نامه باستان / دكتر جلال خالقي مطلق

1392/12/21 ۰۹:۰۷

نامه باستان / دكتر جلال خالقي مطلق

اشاره: درباره حكيم توس و نامة ماندگارش بسيار گفته‌اند و نوشته‌اند و هنوز جا دارد كه سالها پژوهش و تحقيق كرد و نكته‌ها يافت و رازها گشود. يكي از پژوهشگراني كه بخش عمده‌اي از عمر پربارش را بر سر اين نامة‌ نامي گذاشته،‌ استاد خالقي مطلق است كه شايد به جرأت بتوان گفت مهمترين روايت شاهنامه را در اختيار خوانندگان گذاشته‌اند. آنچه در پي مي‌آيد،‌ بخشي از نوشته ايشان است كه در آغاز شاهنامة چاپ «انجمن آثار و مفاخر فرهنگي» به چاپ رسيده است.

 

اشاره: درباره حكيم توس و نامة ماندگارش بسيار گفته‌اند و نوشته‌اند و هنوز جا دارد كه سالها پژوهش و تحقيق كرد و نكته‌ها يافت و رازها گشود. يكي از پژوهشگراني كه بخش عمده‌اي از عمر پربارش را بر سر اين نامة‌ نامي گذاشته،‌ استاد خالقي مطلق است كه شايد به جرأت بتوان گفت مهمترين روايت شاهنامه را در اختيار خوانندگان گذاشته‌اند. آنچه در پي مي‌آيد،‌ بخشي از نوشته ايشان است كه در آغاز شاهنامة چاپ «انجمن آثار و مفاخر فرهنگي» به چاپ رسيده است.

***

شاهنامه بزرگترين اثر حماسي ايران و يكي از مهمترين آثار ادبيات ايران و جهان،‌ اثر شاعر ملي ايران،‌ ابوالقاسم فردوسي است. شاعر از كتاب خود و مأخذ خود بارها به لفظ «نامه»،‌ «نامه باستان»، «نامه خسروان»،‌ «نامه شهريار» و جز اينها نام برده است؛ ولي هيچ‌كجا اثر ‌خود را «شاهنامه» و يا‌ به ضرورت وزن،‌ «شهنامه» نناميده است،‌ مگر تنها در بيتي از هجونامه كه آمده است: «چو سي سال بردم به شهنامه رنج». جز اين گواه،‌ از آنجايي كه درآن زمان آثار منثور و منظومي را كه محتواي آنها شرح پادشاهان ايران از كيومرث تا يزدگرد بود غالباً «شاهنامه» ناميده‌اند و عنوان مأخذ فردوسي،‌ يعني شاهنامه ابومنصوري،‌ نيز چنين بود. و نيز از آنجايي كه همة‌ منابع پس از فردوسي، ‌كتاب او را بدين عنوان ناميده‌اند (از جمله: اسدي طوسي،‌ نظامي عروضي سمرقندي،‌ مجمل‌التّواريخ والقصص) و همچنين در همه دست‌نويسهاي اين كتاب و ترجمة‌ عربي بُنداري عنوان اين كتاب «شاهنامه» است،‌ ديگر ترديدي نمي‌ماند كه عنوان اين كتاب در اصل «شاهنامه» بود كه ترجمة‌ فارسي «خداينامگ» در پهلوي بود.

 

مأخذ و تاريخ نظم‌

فردوسي كتاب خود را‌ به احتمال نزديك به يقين،‌ تنها بر اساس يك مأخذ مدوّن،‌ يعني شاهنامة ابومنصوري به نظم آورده است. شاعر اثر خود را در حدود سال 368ق آغاز كرده و در 25 اسفند 400 ق/ 8 مارس 1010م به پايان رسانيده است. پس از آن نيز حكّ ‌و اصلاحاتي در آن كرده است. همچنين پيش از آغاز نظم شاهنامه «داستان بيژن و منيژه» را سروده بود،‌ به طوري كه مي‌توان گفت جمعاً سي‌و‌پنج سال يا نزديك بدان بر سر اين كتاب گذاشته است.

 

تقسيم‌بندي

شاهنامه با يك ديباچه آغاز مي‌شود و سپس به شرح پادشاهي چهار سلسله مي‌پردازد: پيشداديان،‌ از كيومرث تا زوطهماسپ،‌ جمعاً شرح نه پادشاهي كه يكي از آنها،‌ يعني ضحّاك،‌ بيگانه است. اين بخش نزديك 4500 بيت است (در چاپ نگارنده 4434 بيت)؛‌

كيانيان،‌ از كيقباد تا اسكندر، جمعاً شرح ده پادشاهي كه يكي از آنها،‌ يعني اسكندر، نيمة ‌ايراني است. اين بخش نزديك 26500 بيت است (در چاپ نگارنده 26326 بيت)؛‌

اشكانيان،‌ از اشك تا اردوان بزرگ،‌ جمعاً شرح نه پادشاهي كه جز اردوان از بقيّه تنها فهرست‌وار نام رفته است. اين بخش در حدود 780 بيت است (در چاپ نگارنده 781 بيت)؛‌

ساسانيان،‌ از اردشير تا يزدگرد شهريار، جمعاً شرح سي پادشاهي. اين بخش نزديك به 18000 بيت است (درچاپ نگارنده 17994 بيت). تعداد كلّ پادشاهان كتاب پنجاه‌و‌هشت تن و كلّ ابيات كتاب كمي بالاتر از 49500 بيت است (درچاپ نگارنده 49539 بيت).

نخستين پادشاه كتاب،‌ يعني كيومرث،‌ در «اوستا» نخستين انسان است،‌ ولي او در شاهنامه و اصولاً در بسياري از خداي‌‌نامه‌ها و شاهنامه‌ها كه در تأليف آنها بينش پادشاهي بر بينش زردشتي غلبه داشت، نخستين پادشاه بود. بقيه پادشاهان پيشدادي و كياني نيز از هويّتي روشن برخوردار نيستند و در نتيجه در نظم تاريخي مطمئنّي جاي نگرفته‌اند.

چند تن از نامهاي سلسلة‌ پيشدادي و كياني ( همچون جم،‌ آبتين و پسرش فريدون،‌ كاووس و منوچهر)، ‌جز در اوستا،‌ در هندي باستان نيز آمده‌اند كه نشان مي‌دهد كه اين نامها در اصل از شاهان و نيم‌خدايان هند و ايراني بودند. و يا ضحّاك در اصل اوستا، اژدهاي مردمخوار است؛‌ ولي درشاهنامه «ضحّاك پسر مرداس عرب» و پنجمين پادشاه غاصب در سلسلة‌ پيشداديان شده است.

بقيه شاهان كياني را از سلسله كوچكي در شرق ايران به نام كيانيان گمان برده‌اند؛‌ ولي هويّت چينن سلسله‌اي نيز خود حدسي بيش نيست،‌ بلكه به احتمال بيشتر،‌ ما در اين پادشاهان با خاطره‌هايي مه‌آلود و افسانه‌اي از شاهان ماد و هخامنشي سر و كار داريم كه هر چه به جلوتر مي‌آييم،‌ هويّت هخامنشي آنها روشن‌تر مي‌شود.

 

ساختار‌

شاهنامه را غالباً از نظر ساختار به سه بخش «اساطيري»،‌ «پهلواني» و «تاريخي» تقسيم مي‌كنند، ‌ولي اين تقسيم‌بندي اعتبار مطلق ندارد،‌ بلكه بر اساس وزنه بيشتر يكي از سه موضوع نامبرده بر دو موضوع ديگر در هر بخش است، يعني هيچ‌ يك از اين سه بخش از موضوع دو بخش ديگر بي‌بهره نيست. همچنين در هر بخشي به قالبهاي ادبي ديگر،‌ يا عناصري از آن،‌ همچون شگفتي‌ها (عجائب و غرائب،‌ جادوگري، ‌افسونگري)، اندرز،‌ «رِمانس»،1‌داستان تاريخي،‌ آيين خسروان و ادبيّات عاميانه برمي‌خوريم.

روي هم رفته مي‌توان گفت كه مطالب اساطيري و شگفتي‌ها بيشتر در بخش پيشدادي؛ شگفتي‌ها،‌ داستانهاي پهلواني،‌ رِمانْس (داستانهاي زال و رودابه،‌ بيژن و منيژه،‌ گشتاسپ و كتايون) بيشتر در بخش كياني؛‌ تاريخ،‌ آيين خسروان و اندرز (به ويژه در پادشاهي‌هاي اردشير و انوشيروان)،‌ ادبيّات عاميانه (به ويژه حكايات بهرام‌گور) بيشتر در بخش ساساني؛ داستان تاريخي يا كارنامه (چون داستان اردشير با اردوان و داستان بهرام چوبين) بيشتر در بخش اشكاني و ساساني آمده است.

موضوع اصلي بخش اساطيري شاهنامه،‌ نخست پيدايش فرهنگ ابتدايي،‌ يعني كوشش براي رفع نيازهاي اوّليّه است،‌ همچون كشف آتش، ‌تهيّه جامه از چرم و پوست جانوران و سپس كشف بافندگي،‌ آموختن آبياري زمين و توسعه كشت و ورز،‌ اهلي كردن جانوران پوينده و پرنده،‌ ساختن خانه و تهيّه رزم‌افزار براي دفاع و امنيّت،‌ ولي در همين دوره كم‌كم نشانه‌هاي فرهنگ بالاتر،‌ يعني كوشش براين ايجاد آساني و لذت و ظرافت در فرهنگ مادّي و معنوي نمايان مي‌شود،‌ همچون آموختن خطّ،‌ مصرف بوهاي خوش (عطريّات)، ساختن كاخ و گرمابه،‌ ايجاد وسايل بهتر براي كار پس از كشف آهن،‌ ساختن كشتي براي گذر از رود و دريا،‌ آموختن دانشها به ويژه پزشكي،‌ هنر موسيقي،‌ هنر آشپزي،‌ يعني كشف خوراكهاي لذيذ و با رنگ و بوي كه فراگرفتن آن را مانند خطّ و ساختمان مديون ديوان مي‌دانند (منظور از اين ديوان، برعكس ديوان مازندر، محتملاً مردم بومي ايران است كه پيش از آمدن ايرانيان بدين سرزمين به فرهنگ بالاتري دست يافته بودند) تا برسد به تشكيل طبقات اجتماعي كه آغاز پيدايش سامانها و سازمانهاي اجتماعي،‌ سياسي و مذهبي است.

اگر چه،‌ پس از دورة‌ اساطيري،‌ ديگر از اين تكامل فرهنگي رسماً سخني نيست،‌ ولي پيشرفت فرهنگ مادّي و معنوي تا پايان ساسانيان،‌ چه به گونة‌ اخذ از فرهنگهاي رومي،‌ چيني و هندي (مثلاً واردات از اين سه كشور و يا آوردن كليله و دمنه و شطرنج از هند) و چه به‌گونة تقابل با فرهنگ چادرنشيني (رسم خرگاه) در ميان تركان (فريدون درباره سلم و تور: «دگرشان ز دو كشور آبشخورست/ كه آن بومها را درشتي برست» و در ميان تازيان همچنان نمايان است، تا آنجا كه مي‌توان گفت شاهنامه با شرح تحوّل فرهنگ در ايران از ابتدايي‌ترين پاية آن در زمان كيومرث تا سطح بالا و ظريف آن در زمان خسروپرويز، عملاً نوعي تاريخ فرهنگ ايران باستان نيز هست.

 

تقسيم جهان

با تقسيم جهان به دست فريدون ميان سه پسر خود و كشته شدن ايرج (كه ايران بدو رسيده است) به دست برادرانش، موضوع جديدي در بخش پيشداديان آغاز مي‌شود كه با كشته شدن سياوش در توران از نو شعله‌ور مي‌گردد و تا دوسوم بخش كيانيان ادامه مي‌يابد و آن جنگ ميان ايران و توران است.

با آنكه در ميان تورانيان اشخاص نيك‌سيرتي نيز همچون اغريرث و پيران ويسه، وجود دارند، ولي كساني چون تور و افراسياب و كرسيوز كلّاً نماد ستيزه‌گري و تباهي و بي‌فرهنگي و بدسرشتي تورانيان‌اند و در مقابل ايرانيان با وجود داشتن افراد نادان و خشم‌خويي چون كيكاووس و طوس، مردمي‌اند ذاتاً نيك‌سيرت و دادگر. بدين ترتيب سراسر جنگ ميان ايران و توران عملاً مبارزه ميان حق و باطل و نيكي و بدي است كه باورداشت سراسر كتاب نيز هست.

از كشته شدن ايرج تا كشته شدن افراسياب، رويدادهاي شاهنامه همچون رودي خروشان در مسيري پرصخره است؛ ولي سپس با مرگ افراسياب از آن جوشش پيشين فرو مي‌افتد و دوباره در بستري آرام جريان مي‌يابد. پس از مرگ ارجاسپ به دست اسفنديار، رويدادها ديگر ريشه موروثي ندارند، بلكه در چارچوب هر پادشاهي محدودند. در مقالات ديگر گفته شد كه خداي‌نامه تاريخ شاهان بود كه داستانهاي پهلواني هر دوره را بدان افزوده بودند. بنابراين شاهنامه نوعي تاريخ ادبيات ايران باستان نيز هست كه مي‌توان در آن تفاوتي را كه ميان ماهيت ادبيات پارتي و ساساني هست مشاهده كرد.

 

نقايص شاهنامه

ساختار شاهنامه داراي نقايصي نيز هست. يكي وجود تعدادي داستانهاي ميان‌پيوست،2 كه همگي آنها روايات رستم‌اند. بيشتر داستانهاي رستم در شاهنامه، اگرچه در شمار بهترين داستانهاي حماسي ايران و جهان‌اند، ولي به بافت يكپارچة اصلي كتاب، كه ترجمة يكي از نگارشهاي «خداي‌نامه» بوده، آسيب زده‌اند و با مطالب پس و پيش خود ارتباطي سازمند و «اُرگانيك»3 ندارند؛ ولي محبوبيّت آنها وصله‌خوردگي آنها را پوشانده است.

ديگر وجود برخي تناقضات در روايات، مانند ظاهر شدن پهلواني كه پيش از آن درگذشته بود؛ مثلاً الوا ـ نيزه‌دار رستم ـ پس از آنكه در داستان كاموس‌‌كشاني كشته مي‌شود، در داستان رستم و اسفنديار دوباره ظاهر مي‌شود و به قتل مي‌رسد. همين تناقض دربارة پهلواناني چون پيلسم، ريوْ نيز، بهرام و گلباد ديده مي‌شود. اينكه براي رفع چنين تناقض دو شخص را داراي يك نام بدانيم، و يا يكي از دو نام را نتيجة دستبرد كاتبان گمان بريم، كل مسأله را حلّ نخواهد كرد، بلكه علت اصلي اين‌گونه تناقضات از اينجا برخاسته است كه اين روايات در اصل مربوط به مآخذ گوناگون و مستقل بوده‌اند و سپس چون در مجموعة بزرگتري مانند خداي‌نامه‌ها و شاهنامه‌ها راه يافته‌اند، ناچار تناقضهايي پديد آمده است.

يك نقص ديگر تكرار برخي روايات است، مانند دو روايت «هفت‌خان رستم» و «هفت‌خان اسفنديار»، يا پرتاب سنگ از كوه، يك ‌بار به دست برادران فريدون به قصد كشتن او و بار ديگر به دست بهمن به قصد كشتن رستم. اين‌گونه تناقضات در حماسه‌هاي ديگر جهان نيز مثال دارد.

نقايص شاهنامه يكي نيز وجود پادشاهي اسكندر است. در اينجا فردوسي به عنوان يك مورّخ امانتدار از مأخذ خود پيروي كرده است. پادشاهي اسكندر در مأخذ فردوسي، مانند برخي از آثار تاريخي ديگر به عربي و فارسي، نقصي محسوب نمي‌شد؛ ولي در حماسة ملي ايران عنصري زائد است و اگر مطابق خداي‌نامه از سرگذشت اسكندر به همان اندازه كه در پادشاهي داراب آمده است بسنده مي‌شد، بهتر بود؛ ولي از سوي ديگر، خداي‌نامه مأخذ مستقيم فردوسي نبود. به گمان نگارنده بهتر است براي رفع اين نقص به‌ طور كلي، شاهنامه را تا مرگ رستم «حماسه ملّي ايران»‌ و بقيّه را «تاريخ ملي ايران» بناميم.

 

موضوعات شاهنامه

از آنجا كه از زبان پهلوي و ديگر زبانهاي ايراني باستان و ميانه اثر مهمي درباره تاريخ و فرهنگ ايران پيش از اسلام برجاي نمانده است و حتي ترجمه‌هاي عربي و فارسي خداي‌نامه و آيين‌نامه‌ها همه از دست رفته‌اند و نيز آثار مورخان سده‌هاي نخستين قمري به عربي و فارسي تنها چكيده‌اي از تاريخ آن دوره را به دست مي‌دهند، بدين ملاحظات، شاهنامه كه بخش اصلي آن با يك ميانجي به يكي از نگارشهاي خداي‌نامه باز مي‌گردد، يگانه گنجينة تاريخ و فرهنگ ايران كهن است كه تنها به گزارشهاي تاريخي و روايات و داستانهاي كهن بسنده نمي‌كند، بلكه در بسياري از زمينه‌هاي فرهنگ و آداب و رسوم آن دوره نيز آگاهيهاي منحصر به فردي در دسترس ما مي‌گذارد.

به سخن ديگر، شاهنامه نونهالي نيست كه مستقيم از زمين روييده و در فضا امتداد يافته باشد، بلكه با حجمي نزديك به پنجاه‌هزار بيت، به درخت كهنسال و تناوري مي‌ماند كه چه در فضا و چه در زير زمين، رويشي پيراموني و گسترده دارد.

از اين‌رو گفتگو در شكل‌شناسي يا كالبدشناسي شاهنامه، به معني پژوهش دقيق و كامل تا همة مويرگهاي آن، كار يك مقاله نيست، بلكه كتابي مي‌طلبد نزديك به حجم شاهنامه. از اين‌رو ما در اين مقاله بايد تنها به شرحي فهرست‌وار از موضوعات مهم شاهنامه بسنده كنيم و از شرح هزارتوهاي آن چشم بپوشيم. در زير، نخست به موضوعات ديباچه و سپس، به ترتيب الفبا، از برخي موضوعات كتاب نام مي‌بريم:

ديباچة كتاب، كه بايد آن را كمابيش افزودة خود شاعر دانست، نخست با ستايش خداوند آغاز مي‌شود و سپس به شرح مراتب آفرينش مي‌پردازد. ستايش پيامبر اسلام(ص) و دفاع از حقانيت مذهب تشيع و رد ديگر مذاهب اسلامي، شرح چگونگي تأليف شاهنامه ابومنصوري، فراهم آوردن دست‌نويسي از آن، شرح آغازيدن دقيقي به نظم شاهنامه، ستايش اميرك منصور و سلطان محمود و چند تن ديگر از رجال دربار او بقيّة مطالب اين ديباچه است.

برخي از موضوعات مهم اصل كتاب، كه آگاهيهايي دربارة فرهنگ و جامعه ايران كهن به ما مي‌دهند، عبارتند از: آتش و آتشكده؛ آداب معاشرت و حسن رفتار؛ آرايش و زينت‌‌آلات زنان و مردان؛ آيين بار؛ آيين بزم و مهماني و ميگساري و برگزاري جشنها و آذين بستن؛ آيين بندگي (وظايف پادشاه و نژادگان نسبت به يكديگر)؛ آيين پذيره (پيشباز) و بدرقه؛ آيين پرستش و نذر و نياز؛ آيين خاكسپاري و سوگواري، آيين رزم (از نام‌نويسي سپاهيان گرفته تا آرايش سپاه و سان ديدن و شيوه‌ها و «تاكتيك»هاي جنگي، چون شبيخون زدن و خندق كندن، نبردهاي تن به تن و گروهي، درفشها، رزم‌افزارها، سراپرده زدن، غنيمت گرفتن، طرز رفتار با مجروحان و اسيران جنگي، بستن قرارداد صلح و جز اينها)؛ آيين خواستگاري و ازدواج؛ آيين رسالت (پيشباز از فرستاده، پذيرايي از او، بدرقه او)؛ ادبيات (حماسي، رُمانس، آيين خسروان، چيستان، اندرز و غيره)؛ اسب و سوار؛ اسطوره؛ ايران و انيران؛ بازرگاني (صادرات و واردات)؛ بيگانه‌نوازي و بيگانه‌ستيزي، پزشكي؛ تاج و تاجگذاري؛ تاريخ؛ تخت و تخت طاقديس؛ تربيت (ادب)؛ توران و اقوام ديگر؛ تولد و نام‌گذاري؛ جادوگري و افسونگري؛ جامه و پارچه؛ حقوق عهد ساساني؛ خانواده و روابط خانوادگي؛ خراج؛ خلعت (و هديه، پيشكش، بخشش و نثار)؛ خُنياگري و رامشگري (آوازها و سازها)؛ خواب و خوابگزاري؛ خويشاوندي و دوستي؛ رايزني؛ زن؛ زناشويي؛ زيبايي كمال مطلوب در زن و مرد؛ ستاره‌شناسي؛ سخنداني و شرايط آن؛ سوادآموزي؛ سوگند؛ شكار؛ طبقات اجتماعي (نژادگان، موبدان، دبيران، بازرگانان، كشاورزان، دست‌وَرْزان)؛ فرش و فرش بهارستان؛ فرّه؛ كمكهاي دولتي (به بينوايان، خانواده‌هاي بي‌سرپرست و كشاورزان آفت‌ديده)؛ كين‌خواهي؛ مجازات و شكنجه (آتش، دار، پالهنگ، قفل رومي، كلاه كاغذين، وارونه بر خر نشاندن و غيره)؛ مرگ؛ مشروعيّت؛ نامهاي جغرافيايي؛ نامه و مُهر؛ نژاد گوهر و هنر؛ ورزشها و بازيها؛ هويت ايراني و جز اينها.

*شاهنامه چاپ انجمن آثار (با حذف مآخذ)

 

پي‌نوشتها:

1. Romance 2. episode 3. organic

 

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: