1393/1/17 ۰۸:۰۲
مرگ البته پيش درآمدي است ملالتخيز، ولي نميتواند شگفتانگيز باشد زيرا سرنوشت ناگزير و تخلّف ناپذير همه افراد بشر بلكه همه موجوداتي است كه از موهبت زندگي برخوردارند. چه افراد و اشخاص ممتازي كه به زعم خواجة عارفان از اين سراچة بازيچه و از اين مقام مجازي سفر كرده و به نزهتنگاه عوالم حقيقت و معني مشرف گرديدهاند و از خامي و تيرگي اين خاكدان، رخت بيرون كشيده، به پختگي و تابندگي عوالم ملكوت گراييدهاند.
چند روز مانده به نوروز، آخرين توفيق گفتگوي من با استاد كم مانند و يار و عزيز ديرينم دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي دست داد. از بيمارستان مرخص شده بود. احوالش را جويا شدم و هرگز گمان نميكردم كه اين صداي صميمي و پرمحبت را چند روز ديگر نخواهم شنيد و نميتوانم باور كنم كه اين سرو بلند و شاخ شمشاد دانشگاه تهران كه اقيانوسي از حكايتها و خاطرهها و سرگذشتهاي تاريخي بود و چه فداكاريها و مكتوبات كه براي اعتلاي صورت و باطن دانشگاه به خرج نداد فردي با آنهمه انرژي و مملو از نشاط، به ناگاه روي در نقاب خاك كشد.
باري دكتر باستاني پاريزي در وصف نميآيد. ابعاد وجود متعالي وي به قدري وسيع و گسترده و ناشناخته است كه هر توصيفي، قدر او را ناقص مينماياند. سابقة ارتباط و دوستي و الفت بيشتر من با حضرت استاد باستاني به سالهاي پس از 1354 باز ميگردد؛ وقتي كه مديريت مجله دانشكده «نشريه مركزي دانشگاه تهران ـ مجلة تجديد خاطرة مرحوم ملكالشعراء بهار» را برعهده داشتم و ايشان از اعضاي تحريريه و نويسندگان مجله بودند و بعدها بر دو جلد از تأليفات اين ناچيز تقريظ نوشتند. چند خطابة او را در مراسم فرهنگي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران (1349ـ1355) در كتاب مجموعه گفتارها...(1357) نقل كردم، و كمتر ايامي ميگذشت كه از نشست و ديدارش محروم ميشدم.
استاد باستاني پاريزي، سخنوري توانا، نويسندهاي خوش قلم و چيرهدست، اديبي شيرين گفتار و نكتهسنج، پژوهشگر و مورخي گرانقدر و بلند همت بود و از نظر پشتكار، دقت نظر، حافظة قوي، و شناخت سرزمين و رجال ايران سرآمد و علمدار معرفت و آگاهي تاريخ ايران بود. كلامش از صفا و گرمي و ملاحت خاصي برخوردار بود؛ ارزشهاي والاي تاريخي را در بستر ادبيات دلنشين فارسي بازگو ميكرد و تك بيتهاي ناب او چنان در جاي مناسب كلامش مينشست كه اثرش را صد چندان ميكرد. بدون مجامله سخن ميگفت. در سلام كردن سبقت ميجست، نسبت به قلم متعهد بود و مبارزه با خودكامگي و استبداد و مدح و ثنا در نثرش نمود داشت. عشق و علاقه به سرزمين آبا و اجدادش كرمان آنچنان بود كه هيچ سخني يا مطلبي را به پايان نميبرد مگر گريزي بدان ميزد.
خدمات دكتر باستاني به آموزش و پرورش و تربيت نسلهاي مختلف كمتر از خدمات او به دانشگاهها و محيطهاي علمي نبود. او منشأ خدمات ارزشمندي در دوران تدريس در دبيرستانها و مسئوليتهاي اجرايي در آموزش و پرورش بود و صرفنظر از آثار متعددي كه مكتوب ميكرد به كساني كه گرفتاريهايي داشتند خصوصاً اهل علم و ذوق، كمكهاي بيدريغ ميكرد و تلاش ميكرد چهرههاي مختلف را با يكديگر آشنا سازد و بين آنان، دوستي و مؤانست برقرار كند.
حيف در چشم زدن صحبت يار آخر شد
روي گل سير نديديم و بهار آخر شد
اگرچه امثال دكتر باستاني كه توانايي سازندگي داشتند و جامعة ما سخت به ايشان نيازمند بود به يكباره و زودهنگام در مقام بازنشستگي تحميلي قرار گرفتند و از جبهة خدمت رسمي بازداشته شدند باز اين مرد بزرگ خستگيناپذير، بيش از يك دهه و نيم پس از بازنشستگي همچنان قبراق و پرتوان، 64 پلة دانشكدة ادبيات دانشگاه تهران را تا گروه تاريخ ميپيمود و روزهاي زوج را در خدمت دوستان و تعليم دانشجويان و مدرسان سپري ميكرد و اين در شرايطي بود كه كساني با بضاعت كم علمي و رتبة پايين دانشگاهي و گرايشهاي امنيتي تجاري، بيگانه با طبقة فهم و خرد در رأس و تعيين مقدرات دانشگاه قرار ميگرفتند و اكنون بايد كساني تاوان بار تعدي به حقوق فردي و اجتماعي آنان و ساحت قدسي دانشگاه را متحمل شوند.
روحش مقيم روضة دارالسرور باد
گلشن سراي مرقد او پر ز نور باد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید