1392/12/11 ۰۹:۰۳
پيش درآمد: هنگامي كه در ربيعالثاني سال 1431ق همراه چند تن از دوستان فرهيخته و دانشمند حوزوي و دانشگاهي براي مشاركت در كنفرانس علمي منعقده در دانشگاه كوفه براي گراميداشت «علامه سيد هبهالدين شهرستاني» به عراق سفر كرديم، توفيقي دست داد و سفري به شهرهاي مقدس نجف اشرف، كربلا و كاظمين كرديم. در اين سفر از كتابخانههاي مشهور اين شهرها، يعني كتابخانه امام علي(ع)، كتابخانه آيتالله حكيم، كتابخانه علامه اميني، كتابخانه امام محمدحسين آلكاشفالغطاء و كتابخانه شيخ علي آلكاشفالغطاء و كتابخانه آستان مقدس حسيني و آستان مقدس عباسي و كتابخانه جوادين(ع) در كاظمين بازديد به عمل آمد.
پيش درآمد: هنگامي كه در ربيعالثاني سال 1431ق همراه چند تن از دوستان فرهيخته و دانشمند حوزوي و دانشگاهي براي مشاركت در كنفرانس علمي منعقده در دانشگاه كوفه براي گراميداشت «علامه سيد هبهالدين شهرستاني» به عراق سفر كرديم، توفيقي دست داد و سفري به شهرهاي مقدس نجف اشرف، كربلا و كاظمين كرديم. در اين سفر از كتابخانههاي مشهور اين شهرها، يعني كتابخانه امام علي(ع)، كتابخانه آيتالله حكيم، كتابخانه علامه اميني، كتابخانه امام محمدحسين آلكاشفالغطاء و كتابخانه شيخ علي آلكاشفالغطاء و كتابخانه آستان مقدس حسيني و آستان مقدس عباسي و كتابخانه جوادين(ع) در كاظمين بازديد به عمل آمد. در بازديد از «كتابخانه شيخ محمدحسين آل كاشفالغطاء»، نوه آن مرحوم، برادر ارجمند امير كاشفالغطاء (حفظه الله تعالي) چند نسخه خطي اين كتابخانه را نشان داد كه در ميان آنها نسخهاي خطي از دايرهالمعارف «الحصون المنيعه في طبقاتالشيعه» تأليف مرحوم آيتالله شيخ علي بن الرضا بن موسي بن جعفر آل كاشفالغطاء (متوفي به سال 1350ق) وجود داشت. در جلد هشتم اين دايرهالمعارف گرانسنگ، شرح حال مفصلي از سيدجمالالدين حسيني اسدآبادي به قلم مؤلف معظم (شيخ علي) وجود داشت كه معاصر سيدجمال بود و طي دوره اقامت سيد در نجفاشرف و كربلا براي تحصيل علوم ديني، به گونهاي هم مباحثه يا همدرس او به شمار رفته است. شيخ علي كاشفالغطاء متولد سال 1268ق است و در زمان وفات سيد (در سال 1314ق) 46سال داشته و براين اساس از هركس ديگري نسبت به زندگي و خصوصيات و اوصاف سيد جمالالدين آشنايي بيشتري داشته است. از اين روي نوشته ايشان در باره سيد از ارزش خاصي برخوردار است. شيخ علي آل كاشفالغطاء در اين شرح حال، علاوه بر آنچه با استناد به ديدهها و اطلاعات شخصي خود درباره سيدجمالالدين يادآور ميشود، گزيدههايي از سخنان برخي شخصيتهاي معاصر ديگر را در اين زمينه نقل ميكند و در پايان نيز خاطرنشان ميسازد كه در فرصت و مقامي ديگر، بخشي از اين سخنان را مورد نقد و بررسي قرار خواهد داد.
پيشگامان تقريب سخن از پيشگامان «تقريب» و اصلاحات در سدههاي اخير، سخن تازه و در عين حال قديمي است، به ويژه وقتي اين شخصيت پيشگام كسي چون «سيدجمال» باشد كه آوازه فريادش سرتاسر قلمرو جهان اسلام را در نورديده است. او مصلح بزرگ و فراخوان به «تقريب» و پيشگام وحدت امت اسلامي است كه بسياري ـ و هريك طبق ديدگاه و برداشت خود ـ دربارهاش قلمفرسايي كردهاند تا ما را به هدفي مفيد رهنمون شوند و در برابرمان چشماندازي روشن و دريچه تازهاي بگشايند تا وسعت نظر و شخصيت چند بعدي او و ژرفانديشياش در برخورد با مسايل جاري در جهان اسلام را آشكار سازد؛ در اين مقاله ابعاد گوناگون و متفاوتي از شخصيت برجسته سيدجمالالدين حسيني اسدآبادي را به قلم عالم برجسته و فرهيختهاي چون آيتالله شيخ علي آلكاشفالغطاء مطرح ميكنيم. پيش از پرداختن به آنچه در دائرهالمعارف مزبور پيرامون سيدجمال مطرح شده، نخست گزيدههايي از شرح حال نويسنده مقاله را از دائرهالمعارف «نقباء البشر» تأليف مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهراني، ترجمه و نقل ميكنيم و سپس ترجمه متن مخطوط مقاله شيخ را ميآوريم.
شيخ علي آل كاشفالغطاء كيست؟ او شيخ علي بن شيخ محمدرضا بن شيخ موسي بن شيخ جعفر بن شيخ خضر بن يحيي بن سيفالدين مالكي جناحي نجفي، عالم و تاريخدان و رهبر برجسته و مؤلف معروف است كه در حدود سال 1268ق در نجف اشرف متولد شد و در خانواده زعامت و فقاهت و شرف و دين، نشو و نما يافت و دروس ابتدايي را در همان بيت آموخت و دروس سطح را نزد فضلاي خانواده و ديگران فرا گرفت و شيفته ادبيات شد و درآن دستي يافت و با بزرگان و پيشكسوتان ادب، حشر و نشر پيدا كرد و خيلي زود به سرودن شعر و مناظره و مشاعره با اديبان و شعراي عصر خود پرداخت.او بسيار باهوش بود و حافظه نيرومندي داشت و همين امتياز به او برتري بخشيده بود. در سال 1295ق به ايران مسافرت كرد و مدتي را در اصفهان گذراند و در آنجا و شيراز و تهران و خراسان به آمد و شد پرداخت و گشت و گذارش در ايران حدود هفت سال به طول انجاميد و سپس در سال 1302ق به عراق بازگشت و در آن مدت و طي مسافرتش به شهرهاي گوناگون و تماسهايي كه با علما و اعيان داشت، چندين مجموعه دائرهالمعارفي تأليف كرد و نكات و اشعار و متون و شرح ماوقع و شنيدهها و گفتهها و داستانها و مطالب نغز و جالبي را كه به آنها برميخورد، در آنها گنجاند و مشغول تنظيم و ترتيب گردآوردههاي خود شد و در اين ميان به جمعآوري كتاب نيز پرداخت و شمار زيادي را به آنچه از پدرانش به ارث برده بود، افزود. با توجه به اينكه خاندان او در ميان محافل عراقي و ايراني و ديگر سرزمينهاي اسلامي و نيز در ميان رجال و سران و بزرگان جايگاه برجستهاي داشت، او و ديگر مردان خاندان، از روابط دوستانه مستحكمي با واليان عثماني بغداد و به ويژه «سرّي پاشا» ـ كه در سال 1306ق به عنوان والي عراق گمارده شده بود ـ برخوردار بود. «سري پاشا» خود اديب بود و با علما و ادباي زمانه و از جمله شخصيت مورد نظر ما رابطه خوبي داشت. پس از انتقال والي به دياربكر، شيخ علي آلكاشفالغطاء ـ به «آستانه» [مركز حكومت عثماني] مسافرت كرد و مدتي را در آنجا سپري نمود؛ سپس به حجاز و از آنجا به سوريه و هند رفت. اين مسافرت حدود چهار سال به درازا كشيد و سپس با دستاورد هنگفتي از آثار و مطالب بازگشت. او طي اين سفرها و آشنايي با سرزمينها و علما و بزرگان، چندين مجموعه دائرهالمعارفي در فنون و آداب مختلف تدوين و تأليف و كتابهاي خطي و چاپي بسياري خريد و از كتابها و آثار و نوشتههايي كه پسنديده بود و در كتابخانههاي عراق وجود نداشت، نسخهبرداري نمود و تمام وقت به تنظيم مجموعههاي خود پرداخت و نوشتههايش را مرتب ميكرد و در تدوين تاريخ و نوشتن شرح حالها و گردآوري اشعار و آثار برجسته ادبي، به حداكثر تلاش پرداخت و بيشتر وقت شبانه و روز خود را به اين كارها اختصاص ميداد و توانست آثار گرانسنگ و تأليفات بسيار گرانبهايي از خود به يادگار نهد و در عين حال كوشيد تا كتابخانهاش را گسترش بخشد و منابع مهم و كتابهاي كمياب را گردآوري كند. او شمار زيادي كتاب كوچك و بزرگ را به خط خود نسخهبرداري كرد و تا زماني كه ميتوانست و دچار رعشه در دست نگرديده بود، بدين كار ادامه داد. در اين ميان برخي دست نوشتههاي او به دليل درهم برهمي ناشي از ضعف و ناتواني در به دست گرفتن قلم، شناخته ميشود. من در سالهاي نخست مهاجرتم به نجف به واسطه فرزندش حجتالاسلام مرحوم شيخ محمدحسين آلكاشفالغطاء ـ كه هر دو هم مباحثه و همدرس محضر استادمان شيخ حسين نوري در درس و نشستهاي خصوصي در خانهاش بوديم ـ با او آشنا شدم و به مرو ر زمان و به ويژه پس از گرايش به اين كار و آغاز تأليف كتاب «الذريعه» در سال 1329ق رابطهام با او مستحكمتر گرديد. من در آن زمان در كتابخانه خصوصي وي به ديدارش ميرفتم و او مرا در جريان نسخههاي خطي كتابخانهاش اعم از اينكه به خط خودش استنساخ شده يا ديگر نسخههاي خطي، قرار ميداد و محل آنها را نشانم ميداد. او در تهيه فهرست كتابخانههايي كه صاحبان آنها را ميشناخت و يا نشان آنان را ميدانست، كمكم كرد. من بيش از صد جلد نسخه خطي به خط وي در كتابخانهاش ديدم. او روشي خاص و نيكو داشت كه من در ميان همگنانش كمتر يافتهام. در امانتدهي كتابهاي خطي و اجازه استنساخ آنها به سادگي تمام، همچون تمامي كساني كه خود را وقف دانش و رضاي الهي كردهاند، بسيار گشاده دست بود. سرانجام زعامت خاندان به او رسيد كه از علماي برجسته نجف اشرف و بزرگان آن و داراي ارج و اعتباري نزد طبقات مختلف مردم و سران و حاكمان به شمار ميرفت. بسيار خوش برخورد و گشادهرو بود و به كوچك و بزرگ احترام ميگذاشت و بيهيچ تبعيض و اختلافي ميان دور و نزديك يا عام و خاص، نياز افراد را برميآورد و در بهرهگيري از نفوذ و نيز بذل مال خود به حاجتمندان دريغ نميكرد. مرگ فرزندش شيخ احمد تاثير ناگواري بر روحيهاش گذارد، ولي هرگز از تاليف و كار و تلاش باز نايستاد و تا هنگام مرگ در صبح روز سهشنبه اول محرمالحرام سال 1350ق به كار خود ادامه داد. تشييع جنازه پرشكوهي براي او به عمل آمد و پيكرش را در آرامگاه خانوادگي به خاك سپردند و بسياري كسان در رثاي او شعر سرودند. شيخ علي از شيخ مهدي كاشفالغطاء و شيخ راضي النجفي و شيخ جعفر التستري و شيخ محمدحسن مامقاني و شيخ محمدجواد محييالدين اجازه روايت داشت و همچنانكه در «الاسناد المصفي الي آل بيت المصطفي» (ص36) يادآور شدهام، اجازه آنها را به من هم داد. آثار او فراوان و بسيار پراهميتاند؛ از جمله: «الحصون المنيعه في طبقات الشيعه» كه علامه سيدعلي خان مدني شيرازي در كتاب خود (الدرجات الرفيعه في طبقات الاماميه من الشيعه) به استدراك آنچه در آن كتاب موفق به اتمامش نشده بود، پرداخت. او اين كتاب را در دوازده بخش طبقهبندي كرده بود كه شامل: 1ـ صحابه، 2ـ تابعين، 3ـ راويان، 4ـ فقهاء و علماء، 5ـ حكما و متكلمان، 6ـ علماي زبان عربي، 7ـ سادات صوفي، 8ـ شاهان و سلاطين، 9ـ امرا، 10ـ وزرا، 11ـ شعرا، 12ـ زنان، ميگرديد. وي او ـ كه خدايش رحمت كناد ـ آن را به اتمام نرساند و تنها بخش نخست و بخشي از رده چهارم و اندكي از رده يازدهم را آماده نموده و خداوند اين نگارنده را توفيق داد و طبقات بسياري بر آن ردهبندي افزود و آنها را به سي طبقه رساند و به تفصيل درباره آنها نگاشت و بر طبق حروف «الفبا» مرتبشان كرد و كتابش در ده جلد بزرگ پايان يافت و آنچنان كه در «الذريعه» (ج7، ص25) گفتهام، هركدام بر بيش از پنجاه هزار سطر بالغ گرديد. متأسفانه اين مقدار از اثر نيز به صورت پيشنويس و نامرتب و ويرايش نشده باقي ماند و در حيات به انديشه انتشارشان نبود و فرزندش حجتالاسلام محمدحسين نيز متأسفانه پس از وفات پدر و به منظور برجسته كردن آثار و تلاش او و جاودان ساختن نام وي، اقدام به چاپ و انتشار آنها نكرد و تنها كاري كه در اين مورد انجام داد، تدوين فهرستي از آن بود كه به رغم تكرار و سهوهاي زيادي كه دارد، آن را به اين مجموعه افزود. من بارها و بارها ضرورت انتشار اين مجموعه را در جهت استفاده همگان، به آن مرحوم يادآور شدم، ولي او برخي موانع و عذرها را بهانه ميكرد و سرانجام وفات يافت. ايشان جز اين مجموعه، مجموعه «سمير الحاضر و انيس المسافر» را دارد كه كشكول گونها ي است در پنج مجلد بزرگ كه همه چيز را در خود جاي داده، ولي بيشتر به سراغ سرچشمه نبوت و امامت رفته است. او در نهم ربيعالاول سال 1343ق تصنيف آن را به پايان رساند. كتاب ديگرش «النوافح العنبريه فيالمأثر السريه» است كه تمامي سخنان مدح و ذم درباره دوستش «سرّي پاشا» را ـ كه در سال 1306ق كارگزاري عراق را برعهده داشت ـ و نيز آنچه را خود گفته، در آن گنجانده است. او مجموعه بزرگ ديگري تدوين كرده كه در آن آنچه را مردم درباره خاندان كاشف الغطا گفتهاند، اعم از ستايش و شادباش و مرثيه و تسليت و تقريظهاي كتابها و رسالهها و غيره و نيز سرودههاي شعراي ايشان را در خود جاي داده است. سيد جعفر الاعرجي نسبشناس، موارد بسياري از آن را در كتاب خود «الأساس» نقل كرده است. از جمله آنچه در آنجا نقل كرده، اينكه در آن، قصيدههايي در ستايش جدش شيخ جعفر متعلق به سيدصادق بنعلي بن شرفالدين ـ كه خود جدّ اعلاي سيدمحسن بن محسن بن مرتضي بن شرفالدين اعرجي است ـ وجود دارد. وي اثر ديگري با عنوان «نهج الصواب في المكاتبه والكتاب» دارد كه آن نيز گرانسنگ است و مجموعهها و آثار ديگر. (نقباء البشر، ج4، ص1441ـ1437) اكنون ترجمه آنچه را كه آيتالله شيخ علي كاشفالغطا، از خود و ديگران، درباره سيد جمالالدين نوشته و در مجموعه «الحصون المنيعه» آورده است، ميآوريم.
اكنون ترجمه آنچه را كه آيتالله شيخ علي كاشف الغطا، از خود و ديگران، درباره سيد جمالالدين نوشته و در مجموعه «الحصون المنيعه» آورده است، ميآوريم: قم ـ سيدهادي خسروشاهي، 15/12/91
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید