1392/12/11 ۰۸:۵۰
براي اينكه از آغاز مصداقي حضور خوانندگان محترم ارائه كرده باشم، اين لطيفه را نقل ميكنم: «شخصي از كشيش محترمي پرسيد: «عاليجناب! بهشت چگونه جايي است؟» كشيش پاسخ داد: «در بهشت آشپز فرانسوي، پليس انگليسي، مهندس آلماني، كارمند اداري سوئيسي، و عاشق ايتاليايي است.» آن شخص پرسيد: «خوب، جهنم چگونه جايي است؟»
آيا تفاهم بين ايرانيان و آمريكائيان ممكن است؟
براي اينكه از آغاز مصداقي حضور خوانندگان محترم ارائه كرده باشم، اين لطيفه را نقل ميكنم: «شخصي از كشيش محترمي پرسيد: «عاليجناب! بهشت چگونه جايي است؟» كشيش پاسخ داد: «در بهشت آشپز فرانسوي، پليس انگليسي، مهندس آلماني، كارمند اداري سوئيسي، و عاشق ايتاليايي است.» آن شخص پرسيد: «خوب، جهنم چگونه جايي است؟» كشيش گفت: «آشپز انگليسي، پليس آلماني، مهندس ايتاليايي، كارمند اداري فرانسوي، و عاشق سوئيسي است!» اين لطيفه ديدگاهي را درباره منش مردم ملل گوناگون ارائه ميدهد. حال به اصل موضوع بپردازيم.
اختلاف در ديدگاه ايرانيان و آمريكائيان نسبت به موضوعات گوناگون، دستكم سابقهاي نود ساله دارد و از زمان واقعة ماژور ايمبري آغاز شده است. اگر تا پيش از جنگ جهاني اول صحبتي از اختلاف نظر به طور آشكار مطرح نيست، به علت قلّت روابط بوده است. اين عدم پذيرش شامل مردم انگليس و فرانسه هم ميشود. در عين حال مردم ايران نسبت به برخي ملل غربي تمايلات مثبتتري داشتهاند؛ از جمله نسبت به مردم اتريش و آلمان. گرچه عوامل سياسي و اقتصادي در اين عدم پذيرش يا پذيرش نقش داشته است، اما بد نيست كه احتمالات ديگر را هم در نظر بگيريم. يكي از اين احتمالات، «وجود تفاوت در نوعشناسي شخصيت ملل گوناگون» است. از آنجا كه موضوع تا حدودي تخصصي است، اجازه ميخواهم ابتدا مقدمهاي عرض كنم.
چيستي شخصيت
آنچه به نام «شخصيت» خوانده ميشود، عبارت است از روشهاي ديرپاي شناخت جهان و واكنش نسبت به آن كه در هر فرد تقريباً جنبة منحصر به فرد دارد و او را از ديگران متمايز ميكند. در عين حال نزديك به نود درصد مردم در محدودهاي قرار ميگيرند كه شخصيت بهنجار خوانده ميشود؛ يعني با وجود تفاوتهاي جزئي، ميتوان اكثريت افراد بالاتر از هجده سال را در طيفي قرار داد كه شخصيت بهنجار خوانده ميشود. نزديك به ده درصد از جمعيت بالاي هجده سال هر جامعه، دچار نابهنجاريهاي شخصيتي هستند كه جنبة بيمارگونه دارد و تقريباً در همة جوامع انواع آن مشابه و داراي شيوع برابر است. اين نابهنجاريهاي شخصيتي از موارد شديدي چون شخصيت ضد اجتماعي (كه مشخصة جانيان و بزهكاران است) تا شخصيت وسواسي را كه بالنسبه ملايم است، شامل ميشود.
در اينجا كاري به نابهنجاريهاي شخصيتي نداريم، بلكه صحبت ما دربارة نود درصد بهنجار جامعه است كه آنان را نيز برحسب ويژگيهايي كه دارند، ميتوان به انواعي تقسيم كرد؛ براي نمونه درونگرا و برونگرا.
كنشهاي چهارگانه
يونگ ـ روانپزشك نامآور سوئيسي ـ سامانة طبقهبندي براي شخصيت بهنجار تعيين كرده است كه به ما براي پيشبيني ديدگاه، انديشه و كنش افراد كمك ميكند. به عقيده يونگ چهار كنش وجود دارد كه ما به وسيلة آنها موقعيت خويش را در جهان بيرون و نيز جهان درون تعيين ميكنيم. اين چهار كنش عبارتند از:
1) حسّ، يعني فهم به وسيلة حواس پنجگانه خود،
2) انديشه، كه موجد معني و ادراك است،
3) عاطفه و هيجان، كه معيارسنجي و ارزيابي ميكند،
4) درونبيني، شهود، يا اشراق، كه براي ما از امكانات آينده ميگويد و از محيطي كه همة تجارب و استنباطها را در بر ميگيرد، آگاهمان ميسازد.
طبيعت اين چهار كنش با مثالي روشن ميشود: فردي را در نظر بگيريم كه كنار رودخانهاي ايستاده است. اگر در آن شخص، كنشِ «عاطفه و هيجان» مسلط باشد، محو زيبايي رودخانه ميشود. اگر تحت تسلط «حواس» باشد، رودخانه را همانگونه كه هست ميبيند؛ مانند يك عكس، بيآنكه عاطفهاي نسبت به آن داشته باشد. اگر كنش «انديشه»بر او مسلط باشد، ميكوشد رودخانه را از نظر علمي (براي نمونه از ديد زمينشناسي) بررسي كند. اگر كنش «شهود» بر اين شخص تسلط داشته باشد، رودخانه را رازي از طبيعت تلقي ميكند كه معناي باطني عميقي در آن پنهان است: «بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين».
درونگرايي؛ برونگرايي
گذشته از اين، افراد به طور كلي به دو نوع درونگرا و برونگرا تقسيم ميشوند. در نوع برونگرا، نيروي حياتي به بيرون معطوف است و شخص به اشيا، اشخاص و رويدادها و روابط بين آنها و وابستگي با آنها علاقهمند است. اين افراد به وسيله عوامل خارجي برانگيخته ميشوند و تحت تأثير محيط قرار دارند. در نوع درونگرا، جهتگيري زندگي متوجه درون است و بر عوامل ذهني تمركز مييابد. بنابراين نوعي كنارهجويي نسبي وجود دارد. در ارتباط با اشخاص، چشم بسته اعتماد نميكنند و ترجيح ميدهند تأمل و انديشه كنند و عمل را زماني كه كاملاً به درستي آن معتقد شدند، انجام ميدهند.
با توجه به اينكه چهار كنش كه پيشتر ذكر شد، به درون يا بيرون سوگيري دارند، بنابراين هشت نوع شخصيتي را به شرح زير ميتوان در انسانها معين كرد:
برونگراي حواسي درونگراي حواسي
برونگراي عاطفي درونگراي عاطفي
برونگراي انديشمند درونگراي انديشمند
برونگراي شهودي درونگراي شهودي
واقعيت اين است كه در افراد يك ملت يا كشور، همه انواع شخصيتي هشتگانه مذكور وجود دارد؛ اما برحسب پژوهشهاي پروفسور ياماگوشي ژاپني كه سالها در «انستيتو روانشناسي تحليلي يونگ» در زوريخ به تحقيق اشتغال داشته است، يكي از اين انواع در هر ملت متمايز، جنبه مسلط و برجسته دارد و نوع غالب شخصيتي را كه بر كنش و سوگيري كلي آن ملت صدق ميكند، نشان ميدهد. جالب آنكه اين نو شخصيتي كه از طريق بررسي تاريخي و فرهنگ و ادبيات و اسطوره و باستانشناسي در دورههاي پيشينحيات يك ملت نيز قابل بررسي است، تقريباً در طول تاريخ جنبه ثابت دارد. هر جامعه يا ملت به نحوي برجسته مميزات آن نوع خاص را نشان ميدهد.
شاگردان يونگ
اينجانب از ابتداي دوره تخصصي روانپزشكي، به عقايد كارل گوستاويونگ ـ روانپزشك نامآور و دينمدار سوئيسي ـ تعلق خاطري داشتم و در سال 1364 نيز در يك كنگره بينالمللي روانپزشكي افتخار آشنايي با پروفسور باشـ روانپزشك ديگر سوئيسي ـ را پيدا كردم كه شاگرد يونگ بود و در دهه 1330 طي سفرهايي به ايران، پژوهشهاي ارزندهاي در زمينه همه گيرشناسي بيماريهاي رواني انجام داده بود.
در سال 1378 برحسب دعوتي از سوي فرهنگستان هنرو ادب فارسي در جلسهاي كه با حضور رئيس محترم فرهنگستان، جناب آقاي دكتر حداد عادل و پروفسور ياماگوشي و تني چند از آقايان و بانوان صاحبنظر تشكيل شده بود، حضور يافتم كه در آن جلسه طولاني، پروفسور ياماگوشي نظريات خود را در باره تعميم نوعشناسي شخصيتي يونگ به ملل بيان داشت و ضمن پاسخگويي به نقدها و پرسشها، سؤالات خود را درباره ديدگاه صاحبنظران درباره نوع مسلط شخصيتي مردم ايران بيان داشت و پاسخهايي داده شد تا همراه با پژوهشهاي كتابخانهاي كه انجام داده بودند و بررسيهاي ميداني كه قصد انجامش را داشتند، نتيجهگيري كنند.
با پروفسور مكاتباتي داشتم و با توجه به تازگي موضوع، من نيز به اين امر علاقهمند شدم و بررسيهايي انجام دادم كه در مورد مردم ايران، همسو با نتيجهگيريهاي پرفسور ياماگوشي بود؛ يعني نوع شخصيتي مسلط در تاريخ گذشته و جامعه كنوني ايران، «انديشمند درونگرا»ست. جالب است بدانيم كه به جز ايرانيان، مردم آلمان، هند، دانمارك و فنلاند هم جزء نوع شخصيتي انديشمند درونگرا هستند. مردم سوئد، نروژ، و سوئيس هم انديشمند درونگرا با عنصر شهودي هستند. از شاخصترين نمونههاي عيني انديشمند درونگرا، كانت و سقراط هستند.
گر چه تعداد ملل كره زمين بر حسب عضويت در سازمان ملل متحد نزديك به دويست است، اما تنها چهل ملت يا قوميت در جهان وجود دارد كه آن اندازه متمايز باشند كه بتوان نوع شخصيتي مسلط را در آنان بررسي كرد. قديميترين اين ملل، ايران، مصر، يونان، چين و هند هستند و جديدالورودترين آنان، آرژانتين و ايالات متحده آمريكا هستند. اعراب در يك گروه كلي قرار ميگيرند كه «درونگراي عاطفي» باشد و تنها مردم مصر بين آنان متمايزند.
نكته مهم آن است كه مردم آمريكا در تضاد كامل با ايرانيان، به نوع شخصيتي «برونگراي شهودي» تعلق دارند. شايد اين از عمده دلايل عدم تفاهم بين ايران و آمريكاست. مردم انگليس هم «برونگراي انديشمند» هستند، مردم ژاپن و اتريش نيز «درونگراي حواسي» هستند.
اكنون شايد بتوان نتيجهگيري كرد كه علاوه بر مسائل متعدد ديگر، شباهتها و تمايزهاي شخصيتي بين ملل نيز در ارتباط و دوستي يا فقدان ارتباط و عدم تفاهم آنان نقش داشته باشد. ملاحظه ميفرماييدكه خصلت درونگرايي ما و بسياري از ملل متمدن ديگر، در تقابل با خصلت برونگرايي مردم آمريكا، فرانسه و انگلستان است. بنابر اين دانستن جزئيات اين دو خصلت شايد راهي براي نزديك شدن به تفاهم باشد.
درونگرايي
درونگرايي ملازمه دارد با: ملايمت، احتياط، سكوت، نجابت، تكيهبر انديشهورزي، احساسات، ذهنيگرايي، توجه به گذشته، آرمانگرايي، روحانيت و معنويت، اطاعت از نيروي برتر خداوندي.
كارماية خودآگاه و توجه فرد درونگرا به طور عمده معطوف به جهان دروني معنوي است. وي بيشتر تحت تأثير واقعيت دروني قرار ميگيرد تا واقعيت بيروني جهان مادّي. براي او جهان مادي اهميت ثانويه دارد. نمونهاي عيني از چنين وجود محترمي كه علاقهاي بياندازه به او دارم، «حافظ» است.
اما جهان روحاني دروني در ضمن جهان زندگي است (يا جهان موجودات زنده، آنگونه كه از جهان به عنوان ضدّ متمايز ميشود). در واقع مميزه بنيادي زندگي عبارت است از: يگانگي (براي نمونه، عشق)، درهمآميختن، تركيب با چيزي ديگر. موجود زنده هميشه يك كلّ داراي سازواره است. فرد درونگرا به طورعمده در جهان دروني روحاني ميزيد. در رويارويي با دنياي بيرون، گاه دودل و محافظهكار است و گاه انفعالي رفتار ميكند و واكنش كندي دارد. او خود را افشا نميكند؛ تمايل به كار زياد و فراهمآوردن امكانات براي مسائل پيشبيني نشدة آينده دارد. وي متقاعد است كه نيروي دروني روحاني ميتواند جهان بيروني مادي را دگرگون كند و ميانديشد كه با نيروي روحي ميتواند بر مشكلات جهان بيرون غلبه يابد (اين ديدگاه به نحوي كه بعد كاملتر توضيح خواهم داد مبتني بر واقعيات علمي و يافتههاي ژنتيك است).
فرد درونگرا تفاوت، تمايز، جدايي، يا رقابت را نميپسندد. توجه او بيشتربه سوي مشابهت اشياست تا تفاوت آنها؛ از اين رو گاه عقيده و رفتارش تمايلي به ابهام دارد. وي به درهم آميختن، هماهنگ شدن و مصالحه تمايل دارد. تمايل او بيشتر به آري گفتن است تا به نه گفتن؛ گرچه نوع «درونگراي انديشهورز» چون ايرانيان و آلمانيها، عقيده خود را با قدرت ابراز ميكنند و عقب نمينشينند؛ زيرا به عقيده خويش وابستهاند. فرد درونگرا علاقه ندارد خود را از ديگران جدا كند؛ از اين رو تمايل به ابراز وجود علني ندارد.
وي در كل پرخاشگر نيست و مردم پرخاشگر را دوست ندارد. او تمايل به اتحاد با مردم ديگر، تشكيل گروه، و تبديل شدن به شخصي سازمانمند از اين گروه را دارد. او درون گروه حركت ميكند. صميميت شخصي با مردم گروه خويش براي او اهميت بنيادي دارد. فرد درونگرا اگر تنها باشد، بيقدرت است، اما به صورت گروه، قوي است. البته برونگرا هم گروه تشكيل ميدهد، اما گروه او گردهمايي اجزاي مكانيكي است كه به سادگي قابل تعويض هستند و اجزا پس از قطع يا تفكيك، قادر به كاركرد هستند، در حالي كه گروه درونگرا خود يك موجود زنده است كه تجزيه و تعويض بخشهاي آن دشوار است (مقايسه كنيد اعضاي باشگاههاي اجتماعي مردم انگلستان را در تقابل با اعضاي هيأتهاي مذهبي در ايران كه در اولي اگر يكي نباشد، ديگري به راحتي جايگزين او ميشود، در حاليكه در دومي هر عضو جايگاه و كاركرد خود را دارد و به سهولت قابل تعويض نيست).
از اين رو ارزشهاي فرد درونگرا را هماهنگي، اتحاد، مشابهت، گروهبندي، كليت، و يكي بودن تشكيل ميدهد و حقيقت، نه در جهان مادي بيرون، بلكه در جهان معنوي درون است. بدينسان فرهنگ درونگرا را ميتوان به وسيله روحگرايي، ذهن گرايي، و در بر گرفتن كل مشخص كرد. اين فرهنگ خود را به وسيله اصالت تصور و احساس، يگانگي هستي، هماهنگي و حكومت جامعگرا ابراز ميكند.
مميزات كلي نوع شخصيتي «درونگراي انديشهورز»(مردم ايران، آلمان، هند، فنلاند، دانمارك): به نظر هشيار و جدي ميرسد. در واكنش كند است. گاهي ساده اما معمولاً هوشمند و منطقي است. به مطالعه علاقه دارد. زندگي او به وسيله اصول يا عقايدي كه با تفكر منطقي نتيجهگيري شده است، هدايت ميشود. عقايد انتزاعي را دوست دارد و اگر مدرّس باشد، استدلال او اغلب خيلي پيچيده است. پس از آنكه به دنبال تأملات منطقي به نتيجه رسيد، به ندرت عقيده خود را تغيير ميدهد. با وجود اين، به استدلال صحيح گوش فرا ميدهد. اغلب آرمانگراست و از اصول تخطي نميكند. آرمان انقلاب، بازسازي و پيشرفت اجتماعي هميشه از جانب درونگراي انديشهورز صادر ميشود.
دليل پيوستگي سرسختانه او به عقيدهاش اين است كه آن را از حافظه معيّن «نمودگار باستاني طرح رويداد» اخذ ميكند: هنگامي كه «الف» روي ميدهد، «ب» به عنوان نتيجه به دنبال ميآيد. اين حافظه «در نيمهآگاه» متبلور و انباشته شده است و به وسيله تجربه و انديشه درباره آن فعال ميشود. به عنوان يك درونگرا، احترامي شايسته به گروه خود و اجتماع در كل مبذول ميدارد و در نتيجه وظيفه خود را به صورتي وجداني، با امانت و مسئوليت انجام ميدهد. وي قابل اطمينان و تابع قانون است. از آنجا كه خوشدل است، مورد عشق و دوستي طولاني مردمي است كه او را به خوبي ميشناسند.
ويژگيهاي نوع برونگرا:
نوع برونگرا تمايل به جهان مادي بيرون، بخشپذيري، قابليت تلاشي به اجزايي كه يكديگر را محدود ميكنند، تمايز، وضوح، استقلال، چندگانگي و تكثر دارد. او تفاوت و تمايز را در هر چيز ميپسندد. او خود را از ديگران متمايز ميكند كه به صورت ابراز وجود يا ديدگاه فردگرايانه تظاهر مييابد. او به رقابت تمايل دارد، پرخاشگر است و نظام اقتصادي رقابت آزاد را مناسب ميداند.
برونگرا مايل است در هر چه ادراك ميكند، تمايز قطعي به عمل بياورد. از اين رو سوگيري او بيشتر به تجزيه و تحليل است تا به تركيب، در حالي كه نوع درونگرا متمايل به تركيب است. فرد برونگرا تمايل درونگرا را براي متحدكردن هر چيز در يكي نميپسندد؛ زيرا به عقيده او اين امر تمايز بين اشياي متفاوت را محو ميكند.
بسته بودن فرد درونگرا از نظر او عيب است. فرد برونگرا دستيابي به واقعيت دروني مردمان ديگر را مشكل مييابد. براي او حقيقت درجهان بيرون قرار دارد و عينيگرايي همان حقيقت است. از نظر او فرد درونگرا با واقعيت سر و كار ندارد. به اين ترتيب مميزات اصي فرهنگ برونگرا كه عنصر مسلط فرهنگي غرب است، عبارت است از: ماديگرايي، واقعگرايي، تحليلي بودن يا جزءگرا بودن، تمايز، افراد، و رقابت.
ويژگيهاي كلي نوع شخصيتي برونگراي شهودي (مردم آمريكا، نمونه آن اديسن): تمايل به اجتماع، تصور و آفرينندگي، داراي استعداد اختراع، كنجكاو، دوست ندارد به وسيله سرمشق يا هر چيز كه اشتياق او را براي جستجوي امكانات نوين محدود ميكند، در بند شود. در زندگي اجتماعي فاصله معيني را با ديگران حفظ ميكند تا از درگيري عميق كه آزادي او را محدود ميكند، بپرهيزد. اغلب به عنوان فردي سرد يا بيملاحظه مورد خردهگيري قرار ميگيرد.
نتيجهگيري
سوءتفاهمهاي عمده بين درونگرايان و برونگرايان وجود دارد. از ديد برونگرايان، درونگرايان بسته هستند، ذهنگرا، درك ناشدني و هيجاني هستند و مستقل نيستند و از آنجا كه به صورت گروهي رفتار ميكنند و به عوض فردگرايي، جمعگرايند پس خطرناك هستند.
از ديدگاه درونگرايان، برونگرايان مادي، سطحي، پرحرف، پرخاشگر، رقابتجو، متمايل به جنگ و زدو خورد، فردگرا و بدون ملاحظه مردم ديگر هستند.
بايد راهي جهت حل سوتفاهمات پيدا كرد. واقعيت آن است كه اكنون جهان خيلي زياد به سوي فرهنگ برونگرا با ارزشهاي مادي غرب چرخش يافته است. فرد درونگرا ميزان زيادي حقيقت و آگاهي را از جهان دروني كسب ميكند و در واقع چيزهاي بسيار زيادي در جهان دروني وجود دارد كه ما پيش از آنكه آنها را واقعاً در جهان بيروني تجربه كنيم، از آنها آگاهيم. هر شيرخوار از قبل ميداند چگونه شير را از سينه مادر بمكد. اصل تناقض و اصل عليت را هنگامي كه منطق ما بيدار ميشود و بدون آنكه پس از تولد فلسفه بياموزيم، ميدانيم. در واقع امور فراواني وجود دارد كه ما پيش از تماس با جهان بيرون از آنها آگاهيم. اين امر چنان شايع است كه كانت تا آنجا پيش رفت كه بگويد: «همه آگاهي يا شناخت ما از ذهن ما، و نه از تجربه جهان بيرون سرچشمه ميگيرد.» فلسفه هندي نيز چنين ميگويد.
آگاهي حاصل از جهان درون صرفاً سرهم بنديهاي تصادفي نيست. آنها واقعي است؛ زيرا خاطرات، تعاملي بين ذهن و واقعيت بيروني و دروني هستند. بدينسان افراد برونگرا بهتر است دريابند ذهنگرايي به همان اندازة عيني گرايي ارزشمند و معتبر است. باز هم بهتر است بدانند تنها به بخشي از حقيقت آگاهند و بخش ديگري هم وجود دارد كه درونگرا به آن آگاه است. مقياس ارزشي برونگرا تنها براي جهان بيروني معتبر است و نه براي همه واقعيت.
البته فرد درونگرا هم عنصر برونگرايي را نياز دارد تا كاملتر شود. با درونگرايي و برونگرايي ميتوان به كل واقعيت دست يافت. فهم اين حقيقت حياتي، مهمترين امر در پرورش تفاهم دو سويه بين شرق و غرب و ميان ملتهاي گوناگون است و زودتر بايد چارهاي براي آن انديشيده شود.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید