صفحه اصلی / مقالات / اسطوره و اسطوره شناسی، اسم عام /

فهرست مطالب

اسطوره و اسطوره شناسی، اسم عام

اسطوره و اسطوره شناسی، اسم عام

نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 18 بهمن 1400 تاریخچه مقاله

اقسام اسطوره

اسطوره‌پژوهان اسطوره‌ها را بر حسب نقشها یا هدفهایی که از آنها منظور بوده است، به اقسامی تقسیم کرده‌اند.

 

١. اسطور‌ه‌های اصل و آغاز

از این دسته‌اند اساطیر زایش یا آفرینش جهان، بسته به اینکه وجود آفریدگاری پیشاپیش فرض شده باشد یا نه. اسطوره‌های زایش جهان به اصل و آغاز عالم یعنی صحت و اعتبار بنیاد عالم مربوط می‌شوند. در اسطوره‌های آفرینش، خواه در فرهنگهای ابتدایی و خواه پیشرفته، غالباً از خلقت زمین از مادۀ خامی سخن می‌رود که از پیش موجود بوده است. خلقت از عدم گرچه ممکن است از نظر فلسفی قانع کننده‌تر باشد، نسبتاً در گزارشهای اسطوره‌ای نادر است.

آب همه‌جا منشأ حیات معرفی می‌شود. در اساطیر آسیا و آمریکای شمالی، آفریدگار یاریگری دارد که به ژرفای آبهای بی‌کران آغازین می‌رود تا زمین را بیرون بیاورد. در برخی جاها که اساطیر از آیین زردشت تأثیر پذیرفته‌اند، این یاریگر چهره‌ای شیطانی می‌یابد و به دشمن آفریننده تبدیل می‌شود. این جنبۀ اسطوره تبیین می‌کند که شر و بدی یکی از اجزاء سازندۀ جهان است و آفریدگار مسئول پیدایش آن نیست.

آفرینش جهان به شکلهایی دیگر نیز در اساطیر اقوام گوناگون به تصویر درآمده است؛ ولی برخی مشترکات میان همۀ آنها به چشم می‌خورد. در همه سخن می‌رود از متقابلان آشتی‌ناپذیر (مانند آسمان و زمین، تاریکی و روشنایی) و از رویدادها و زمانی فراسوی عقل و تجربۀ عادی که هنوز آن متقابلان از یکدیگر جدا نشده بودند. آفرینش انسان معمولاً بلافاصله با زایش جهان پیوند می‌یابد. آدمی را یا خدا در زمین قرار می‌دهد یا منشأ او به‌هرحال از آسمان، و مقام او محور آفرینش جهان است. گاهی گفته می‌شود که انسان از ژرفای زمین یا از صخره یا درختی سربرکشیده، و از خاک یا مخلوطی از خاک و خون ساخته شده است. اما درهرصورت، آفرینش او نقطۀ اوج زایش جهان و حدفاصل و وجه تمایز وضع کیهان پیش و پس از او ست.

 

٢. اسطوره‌های فرجام و نابودی

فرجام یا پایان در اساطیر هم به معنای مرگ است و هم به معنای پایان جهان. اسطوره‌های ناظر بر پیدایش مرگ همچنین بیان می‌کنند که مرگ به‌خودی‌خود پایان حیات نیست. این اسطوره‌ها همان اندازه در فرهنگهای گوناگون رواج داشته‌اند که اساطیر مربوط به آفرینش. در یکی از رایج‌ترین این قبیل اسطوره‌ها از زمان آغازینی سخن می‌رود که مرگ هنوز جایی در آن نداشت و در نتیجۀ خطایی مشخص یا به‌عنوان کیفر یا به‌علت تصمیم آفریدگار به جلوگیری از ازدحام در زمین، پدید آمد.

 

٣. اسطوره‌های بازخیزی

امید به پدیدآمدن جهانی نو گاه‌به‌گاه در بسیاری از تمدنها دیده می‌شود. در این موارد، تکیه بر آن است که رهبری پیشگو پایان جهان کنونی، رستاخیز مردگان و نوزایی عالم را پیشگویی می‌کند. شخصیتی محوری یا قهرمانی فرهنگی بازمی‌گردد، و مؤمنان به فرماندهی او به جنگ نیروهای خبیث و شرور می‌روند.

 

٤. اسطوره‌های ایزدان دانش‌پرور و مُنجیان

در بسیاری از فرهنگهای پیش از پیدایش خط، اسطوره‌هایی وجود داشته، مربوط به چهره‌ای فوق انسانی (مانند پرومِتِئوس در اساطیر یونانی) که آفرینندۀ جهان نبوده، ولی با اعطای دانش و فن به آدمی، دنیا را کامل کرده است. چنین شخصیتی گاه سلامت‌بخش و نجات‌بخش نیز دانسته می‌شود. اسطوره‌های مُنجیان غالباً به رستگاری نهایی نیز ربط داده می‌شوند. تصور قیامت و روز حساب، هم در آیین زردشت وجود دارد و هم در مذاهب یهودی، مسیحی و اسلامی، و در پی آن، رستگاری می‌آید. در زردشتیگری، منجیان یا «سوشیانت»‌ها بازمی‌آیند و در پیکار خیر و شر شرکت می‌جویند و به پیروزی نیکی و پرتوافکنی نور آسمان بر همۀ آفریدگان یاری می‌رسانند.

 

5. اسطوره‌های زمان و ادوار و اکوار

حرکت منظم اجرام آسمانی همواره توجه هر جامعه‌ای را جلب کرده است. سیر بی‌وقفه و دگرگونی‌ناپذیر خورشید و ماه و ستارگان همیشه تصور زمانی بی‌آغاز و انجام و، بنابراین، فراسوی زمان بشری را به اذهان القا کرده است و بسیاری از اسطوره‌ها به رابطۀ آن دو پرداخته‌اند. عدد ٤ بیش از همه در این زمینه کاربرد داشته است. زردشتیان ایران باستان عمر جهان را ١٢ هزار سال، بخش‌شده به 4 دورۀ ٣هزارساله، می‌دانستند و باور داشتند که در پایان واپسین دوره، اهورامزدا، یا سرور دانا، بر اهریمن پیروز خواهد شد. در «کتاب دانیال نبی» در عهد قدیم از 4 «سلطنت» سخن می‌رود، به‌ترتیب از طلا، نقره، برنج، و مخلوط آهن و گِل و پس از آن، «خدای آسمانها سلطنتی را که تا ابدالآباد زایل نشود، برپا خواهد نمود» (باب سوم، بندهای ٣٠-٤٦). مسئلۀ ٤ دورۀ عمر جهان، هریک ساخته‌شده از یکی از فلزات، در آثار نویسندگان یونانی نیز به میان می‌آید. در یهودیت، همچنین این تصور پدید آمد که میان هـر دو دوره و پیش از سلطنت ابدی، دوره‌ای هزارسـاله فـاصله می‌افتد (هزاره‌گرایی از اینجا پدید آمده است). البته عددهای دیگری نیز در اسطوره‌ها ذکر شده‌اند (٣، ٦، ٧، ١٢ و ٧٢)، اما غلبه با عدد ٤ بوده است. پیچیده‌ترین دستگاه محاسبۀ دوره‌های عمر جهان در آیین هندو و آیین بودایی دیده می‌شود که برطبق آن، جهانها پدید می‌آیند و به پایان می‌رسند. هر یک از ٤ دوره عمر کوتاه‌تری دارد و شر و پلیدی در آن فزونی می‌گیرد. به موضوع دور و بازگشت (اکوار) جهانها پس از نابودی، نه‌تنها در آیینهای هند، بلکه در دیگر جاها نیز برمی‌خوریم، مانند آیین اُرفِئوسی و فلسفۀ رواقی در یونان.

 

٦. اسطوره‌های چرخۀ زمان

عموماً در اساطیر متعلق به آیینهای کهن، تصور جهان و طبیعت و انسان مبتنی‌بر تصور چرخۀ زمان است. تصور اخیر در بسیاری از نظامهای دینی و فلسفی بزرگ، مانند آیین برهمنی و بودایی و فلسفۀ افلاطون وجود دارد و تا اندازه‌ای مغایر با تصور حرکت مستقیم‌الخط زمان در یهودیت، مسیحیت و اسلام است. ولی هیچ فرهنگی، حتى فرهنگ یهودی یا مسیحی یا اسلامی، نوشدن فصلها و نوزایی طبیعت را، که ظاهراً در نحوۀ ادراک بشر از جهان نقش بسته است، کاملاً نادیده نمی‌گیرد.

 

٧. اسطـوره‌هـای یـاد و فـرامـوشـی

در بسیـاری از فرهنگهـا، اسطوره‌های یاد و فراموشی نقش داشته‌اند، و در جاهایی که تصور نوزایی و تناسخ وجود دارد، بسیار اهمیت دارند. برخی ادعا کرده‌اند که دوره‌هایی را که پیش از زندگی کنونی زیسته‌اند، به یاد دارند، و کسانی انگشت‌شمار (ازجمله بودا) گفته‌اند که حتى نخستین باری را که پا به عرصۀ وجود نهاده‌اند، به خاطر می‌آورند. در بسیاری از افسانه‌های هندی، پردۀ پندار و توهم (مایا) مانع از این می‌شود که شخص اصل و هدف خویش را به یاد آورد. در مذهب گنوسی نیز سخن از همین‌گونه فراموشی می‌رود که باید در برابر آن مقاومت ورزید. در فلسفه به مسئلۀ یاد و فراموشی در اندیشۀ یکی از فیلسوفان قرون وسطایی هند، شانکارا، و البته نزد افلاطون در رسالۀ مِنون برمی‌خوریم.

 

٨. اسطوره‌های قضا و قدر

علم احکام نجوم یا صناعت تنجیم احتمالاً روشن‌ترین نشانۀ ارتباطی است که بشر خواسته است میان افعال انسان و گردش افلاک برقرار سازد؛ حتى در جوامع پیشرفتۀ امروز نیز به نمونه‌هایی از کوشش بشر برای برقرارسازی چنین ارتباطی برمی‌خوریم. آدمی در بسیاری از اوقات دربارۀ سرنوشت خویش دچار شک و تردید می‌شود. در برخی از اسطوره‌ها، تقدیر نشانۀ قدرت چیره‌گر یکی از ایزدان است. در بابِل چنین پنداشته می‌شد که مَردوک، خدای بابِلیان، در جنگ آغازینِ پیش از آفرینش، «الواح تقدیر» را به دست آورده بود. در یونان باستان، هِـسیودوس خدای خدایان، زئوس را حاکم بر همه چیز معرفی می‌کند؛ ولی هُمِر می‌گوید که زئوس در برابر تقدیر ناتوان است، چنان‌که نمی‌تواند جان پسر خویش را نجات دهد. در اساطیر، مسئلۀ رابطۀ سرنوشت با قانون الٰهی و عدل الٰهی و توجیه وجود شر در جهان و موجبیت علّی بیان شده است.

 

٩. اسطوره‌های شاهان و زاهدان

تنها در فرهنگهایی که نوعی از پادشاهی را مقدس انگاشته‌اند، چنین اسطوره‌هایی دربارۀ شاهان دیده می‌شوند. در مدارک پرستشگاههای بابل از نذرونیاز در پیشگاه شاهان مقدس سخن رفته است، و در سرودهای دینی خطاب به آنان، به ازدواجشان با یکی از ایزدبانوان اشاره می‌شود. در مصر باستان، «حیات‌بخش» یکی از صفات شاه بود. شاه واسطه‌ای پنداشته می‌شد میان عالم ایزدی و جهان انسانها. مراسم رسمیِ رسانیدن شاهان به مرتبۀ خدایی در دوره‌های بالنسبه اخیر تاریخ پدید می‌آید. یکی از نخستین و چشمگیرترین این موارد، الوهیت‌بخشیدن به اسکندر مقدونی بود. در روم بـاستان نیز برخی از امپراتوران پس از مرگ به آن درجه رسانده می‌شدند. اما درمورد زاهدان و قدیسان، این‌گونه روایتها را باید بیشتر از مقولۀ حکایات دانست تا اساطیر. بااین‌حال، مصادیقی در این زمینه پیدا می‌شوند (مانند منصور حلاج، عارف و صوفی مشهور در اسلام، یا فرانسیس قدیس در مسیحیت) که داستان آنها افزون‌بر اینکه الگویی برای زندگی در این دنیا به شمار می‌رود، جنبۀ اسطوره‌ای نیز دارد.

 

اسطوره در جهان امروز

اسطوره ظاهراً از آغاز شکل‌گیری جوامع و تمدنها با بشر همراه بوده است. اسطوره‌پردازی اعم از اینکه ناشی از فطرت آدمی دانسته شود یا محصول عوامل محیطی و فرهنگی، پایانی ندارد. چنان‌که پیش‌تر نیز اشاره شد، اسطوره‌ها با گذشت زمان، تحول می‌یابند و تغییر شکل می‌دهند. به ناظران سطحی ممکن است چنین بنماید که اسطور‌ه‌پردازی متعلق به روزگاران دوردست و اقوام بسیار کهن است. ولی اگر به دیدۀ تحقیق بنگریم، خواهیم دید که چنین پنداری خطا ست و اسطوره و اسطوره‌پردازی هنوز از جهان رخت برنبسته است.

در سدۀ ١٩م، تصور بر این بود که دین نیز در نتیجۀ تکامل عمومی جهان به راه انحطاط و زوال می‌رود. اما شواهد موجود نشان می‌دهند که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان اسطوره را گونه‌ای از هنرها و تجربه‌های دینی شمرد که تنها در اعصار گذشته در میان اقوام عمدتاً‌ بی‌سواد پدید آمد و رشد کرد. جست‌‌وجو برای یافتن اساطیر را نباید به کشف بقایا یا «سنگواره‌»های ادیان و آیینهایی محدود کرد که اکنون برافتاده، و از یاد رفته‌اند. سرگذشت بشر پیچیده است و به صرف اینکه تصورات غالب در هر عصر دگرگون می‌شوند، به‌آسانی گوشه‌های پنهان خود را آشکار نمی‌سازد و عناصر اساسی سازندۀ تاریخ را رها نمی‌کند. یکی از این عناصر، خلاقیتی است که آدمی در اسطوره‌پردازی به کار برده است. صرف‌نظر از اینکه ادیان بزرگ جهانی اساطیر را خرافات پیشینیان و قصه‌های دروغ بنامند و محکوم کنند، مشاهدۀ وضع جهان نشان می‌دهد که بازار اسطوره همچنان گرم است.

این تصور خطا ست که گریبان خویش را از چنگ اساطیر رهانیده‌ایم و اکنون به‌سرعت به سوی پالایش زندگی از این‌گونه «خرافات» پیش می‌رویم. بنای آن تصور بر این فرض است که دنیای ما «واقعی» و «واقع‌بین» است و برخلاف گذشته، افسانه‌ها و خرافات را مردود می‌شمارد. ولی نباید از یاد برد که هر عصر و تمدنی بنا را بر همین‌گونه فرض گذاشته بود و هنوز هم می‌گذارد. هر اسطوره تنها هنگامی در همۀ جوانب آن به تمام دیده می‌شود که چون‌و‌چرا در آن راه یابد و نمود «واقعیت» پنداشته نشود. در زمان کنونی، محرومیت از فاصلۀ زمانی و روانی لازم، سبب می‌شود که نتوانیم اسطوره‌های عصر خویش را به دیدۀ روشن تشخیص دهیم و ارزیابی کنیم. این کار ضرورتاً باید به نسلهای بعد سپرده شود.

جریان «عقلانی» اسطوره‌ها بارها در تاریخ تکرار شده است. از نمونه‌های آن کوشش فیلسوفان یونان قدیم برای حرکت از «اسطوره» (muthos) به «عقل» (logos) بود؛ یا رواج تفسیرهای تاریخی در اواخر سده‌های میانی میلادی که راه را برای تاریخ‌نگاری و توجه به پدیده‌های روانی، اجتماعی و اقتصادی هموار کرد. فیلسوفان و دانشمندان طبیعی رنسانس و ادوار بعد کوشیدند طبیعت را اصل قرار دهند و چهره‌ها و رویدادهای اسطوره‌ای را محصول بی‌خبری پیشینیان از قوانین طبیعی و کوشش در تبیین پدید‌ه‌های مشهور معرفی کنند. ولی چنان‌که تاریخ پیاپی نشان داده است، جریان عقلانی‌کردن بی‌بازگشت نیست.

هم‌زمان با اکتشافات اواخر سده‌های میانه، و دورۀ رنسانس، به‌ویژه در اخترشناسی، جریانی از نو پدید آمد که تصور خدا و قوانین فراجهانی حاکم بر کائنات را برای آشتی‌دادن آنها با یافته‌های علوم جدید، هرچه بیشتر به قلمرو مجردات برد و چهره‌ای متعالی به آن داد. این جریان با گسترش پژوهشها و افزایش اکتشافات علمی در سده‌های ١٩ و ٢٠ م نه‌تنها به ضعف نگرایید، بلکه در فلسفه و ادبیات و جهان‌بینی بخش پهناوری از مردم جهان متمدن، حتى شدت گرفت و به بازخیزی جنبشهای مذهبی و پیدایش فرقه‌های اعتقادی و نهضتهای سیاسی شگفت‌انگیز انجامید و به موازات پیشرفت «عقلانیت»، اسطوره‌های جدید آفرید.

در اسطوره‌ها خاصیتی است که حتى پس از «عقلانی»شدن، باز بقایایی برجای می‌گذارند. زدودن این بازمانده‌ها در سد‌ه‌های ١٩ و ٢٠ م وجهۀ همت اولیای مذاهب بوده است. اصطلاح «اسطوره‌زدایی» را رودُلف بولتمان، الٰهی‌دان پرُتستانِ آلمانی، وضع کرد و ازآن‌پس، این موضوع نه‌تنها در مذهب پرتستان، بلکه در محافل نواندیشان دینی یهودی و اسلامی نیز مطرح بوده است.

اساطیر حتى در جوامع صنعتی پیشرفته هنوز محور اندیشه و کردار بخشهای گسترده‌ای از مردم‌اند و به صورتهای امروزیِ داستانها و فیلمهای مردم‌پسند یا برخی اید‌ئولوژیهای قومی، مذهبی، نژادی و سیاسی، برخی از نگرشهای قالبی، موروثی و تقلیدی را استوار نگاه می‌دارند. ژرژ سورِل، نویسندۀ فرانسوی، در اوایل سدۀ ٢٠ م فرق گذاشت میان اعتقادات تابع ملاک صدق و کذب و اعتقاداتی که آن ملاک دربارۀ آنها کاربرد ندارد و باید بر این اساس سنجیده شوند که آیا هنوز تأثیری در اذهان دارند یا از تأثیر افتاده‌اند. غالباً اسطوره اعتقادی دربارۀ آینده است که عمیق‌ترین خواستهای گروه اجتماعی خاصی را در بر می‌گیرد، مانند مسیحاگرایی یا پیشگویی هیتلر دربارۀ عمر هزارسالۀ رایش آلمان یا پیشگویی مارکسیستها دربارۀ پژمردن و برافتادن تدریجی دولت و پیروزی نهایی پرولتاریا. در سیاست، اسطوره هنگامی بر اذهان مسلط می‌شود که خادم منافع گروهی خاص باشد و به آرزوهای آن گروه محوریت دهد. صدق یا کذب آن در این مواقع مطرح نیست.

امروزه گفته می‌شود که سیاست همان نقشی را بر عهده‌ دارد که روزگاری درگذشته، دین و اسطوره داشتند؛ ولی مسئله پیچیده‌تر از این است. به همان وجه که اسطوره همواره شامل عناصر قوی سیاسی و اجتماعی بوده است، جنبشها و نظریه‌های سیاسی نیز ابعاد اسطوره‌ای دارند، و این ابعاد به انسجام‌یافتن و همبستگی واحدهای سیاسی، از روستا گرفته تا کشور، کمک می‌کنند. گاهی در بحثهای معاصر دربارۀ سرمایه‌داری و سوسیالیسم، عنصر اسطوره‌ای آن‌چنان قوت می‌گیرد که شاید بتوان گفت دامنۀ سخن به عرصۀ اساطیر کشانده می‌شود.

 

اسطوره و تاریخ

اسطوره و تاریخ را می‌توان دو شق بدیل برای نگریستن به گذشته دانست. نگرش تاریخی، نخست مستلزم تعیین چهارچوبی زمانی و سال‌شمار رویدادها ست و بعد، مقایسۀ روایتهای مختلف. این مقایسه نیز مستلزم وجود خط برای ثبت و ضبط وقایع گذشته است تا بتوان گزارشی منطقی از آنها ارائه داد. ولی جایی که خواندن و نوشتن وجود ندارد یا سواد محدود به عده‌ای انگشت‌شمار است، روایتهای شفاهی چهره‌ای اسطوره‌ای می‌یابند.

حتى در جوامعی که توان خواندن و نوشتن بسیار گسترده است و تاریخ‌نگاری رواج دارد، باز ممکن است نظر بیشتر افراد دربارۀ گذشته مخلوطی از روایتهای موروثی اسطوره‌مانند باشد. مسائل عقیدتی میان پیروان مذاهب یا اید‌ئولوژیهای سیاسی مختلف در بسیاری موارد مبتنی‌بر این‌گونه اطلاعات است. گاه دیده می‌شود که روایتهایی که هرطرف در دفاع از مدعیات خویش بدانها استناد می‌کند، به اسطوره شباهت دارند؛ زیرا نقش آنها عمدتاً توجیه دوستیها و دشمنیهای جاری، بدون توجه لازم به صدق و کذب آنها ست. کسی که بخواهد با توسل به عینیت تاریخی، اعتقادات دو طرف را به محک بزند، ناگزیر در برابر ایمان شبه‌دینی آنان در می‌ماند.

از سوی دیگر، حتى در آثار تاریخ‌نگاران ممکن است جنبه‌های اسطوره‌ای دیده شود. نمونۀ روشن چنین کسان هرودت، مورخ نامدار یونانی، معروف به «پدر تاریخ» است که از نظر بهره‌گیری از روش تاریخ‌نگاری و مقایسۀ اطلاعات ضد و نقیض و ساختن چهارچوبی زمانی برای روایت رویدادها باید مورخ به شمار آید؛ ولی کارش درعین‌حال سرشار از موضوعات و داستانهایی است که از اساطیر یونانی مایه می‌گیرند. گویی به نظر او تاریخ و اسطوره با یکدیگر منافات ندارند و هردو را باید اجزاء طرح عمومی گزارش دربارۀ گذشته شمرد.

 

مآخذ

بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران: پارۀ نخست، تهران، ١٣٦٢ ش؛ گادامر، هانس ـ گئورگ، آغاز فلسفه، ترجمۀ عزت‌الله فولادوند، تهران، ١٣٨٢ ش؛ نیز:

Bolle, K. W., «Myth: An Overview», ER, vol. X; id. and R. G. A. Buxton, «Myth and Mythology», Britannica, 1995, vol. XXIV; Detienne, M., The Creation of Mythology, tr. M. Cook, Chicago, 1986; id. and J.-P. Vernant, Cunning Intelligence in Greek Culture and Society , Chicago, 1991; Eliade, M., Myth and Reality (Religious Traditions of the World), tr. W. Trask, New York, 1968; id., The Myth of the Eternal Return: Cosmos and History, tr. W. Trask, Princeton, 1971; id., The Sacred and the Profane : The Nature of Religion, tr. W. Trask, San Diego, 1987; Hadas, M., Introduction to Classical Drama, New York, 1966; Harrison, J. E., Prologomena to the Study of Greek Religion, Princeton, 1991; MacIntyre, A., «Myth», The Encyclopedia of Philosophy, ed. P. Edwards, New York/ London, 1967, vol. V; Murry, G., Five Stages of Greek Religion, New York, nd.; Snell, B., The Discovery of the Mind, New York, 1982.

عزت‌الله فولادوند (دانا)

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: