واپسين روزهاي فاطمه(س) / دكتر سيدجعفر شهيدي _ بخش اول

1392/12/26 ۰۸:۰۳

واپسين روزهاي فاطمه(س) / دكتر سيدجعفر شهيدي _ بخش اول

مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونيهايى كه پس از رسول خدا(ص) به فاصله‏اى اندك در سنت مسلمانى پديد گرديد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت.چنان‌كه تاريخ نشان مى‏دهد، او پيش از وفات پدرش بيمارى جسمى نداشت. تا آنجا كه اسناد نشان مى‏دهد، نه ضعيف‌بنيه و نه رنگ‌پريده و نه مبتلا به بيمارى بود. بيمارى او پس از اين حادثه‏ها آغاز شد. وى روزهايى را كه پس از پدر زيست، رنجور، پژمرده و گريان بود. او هرگز رنج جدايى پدر را تحمل نمى‏كرد و براى همين بود كه چون خبر مرگ خود را از پدر شنيد، لبخند زد. او مردن را بر زيستن بدون پدر شادى خود مى‏دانست.

 

مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه دگرگونيهايى كه پس از رسول خدا(ص) به فاصله‏اى اندك در سنت مسلمانى پديد گرديد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت.چنان‌كه تاريخ نشان مى‏دهد، او پيش از وفات پدرش بيمارى جسمى نداشت. تا آنجا كه اسناد نشان مى‏دهد، نه ضعيف‌بنيه و نه رنگ‌پريده و نه مبتلا به بيمارى بود. بيمارى او پس از اين حادثه‏ها آغاز شد. وى روزهايى را كه پس از پدر زيست، رنجور، پژمرده و گريان بود. او هرگز رنج جدايى پدر را تحمل نمى‏كرد و براى همين بود كه چون خبر مرگ خود را از پدر شنيد، لبخند زد. او مردن را بر زيستن بدون پدر شادى خود مى‏دانست.

داستان آنان را كه به در خانه او آمدند و مى‏خواستند خانه را با هر كس كه درون آن است آتش زنند، نوشته ايم.سندهاى قديمى چنان واقعه‏اى را ضبط كرده است. خود اين پيشامد به تنهايى براى آزردن او بس است تا چه رسد كه رويدادهاى ديگر هم بدان افزوده شود.آيا راست است كه بازوى دختر پيغمبر را با تازيانه آزرده‏اند؟آيا مى‏خواسته‏اند با زور به درون خانه راه يابند و او كه پشت در بوده است، صدمه ديده؟در آن گير و دارها ممكن است چنين حادثه‏ها رخ داده باشد. اگر درست است، راستى چرا و براى چه اين خشونتها را روا داشته‏اند؟ چگونه مى‏توان چنين داستان را پذيرفت و چه سان آن را تحليل كرد؟

مسلمانانى كه در راه خدا و براى رضاى او و حفظ عقيدت خود سخت‏ترين شكنجه‏ها را تحمل كردند، مسلمانانى كه از مال خود گذشتند، پيوند خويش را با عزيزترين كسان بريدند، خانمان را رها كردند، به خاطر خدا به كشور بيگانه و يا شهر دوردست هجرت نمودند، سپس در ميدان كارزار بارها خود را عرضه هلاك ساختند، چگونه چنين حادثه‏ها را ديدند و آرام نشستند؟ از نخستين روز دعوت پيغمبر تا اين تاريخ، بيست‌وسه سال و از تاريخ هجرت تا اين روزها ده سال مى‏گذشت. در اين سالها گروهى دنياپرست كه چاره‏اى جز پذيرفتن مسلمانى نداشتند، خود را در پناه اسلام جاى دادند. دسته‏اى از اينان مردمانى تن‌آسان و رياست‌جو و اشراف‌منش بودند. طبيعت آنان قيد و بند دين را نمى‏پذيرفت. اگر مسلمان شدند، براى اين بود كه جز مسلمانى راهى پيش روى خود نمى‏ديدند.

قريش، اين تيره سركش كه رياست مكه و عربستان را از آن خويش مى‏دانست، پس از فتح مكه، در مقابل قدرتى بزرگ به نام اسلام قرار گرفت. و چون از بيم جان و يا به اميد جاه مسلمان شد، مى‏كوشيد تا اين قدرت را در انحصار خود گيرد. بسيار حقيقت‌پوشى و يا خوش‌باورى مى‏خواهد كه بگوييم اينان چون يك دو جلسه با پيغمبر(ص) نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابى گرفته‏اند، در تقوا و پا بر سر هوي نهادن نيز مسلمانى درست ‏بودند.

از همچشمى و بلكه دشمنى عربهاى جنوبى و شمالى در سده‏هاى پيش از اسلام آگاهيم. مردم حجاز به مقتضاى خوى بيابان‌نشينى، مردم يثرب را كه از تيرة قحطانى بودند و به كار كشاورزى اشتغال داشتند، خوار مى‏شمردند.قحطانيان (يا عربهاى جنوبى ساكن يثرب)، پيغمبر اسلام را از مكه به شهر خود خواندند، بدو ايمان آوردند، با وى پيمان بستند.در نبردهاى بدر، اُحُد، احزاب و غزوه‏هاى ديگر با قريش درافتادند، و سرانجام شهر آنان را گشودند. قريش هرگز اين خوارى را نمى‏پذيرفت. از اين گذشته مردم مدينه در سقيفه چشم به خلافت دوختند.تنها با تذكرات ابوبكر كه: پيغمبر گفته است ‏«امامان بايد از قريش باشند»، عقب نشستند.اگر انصار چنان كه گرد پيغمبر را گرفتند، گرد خانواده او فراهم مى‏شدند و اگر حريم حرمت اين خانواده همچنان محفوظ مى‏ماند، چه كسى تضمين مى‏كرد كه قحطانيان بار ديگر دماغ عدنانيان را به خاك نمالند؟

اينها حقيقت‏هايى بود كه دست در كاران سياست آن روز آن را به خوبى مى‏دانستند.ما اين واقعيت را بپذيريم يا خود را به خوش باورى بزنيم و بگوييم همه ياران پيغمبر در يك درجه از پرهيزگارى و فداكارى بوده‏اند و چنين احتمالى درباره آنان نمى‏توان داد، حقيقت را دگرگون نمى‏سازد. دشمنى ميان شمال و جنوب پس از عقد پيمان برادرى بين مهاجر و انصار در مدينه، موقتاً فراموش شد و پس از پيغمبر، نخستين نشانه آن ديده شد و در سالهاى بعد آشكار گرديد و چنان كه آشنايان به تاريخ اسلام مى‏دانند، اين درگيرى بين دو تيره در سراسر قلمرو اسلامى تا عصر معتصم عباسى بر جاى ماند.

من نمى‏گويم خداى نخواسته همه ياران پيغمبر اين چنين مى‏انديشيدند. در بين مضريان و يا قريشيان نيز كسانى بودند كه در گفتار و كردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنيا را و گاه براى رعايت‏حكم الهى از برادر و فرزند خود هم مى‏گذشتند؛ اما شمار اينان اندك بود.آيا مى‏توان به آسانى پذيرفت كه سهيل بن عمرو، عمرو بن عاص، ابوسفيان و سعد بن عبدالله بن ابى سرح هم غم دين داشتند؟...

خواهند گفت ‏خليفه و ياران او از نخستين دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند. درست است؛ اما از خليفه و يك دو تن ديگر كه بگذريم، پايه حكومت را چه گروهى جز قريش استوار مى‏كرد؟و مجريان حكومت كدام طايفه بودند؟براى استقرار حكومت ‏بايد قدرت يكپارچه شود. و براى تأمين اين قدرت، بايد هر گونه مخالفتى سركوب گردد و بسيار طبيعى است كه با دگرگونى شرايط، منطق هم دگرگون شود.

 

زنان انصار و دختر پيغمبر(ص)

دختر پيغمبر نالان در بستر افتاد. در مدت بيمارى او، از آن مردان جان بر كف، از آن مسلمانان آماده در صف، از آنان كه هر چه داشتند، از بركت پدر او بود، چند تن او را دلدارى دادند و يا به ديدنش رفتند؟هيچ كس! جز يك دو تن از محرومان و ستمديدگان چون بلال و سلمان. اما هر چه باشد، زنان عاطفه و احساسى رقيق‏تر از مردان دارند، به خصوص كه در آن روزها، زنان بيرون صحنه سياست‏بودند و در آنچه مى‏گذشت، دخالت مستقيم نداشتند.

صدوق به اسناد خود كه به فاطمه دختر حسين بن على(ع) مى‏رسد، مي نويسد: «زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند»؛ اما در عبارت احمد بن ابى طاهر تنها «زنان» آمده است، از مهاجر و انصار نامى نمى‏برد. اگر هم از زنان مهاجران كسى در اين ديدار شركت داشته، مسلماً وابسته به گروه ممتاز و دست در كار سياست نبوده است. اما انصار موقعيت ديگرى داشته‏اند.آنان از آغاز يعنى از همان روزها كه پيغمبر را به شهر خود خواندند، پيوند خويش را با خويشاوندان او نيز برقرار و سپس استوار ساختند و بيشتر آنان اين دوستى را با على و فرزندان او و خاندان او به سر بردند. به هر حال پاسخى را كه دختر پيغمبر به پرسش آنان داده است، نشان‌دهندة روحيه رنگ‌پذير مردم آن زمان است كه با ديگر زمانها يكسان است. دختر پيغمبر از رفتار مردان آنان گله‏مند است.

گفتار زهرا پاسخ احوالپرسى نيست.خطبه‏اى بليغ است كه اوضاع آن روز مدينه را روشن مى‏سازد، و از آنچه پس از يك ربع قرن، پيش آمد، خبر مى‏دهد. ديرينه‏ترين متن اين گفتار را كه نويسنده در دست دارد، كتاب‏ «بلاغات النساء» است؛ اما اين گفتار در كتابهايى چون امالى شيخ طوسى، كشف‌الغمّه، احتجاج طبرسى و بحارالانوار مجلسى و ديگر كتابها آمده است. من عبارت احمد بن ابى طاهر را به فارسى برگردانده‏ام و چون اين گفتار صنعت‏هاى لفظى و معنوى را در بر دارد، كوشيده‏ام تا ترجمه نيز از آن زيورها عارى نباشد:

ـ دختر پيغمبر، چگونه‏اى؟با بيمارى چه مى‏كنى؟

ـ : به خدا دنياى شما را دوست نمى‏دارم و از مردان شما بيزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه كردند، ناخشنودم! چون تيغ زنگارخورده نابرّا، و گاه پيشروى واپسگرا، و خداوندان انديشه‌هاى تيره و نارسايند. و بئسما قدّمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون: خشم خدا را به خود خريدند و در آتش دوزخ جاويدند. ناچار كار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت‌كُشى را بر ايشان بار كردم. نفرين بر اين مكاران و دور بوَند از رحمت ‏حق اين ستمكاران.

واى بر آنان! چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار يابد؟و خلافت ‏بر پايه‏هاى نبوت استوار ماند؟ آنجا كه فرود آمدنگاه جبرئيل امين است. و بر عهدة على كه عالم به امور دنيا و دين است. به يقين كارى كه كردند، خسرانى مبين است. به خدا على را نپسنديدند، چون سوزش تيغ او را چشيدند و پايدارى او را ديدند.ديدند كه چگونه بر آنان مى‏تازد و با دشمنان خدا نمى‏سازد.

به خدا سوگند اگر پاى در ميان مى‏نهادند، و على را بر كارى كه پيغمبر به عهده او نهاد مى‏گذاردند، آسان‌آسان ايشان را به راه راست مى‏برد و حق هر يك را بدو مى‏سپرد، چنان كه كسى زيانى نبيند و هر كس ميوه آنچه كِشته است، ‏بچيند.تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سير، و زبونان در پناه صولت او دلير مى‏گشتند. اگر چنين مى‏كردند، درهاى رحمت از زمين و آسمان به روى آنان مى‏گشود؛ اما نكردند و به زودى خدا به كيفر آنچه كردند، آنان را عذاب خواهد فرمود.

بياييد و بشنويد: شگفتا! روزگار چه بُلعجب‏ها در پس پرده دارد و چه بازيچه‏ها يكى از پس ديگرى برون مى‏آرد! راستى مردان شما چرا چنين كردند؟و چه عذرى آوردند؟دوست‌نمايانى غدار. در حق دوستان ستمكار و سرانجام به كيفر ستمكارى خويش گرفتار. سر را گذاشته، به دم چسبيدند. پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند. نفرين بر مردمى نادان كه تبهكارند و تبهكارى خود را نيكوكارى مى‏پندارند!

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: