سلسله علمي و عرفاني صفويان کردستان / دكتر محمدعلي سلطاني - بخش سوم و پایانی

1392/12/11 ۰۹:۰۵

سلسله علمي و عرفاني صفويان کردستان / دكتر محمدعلي سلطاني - بخش سوم و پایانی

ابراهيم ابن حيدر دوم (صفوي): اول شخصيت علمي که در محل کنوني خاندان صفوي کردستان استقرار يافته است و پس از طي مراتب علمي و دريافت اجازه افتاء و اجتهاد، به تدريس در حوزه علميه کردستان پرداخته و داراي آثار متعددي است، از جمله: 1ـ حاشيه بر تحفة ابن حجر در شرع، 2ـ شرح زوراء جلال دواني

 

 

ابراهيم ابن حيدر دوم (صفوي): اول شخصيت علمي که در محل کنوني خاندان صفوي کردستان استقرار يافته است و پس از طي مراتب علمي و دريافت اجازه افتاء و اجتهاد، به تدريس در حوزه علميه کردستان پرداخته و داراي آثار متعددي است، از جمله:

1ـ حاشيه بر تحفة ابن حجر در شرع،

2ـ شرح زوراء جلال دواني

3ـ الالهامات الربانيه في کل فن (اين کتاب بسيار ناياب و مفيد است)،

4ـ تفسير قرآن شامل احکام ظاهري و اسرار باطني که دو جلدش هنوز چاپ نشده است،

5ـ شرح تشريح الافلاک در علم هيئت،

6ـ حاشيه‌اي زيبا و دقيق بر حاشيه قول احمد بر فناوري در علم منطق،

7ـ حاشيه‌اي بر حاشية الغ‌بيگ بر شرح مسعودي در آداب‌البحث،

8 ـ حاشيه‌اي بر حاشيه ميرزا جان بر حاشيه سيد شريف بر شرح مطالع در منطق،

9ـ حاشيه بر جمع‌الجوامع در اصول فقه،

10ـ حاشيه بر شرح عصام الدين بر رساله بيان،

11ـ حاشيه بر کتاب «الکواکب الدريه في قواعد الجفريه» و... کتابها و مقالات متعدد ديگر. گفته شده وي حاشيه‌اي نيز بر حاشيه عبدالحکيم در شرح شمسيه دارد.

اين بزرگمرد دانشمند و عالم يگانه صفوي کردستان پس از عمري تدريس و اداره حوزه علوم ديني بدرود حيات گفت و از وي پنج فرزند به جاي ماند: صبغه‌الله، عاصم، فتح‌الله، فضل‌الله، اسماعيل؛ اما قبل از فرزندان او، برادرانش احمد و عبدالله را معرفي مي‌کنيم:

احمد ابن حيدر ابن احمد ابن حيدر ابن محمد علوي صفوي: از علماي بزرگ صفوي کردستان در حوزه علوم دينيه که حواشي متعدد بر کتب عقلي و نقلي چون حاشيه مدون بر عصام الدين در استعاره دارد. او سه فرزند عالم (عبدالله و عبدالعزيز و خضر) دارد که هر سه صاحب تأليفات و حواشي در علوم عقلي هستند.

عبدالعزيز بسيار زيرک بوده و به «المعي» شهرت داشته است. او حاشيه‌اي دقيق بر قول احمد فناري دارد.

شيخ خضر نيز حاشيه‌اي بر تحفه ابن حجر نوشته است.

شيخ خضر صفوي کرد، فرزندي به نام سيد محمد معروف به «اخرس» داشت که عالمي زبردست بود و حاشيه‌اي بر کتاب «خلاصه الحساب» شيخ بهاءالدين عاملي دارد.

فرزند سيد محمد که ملا خضر دوم است، کتاب ارزشمندي در تفسير آية شريفة «الله نور السماوات و الارض» دارد که ناياب است.

عبدالله ابن حيدر علوي صفوي کرد: از ستارگان اين منظومه علمي است و آثاري ارزنده از خويش به يادگار گذاشته است از جمله:

1ـ حاشيه‌اي بر حاشيه لاري بر هدايه و شرح هدايه در علم حکمت،

2ـ حاشيه بر حاشيه قول احمد بر فناري،

3ـ حاشيه بر حاشيه مير ابوالفتح در علم آداب البحث،

4ـ حاشيه بر شرح عصام‌الدين بر رساله سمرقندي (که به عصام‌الدين استعاره معروف است)،

5 ـ حاشيه بر کتاب فرائض از تحفه ابن حجر،

6 ـ حاشيه‌اي بر حاشيه عبدالغفور لاري بر شرح مولانا جامي بر کافية ابن حاجب.

اين عالم يگانه عمر خود را در خدمت به حوزه‌هاي علمي کردستان طي نمود و در علم و اخلاق و زهد و تقوا اسوه بود و فرزندي به نام صالح از وي به جا مانده است.

صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: از برجستگان اين سلسله علمي است که در تدريس و تأليف و تسلط بر متون و غوامض عقلي و نقلي يگانه عصر خود بود. رسالات مختصر و مفيد و وزين و پر محتوا از وي به يادگار مانده است که قابل فهم براي همه کس نيست، جز آنان که با استعدادي درخور مقامات برتر علمي را درک کرده‌ باشند؛ از جمله:

1 ـ حاشيه‌اي بر تفسير بيضاوي،

2 ـ حاشيه بر محاکمات جدش احمد بن حيدر صفوي و...

همچنين حواشي متعدد بر کتابهاي علمي وزين دارد و داراي نظرياتي در حکمت مي‌باشد. صبغه‌الله تحصيلات خود را در حوزه علمية «هه ولير» به پايان برد و سپس براي تدريس به بغداد رفت و در حوزه علوم ديني به عنوان مفتي و مدرس برگزيده و برتر شناخته شد و در اجازه و افتاء و اشاعه علوم اسلامي، مقامي والا يافت تا جايي که اگر تمامي اجازات علمي معاصر او را در کردستانات بررسي کنيم، اکثر قريب به اتفاق سلسله اجازات پس از وي، به او ختم مي‌شود، پس از عمري استفاضه و افاده عملي به سال 1180ق در بغداد درگذشت.

سيد عاصم حيدري صفوي کرد: برادر علامه صبغه‌الله حيدري عالمي متبحر بود و حاشيه‌اي بر تفسير بيضاوي و حاشيه‌اي بر حاشيه خيالي بر شرح عقايد نسفي دارد.

همچنين سيد اسماعيل حيدري، فضل‌الله حيدري و فتح‌الله حيدري صفوي از برادران او که همگي از علماي برجسته حوزه‌هاي علوم ديني کردستان بودند و داراي حواشي بر تفسير بيضاوي مي‌باشند و به ويژه علامه اسماعيل حيدري‌ حاشيه‌اي بر وضع قوشچي و بر قره‌باغي در منطق و شرحي زيبا بر رساله اسطرلاب دارد، و نيز حاشيه بر جفر جامع شيخ محيي‌الدين عربي دارد.

ابراهيم ابن سيد عاصم عالم ديگر اين خاندان است که شرحي کم‌مانند بر رساله «خلق الاعمال» جلال دواني دارد.

نعمت‌الله و عثمان حيدري صفوي: فرزندان ديگر سيد عاصم صفوي کرد که در علوم ديني کردستان صاحب مرتبه و مقام هستند، اسماعيل حيدري صفوي برادر علامه صبغه‌الله بزرگ فرزندي صالح نام داشت که در شريعت اسلام و طريقت ائمه هدي زبردست بود و پناه اهل فضل کردستان شمرده مي‌شد و بسياري از سلسلة اجازات علمي دانشمندان منطقه کردستان به او مي‌رسد. وي در رياضيات صاحب نظر بود و حاشيه‌اي بر «خلاصه الحساب» شيخ بهاءالدين عاملي دارد.

عبدالله بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: مدرسي فاضل و صدرنشين مجالس بحث و تدريس در کردستان بود. حاشيه‌اي بر چغميني در علم هيئت و حاشيه بر رساله اثبات‌الواجب، حاشيه بر حاشية سيد محقق بر شرح شمسي، حاشيه بر حاشيه داوود خوافي در منطق، و.... از آثار اوست.‏

غياث‌الدين بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: داراي حاشيه بر تحفه ابن حجر عسقلاني، حاشيه بر جمع‌الجوامع، حاشيه بر شرح مختصر منتهي در اصول فقه، حاشيه بر حاشيه لاري در حکمت، حاشيه بر حاشيه عبدالحکيم هندي عبدالغفور لاري بر شرح مولانا جامي،.... مي‌باشد و فرزندش عبدالله ابن غياث‌الدين حيدري صفوي خلف‌الصدق پدر بوده است.‏

حيدر بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: مشهور به حيدر مفتي، دانشمند و عالمي متبحر که بر تفسير بيضاوي و محمد امين جهه وحدت حاشيه دارد.

محمد امين بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: در تصوف و طريقت صاحب سلوک و کرامات بود.‏

عبيدالله بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: در بغداد مفتي اعظم حنفي بود و تأليفات متعدد داشت و در علوم عقلي و نقلي صاحب‌نظر بود، و در کرسي افتاي حنفي تدريس مي‌کرد. اديبي زبردست و صاحب ذوق بود. در طريقت به سلسله نقشبنديه پيوست و از خلفاي مولانا خالد نقشبندي در بغداد بود. عمرش را در خدمت دين و علوم و عرفان به پايان برد، فرزندانش عبدالحکيم و عبدالحليم خلف‌الصدق پدر بودند. عبدالحليم رساله سمرقندي را به نظم در آورد. اين دو برادر در طاعون فراگير بغداد جان سپردند.‏

اسعد بن عبدالله بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: علاوه بر تدريس و تکرار تکميلي آثار گذشتگان اين سلسله علمي مذهبي، نقدي بر حواشي تحفة ابن حجر عسقلاني و حاشيه بر «لقاني مصري» بر حاشيه سعد تفتازاني بر «عزي» که به «سعديني» معروف است و در علم صرف مي‌باشد، ديگر حاشيه بر حاشيه قره باغي در منطق، حاشيه بر حاشيه طحاوي و شرح «الغاز» که از تاليفات ارزنده اوست.‏

عبدالسلام بن عبدالله بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: برادر کهتر اسعد سابق‌الذکر است، در علم رجال و انساب و تاريخ صاحب نظر و در خاندان صفويان کردستان مورد احترام و محبت افراد خاندان بود. همانند صبغه‌الله دوم که برادرزاده اوست، اين شخصيت همانند سعدالله حيدري صفوي، شهاب‌الدين حيدري صفوي، عبدالوهاب حيدري صفوي و احمد حيدري صفوي که به «ملاي کبير» مشهور است، در علوم اسلامي برجسته و زبردست بود.

عبدالقادر بن اسعد بن عبدالله بن صبغه‌الله حيدري صفوي کرد: هنرمندي برجسته و عالمي وارسته که خطي خوش و کم مانند داشت و در نگارش فرامين و احکام و اسناد به عربي و فارسي و ترکي زبردست بود. تاليف ارزشمندي در بحث «مکفرات» دارد، مشابه «قواطع» ابن حجر هيتمي.‏ او به عبدالقادر صدقي حيدري مشهور است و به مرض طاعون در شهر بصره درگذشت و در گورستان زبير بن عوام مدفون است. فرزندي به نام عبدالغفور از وي به جا ماند که در دانش و بينش پرورده پدر بود.‏

محمد امين بن عبدالغفور بن عبدالقادر حيدري صفوي کرد: در بغداد کرسي نشين افتاء و تدريس و مفتي اعظم شافعي بغداد بود. تعليقات فاضلانه بر حاشيه «ناصرالدين لقاني» بر شرح تفتازاني بر «عيززي» و همچنين بر قره باغي در منطق دارد. اشعار زيبايي از وي به جا مانده است که حاکي از ذوق سرشار اوست. وي در اوان جواني در گذشت.

صبغه‌الله دوم بن اسعد بن عبدالله حيدري صفوي: ستاره‌اي ديگر از سلسله صفويان کرد است كه تاليفات متعددي دارد؛ از جمله: حاشيه بر شرح شمسيه، حاشيه بر حاشيه داوود، حاشيه بر قره‌باغي که هر سه در علم منطق است. چهارم حاشيه بر حاشيه عبدالحکيم هندي بر مطول در بغداد. وي فرزنداني بلندآوازه و عالم داشت، از جمله ابراهيم فصيح حيدري كه معروف است.‏

ابراهيم فصيح حيدري: خورشيد خاندان صفويان کردستان در حوزه‌هاي علوم ديني بود. منابع و مآخذ بالغ بر سي تاليف ارزشمند از وي نام برده اند؛ از جمله:

1ـ تفسير قرآن به نام «فصيح البيان في تفسير القرآن» که نظر مفسران پيشين را در ضمن تفسير خود نقد و بررسي کرده است،

2ـ «اعلي الرتبه في شرح نظم النخبه» در اصول دين،

3ـ حاشيه بر «اشباه نظائر» سيوطي،

4ـ حاشيه بر جزء يکم تحفه ابن حجر،

5ـ حاشيه بر «الدر المنتفي في شرح الملتقي» در فقه حنفي،

6ـ شرح مقامات حريري،

7ـ حاشيه بر «الکتاب» سيبويه،

8 ـ شرح «المقامه اللطيفه» سيوطي،

9ـ شرح ديوان ابوالعلاء معري،

10ـ شرح ديوان ابوتمام،

11ـ «فلک الاشتباک» شرح تشريح الافلاک در هيئت،

12ـ راحه‌الارواح شرح الاقتراح در اصول علم نحو که الاقتراح از سيوطي است،

13ـ شرح منظومه آداب البحث،

14ـ «سنوحات» در تصوف،

15ـ شرح رساله «خلق الاعمال» مولانا خالد شهروزي در عقايد،

16ـ حاشيه بر حاشيه قره‌باغي بر شرح ايساغوچي در منطق،

17ـ «الحسب في النسب» در جايگاه و افتخارات عرب و شناخت نژاد خوب و بد اسب و ماديان و شتر و....،

18ـ «صراط المستقيم» در توجيه اهل نصارا،

19ـ «کامل التوقيع» في فن البديع،

20ـ امان الالباب في الاسطرلاب،

21ـ حاشيه بر شرح شافيه در علم صرف،

22ـ حاشيه بر شرح جلال‌الدين سيوطي بر الفيه ابن مالک،

23ـ تعليقات بر مغني‌اللبيب،

24ـ تعليقات بر حکمه العين،

25ـ تعليقات بر حاشيه لاري (بر شرح هدايه در علم حکمت)،

26ـ تعليقات بر مختصر منتهاي در اصول فقه،

27ـ تعليقات بر حاشيه «الغ بيگ» بر شرح مسعودي در آداب بحث،

28ـ تعليقات بر حاشيه مصري بر شرح تصريف،

29ـ تعليقات بر حاشيه ميرابوالفتح بر شرح جلال دواني در تهذيب‌المنطق،

30ـ حاشيه بر فاکهي،

31ـ حاشيه بر قول احمد،

32ـ حاشيه بر شرح سراجيه سيد شريف در فرائض.

همچنين تعليقات فراوان بر بسياري از رسالات و کتب مختصر علمي دارد. ضمناً علاوه بر آثار ياد شده، تأليفاتي در «رسائل» و «الغاز» و «انشاءات» دارد.‏

تمامي اين آثار و حواشي و تعليقات براي خدمت به اسلام و ترويج آيين محمدي و شيوه علوي بوده است. ابراهيم فصيح حيدري در شرح احوال خود اکثر قريب به اتفاق علماي طراز اول کردستان و عراق کنوني را نام مي‌برد که از محضرشان علوم مختلف اسلامي (از صرف و نحو، اشتقاق و ادبيات و منطق و رياضي و هندسه و هيئت و حکمت و تفسير و حديث و....) را آموخته يا استفاده کرده و به ديدارشان شتافته است. و آنها که کلاً پرورش يافتگان خاندان علمي مذهبي صفويان کردستان بوده‌اند و سلسله اجازاتشان به يک يا چند تن از آنان مي‌رسيده است که از ذکر يکايک آنها مي‌گذريم و به همين ميزان بسنده مي‌کنيم.(بنه‌ماله زانياران، صص 223ـ 258)

 

شاه اسماعيل صفوي

سير تاريخي و مبارزات هفتصد ساله علويان با ظهور اسماعيل صفوي نتيجه يافت و آمال علويان به منصه ظهور رسيد. اسماعيل صفوي که پدرانش زمينه قيام و استقلال او را فراهم کرده بودند، به سادگي بر مسند ارشاد و استقلال سياسي تکيه نزد؛ زيرا همان زندان و تبعيد و رنج و در بدري را که سران پيشين نهضت علويان تحمل کردند، اسماعيل نيز از بدو تولد با آن مواجه بود و در همان محلهايي که سيد محمد نوربخش در چنگال تيموريان و ملوک طوايف اسير بود، (چون گيلان، فارس، آذربايجان، و....) به اسارت رفت و دربدري‌ها کشيد و از همان آغاز به عنوان پيشوايي تمام‌عيار در مسلک علويان مورد تقديس و احترام قرار گرفت و از تمامي ايلات و طوايف ايراني که پيرو علويان بودند، سپاه قزلباش را ايجاد کرد؛ چنان‌که استاد عبدالحسين زرين کوب مي‌نويسد:

«اسماعيل با آنکه هنوز کودکي خردسال بود، از جانب مريدان پدر، صوفي اعظم، مرشد کامل و شيخ و سلطان محسوب مي‌شد و حتي او را به عنوان شاه تلقي مي‌کردند.... اسماعيل که در همين سالهاي خردسالي در دستگاه کارکيا تربيت يافت، تدريجاً از اعتقاد غلات پيروان که وي را مظهر الهي تلقي مي‌کردند، فاصله گرفت.

استاد عبدالحسين زرين کوب مي‌نويسد: «اسماعيل با آنکه هنوز کودکي خردسال بود، از جانب مريدان پدر، صوفي اعظم، مرشد کامل و شيخ و سلطان محسوب مي‌شد و حتي او را به عنوان شاه تلقي مي‌کردند.... اسماعيل که در همين سالهاي خردسالي در دستگاه کارکيا تربيت يافت، تدريجاً از اعتقاد غلات پيروان که وي را مظهر الهي تلقي مي‌کردند، فاصله گرفت. و آن گونه که به بعضي ونيزيهاي مقيم ايران در آن ايام گفته شد، از اينکه ياران وي را به چشم خدايي بنگرند، اظهار نفرت کرد. اينکه شمه‌اي از اين دعوي در اشعار ترکي او هست، اگر حاکي از جعل و انتحال آن گونه اشعار نباشد، ممکن است مبني بر مصلحت وقت و ضرورت تسليم به اعتقاد مريدان باشد که بدون آن، جانسپاري و فداکاري آنها در حق شيخ و مرشد جوان غيرممکن مي‌شد.

اين مريدان در گرماگرم هنگامه کارزار عنايت اين شيخ و مرشد را حامي و حافظ خود مي‌خواندند و «قربان صدقه» او مي‌رفتند. در واقع شيخ‌اغلي خردسال که نزد مريدان مظهر الوهيت و صوفي اعظم تلقي مي‌شد، وقتي به تشويق و الزام مريدان به اردبيل آمد (محرم 905 ق) هنوز تا حدي آلت اغراض سر کردگان قزلباش بود و سيزده سالي بيشتر نداشت. اشعار و اقوالش هم که بعدها به صورت يک ديوان ترکي با تخلص «ختايي» تدوين شد، به هر علت بود، به همان عقايد غلات که او در گيلان يک چند از آن فاصله گرفته بود، نزديک برآمد.» (روزگاران، ص259)

 

قزلباش

قبيله‌هاي اين اتحاديه (قزلباش) عبارت بودند از طوايف: استاجلو، شاملو، تکلو، موصلو، افشار، قاجار، بيات، بهارلو و شيخاوند که البته طوايف و عشاير کوچک و بزرگ ديگر هم به آنها پيوسته بود و تعدادي از طوايف تاجيک از کرد و طالش و جز آنها نيز در اين شمار درمي‌آمد و اتحاديه قزلباش را تقريباً شامل سي طايفه يا قبيله مي‌ساخت. شيخ حيدر در نظر تمام افراد و سرکردگان اين طوايف «مرشد کامل» و «پير» و حافظ جان خويش مي‌شمردند و براي خروج و ظهور دين به حق در موکب او از هيچ گونه جانسپاري و فداکاري دريغ نمي‌کردند. (روزگاران، ج2، ص29)

درباره رنجهاي اسماعيل صفوي و دربدري‌هاي او ادوارد براون مي‌نويسد: «هيچ چيز نمي‌توانست از وضع سه پسر شيخ حيدر که در اين لحظه به دست دشمنان پدر افتاده بودند، يأس‌آورتر باشد.» زيرا سلطان يعقوب بلافاصله پس از پيروزي، قسمتي از ترکمن‌ها را به اردبيل فرستاد. صوفيان مقيم اردبيل قبلاً سلطان علي ـ پسر ارشد حيدر ـ را به جانشيني او انتخاب کرده بودند. همان طور که در تواريخ فارسي اين دوره ذکر کرده‌اند، اين سه «شاهزاده» با مادرشان مارتا (عالمشاه بيگم) در همان پاييز سال 1488م/ 893 ق به ايالت فارس فرستاده شدند.‏

در آنجا حاکم شيراز به نام منصور بيگ پرناک آنها را تحويل گرفت و همه را در قلعه‌اي واقع در شهر قديم ساسانيِ اصطخر زنداني کرد. چهار سال و نيم بعد اين شاهزاده خانم و پسرانش توانستند از اين قلعه آزاد شوند. (تشکيل دولت ملي ايران، ص111) منصور پرناک در اعتقاد سران آتش بيگي، به نفرين شاه محمدبيگ گرفتار آمده و معزول گرديد.

 

جنگ چالدران

شاه اسماعيل در زمان به قدرت رسيدن با تمام قدرت وارد عمل گرديد و پس از شکست چالدران براي در بن بست قرار دادن رقيب، با کشورهاي اروپايي از در دوستي درآمد. استاد عبدالحسين زرين‌کوب مي‌نويسد: «بعد از اين شکست [چالدران] بود که پادشاه قزلباش فکر برقراري نوعي همکاري يا اتحاد با دشمنان غربي دولت عثماني را مورد بررسي جدي قرار داد؛ فرستادة لودويگ ـ پادشاه هنگري ـ را که يک ماروني لبناني به نام پطرس بود و سفير کارل پنجم پادشاه آلمان را به حضور پذيرفت و چندي بعد ضمن نامه‌اي که به فرمانرواي آلمان نوشت، از اينکه پادشاهان فرنگ به جاي اتحاد بر ضدخطر عثماني، با يکديگر مخالفت ابراز مي‌نمايند، اظهار تعجب کرد (929ق). با اين اظهار تعجب، او در واقع آمادگي خود را براي اتحاد با آنها جهت تجديد يک جنگ همزمان دو جبهه بر ضد عثماني بر نحوي قابل درک اعلام کرده و در واقع مناسبات گذشته‌اي را که در اواخر عهد اوزون حسن آق‌قوينلو بين ايران و اروپا بر ضد توسعه قدرت عثماني آغاز شده بود، قابل تجديد نشان داد؛ اما قبل از آنکه مذاکرات منجر به اقدامات جدي شود، مرگ به سراغ وي آمد و اين طرح همکاري، که تحقق آن هم بر هر حال متضمن اشکالهاي بسياري بود، ناتمام ماند....» (روزگاران، ص255)

و در نتيجه در مجلسي که در آغاز استقلال صفويه، پس از به ثمر رسيدن مجاهدات شاه اسماعيل به ياري علويان در قلمرو يکپارچه ايران بزرگ در جلساتي بر سر انتخاب مذهب رسمي ايران بحث و تبادل نظر شد و نظاميان صوفي قزلباش در تأييد نظر خويش پاي فشردند؛ اما آداب طريق و شيوه روايي نمي‌توانست بنياد اساسي کشوري وسيع را منسجم و قابل تبعيت سازد.‏

محمد مترجم (معروف به اسپناقچي) از قول صاحب حقيقه‌التواريخ مي‌نويسد: قبل از هرگونه تصميم درباره تغيير مذهب، به امر شاه [اسماعيل] جلسه‌اي ترتيب يافت: «بعد از مذاکره و المشاوره، بعضي از صوفيان نشر و تعميم طريقة‌ حيدرية‌ جلاليه را مناسب ديدند؛ اما چند نفر عالم که در آن مجلس حضور داشتند، سخت اعتراض کردند و امرا نيز اعتراض کردند و امرا نيز اعتراض آنها را قبول کرده، رأي صوفيان را رد نمودند. آخر قرار بر اين داده شد که مذهب تشيع دوازده اماميه را انتخاب و مذهب رسمي ايران قرار دهند.» (تشکيل دولت صفوي، ص151)

 

رسميت يافتن تشيع

علويان در طول قريب هفتصد سال مبارزه بي‌دريغ و جانفشاني موفق به ترويج دو رکن ولايت و ظهور منجي که امامت را در بطن خود داشت، شدند و به منظور اداره قلمرو سياسي مذهبي بايست در اين زمان از حوزه‌هاي فقاهت علويان شيعي استمداد مي‌طلبيدند؛ چنان که استاد دکتر عبدالحسين زرين کوب مي‌نويسد:

«.... از تمام اصول و فروع آيين تشيع، آنچه در مدت دعوت پدران شاه اسماعيل آشکار و پنهان تبليغ شده بود، ظاهراً فقط مسأله امامت بود که ولايت و اولويت امام علي بن ابيطالب(ع) را بر جانشيني پيامبر(ص) تبليغ و تقريب کرده بود. اين قول هم هر چند همراه با الزام محبت آل رسول از عهد ايلخانان تدريجاً در بين بسياري از مسلمين و صوفيه رايج بود، براي آنکه تشيع را به عنوان يک مذهب رسمي ـ با تمام اصول و فروع بايسته و لازم يک مذهب ـ براي عامه مردم قابل تمسک و شايان اعتماد سازد، کافي نبود.

تقرير عقايد در باب توحيد و نبوت و معاد نيز براي تکميل آن ضرورت داشت. به علاوه در مسايل فروع تقرير احکام ائمه و مسأله تقليد و اجتهاد در اين گونه مسائل هم براي رسمي کردن مذهب تشيع ضرورت داشت و اين جمله با مجرد اظهار تولا و تبرا راست نمي‌آمد، و طرفه آن بود که در اين زمينه‌ها نه خاندان صفوي سابقه و ضابطه‌اي استوار و قابل استناد داشت، نه صوفيان ترکمان که از زمان شيخ حيدر به کلاه سرخ خويش شناخته مي‌شدند.‏

در تمام تبريز هم که لااقل يک ثلث اهالي آن خود را شيعه مي‌خواندند، هيچ کتاب مدون و جامعي در باب تمام فروع و اصول مذهب اثني عشري وجود نداشت، فقط بعد از اعلام رسميت تشيع، به دنبال جستجوي بسيار، يک بخش از کتاب قواعدالاسلام علامه حلي ـ فقيه شيعي ـ از کتابخانه شخصيِ قاضي نورالله زيتوني به دست آمد که معدودي از طالب علمان شهر آن را بر وي مي‌خواندند و هنوز شهرت و قبولي هم نداشت.

بالاخره معلوم شد بدون جلب علماي شيعه از خارج، تشيع نمي‌تواند در عمل، در تمام ايران مذهب رسمي واقع شود و شاه جوان لازم ديد علماي مذهب را از بحرين و کوفه و جبل عامل براي نشر معارف شيعه و تعليم و اجراي احکام آن مذهب به ايران دعوت کند و کرد. از اين جمله شيخ نورالدين کرکي ـ از علماي معروف جبل عامل ـ بود که به دعوت شاه از بين‌النهرين به ايران آمد و [محقق کرکي] عامل عمده‌اي در نشر و تبليغ مذهب جعفري در ايران گشت.» (روزگاران، ج 2، 33ـ23؛ تاريخ انقلاب اسلام، صص 55ـ57/ تشکيل دولت صفوي و... ص152)

علويان که ستون سهمگين مبارزه با قدرتهايي چون امپراتوري عباسي، يورشگران تيموري، ملوک طوايف ترکمن و... بودند و بر پايه دو اصل ولايت علوي و ظهور منجي (مهدي موعود) جان مي‌باختند، رسميت مذهب تشيع اماميه را که چهرة مکتبي و علمي و نهايي انديشة اعتدالي اسلام بود، در ايران احترام نهادند و همچنان به عنوان شاخه نظامي علويان انقلابي وفادار ماندند. ‏

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: