده كرد. همه بايد امضاي خود را محترم بشمارند. اگر دغدغه دارند، نبايد پيماني را امضا كنند، و اگر امضا كردند، بايد نسبت به آن وفادار بمانند. امام مجتبي(ع) و سيدالشهدا(ع) به پيمان صلحي كه با معاويه منعقد شده بود، وفادار ماندند. تا معاويه زنده بود، در برابرش قيام نكردند. قيام امام حسين(ع) در برابر يزيد پيمان شكني نبود؛ چرا كه ولايتعهدي و خلافت يزيد بر خلاف پيمان صلح بود و معاويه مجاز نبود كه براي خود جانشين تعيين كند. در حقيقت معاويه پيمانشكني كرده بود؛ همان كاري كه بر خلاف عرف نهادينه شده بشري بود و بسيار ننگ آور شمرده ميشد.
توجه دادن انسانها به نهادينگي صلح در ميان بني آدم، از مشوقات پيشگيرانه پيمانشكني و ناپايداري صلح است؛ از از اين رو امام صالحان صلحجوي و پيشواي رزمآوران خداجوي به كارگزار حقيقتجوي خود فرمود: «قد لزم ذلك المشركون في ما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر:6 مشركاني كه اسير آداب جاهلي بودند، به عهد و پيماني كه با مسلمانان داشتند، وفادار بودند؛ زيرا عواقب ناگوار پيمان شكني را آزموده بودند.» اگر مشركي كه به خدايان پوشالي معتقد است، به خود اجازه پيمانشكني نميدهد، چرا مسلماني كه به توحيد ناب دل داده، پيمان شكني كند و آبروي خود را پيش خدا و خلق خدا بريزد؟
عبارت بالا مقدمه است بر اينكه مالك را به نشكستن پيمان صلح، تشويق كند، و به او بفهماند كه اگر وفاي به عهد و پيمان نزد كافران و مشركان خوب است، نزد مسلمانان خوبتر، و اگر پيمانشكني نزد بتپرستان زشت است، نزد يكتاپرستان مؤمن و خداجوي، زشتتر! از اين رو به او فرمود: «فلا تغدرنّ بذمتك، ولاتخيسن بعهدك، و لاتختلن عدوك:7 هرگز پيمانشكن مباش، و در عهد خود خيانت روا مدار، و دشمنت را فريب مده.» اين سخنان دلنشين شوق انگيز و عزم آفرين است، و موانع استمرار صلح را از ميان بر ميدارد.
1 تا 7ـ نهجالبلاغه، عهدنامة مالك اشتر.
صددرصد ثابت و مبرهن و آزموده است كه پيشگيري بر درمان مقدم است. چه بسا پيشگيري آسان و ارزان، و درمان دشوار و گران است. آگاهي دادن و اذهان را براي همراهي با يك سنت انساني آماده كردن، بسيار ارزشمند است.
ب) عوامل درمان
درست است كه امام علي(ع) چه در حيات پربركت پيامبر گرامي اسلام(ص) و چه در ممات آن ابرانسان روزگار در بسياري از ميادين قهرمانانه جنگيده، و بيني دشمنان خدا و بشريت را به خاك ماليده، ولي حضرتش تنها قهرمان جنگ نيست، بلكه قهرمان صلح نيز هست. از آن امام رستگاران تعجب نيست كه هم قهرمان جنگ باشد و هم قهرمان صلح؛ يعني مجمع صفات متضاد باشد.1هر اندازه روح انسان لطيفتر و متعاليتر گردد، به خدا نزديكتر ميشود، و صفات خدايي بيشتر در او تجلي مييابد. مگرنه خداي متعال، هم اول و هم آخر و هم ظاهر و هم باطن است؟2 مگر نه او هم رحمان و رحيم،3 و هم شديدالعقاب است؟4
روح بلند و لطيف امام علي(ع) پس از پيشوا و مرادش پيامبر خاتم(ص) نزديكترين ارواح به خداي متعال بود؛ بنا بر اين چه عجب، اگر او «جامع اضداد و مؤلف اشتات»5 يعني تأليفكننده امور پراكنده باشد! اگر رجزهاي جنگي او دل شيران را آب ميكرد و بر اندام پهلوانان نامدار لرزه ميانداخت و برق شمشير مردافكن و شيراوژنش چشمها را خيره ميكرد، مواعظ صلحآميزش نيز آتش خانمانسوز كينهها را فرو مينشاند و تعصبات غلط و جاهلي را خنثي ميكرد و غرور قومي و طايفهاي و ناسيوناليستي و نژادي را ميشكست، و از تمام مشوقاتي كه بيماري صلحگريزي و آشتيجوئي را درمان ميكرد، بهره ميجست.
گفته شد كه در زندگي بشر، اصالت با صلح است، نه جنگ، و صلح، خير است نه شر؛ بنابراين بايد ديد آن ابرمردي كه هم قهرمان جنگ و هم قهرمان صلح است، براي محقق ساختن آنچه خير و صلاح بشريت است، و فرهنگها و تمدنها را به بار مينشاند و ضامن بقاي همه آثار خير و مفيدي است كه از پيشينيان به يادگار مانده، چه چارهاي انديشيده و چه رهنمودهايي از خود به يادگار گذاشته است. با استقرائي ناقص در نهجالبلاغه ميتوانيم سه عامل را مطرح كنيم؛ هرچند مدعي حصر نيستيم، و صدالبته كه استقراي بيشتر، فرصتي افزونتر ميطلبد.
1ـ نقد سازنده
امام علي(ع) راهگشاي نقد سازنده و گفتگوي آگاهيدهنده است. به راستي اگر رقبا به چنان نقدي روي آورند و دست از عناد و لجاج بردارند، و احتجاج را با شيوهاي عقلاني و راه و رسمي خدايگاني برگزينند، ممكن است جنگ و ستيز، مبدل به صلح و صفا و آشتي شود، و محبت، جايگزين عداوت، و عدالت به جاي ظلم و قساوت نشيند. در صورتي كه طرف مقابل به هيچ صراطي مستقيم نباشد، قطعاً بر آن كه در صراط مستقيم گام نهاده، ملامتي و ايرادي نيست؛ چرا كه ملامت براي كساني است كه تخلف كرده و به بيراهه رفتهاند؛ همانطوري كه امام علي(ع) در سخني بسيار حكيمانه، مردن به خاطر پاره شدن گوش يك زن را درخور ملامت ندانست. اكنون ببينيم بعد از آنكه حضرتش ياران را از سبّ و دشنام منع كرد، به جاي آن چه توصيهاي به آنها فرمود:
ـ ولكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوب في القول و أبلغ في العذر:6 ولي اگر كردار دشمنان را وصف كنيد و حالاتشان را يادآوري كنيد، به سخن صواب نزديكتر، و در راه عذرخواهي و پوزش، رساتر است.
اگر نقد گفتار و كردار و رفتار و احوال رقيب، عاري از غرضورزي و به دور از كينهتوزي و بركنار از انتقامجويي باشد، قطعاً طرف مقابل را اگر اهل فكر باشد به تفكر وا ميدارد، و اگر اهل فرافكني نباشد، انتقاد را ميپذيرد و چه بسا از اين رهگذر، عقلانيت را بر نفسانيت، و انسانيت را بر سبعيت، ترجيح ميدهد، و اگر به لجبازي و يكدندگي روي آورد، اتمام حجت شده، و بايد دربارهاش گفت:
چندين چراغ دارد و بيراهه ميرود
بگذار تا بيفتد و ببيند سزاي خويش
خداي متعال درباره افراد بيمنطق و پندناپذير و لجوج به پيامبرش ميگويد: «ذرهم يأكلوا و يتمتعوا و يلههم الأمل فسوف يعلمون: بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و به آرزوهاي دور و دراز خود سرگرم باشند؛ زيرا به زودي خواهند دانست كه چه بيراهه رفتهاند!» (حجر: 15، آيه3)
فرهيختگان راه خدا ميكوشند كه غريقي را نجات دهند، يا گمراهي را به راه آورند، يا سرگرداني را نجات دهند، يا بيماري را درمان كنند، يا نادان ناپخته و ناآگاهي را پختگي و آگاهي بخشند. دواي درد غريقهاي گرداب بدبختي و گمراهي و سرگرداني، و شفاي بيمارانِ ناپختگي و ناآگاهي و جهالت، خشونت و فحاشي نيست. اگر دوا و شفايي براي آنها فرض شود، همانا نقاديهاي سازنده و تذكرات بيداركننده و مواعظ شفادهنده است. جنگ، جراحي است براي قطع عضو فاسدي كه اصلاحناپذير است. جراحي كه عضوي را قطع ميكند، خوشحال است كه بيماري را نجات داده؛ ولي ناراحت است كه عضوي را از پيكر بيمار بريده و به خاك سپرده است. بيجهت نيست كه هنگامي كه امام علي(ع) طلحه و عبدالرحمانبن عتاب را در ميان كشتگان جملي مشاهده كرد، فرمود:
ـ أما والله لقد كنتُ أكره أن تكون قريش قتلي تحت بطون الكواكب:7 آگاه باشيد، به خدا دوست نميداشتم كه قريش را زير سقف پرستاره آسمان كشته ببينم!
شايد ديگران از تماشاي اجساد به خونغلتيده دشمنان شادي ميكردند؛ ولي آن كه در حقيقت ماماي نفوس است، و به دنبال اين است كه از مادر ابدان، نفوسي پاك و طاهر و وارسته و خجسته متولد شوند، از ديدن اجساد دشمنان هلهله و شادي و غريو خنده مستانه سر نميدهد؛ زيرا ميبيند به هدفش نرسيده و گويي نوزادانش نارسيده و به كمال و تمام نرسيده رفتهاند؛ بنا بر اين چه جاي خنده و شادي و چه جاي تبريك و تهنيت!
2ـ پايداري
هنگامي كه امام علي(ع) صلحنامهاي ميان قبيله ربيعه و مردم يمن تنظيم ميكند و بعدها از طريق نوشتههاي هشام بن كلبي كه از شيعيان دانشمند و مورخ و مفسر و عالم به علم انساب بود،8 به دست ما ميرسد، بيشترين تكيهاش بر مقاومت و پايداري در راه حفظ و مراعات مواد صلح است. ممكن است صلح، مخالف ميل بعضي باشد و منافع مادي آن بعض را تأمين نكند؛ چرا كه برخي برآنند كه از آب گلآلود، ماهي بگيرند!
اينگونه افراد نهتنها خشنود نيستند و سكوت نميكنند، بلكه از هيچ گونه توهين و جسارتي نسبت به كساني كه به صلح شرافتمندانه روي آوردهاند، كوتاه نميآيند. امام علي(ع) براي تشويق و دلگرمي و تقويت روحي امضاءكنندگان پيمان صلح ميفرمايد:
ـ دعوتهم واحده، لاينقضون عهدهم لمعتبه عاتب، ولا لغضب غاضب، ولا لاستذلال قوم قوما، ولا لمسبه قوم قوما:9 دعوت آنها يگانه و هماهنگ است. هرگز به خاطر يك سرزنش، يا يك خشم، يا يك تحقير، يا يك دشنام، ننگ پيمانشكني را بر خود هموار نميكنند.
اين لحن سخن شوقانگيز است؛ چرا كه به صورت اخبار، بيان شده، نه به صورت امر و نهي. در حقيقت طرفين صلح را بر مسندي والا نشانده، و آنها را به اوصاف استقامت و پايداري ستايش كرده، و به آنها عزت و عظمت و شخصيت بخشيده، و از اين رهگذر، خواسته خود را برآوردني ساخته است. اين روش، ادامه روش قرآن كريم است؛ زيرا قرآن هنگامي كه ميخواهد مادران را به شير دادن فرزندان تشويق كند، نميگويد: «مادران بايد اولاد خود را شير دهند»، بلكه ميفرمايد: «والوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين: مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير ميدهند.»(بقره: 2، آيه 233)
قرآن همين شيوه را درباره بندگان محبوب خدا به كار گرفته است؛ چرا كه به آنها نميگويد: در راه خدا جهاد كنيد، و از سرزنش كسي نهراسيد؛ بلكه آنها را با بياني شيرين و كلماتي دلنشين ميستايد، و دربارهشان ميفرمايد: «يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومه لائم: در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ سرزنشكنندهاي نميترسند.» (مائده: 5، آيه 54)
اهل ذوق ادبي و سخنشناسان ماهر و فرهيختگان عالم نظم و نثر، خوب ميفهمند كه چنين سخناني تا چه اندازه شوقانگيز و روحيهآفرين است. سخنان ماندگار امام علي(ع) و راه و رسم او، تداوم و استمرار سخنان خدا و پيامبر اكرم(ص) و همان راه و رسمي است كه آنها ترسيم كردهاند.
پينوشتها
1ـ نهجالبلاغه، مقدمه سيدرض
2ـ حديد: 57، آيه 3
3ـ فاتحه: 1، آيه 3
4ـ حشر: 59، آيه 4
5- نهجالبلاغه فيضالاسلام، مقدمه سيدرضي
6ـ همان، خطبه 197
7ـ نهــجالبــلاغه صبـحـي صــالح،خطبه 219
8- نهجالبلاغه دشتي نامه 74، ص439
9ـ همان، نامه 74
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید