1392/12/17 ۱۲:۳۸
براساس آنچه در شاهنامه آمده است، بزرگمهر حکیم در سن جوانی به جمع هفتاد نفره ی حکیمان و دانایان دربار انوشروان می پیوندند، وقتی در جمع دهان به سخن می گشاید همگان از دانش و هوش او دچار حیرت میشوند و مشکلات و مسائل خود را از او می پرسند. یکی از سؤال های دانایان از بزرگمهر این است:
آنچه برای خود می پسندی....
با چه کاری می توان نیک نام و عاقبت به خیر شد؟ بزرگمهر در پاسخ می گوید: از گناه دور شوید، همه ی جهان را مانند وجود خود بدانید و آنچه را که برای خود نمی پسندید برای دیگران نخواهید:
یکی گفـت کـانـدر سـرای سپنـج
چه سازیـم تـا نـام نیـک آوریـم
بدو گفت شو دور باش از گناه
هـر آن چیـز کـانـت نیـایـد پسند
نبـاشـد خـردمنـد بـیدرد و رنـج
در آغـاز فـرجـام نیـک آوریــم
جهان را همه چون تن خویش خواه
تن دوست و دشمن در آن بر مبند
(فردوسی، 1387: 2/1483)
نوع سؤال درباریان نشان از آن دارد که آنچه در زندگی مهم است، نیک نامی و سربلندی و عاقبت به خیری است که غالب بر فرومایگی و حقارت است.
فردوسی، از زبان بزرگمهر، اشاره به اصلی می کند که در همهی ادیان و مکاتب اخلاقی به آن اشاره شده است: آنچه برای خود می خواهی برای دیگران هم بخواه.
جای تعجّب دارد که همهی صاحب نظران ادب فارسی در شرح و توضیح متون ادب فارسی، منشأ این مضمون را در روایات اسلامی جستجو کرده اند، کافی است به شرح کتاب هایی چون دیوان ناصر خسرو، مثنوی، گلستان و بـوستان نگاهی گذرا بیندازیم[1]، حال آنکه این مضمون در ایران باستان پیشینه ای کهن دارد:
در پندهای آذرباد آمده است:
آنچه بر خود نیک ندانی به دیگران نیک مشمار.[2] (آذرباد، 1379: 77)
در عهدنامه ی یکی از پادشاهان ایرانی به فرزندش آمده است: ولا ترضین للناس الا ما ترضاه لنفسک. (ابن مسکویه، بی تا: 64): برای مردم جز به آنچه که برای خودت میخواهی راضی مباش.
قباد نیز در وصیتنامهاش به کسری نوشته است: فاکره للرعیة ما تکره لنفسک، (ابن طقطقی، 1894: 91): آنچه که برای خودت نمی پسندی برای مردم مپسند.
عنصرالمعالی (1366: 55) این مضمون را از پندهای انوشروان دانسته است: «اگر خواهی که تمام مردم باشی آنچه به خویشتن نپسندی به هیچ کس مپسند.»
ردّ پای این اندیشه را در فرهنگ مغرب زمین هم میتوان یافت، در افسانههای لافونتن (1380: 651) آمده است: شیری بچه ی خود را گم کرده از شدت اندوه و نگرانی بی تابی می کرد و می غرّید، خرسی به او گفت: وقتی جگر گوشه های مردم را می دریدی هیچ فکر می کردی که آنها هم پدر و مادری دارند؟
برای اطلاع بیشتر از کاربرد این مثل و اثر آن در اشعـار شاعـران (نک: دهخدا، 1352: 48) و (رجبزاده، 1372: 265) در شرح این مثل «یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم».
تعجّبی ندارد که چنین پندهای حکیمانهای چون لایه های طلا در لابلای حماسه ی بزرگ ملی ایران خوابیده باشد زیرا بی سبب لقب حکیم را به سراینده ی آن نداده اند اما نکته ی باریک این است که فردوسی یک قدم جلوتر از مکاتب اخلاقی می اندیشد زیرا دائره ی این پند را منحصر در وجود انسان ها نمی داند بلکه احساس نوعی پذیرش و خویشاوندی با هستی و طبیعت دارد. مکاتب اخلاقی توصیه به صلح با انسان ها دارند، فردوسی به دنبال صلح با هستی و جهان آفرینش است، او نه تنها انسان ها را از جنس خود می داند بلکه با حیوان و نبات و جماد نیز ارتباط و انس و محبت برقرار می کند. این نوعی آشتی با خدا و خود و مردم و طبیعت است که موجب ایجاد دنیایی روشن، زیبا و امید بخش است. فردوسی می گوید: «جهان را همه چون تن خویش خواه» یعنی نه تنها در داوری و رفتار خود، انسانها را مثل خودت بدان بلکه با همه موجودات عالم هستی، حتی سنگ و چوب، رابطه و احساس مشترک برقرار کن.
این دیدگاهی است بسی عمیق تر و گستردهتر از مثل مشهور. این تعبیر اعجازگونه ی فردوسی که دنیایی از احساس لطیف و فلسفه ای عمیق و زیبا را در الفاظی اندک ریخته، موجب شده که دهخدا زبان به تحسین فردوسی بگشاید و در زیر این بیت از شاهنامه بنویسد: نظیری برای این فکر بلند فردوسی ندیده ام، آنچه بر خود نپسندی اخص از این فکر است. (دهخدا، 1352: 601)
منابع
آذرباد، مهرسپندان، (1379)، رهام اشه، شهین سراج، مؤسسه انتشاراتی - فرهنگی فروهر
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طبا طبا، (1894) الفخری فی آداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، مطبع مرسو.
ابن مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد، (بی تا)، الحکمة الخالدة، تحقیق عبد الرحمان بدوی، بیروت، لبنان، دار الأندلس.
بهار، ملک الشعراء، (1379)، ترجمه چند متن پهلوی، به کوشش محمد گلبن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
دهخدا، علی اکبر، (1352)، امثال وحکم، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.
سبزیان پور، وحید، و صالحی، پیمان، (1390) «بینامتنی در شعر شهریار» ، نقد و تحلیل برخی از مضامین مشترک فارسی و عربی در اشعار شهریار، کتاب ماه، شماره 53، (پیاپی 167)، ص 42-54
فردوسی، ابوالقاسم، (1387)، شاهنامه، چاپ چهارم، انتشارات هرمس
رجب زاده، هاشم، (1372)، برخی از مثل ها و تعبیرات فارسی، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس،
افسانههای لافونتین، (1380)، ترجمهی عبدالله توکل، نشر مرکز، چاپ اول.
عنصر المعالی، کیکاووس بن اسکندر، (1366)، قابوس نامه، به اهتمام غلامحسین یوسفی، چاپ سوم، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
پی نوشت ها
[1]- برای اطلاع بیشتر (نک: سبزیانپور، 1390: 46-4)
[2]- بهار (1379: 54) پند آذرباد را این گونه به رشتهی نظم درآورده است:
«هر آن چیز کان زی تو نبود نکو
بـه دیگــر کسـانش مکن آرزو»
*. چاپ شده در مجلّه ی گزارش میراث، دوره دوم، شماره 47، 1390، صص 53-54.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید