روذراوری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 29 بهمن 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/267324/روذراوری
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
25
روذراوَری، خاندانی از وزیران و دیوانیان نامدار سدۀ 5 ق/11 م، در خلافت عباسیان و حکومت سلجوقیان، منسوب به روذراور، کورهای میان نهاوند و همدان (نک : یاقوت، ذیل واژه). در این عصر، منازعات اعتقادی، صحنۀ بیامان زدوخورد طرفداران فرقهها و خاندانهای حکومتگر بود، و این خاندان هم از آن بیبهره نبودند. در میان خاندان روذراوری، این کسان مشهورترند:
که از یاران و دیوانیان گرشاسب، پسر علاءالدوله کاکویه، بود و سپس به امیر هزاراسب، حاکم خوزستان و بصره و واسط، پیوست؛ اما چندی بعد از او بیمناک شد و اموال خود را به بغداد برد و خود و پسرش پنهان شدند. او پس از مدتی، به حلب، و از آنجا به همدان رفت. در این زمان، قائم عباسی وزیر خود، ابنجهیر را برکنار کرد و به فکر افتاد ابویعلى را جایگزین او کند که بنابر برخی از منابع، خبر مرگ ابویعلى دررسید (نک : ابنجوزی، عبدالرحمان، 17/ 22؛ سبکی، 4/ 136-137). برخی منابع نیز از وزارت کوتاهمدت ابویعلى در ذیقعدۀ 460/ سپتامبر 1068 خبر دادهاند (نک : ابنعدیم، 6/2754؛ زامباور، 9).
از وزرای برجستۀ دورۀ عباسیان. او در 437 ق/1045 م، در قلعۀ کنگاور، در اطراف همدان زاده شد (نک : عمادالدین، 1/ 77؛ بغدادی، 78). بااینحال، برخی از نویسندگان، بهرغم همدانیبودن خاندان ابوشجاع، خود او را متولد اهواز دانستهاند (نک : ابنخلکان، 5/ 134؛ ابنکثیر، 12/ 150).دربارۀ فضایل اخلاقی و مکارم روحانی ابوشجاع بسیار سخن گفتهاند که ازجمله به اینها میتوان اشاره کرد: دینداری و تکریم اهل دین، تواضع، پاکدستی، اهل خیرات و مبرات و استواری رأی. وی نزد مردم محبوبیتی فراوان داشت. در دورۀ او مالیاتهای بیوجه برافتاد و کار احتسابْ نظام گرفت (ابنجوزی، عبدالرحمان، 17/ 22-24؛ ابنخلکان، 5/ 135-137؛ ابنطقطقى، 401؛ ابنعمرانی، 201-202؛ سبکی، 4/ 137-140؛ ذهبی، سیر ... ، 19/ 28).
ظهیرالدین، مدتی کوتاه در سال 471 ق/ 1079 م، پس از فخرالدوله بن جهیر در دستگاه مقتدای عباسی وزارت یافت؛ اما با نامۀ نظامالملک، خلیفه بهناچار ابوشجاع را عزل کرد و در صفر 472 عمیدالدوله، پسر فخرالدوله، را به وزارت نشاند (ابناثیر، 10/ 109-111؛ ابنجوزی، یوسف، 199؛ ابنعمرانی، همانجا). عمادالدین کاتب (نک : بنداری، 55) از نیابت وزارت ابوشجاع سخن گفته، و او را مستقیماً وزیر ندانسته است. ازآنجاکه خلیفه از ابوشجاع رضایت بسیار داشت، مقارن عزل او، به وی اقطاعاتی داد (منشی، 28؛ خواندمیر، 88). عمیدالدوله چند سال در کسوت وزارت ماند و پس از عزل او، ابوالفتح مظفر بن رئیسالرؤسا ازسوی خلیفه نیابت وزارت یافت و اندکی بعد، وی را برداشت و در شعبان 476/ دسامبر 1083 (دربارۀ سال انتصاب او، قس: بنداری، 77؛ منشی، 27؛ خواندمیر، همانجا)، ابوشجاع را خلعت وزارت داد و به القاب ظهیرالدین مؤیدالدوله سیدالوزراء صفی امیرالمؤمنین مفتخر گردانید؛ همچنین، خلیفه پسر 12سالۀ ابوشجاع را خلعت، و لقب ربیبالدوله داد (بنداری، همانجا؛ ابنخلکان، 5/ 134-135؛ ابناثیر، 10/ 130؛ سبکی، 4/ 137).
ابوشجاع در دوران وزارت خود، هر روز از نماز ظهر تا عصر برای رسیدگی به حاجات و یا دادخواهی مردم به مظالم مینشست و اگر پی میبرد یکی از یاران سلطان ظلمی مرتکب شده است، وی را حضار میکرد و با او بهدرشتی سخن میگفت. او فتنۀ میان سنیان و شیعیان کرخ بغداد را با تدبیر فرونشاند (ابنطقطقى، 401- 402؛ هندوشاه، 285-286).
ابوشجاع همچنان وزیر بود تا در 484 ق/1091 م، بهسبب سختگیریهایش در اجرای قوانین شرع، و نیز واقعهای که مردی یهودی ایجاد کرد، که نماینده و وکیل سلطان و خواجۀ نظام بود، عزل شد و عمیدالدوله بن جهیر باز وزارت یافت (بنداری، 77- 78؛ ابناثیر، 10/ 186-187؛ ابنخلکان، 5/ 135). ابوشجاع در همان سال که عزل شد به حج رفت؛ هنگام بازگشت، ازآنجاکه نگذاشتند وارد بغداد شود، به روذراور رفت و دو سال آنجا ماند و پس از مرگ خواجه نظامالملک، سلطان ملکشاه و خلیفه، باز به حج رفت و در مدینه مقام گرفت و بهعنوان خادم، مقبرۀ پیامبر (ص) را جارو میکرد. او در نیمۀ جمادیالآخر 488، در 51سالگی از دنیا رفت و در قبرستان بقیع، در کنار قبر ابراهیم، پسر پیامبر (ص)، دفن شد (بنداری، 78؛ ابنخلکان، همانجا؛ ذهبی، همان، 19/ 30).
ابوشجاع در فقه و ادب تحصیل کرده بود و در فن بلاغت و بیان دستی قوی داشت؛ همچنین، از کسانی چون ابواسحاق شیرازی حدیث شنیده بود. او شعر میسرود و اشعارش را در دیوانی گردآورده بود که به وقت عزلش آن را سوزاند. وی خط را نیز بسیار زیبا و به روش ابنمقله مینوشت (نک : ابنعمرانی، 201؛ منشی، 28؛ ابنخلکان، 5/ 134، 136؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، 17/ 22؛ ذهبی، همان، 19/ 29). ابوشجاع صاحب تصنیفهایی نیز بوده، که مشهورترین آنها ذیل تجارب الامم است (نک : ابنجوزی، عبدالرحمان، همانجا). روذراوری در مقدمۀ ذیل حفظ تاریخ گذشته را از بهترین و مفیدترین کارها دانسته، و دربارۀ برخی از فواید تاریخ سخن گفته است. از نظر او، مقصود از قصص قرآنی، حوادثی است که در ادوار پیشین بر اقوام مختلف گذشته، و ازهمینرو، علم قصص را در زمرۀ تاریخ شمرده است (ص 9-10). ابوشجاع اطلاع از تاریخ را، بهویژه برای فرمانروایان و اهل سیاست، مفید و لازم دانسته است؛ زیرا به اعتقاد او، تاریخ افزونبر عبرتآموزی، موجب بازداری از افراطوتفریط میشود. او برخی از این فواید، ازجمله درک اسباب و علل حوادث و اطلاع از سیاستها و روشهای حکمرانی و ادارۀ امور در سطوح مختلف و نیز قیاس آنها با حوادث و اوضاع و احوال معاصر خود را شرح داده، و سپس گفته است که پس از تأمل در تجارب الامم ابوعلی مسکویه، آن را دریایی فراخ از علم و آگاهیهای مفید یافته، و از تألیف و تصنیف آن، که مطالب را با شیوهای میانهتطویل و اختصار ارایه کرده، دچار شگفتی شده است (ص 10-12).
ابوشجاع در ادامه، در تمجید از خلافت، بهویژه خلافت المقتدى، به یادآوری برخی از اوصاف خواجه نظامالملک پرداخته، و وی را جامع سیف و قلم و مدبر بزرگ دولت سلجوقی، و مردی جلیلالقدر خوانده، و نیز این دوره را از درخشانترین ادوار خلافت و سلطنت دانسته است. او در آخر، تصریح کرده است که آنچه از اخبار دورۀ پیش مغفول مانده، بهاختصار، بهدنبال تجارب الامم ابوعلی مسکویه، یاد میکند؛ هنگامیکه به شرح دورۀ معاصر میرسد، اندکی به تفصیل میگراید، زیرا براساس دیدهها و اخبار واصله مینویسد و از همانجا شروع میکند که ابوعلی تمام کرده است (ص 13-16).
ذیل تجارب الامم از قسمتی از حوادث ماههای آخر سال 369 ق/ نیمۀ اول سال 980 م، یعنی سفر عضدالدوله به ولایت جبال و توقیف پسران حسنویۀ کُرد و دراصل بهقصد تسلط بر متصرفات آلبویه، ری و نواحی شمال ایران شروع میشود. همچنین، نزاع عضدالدوله با برادرش، فخرالدوله و پناهبردن او به قابوس بن وشمگیر و خودداری امیر زیار از توقیف و تحویل فخرالدوله ــ که یکی از مهمترین ادوار دولت آلبویه است ــ در همین بخش از ذیل وصف شده، و قسمتی بزرگ از آن را به خود اختصاص داده است. از دیگر مطالب مهم مورد توجه ابوشجاع، احوال مختصر امپراتوری بیزانس و حملات آنها به مرزهای قلمرو اسلام، و نیز بعضی روابط عضدالدوله با آنها است. بهترین و مهمترین چاپ ذیل تجارب الامم به کوشش ابوالقاسم امامی در انتشارات سروش به انجام رسیده است.
که از میان فرزندان ابوشجاع نامور شد. او که در 12سالگی از خلیفه خلعت، و لقب ربیبالدوله گرفته بود، در ربیع الاول 508/ اوت 1114، پس از مرگ ابوالقاسم علی بن جهیر، به مقام وزارت المستظهر عباسی رسید و گویا در همین تاریخ، لقب نظامالدین گرفت. چندی بعد، او به اصفهان رفت و وزیر سلطان محمد سلجوقی شد. لقب عمادالدین برای او ــ که در برخی از منابع آمده است ــ باید مربوط به همین دوره باشد (نک : ابنکازرونی، 218؛ سامرایی، 316؛ اقبال، 171-173). ابومنصور پس از مرگ سلطان محمد، وزارت پسر او، مغیثالدین محمود را نیز بر عهده داشت. دربارۀ سال مرگ او اتفاقنظر نیست؛ برخی مرگ وی را در 511 ق، و برخی دیگر، در 513 ق/ 1119 م، پیش از جنگ محمود و سنجر در همدان، دانستهاند (نک : ذهبی، المختصر، 174، سیر، 19/ 30؛ اقبال، 172).
او در جوانی به توصیۀ سلطان محمد به وزارت المستظهر رسید و ابنطراد زینبی، نقیبالنقبا به نیابت از او، رشتۀ امور را به دست گرفت (نک : ابنفوطی، 1/ 417- 418). به تصریح ابنفوطی، خلیفه به او منصب وزارت و لقب عضدالدین داد، اما فرمان وزارت به نامش ننوشت (همانجا). چون المسترشد به خلافت رسید، ابوشجاع را عزل کرد. گفتهاند او 50 سال خانهنشین بود، اما مکرم و مرفه میزیست تااینکه در 561 ق/1166 م درگذشت (نک : سامرایی، ابنکازرونی، همانجاها؛ ذهبی، سیر، 19/ 31). بهرغم این اطلاعات، برخی از محققان از وزارت او یاد نکردهاند (برای نمونه، نک : زامباور، 9).
ابناثیر، الکامل؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق/1992 م؛ ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، به کوشش علی سویم، آنکارا، 1968 م؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابنطقطقى، محمد، تاریخ فخری، ترجمۀ وحید گلپایگانی، تهران، 1350 ش؛ ابنعدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1409 ق/ 1988 م؛ ابنعمرانی، محمد، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش قاسم سامرایی، لیدن، 1973 م/1393 ق؛ ابنفوطی، عبدالرزاق، مجمع الآداب، به کوشش محمد کاظم، تهران، 1416 ق؛ ابنکازرونی، علی، مختصر التاریخ، به کوشش مصطفى جواد و سالم آلوسی، بغداد، 1390 ق/1970 م؛ ابنکثیر، البدایة، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ اقبال آشتیانی، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، تهران، 1338 ش؛ بنداری، فتح، تاریخ دولة آل سلجوق (زبدة النصرة)، بیروت، 1400 ق/1980 م؛ خواندمیر، غیاثالدین، دستور الوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317 ش؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1405 ق/1984 م؛ همو، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابنالدبیثی، بیروت، 1405 ق/1985 م؛ روذراوری، محمد، ذیل تجارب الامم، ج 7، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1379 ش؛ زامباور، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، 1356 ش؛ سامرایی، قاسم، تعلیقات بر الانباء فی تاریخ الخلفاء (نک : هم ، ابنعمرانی)؛ سُبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، 1385 ق؛ عمادالدین کاتب، خریدة القصر (قسم شعرای عراق)، به کوشش حمیل سعید و محمد بهجت اثری، بغداد، 1375 ق/1955 م؛ منشی کرمانی، ناصرالدین، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، به کوشش جلالالدین حسینی محدث ارموی، تهران، 1338 ش؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313 ش؛ یاقوت، بلدان.
عطیه میرزایی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید