زمخشری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 6 مهر 1404
https://cgie.org.ir/fa/article/285897/زمخشری
چاپ شده
26
زَمَخْشَری، ابوالقاسم محمود بن عمر محمد (27 رجب 467- 538 ق/ 14 مارس 1075-1144 م)، مفسر و متکلم نامدار معتزلی، ادیب، نحوی و لغوی برجسته که به فخر خوارزم و جارالله نامور بود. وی در زمخشر خوارزم دیده به جهان گشود (سمعانی، 3/ 164؛ ابنخلکان، 5/ 173؛ ابنفضلالله، 7/ 384؛ ذهبی، 20/ 151-152)؛ این روستا در هنگام سفر سمعانی (د 562 ق) به خوارزم، از روستاهای بزرگ آن سامان بوده (3/ 163)، و در روزگار قفطی (د 624 ق)، از محلات این شهر به شمار میآمده است (3/ 265). منابع تاریخی از دوران کودکی و نیز خانوادۀ زمخشری چیزی نگفتهاند، اما از سرودههای او چنین برمیآید که پدری تنگدست و البته پارسا، دیندار و بهرهمند از ادب و دانش داشتـه است (نک : دیـوان، 341). گفتهاند کـه پدرش امامجماعـت زمخشر بود و چون زمینگیر شد، خواست که زمخشری را به خیاطی بگمارد تا در گذران زندگی یاورش باشد؛ اما محمود دوستدار دانش بود و پدر نیز به خواست پسر حرمت نهاد (لین، 16). اینکه زمخشری تحصیلاتش را در زمخشر آغاز کرده باشد، دانسته نیست، ولی این آشکار است که در نوجوانی با کمک پدر به مدرسۀ گرگانج رفت و در آنجا برادرِ ابوالفتح بن علی بن حارث بیاعی، یکی از بزرگان خوارزم، خط زیبای محمود را پسندید و او را بهعنوان کاتب استخدام کرد.زمخشری برای تحصیل و تدریس به سفرهای بسیاری در خوارزم و خراسان رفت و گویا در یکی از سفرهای خود در خوارزم، پای خود را در اثر سرمازدگی از دست داد و تا پایان عمر بر یک پای چوبین تکیه کرد (ابنخلکان، 5/ 169)؛ البته روایات دیگری نیز دربارۀ دلیل قطع پای او نقل شده است (نک : همو، 5/ 170؛ لین، 13).تاریخنگاران به سفرهای فراوان زمخشری اشاره کردهاند و گفتهاند که در هر شهری، دوستداران دانشْ پیرامونش گرد میآمدند (قفطی، 3/ 266؛ سیوطی، طبقات ... ، 121)، اما از استادان و مشایخ وی، و نیز از تاریخ این سفرها کمتر نوشتهاند. با تکیه بر آگاهیهای موجود میتوان سیر زندگی و سفرهای وی را کمی روشنتر کرد. ازآنجاکه زمخشری نزد ابنکرامه، معروف به حاکم جشمی (د 494 ق/ 1101 م)، شاگردی کرده است، چنین مینماید که او زمانیکه بیش از 23 سال نداشت، در نیشابور یا شهرهای مجاور آن در خراسان بوده است (باقر، فخر ... ، 32-33). زمخشری پس از این، و بیگمان پیش از 494 ق، به بغداد رفته؛ زیرا در بغداد از ابوالخطاب نصر بن احمد بن عبدالله بن بطر (د 494 ق) روایت شنیده است (ابندمیاطی، 172؛ ذهبی، 19/ 47، 20/ 152). زمخشری زمانیکه اندکی بیش از 30 سال داشت، از بغداد به زادگاهش بازگشت و به تحصیل و تدریس در خوارزم و خراسان مشغول شد. شاید او در همین سالها در نیشابور با ادیب نامور، ابوالفضل احمد بن محمد میدانی (د 518 ق/ 1124 م)، دیدار نمود و با آثارش آشنا گشت؛ زیرا در آنجا با دیدن کتاب الهادی للشادی، از نام این کتاب انتقاد کرد و همچنین شوخی وی با میدانی سبب پشیمانی و پوزشخواهیاش شد (برای آگاهی از جزئیات ماجرا، نک : ابنانباری، 337؛ یاقوت، معجم الادباء، 2/ 512؛ صفدی، 7/ 213). با توجه به اینکه الهادی للشادی پس از 497 ق نوشته شده است (GAL, I/ 289; GAL, S, I/ 507)، میتوان تاریخ تقریبی حضور زمخشری در نیشابور و خراسان را حدود سال 500 ق/ 1107 م دانست.از این پس تا رجب 512، هیچ رویدادی از زندگی زمخشری ثبت نشده است. گویند در همین سال بود که در اثر دیدن خوابی، پریشان و متحول شد و متأثر از حالوهوای آن، چند مقامه نوشت (لین، 17)، اما دیری نگذشت که آن خواب را از یاد برد و به شیوۀ پیشینِ خویش بازگشت. وی چندی بعد، بهسختی بیمار شد و با خدا پیمان بست که اگر بهبودی یابد و به زندگی عادی بازگردد، دیگر آستان هیچ شاهی را نبوسد، زبان به ستایش هیچ امیری نیالاید، از دریافت پاداش و مقرری درباریان چشم پوشد، و تنها به ریسمان توکل بیاویزد و جز به عبادت و تدریس قرآن، فقه و حدیث به کاری نیندیشد (همانجا). گفتنی است اگرچه برخی کوشیدهاند تا زمخشری را از اتهام زندگی اشرافی و ارتباط با درباریان و دریافت پاداش از ایشان بهکلی مبرا سازند، اما باید پذیرفت که با توجه به بعضی نشانهها، او تا پیش از این تحول، از دنیاخواهی و جاهطلبی برکنار نبوده، و میکوشیده است تا نزد بزرگان خوارزم جایگاه والاتری یابد (برای آگاهی از جزئیات، نک : باقر، همان، 37-41). پارهای از سرودههای زمخشری هم نشان میدهد که ناکامیهای مادی و بیتوجهی نظامالملکِ وزیر سبب رویگردانی او از خوارزم شده است (برای نمونه، نک : زمخشری، دیوان، 151، 458، 501).بههرحال زمخشری در پی رهایی از بیماری، برای ادای حج، راهی خانۀ خدا شد و از چکامهاش در این زمینه برمیآید که قصد او اقامت همیشگی در کنار خانۀ خدا بوده است (همان، 224- 229). او پیش از 518 ق/ 1124 م، در مکه بوده است؛ زیرا به گفتۀ فیروزآبادی (1/ 125، 221)، الکتاب سیبویه را در مکه نزد ابوبکر عبدالله بن طلحۀ یابری (د 518 ق) خوانده است. البته اگر سالهای دیگری که برای درگذشت یابری گفته شده است، درست باشد، تعیین سال برای نخستین حضور زمخشری در مکه با اشکال روبهرو میشود (نک : باقر، همـان، 43). زمخشری در مکه با استقبال یکی از اشراف علوی این شهر، ابوالحسین عُلَی بن عیسی بن حمزة بـن وَهاس حسینی (د پس از 528 ق) مواجه شد. ابنوهاس خانهای در محلۀ باب اجیاد برای او ساخت که پس از مدتی به مدرسۀ علامه مشهور گشت و زمخشری تفسیرش را نیز در همین خانه نوشت (زمخشری، همان، 378، الکشاف، 4/ 304). زمخشری دربارۀ حمایتهای ابنوهاس میگوید: «اگر ابنوهاس و الطاف او در مکه نبود، چیزی مگر علفی خشک و آبی ناچیز بهرۀ من نمیشد» (نک : دیوان، 1-2).نمیدانیم زمخشری در چه تاریخی به زادگاهش بازگشت. وی در این دوره نیز شاهان خوارزم را مدح کرد، اما بار دیگر هوای مکه به سرش افتاد، و خوارزم و مردمانش را در چکامهای نکوهید و راهی خانۀ خدا شد (همان، 343- 349؛ ابوموسى، 42-43). او در بازگشت به مکه، دیگر بار با استقبال ابنوهاس روبهرو شد. ابنوهاس چنان شیفتۀ زمخشری شده بود که گویا میخواست به خوارزم رود و او را به نوشتن تفسیر قرآن برانگیزد (زمخشری، الکشاف، 1/ 21). زمخشری که اقامتش در مکه به لطف ابنوهاس با رفاه همراه شده بود، با خاطری آسوده به تدریس و تألیف روی آورد. فخر خوارزم بهیقین در 525 ق/ 1131 م در مکه بوده است؛ زیرا میدانیم که تاریخ پایان نگارش تفسیر الکشاف که آن را در مکه نوشته، و به ابنوهاس تقدیم کرده، 23 ربیعالآخر 528 است، و ازآنجاکه زمخشری خود تصریح کرده که تفسیرش را در مدتی برابر با مدت خلافت ابوبکر، یعنی حدود دو سال و سه ماه نوشته است (همانجا)، میتوان حدس زد که او دستکم از 525 ق در مکه بوده است.بدین ترتیب زمخشری سالهایی از عمر خویش را در مکه گذراند و همین اقامت و مجاورت سبب شد که او را جارالله لقب دهند. البته شاید این لقب در نخستین اقامتش در مکه به او داده شده باشد، اما بههرحال، چنین مینماید که او خود در رواج این لقب نقش داشته است (نک : دیوان، 377).با این همه کامیابی و برخورداری، جارالله بار دیگر به خوارزم بازگشت. منابع تاریخی از دلیل و تاریخ این بازگشت چیزی نگفتهاند، اما ازآنجاکه یحیی بن عبدالرحمان شیبانی، قاضی مکه، تفسیر الکشاف را در مکه از زمخشری شنیده (لین، 255)، میتوان گفت که او چند سالی را پس از پایان نگارش الکشاف در این شهر مانده است؛ زیرا تدریس چنین کتابی بیش از دو سال زمان میخواهد و اگر چنین باشد، مجموع اقامت زمخشری در مکه بدون شک بیش از 5 سالی بوده است که برخی اشاره کردهاند (باقر، فخر، 47).جارالله در هنگام بازگشت از همین سفر یا پس از آن، به بغداد رفت و مدتی را در آنجا گذراند. گویا در همین سفر، شریف ابوالسعادات هبةالله بن علی، معروف به ابنشجری (د 542 ق/ 1147 م)، دانشمند و ادیب شیعی و نقیب طالبیان محلۀ کرخ بغداد به پیشواز او آمد و اکرامش نمود (ابندمیاطی، 172؛ یاقوت، معجم الادباء، 6/ 2688). زمخشری با بزرگان دانش و ادب بغداد نشستوبرخاست داشت. زید بن حسن کندی، معروف به تاجالدین بغدادی (د 613 ق/ 1216 م)، که سال حضور زمخشری در بغداد را 533 ق/ 1139 م گفته است، از رفتوآمد او به خانۀ ابومحمد عبدالله بن خشاب نحوی (د 567 ق)، و نیز ادیب و لغوی بزرگ، ابومنصور جوالیقی (د 539 ق) خاطراتی نقل میکند و میگوید که زمخشری کتابهای لغت را نزد جوالیقی میخواند تا از او اجازۀ علمی و ادبی بگیرد (نک : قفطی، 3/ 270؛ ابنخلکان، 2/ 340).زمخشری با گذشت زمان و به احتمال قوی، در واپسین سالهای عمر خویش که هنوز از آخرین سفرش به مکه بازنگشته بود، به زهد و تصوف گرایید و طریقت اویسیّه را برگزید. ازاینرو همۀ کتابهایش را در بغداد به آرامگاه ابوحنیفه، پیشوای حنفیان، برد و وقف آنجا کرد تا جز کتاب خدا کتاب دیگری با خود نداشته باشد (نک : دیـوان، 380). زمخشری وضعیت جدیـد خود و پیوستنش به طریقت اویسیّه را در نامهای برای ابوطاهر سلفی (د 576 ق/ 1180 م) توضیح داده است (مقری، ازهار ... ، 3/ 283-284). برخی گفتهاند که زمخشری در پی این تحول، نهتنها دنیاطلبی، بلکه تدریس و تألیف را نیز کنار گذاشت و خود را وقف عبادت و ذکر حق نمود (نعیمی، 1/ 13). اما چنین نظری پذیرفته نیست، زیرا او تا واپسین سال عمرش در سفر بود و در همۀ این سفرها مهمترین هدف و برنامهاش افاده و استفادۀ علمی بود.زمخشری سرانجام به خوارزم بازگشت و چند سال باقیماندۀ عمرش را در آن سامان گذراند. البته گویا در این مدت بازهم به شهرهای خراسان سفر کرده بود. او بیتردید اندکی پیش از 538 ق/ 1142 م، برای مدتی در نیشابور اقامت داشته است (باقر، همان، 50)، زیرا در آنجا با بانوی دانشمند، امالمؤید زینب، دختر ابوالقاسم عبدالرحمان بن حسن شعری اشعری (د 615 ق)، دیدار نمود و به او اجازه داد که همۀ احادیث و کتابهایش را روایت کند (فاسی، 2/ 369). زمخشری یک یا چند سفر نیز به ری داشته است که به احتمال قوی، در راه سفرهایش به بغداد و مکه، یا در بازگشت از آنها صورت پذیرفته است. رافعی قزوینی (د 575 ق/ 1179 م) میگوید که من زمخشری را در ری دیدم و شماری از کتابهایش را نزد او خواندم (3/ 98). با توجه به اینکه رافعی در 493 ق زاده شده است، اگر فرض کنیم که در زمان دیدار با زمخشری دستکم 20 سال داشته است، باید بپذیریم که حضور زمخشری در ری پس از سال 513 ق/ 1119 م بوده است. افزونبراین، ابوالفتوح رازی، مفسر نامدار شیعی (د 552 ق) نیز زمخشری را دیده، و از محضر او بهره برده است (شوشتری، 1/ 489-490؛ باهر، 31) و هیچ دور نیست که این دیدار و استفاده در مدت اقامت زمخشری در ری انجام شده باشد. سفر زمخشری به مرو و بخارا هم قطعی مینماید که البته از تاریخ این سفرها و کسانی که با آنها دیدار کرده است، آگاهی نداریم. سمعانی (د 562 ق/ 1167 م) گفته است که زمخشری در زمان من به مرو آمد و من نتوانستم او را ببینم و از او چیزی بیاموزم (3/ 163).جارالله زمخشری سرانجام در شب عرفه در جرجانیه از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد (همو، 3/ 164؛ ذهبی، 20/ 155). ابنبطوطه (د 779 ق/ 1377 م) در سفرنامۀ خود نوشته است که آرامگاه زمخشری در بیرون خوارزم قبهای دارد، و من آن را دیدهام (1/ 401).چنین مینماید که زمخشری زن و فرزندی نداشته است. زندگی سراسر سفر و دانشاندوزی وی این احتمال را که او ازدواج نکرده باشد، تقویت میکند. جارالله در مورد ازدواج و فرزندآوری، فلسفهای آکنده از بدبینی دارد و با این توجیه که بسیاری از فرزندان مایۀ شرمساریاند و باید از پدیدآوردن نسلی زشتکار پرهیز نمود و خود را در تبهکاری آنان سهیم نکرد، رهبانیت را شایستهتـر دانستـه است (نک : دیـوان، 16، 113-114). درعینحال، از برخی از سرودههـای منسوب بـه وی (نک : خوانساری، 8/ 127؛ قمی، 2/ 299)، چنین برمیآید که گویا ازدواجی تلخ و ناموفق داشته است (باقر، همان، 53-54). اربلی نیز محمود بن علی بن عثمان خوارزمی صوفی (د پس از 625 ق/ 1228 م) را نوۀ دختری زمخشری دانسته است (1/ 410). اما آن شعرهای منسوب، نه در دیوان زمخشری یا منبع معتبر دیگری آمده است، و نه این نقل اربلی از سوی مورخان دیگر تأیید شده است.
با توجه به آگاهیهای موجود، مهمترین استادان زمخشری را میتوان چنین برشمرد:1. ابومضر محمود بن جریر ضبّی اصفهانی (د 508 ق/ 1114 م)، بزرگترین استاد زمخشری در خوارزم بود. به گفتۀ یاقوت، او در لغت، نحو و طبْ یگانۀ روزگار به شمار میرفت و مکتب اعتزال را بـه خوارزم آورده بـود (نک : معجم الادباء، 6/ 2686). اما چنین مینماید که مقصود یاقوت از مکتب اعتزال، مکتب ابوحسین بصری، از پیشوایان مکتب معتزلی بصره (د 436 ق/ 1044 م) بوده، زیرا مسلم است که پیش از ضبّی نیز اعتزال در خوارزم رواج داشته است (نک : رحمتی، 20). ضبی با علم و ادب و نیز با دارایی و اعتبار خویش از زمخشری پشتیبانی کرد و برای نزدیککردنش به دربار خوارزم کوششهایی نافرجام داشت (زمخشری، دیوان، 458؛ نعیمی، 1/ 10).2. ابوسعد محسن بن محمد بن احمد بن کرامۀ بیهقی، معروف به ابنکرامه و حاکم جشمی نیز از نخستین مشایخ زمخشری بود. این دانشمند حنفی که ابتدا به اعتزال گرایید و سرانجام زیدی شد، پس از آنکه در یمن به شهرت رسید، به مکه رفت و بهدلیل نگارش رسالهای در رد مذهب اشعری، در همانجا و در رجب 494 ق/ مۀ 1101 م، به دست اشعریان کشته شد (نک : ه د، ابنکرامه). بنابراین، جشمی از عوامل مهم گرایش زمخشری به مذهب اعتزال بوده است.3. ابوالخطاب نصر بن احمد بن عبدالله بن بطر (د 494 ق) که در زمان خود کرسی حدیث و قرائت عراق را در اختیار داشت (سیوطی، طبقات، 120؛ ذهبی، 19/ 46- 48).4. ابومنصور نصر حارثی ملقب به شیخالاسلام که از مشایخ حدیث زمخشری بوده است (لین، 246) و آگاهی بیشتری از او در دست نیست.5. ابوسعد/ سعید شقانی هم ازجمله مشایخ حدیث زمخشری در بغداد بود (سیوطی، بغیة ... ، 2/ 279) و دربارۀ او نیز چیز بیشتری نمیدانیم. البته یکی از معاصران گفته که او احتمالاً همان حاکم جشمی است که زمخشری از بیم اعتزالستیزان، نامش را به این شکـل تغییر داده است؛ بهویژه کـه شقان نـام یکـی از روستاهای نیشابور است؛ شهری که زمخشری در آن با حاکم جشمی دیدار داشته است (نک : زرزور، 467- 468). البته هیچ سند استوار تاریخی در تأیید این احتمال وجود ندارد.6. ابوبکر عبدالله بن طلحة بن محمد یابری اندلسی (د 518 ق/ 1124 م) که از مشایخ نحو زمخشری بود.7. ابوالحسن عُلَی بن عیسی بن حمزة بن وهاس (د پس از 528 ق) که شرح پیوندش با زمخشری گذشت. گویند که زمخشری نزد ابنوهاس، و ابنوهاس نزد زمخشری دانش آموخته است (لین، 251). با توجه به اینکه زمخشری تفسیر الکشاف و نیز المحاجاة بالمسائل النحویة را به ابنوهاس تقدیم کرده است، شاید بتوان گفت که ابنوهاس بیشتر در تفسیر و نحو شاگرد زمخشری بوده است؛ و همچنین ازآنجاکه ابنوهاس اطلاعات گستردهای در زمینۀ جغرافیای جزیرةالعرب داشته، و یاقوت در معجم البلدان خود بارها در توضیح نام جایها، با واسطۀ زمخشری و یا بدون واسطه، مطالبی را از ابنوهاس نقـل کرده است (برای نمونه، نک : 1/ 65، 2/ 82، 234، 3/ 147، 365)، بعید نیست که زمخشری در این زمینه، و نیز در زمینۀ ادب و شعر نزد او شاگردی کرده باشد؛ بهویژه اگر در نظر بگیریم که زمخشری فرهنگی جغرافیایی به نام کتاب الجبال و الامکنة و المیاه دارد. زمخشری قصاید بسیاری در مدح ابنوهاس سروده است و در مقدمۀ دیوان خود چنان سخن گفته که گویا شعرهایش را بهسبب تشویقهای وی گرد آورده است (ص 3-4).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید