صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه زبانها و گویشهای ایرانی / سرخی /

فهرست مطالب

سرخی


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 6 مرداد 1404 تاریخچه مقاله

سرخی / sorxi/ ، گویشی از گروه زبانهای غربی ـ جنوبی، رایج در منطقۀ کوهمره سرخی، از دهستانهای شهرستان شیراز. گویشوران سرخی در روستاهایی چون بَگدانه، رُمقان، شوراب و سیاخ ساكن‌اند (حسام‌پور، 16). 
کوهمره سرخی در ˚35 و ´29 پهنای شمالی و ˚52 و ´15 درازای خاوری نسبت به نیمروز گرینویچ واقع است (نک‍ : «پایگاه ... »، بش‍ ؛ نیز تحقیقات ... ). این منطقه ــ که در زمان قاجار (1210-1344 ق/ 1304 ش) به آن کوهمره شِکَفت و گاه کوهمره سیاخ نیز گفته می‌شد ــ از رشته‌کوههایی سخت‌گذر و بسیار بلند تشکیل شده است (شهبازی، 43). بلندترین قلۀ کوهستان کوهمره سرخی، کوه دَلو است که حدود 097‘ 3 متر از سطح دریا ارتفاع دارد (همو، 44). 
گویشهای رایج در کوهمره سرخی عبارت‌اند از: سرخی، سقلمه‌چی [soqolmeči]، بككی [bakaki]، كراچی [kerâči] و جروقی [jaruqi]. گویش سرخی در گذشته بسیار ویژه بوده، و با گویش عمومی مردم کوهمره تفاوت چشمگیری داشته، تاحدی‌که فهم آن برای غیرسرخی دشوار بوده است. در دورۀ «سرخی‌بگیرون» (حدود سالهای 1240 ش/ 1278 ق)، سرخیها از روی زبانشان، شناسایی و دستگیر و اعدام می‌شده‌اند (همو، 181). براساس شواهد و اسناد پراکندۀ موجود، کوهمره سرخی را می‌توان یکی از منطقه‌های کهن مسکونی فارس دانست. آثار و سنگ‌نگاره‌های موجود در تنگ شاپور (ازجمله غار شاپور) قدمت این منطقه را به زمان ساسانیان می‌رساند (همو، 202). داده‌های اراﺋﻪ‌شده در این مقاله، برگرفته از گویش سرخی رایج در روستای بگدانه می‌باشند (تحقیقات).
روستای بگدانه در ˚28 و ´29 پهنای شمالی و ˚52 و ´14 درازای خاوری نسبت به نیمروز گرینویچ واقع است (تحقیقات ... ). در سرشماری رسمی نفوس و مسکن سال 1395 ش، جمعیت این روستا 703 تن بوده است («درگاه ... »، بش‍‌ ‌‍)‍. 

سبب نام‌گذاری 

براساس مجموعه‌شواهدی که از پژوهشهای تبارشناسی به دست آمده، این ایل پیش از سال 1100 ش/ 1721 م از مراتع کوه «دَلو» به‌عنوان ییلاق، و در تابستان از «تنگ سرخی» به‌عنوان قشلاق استفاده می‌کرده‌اند و به‌سبب سکونت در این دره، به سرخی معروف شده‌اند (نک‍ : شهبازی، 207).

پیشینۀ پژوهش 

دربارۀ گویش سرخی تاکنون چندین کتاب به نگارش درآمده است که عبارت‌اند از: ایل ناشناخته نوشتۀ عبدالله شهبازی (تهران، 1366 ش)؛ دو اثر مشترک از سعید حسام‌پور و عظیم جباره با عنوانهای دستورزبان و فرهنگ واژه‌های کوهمره سرخی (شیراز، 1390 ش) و افسانه‌ها و قصه‌های مردم کوهمره سرخی (شیراز، 1390 ش)؛ گوشه‌هایی از فرهنگ و آداب‌ورسوم مردم کوهمره نودان، جروق، سرخی فارس، نوشتۀ حسن موسوی (شیراز، 1370 ش). همچنین ساخت ملکی این گویش را زهرا کریمی باوریانی و زینب محمدابراهیمی جهرمی در 1401 ش بررسی کرده‌اند (نک‍ : مآخذ). 

ویژگیهای آوایی 

گویش سرخی مانند زبان فارسی معیار دارای 23 همخوان / p, b, t, d, k, g, q, ʔ, m, n, f, v, s, z, š, ž, x, h, č, j, r, y, l/ و ۶ واكۀ / a, e, o, i, â, u/ است. 
این گویش از نظر واج‌شناختی ویژگیهایی دارد كه آن را از فارسی معیار متمایز می‌کند، برای نمونه: حذف هجای آغازی در واژه‌هایی مانند taš «آتش» و nâr «انار»؛ حذف‌نکردن هجای آغازی در واژه‌هایی مانند ʔeškastan «شكستن» و ʔeškâftan «شكافتن»؛ ناسوده‌شدگی (approximantization) واج / b/ به [w] در پایان واژه‌های تك‌هجایی مانند šow «شب»، low «لب»، tow «تب» (حسام‌پور، 27- 28)؛ سایشی‌شدگی (spirantization) همخوان / d/ به [ð] در بافت بین‌واکه‌ای، مانند deðe «دیده»؛ تلفظ همخوان ملازی واك‌دار انسدادی/ G/ فارسی معیار به‌صورت بی‌واك [q]؛ همچنین كشیده‌تر اداشدن واكه‌های كشیده نسبت به فارسی معیار. 
گویش سرخی دارای 3 هجای کوتاه CVد(pa «پس»)، متوسط CVC (pus «پوست») و بلند CVCC (pik «پوک») است. همگونی واج خیشومی / n/ در جایگاه تولید با واج انسدادی واک‌دار / b/ یکی از فرایندهای آوایی در این گویش است که در زبان فارسی نیز مشاهده می‌شود، مانند tanbâku→tambaku «تنباکو». اما در مواردی، پس از فرایند همگونی در جایگاه تولید، یک فرایند ناهمگونی در مشخصۀ [± واک] میان خیشومی لبی [m] و لبی واک‌دار / b/ روی می‌دهد و واج / b/ به‌صورت بی‌واک تولید می‌شود، مانند tonbak→tompak. از دیگر فرایندهای آوایی این گویش، تبدیل واج / u/ به [i] است، مانند pil «پول»، sirme «سورمه»، pik «پوک»، qit «قورت» (تحقیقات). 

ویژگیهای صرفی 

در گویش سرخی، پیشوندهای فعلی بر این دو نوع‌اند:
1. پیشوندهای صرفی: این پیشوندها در ساخت حال ساده، حال التزامی، امری و نهی، پیش از ستاک فعل به کار می‌روند و معنای فعل را تغییر نمی‌دهند و عبارت‌اند از: 
الف ـ پیشوندهایی که در ساخت فعلهای التزامی و امری به کار می‌روند: -be، مانند bât beveni «باید ببینید»، berez «بریز»؛ -bo، مثل boxo «بخور»، boxorom «بخورم»؛ -ba، مانند bačeš «بِچش»، bačešom «بِچشم». 
ب ـ پیشوندهای نفی: -na، مثل naxo «نخور»، nabenom «نبینم»؛ -ne، مثل nemizi «نمی‌زند» (حسام‌پور، 52، 54). 
ج ـ پیشوند برای ساخت حال ساده: -mi مانند mizom «می‌زنم» (تحقیقات). 
2. پیشوندهای اشتقاقی: این پیشوندها با شمار معینی از فعلها به کار می‌روند و برخلاف پیشوندهای صرفی، معنای فعل را تغییر می‌دهند و عبارت‌اند از: 
الف ـ -vâ:دvâdotan «دوختن». این پیشوند در ساخت فعل امر نیز به کار می‌رود، مانند: vâban «ببند».
ب ـ -hâ: این پیشوند در ساخت فعلهای التزامی و امری کاربرد دارد، مانند hâdom «بدهم»، hâda «بده»؛ گاهی نیز در ساخت فعل امر به‌صورت -hu ظاهر می‌شود، مانند huney «بنشین» (تحقیقات).
از دیگر ویژگیهای صرفی گویش سرخی، استفاده از âsey «آسِی» در ساخت وجه استمراری است که نقشی برابر با فعل «داشتن» در زبان فارسی دارد، مانند âsey mištam «داشتم می‌رفتم» (حسام‌پور، 53).
شناسه‌های فعلی در این گویش به دو دستۀ پیشوندی و پسوندی تقسیم می‌شوند. شناسه‌های پیشوندی در ساخت زمانهای حال کامل، گذشتۀ ساده، گذشتۀ استمراری، گذشتۀ دور و گذشتۀ التزامی به کار می‌روند (همو، 49؛ نیز نک‍ : جدول 1).

اگر فعلِ گذشتۀ سادهْ متعدی باشد، همان شناسه‌های فعل حال کامل به کار می‌رود (همانجا).
نشانۀ جمع در گویش سرخی، / al-/ و / alu-/ است: merdal/ merdalu «مردها»؛ اگر واژه به واکه پایان یابد، واج میانجی / y-/ افزوده می‌شود: kolâyal «کلاهها» (همو، 39).
نشانۀ معرفه در این گویش، / aku-/ و / u-/ است: / doxtaru doxtaraku «آن دختر» (همو، 40).
گویش سرخی از 3 راهبرد پیونده (linker)، مجاورت (juxtaposition) و وندافزایی (affixation) برای ساخت ملكی استفاده می‌كند. در راهبرد پیونده، افزایش تكواژ داریم. در راهبرد مجاورت، هیچ تكواژی به دارنده (possessor) و داشته (possessee) اضافه نمی‌شود. راهبرد سوم، وندافزایی، بیشتر زمانی استفاده می‌شود كه دارنده، ضمیر باشد (کریمی، 135-137). پیوندۀ این گویش، كسرۀ اضافه است که، مانند زبان فارسی، برای نشان‌دادن پیوند میان دارنده و داشته به کار می‌رود، مثل kowg-e-to «کبکِ تو» (همو، 135). 
در گویش سرخی، 3 واكۀ كوتاه / a, e, o/ و 3 واکۀ كشیدۀ / ɑ ,u, i/ وجود دارد. مانند زبان فارسی معیار، اگر دارنده با واکه آغاز گردد، واج میانجی / y/ برای رفع تلاقی واکه‌ها (واکۀ آخر واژه و واکۀ / e-/ به‌عنوان پیونده) ظاهر می‌شود؛ بنابراین، صورت اولیه، / ye-/ بوده است که با درج میانجی، التقای واکه‌ها را زایل کرده، و در گام بعدی، به مرور زمان و با فرسایش آوایی، واکۀ پیونده از پایان حذف شده، و تنها واج میانجی / y/ به جا مانده، و یک‌تنه به‌عنوان پیونده ایفای نقش کرده است، مانند jije-y ʔali «جوجۀ علی» (همو، 136).
از دیگر راهبردهای ملكی‌سازی در گویش سرخی، بهره‌گیری از راهبرد مجاورت، بدون دخالت تكواژ افزوده است، مانند ko: dalu «کوهِ دَلو». ضمیرهای ملكی این گویش در جدول 2 آمده است (همو، 137- 138).

مثال: الف ـ اسم مختوم به واكه: gɑ-m «گاوم»، gɑ-šu «گاوشان». ب ـ اسم مختوم به همخوان: pos-om «پسرم»، pos-ešu «گاوشان». 
در این گویش، برای نشان‌دادن مالکیت، میان دو ساخت «داشتن» و «متعلق‌بودن» تمایز وجود دارد. در ساخت «داشتن»، از ریشۀ فعلی/ hen/ ، و در ساخت «متعلق‌بودن» از واژۀ «مالِ» استفاده می‌شود (کریمی، 139): ʔi xuna mâle ma he «این خانه مال من است»، ma xuna ʔome «من خانه دارم». 

ویژگیهای نحوی 

زبانها برای نشانه‌گذاری نقش سازه‌ها در بند و نمایش رابطه‌های دستوری میان موضوعها (propositions) و محمولها (predicates) از 3 روش «آرایش سازه‌ای (constituent structuring)، حالت‌نمایی (case markering) و مطابقه (agreement)» بهره می‌برند. براساس چگونگی بازنمایی رابطه‌های دستوری میان فعل و گروههای اسمی و به‌عبارت دیگر، وجود تمایز در رفتار فاعل بند لازم و مفعول بند متعدی از سویی و فاعل بند متعدی از سوی دیگر، زبانها به دو ردۀ «فاعلی ـ مفعولی» (accusative-nominative) و «مطلق ـ کنایی» (absolutive-ergative) طبقه‌بندی می‌شوند. در نظام فاعلی ـ مفعولی، گروه اسمی فاعل در هر دو گروه بندهای لازم و متعدی رفتاری یكسان دارند و عناصر مطابقه، ازجمله پسوندهای مطابقۀ فعلی نمایانگر شخص و شمار و جنس فعل، با توجه به ویژگیهای گروه اسمی فاعل ظاهر می‌شوند؛ درحالی‌كه فعل با گروه اسمی مفعول مطابقه نشان نمی‌دهد یا از الگوی متفاوتی جهت نمایش مطابقه استفاده می‌کند (دیکسن، 6-5).
گویش سرخی به‌لحاظ مطابقه، «نظام مطابقۀ دوگانه» و مشخصاً «نظام مطابقۀ فاعلی ـ مفعولی» و «نظام مطابقۀ مطلق ـ کنایی» دارد. در این گویش، دو دسته فعل یافت می‌شوند که به‌لحاظ مطابقه، رفتاری متمایز از خود نشان می‌دهند (تحقیقات). 
دستۀ اول، فعلهای لازمی هستند که در مطابقه از سازوکار پیش‌بست (proclitic) مطابقه با فاعل استفاده می‌کنند. این پیش‌بستها برای صورت‌بندی فاعل فعلهای «م+گذشته» (فعل متعدی ساخته‌شده با ستاک گذشته) به کار می‌روند. در جملۀ harfe xubi et=na-ze «حرف خوبی نزدی» در گویش سرخی، همکرد فعل مرکب لازم (زد) میزبان پیش‌بست مطابقه با فاعل است. «زدن» اگر به‌تنهایی به کار رود، فعل سادۀ متعدی است (دبیرمقدم، 1/ هجده، 461-462). 
دستۀ دوم، فعلهایی هستند که به‌لحاظ مطابقه، رفتار متمایزی دارند. این فعلها، صرف‌نظر از اینکه با ستاک حال یا گذشته ساخته شوند، همواره سازوکار پیش‌بست مطابقه را برای مطابقه با فاعل به خدمت می‌گیرند و آنها را به‌لحاظ معنایی می‌توان فعلهای «تملکی» یا «وجهی» توصیف کرد (همو، 1/ 462). در جملۀ unâla aql šu=ni «اینها عقل ندارند»، فعل «داشتن» تملکی است و پیش‌بست مطابقه را برای مطابقه با فعل گرفته است. در سازوکار مطابقه با فاعل، همۀ فعلهای لازم، همچنین فاعل فعلهای متعدیِ ساخته‌شده با ستاک حال، به‌صورت پسوندهای مطابقۀ یکسان در فعل صورت‌بندی می‌شوند، مانند mišom xuna ke hu-xat-om «می‌روم خانه که بخوابم» (تحقیقات).

در فعلهای متعدی، مانند «دیدن»، هم فاعل و هم مفعول صریح با کمک سازوکارهای مطابقه در فعل صورت‌بندی شده‌اند. حضور مفعول در فعل با کمک پیش‌بست مطابقه، و حضور فاعل در فعل از طریق پسوند مطابقه (نک‍ : جدول 4) دیده می‌شود. نظام مطابقه در جملۀ om-be-ben-e «او مرا ببیند»، نظام «فاعلی ـ مفعولی» است (تحقیقات). 

مطابقه با مفعول صریح ــ هنگامی‌که آن مفعول در جمله حضور دارد ــ نیز امکان‌پذیر است: daftaret hâda ʔa ma «دفترت را به من بده».

واژگان 

ʔikeša «این‌بار»، barč «درخشش»، borm «ابرو»، baq «قورباغه»، ba:l «برف»، paru «هذیان»، porɢ «خوشۀ انگور»، pok «دارکوب»، pal «گیسو»، tâpu «بختک»، tâl «خاکستری‌رنگ»، tap «موی شانه‌نشده»، tex «سوی، طرف»، tor «دنبال، پی»، teš «شپش»، jâr «صدا»، jom «دوقلو»، jirow «جوراب»، čow «شایعه»، xâɢ «تخم‌مرغ»، xer «گلو»، xenj «چنگ و ناخن»، xik «گراز»، darf «ظرف»، daaz «درز»، dafar «موقعیت مناسب»، dalla «حلب روغن»، danu «دندان»، raxs «رقص»، ruð «فرزند»، zerb «زبر»، zuza «جوجه‌تیغی»، sexand «دشنام»، sara:lu «سرگردان»، salb «سرو»، savil «صبور»، sum «سرمای شدید»، sik «گوشه»، šer «پاره»، ši «شوهر»، futa «عمامه»، qârra «صدای بلند»، qâš «قاچ»، qalâ «کلاغ»، kox «وز»، koffa «سرفه»، vaxmi «وقفی»، hombâr «آرام، آهسته» (حسام‌پور، 87 بب‍‌ )، panjâl «انگشتان»، porse «مراسم ترحیم»، hârre «عرعر خر»، nazik «نزدیک»، mala «آب‌تنی»، got «بزرگ»، ɢel «خاک»، let «نصف»، lile «لوله»، ferr «پریدن» (شهبازی، 183- 198).

مآخذ 

«پایگاه ملی نامهای جغرافیایی ایران»، نامهای جغرافیایی (نک‍ : مآخذ لاتین، GNDB)؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ حسام‌پور، سعید و عظیم جباره، دستورزبان و فرهنگ واژه‌های کوهمره سرخی، شیراز، 1390 ش؛ دبیرمقدم، محمد، رده‌شناسی زبانهای ایرانی، تهران، 1393 ش؛ «درگاه ملی آمار»، آمار(نک‍ : مآخذ لاتین)؛ شهبازی، عبدالله، ایل ناشناخته (پژوهشی در کوه‌نشینان سرخی فارس)، تهران، 1366 ش؛ کریمی باوریانی، زهرا و زینب محمدابراهیمی جهرمی، «رویکرد رده‌شناختی به ساخت ملکی در گویش سُرخی»، زبان‌شناسی گویشهای ایرانی، شیراز، 1401 ش، س 7، شم‍ 1؛ نیز: 

Amar, www.amar.org.ir; GNDB, www.gndb.ncc.gov.ir; Dixon, R. M. W., Ergativity, Cambridge, 1998.
زهرا کریمی باوریانی
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: