1392/12/25 ۱۰:۲۴
اشاره: اين نوشتار بازنويسي يك سخنراني است كه در همايش بينالمللي مؤسسه اسراء تحت عنوان «اديان و اخلاق» ايراد شده است. مباحثي كه در اين سخنراني مطرح گرديده، بدين قرار است: مفهوم صلح، فلسفه صلح، فوايد صلح، مشوقات صلح، و موانع صلح. استاد دانشمند كوشيدهاند درباره همه يا اكثر مباحث فوق، از نهجالبلاغه بهره بگيرند.
***
نهجالبلاغه دريايي است پهناور، و اقيانوسي است ژرف و جهاني است بيكران كه ميتوان با تدبر در خطبهها و نامهها و كلمات قصار آن، مطالبي ناب و انسانساز، در زمينه اخلاق و سياست و تربيت از آن، استنباط و استخراج كرد. اين كتاب مستطاب هم درس جهانبيني ميدهد و هم درس ايدئولوژي. مطالب عميق آن، از سطح ملّتها و امتها فراتر و گستردهتر، و در حقيقت جهاني و جاوداني است. هر انساني از هر نژادي و پيرو هر كيش و آييني ميتواند از آن بهرهمند شود. آري كتابي است انساني و غيرقابل نسخ و كهنگيناپذير.
يكي از مسائل مورد ابتلاي بشر در تمام ادوار تاريخ، مسأله جنگ و صلح است. بعد از اين هم بشر با اين مسأله درگير خواهد بود. امام علي(ع) در جاي جاي نهجالبلاغه سخناني نغز و آموزنده درباره جنگ و صلح بيان كرده و راهي بسيار روشن، هماهنگ با عقلانيت ناب و وجدانپسند و جهانبيني الهي مطرح كرده است.
مسأله جنگ و صلح در حقيقت دو مسأله است: يكي مسأله جنگ و حكمت و فوايد و مضارّ آن، و ديگري مسأله صلح و آثار و نتايج آن. بحث ما درباره مسأله صلح است و ميخواهيم با سير و سياحتي در فضاي ملكوتي نهجالبلاغه، اين مسأله را در ابعاد مختلف بررسي كنيم.
1ـ مفهوم صلح
پيداست كه صلاح در برابر افساد است. در عرف همه ملتها انسانها به صالح و فاسد، تقسيم ميشوند. همگان معتقدند كه اشخاصي كه گرفتار ارتكاب منكراتند، فاسد و تبهكار، و اشخاصي كه از منكرات پرهيز ميكنند، صالح و شايستهاند. هر چند كه ممكن است درباره اينكه چه كارهايي منكر است، با يكديگر اختلافاتي داشته باشند.
همچنين اصلاح در برابر افساد است. اصلاح و افساد، يا فردي است يا اجتماعي. فرد فاسد ميتواند خود را اصلاح كند، يا اين كه زيرنظر يك راهنما و مراد و مرشد و با به كارگيري دستورات او اصلاح شود. اصلاحات اجتماعي توسط رهبران دلسوز و فرهيخته و مبارز صورت ميگيرد. هرگاه ميان دو كس يا دو گروه، اختلاف يا جنگ باشد، فرد يا افراد بايد وساطت كنند، و آنها را اصلاح دهند. مصالحه عملي است كه براي رفع اختلاف، ميان دو كس يا دو گروه انجام ميگيرد.
اهل لغت و فرهنگنويسان زبان عربي ميگويند: «صلاح به كسر مصدر مصالحه و اسم مصدر آن، صلح و مذكر و مؤنث آن يكسان است. مانند صلح حديبيّه».1 (طريحي، 1314ق، 175) در فرهنگهاي فارسي، صلح را به معناي سازش و آشتي آوردهاند. (عميد، 1344، ش800)
2ـ فلسفه صلح
آيا در زندگي بشر، اصالت با جنگ است يا صلح؟ اگر اصالت با جنگ است، صلح فرعي است و تنها در حال اضطرار بايد به آن تن داد، و اگر اصالت با صلح است، جنگ امري فرعي و اضطراري است، و تنها بايد در حال ضرورت به آن تن داد و آثار و عواقب تلخ آن را متحمل شد؛ هر چند ممكن است فوايد و ثمرات شيريني هم داشته باشد. گفتهاند: «صبر تلخ است و ليكن بر شيرين دارد». جنگ نيز به خاطر قتل و ويراني تلخ است، ولي ممكن است «بر شيرين» داشته باشد.
نظام برخي از تفكرات اجتماعي به سوي جنگطلبي و اصالتدادن به جنگ گرايش داشته است. ماكياول ايتاليايي معتقد بود كه: «در سياست فقط بايد به هدف توجه داشت و نبايد گذاشت كه پيشداوريهاي اخلاقي در آن، تأثير نمايد» (دهخدا، 1352ش، ج43، ص81) او با نوشتن كتاب هنر جنگ، روحيه ستيز و پرخاشگري و خشونت را به مردم القاء ميكرد. (همان) امروز ماكياوليسم به معناي «ناديدهگرفتن و زيرپاي گذاشتن تمام اصول اخلاقي تعبير ميشود». (همان)
فاشيسم نيز ادامهدهنده راه ماكياوليسم است. «هر برنامهاي كه به منظور برپا كردن تمركز حكومت ملي مطلقه با سياست و روش خشك و خشن ملي باشد، و براي عمليكردن آن رژيم در زمينههاي صنعتي، كارخانهاي، تجاري و مالي همراه با زور و تعدي نسبت به مخالفان طرحريزي شود و به اجرا درآيد»، (همو، 1341ش، ج37، ص23) فاشيسم ناميده ميشود. موسوليني در ايتاليا حزب فاشيستها را تأسيس كرد. (همان)
آيا آنگونه كه در مرامنامهها و فلسفههاي فاشيستي آمده، «انسان گرگ انسان است» يا آنگونه كه سعدي شيرازي با الهام از روح تعاليم اسلامي گفته، «انسان غمخوار انسان است»؟ او ميگويد:
بني آدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
ديگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بيغمي
نشايد كه نامت نهند آدمي
قرآن كريم ميفرمايد: «الصُّلحُ خيرٌ» (نساء: 4، آيه 128) اين يك قاعده كلي است؛ هر چند كه در مورد صلح و صفاي زن و شوهر ذكر شده است.
اگر سازش و آشتي به شرطي كه بخردانه باشد، خير است؛ معلوم ميشود كه جنگافروزي و «آتش بيار معركه جنگشدن» شر است. اگر رقيب اعم از اينكه فرد باشد يا جمع آماده صلح است، نبايد جنگطلب بود. همگان بايد اهل خير و صلاح باشند، نه اهل شر و فساد. به همين جهت است كه امام علي(ع) در فرمان مالكاشتر مينويسد: «و لا تدفعنّ صُلحاً دعاك إليه عدُوُّك لله فيه رضا: (نهجالبلاغه فيضالاسلام، نامه53) صلحي كه رضاي خدا در آن است و دشمن، تو را به آن فرا ميخواند، دفع مكن.»
حضرت در وصيتنامه خويش به فرزندان و بستگان و همه نسلها به ويژه به حسنين(ع) فرمود: «أوصيكُما وجميع ولدي وأهلي ومن بلغهُ كتابي بتقوي الله و نظم أمركُم وصلاح ذات بينكم: (همان، نامه 47) شما و همه فرزندان و بستگان و هر كه را نامهام به او برسد، به تقوا و نظم و اصلاح ذاتالبين سفارش ميكنم.»
سپس از پيامبر بزرگ اسلام(ص) نقل كرد كه فرموده است: «صلاحُ ذات البين أفضلُ من عامّه الصّلاه والصّيام: (همان) اصلاح دادن ميان مردم از همه نمازها و روزهها برتر است.»
صلحي كه خردمندانه و خداپسندانه باشد و پشيماني نياورد، خير و خلاف آن، شر است. در نظام سياسي و اجتماعي علوي، همان گونه كه اصالت با صلح است، نهادهاي صلحآفرين هم اصالت مييابند. به همين جهت است كه جايگاه بازرگانان و صنعتگران در نظر آن امام همام(ع) ارتقا مييابد و دربارهشان ميفرمايد: «إنّهُم سلمٌ لاتُخافُ بائقتُهُ، وصُلحٌ لا تُخشي غائلتُهُ: (همان، نامه53) آنها سليمالنفس ميباشند كه از خطرشان بيمي نيست، و صلحي هستند كه از غائله و طغيان آنها ترسي نيست.»
3ـ فوايد صلح
كاري كه در ذات خود خير عقلاني و خداپسندانه است، فايده دارد و كاري كه در ذات خود، شر و غيرعقلاني و شيطاني است، ضرر دارد. هر انساني ذاتاً طالب نفع و فايده است؛ هر چند كه ممكن است در تشخيص نفع و فايده دچار اشتباه گردد، و ضرر را به جاي نفع، و نفع را به جاي ضرر گذارد.
آنهايي كه آتشافروز جنگ و فساد و نزاع ميشوند، به گمان خود نفع ميبرند؛ حال آنكه در واقع زيان ميبينند و هنگامي كه سرشان به سنگ ميخورد، پشيمان ميشوند.
امام علي(ع) براي بيدار كردن انسانها و هشداردادن به سياستمداران و زورمندان و فرماندهان و زمامداران، نه تنها فلسفه عالي صلح را مطرح ميكند، بلكه به بيان فوايد و آثار خير آن ميپردازد، تا اخلاق صلحجويي و آشتيپذيري را بر كرسي نشاند، و رذيلت و پليدي و زشتي جنگجويي و آشتيناپذيري را براي همگان نهادينه گرداند.
او پس از آنكه كارگزار متعهد و لايق خود را به صلح خداپسندانه ترغيب ميكند، بيدرنگ به بيان آثار و فوايد ميمون و مبارك آن ميپردازد، و با ذكر سه فايده، به صلح، قداست و اصالت ميبخشد.
الف) فإنّ في الصُّلح دعهً لجُنُودك: در صلح و آشتي آسايش لشكريان توست. (همان)
هر دولتي در شرايطي كه ممكن است مورد حمله دشمن واقع شود، نيازمند ارتشي نيرومند است كه بتواند دشمن را دفع كند. نظام صلحجو بينياز از ارتش نيست. فلسفه تشكيل ارتش قوي و مجهز جنگ افروزي نيست؛ بلكه فلسفه وجودي آن دو چيز است: يكي آمادگي كامل براي دفاع در صورت حمله دشمن، و ديگري ايجاد رعب و ترس و هراس در دل رقبا و طماعان و بدخواهاني كه قصد ضربه زدن دارند؛ از اين رو قرآن كريم هنگامي كه دستور تقويت قواي رزمي ميدهد، توصيه به جنگ نميكند، بلكه ميفرمايد: «ترهبون به عدو الله و عدوّكم: با تقويت نيروي رزمي دشمن خدا و دشمن خويش را دچار ترس و هراس ميكنيد.» (انفال: 8، آيه60)
جنگ خسارت مالي و جاني و خستگي و فرسودگي و اضطراب دارد؛ ولي در سايه صلح، مال و جان مردم و نيروهاي رزمي مصونيت مييابند. صلح مانع فرسودگي و اضطراب و هيجان و ويراني و آوارگي و فقر و بيماري است.
ممكن است گفته شود: اگر جنگي نباشد، نيروهاي رزمي عاطل و باطل ميمانند و پادگانها تبديل به تنبلخانهها ميشود؛ ولي اگر فرماندهان با مانورهايي كه برگزار ميكنند و تمرينها و فعاليتهاي رزمي مستمري كه براي نيروها بهوجود ميآورند، همواره بهدنبال برنامهريزي باشند، و مانع ركود فكري و جسمي نيروها باشند، چنان محذور و مشكلي پيش نميآيد.
ب) و راحه من همومك: در صلح و آشتي آسايش و آرامش از غمها و اندوههاي توست.
جنگ براي زعماي ممالك، تنها هزينه جاني و مالي ندارد، بلكه افكار آنها را آشفته ميكند، و آسايش و آرامش را از آنها ميگيرد، و بر همّ و غم و غصه آنها ميافزايد. اگر جنگي منتهي به شكست شود، چقدر غمبار است؟ اگر منتهي به شكست نشود، چقدر هزينه جاني و مالي دارد؟ هم شكست خسارت دارد، هم پيروزي. شايد آنهايي كه شكست ميخورند، هرگز نتوانند تجديد قوا كنند. آيا اين غصه ندارد؟ آنهايي كه پيروز ميشوند، جشن ميگيرند و شادي ميكنند؛ ولي هنگامي كه ميبينند نيروهايي ارزنده را به قربانگاه فرستادهاند، و اموال بسياري را تلف كردهاند، بايد غصه بخورند. به شادي ظاهري و تصنعي نبايد چشم دوخت! بايد به غم و اندوهي نگاه كرد كه چهره زشتش را پشت هلهلهها و شاديهاي ظاهري و خندههاي گريهآور پنهان كرده است.
آن كه آتشافروز جنگ نيست و گرفتار جنگ تحميلي شده، چندان غمگين نيست؛ خواه شكست بخورد و خواه پيروز شود. او به وظيفه انساني و خدايي خود عمل كرده و به دفاع از جان و مال و ناموس پرداخته و به انسانها درس شرف و غيرت و عزت داده است؛ ولي آن كه آتشافروز جنگ است، همواره مورد ملامت است. حتي پيروزياش هم شكست است و همواره انسانهاي آزاده او را ملامت ميكنند.
ج) وأمناً في بلادك: مردمي كه از امنيت محرومند، از كاروان رشد و پيشرفت و ترقي عقب ميمانند و نميتوانند آن گونه كه بايد و شايد از استعدادهاي مادي و معنوي خود بهرهمند شوند. ناامني موجب بيكاري و گراني و سرگرداني و پريشاني مردم ميشود. در جامعهاي كه امنيت نباشد، ركود فرهنگ و اخلاق و معنويت قطعي و حتمي است. امنيت در سايه صلح به بار مينشيند. هنگامي كه عفريت جنگ بر مردم سايه ميافكند، جان و مال و ناموس و همه هستي ايشان آسيب ميبيند.
جواناني كه بايد با فراگيري دانش و تجربه، آماده خدمت و اداره مملكت شوند، راكد و عاطل و باطل ميمانند. سلامت جسم و جان مردم، معلول امنيت، و امنيت معلول دورانديشي و بردباري رهبران و زمامداران ايشان است، و اگر رهبران و زمامداران و فرماندهان از عقل معاش و معاد محروم باشند، انسانهاي زيردست و رعايا و ملل را به سوي نابودي و دره هلالك سوق ميدهند.
نتيجه جنگافروزي، فساد و هلاك حرث و نسل است. از نظر قرآن آتش افروزان جنگ «ألد الخصام»2 شمرده ميشوند. اينان اگر فرصت و قدرتي به دست آورند، چنگيزوار گروهي سفّاك را با خود همراه ميكنند و براي مردم، نسلكشي و ويراني و تعطيلي كار و توليد و كشاورزي را به ارمغان ميآورند. قرآن كريم درباره اينان به پيامبر اعظم (ص) ميفرمايد: «و إذا تولّي، سعي في الارض ليُفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لايحب الفساد: چون از حضور تو دور شود، ميكوشد كه در روي زمين تباهي كند و كشت و زرع و نسلها را تباه سازد. خدا فساد را دوست نميدارد.» (بقره: 2، آيه 205)
از اينجا حكمت جنگهاي مكتبي و خداپسندانه هم روشن ميشود. جنگي كه براي دفع و رفع فساد و فتنه و ناامني و تهاجم و غارت و سفاكي است، مقدس است و انبياي الهي و پيروان راستين آنها پرچمدار و پشتيبان و فرمانده آن بودهاند؛ از اين رو قرآن كريم ميفرمايد: «و ما لكم لاتقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم أهلها: چرا در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و كودكان مستضعفي كه ميگويند: پروردگارا، ما را از اين شهري كه مردمش ستمكارند، خارج گردان، نميجنگيد؟!» (نساء: 4، آيه 75)
جهاد مقدس و دفاع راستين مردان خدا جنگيدن در راه دفع فتنه و بستن گلوگاه حياتي فتنهجويان است. مخاطب راستين قرآن اينانند كه ميفرمايد: «قاتلو هم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين كله لله. فإن انتهوا فإن الله بما يعملون بصير: با فتنهجويان بجنگيد تا فتنهاي برجاي نماند، و آيين و كيش آرامش بخش همگان، دين خدا گردد. اگر دست از فتنه و آشوب بردارند و به راه راست آيند، خدا به كردارشان بينا و بصير است.» (انفال: 8، آيه39)
اگر در دروان خلافت عدل علوي، مردم اطاعت ميكردند و امام علي را تنها نميگذاشتند، بُسر بن ارطات چنگيزوار به جان مردم مدينه و مكه و طائف و صنعاء نميافتاد و كشتار و غارت به راه نميانداخت و دو كودك معصوم عبيدالله بن عباس را سر نميبريد، و مادر غمديده آنها در به در نميشد و بر معابر نميايستاد و ديوانهوار از عابران سراغ فرزندانش را نميگرفت و قلمرو حكومت خليفه راستين پيامبر(ص) دچار آشوب و ناامني نميشد (ابن أبي الحديد، قاهره 1962، ج2، ص11) و حضرتش بادلي آكنده از غم و غصه براي خونهاي بيگناهي كه ريخته ميشد و اموالي كه به غارت ميرفت، نميفرمود: «ماهي إلا الكوفه أقبضها و أبسطها، إن لم تكوني إلا أنت، تهب اما صيرك، فقبحك الله: مرا جز كوفه نيست كه آن را قبض و بسط ميكنم. اگر [اي كوفه] مرا جز تو نباشد كه گردبادهاي فتنه و فساد از تو برميخيزد، خدايت زشت و ويران كند!» (نهجالبلاغه فيضالاسلام، خطبه25)
و هنگامي كه سفيان بن عوف برشهر انبار يورش ميبرد و برخي از همراهان غارتگرش دستبند و گوشواره و خلخال زني نامسلمان و زني مسلمان را ميكشند و خبرش به حضرت ميرسد، ميفرمايد: «لو أن امرء مسلماً مات من بعد هذا أسفا، ماكان به ملوما، بل كان به عندي جديرا: اگر مرد مسلماني بعد از اين حادثه از غصه بميرد، مورد ملامت نيست، بلكه نزد من به مردن سزاوار است.» (همان، خطبه 27) سركوب طغيانگري كه شيوخ معتزله او را اهل زندقه شمردهاند (ابنابي الحديد، 1962، ج1، ص 336)
هيچ راهي جز جنگ و جهاد نداشت؛ از اينرو امام علي(ع) ميفرمود: «اغزوهم قبل أن يغزوكم، فو الله ما غزي قوم قط في عقر دارهم الا ذلوا: پيش از آنكه با شما بجنگند، با آنها بجنگيد. به خدا هيچ قومي در خانههاي خود گرفتار جنگ نشدند، مگر اينكه خوار و ذليل شدند.» (نهجالبلاغه، خطبه 27)
آري، نبرد در راه آزادي جان و مال و ناموس و اعتقاد ديني مردم جهاد راستين و راه و رسم اوليا و باب بهشت و لباس تقوا و زره و سپر محكم و مستحكم خداست. (همان) چناننبردي مقدمه صلح راستين و محقق سازنده آثار و فوايد ارزشمند آن است.
پينوشتها:
1ـ الصلاح (بالكسر) مصدر المصالحه و الاسم الصلح يذكر و يؤنث و منه صلح الحديبيّه.
2ـ بقره: 2، آيه 204. «الدالخصام» به كساني گفته ميشود كه طرفداران سرسخت باطل و مخالف سر سخت حق ميباشند.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید