سيد جمال پيشگام پيشرفت و وحدت / آيت‌الله علي كاشف‌الغطا - ترجمه سيدهادي خسروشاهي – بخش سوم و پاياني

1392/12/20 ۰۸:۵۶

سيد جمال پيشگام پيشرفت و وحدت / آيت‌الله علي كاشف‌الغطا - ترجمه سيدهادي خسروشاهي – بخش سوم و پاياني

مخفيانه به اطلاع شاه رساندند كه اين قوانين هرچند ممكن است سودي براي مملكت داشته باشد، ولي سرانجام به آنجا از نفوذ و قدرت شاه به سود ديگران كاسته خواهد شد. اين سخنان بر شاه مؤثر افتاد و ناخشنودي در چهره‌اش نمايان شد. سيد جمال‌الدين موضوع را دريافت و به «شاه عبدالعظيم» ـ در 20 كيلومتري تهران ـ رفت.

 

مخفيانه به اطلاع شاه رساندند كه اين قوانين هرچند ممكن است سودي براي مملكت داشته باشد، ولي سرانجام به آنجا از نفوذ و قدرت شاه به سود ديگران كاسته خواهد شد. اين سخنان بر شاه مؤثر افتاد و ناخشنودي در چهره‌اش نمايان شد. سيد جمال‌الدين موضوع را دريافت و به «شاه عبدالعظيم» ـ در 20 كيلومتري تهران ـ رفت. جمع بزرگي از علما و بزرگان همراهي‌اش كردند و او در ميان آنان به سخنراني پرداخت و به اصلاح حكومت فراخواند. هنوز هشت ماهي نگذشته بود كه شهرتش در همه شهرها و ولايات پيچيد و همگان نسبت به عزمش براي اصلاح ايران آگاهي يافتند. ناصرالدين شاه از عاقبت كار بيمناك شد و پانصد سوار به آنجا اعزام كرد تا سيد را دستگير كنند. او را كه بيمار بود، از بستر برداشتند و همراه با پنجاه سوار راهي مرزهاي حكومت عثماني ساختند. اين كار بر مريدانش گران آمد و شاه نسبت به سقوط خود هراسناك شد.

سيد ‌مدتي استراحت كرد تا بهبود يافت. انگليسي‌ها او را شناختند و به نشست‌ها و مجامع علمي فراخواندند تا سخنانش را گوش دهند. بيشتر صحبت‌هاي آنان با وي در بيان حال شاه و ايران و اوضاع و احوال اين كشور در عهد اين شاه بود. آنها هم كوشيدند تا شاه ايران را خلع كنند. در اين ميان به واسطه رستم پاشا ـ سفير دولت عثماني ـ نامه‌اي از دربار [عثماني] رسيد و از سيد دعوت شد كه به آستانه برود. او به دليل كارهايي كه داشت، عذر آورد و سپس نامه ديگري آمد و در آن ضمن ستايش و تجليل از وي، درخواست مزبور تكرار شد. او به صورت تلگرافي پذيرفت بدين نحو كه «به حضور اعليحضرت سلطان نايل آيد و سپس بازگردد»؛ بنابراين در سال 1892 وارد آستانه گرديد و به دليل حسن استقبال سلطان و تجليل علما و رجال سياسي از وي، مدتي در آنجا ماند و همچنان مورد احترام و تكريم بود تا اينكه در اواخر سال 1896 به سرطان فك مبتلا شد و سرانجام در نهم مارس سال 1897 وفات يافت و تشييع جنازه باشكوهي از وي به عمل آمد و در قبرستان «شيخ لر» ـ آرامگاهي در نزديكي نشان‌تاش ـ به خاك سپرده شد.

 

صفات شخصي سيدجمال

«جرجي زيدان» پس از اين شرح حال، صفات خاص سيد را نقل مي‌كند: سبزه بود و شباهت مردم حجاز مي‌برد، چارشانه و بابنيه بود و چشماني سايه داشت و در موقع خواندن كتاب، آن را به چشم خود نزديك مي‌كرد، ولي از عينك استفاده نمي‌كرد، گونه‌هاي تكيده و موي لختي داشت و جبّه و شلوار سياه مي‌پوشيد كه تا قوزك پايش مي‌رسيد و عمامه سفيد كوچكي به سبك علماي آستانه بر سر مي‌گذاشت. خوراكش اندك بود و تنها يك وعده روزانه غذا مي‌خورد و در وعده‌هاي ديگر بارها و بارها چاي مي‌نوشيد؛ اندك خوري و امساك در غذا براي كساني كه كارهاي فكري مي‌كنند، لازم است؛ شكم برآمده‌اي نداشت كه هوشش را بكاهد و نوعي سيگار دود مي‌كرد و به دليل علاقه‌اي كه به دخانيات داشت و دقتي كه در انتخاب سيگارت مي‌كرد، براي تهيه‌اش به هيچ كدام از خادمان دستور نمي‌داد و شخصاً خريداري مي‌كرد.

در اواخر عمر در كاخي در «نشان‌تاش» آستانه اقامت داشت كه سلطان عثماني در اختيارش قرار داده بود و اثاثيه و اسباب لازم در آن وجود داشت و از اسطبل سلطنتي كالسكه‌اي دو اسبه داشت و مستمريي به ميزان هفتاد و پنج ليره عثماني در ماه به وي پرداخت مي‌شد. او پيش از آخرين بيماري، بخش اعظم روز را در خانه سپري مي‌كرد و عصرها براي هواخوري و گردش سوار كالسكه مي‌شد و در منطقه خوش آب و هواي «كاغذخانه» در اطراف آستانه گشتي مي‌زد و بيشتر روز و شب را بيدار بود و جز سپيده‌دمان تا پيش از ظهر نمي‌خوابيد.

 

مجلس و سخنانش

اديبي بود خوش مشرب كه بازديدكنندگانش را كه از طبقات مختلف مردم بودند، ارج مي‌نهاد و به استقبالشان برمي‌خاست و براي وداع آنها تا بيرون همراهي‌‌شان مي‌كرد و از بازديد كوچكترين آنها ابايي نداشت و اگر گمان مي‌برد كه بازديد بزرگي، ممكن است رياكاري و تملق به شمار آيد، از اين‌كار امتناع مي‌ورزيد. از شيوايي سخن برخوردار بود و جز به زبان فصيح و با عباراتي روشن و واضح سخن نمي‌گفت و اگر احساس مي‌كرد كه شنونده هنوز ابهامي دارد، اقدام به توضيح بيشتر مي‌كرد و ساده‌تر مراد خويش را بازگو مي‌نمود و چنانچه شنونده در شمار عوام‌الناس بود، براي سخن گفتن با او به زبان عاميانه متوسل مي‌گرديد. خطيبي چيره‌دست و توانا بود كه در شرق، سخندان‌تر از او وجود داشت. بسيار كم شوخي مي‌كرد و همواره وزين و در عين حال رازدار مردم بود. ممكن بود در روز با دهها نفر سخن گويد و با هر كدام در موضوع مهمي هم صحبت شود؛ ولي وقتي مخاطبش بيرون مي‌رفت، همراه با آن، موضوع مورد بحث را نيز سربسته نگاه مي‌داشت تا او خود بدان بازگردد.

 

اخلاق سيد

او وجداني آزاده داشت و راست گفتار بود؛ عزّت نفس داشت و بسيار نرمخو بود و به رغم عظمت و جايگاه والايش، با همگان مهربان بود. بسيار خوشرو بود. اگر در معرض توطئه قتلي قرار مي‌گرفت، چون شجاعان به دنبال پيروزي بر آن بود و از متاع دنيا چشم برمي‌گرفت و هيچ مال و ثروتي نمي‌اندوخت و بيمي از نيازمندي نداشت. اديب اسحاق نقل كرده وقتي سيدجمال‌الدين از مصر اخراج شد، هيچ پولي نداشت و چون وارد سوئز شد، نقادي (كنسول ايران) به همراه شماري از تجار عجم به حضورش رسيدند و به عنوان هديه يا قرض‌الحسنه، مقداري پول در اختيارش گذاردند؛ ولي او نپذيرفت و به آنها گفت: «آن را براي خود نگاه داريد كه خودتان به آن بيشتر نياز خواهيد داشت و بدانيد كه شير وقتي جايي را ترك مي‌گويد، شكارش را نابود نمي‌كند.» (چيزي به عنوان ذخيره روز مبادا نگاه نمي‌دارد.)

زياد پياده‌روي مي‌كرد و هرگز همنشين خود را بيرون نمي‌كرد، مگر آنكه همراه او خود بيرون مي‌‌شد. ديگران را تشويق به پيشرفت مي‌كرد و همگان را به سعي و تلاش در راه رسيدن به اين ترقي برمي‌انگيخت و به رغم فضل و بزرگواري، از تندمزاجي دور نبود و چه بسا همين صفت خود از بزرگترين دلايل سعايت ديگران بود كه بر وي وارد گرديد.

 

خرد جمال

او بسيار باهوش و با استعداد بود و ذهن تيز و خلاقي داشت و مي‌توانست نهان آدميان را دريابد و به اسرار مردمان وقوف يابد. در مسائل عقلي، بسيار تيزبين بود و حجّتي قوي داشت و بر همگنان خود از نفوذ شگرفي برخوردار بود و هركس با او به مباحثه مي‌پرداخت، احساس مي‌كرد تسليم برهانهاي او شده است. چه بسا خود برهان، قانع كننده نبود، ولي نفوذ او چنين تأثيري در مخاطب به جاي مي‌گذارد. حافظه بسيار نيرومندي داشت، به گونه‌اي كه گفته شده توانست زبان فرانسه يا بخش مهمي از آن را همراه با ترجمه از اين زبان و حفظ كردن شمار زيادي از واژه‌هايش را بدون استاد ـ جز در دو روزي كه معلمي آن را به وي آموخت ـ در كمتر از سه ماه فراگيرد.

 

دانش سيد

او در علوم عقلي و نقلي و به ويژه در فلسفه قديم و فلسفه تاريخ اسلام و تمدن اسلامي و ديگر مسائل اسلامي اطلاعات و دانش فراواني داشت و زبانهاي افغاني [پشتو] و فارسي و عربي و تركي و فرانسه را خيلي خوب بلد بود و آشنايي خوبي نيز با روسي و انگليسي داشت. اهل مطالعه بود و هيچ كتابي را كه در آداب ملل و فلسفه اخلاق نوشته شده بود، ناخوانده نمي‌گذاشت و بيشتر كتابخواني او به دو زبان عربي و فارسي بود.

 

رؤياها و كارها

از اوضاع كلي احوال او چنين برداشت مي‌شود كه هدفي كه براي خود و كارها و فعاليتهايش در نظر گرفته و محوري كه آرزوها و اميدهايش بر آن مي‌چرخيد، توحيد كلمه اسلام و متحد كردن مسلمان پراكنده در نقاط جهان در يك حوزه واحد اسلامي زير سايه خلافت بود و در اين راه تمام تلاش و كوشش خود را به كار برد و به خاطر آن از همه جهان گسست و جز رساله‌اي در نفي مذهب دهري‌‌ها و رساله‌هاي پراكنده‌اي در موضوعهاي گوناگون ـ كه ذكر آنها پيش از اين رفت ـ انديشه‌هاي خود را قلمي نكرد، ولي در دل و جان دوستان و مريدانش روح دوستي و عشق برانگيخت و همّت آنان را به حركت درآورد و قلمهايشان را برّنده كرد و شرق از آثار و اعمال آنان بهره برد.

*

به پايان آمد آنچه از «مشاهير الشرق» اثر جرجي‌زيدان نقل شد؛ ولي نقدهايي نيز به يك رشته از مسائل كه در اين شرح حال مطرح شد، وجود دارد كه طرح آنها را به مجال ديگري واگذار مي‌كنيم. نجف الشرف، علي كاشف‌الغطا(الحصون المنيعه في طبقات الشيعه، تأليف شيخ علي آل كاشف‌الغطاء، ج 8 ، ص522 ـ 511 . نسخه‌خطي، كتابخانه عمومي امام محمد حسين آل كاشف‌الغطاء، نجف)

با توجه به اينكه مطالب فوق به قلم دو نفر از معاصران سيدجمال‌الدين حسيني (جرجي‌زيدان و شيخ علي كاشف‌الغطا) نوشته شده است، به نشر ترجمه آن به مناسبت سالگرد رحلت سيدحسيني اقدام گرديد.

قم ـ سيد هادي خسروشاهي

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: